Quantcast
Channel: هوانورد
Viewing all 253 articles
Browse latest View live

آشنایی با موشک ضدزره هات

$
0
0

 موشک هات

چکیده

هات یک سامانه موشکی هدایت شونده ی ضد تانک است که توسط یورومیسایل ، توسعه یافته است . موشک هات یکی از موفق ترین موشک های موجود در رده ی خود است و توسط کشورهای گوناگونی به کار گرفته می شود . این موشک توانایی های بسیاری از خود نشان داده و کارکردش همانند آمریکایی اش یعنی موشک تاو است . این سامانه ی موشکی روی بیش تر رسانگر ها سوار می شود و نسخه ای از آن روی بالگرد های جنگی نیز شلیک می شود . موشک هات 2 در سال 1986 تولید شد . هات 2 سرجنگی بزرگی داشت بیشینه برد آن 4 کیلومتر بود و سرعتی بالغ بر 900 کیلومتر بر ساعت داشت . نوترین نسخه ی موشک هات ، هات 3 است که در سال 1997 به عنوان جنگ افزار موشکی اصلی بالگرد های فرانسوی و آلمانی برگزیده شد.

ویژگیها

HOT یک موشک ضد زره برد بلند هدایت شونده میباشد که قابلیت شلیک از روی وسایل نقلیه زرهی مثل انواع نفر بر ها و همچنین هلیکوپتر را دارد.
اولین واحدهای این موشک در سال 1974 وارد خدمت شده و بیش از 85000 تیر از این موشک توسط 19 کشور سفارش داده شده اند که 820 واحد آتش بار بر روی خودرو های زرهی و 720 واحد روی هلیکوپتر ها نصب شده اند.
این موشک توسط شرکت   Euromissile که تلفیقی از شرکت های Aerospatiale-Matra فرانسه و DaimlerChrysler Aerospace المان بود و هم اکنون یکی از زیر شاخه های  EADS به حساب می آید برای استفاده در ارتش های آلمان و فرانسه طراحی و ساخته شد و در چندین درگیری شرکت داشت که از مهمترین آنها میتوان به نبرد ایران  عراق ، عملیات طوفان صحرا و نبرد داخلی لبنان اشاره کرد.

 


این موشک از درون یک لوله پرتابه شلیک میشود و چون هدایت سیمی است به وسیله اپراتور کنترل میشود.
نمونه HOT 3 دارای سیستم های مدرن تری است به گونه ای که در مقابل اخلالگر های  فروسرخ مقاوم بوده و به موازات سیستم فروسرخ از سیستم گرمایاب هم استفاده میکند.
این نمونه که دارای سرجنگی با وزن 6.5 کیلوگرم میباشد میتواند در مقابل انواع زره ها از جمله زره های واکنش دهنده به کار برده شود و قدرت نفوذ آن چیزی معادل 1300 م م گزارش شده است.
سیستم مقابله این موشک با زره واکنش دهنده از این قرار است که هنگامی که موشک به فاصله معینی از هدف رسید سرجنگی کوچکی که در پیشانی موشک قرار دارد به بیرون پرتاب شده و زره واکنش دهنده را از بین میبرد سپس سرجنگی اصلی از راه رسیده و زره را میشکافد و هدف را کاملا متلاشی مینماید.

 HOT 3 به یک فیوز مجاورتی لیزری مجهز شده که قابلی درگیری با سه هدف در دقیقه را به این سیستم میدهد.
این موشک در فاصله 75 متری از محل شلیک مسلح شده و بردی نهایی آن معادل 4 کیلومتر میباشد که مدت پرواز آن چیزی در حدود 17.3 ثاتیه میباشد؛ همچنین این موشک به طور خودکار 0.5 متر بالای سطح افق شلیک کننده حرکت میکند تا از برخورد با موانع احتمالی اجتناب کند.

سیستم مدول ضد تانک هات

این سیستم که در سال 1997 طراحی شده است در حقیقت یک سیستم چند منظوره میباشد که قابلیت نظارت و شناسایی آن به همان خوبی شلیک آن میباشد.
این سیستم که در اختصار ATM نام دارد شامل سه قسمت سنسور های مدرن ، سیستم کنترل داخلی و برجک مسلح به موشک هات یا مسلسل میباشد.
سنسور ها که شامل دوربین فرو سرخ ، دوربین تلویزیونی و فاصله یاب لیزری هستند با دکل یکپارچه شده اند و هنگامی که برای ایفای نقش شناسایی به آنها نیازی نیست میتوان این دکل را به صورت خودکار مثل پریسکوپ زیر دریایی ها جمع کرد.
برد شناسایی این سیستم به 7 کیلومتر میرسد و توان هدفگیری از این فاصله را نیز دارد و برجک این سیستم توان حمل 2 یا 4 جایگاه پرتاب موشک یا توپ 20 م م با مسلسل کالیبر 12.7 را دارد

 


اولین ازمایشات این سیستم در جولای سال 1999 آغاز شد و در این آزمایشات این سیستم موفق شد تا با کمک سیستم تلویزیونی و هدایت فروسرخ خود  اهدافی  نظیر تانک ، هلیکوپتر شبیه سازی شده و سنگر دشمن فرضی را مورد هدف قرار دهد.

سیستم برجک خودرو زرهی مجهز به هات:
برجک  HOT UTM 800 روی خودروهایی نظیر Panhard VCR و  GIAT VAB نصب شده و دارای 4 جایگاه شلیک موشک میباشد، همچنین این سیستم از سایت هدف گیری گرمایی Castor استفاده میکند و از جمله مشتریان این سیستم میتوان به کشورهای قطر و عراق اشاره کرد.

برجک  HOT Mephisto که توسط ارتش فرانسه مورد استفاده قرار میگیرد روی نفربر های زرهی VAB نصب شده و دارای 4 مقر شلیک به انضمام 8 تیر موشک ذخیره میباشد.
این سیستم از سایت گرمایاب Thales Mephira استفاده میکند.

برجک  HOT Lancelot  روی خودرو های زرهی جگوار و پیرانا و AMX 10 ارتش عربستان نصب شده است.

هات  هوا پرتاب

با تحویل اولین نمونه های هات 3 به ارتش آلمان و فرانسه این موشک ها بر روی هلیکوپتر های تایگر این کشورها برای انجام ماموریت های ضد تانک نصب شدند.
اولین تمرینات با این موشک که شامل حمله به اهداف ثابت و متحرک در فاصله بین 600 متر تا 4 کیلومتر با سرعت 150 کیلومتر بر ساعت بود در سال 2003 اغاز شد..

اما از آنجا که موشک های ضد زره ای که روی هلیکوپتر های میل 24 ارتش عراق نصب بودند بسیار نا کارآمد و ضعیف بودند عراقی ها تصمیم گرفتند که از این موشک بر روی هلیکوپتر های غزال استفاده کنند و هلیکوپترهای میل 24 پشتیبانی از غزالها را بر عهده بگیرند.

 

مشخصات فنی سامانه هات

نوع: موشک ضد تانک
ساخت: شرکت euromissle (محصول مشترک آلمان و فرانسه)
طول: 1.5 متر
قطر: 15 سانتی متر
وزن: 24.5 کیلوگرم
سرجنگی: انفجاری شدید
موتور: راکتی دو مرحله ای سوخت جامد
عرض بالها: 31 سانتی متر
برد عملیاتی: از 75 تا 4000 متر
سرعت: 864 کیلومتر بر ساعت
استفاده کنندگان: آنگولا،اتریش،کامرون،چین،اکوادور،مصر،فرانسه،عراق،آلمان،کویت،لبنان،مراکش،قطر،عربستان،اسپانیا،سوریه و امارات.

_______________________________________________________________

منابع:

military.ir

iran-airforce.blogfa.com


زندگینامه و خاطراتی از امیر خلبان جعفر عمادی

$
0
0

نام: جعفر عمادی

تاریخ تولد: 1329 هـ ش

محل تولد: مرودشت شیراز

سمتها و مسئولیتها:

معلم خلبان و خلبان آزمایشی هواپیمای اف-4 (فانتوم II)
فرمانده گردان و معاون عملیات در پایگاه نهم شکاری
جانشین فرماندهی و فرمانده پایگاه نهم شکاری بندرعباس
فرمانده اطلاعات و شناسایی (فاشا) نهاجا

جعفر عمادی چهاردهم اردیبهشت ماه 1329 در روستای عمادآباد شهرستان مرودشت شیراز، یکی از کهن­ترین شهرهای ایران، دیده به جهان گشود. پدرش، حیدر، به کار کشاورزی مشغول بود و از این راه خانواده­ای پرجمعیت را اداره می­کرد. جعفر هفت خواهر و شش برادر داشت. او دوران تحصیل را در دبستان و دبیرستان کورش زادگاهش گذراند. کلاس یازده بود که با خانواده به تهران مهاجرت کرد و در سال 1348 دیپلم طبیعی خود را از دبیرستان ششم بهمن تهران نو دریافت کرد.
با علاقه­ای که به پرواز داشت، در همان سال وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. تمرینات نظامی را گذراند و بعد از اخذ سردوشی، زبان انگلیسی، دروس علمی و آکادمی پرواز را خواند. سپس دوره آموزش مقدماتی پرواز را با هواپیمای پاپ در پادگان قلعه مرغی تهران با موفقیت به پایان رساند.
اول آبان ماه 1348 برای ادامه دوره، همراه دیگر دانشجویان، به تگزاس آمریکا اعزام شد. در پایگاه لکلند دیپلم زبان تخصصی و پیشرفه گرفت و به پایگاه لورِیدو در شهری به همین نام در جنوب تگزاس منتقل شد تا فنون پیشرفت خلبانی را بیاموزد. پرواز آموزشی با هواپیماهای تی-41، تی-37 و جت مافوق صوت تی-38 را تجربه کرد و با تلاش خستگی ناپذیر توانست در بیستم اسفندماه 1350 گواهی­نامه و نشان خلبانی را بگیرد و با درجه ستواندومی به ایران برگردد.
عمادی برای پرواز با شکاری اف-5 انتخاب، و برای آموزش رزمی این هواپیما عازم پایگاه هوایی وحدتی دزفول شد. ظرف چند ماه فنون پرواز رزمی را آموخت. بلافاصله پس از پایان دوره به پایگاه شاهرخی همدان منتقل، و در گردان تاکتیکی این پایگاه به خدمت مشغول شد. دیری نپایید که شکاری / بمب افکن اف-4 (فانتوم) در سطح وسیع­تری به کار گرفته شد و به این دلیل او برای آموزش این هواپیمای چندمنظوره، داوطلب شد. چرا که در آن زمان شیراز و تهران پایگاه­های فانتوم بودند و به این ترتیب احتمال داشت او نزدیک زادگاهش خدمت کند! اتفاقی که هرگز نیفتاد!
جعفر در سال 1351 همراه تعداد دیگری از خلبانان، آموزش فانتوم را در پایگاه هوایی مهرآباد تهران دید و در همان پایگاه ماند. سال 1353 هواپیماهای اف-5 از همدان و بوشهر به پایگاه هوایی تبریز، و در عوض تعدادی از فانتوم­های پایگاه مهرآباد و شیراز به پایگاه همدان و بوشهر انتقال یافتند. عمادی در این سال دوباره به همدان منتقل شد.
سال بعد تمرین­های مشترک نیروی هوایی ایران، ترکیه و پاکستان فرصتی ایجاد کرد تا خلبانان طی مسافتی طولانی از همدان، مواضعی را به صورت فرضی در پاکستان و ترکیه بمباران کنند و به مهارت بالاتری دست یابند. از این رو عمادی در سال 1355 به لیدری طبقه چهار در کابین جلو ارتقا یافت.
جعفر عمادی در همین سال با خانم فرح عمادی ازدواج کرد. ثمره این امر مقدس دو دختر و یک پسر به اسامی فریبا (1356)، فرناز (1359) و محمدقاسم (1363) است.
سال 1356 مدت کوتاهی به بوشهر رفت و دوباره به پایگاه شاهرخی برگشت. زمستان 1357، که انقلاب در شرف پیروزی بود، پایگاه شاهرخی نیز صحنه درگیری موافقان و مخالفان بود. با پیروزی انقلاب، جعفر نیز همگام با دیگر خلبانان، به شکل­گیری انقلاب اسلامی در پایگاه کمک شایان توجهی کرد.
از اولین روزهای سال 1359، تجاوزهای مرزی عراق شکل جدی­تری به خود گرفت. عمادی در این زمان لیدر سه شده بود. همچنین ماجرای کودتا، که یکی از ترفندهای دشمنان انقلاب برای تضعیف نیروی هوایی بود، همه را در شوک فرو برد و 31 شهریور ماه همان سال عراق حلمه رسمی و گسترده خود را به ایران آغاز کرد.
عمادی اول مهرماه 1359 اولین پرواز برون مرزی خود را در قالب عملیات 140 فروندی، برای بمباران پایگاه هوایی حبانیه در هفتاد مایلی بغداد انجام داد و این شروع یک درگیری هشت ساله بود. او در طول جنگ بیش از 45 سورتی عملیات برون مرزی و پشتیبانی نزدیک هوایی از نیروهای سطحی در زمین و دریا انجام داد که تعداد مأموریت­هایش در دریا سهم بیشتری دارند. حدود 2200 ساعت پرواز در زمان جنگ و جمعاً سه هزار ساعت پرواز، که شامل گشت رزمی و پوشش هوایی، سوخت­گیری هوایی، اسکورت کاروان­های دریایی و ... است، پرونده پروازی او را نشان می­دهد.
عمادی دوره­هایی چون: نجات خدمه از مرگ، کابین جلو در سال 1353، عالی­رسته­ای و معلم خلبانی (1360) را گذراند و دوره دانشکده فرماندهی و ستاد نهاجا را در سال 1368 به اتمام رساند. همچنین پروازهای آزمایشی زیادی را با فانتوم انجام داد.
مشاغل او در طول خدمت عبارت بودند از: فرمانده گردان 91 شکاری، معاون عملیات، جانشین و فرمانده پایگاه هوایی بندرعباس و فرمانده اطلاعات و شناسایی نهاجا. وی در اسفندماه1379 با درجه سرتیپ دومی به افتخار بازنشستگی نایل آمد.
تلخ­ترین خاطره امیر جعفر عمادی مربوط است به سانحه برادرش، قاسم عمادی، در سی­ام شهریور ماه 1355 با هواپیمای بونانزای نیروی هوایی در اطراف شیراز، که منجر به شهادت او شد. روحش شاد. اما این امیر خلبان خاطرات متعددی نیز از جنگ تحمیلی دارد که چکیده چند خاطره را در زیر می­خوانید.

ستوان خلبان محمد حدادی در اولین روزهای جنگ چند مأموریت در کابین عقب عمادی انجام داد. او ابراز علاقه کرده بود که در همه پروازها با عمادی بپرد.
روز 14 مهرماه 1359، حدادی نزد عمادی آمد و گفت: «امروز قرار است به یک عملیات برون­مرزی برویم، فردا با شما پرواز دارم.»
همان روز سروان خلبان حسین کریمی­نیا، که معلم خلبان بود، با ستوان حدادی، در کابین عقب، به قصد بمباران مواضعی در خاک عراق به پرواز درآمدند. دو ساعت از پرواز آن­ها گذشت، ولی برنگشتند. جعفر نگران به پست فرماندهی رفت و جویای حال آن­ها شد. خبر دادند در خاک دشمن مورد هدف قرار گرفته و هر دو مجبور به خروج اضطراری شده و به اسارت درآمده­اند. عرق سردی سراپای عمادی را فرا گرفت؛ البته ده سال بعد این دو عزیز به آغوش میهن بازگشتند.



عمادی در حال سوار شدن بر هواپیمای تی-38 در پایگاه لوریدو


صبح یکی از روزهای نیمه دوم آبان ماه 1359 عمادی و کابین عقب او، ستوان باقر گردان، برای بمباران مواضع دشمن در خط مقدم، با یک فروند فانتوم، حامل شش تیر بمب 750 پوندی به پرواز درآمدند. پرواز در ارتفاع نسبتاً کم انجام شد. وقتی ستون نظامی دشمن دیده شد، خلبان ارتفاع را کمی افزایش داد و با نشانه­گیری، بمب­ها را در طول ستون فرو ریخت. خدمه غافلگیر شده تانک­های عراقی تانک خود را رها کرده و شروع به فرار کردند. عمادی متوجه تعداد زیادی نفرات پیاده دشمن شد و تصمیم گرفت برای نابودی آن­ها از مسلسل هواپیما استفاده کند. گردش کرد و با قرار گرفتن در موقعیت مناسب، به سوی نیروها تیراندازی کرد. او می­گوید:
ناگهان هواپیما تکان شدیدی خورد و سرعتش کم شد. بعضی از چراغ­های هشدار دهنده روشن شدهو همراه بوق ممتد خبر از وخامت اوضاع می­دادند. موتور چپ به شدت آسیب دیده بود و ما با یک موتور به پایگاه برگشتیم. خوشبختانه با اعلام وضعیت اضطراری سالم فرود آمدیم. چک هواپیما نشان داد یک گلوله توپ 57 میلی متری به دهانه موتور سمت چپ برخورد کرده و ضمن از بین بردن آن، بدون آن که منفجر شود، همان­جا گیر کرده است. با توجه به ارتفاع کم، انفجار این گلوله بزرگ می­توانست موجب سرنگونی هواپیما و اسارت یا شهادت هر دو نفر ما شود.
خاطره بعد من مربوط به بمباران از ارتفاع پایین برای نجات گیلان­غرب است. اولین روزهای چهارمین ماه جنگ بود. می­رفت که شهر گیلان­غرب سقوط کند. نیروهای بعثی از هوا و زمین به این شهر حمله­ور شده بودند و آتش توپخانه آن­ها لحظه­ای قطع نمی­شد. نیروی زمینی ارتش از نیروی هوایی درخواست پشتیبانی نزدیک هوایی کرد. مأموریت به من و کابین عقبم، رحمان قناعت پیشه 1 ، ابلاغ و مقرر شد بعد از عبور از گیلان­غرب، جاده اصلی را دنبال کرده و تجمع نیروهای دشمن را در سمت چپ جاده بمباران کنیم. ساعت پنج بعدازظهر، با شش تیر بمب 750 پوندی از پایگاه شهید نوژه همدان به پرواز درآمدیم. هدف شهر گیلان­غرب و بمباران مواضع دشمن بود. به محض پرواز ارتفاع خود را افزایش داده و به سمت کرمانشاه رفتیم. دقایقی بعد نیروهای دشمن را دیدیم. ظاهراً آن­ها آمادگی کامل این حمله هوایی را داشتند. زیرا هنوز فانتوم روی سر آن­ها نرسیده بود، اقدام به شلیک حجم سنگین آتش پدافند به سمت ما کردند.
آتش به قدری شدید بود که گه­گاه غیرارادی جاخالی می­دادم، تا تیرها به ما نخورند. با این حال مسیر خود را روی سر دشمن تنظیم کرده و سمت چپ جاده را به صورت خطی بمباران کردم. انواع موشک نیز به سمت ما شلیک می­شد. گردش کرده و از روی هدف رد شدم، تا خسارات وارده را بررسی کنم. در این لحظه متوجه شدم کمی جلوتر از ستونِ ادوات زرهی، دیگر تجهیزات و نیروهای پیاده دشمن در حال پیشروی هستند. از این رو تصمیم گرفتم یک بار دیگر از روی ستون عبور کنم. ضمن عبور، آتش مسلسل را بر روی نیروهای دشمن باز کردم.
خدمه پدافند دشمن، که متوجه قصد من شده بودند، دیوانه­وار به هر سمت شلیک می­کردند. انواع موشک زمین به هوا به سمت هواپیما روانه می­شد! من که فقط به هدف فکر می­کردم، هر 639 تیر فشنگ هواپیما را بر روی آن­ها شلیک کردم که موجب انهدام و از هم گسیختگی نیروهای پیاده دشمن شد. دیگر هیچ مهماتی باقی نمانده بود. از این رو به سمت پایگاه گردش کردم. در مسیر برگشت به خلبان کابین عقب گفتم: «تعجب می­کنم چطور این همه تیر و موشک به سمت ما شلیک شد و حتی یکی به ما برخورد نکرد!»
وقتی بعد از نشستن، نگاهی به هواپیما انداختیم، متوجه شدیم شکل عادی ندارد! هم­زمان یکی از کارکنان فنی پرسید: «جناب سروان... باک خارجی بنزین سمت راست چه شده است؟»
نگاهی انداختم و دیدم نه تنها باک نیست، حتی مقر نگهدارنده آن نیز شکسته شده و وجود ندارد. بررسی­های اولیه نشان داد وقتی به سمت هدف تیراندازی می­کردیم، یک تیر موشک زمین به هوا با باک سوخت اضافه برخورد کرده، ولی چون ارتفاع کم بوده، ظاهراً موشک مسلّح و منفجر نشده و فقط باک را با مقر نگهدارنده آن از جا کنده است. این یعنی گذر اجل از چند سانتی­متری ما!


پی نوشت:

1ـ ستوان رحمان قناعت پیشه اوایل جنگ در مأموریت­های متعدد جنگی شرکت کرد و خوش درخشید. اما به ناگاه به دلایلی تصمیم نامعقولی گرفت و با یک فروند هواپیمای اف-4 به دشمن بعثی پناهنده شد و در بغداد فرود آمد. از این زمان او کمک­های زیادی به دشمن کرد و سبب ایجاد مشکلات و تلفاتی در میان خلبانان خودی شد. به همین دلیل در میان همکاران به «خیانت پیشه» معروف شد.

______________________________________________________________

منبع: nahaja.aja.ir

یاک 130، جنگنده آموزشی- ضربتی پیشرفته

$
0
0

امروزه برای استفاده از تسلیحات و موشک های پیشرفته و نوین، به جنگنده های مدرن و پیشرفته نیاز است. برای اینکه جنگنده های امروزی بتوانند از تسلیحات نوین استفاده کنند، نیاز به صرف هزینه های هنگفت برای توسعه قابلیت های آنها بوده و برای آموزش نیز هزینه های بالایی مصرف خواهد شد. هزینه یک ساعت پرواز هواپیماهای نظامی بسیار گران تر از مدل مشابه آموزشی آن است، از این رو استفاده از هواپیماهای آموزشی می تواند در هر دو موقعیت از صرف هزینه های اضافی بکاهد. بدین ترتیب حتی بهرمندی از چند فروند هواپیمای آموزشی نیز می تواند به ارتشهای کشورهای مختلف این اجازه را بدهد که برای آموزش از هواپیمای چند منظوره مدرن استفاده نموده و بی جهت جنگده های نظامی و تهاجمی را مستهلک نسازند.

جنگنده یاک 130 (Yakovlev Yak-130) که در سیستم نامگذاری ناتو Mitten نامیده می شود، یکی از پیشرفته ترین هواپیماهای آموزشی امروزی است. این هواپیما اولین و آخرین جنگنده تولید انبوه روسیه پس از فروپاشی شوروی سابق است. به عنوان یک هواپیمای آموزشی پیشرفته، یاک ۱۳۰ توانایی شبیه سازی مشخصات آموزشی جنگنده‌های نسل ۴+ و همچنین نسل ۵ همچون سوخو پک فا را دارد. همچنین یاک ۱۳۰ قادر به انجام دادن تهاجم سبک و ایفا کردن وظایف شناسایی است و می‌تواند در ماموریت‌های رزمی تا ۳۰۰۰ کیلوگرم مهمات حمل کند.

تاریخچه طراحی و ساخت

در صنعت هوانوردی بلوک شرق در زمان شوروی سابق و بعد از آن از سال ۱۹۲۷ تاکنون بیش از ۲۰۰ هواپیما طراحی شده و حدود ۱۰۰ فروند از آنها به مرحله تولید رسیده که شامل بیش از هفتاد هزار هواپیمای عملیاتی در سراسر جهان می شود.طراحی YAK-130 به اواخر دهه هشتاد باز می گردد و در سال 1992 YAK-130 و MIG-AT به عنوان برنده طرح جنگنده از بین چهار دفتر طراحی برگزیده شد.

در سال 93 یک قرارداد همکاری بین یاکولوف از روسیه و شرکت آئروماکی از ایتالیا به امضا رسید.اولین پرواز این هواپیما در 25 آوریل سال 96 در مرکز آزمونهای پروازی ژوکوفسکی توسط سر خلبان آزمایشگر "آندره سینیتسین" انجام شد.در ادامه شرکت ایتالیایی از پروژه جدا شد و گونه ایتالیایی آن M-346 نام گرفت.

Yak-130 در سال 2002 به عنوان برنده طرح جت آموزشی رزمی پیشرفته روسیه برای جایگزینی L-29 و L-39 انتخاب شد که نیرو هوایی به 200 فروند از آن احتیاج داشت و اولین اسکادران های این هواپیما از سال 2006 به نیرو هوایی روسیه پیوستند.

مدلهای دیگری از این هواپیما مانند مدل ناو نشین، هواپیمای سبک وزن شناسایی و ... نیز در دست طراحی است.

ویژگیها

هواپیمای Yak-130 با طرح کلاسیک بال پش گرا و دم تک باله از مواد آلیاژ سبک وزن و همچنین سطوح کنترل فیبر کربن ساخته شده است. زرهی از جنس کولار نیز از قسمتهای مهم هواپیما حفاظت می کند که با توجه به مآموریت این جنگنده که شامل پشتیبانی نزدیک هوایی نیز می شود لازم به نظر می رسد.بدنه این هواپیما برای عمر خدمتی 30 سال طراحی شده که شامل 10 هزار ساعت پرواز و 20 هزار فرود می شود.

این هواپیما دارای 6 آویزگاه تسلیحات زیر بال و دو لانچر موشک هوا به هوا در نوک بال و یک آویزگاه نیز در قسمت زیر بدنه  است.توانایی حمل بار این هواپیما 3000کیلو گرم است.ساختار باز مجموعه اویونیکی  Yak-130 اجازه استفاده از گستره وسیعی از تسلیحات شامل موشکهای هوا به هوای R-73، AIM-9L  و Magic 2 ، موشکها ی هوابه زمین AGM-65 ، Vikhr ،Kh-25 ML و انواع بمبهای هدایت شونده و سقوط آزاد روسی و راکتها را می دهد. توپ این هواپیما از نوع GSh-301 با کالیبر 30 میلیمتر است.

موتور توربوفن این هواپیما از نوع Al-222-25 است.مخازن سوخت داخلی شامل دو مخرن داخل بال و یک مخزن در بدنه مرکزی است که می تواند در مجموع 1750 کیلوگرم سوخت حمل نماید.

برد غیر رزمی این هواپیما 2545 کیلومتر، حداکثر سرعت آن 0.95 ماخ و حداکثر سقف پروازی آن معادل42660 فوت است. این هواپیما برای برخاست به مسافتی حدود340 متر و برای فرود به مسافتی در حدود 550 متر نیاز دارد.

از نکات قابل توجه این جنگنده می توان به مشخصات انعطاف پذیر فنی و تنظیمات تکنیکی آن اشاره نمود. بدین ترتیب این جنگده با تنظیمات خاص می تواند برای اهداف آموزشی مورد استفاده قرار گرفته و بدین صورت هزینه های آموزشی را به میزان قابل توجهی پایین بیاورد.

توانایی های این جنگده بیشتر از آنچه که تصور می شود بوده و فراتر از اهداف آموزشی می باشد. بر اساس اطلاعات دریافتی از سوی کارخانه سازنده  این جنگنده، اکنون متخصصان کارخانه در حال برآورد توان این جنگده و توسعه توانایی های آن می باشند. افزایش توانایی های نظامی و توسعه این جنگنده در دو مرحله صورت خواهد گرفت. در مرحله اول، یاک مجهز به سیستم دید و هدف گیری فوق پیشرفته خواهد بود و تجهیزات مخابراتی آن نیز از امکانات جدیدی برخوردار خواهد شد. در مرحله دوم این جنگنده به سامانه ی رادار مجهز خواهد شد. این سامانه رادار جدید به جنگنده این اجازه را می دهد که از تجهیزات نظامی مختلف و پیشرفته ای همچون موشک های هوا به زمین Kh-37 و Kh-31 بهره مند شود.بدین ترتیب و با استفاده از تجهیزات نوین، Yak-130 می تواند هم به عنوان یک جنگنده تهاجمی و هم به عنوان یک جنگنده مدل آموزشی برای کشورهایی با نیروی هوایی محدود مورد استفاده قرار گیرد.

کاربران

 روسیه
۱۱ فروند فعال (۱ عدد از دست رفته)، اولین هواپیمای تولیدی در اواخر جولای ۲۰۰۹ دریافت شد. روسیه در کل به تعداد ۷۲ تا ۲۰۰ فروند از این نوع هواپیما نیازمند است.

 الجزایر
۳ فروند در نوامبر ۲۰۱۱ تحویل شده و ۱۳ فروند باقی مانده‌است.

 ویتنام
۸ فروند سفارش داده‌است.

 سوریه
۳۶ فروند سفارش داده‌است که قرار شده است 9 فروند تا پایان سال 2014 ، 12 فروند تا پایان سال 2015 و 15 فروند تا پایان سال 2016 تحویل داده شود.

______________________________________________________________

منابع:

persian.ruvr.ru

air-a.blogfa.com

ژنرال گودریان، پایه گذار حملات برق آسای ورماخت

$
0
0

او یکی از نظریه پردازان بزرگ کاربرد تانک به عنوان یکی از ابزارهای مهم در عرصه نبرد زمینی و مبدع تاکتیک جنگ برق آساست. هاینتس گودریان از جمله ژنرالهای خلاق ارتش آلمان نازی به شمار می رفت که نقش بی بدیلی در پیروزیهای سریع آلمان در سالهای آغازین جنگ جهانی دوم، به ویژه در هجوم به فرانسه ایفا کرد.

نظریه پرداز تاکتیک جنگ برق آسا

هاینتس ویلهلم گودریان (به آلمانی: Heinz Wilhelm Guderian) (زاده ۱۷ ژوئن ۱۸۸۸ - مرگ ۱۴ مه ۱۹۵۴) ژنرال ارتش آلمان در دوره رایش سوم و از ۲۱ ژوئیه ۱۹۴۴ تا ۲۸ مارس ۱۹۴۵ رئیس ستاد مشترک ورماخت بود.

گودریان در ۱۷ ژوئیه ۱۸۸۸ در شهر کلوم آلمان در جنوب منطقه دانزیگ متولد شد. او پس از پشت سر گذاشتن تحصیلات مقدماتی به مدرسه نظامی رفت و پس از فارغ التحصیلی، با درجه ستوان سومی در گردان دهم که تحت فرماندهی پدرش بود به خدمت مشغول شد. سپس با گذراندن دوره دانشکده جنگ در ۱۹۰۸ درجه ستوان دومی را دریافت نمود و دوباره به گردان پیشین خود پیوست.

در ۱۹۱۳ گودریان با مارگارت گورن ازدواج کرد. آنها دارای دو فرزند پسر شدند. تا قبل از وقوع جنگ جهانی دوم هاینز گودریان برای گذراندن دوره فرماندهی ستاد به آکادمی نظامی برلین فرستاده شد. در نوامبر ۱۹۱۴ به درجه ستوان یکمی ارتقا داده شد و مدتی بعد نیز سروان شد.

در طول جنگ جهانی اول به واحدهای متعددی اعزام شد و پست‌های گوناگونی را عهده دار گردید و نبردهای وردن و مارن را نظاره کرد. طی یکی از نبردها موفق به دریافت مدال صلیب آهنین درجه یک گردید. در اوایل ۱۹۱۸ او نبرد سدان را مورد بررسی و بازبینی مجدد قرار داد و آنچنان توانایی خود را در حل مشکلات تاکتیکی با استفاده از عملیات‌های غیر متعارف به اثبات رساند که اساتیدش در دانشگاه جنگ تحت تاثیر قرار گرفتند و او را برای ورود به ستاد کل ارتش توصیه نمودند.

گودریان بعد از جنگ اول جهانی در ارتش آلمان که بر اثر عهدنامه ورسای شمار سربازانش به یکصد هزار نفر کاهش پیدا کرده بود، باقی ماند. گودریان شروع به نوشتن مقالاتی در مورد واحدهای موتوریزه کرد و در پی آن مامور تشکیل اولین واحد موتوریزه شد. این واحدهای موتوریزه ابتدا برای امور لجستیکی در جبهه به کار می‌رفتند. عمده تجهیزات آنها چند کامیون و خودرو و موتورسیکلت بود.

در ۱۹۲۷ گودریان به درجه سرگردی رسید. در تمام این مدت او در تلاش برای یافتن و به دست آوردن و هرگونه وسیله نقلیه موتوری بود که بتوان از آن به عنوان خودروی رزمی در میدان جنگ استفاده کرد. تسلط او بر زبان‌های خارجی موجب ترجمه آثار استراتژیست و مورخ سروان لیدل هارت و نظریه پرداز جی اف سی فولر شد و همچنین توجه اش به نوشته به اندازه کافی جالب توجه ولی در آن زمان ناشناخته شارل دوگل که به اهمیت تانک در نبردهای نوین پی برده بود، جلب شد  و از رهنمودهای ارائه شده توسط این کارشناسان بهره برد.

گودریان توسعه دهنده نظریه ای بود که بر اساس جنگ بدون پیاده نظام و متکی بر قدرت زره و سرعت مانور تانک‌ها و با پشتیبانی وسایل نقلیه زرهی و سربازان مکانیزه پی ریزی شده بود. در این نظریه تانک به عنوان عنصر اصلی میدان نبرد معرفی گردیده بود.

 به خاطر شایستگی گودریان نیروی زرهی تبدیل به هسته اصلی قدرت ارتش آلمان در طول جنگ جهانی دوم گردید و با حمایت مناسب سپهبد فن زکت (به آلمانی: Seeckt) رئیس وقت ستاد ارتش آلمان نیروی زرهی به عنوان عنصر اصلی حمله برق‌آسا (Blitzkrieg) جایگاه مناسب خود را یافت.

گودریان در زمانی که آلمان اجازه تولید تانک نداشت در سال ۱۹۲۹ طی سفری به اتحاد شوروی بازدیدی از محل سری آزمایش توانایی تانک در کازان روسیه داشت (در این هنگام آلمان با شوروی پیمان محرمانه برای تبادل دانش نظامی داشت). در این دوران گودریان با درجه سرهنگ دومی فرمانده یکان‌های ترابری موتوریزه و همچنین استاد آکادمی نظامی برلین در ترابری رسته موتوریزه بود.

در سال ۱۹۳۳ گودریان سرهنگ تمام شد. گودریان سرسختانه به نوشتن مقالات خود در زمینه خودروهای زرهی ادامه داد و کمک‌های شایانی نیز در حل مشکلات فنی اولین تانک تولید شده در آلمان پس از جنگ جهانی اول کرد. گودریان با این اندیشه،  نیروی زرهی خرد کننده ارتش آلمان را سازمان داد و هوادار کاربرد استراتژیک نیروهای زرهی (رخنه عمیق در خاک دشمن) بود.

آدولف هیتلر هنگام به قدرت رسیدن دیداری از یکی از مانورهای گودریان داشت و شدیداً مجذوب قدرت تحرک و مسحور مانورهای سریع ادوات زرهی گودریان در میدان نبرد شد. هیتلر وحشت نبردهای سنگری جنگ جهانی اول را تجربه نموده بود و ارزش کار گودریان که قدرت تحرک را برای ورماخت به ارمغان می  آورد، به خوبی می‌دانست.

بعد از الغاء رسمی معاهده ورسای و اجباری شدن دوباره خدمت سربازی، هیتلر سه لشکر زرهی را تشکیل داد. گودریان که در آن زمان روابط بسیار خوبی با هیتلر داشت به فرماندهی لشکر دوم زرهی آلمان گمارده شد و اندکی پس از آن نیز با ترفیع به درجه سرتیپ دومی رسید. کمتر از یک سال و نیم بعد به درجه سرتیپی و فرماندهی سپاه شانزدهم زرهی رسید

او در عملیات الحاق اتریش به آلمان و ضمیمه نمودن چکسلواکی به قلمرو رایش سوم در به کار گیری واحدهای زرهی موجود نقش مهمی ایفاء نمود. کمتر از یک سال بعد گودریان سرلشکر شد و مهمترین وظیفه نظامی خود بر عهده گرفت. او فرمانده کل واحدهای زرهی – موتوریزه نیروی زمینی شد. این بدان معنی بود که مسئولیت استخدام، آموزش،  طرح ریزی و اجرای تاکتیک‌های تمام واحدهای موتوریزه و زرهی ورماخت به استثنای توپ‌های هجومی نیروهای پیاده در اختیار هاینز گودریان قرار گرفت.

گودریان در کتاب خود به نام رهبری تانک نوشت: در سال ۱۹۲۹ من متقاعد شدم که کاربرد تانک همراه با پیاده نظام می‌تواند اهمیت تعیین کننده‌ای در نبرد بازی کند. مطالعات تاریخی در ارتباط با تمرین‌های صورت پذیرفته در ارتش انگلستان مرا متقاعد کرده بود که تانک‌ها هرگز قادر به اثر کامل خود بدون برخورداری از سرعت به ویژه عملکرد خارج از جاده (با داشتن شنی مناسب) نیستند. در شکل گیری نبردهای آینده تانک باید نقش اصلی را داشته باشد و تجهیزات دیگر به عنوان حامی قوای زرهی به طور هماهنگ عمل کنند و تانکها در صورتی می‌تواند نقش تعیین کننده را در جنگ ایفاء کنند که به طور انبوه و متمرکز وارد پیکار گردند.

گودریان به علت تجربیات خود در امر ارتباطات رادیویی به ویژه در ارتباط باتجهیزات ویژه دیده بانی مانند پیرابین (پریسکوپ) به عنوان تجهیزات لازم برای خدمه تانک پافشاری نمود. او اصرار داشت که هر تانک در نیروی زرهی باید مجهز به رادیو و وسایل بصری باشد تا ابزاری کارآمد در خدمت فرمانده و خدمه تانک برای انجام نقش تعیین کننده شان در صحنه نبرد باشد.

نبرد فرانسه

در پی یورش ارتش آلمان به لهستان، گودریان فرمانده سپاه نوزدهم زرهی بود. او رهبری نیروهای آلمانی در طول نبردهای ویزنا و کوبرین را به عهده داشت. تحت فرمان ارتشبد فن بوک (Von Bock) در طی نبرد لهستان با تاختی عمیق از پروس شرقی گذشت و به دژ برست لیتوفسک رسید و آزمایش نظریه خود را در شرایط واقعی جنگ برای اولین بار در حمله به لهستان به اجرا درآورد.

در تهاجم به فرانسه در سال ۱۹۴۰ سپاه زرهی گودریان با رخنه استراتژیک از درون جنگل‌های آردن پیش تاخت و به رودخانه موز در آنسوی مرز درون فرانسه رسید و ضربه گیج کننده‌ای را در منطقه سدان به دشمن وارد ساخت. در بیستم ماه مه سپاه زرهی گودریان به آبویل رسید و به این ترتیب ارتش‌های متفقین را به دو نیم کرد که منجر به قطع ارتباط این نیروها با قوای اصلی گردید و سرانجام ارتش فرانسه شکست خورد و ارتش اعزامی انگلستان از طریق بندر دونکرک عقب نشینی کرد.

پیشرفت سریع نیروهای زرهی تحت رهبری گودریان سبب به ارمغان آوردن لقب «هاینز سریع» برای او شد. در نبرد فرانسه سپهبد گودریان به عنوان فرمانده سپاه نوزدهم زرهی یک نمایش واقعی از جنگ برق‌آسا را به اجرا گذاشت. وی ابتدا با گذر از رودخانه موز ماموریت حفظ یک سرپل در آنسوی کرانه موز را دریافت داشت. طی این نبرد گودریان به پیشروی‌های سریع تا جایی که مردان و تانک‌های او توانایی رفتن داشتند، دست زد. سپاه زرهی گودریان تمام خطوط پشت جبهه فرانسوی‌ها را در هم کوبید و باعث مختل شدن خطوط ارتباط فرانسویان شد.

در ۱۲ مه فرمانده سپاه نوزدهم زرهی موفق شد سرپل نیروهای زرهی تحت امرش را تا ۲۰ کیلومتر وسعت دهد. در سحرگاه ۱۳ مه تانک‌ها به همراه یکان‌های پیاده از رود موز گذشتند. در این روز تانک‌های گودریان با همراهی تانک‌های سرلشکر راینهارت با پشتیبانی ۱۰۰۰ فروند هواپیما خط دفاعی فرانسه را در سدان شکافتند. دو روز بعد یگان‌های زرهی ورماخت از سرپل‌های نیرومند خود خارج شدند و در عمق خاک فرانسه به پیشروی پرداختند. هنگامی که تانک‌های سرلشکر اریش هوپنر از تنها پل ساخته شده از رود موز گذشتند از محور شمال همزمان با واحدهای ارتش چهارم از سمت جنوب به دور شهر لیژ حلقه زدند. در بعد از ظهر ۱۳ مه هنگامی که عناصر لشکر هفتم زرهی تحت امر سرلشکر رومل به سر پلی بر موز دست یافته بودند، سپاه چهل و یکم زرهی سر لشکر راینهارت همزمان با تانک‌های گودریان از موز عبور نمودند اما راینهارت از کرانه جلوتر نرفت ولی گودریان به پیشروی ادامه داد و سرپل را تا عمق ۵ در ۳ کیلومتر گسترش داد. گودریان به لشکر دهم زرهی و هنگ آلمان بزرگ دستور داد در محور جنوب دست به عملیات شناسایی نیرومند بزنند.

در همین حال سپهبد شارل هانتزینگر فرمانده ارتش دوم فرانسه کلیه قوای زرهی ذخیره موجود را برای حمله متقابل و از بین بردن سرپل نیروهای زرهی دشمن در نظر گرفت. این پاتک ارتش دوم فرانسه منجر به برخورد تانک‌های طرفین بین روزهای ۱۵مه تا ۱۸ مه در اطراف روستای استون گردید و این روستا چند بار بین ارتش فرانسه و قوای آلمان دست به دست گردید. در شب ۱۶ مه هانتزینگر مجبور به قبول وضعیت دفاعی و حفاظت از پهلوی نیروهایش در برابر تانک‌های لشکر دهم زرهی شد.

در بعد از ظهر۱۴ مه گودریان با لشکر یکم زرهی و هنگ دوم نارنجک انداز با هدف شکافتن پهلوی جنوبی تانک‌های فرانسوی در غرب اقدام به تک نمود. این تعرض گودریان سبب متوقف شدن حملات برنامه ریزی شده فرانسویان گردید. در بعد از ظهر ۱۴ مه سه لشکر تانک گودریان از پلی که توسط آتشبارهای ضد هوایی قدرتمندی پدافند می‌شد، عبور کردند. تانک‌های سپاه نوزدهم زرهی از طریق درهم شکستن نقطه ضعیف لشکر ۱۸ و هنگ ۲۳ بریتانیا در آبویل به پیش تاختند.

 سپاه زرهی موفق به اشغال آمین و گذر از پل رودخانه سامه در غرب آبویل شدند. این حرکت گودریان منجر به جدا شدن نیروهای انگلیسی، فرانسوی، هلندی و بلژیکی در شمال با نیروهای فرانسوی در جنوب گردید. همان شب یک واحد شناسایی از گردان دوم زرهی به ناحیه مر – نویلیس رسید که فاصله اندکی با کانال مانش داشت.

در شامگاه ۱۶ مه در حالی که دو لشکر زرهی گودریان با مانوری ماهرانه به عقبه نیروهای فرانسوی چرخیدند و موجب از هم پاشیدن آخرین خط دفاعی ارتش فرانسه گردیدند، راه تانک‌ها برای جهش به سوی کرانه مانش فراهم شد. در همین حین ناگهان از قرارگاه سپاه زرهی فرمانی به گودریان از سوی مافوقش سپهبد فن کلایست رسید که اشعار می‌داشت قبل از تثبیت وضعیت و رسیدن واحدهای پیاده متوقف شود.

گودریان پس از مجادله بیهوده با رئیس ستاد سپاه زرهی، مستقیم به سپهبد کلایست تلفن کرد. پس از تبادل نظر کلایست اجازه پیشروی و گسترش سر پل را تا ۲۴ ساعت صادر نمود. این آزادی عمل موجب تاخت همگرای سه لشکر زرهی گودریان از یکسو و دو لشکر زرهی راینهارت و دو لشکر زرهی هوت از سوی دیگر گردید. این یورش یکپارچه هفت لشکر زرهی موجب از هم پاشیدن همه جانبه مقاومت فرانسویان شد. تانک‌ها ۸۰ کیلومتر دیگر به سوی کانال مانش پیشروی کردند، اما بازهم دستور توقف از ستاد کل ارتش - این بار از سوی هیتلر - صادر گردید.

هیتلر از ضد حمله جناحی ارتش‌های متفقین هراسناک بود، لذا طی فرمانی پیشروی واحدهای زرهی را تا رسیدن قوای پیاده و تامین جناحین به تاخیر انداخت. در صبح ۱۷ مه کلایست به دیدن گودریان رفت، گودریان این خطر را دریافته بود که توقف منجر به از دست رفتن ابتکار عمل خواهد شد، لذا با کلایست به مخالفت برخاست و تهدید به استعفا نمود، اما ارتشبد لیست فرمانده ارتش دوازدهم که مامور تعقیب یگان‌های زرهی بود به قرارگاه گودریان رفت و پس از شنیدن نظرات گودریان استعفای او را لغو نمود و به او اجازه داد تا به یک شناسایی قدرتمند اقدام کند. این شناسایی قدرتمند گودریان را قادر ساخت طی دو روز دیگر به پیشروی بپردازد و با تمام قدرت به سوی مانش بتازد و به پشت جبهه جناح چپ ارتش‌های متفقین در بلژیک بپیچد.

در ۲۰ مه گودریان به آبویل رسید و ارتباط قوای متفقین را با پایگاه‌شان قطع نمود. در ۲۲ مه زرهپوش‌های سپاه نوزده زرهی در غرب آراس به شهر بولون رسیدند و کاله را محاصره کردند و به ۱۵ کیلومتری دونکرک رسیدند. سرلشکر راینهارت نیز به کانال ایر وارد شد در این هنگام تنها یک گردان انگلیسی در برابر راینهارت قرار داشت. تمامی پل‌ها بر روی کانال ایر سالم بدست سپاهیان آلمانی افتاد. هنگامی که گودریان مهیای بستن راه عقب نشینی قوای متفقین از سمت دریا گردی،د بار دیگر دستور توقف از سوی شخص هیتلر به واحدهای پیشرو زرهی رسید.

سرتیپ ریتر فن توما فرمانده تانک‌های سپاه زرهی گودریان که در این هنگام به حومه ناحیه برگ رسیده بود و می‌توانست با دوربین چشمی بندر دونکرک را ببیند لذا توما مکرراً از ستاد کل نیروی زمینی درخواست نمود تا اجازه پیشروی داده شود اما درخواست او رد شد. او با اشاره به رفتار هیتلر اظهار داشت : ((او شانس پیروزی را از دست داد)).

نوک یورش سهمی شکل تانک‌های لشکر دهم زرهی تحت فرمان گودریان در ۲۳ مه کاله را دور زده و کلیه قوای موجود در آن را به محاصره گرفت. با تاخت سریع گودریان پیروزی در جبهه غرب در مقابل فرانسویان قطعی شد. فتح فرانسه بدون توفق و برتری کامل تانک‌های آلمانی در جنگ میسر نمی‌شد. این در حالی بود که تانک‌های مارک ۴ آلمان مجهز به توپ ۷۵ میلی متری در مقابل همتایان فرانسوی خود برتری داشتند. عامل دیگری که در پیروزی یگان‌های زرهی آلمان نقش داشت، تجهز تمام تانک‌های آلمانی به بی سیم و رادیو بود و همچنین تانک‌ها قابلیت تحرک بالایی داشتند و به سادگی قابل نگهداری بودند. تمام تانک‌های آلمانی در عملیات نه تنها جذب واحدهای زرهی مختلف شده بودند بلکه به شکل توده‌ای انبوه با پشتیبانی یگان‌های موتوریزه و با پوشش بمباران تاکتیکی هوایی نه مانند ارتش فرانسه به عنوان جزئی از لشکرهای پیاده در پیکار شرکت داشتند. مهمترین عامل در برتری تانک‌های آلمان چیزی که دیگر ارتش‌ها از آن بی بهره بودند، وجود فرمانده‌ای خلاق به نام هاینز گودریان بود.

بعد از رسیدن به کانال انگلستان، سپاه زرهی گودریان در عمق خاک فرانسه نفوذ کرده و موجب ایجاد شکافی بزرگ در پشت خط دفاعی بزرگ ماژینو شده بود. در آن زمان هر خودرویی، اعم از تانک، کامیون، زره‌پوش که در یگان‌های تحت امر گودریان خدمت می‌کردند، منقش به یک G بزرگ بر روی بدنه خود بودند که حرف اول نام خانوادگی گودریان بود و به این ترتیب واحدهای سپاه زرهی گودریان از سایر واحدها متمایز می‌شد.

عملیات بارباروسا

پیش از تهاجم به شوروی، گودریان دوباره ترفیع درجه یافت و به مقام سپهبدی و فرماندهی ارتش دوم زرهی ورماخت رسید. در اولین مرحله از تهاجم به روسیه در ۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱ گودریان تحت امر گروه ارتش‌های مرکزی زیر نظر ارتشبد فن بوک در عملیات بارباروسا، تهاجم آلمان به اتحاد جماهیر شوروی شرکت فعال داشت. ارتش گروه مرکزی با پیشقراولی سپاه سوم و دوم زرهی در حالیکه چهار ارتش شوروی را در مقابل خود داشتند، از قلمرو لهستان تحت اشغال ارتش سرخ گذشتند و به طرف شهرهای بیالیستوک مرکز اتصال راه آهن و مینسک پایتخت روسیه سفید به عنوان اهداف کلیدی دو گروه زرهی به حرکت درآمدند. پس از شکست یگان‌های شوروی، تانک‌های تحت امر سپهبد گودریان به رودخانه نیمان رسیدند و با عبور از رودخانه مذکور بدون اینکه منتظر الحاق واحدهای پیاده بمانند، همچنان به پیشروی ادامه دادند و در نهایت موفق شدند سربازان شوروی را در بیالیستوک به محاصره درآورند.

در تاریخ ۱۷ ژوئیه ارتش دوم زرهی که همواره نوک پیکان تعرض زرهی را رهبری می‌نمود، موفق به محاصره ارتش‌های متعدد شوروی و به اسارت گرفتن هزاران تن از سربازان ارتش سرخ در مینسک و اسمولنسک گردیده بود و آماده آغاز حمله نهایی با هدف تسخیر مسکو شد، اما ناگهان با دستور آدولف هیتلر تمرکز تعرض ورماخت به سمت جنوب شوروی و منطقه اوکراین به ویژه شهر کیف برگشت. در برابر اعتراض گودریان و سایر فرماندهان ارتش به جز ارتشبد کارل رودولف گرد فون روندشتت که فرماندهی گروه ارتش‌های جنوب را بر عهده داشت، هیتلر تصمیم خود را تغییر نداد. پس از یک رشته کامیابی‌ها و انهدام ارتش‌های مامور دفاع از کیف (تحت امر ارتشبد بودینی ) عملیات منجر به اسارت بیش از ۶۰۰۰۰ سرباز روس گردید.

نبرد مسکو و عملیات توفان

هیتلر دستور از سر گیری تعرض به مسکو را در در سی‌ام سپتامبر ۱۹۴۱ صادر کرد. سپاهیان آلمان با فرماندهی هیتلر، عملیات توفان را از سه محور جهت تصرف مسکو آغاز نمودند. طبق نقشه عملیاتی مقرر گردیده بود که تانک‌های ورماخت از دو سمت شمال و جنوب پایتخت شوروی را درمیان بگیرد و پیاده نظام از آنها پشتیبانی نماید. ارتش نهم به فرماندهی ارتشبد فدر فن بوک با گروه زرهی سپهبد هرمان هوت در جناح چپ و ارتش چهارم به فرماندهی ارتشبد گونتر فون کلوگه با گروه زرهی سپهبد اریش هوپنر در مرکز و سپهبد هاینز گودریان در راس یک ارتش زرهی مستقل (ارتش دوم زرهی) از سمت جنوب برای محاصره مسکو به جنبش درآمدند.

تعرض با حملات تانک‌های گروه دوم زرهی از محور غرب در ناحیه بریانسک آغاز گردید و تانک‌ها توانستند علی‌رغم دفاع شدید واحدهای ارتش سرخ در جبهه آن‌ها رخنه نمایند. در سوم اکتبر نیروهای موتوریزه آلمان وارد اورل شدند و در امتداد شاهراه اورل – تولا از سمت جنوب به شمال به پیشروی خود ادامه دادند. هیتلر امیدوار بود گودریان موفق به تسخیر مسکو و انهدام کرملین به عنوان نماد رژیم بلشویکی گردد.

 در پنجم اکتبر پیشروی ورماخت در جبهه غربی با تصرف مناطق مختلف ادامه یافت و شش ارتش شوروی در خطر محاصره قرار گرفتند و به ناچار عقب نشینی نمودند، اما واحدهای موتوریزه آلمان راه گریز ارتش‌های ۱۹ و ۲۰ و ۲۴ و ۳۲ شوروی را بستند و آن‌ها را در میان خود گرفتند و ارتش‌های باقی‌مانده در حال مبارزه عقب نشستند. به دنبال فروپاشی جبهه غرب و فرار سربازان، استاوکا (ستاد کل ارتش سرخ) فوراً دست به اقدام زد و قوای ذخیره خود را با هواپیما هوا برد نمود. نبرد سختی در ناحیه متسنسک بین یگان‌های موتوریزه ارتش آلمان و دو تیپ زرهی ارتش سرخ و سربازان هوا برد روی داد. روس‌ها تلاش کردند قوای آلمان را از جناحین دور بزنند، ولی یگان‌های تانک راه را بر آن‌ها بستند. به دنبال نبردهای سختی که درگرفت گودریان موفق گردید ۶۰۰۰ اسیر دیگر بگیرد.

استالین علاوه بر بسیج همه ساکنان مسکو یک ارتش عظیم با۱،۲۵۰،۰۰۰ سرباز ، ۷۶۰۰ قبضه توپ و ۱۰۰۰ دستگاه تانک و ۹۰۰ فروند هواپیما در قالب دو سپاه هوایی را جهت دفاع از مسکو گرد آورده بود. ۴۵۰،۰۰۰ نفر از اهالی مسکو، زنان، دانشجویان و کارگران اطراف مسکو چندین رشته استحکامات به طول صدها کیلومتر خندق و خاکریز احداث نمودند. به دستور استالین ،فرمانده عالی دفاع کشور، کلیه نیروها و منابع و امکانات کشور برای دفاع همه جانبه از پایتخت بسیج شده بود. مسکو دارای سه خط دفاعی گردید: حلقه خارجی و داخلی و یک کمربند ایمنی در داخل شهر که در امتداد راه آهن مسکو ایجاد گردیده و دفاع از آن را به زبده‌ترین یگان‌های شوروی با پشتیبانی شبه نظامیان و ساکنان مسکو محول نموده بودند. هر خط دفاعی دارای چند موضع مخصوص به شکل یک نیمدایره به شعاع ۲۰ کیلومتر بود. ارتشبد گئورگی ژوکوف فرماندهی میدانی دفاع از پایتخت را عهده دار گردید.

پیشروی نیروهای گودریان کم کم در میان گل و لای کند گشت و در برابر رودخانه نارا که توسط عناصر ارتش سرخ به خوبی پدافند می‌گردید، متوقف شد. باران‌های سیل آسا که سبب گل شدن جاده‌های شوسه شوروی شده بود اتومبیل‌ها و وسائل نقلیه موتوری غیر زنجیری را در خود فرو بردند. در تمامی موارد یگان‌های زرهی مجبور شدند از تعرض دست کشیده به خطوط پیشین بازگردند تا خودروها و توپهای هویتزر را از گل و لای بیرون بکشند. گودریان معتقد بود اینک فقط گل و لای بر جبهه حاکم است.

در سپیده دم هفتم اکتبر نخستین برف زودرس زمستانی بر زمین نشست. در این هنگام نیروهای آلمانی در شاهراه مسکو در تقاطع گشاتسک به بوردینو دست به حمله زدند. برای نخستین بار با عناصر لشکر ۳۲ تیرانداز سیبریایی که با سه تیپ مجهز به تانک‌های تی - ۳۴ پشتیبانی می‌شدند در گیر شدند. این سربازان که از شرق دور (مرز شوروی با ژاپن) اعزام گشته بودند، دارای تجهیزات کامل، روحیه قوی، ملبس به البسه زمستانی، کلاه و چکمه‌های پوستی و مسلسل‌های آفتومات بودند. طی نبردی خونین واحدهای زرهی و موتوریزه ورماخت پس از درگیری با ارتش سیبریایی که بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ نفر می‌گردید با تلفات سنگین به حومه مسکو رسیدند.

استالین در حساسترین لحظه نبرد، زبده‌ترین نیروهایش را پای دروازه‌های مسکو آورده بود. این امر مدیون برجسته‌ترین جاسوس شوروی ریچارد سورژه  که تحت پوشش وابسته مطبوعاتی سفارت آلمان در توکیو خدمت می‌کرد، بود.

در ۲۷ سپتامبر سورژه از طریق یکی از اعضاء مهم شبکه‌اش که به اسناد مشاوران رئیس شورای وزیران ژاپن دسترسی داشت پی برد که ژاپن در صدد حمله بسیار گسترده به جنوب هنگ کنگ، سنگاپور و فیلیپین می‌باشد. تعرض در ماه نوامبر صورت می‌گیرد، سورژه به سرعت اطلاعات بدست آمده را که حاکی از عدم تعرض قوای ژاپن به شوروی بود به کنترل کنندگانش در N.K.V.D اطلاع داد و استالین بیدرنگ دستور احضار قوای سیبریایی را از مرز مشترک با ژاپن صادر کرد. به سرعت یگان‌های مجهز و تازه نفس سیبریایی با تانک‌های تی - ۳۴ از طریق راه آهن به مسکو اعزام گردیدند و در شاهراه مسکو در مقابل سپاهیان آلمانی قرار گرفتند.

در ۲۲ اکتبر گودریان همراه قوای متحرک وارد ناحیه کراسنایا پولیانا، شهر تولستوی نویسنده شهیر روس گردید و ستاد خود را در در آن مکان تاریخی مستقر نمود. در ۳۰ اکتبر ارتش دوم زرهی گودریان به حومه تولا رسیدند، جایی که ارتش ۵۰ شوروی با پشتیبانی گردان‌های جوانان کومسومول و کارگران از جبهه تولا دفاع می‌کردند.

در ۱۵ نوامبر تعرض نهایی جهت محاصره مسکو از سوی هیتلر اجرا گردید. مجموعاً بیست لشکر زرهی و موتوریزه ستون فقرات این موج حمله را تشکیل می‌دادند. در ۱۸ نوامبر ارتش دوم زرهی آلمان موفق گردید در محور جنوب خط پدافندی ارتش ۵۰ شوروی را بشکافد و با تاختی سریع شهر تولا را دور بزند و در ۲۲ نوامبر یک لشکر زرهی وارد بخشی از شهر کاشیرا شدند و با یگان‌های سپاه اول سواره گارد، لشکر ۱۱۲ زرهی و یک هنگ پدافند هوایی روبرو شدند، اما پس از نبردی سخت عقب نشینی کردند.

گودریان کوشید پس از این ناکامی تولا را از جهت شمال شرق دور بزند، اما با با تعرض متقابل دو ارتش ۴۹ و ۵۰ ارتش سرخ روبرو شد. نیروهای زرهی ارتش دوم به خط آهن تولا – اوزلووایا عقب نشست. در اول دسامبر رزم نهایی جهت تسخیر مسکو با آرایش جدید آغاز گردید. در دوم دسامبر یگان‌های متحرک ورماخت به ۱۵ کیلومتری مسکو در ناحیه نیکلایف رسیدند. برودت هوا به ۳۰- سانتیگراد رسید. بنزین و روغن تانک‌ها یخ زد. فقط نیمی از موتورهای مخصوص تانک درخواستی ارسال گردیدند، اما کفشک‌های یخ شکن شنی تانک‌ها که گودریان قبلاً درخواست کرده بود هرگز نرسیدند. بر اثر سرمای شدید دید خدمه از تلسکوپ تانک‌ها مقدور نبود. به جهت عدم ارسال البسه پشمی سربازان دچارسرمازدگی شدید شدند. گودریان از دیدن سربازان نیمه گرسنه و کم لباس تحت امر خود در برابر سیبریایی‌های تازه نفس مجهز به یونیفرم زمستانی و با تغذیه مناسب، دریافت توانش به پایان رسیده‌است.

توبیخ توسط هیتلر

در ۵ دسامبر نیروهای ورماخت در یک جبهه گسترده ۲۰۰ کیلومتری به شکل نیم دایره به دور پایتخت شوروی گرد آمده و در جا میخکوب گردیده بودند. گودریان که توان تعرضی ارتش خود را از دست داده بود، درخواست عقب نشینی کرد.

هیتلر که از سرنوشت گراند آرمه یا همان ارتش بزرگ ناپلئون حین عقب نشینی از مسکو در ۱۳۰ سال قبل آگاه بود، طی فرمانی هرگونه عقب نشینی عمومی را ممنوع ساخت و از سربازان ورماخت مواکدا خواست در همان نقطه‌ای که پیش رفته‌اند بمانند و آرایش دفاعی خارپشتی بگیرند و گامی به عقب بر ندارند. گودریان که دستور ممنوعیت از هر نوع عقب نشینی را مغایر با آموزش‌های نظامی می‌دید آشکارا از این فرمان انتقاد نمود. به دنبال جلسه ای که در دسامبر ۱۹۴۱ به منظور پیشبرد عملیات توفان جهت تصرف مسکو در ستاد هیتلر برگزار شد، بین او و گودریان بحثی در گرفت. فرمانده تانک نتوانست هیتلر را نسبت به ادامه تعرض با توجه به وضع افراد که در شرف یخ زدگی بوده و امکانات تدارکاتی ضعیف و اوضاع اسفبار لجستیکی قانع سازد و پس از تغییر فرماندهی عالی جبهه و انتصاب ارتشبد فن کلوگه و به دنبال عقب نشینی گودریان به مواضع قابل دفاع تر علی‌رغم مخالفت هیتلر با هر گونه عقب نشینی در واپسین روزهای زمستان آن سال و بر اساس گزارش ارسالی از سوی کلوگه در بیست و پنجم دسامبر هیتلر وی را از فرماندهی برکنار کرد و کارت تبریک نمک ناشناسانه عید میلاد مسیح را برای جسورترین فرمانده‌اش ارسال داشت که بیشتر از هرکس دیگری پیروزی‌هایش را مدیون او بود.

 هیتلر شکست ورماخت در انهدام ماشین جنگی شوروی را در پای دروازه‌های مسکو به نام گودریان و سایر امرای ارتش همچون سپهبد اریش هوپنر نوشت، اما خود هیتلر بیش از هر فردی در شکست ارتش هایش مقصر بود. او مسبب اصلی حرکت دیرهنگام واحدهای آلمانی برای تصرف مسکو بود و فرصت طلایی جهت تقویت خطوط دفاعی مستحکم پیرامون پایتخت شوروی را برای استالین و استاوکا ایجاد نموده بود و مجموعه قوای آفندی که از نظر برتری عددی دستکم باید سه برابر مدافعین باشند را فراهم نساخته بود و تعداد سربازان آلمانی مامور تصرف مسکو از تعداد مدافعان کمتر بود.

پس از اخراج گودریان، او نزد همسرش و به املاکش بازگشت. در سپتامبر ۱۹۴۲، زمانی که اروین رومل به دلیل مشکلات جسمانی در آلمان به سر می‌برد، ستاد کل ارتش به گودریان به عنوان تنها کسی که می‌تواند به طور موقت جایگزین رومل گردد، پیشنهاد فرماندهی قوای موجود در آفریقا را نمود، اما گودریان قاطعانه پاسخ منفی داد. پس از شکست آلمان در استالینگراد در فوریه ۱۹۴۳ گودریان به سمت بازرس کل نیروهای زرهی منصوب شد. در این مسئولیت گودریان به بازسازی و مدرنیزه کردن نیروهای زرهی و نظارت بر طراحی و تولید تانک و آموزش نیروهای زرهی مشغول شد. او گزارش‌های خود را به طور مستقیم به هیتلر ارائه می‌نمود.

با توجه به گزارش گودریان، هیتلر متقاعد شد طراحی و تولید تانک بیش از حد متنوع بوده و این امر منجر به ایجاد مشکلات لجستیکی و بروز اشکال در تعمیر و نگهداری گسترده برای نیروهای آلمانی در روسیه شده‌است. لذا گودریان پیشنهاد داد به جای تعداد زیادی از تانک‌های پانزر ۳ و ۴ می‌توان از تعداد کمتری از تانک‌های سنگین تر مانند تانک ببر که برد عملیاتی بیشتری در خارج از جاده به ویژه در استپ‌های پر از گل و لای روسیه دارد،  استفاده نمود. او سریعاً روابط نزدیکی با آلبرت اشپیر، وزیر تسلیحات آلمان برقرار ساخت و در کنار هم موفق شدند نرخ ساخت تانک در هر ماه را به طرز چشمگیری افزایش دهند. همچنین بسیاری از اصلاحات تانک‌های در حال ساخت شخصاً توسط گودریان که به صورت خستگی ناپذیر از کارخانه‌ها و دیگر مراکز تولید بازدید می‌نمود، صورت پذیرفت.

بعد از شکست کودتای ۲۰ ژوئیه ۱۹۴۴ علیه هیتلر به وسیله سرهنگ کلاوس فون اشتاوفنبرگ،  گودریان رییس ستاد نیروی زمینی شد. گودریان همواره در مقابل تصمیم های خودسرانه هیتلر می‌ایستاد. سرانجام مجموعه طولانی بحث و جدل بی پایان با هیتلر منجر به اخراج گودریان در مارس ۱۹۴۵ گردید. در واپسین دیدار، هیتلر اظهار داشت: ((حفظ سلامت جسمی شما مرا ملزم می‌دارد که شما را بی درنگ به مرخصی استعلاجی بفرستم)). معمولاً مشکلات پزشکی در رایش سوم به عنوان سرپوشی برای حذف مدیران اجرایی و فرماندهان عالی رتبه مورد استفاده قرار می‌گرفت، اما آنچه از قرائن و خاطرات خود گودریان آشکار است او واقعاً دچار نارسایی قلبی شده بود. کمی بعد سرلشکر کربس جانشین گودریان گردید.

پس از پایان جنگ در ۱۰ مه ۱۹۴۵ گودریان همراه باقی‌مانده پرسنل زرهی خود به ارتش ایالات متحده امریکا تسلیم شد و مدتی را در بازداشت به سر برد. علی‌رغم درخواست استرداد لهستان و شوروی، او از اتهام جنایات جنگی در دادگاه نورنبرگ تبرئه شد و اعمال و رفتار گودریان مطابق با عملکرد یک سرباز حرفه‌ای شناخته شد. هنگامی که گودریان زندانی جنگی متفقین بود، بیوگرافی خود و شرح نبردهایش را منتشر کرد. او در ژوئن سال ۱۹۴۸ از زندان آزاد شد و پس از تشکیل دولت آلمان غربی در اوایل ۱۹۵۰ در ارائه مشاوره جهت تاسیس ارتش نوین آلمان موسوم به بوندس وهر مشارکت نمود.

چکیده

گودریان تفکرات خود را بر پایه جابه جایی سریع نیروها در میدان نبرد گسترش داد. زمانی که ایده‌های او مورد توجه هیتلر قرار گرفت شروع به نگاشتن کتابی با عنوان «Achtung Panzer» مواظب تانک‌ها باشید نمود. به طور کلی این کتاب شامل طرح‌های گودریان در زمینه جنگ متحرک به وسیله پیشروی هماهنگ نیروها که هرگز به دشمن فرصت متجمع شدن دوباره را نخواهد داد، بود.

گودریان در سلسله مراتب ورماخت با مشکلات عدیده‌ای رو به رو بود. بسیار از فرماندهان سالخورده ورماخت که هنوز اعتقاد به تاکتیک‌های کلاسیک داشتند، در مقابل نقشه‌های بدیع و تازه او جبهه می‌گرفتند. گودریان ایده‌های مبتکرانه و بی سابقه‌ای داشت و با سرسختی ایده‌های خود را بر اندیشه فرماندهان ارتش غالب ساخت.

گودریان از نظر شخصی مردی شوخ طبع، شاد و علاقه‌مند به شکار گوزن بود. سرانجام هاینتس گودریان در ۱۴ مه ۱۹۵۴ مه در ۶۵ سالگی در گذشت و پیکرش در شوونگو در جنوب باواریا به خاک سپرده شد.

____________________________________________________________________

منابع:

دانشنامه ویکی‌پدیا
سایت علمی دانشجویان ایران
ظهور و سقوط رایش سوم، ویلیام شایرر، ترجمه ابوطالب صارمی
آن سوی تپه، بی اچ لیدل هارت، ترجمه سرهنگ ستاد محمد رضا فتاحی
جنگ کبیر میهنی، به کوشش جمعی از نویسندگان شوروی (سابق)، ترجمه ابراهیم یونسی

گردآوری و تنظیم:وبلاگ هوانورد (کاوه)

تکاوران دریایی یا کلاه سبزهای نداجا

$
0
0

آشنایی با نحوه آموزش کلاه سبزهای ارتش

 

کلاه سبزها در زمره واحدهای زبده ارتش جمهوری اسلامی هستند که پس از گذراندن دوره های آموزشی دشوار و طاقت فرسا و با دارا بودن تواناییهای جسمی و روانی فوق العاده، آمادگی انجام عملیات ویژه در دریا، کوهستان، جنگل، بیابان، شنزار و... را دارا می باشند.

مرکز آموزش تفنگداران دریایی منجیل، نخستین آموزشگاهی است که در سال 1348 در کشور و با هدف تربیت نیروهای تفنگدار و تکاور برای عملیات‌های واکنش سریع تأسیس شد. گروهی از غواصان قدیمی نیروی دریایی معروف به آب‌بازان نخستین هسته تفنگداران دریایی منجیل را تشکیل دادند، آن‌ها نخستین گروه راهنما و مربی شدند که هر سال تفنگداران و تکاوران به یگان‌های عملیات نیروی دریایی ارتش تحویل می‌دادند.

 بیدارباش

ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد است. ارشد دسته با روشن کردن چراغ آسایشگاه و فریاد برپا، همه را بیدار میکند تا آماده ادای نماز صبح شوند.

پس از نماز و صرف صبحانه، تکاوران آموزشی که در طول دوره آنها را دانش آموز خطاب میکنند مشغول نظافت عمومی مثل نظافت آسایشگاه و محوطه بیرون آنجا میشوند و پس از پایان در میدان صبحگاه آماده میشوند تا مراسم را اجرا کنند.

هوا کم کم روشن شده و با سوت مربی، گروه 15 نفره تکاوران فعالیت خود را آغاز میکنند، آنها با 16 کیلومتر دویدن کار خود را شروع میکنند، وقتی بدنهایشان به خوبی گرم شد، نوبت به تمرین در میدان موانع است، محوطه ای بسیار بزرگ که شامل برجهای راپل، ماکتهای شبیه سازی شده شناورهای کوچک و بزرگ، موانع پاندولی، سیم خاردار، حوضچه های آب، رودخانه خروشان و موانع طبیعی دیگر است که عبور موفقیت آمیز از هر یک از آنها نیاز به آمادگی جسمانی بسیار بالایی دارد.

 

 دریادار علیرضا بیاتی، فرمانده آموزشگاه تفنگداران دریایی منجیل میگوید: پس از گزینش و شروع آموزش مقدماتی که 6 ماه به طول می انجامد، از کسانی که در این دوره آموزشی می خواهند آموزشهای تکاوری را فرا بگیرند، تستهایی همچون، آموزش جسمانی، معاینات پزشکی، تست شنا و چند تست تخصصی دیگر گرفته می شود و در صورت قبولی وارد گروه تکاوری می شوند، تکاوری خود نیز یکی از تخصصهای تفنگداری است که به صورت شبانه روزی به داوطلبان آموزش داده می شود، دوره سختی که هر کسی توان گذراندن آن را ندارد و حداقل 6 ماه زمان می برد.

یک تکاور آموزشهای آمادگی جسمانی، تیراندازی، غواصی، راپل و آموزش زبان انگلیسی می بیند، آنها باید توانایی بیدار ماندن برای یک عملیات 48 ساعته را داشته باشند، ضریب هوشی بالا برای طرح و اجرای نقشه های متفکرانه شرط لازم برای تکاور شدن است.

تکاوران یا همان کلاه سبزها در دوره نخست در صورت قبولی موفق به کسب تخصص SBS2  می شوند و در دوره بعدی که آشنایی با غواصی با عمق بسیار زیاد است با فراگرفتن آموزشهای زیرسطحی می توانند تخصص SBS1 را کسب کنند.

 مرحله تاب و توان

در این مرحله تکاوران داخل حفره های پر از آب می شوند و با عبور از داخل آنها وارد حوضچه هایی با عمق بیشتری می شوند و این مرحله سخت که نیاز به قدرت بالای هواگیری در زیر آب را دارد را باید پشت سر بگذارند. اجرای این تمرین در همه فصلهای سال صورت می گیرد.

ناخدا سوم حسینی مقدم که فرمانده آموزش تکاوران است، می گوید: «این تمرین در روزهای سرد و یخبندان زمستان نیز به اجرا درمیآید و تکاوران نیز باید با شکستن یخ حوضچه از آنجا خارج شوند و این مرحله را با موفقیت به پایان برسانند.»

 

 عبور از حوضچه پایان کار نیست، تکاوران آموزشی وقتی از حوضچه بیرون می آیند با لباس خیس و پوتین پر از آب به سوی موانع بعدی می دوند و دویدن در این حالت کار آسانی نیست!

 آرایش آبی

تکاوران خسته نشده اند و به قول خودشان با توجه به این که خیس شده اند ولی تازه گرم شده و هنوز به میانه راه نرسیده اند، آنها باید از رودخانه خروشان عبور کنند و هنگامی که می خواهند از آنجا بگذرند، آرایش خاص نظامی بگیرند و دقایقی را در آن آب سرد سپری کنند و با استتار مخصوص از لابلای گیاهانی که کنار رودخانه قرار دارند به نحوی که دشمن فرضی آنان را نبینند از آنجا بگذرند، این مرحله نیز سختیهای خاص خود را دارد زیرا آب با سرعت زیادی موانع خود را از مقابلش برمی دارد و تکاوران باید آنقدر قوی باشند که تسلیم جریان آب نشوند.

دریادار بیاتی درباره چگونگی تأسیس این مرکز در شهر منجیل و برگزاری این گونه آموزشها، می گوید: «منطقه منجیل موقعیت جغرافیایی ویژه ای برای آموزش تکاوران کلاه سبز دارد، در این منطقه، کوهستان، رودخانه، جنگل، شنزار، موانع طبیعی خاص و باد را به صورت یک مجموعه شاهد هستیم و این عوامل محیطی کمک بسیار خوبی برای آماده شدن تکاوران دارد و یک داوطلب تکاوری با آموزشهایی که فرا می گیرد باید بتواند مأموریتهایش را در محیطهای آبی، کوهستان، جنگل، شنزار و... به خوبی به اجرا بگذارد.»

 شلیک به سیبلها از فراز تپه ها

تکاوران با عبور از تپه های پیش روی خود وارد منطقه ای با پوشش گیاهی زیاد شبیه به یک جنگل می شوند و این مسیر را باید همچون مراحل پیش با دویدن بگذرانند، آنها تاحدودی خسته شده اند و انرژیشان تحلیل رفته است، حالا آنان با دویدن چندکیلومتری باید در منطقها ی که به آن رسیده اند، با 12 فشنگی که در اختیار دارند به سوی سیبلهایی که پیش رو دارند شلیک کنند.

نکته مهمی که در این بخش وجود دارد این است که ضربان قلب تکاوران بالا رفته است، بنابراین تمرکز به روی هدفهایی که مقابلشان است کمی سخت می شود ولی به هر حال باید آنان یاد بگیرند با تمرکز بسیار بالا به سیبلها شلیک کنند و نمره بالایی بگیرند.

پس از پایان تیراندازی تکاوران دوباره همان مسیر را باز میگردند و با طی مسافت چند کیلومتری به موقعیت ابتدایی شان برمی گردند.

تکاوران آموزشی به طور متوسط روزانه بین 16 تا 25 کیلومتر می دوند و بدین صورت آمادگی جسمانی را علاوه بر این که حفظ می کنند بلکه روز بعد باید آمادهتر از پیش باشند.

مربیان حرفه ای نیروی دریایی در طول تمرین با یادآوری و آموزش نکات کلیدی تکاوران را راهنمایی و تا غروب خورشید با آنان تمرین می کنند.
در طول تابستان با گرمای طاقتفرسا و در طول زمستان با سرما و یخبندان آنان مشغول تمرین هستند و فعالیتهایشان به این تمرینها منحصر نمی شود.

 عملیات روانی شبانه

پس از خاموشی و شروع استراحت تکاوران، برنامه دیگری در حال شکل گیری است. شاید دقایقی بعد یا ساعاتی بعد یکی از مربیان آنان را از خواب بیدار کند و آموزشهای شبانه آغاز شوند.

عقربه های ساعت یک بامداد را نشان میدهد که دوباره چراغهای آسایشگاه روشن می شود و این بار آنان با صدای «برپای» مربی از خواب بیدار می شوند و از تختهایشان پایین می آیند، پس از آنکارد تختهای خود به صورت خبردار می ایستند. مربی از آنان میخواهد درباره موضوعی که عنوان می کند تکاوران آموزشی نظر خود را بدهند و درباره آن به تبادل اطلاعات بپردازند.

پرداختن به یک موضوع آن هم ساعت یک بامداد و با پشت سرگذاشتن یک روز سخت و پرکار بسیار مشکل است. این ماجرا بخشی از آموزش است، زیرا آنان باید بدانند در هر شرایطی باید قدرت تصمیم گیری و برخورد با هر اتفاقی را داشته باشند.

تکاوران معمولاً هر شب چنین برنامه هایی را دارند و به قول معروف شبها خواب خوش ندارند و باید همیشه آماده باشند.فرمانده مرکز آموزش تفنگداران دریایی منجیل در رابطه با این گونه آموزشها عنوان می کند: «عملیات در دریا سختیهای خاص خود را دارد و تخصصهای ویژه ای را می طلبد. یک تکاور باید آموزشهای سطحی، زیرسطحی و بالاسطحی را فرابگیرد و بتواند از زیر دریا، بالای دریا یا سطح دریا به دشمن حمله کند، پس باید در آمادگی صد درصد باشد.»

کسانی که وارد این حرفه می شوند ارابتدا می دانند این کار سخت و طاقتفرساست و با عشق و علاقه مثال زدنی این لباس را بر تن می کنند و سختی آموزشها را به جان می خرند تا تکاور شوند و به کشورشان خدمت کنند. تکاوری برای تفنگداران دریایی یک افتخار است و آموزشهایشان هرچقدر به انتهای دوره نزدیک می شوند سخت و سخت تر می شود زیرا آنان در روزهای آخرین باید هر روز بین 20 تا 30 مایل یعنی 50 کیلومتر بدوند تا بتوانند در هر شرایطی موفق شوند.

 تمرینهای ویژه

تکاوران علاوه بر این که هرچند روز یک بار به تمرین تاب و توان می پردازند، تمرینهای دیگری نیز انجام می دهند مثل شبیه سازی شرایط رهایی شناورهای دزدیده شده.

آنان باید از یک صفحه آهنی به ارتفاع 7 متر بالا بروند و خود را به قسمت عرشه برسانند، در ابتدا هریک کوله پشتی همراه با همه ادوات جنگی به وزن 25 کیلوگرم و اسلحه را پس از تحویل گرفتن به خود می بندند و سپس با گرفتن طناب باید با دست خالی و در سریعترین زمان ممکن خود را به عرشه رسانده و دوباره از طناب پایین بیایند و اگر رکوردشان بیشتر از میانگین لازم باشد از ادامه دوره تکاوری بازمی مانند و باید در دوره عمومی یا دوره تفنگداران دریایی مشغول به آموزش شوند.

ناخداسوم حسینی مقدم، فرمانده آموزش تکاوران دریایی در رابطه با آموزشهای دیگر می گوید: «تکاوران هر روز تحت آموزشهای خاصی همچون گذراندن موانع سبک، موانع سنگین، تاب و توان، بازوبست کردن قایق بادشونده به صورت تئوری و عملی و داخل سالن شناور یا سد قرار گیرند که هرکدام از این مراحل روشهای خاص خود را دارد.»

 راپل

تکاوران برای آماده شدن و تمرین حفظ تعادل و بالا و پایین آمدن از یک سازه برای اجرای عملیاتشان باید تمرینهای ویژه ای را در دستور کارشان قرار دهند، یکی از این تمرینها راپل است.

 

کلاه سبزهای آموزشی باید با استفاده از یک طناب چندمتری برای خود یک طنابچه درست کنند و بتوانند از سازه های بلند که ارتفاع 20 تا 30 متری دارند پایین بیایند یا این که از طریق کابلهایی که بین این دو سازه وجود دارد عبور و در بین راه تعادل خود را حفظ کنند و به سلامت به مقر دیگر وارد شوند. این تمرین اهمیت ویژه ای در عملیاتهای واقعی تکاوران دارد.

 موانع سبک و سنگین

کلاه سبزها باید از زیر سیم خاردارها عبور کنند، این مرحله نیز سختی خاص خود را دارد، زیرا ارتفاع سیم خاردارها نسبت به سطح زمین بسیار کم است و آنان باید در کوتاهترین زمان از زیر آنها عبور کنند و به مانع بعدی که پاندولی است برسند.

تکاوران با همراه داشتن کوله های مخصوصی که وزن 25 کیلویی دارند و با همراه داشتن اسلحه ژ3 به موانع پاندولی و با عبور از آنها به طناب معلق می رسند که در ارتفاع 4متری از زمین قرار دارد. آنان باید از این طناب چندمتری بدون آن که آویزان شوند و با یک شگرد بسیار جالب عبور کنند.طی کردن و موفق شدن در هریک از مراحل بسیار مشکل و طاقتفرساست و نیاز به آمادگی جسمانی بالا و به کار انداختن فکر دارد.

 باز و بست کردن قایق بادشونده

یکی از مهمترین فعالیتهای تکاوران آشنایی با تجهیزات مورد استفاده در عملیاتهای شناسایی یا حمله است. آنان گذشته از فراگرفتن غواصی باید با راه اندازی قایق بادشونده به صورت تئوری و عملی آشنا شوند.مربیان کارآزموده ابتدا طریقه استفاده از تجهیزاتی همچون راه اندازی قایق بادشونده را در کلاسهای ویژه به دانش آموزان آموزش می دهند. سپس برای یادگیریهای عملی آنان را به داخل سالنهای مخصوص این کار می برند. در ادامه و در آموزش تکمیلی تکاوران باید باز و بست کردن قایق و استفاده از آن را در سد آبی به اجرا بگذارند.

 آموزش طراحی نقشه عملیاتی

تکاوران گذشته از این که آمادگی جسمانیشان بالا می رود در مهمترین بخش باید بتوانند منطقه عملیاتی خود را بخوبی شناسایی و سپس آن را در مقیاس بسیار کوچک طراحی کنند و آن را به همرزمانشان توضیح دهند.

در این بخش تکاوران باید پس از شناسایی منطقه عملیاتی با هر وسیله ای مثل قوطی، شیشه، گیاه، شاخه درخت و... بتوانند نقشه منطقه را روی زمین ترسیم کنند و در طراحی آن پستی و بلندیها، پوشش گیاهی، قبرستان و هرچیز دیگری که شاید هیچ ارزشی نداشته باشد رسم کنند، سپس نقشه را به افراد دیگر توضیح دهند و آنان را بخوبی توجیه کند.

دریادار بیاتی در تشریح سایر فعالیتهای آموزشی تکاوران میگوید: «برای آموزش کسانی که در راه رسیدن به کلاه سبزی نیروی دریایی هستند آموزشهای تخصصی زیادی ارائه می شود به طور مثال از تجهیزات شبیه سازی شده استفاده می شود و هدف از این آموزشها به کارگیری آنان در سطوح مختلف فعالیتهای عملیاتی است.»

 



دریادار علیرضا بیاتی ، فرمانده مرکز آموزش تفنگداران دریایی نداجا


به گفته او آموزشهای ما بروز است و پس از مدتی آموزشها و تجهیزات به روزرسانی می شود تا تکاوران همیشه در آمادگی کامل باشند و بتوانند در صورتی که دزدان دریایی یا دشمن به یک شناور تجاری یا نفتکش حمله کرد در سریعترین زمان آن را از چنگشان رها سازند.

دریادار بیاتی معتقد است اجرای هر مأموریتی نیاز به تاکتیکهای خاصی دارد و تکاوران با توجه به بهره هوشی بالایی که دارند و آموزشهایی که دیده اند باید در هر شرایط تصمیم ویژه ای بگیرند و موفق شوند.

او میگوید: «اجرای مأموریت در دریا شرایط ویژه و خاصی دارد و از 4 سال پیش تاکنون که با معضل فعالیت دزدان دریایی و حمله آنان به شناورهای تجاری و نفتکشها روبهرو هستیم تکاورانمان در همه مأموریتها موفق بوده اند و آخرین عملیات آنان آزادسازی کشتی تجاری چینی در فروردین ماه سال گذشته بود که در این عملیات 9 تن از دزدان دریایی نیز دستگیر شدند.»

به گفته فرمانده مرکز آموزش تفنگداران دریایی همه عملیاتهای رهاسازی کشتیهای دزدیده شده با موفقیت همراه بوده و نیروی دریایی حملات دزدان در خلیج عدن و دریای سرخ را با شکست روبرو ساخته است.

او می گوید: «هم اکنون تعدادی از تکاورانی که سال گذشته از این آموزشگاه فارغ التحصیل شده اند برای مأموریت به آبهای آزاد در خلیج عدن اعزام شده اند و مأموریتهایشان تا چند ماه به طول میانجامد. دوری از خانواده یکی از مشکلات آنان است که این عزیزان با تحمل آن به ایفای نقش خود می پردازند.»

دریادار بیاتی اضافه می کند: عشق به خدمت در رفتار و کردار سربازان وطن بویژه تکاوران به چشم میخورد، زیرا در عمل می بینیم آنان پس از بازگشت از مأموریت چندماهه و کمی استراحت دوباره خود را برای مأموریتهای طولانی مدت آماده می کنند و گاهی شاهدیم که فرزندانشان به دنیا آمده اند ولی آنان روی دریا در حال انجام وظیفه هستند.

__________________________________________________________________

منابع:

مشرق نیوز

وبسایت روزنامه ایران

ایسنا

ناگفته هایی از پرتاب اولین موشک اسکاد ایران

$
0
0

 

تصویر تزئینی است

 

 روایتی دست اول از پرتاب اولین موشک دوربرد ایران در دفاع مقدس

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

خلبان رستمى آمده بود که گروهى آماده کند که من هم جزو آن بودم تا به یک سایت موشکى برویم که براى نمونه از قبل از انقلاب چند موشک خودکشش، "اسکاد B" در آن بود.

سریع به یک تونل عظیم رفتیم که در آن یک "لانچر" خودکشش بود. مثل یک تریلر چندین چرخ که روى آن یک موشک عظیم بود یا حداقل براى من که اولین بار یک هیولا مى‏دیدم عظیم جلوه مى‏کرد.

کامیون چند سانتى‏متر راه نیفتاده بود که ناگهان صداى مهیبى همه جا را فرا گرفت. صداى یا الله، یا على، یا ابوالفضل بلند بود و خلاصه هر کس به کسى متوسل مى‏شد. صدا همه غار را فرا گرفت. نفهمیدم‏چى شد. در یک لحظه همه خود را در زمین و هوا دیدیم.

زمان شلیک فرا رسید، شمارش معکوس شروع شد. ما هم سعى کردیم در خاکریزها و تپه‏ها خود را مستقر کنیم. به چوپان‏ها گفتیم که خود و گوسفندها را حفظ کنند. هیچ بعید نبود، موشک در جا منفجر شود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

امروز که جمهوری اسلامی ایران به قدرت موشکی اول منطقه تبدیل شده است، جزئیات اولین عملیات موشکی ایران در سال های دفاع مقدس که حیرت جهانیان را بر انگیخت از زبان یکی از شاهدان عینی خواندنی خواهد بود. این شاهد امروز یکی از اعضای برجسته هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی است.

اول وقت، جلسه مدیران دانشگاه بهشتی بود.ساعت هفت صبح جلسه شروع شد. کارها مورد مشورت قرار گرفت. دستورهاى لازم داده شد. طبق برنامه باید یک هفته در تهران مى‏ماندم و بعد دو هفته به منطقه مى‏رفتم، ولى منشى چند پیام از خلبان رستمى به من داد. مى‏خواستم به منزل بروم. ناگهان شنیدم یک ماشین از نیروى هوایى اجازه ورود به دانشگاه را دارد و با من کار دارند. فهمیدم خلبان رستمى است. خبر داد: دشمن تصمیم دارد تمام شهرها را بمباران کند. حتى هواپیماى دشمن به شهر مشهد رسیده است. ما هم دیگر هواپیماى مناسب براى جنگنده‏هاى جدید دشمن نداریم. ضدهوایى‏ها هم برد مناسب را نداشتند. بچه‏هاى جبهه به هواپیماى دشمن مى‏گفتند "ایران‏پیما" و به هواپیماهاى خودى مى‏گفتند "میهن‏تور" به این ترتیب تقریبا آسمان ایران بى‏دفاع بود. از همه بدتر، پدیده جدید موشک باران تهران بود. مردم، خودجوش، شعار مى‏دادند: "موشک جواب موشک". این خواست فطرى مردم بود.

 خلبان رستمى آمده بود که گروهى آماده کند که من هم جزو آن بودم تا به یک سایت موشکى برویم که براى نمونه از قبل از انقلاب چند موشک خودکشش، "اسکاد B" در آن بود. این موشک‏ها براى نمونه از طرف روس‏ها به ایران داده شده بود. و براى اینکه آمریکا از بى‏خطر بودن آن براى اسرائیل باخبر شود، چند نمونه هم به ایران دادند، آن هم از طریق معاهده نظامى "سنتو" تا آمریکا تحریک نشود. روس‏ها و آمریکایى‏ها به کشورهاى اقمارى خود، متعادل اسلحه مى‏فروختند و براى اینکه تعادل پیمان "ورشو" و "سنتو" به هم نخورد نمونه‏اى از سلاح‏هاى راهبردى را که به کشورهاى اقمارى مى‏دادند به طرف مقابل هم مى‏دادند که اربابان از وضع یکدیگر و نوکرانشان آگاه باشند. حالا چند فروند موشک در یک سایت بود که على‏القاعده قابل استفاده نبود خلبان رستمى آمده بود که امشب مرا با خود برد. دو روز از خلبان رستمى فرصت خواستم که کارهاى خود را در تهران رفع و رجوع کنم و خود را آماده کردم که به مأموریت نامعلومى بروم و آن اولین پرتاب موشک به طرف دشمن (عراق) بود. یک نقشه از "سایت" یا محوطه نظامى مورد نظر به من دادند. دیگر چیزى از مأموریت خود نمى‏دانستم.

آن روز غروب باید با یک گروه به طرف "سایت" موشکى حرکت مى‏کردیم. تنها توانستم از پدرم در کوچه خداحافظى کنم و زودتر از وقت مقرر، قبل از افطار به قرارگاه مورد نظر برسم. تقریبا تمام افراد گروه آمدند. افطارى خوردیم و نماز خواندیم. یک معارفه کلى شد خلبان رستمى مسؤول گروه بود. خیلى منظم و مرتب همه سوار اتوبوس شدیم. بیست نفر بودیم، و باید در اتوبوس توجیه مى‏شدیم. تقریبا نیمه‏هاى شب به همان قرارگاه خودمان رسیدیم. یک ضرب به اتاق جنگ رفتیم. در اتاق جنگ ماکت منطقه جنگى قرار داشت و همه دور آن جمع شدیم تا بفهمیم چه کار باید کرد. منطقه مأموریت ما خطوط شمالى جبهه بود، ولى نمى‏دانم چرا به محور میانه آمدیم. شاید بعضى از مهندسان در محور بودند که باید با هم آشنا مى‏شدیم. نیمه شب به طرف "سایت" حرکت کردیم. گروه ما خیلى کوچک شده بود. گروه‏هاى دیگر مأموریت دیگر داشتند. اکثر گروه ما مهندسى محاسبات پرتاب، الکترونیک و مکانیک بودند. چهار نفر دیگر کارگر فنى بودند، ولى ده تا مهندس را در کار عملى در جیب خود جا مى‏دادند. من هم نخودى بودم. چون رشته معمارى به درد پرتاب نمى‏خورد. خلبان رستمى هم مسوول گروه بود. همه نیروى داوطلب بودیم. تنها لباس او درجه نظامى داشت. بقیه ما لباس ساده بسیجى داشتیم. یکى از کارگران فنى به نام حاج‏آقا آل‏على خیلى شوخ و "آچار فرانسه" بود و در هیچ کار فنى، نمى‏ماند. لودر، جیپ، تانک، همه چیز تعمیر مى‏کرد. بعضى از چیزها را سر هم کرده بود و ماشین مین‏کوب ساخته بود و لندرور "شنى‏دار" درست کرده بود. خیلى چیزهاى عجیب و غریب دیگر او در "مینى‏بوس" از طرح‏هاى خود صحبت مى‏کرد. ماجراى ساخت بولدزر او که زیر آب کار مى‏کرد جالب بود. یکى دیگر از بچه‏ها که او هم کارگر فنى بود از ساخت هدایت امواج رادیویى صحبت کرد. هواپیماى کوچک هدایت شونده، هدایت از دور جهت‏گراى توپخانه که دیده‏بان، مستقیم لوله توپ را در جهت مناسب با امواج رادیویى مستقر کند.

بین راه یک ایستگاه صلواتى بود. تصمیم داشتیم در آنجا استراحت کنیم و شام بخوریم که همین کار را کردیم. بعد از اذان صبح، به طرف پایگاه راه افتادیم. هوا کم‏کم روشن مى‏شد. منطقه جالبى بود. پر از گوسفند. چند چوپان جوان دنبال ماشین مى‏دویدند. از پایگاه خبرى نبود. فقط چند آغل غار مانند دیدم که احساس کردم باید با تکنیک جدید، حفارى شده باشد، ولى پر از بز و گوسفند بود. این منطقه در کنترل ارتش بود. از جبهه فاصله زیادى داشت. چون قبلاً ماکت منطقه را دیده بودم، تجسمى از وضع پایگاه داشتم. احتمالاً پس از پیچ تندى باید به یک در بزرگى که در دهانه یک دره بود وارد مى‏شدیم. تقریبا حدسم درست بود. مردم بومى اینجا، لر و شیعه بودند. از لحاظ جغرافیاى انسانى، منطقه امنى بود. مردم خیلى همکارى مى‏کردند. هیچ نفوذى و ستون پنجمى، این دور و برها نمى‏توانست نفوذ کند. مردم عشایر این منطقه خیلى هوشیار بودند. ناگهان یک در ورودى نظامى را که استتار بود، مشاهده کردیم. خلبان رستمى با لباس رسمى به دژبانى رفت، ناگهان در کشویى باز شد و ما با مینى‏بوس وارد شدیم. چند سرباز با تفنگ، پیش‏فنگ کردند. جورى سر و صدا راه انداختند که ما همه میخ شدیم. مینى‏بوس درب و داغون ما وارد یک محوطه عظیم طبیعى شده بود که کوه‏هاى اطراف آن، مانند محوطه قرارگاه توپخانه اصفهان بود. مکانى مثل یک کاسه که دور و اطراف آن را کوه فرا گرفته و شیارهاى خوبى در هر قسمت از کوه‏ها به وجود آمده بود. داخل هر شیار تونلى زده بودند و تأسیساتى دایر بود. هیچ ساختمان مصنوع بشر، در محوطه دیده نمى‏شد، مگر ورودى تونل‏ها. جلوى یکى از تونل‏ها ایستادیم. یک ستوان جلو آمد. خیلى رسمى و با جدیت به خلبان رستمى سلام نظامى داد و با داد و بیداد گزارشى از وضع قرارگاه داد و خود را در خدمت اعلام کرد. ما هم با ساک‏هاى خود از مینى‏بوس پیاده شدیم. از لحاظ مکان‏یابى انگار طبیعت، اینجا را طراحى کرده بود که یک کاسه تمام عیار باشد و خیلى از تأسیسات را در خود جا دهد. در اصفهان هم براى توپخانه از طریق پیمان "سنتو" چنین جایى پیدا شده بود. شاید از طریق ماهواره پیدا کردن یک چنین جاهایى آسان‏تر باشد، ولى از روى عکس هوایى هم مى‏توان چنین جواهرهایى را کشف کرد.

چون دستور مستقیم از فرماندهى کل قوا بود ما را تحویل رفتند. معلوم بود هیچ آثارى از انقلاب و جنگ در اینجا وجود نداشت. همه افراد با وسواس این منطقه را تمیز نگه داشته بودند. همه سربازها و درجه‏داران منظم در جاى خود منتظر دستور بودند. خلبان رستمى از ستوان خواست که به همه دستور آزاد بدهد. دستور داده شد. فقط یک خرده، پاها باز شد. هیچ فرق چندانى از نظر ما نکرد. ما نمى‏دانستیم چه کار کنیم. جو نظامى ما را گرفته بود. ما هم سیخ مقابل پرچم ایران که جلوى دفتر کار قرار داشت، ایستاده بودیم، ولى در صف نبودیم. بالاخره وارد دفتر شدیم و روى صندلى نشستیم. سریع به یک تونل عظیم رفتیم که در آن یک "لانچر" خودکشش بود. مثل یک تریلر چندین چرخ که روى آن یک موشک عظیم بود یا حداقل براى من که اولین بار یک هیولا مى‏دیدم عظیم جلوه مى‏کرد. همه وسایل پرتاب داخل تریلر قرار داشت. سکو پرتاب روى تریلر قابل بالا و پایین کردن و تمام وسایل و محوطه تمیز بود. جناب ستوان، یک دفترچه از تعمیرات به عمل آمده روى موشک را به خلبان رستمى داد. معلوم شد چندین کارشناس از کشورهاى دوست عربى آمده و روى آن کار کرده‏اند، ولى نتوانسته‏اند کارى انجام دهند. اکثر کشورهاى عربى از بلوک شرق محسوب مى‏شدند و افراد متخصص آنان در شوروى آموزش دیده بودند.

حالا نوبت ما بود که وسایل مختلف را بازرسى و تعمیر کنیم. هرکس شروع کرد به "آزمایش" قسمت‏هاى مختلف هدایت و پرتاب موشک. کمترین خطایى باعث انفجار موشک در تونل مى‏شد. همه با سکوت و دقت شروع به کار کردند. محور کار، بیشتر در زمینه ابزار الکترونیکى بود. بعد از چند ساعت کار، قسمت‏هایى از "لانچر" جدا شد و در کف تونل قرار گرفت. من هم با چند سرباز مشغول نقشه‏بردارى از داخل تونل شدم تا نقشه کامل محوطه را تهیه کنم. همه کار مى‏کردند، محوطه بر خلاف قبل شلوغ پلوغ شد. همه چیز "آزمایش" و وسایلى که باید از عقبه مى‏آمد فهرست شد. داخل تونل اصلاً نفهمیدیم که شب شد. اذان مغرب، ما را هوشیار کرد. اکثر بچه‏ها دست از کار کشیدند. بعد از نماز ما هم افطارى خوردیم. در ماه رمضان هم شام مى‏خوردیم، هم افطار و هم سحرى. چون مسافر بودیم بقیه صبحانه و ناهار هم جاى خود برقرار بود. بعضى اوقات عصرانه هم مى‏خوردیم! پس از دو ساعت استراحت هم مشغول به کار شدند. در همین وقت خلبان رستمى وارد تونل شد و مرا صدا کرد. گفت: بى‏سیم تو را مى‏خواهد. باید به ماموریت دیگرى مى‏رفتم. رفتم و بعد از چند روز با لباس خاکى و بدن عرق کرده و خاک گرفته دوباره به دروازه پایگاه وارد شدم. دژبان در را باز کرد و سلام نظامى داد. در تونل را یک سرباز باز کرد و ما هم وارد تونل شدیم. وضع عجیب و غریبى بود. بچه‏ها به حدى شبانه‏روزى کار کرده بودند که وضع آن‏ها هم از من بهتر نبود: خاکى، عرق کرده و خسته. با کمال تعجب، جناب سروان هم هم‏رنگ جماعت شده بود؛ کلاه نداشت و با دمپایى این ور و آن‏ور مى‏رفت. خلاصه بچه‏هاى بسیج این جماعت ارتشى را خراب کرده و آن‏ها را از ریخت و قیافه انداخته بودند. اما در عوض آن‏ها همه دست به آچار بودند. قیافه همه خسته نشان مى‏داد، ولى همه خوشحال بودند. براى اینکه اولین بار بود که تمام دستگاه‏هاى الکترونیک را تعمیر کرده بودند. قبلاً چند ماه، کارشناسان خارجى روى آن کار کرده بودند، ولى نتوانسته بودند آن را راه بیندازند. دو نفر از بچه‏هاى الکترونیک بر سر محاسبه پرتاب و برد موشک بر سر "تانژانت" و "کتانژانت" دعوا داشتند. یکى مى‏گفت باید با "tg" پرتاب شود و دیگرى مى‏گفت باید با "cotg" پرتاب شود. ما که چیزى نمى‏فهمیدیم. کلى محاسبات جلوى آن‏ها بود. کنار "لانچر" سفره انداخته بودند و بساط چاى هم برقرار بود. من هم بى‏نصیب نماندم. اگر وضع "تانژانت و کتانژانت" مشخص مى‏شد، سکوى پرتاب "لانچر" را بیرون مى‏بردیم. طبق محاسبات این موشک به پایتخت دشمن نمى‏رسید. تمام محاسبات را با آخرین برد موشک به یک محوطه صنایع "ش.م.ه" دشمن که نزدیک پایتخت بود، متمرکز کردند. به سختى سیصد کیلومتر را در حافظه کامپیوتر موشک ثبت کردند. این مجموعه را کشورهاى غربى در اختیار دشمن قرار داده بودند و تقریبا در کشورهاى جهان سومى استثنایى بود. حال همه چشم‏ها به ما دوخته شده بود. مخصوصا اینکه این مجمع صنایع نظامى در سى کیلومترى پایتخت عراق مستقر بود. همه در رویا خود را موفق مى‏دیدیم، ولى دعوا روى محاسبات پرتاب و همچنین تغییرات این چند روزه چندان قابل اطمینان نبود. شاید هم موشک در همین جا منفجر مى‏شد و همه پودر مى‏شدیم. در هر صورت همه فعالیت خود را کردند.

بالاخره حاج آل على پشت "لانچر" خودکششى نشست. مثل یک تریلر بزرگ بود و موشک پشت آن سوار بود. باید آن را به محوطه مى‏رساندیم. غار، بیش از یک در کشویى آهنى ضدانفجار نداشت. آل على پشت فرمان نشست. استارت زد. دود غلیظى فضا را فرا گرفت و موتور با هیبت غول‏آسایى، نعره مى‏کشید. در کشویى باز شد. على آقا، متخصص در ماشین‏آلات سنگین بود. دیپلم داشت، ولى در کار عملى حرف نداشت. ماشین را در دنده یک گذاشت ولى صداى عجیب و غریبى از گیربکس به گوش مى‏رسید. زود ماشین را خاموش کرد. گفت گیربکس دستکارى شده است. جناب سروان با تعجب گفت یقینا کار کارشناسان کشورهاى دوست عربى است که نه تنها وسایل الکترونیک را دستکارى مى‏کردند بلکه به گیربکس آسیب زده‏اند. بچه‏ها تصمیم گرفتند این غول را هول بدهند و یک تراکتور هم آن را بکشد تا بتوانیم به محوطه برسیم. همه دست به کار شدند. سیم بکسل، تراکتور، همه سربازها و افسرها براى کشیدن "لانچر" به محوطه بسیج شدند، حتى نگهبان‏ها. موج شعار "موشک جواب موشک" همه را فرا گرفته بود. سعى عجیبى بود. این غول بى‏شاخ و دم راه افتاد. على آقا یا همان آل على، پشت فرمان بود. غول به نزدیکى در غار رسید. هر چه به در نزدیک‏تر مى‏شد، تعجب همه بیشتر مى‏شد. با کمال تعجب "لانچر" به درگیر کرد. لانچر حدود ده سانتى‏متر بزرگ‏تر از در غار بود. هیچ‏کس نمى‏دانست این غول از چه درى وارد غار شده که حالا بیرون نمى‏رود. همه چشم‏ها به طرف من دوخته شد. من هم هر چه نقشه سایت، عکس هوایى و برداشت خود را از این مجموعه نگاه مى‏کردم، چیزى غیر از در غار به نظرم نمى‏رسید.

همه در ناباورى و یأس قرار گرفتند، ولى نمى‏دانستیم راز این کار چیست. از جناب سروان که قبل از انقلاب در اینجا گروهبان بود، خواستم چیزى بگوید. چیزى نداشت، فقط گفت ایرانى‏ها حق داخل شدن به اینجا را نداشتند، مگر چند نفر محدود که آن‏ها هم بعد از انقلاب فرار کرده‏اند. از او خواهش کردم هر چیزى که یادش مى‏آید بگوید. رفتیم قسمت‏هاى دیگر غار را سر زدیم، ولى هر راهرویى کوچکتر بود. اولین کارى که کردم، فرض کردم از همین در که تنها در غار بود اگر موشک شلیک شود چه مى‏شود. دیدم هیچ، اگر از این محوطه کوچک موشک پرتاب شود، یقینا محوطه آسیب سختى مى‏بیند. حداقل فضایى که ما براى پرتاب نیاز داشتیم، دو برابر محوطه‏اى بود که تمام درهاى غار به آن باز مى‏شد. پس این در براى پرتاب موشک و احتمالاً ورود موشک به کار نرفته است. پس این غول چگونه وارد غار شده است؟ همه شروع کردند به گشتن تا اینکه کلیدى، چیزى، ابزارى، یا اتاق فرمانى پیدا شود تا قسمتى از دیواره غار از جاى خود حرکت کند. هر چه مى‏گشتیم، مأیوس‏تر مى‏شدیم. دیگر نیمه‏هاى شب شده بود. "لانچر" جلو آمده بود و جاى خواب بچه‏ها را که چند شب آنجا خوابیده بودند گرفته بود. خواستند جاى تمیز دیگرى پیدا کنند اما همه جا پر از روغن، ابزار و خلاصه کثیف بود و کسى هم حال تمیز کردن نداشت. حتى سربازها هم "دمغ" بودند. لباس همه کثیف شده بود. هنوز دود کامیون یا لانچر از محوطه غار کاملا خارج نشده بود. بعید بود که آمریکایى‏ها این قدر بى‏سلیقه باشند که کامیون را داخل غار روشن کنند. پس کلید کار کجاست؟ حاج آل على، ناگهان بلند به همه گفت: مردم مى‏گویند "موشک جواب موشک" شما کارى نکنید که این شعار تبدیل شود به "پوشک جواب موشک". همه بى‏اختیار خندیدند. تصمیم گرفتیم شب استراحت کنیم و در روز از بالاى کوه و محوطه و از داخل جستجو را ادامه دهیم. یک قسمتى از غار که شبکه فلزى داشت، قابل تمیز کردن بود. بچه‏ها مشغول تمیز کردن شدند تا حداقل کمى استراحت کنند.حالت "خوف و رجا" بود. بچه با شلنگ آب قسمت فلزى را شستند و سریع آنجا را تمیز کردند. همه کار مى‏کردند. سربازها رفتند و در آسایشگاه خود و افراد اعزامى خلبان رستمى در سایت کنار موشک خوابیدند. کیسه خواب، پتو، همه چیز آماده شد. همه دراز کشیدند ولى کسى خوابش نمى‏برد. بوى خاصى پس از شستشو در محوطه پیچید. مثل بوى پشم گوسفند بود. تصمیم گرفتیم آن شب تمام چراغ‏ها را خاموش کنیم تا شاید بتوانیم بخوابیم. در آهنى غار هم باز بود و سر موشک خارج از غار. این بدترین حالت بود، چون اگر یک بمباران انجام میشد، موشک منفجر مى‏شد. از همه بدتر اینکه تراکتور بیرون بود و نمى‏توانستیم کامیون حامل موشک را به داخل بکشیم. تاکنون این منطقه مورد تهاجم قرار نگرفته بود؛ ولى معلوم نبود امشب "بز نیاوریم." تجسم انفجار این مشک داخل غار باعث شد دوباره همه بلند شوند. هر چه زور زدیم کامیون تکان نخورد. دنبال جایى مى‏گشیم که طناب را به آن ببندیم و با قرقره آن را بکشم. هیچ جاى مناسبى در غار پیدا نشد که قرقره را به آن نصب کنیم.

ناگهان یکى از بچه‏ها که پتوى خود را روى یک دسته فلزى انداخت بود آن را به همه نشان داد، شاید فرجى باشد. پتو را کنار زدیم. دوباره بچه‏ها کیسه خواب و دیگر وسایل خواب خود را از کف فلزى برداشتند و آماده شدند که طناب را به کمک چند قرقره بکشند. خوشبختانه قسمت فلزى کف غار حالت شیار و شبکه‏اى داشت و انسان روى آن سر نمى‏خورد؛ ولى قسمت‏هاى دیگر همه صاف و صیقلى بود. طناب به آرامى محکم شد و حالت کشش پیدا کرد. کامیون با موشک آرام، آرام راه افتاد. طناب از سیم بکسل بهتر بود؛ چون اگر پاره مى‏شد، حداقل جرقه یا ضربه‏اى به موشک اصابت نمى‏کرد؛ چون با هر ضربه، فاجعه‏اى رخ مى‏داد. فکر انفجار موشک ذهن همه را مشغول مى‏کرد. کامیون چند سانتى‏متر راه نیفتاده بود که ناگهان صداى مهیبى همه جا را فرا گرفت. صداى یا الله، یا على، یا ابوالفضل بلند بود و خلاصه هر کس به کسى متوسل مى‏شد. صدا همه غار را فرا گرفت. نفهمیدم‏چى شد. در یک لحظه همه خود را در زمین و هوا دیدیم. نفهمیدیم که انفجار بود یا چیز دیگر. موشک منفجر شده بود؟ طناب هم اگر پاره مى‏شد، این قدر سر و صدا نداشت. خلاصه بعد از چند ثانیه که براى ما چند ساعت طول کشید - و شاید در همان چند لحظه تمام خاطرات زندگى براى هرکس دوره شد - ما به زمین افتادیم و روى هم در غلتیدیم. همه جا تاریک شد. تنها، نورى از محوطه به داخل غار مى‏تابید. سکوت و سکون همه جا را فرا گرفت. فقط ناله بعضى از دوستان به گوش مى‏رسید. نمى‏دانستیم چه اتفاقى افتاده است. سربازان که در آسایشگاه بودند با صداى مهیبى که شنیده شد به طرف غار آمدند. هرکس چراغ قوه‏اى داشت. نمى‏دانستیم مرده‏ایم یا زنده؛ ولى درد، به ما فهماند که زنده‏ایم. پاى چوبى من درآمده بود و نمى‏دانستم کجا افتاده و حتى خودم کجا هستم. بوى تعفن خاصى به مشام مى‏رسید. ناگهان احساس کردم تعداد زیادى گاو و گوسفند نعره زنان در حال فرارند. نمى‏دانم رویا بود یا نه؛ ولى بوى پشکل و پشم مشام ما را مى‏آزرد. آرام آرام یکدیگر را صدا کردیم. یکى از سربازان فیوزهاى برق را دوباره راه انداخت. چراغ‏ها و پروژکتورها روشن شدند. خودمان را در وضع عجیبى دیدیم. موشک در آرامش خوابیده بود؛ ولى بچه‏ها در گودالى افتاده بودند که در انتهاى آن صداى گاو و گوسفند به گوش مى‏رسید. همه ما را بالا آوردند. پاى چوبى من هم پیدا شد. هنوز سر و وضع خود را تمیز نکرده بودیم که ناگهان همه تکبیر گفتند، سربازها که خیلى جوان بودند پایکوبى مى‏کردند. غلغله‏اى بود. تازه فهمیدیم چى شده بود. با خدا باش، خدا با توست. دستگیره‏اى که طناب به آن وصل شده بود در واقع اهرم یک "رمپ" فلزى بود که وصل مى‏شد به یک تونل با پیچ سى درجه که از آن تونل موشک‏ها را وارد غار اصلى یا "شیلتر" مى‏کردند. انتهاى غار بعد از پیچ هم یک در فلزى داشت، که بعد از انقلاب از تورفتگى آن براى آغل گوسفندان استفاده مى‏کردند و آن طرف کوه بود. به عبارتى موشک از خارج محوطه آن طرف کوه وارد مى‏شد و از رمپ بالا مى‏آمد و در ایستگاه نگهدارى مى‏شد و از در جلو افراد و وسایل تعمیر و نگهدارى را وارد مى‏کردند؛ چون ورود موشک‏ها یک بار انجام شده و دیگر خارج نشده بود، ورودى اصلى بعدها توسط چوپان‏ها کور شده بود. مخصوصا بعد از انقلاب که بیشتر جنبه نگهدارى موشک براى ارتش مطرح بود تا استفاده از آن. حالا این راه کشف شده بود. متأسفانه آنهایى که فرار کرده بودند تمام نقشه‏هاى مجموعه را منهدم کرده یا با خود برده بودند. خوشبختانه با این عمل، حداقل پنج فروند موشک آماده مى‏شد که از این محوطه خارج شود و شاید هم مى‏توانستیم آن‏ها را شلیک کنیم. دیگر کسى خوابش نمى‏برد. همه گروه مجبور بودیم حمام برویم. سربازها با جان و دل به ما خدمت مى‏کردند. آن‏ها شروع کردند به تمیز کردن "رمپ" و رسیدن به در فلزى، که گوسفندها از آن فرار کرده بودند و چوپان‏ها در دل شب دنبال آن‏ها مى‏گشتند.

تصمیم داشتیم که وقتى هوا روشن شد در فلزى را باز کرده و محوطه را تمیز کنیم. ما هم آن شب را در آسایشگاه خوابیدیم. جناب سروان با سربازانش محوطه کار را تمیز کردند. به حدى هیجان‏زده بودم که با تمام خستگى صبح سحر آماده کار شدم. سحرى و صبحانه به هم وصل شد. هوا که روشن شد با یک موتور سوار حرکت کردم که ورودى‏هاى خارج از محوطه را بازرسى کنم. عملاً براى شناسایى کامل ورودى، من مشغول هماهنگى شدم. کارها را تقسیم کردم. عده‏اى از داخل مشغول تمیز کردن شدند، من هم از بیرون مشغول شناسایى شدم. یکى از ورودى‏ها از دیواره سنگى پر شده بود. معلوم بود چوپانان محلى براى اینکه ورودى را تا مرز در فلزى براى گوسفندان قابل استفاده کنند، یک دیواره سنگى جلوى غار کشیده‏اند و یک ورودى کوچک براى گوسفندان ایجاد کرده بودند. عملاً بعد از انقلاب محوطه بیرون بى‏استفاده افتاده بود و ارتش بیشتر از داخل پایگاه محافظت مى‏کرد. مردم هم احساس مى‏کردند تا در ورودى که از جنس فلز بود براى استفاده شخصى اشکالى ندارد. وقتى به آغل گوسفندان یا به عبارتى ورودى اصلى غار رسیدم، هنوز خیلى از گوسفندان پراکنده و چوپانان با سختى دنبال آن‏ها بودند. شاید همین حالت گوسفنددارى بود که دشمن احساس مى‏کرد این پایگاه تخلیه شده است و به آن کارى نداشت. نفوذ ستون پنجم هم به این ارتفاعات سخت بود. تازه مردم بومى اینجا با ما بودند و سخت از اطراف محافظت مى‏کردند. مى‏دانستند امنیت پایگاه براى آن‏ها هم مهم است. مسوولان پایگاه هم فقط از داخل محافظت مى‏کردند و نیازى به بیرون نبود. اصلاً فکر نمى‏کردند ماشین‏آلات سنگین مثل "لانچر" باید از این قسمت حرکت کند. وقتى وارد غار شدیم با چراغ قوه اطراف را نگاه کردیم. حدود دو متر کف غار از کود گوسفندان بالا آمده بود. خیلى کثیف و تاریک بود و بوى مشمئزکننده‏اى به مشام مى‏رسید. تا ساق پا در کف فرو مى‏رفتیم. پس از گذشت حدود بیست متر با یک پیچ نزدیک به سى درجه به در فلزى رسیدیم. در قابل باز شدن نبود. باید از کف خاکبردارى مى‏شد و تقریبا حجم آن هم زیاد بود. همین وقت خلبان رستمى با جناب سروان با عده‏اى از افراد در یک وانت به ما رسیدند. به خلبان رستمى طرح خود را گفتم. سریع دو دستگاه لودر آوردند. طبق نقشه‏اى که سریع براى آنها کشیدیم، یک لودر در قسمت مناسبى از کوه، مشغول کندن آغل براى گوسفندان شد و لودر دیگر به جان دیوار تیغه‏اى و کف غار افتاد که مملو از پشکل بود. عده‏اى دیگر هم از داخل، محوطه را تمیز مى‏کردند. تا عصر یک نفس کار شد. حداقل گوسفندها، خانه جدید پیدا کردند. چوپان‏ها هم راضى بودند. ما هم شروع کردیم به تعمیر سیستم‏هاى برق و تأسیسات حرکتى که با سیم بکسل بود. نزدیک‏هاى غروب پس از روغن‏کارى "وینچ" و درها سیستم برقى را راه انداختیم. در زوزه‏کشان باز شد. محوطه داخل غار با آن طرف کوه ارتباط برقرار کرد. دیگر نیاز نبود مسافت پانصد متر را دور بزنیم و به داخل پایگاه برویم. از این راه راحت ایاب و ذهاب مى‏کردیم. همه چیز براى بیرون آوردن موشک آماده شد. فقط مشکل دنده‏هاى موتور بود که بتواند روى پاى خود بیرون بیاید. از آل على هم خبرى نبود. از دیشب تا کنون از او خبرى نبود. تصمیم گرفتم با تمام نیروى انسانى و به کمک چند وانت "لانچر" را به بیرون بکشیم. تقریبا کار خطرناکى بود؛ چون اگر یک سیم بکسل پاره مى‏شد یا حرکت اصطکاکى پیش مى‏آمد، احتمال انفجار موشک خیلى زیاد بود. منتظر تاریکى شب شدیم که در پوشش شب این کار انجام شد. شاید ماهواره دشمن به این منطقه حساس شده باشد و یا پروازهاى شناسایى، مشکلاتى براى ما ایجاد کنند. در هر صورت، لانچر باید از یک تونل یا چند پیچ حدود سى درجه عبور مى‏کرد. این پیچ و خم‏ها براى آن بود که اگر در جلوى در غار انفجارى به وجود آید، موج به داخل غار نفوذ نکند. عده‏اى از افراد روزه بودند و افطار کردند. ما هم به آن‏ها کمک کردیم.

بعد از نماز جماعت کار ما شروع شد. همه زیر لب دعاهایى را که مى‏دانستند زمزمه مى‏کردند و کار در سکوت انجام مى‏شد. باید کار با حوصله و دقت انجام مى‏گرفت. مجبور بودیم موتور را روشن کنیم که بوستر ترمز در سرازیرى رمپ کمک کند. سکوت محوطه با دود غلیظ و سر و صداى موتور و اگزوز شکسته شد. عده‏اى هول مى‏دادند و یک وانت هم مى‏کشید. لانچر آرام آرام راه افتاد. الحمدلله ترمزها، خوب کار مى‏کردند. با هزار بدبختى لانچر از رمپ سرازیر شد و پایین آن آرام گرفت. سریع موتور را خاموش کردند؛ چون دود همه را خفه مى‏کرد. هواکش‏ها کار نمى‏کردند. ما هم وقت تعمیر آن‏ها را نداشتیم. باید با دست و وانت، موشک را مى‏کشیدیم. حدود دو ساعت طول کشید تا ما به اولین پیچ تونل رسیدیم؛ چون اگر عجله مى‏کردیم و بدنه موشک به جایى مى‏خورد، کار همه ساخته بود. حالا اگر به بیرون محوطه مى‏رفتیم تازه باید آن را به یک فضاى مسطح مى‏بردیم تا شلیک انجام شود. همه خسته شده و حالت عصبى پیدا کرده بودند. دوباره دستور استراحت داده شد. کار خطرناکى بود. در وقت استراحت در محوطه بیرون پایگاه تجمع کردیم. براى احتیاط چند موتور سوار مسلح گشت مى‏زدند تا از خطر احتمالى پایگاه را محفوظ دارند. این اولین ارتباط داخل و خارج پایگاه بود و نفرات ما براى گشت‏زنى کم بود. بچه‏ها بیرون نشسته بودند. معلوم نبود این همه زحمت به نتیجه برسد یا نه؛ ولى کسى به روى خودش نمى‏آورد. باید این قدم اول برداشته مى‏شد تا مراحل بعدى طى مى‏شد. زیر آسمان پرستاره بودن و چاى داغ، ما را از حال و هواى جنگ دور کرده بود و هر کس چیزى مى‏گفت و بقیه مى‏خندیدند. در همین اوقات، چراغ یک ماشین از پایین دره دیده شد که به بالا مى‏آید. بچه‏ها در قسمت‏هاى مختلف جاده موضع گرفتند. آخر این وقت شب ایاب و ذهاب خطرناک بود. ستون پنجم هم مى‏دانست که با چراغ روشن نیاید؛ اما شاید کلکى در کار باشد. چراغ قوه‏ها هم خاموش شد و منتظر ماندیم. چند پیچ دیگر مانده بود که چند نفر از بچه‏ها جلو رفتند تا ماشین از آن‏ها رد شود و آن‏ها از پشت و ما هم از جلو ماشین را محاصره کنیم. تقریبا ماشین به ده مترى ما رسید. یکى از سربازان با صداى مهیبى "ایست" داد. یک نفر هم کنار جاده به طرف ماشین "قراول" رفت. از عقب هم به او ایست دادند. راننده فهمید از چند طرف محاصره است. کاملاً غافلگیر شد. سکوت همه جا را فرا گرفت. دستور داده شد که راننده پیاده شود. ظاهرا کس دیگرى با او نبود. یک نفر با چراغ قوه و اسلحه به طرف او رفت. وقتى نور به صورت راننده افتاد، بنده خدا زبانش بند آمده بود و او کسى جز حاج آل على نبود. فکر کرد پایگاه دست دشمن افتاده است. بعد از احوال‏پرسى، به او یک لیوان چاى دادند. گفت: اینجا چه کار مى‏کنید؟ و چرا این بساط را پهن کردید؟ وقتى ماجرا را فهمید که لانچر تقریبا اول تونل است و تا آنجا را کشیدیم، گفت سریع دست به کار شوید. من از کارخانه تراکتورسازى تبریز نمونه‏هایى را پیدا کرده‏ام که ان‏شاءالله به کار ما بیاید. بنده خدا معلوم بود بدون خواب، یک نفس در کار بوده و خود را به ما رسانده است.

همه سریع به طرف لانچر رفتند. جا خیلى تنگ بود. نه مى‏توانستیم عقب برویم و نه جلو. خلاصه، گیربکس را پایین آوردند و دوباره جا زدند و موتور را روشن کردند. تقریبا نیمه‏هاى شب کار تمام شد. دود غلیظى در تونل پیچید. همه از دور و بر "لانچر" فاصله گرفتند. فقط آل‏على پشت فرمان نشسته بود. دنده ماشین به سختى با صداى گوشخراشى جا رفت. لانچر روى پاى خودش حرکت مى‏کرد. با تمام دودى که راه انداخته بود غرشکنان عقب مى‏رفت؛ چون باید از "رمپ" پایین مى‏آمدیم، لازم بود همین طور عقب عقب از تونل خارج شویم. سعى مى‏کردیم با پروژکتورهاى سیار آل على را هدایت کنیم. بعضى از بچه‏ها ماسک ضدگاز زدند. بعد از حدود نیم ساعت لانچر با ته از غار بیرون آمد. همه تکبیر گفتند. بیچاره آل على عین زغالى‏ها شده بود. خلبان رستمى روى موتور به او گفت دنبالش بیاید. حالا لانچر با دنده دو حرکت مى‏کرد. مثل یک کامیون معمولى قدرت "مانور" داشت. خیلى سریع به یک محوطه باز رسیدیم. جهت کلى موشک رو به هدفى بود که از پیش تعیین شده بود. حالا بچه‏هاى الکترونیک مشغول به کار شدند. همه چیز سریع پیش مى‏رفت. تصمیم گرفتیم اول صبح عملیات را آغاز کنیم تا هوا روشن شود و بچه‏ها با دقت بیشتر بتوانند جهت‏یابى کنند. صبح چوپانان دیدند یک مجسمه ابوالهول جلوى آن‏ها سبز شده است. حتى گوسفندها هم "بر و بر" ما را نگاه مى‏کردند. همه آنها سحر به صحرا مى‏رفتند. هر چه نیرو داشتیم دور لانچر مستقر کردیم. یک تور استتار هم احتیاطا روى آن انداختیم. چند ضدهوایى روى وانت گذاشتند و دور و اطراف گشت مى‏دادند. قبلاً خلبان رستمى با فرماندهى هماهنگ کرده بود که نیروهاى نفوذى ما در نزدیکى هدف مستقر شوند و ما را از اصابت موشک باخبر کنند. تهران هم در انتظار بود. هدف هم مهم بود: زرادخانه "ش.م.ر". فقط صداى قلب خود را مى‏شنیدیم و صداى بع بع گوسفندها را. بچه‏هاى الکترونیک روى کاغذها و اعداد و ارقام غرق بودند.

زمان شلیک فرا رسید، شمارش معکوس شروع شد. ما هم سعى کردیم در خاکریزها و تپه‏ها خود را مستقر کنیم. به چوپان‏ها گفتیم که خود و گوسفندها را حفظ کنند. هیچ بعید نبود، موشک در جا منفجر شود. وقتى دستور آتش داده شد، صدا مهیبى با آتش زیاد و گرد و خاک بسیار محوطه را فرا گرفت. ناخودآگاه همه سر خود را در دو دست گرفتیم و درازکش خوابیدیم. نمى‏دانم چقدر طول کشید؛ ولى احساس کردیم صداى موشک لحظه به لحظه از ما دورتر مى‏شود و در دود و گرد و غبار مى‏توانستیم آتش عقب آن را ببینیم. هرکس دوربینى داشت، با آن نگاه مى‏کرد. موشک رفت؛ ولى کجا؟ همه منتظر خبر بودیم. بى‏سیم با "وزوز" زیاد مشغول به کار بود. خبرها با رمز رد و بدل مى‏شد. حالا منتظر نیروهاى نفوذى خود در دل خاک دشمن بودیم. سریع لانچر را به داخل پایگاه آوردیم. درها سریع بسته شد. نگهبان‏ها به سر پست خود رفتند و ما هم در اتاق بى‏سیم پایگاه مستقر شدیم تا از نتیجه کار خود باخبر شویم. تقریبا نیم ساعت شد؛ ولى خبرى نشد. نیروهاى نفوذى ما، هیچ خبرى از موشک ندادند. کم کم این احساس به ما دست داد که شاید موشک فرارکرده. با ایستگاه‏هاى دیگر خود در عمق خاک دشمن تماس گرفتیم، آن‏ها هم خبرى نداشتند. دیگر ناامید شده بودیم. معلوم نبود موشک کجا فرار کرده که هیچ‏کس از آن خبر نداشت. بچه‏هاى الکترونیک باز هم شروع به دعوا کردند. یکى گفت چرا "تانژانت" نگذاشته، حالا دیدى چى شد؟ از خستگى همه خوابیدیم. وضع همه درب و داغون بود. هر کس گوشه‏اى افتاد. دیگر امید ما از اطلاع‏رسانى عوامل نفوذى در عمق خاک دشمن قطع شد. به غیر از نگهبانان همه بیهوش شدند. چند روز کار طاقت‏فرسا و آخر هم هیچ. نزدیک ظهر بود. در حالت خواب و بیدارى بودیم. ناگهان بلندگوى پایگاه صداى مارش نظامى را از رادیوى ایران پخش کرد. هر وقت این مارش زده مى‏شد و گوینده مى‏گفت "شنوندگان عزیز، شنوندگان عزیز" همه مى‏فهمیدیم عملیات پیروزمندانه‏اى رخ داده است؛ اما این بار گوینده شورش را در آورده بود. هى مى‏گفت: "شنوندگان عزیز، شنوندگان عزیز"؛ ولى اصل خبر را نمى‏داد. تقریبا همه بیدار شدیم؛ ولى حال بلند شدن نداشتیم. حتما خبر مهمى بود. معلوم بود پیروزى بزرگى است. ما که شکست خوردیم حداقل یک پیروزى بزرگ درد ما را کم مى‏کرد. همه زیر پتو ول مى‏خوردیم تا این گوینده چیزى بگوید. جان ما را به لب رساند. بى‏سیم ما که خفه شده بود و از دیده‏بان‏هاى نفوذى خودى خبرى نمى‏رسید. تقریبا ارتباط ما قطع شده بود. فقط صداى رادیو جاذبه داشت. ناگهان از رادیو خبر رسید که ایران براى اولین بار موفق شد که قلب پایتخت دشمن را هدف موشک قرار دهد! معلوم شد یک یگان موشکى دیگر به موازى ما وارد عمل شده بود و آن‏قدر خود را نزدیک جبهه رسانده که توانسته بود با دقت مرکز حساس پایتخت را هدف بگیرد. دقت عمل فوق‏العاده بالا بود. یک موشک با دقت زایدالوصفى که باید از فن‏آورى بالایى برخوردار باشد، به بزرگ‏ترین و مرتفع‏ترین بانک در پایتخت دشمن اصابت کرده و آن را منهدم کرده بود. شاید بچه‏ها از قسمت‏هاى دیگر به فن‏آورى هدایت لیزرى دست یافته‏اند. همه از جا پریدیم. تکبیر گفتیم. مهم نبود ما باشیم یا دیگرى. مهم این بود که دشمن بازداشته شود تا با موشک به شهرهاى ما حمله نکند. معلوم بود، اینجا سر کار بوده‏ایم. بى‏انصاف‏ها نگفتند که جاى دیگر این فن‏آورى پیشرفته را در اختیار دارند و ما را این قدر به دردسر انداختند. شاید هم ما براى رد گم کردن دشمن باید فعال مى‏شدیم تا جاى دیگر عمل کنند؛ ولى از مسوولان ستاد این همه پیچیدگى و ضریب هوش بعید بود، ولى حالا که شد، ما هم اعتماد به نفس بیشترى به دست آوردیم که خلاصه تهران هم کارى کرد؛ چون در جبهه عملاً هر چه بود در خطوط اول بود و ستادهاى مرکزى فقط هورا مى‏کشیدند و ما هم لنگ مى‏کردیم و این بار برعکسش شد. بچه‏ها جاهاى خواب خود را جمع کردند. همه به هم تبریک مى‏گفتند. من به خلبان رستمى گفتم اگر اجازه بدهید من به تهران بروم. تقریبا اکثر بچه‏ها مى‏خواستند برگردند. چند فروند موشک دیگر در پایگاه بود که مى‏توانستند روى لانچر نصب کنند و براى کار ایذایى استفاده شود؛ ولى دیگر به ما نیازى نبود. تقریبا آماده شدیم که برگردیم.

ناگهان بى‏سیم به صدا درآمد. بى‏سیم‏چى هاج و واج بود. گوشى را به خلبان رستمى داد. یکى از دوستان نزدیک در تهران بود، به خلبان تبریک مى‏گفت. حتما درجه و ترفیع گرفته بود. شاید هم بچه‏اش دنیا آمده بود؛ ولى خانمش هفت‏ماهه بود! شاید بچه عجله داشت. ناگهان خلبان غش کرد! این دیگر چه خوشى است که خلبان غش کند؟ زبانش بند آمد. با "تته، پته" به ما گفت که موشک ما تا پایتخت رفته و به بانک مرکزى خورده است. ما به جاى غش کردن، عین مجسمه به همدیگر نگاه مى‏کردیم. سکوت عجیبى بود. معلوم شد، موشک فرار کرده و از برد عادى خود حدود چهل کیلومتر بیشتر رفته است. حاج آل على با صداى بلند آیه 17 سوره انفال را خواند که "خداوند تیر را پرتاب کرد"، حالا باید گفت که: "خداوند موشک را پرتاب کرد نه شما". آرامش خاصى بر همه مستولى شد. احساس مى‏کردند همه چیزمان خدایى است، حتى شادى نمى‏کردیم. احساس مى‏کردیم آنقدر خدایى شده‏ایم که به شادى نیازى نیست. همه با آرامش رفتیم که دومین موشک را براى پرتاب آماده کنیم.

بعد از مدتى به خودمان آمدیم. کم‏کم، احساس قدرت مى‏کردیم. چهار فروند موشک دیگر داشتیم. دنیاى سرمایه‏دارى و کمونیست‏ها هر دو به توافق رسیدند که ایران را سخت محاصره اقتصادى کنند تا قطعنامه 598 را بپذیرد. ایران هم صفت دنیاى سرمایه‏دارى را مى‏دانست که طالب جنگ‏هاى کنترل شده و کوتاه مدت است نه جنگى که پایان آن در دست آن‏ها نباشد. ایران مى‏خواست جنگ را طولانى کند و این براى جهان سرمایه‏دارى که در مناطق نفت‏خیز احتیاج به کنترل داشت ضرر زیادى بود. کسى هم فکر نمى‏کرد ایران بتواند این همه تحمل جنگ را داشته باشد و طولانى‏ترین جنگ معاصر را تحمل کند. با آنکه توان داشتیم که موشک را به قیمت خوب از واسطه‏ها بخریم؛ ولى به ما نمى‏دادند. دنیاى سرمایه‏دارى گونه‏اى است که اگر پایش پیش بیاید براى پول به همه چیز خیانت مى‏کنند. به شرط آنکه اسمشان رد نشود. خیلى‏ها زیرآبى به ما خبر مى‏رساندند. همه چیز براى ما قابل استفاده بود. از موتور قایق‏هاى ورزشى تا موشک؛ اما پرتاب اولین موشک ایران باعث شد تا ولوله‏اى در غرب بیفتد . پرتاب موشک چنان سر و صدایى ایجاد کرده بود که همه فکر کردند قدرت جدیدى به ما موشک داده است. همین امر باعث شد که از بلوک‏هاى مختلف به ما موشک بدهند و ما هم به جاى ادامه ساخت شروع به خرید کردیم و این امر باعث شد راحتى خرید را به سختى ساخت ترجیح دهیم. در هر صورت جنگ به مرحله جدیدى رسید و ما به موشک‏هاى متنوعى دست یافتیم. یقینا هم غرب سعى داشت فن‏آورى پیشرفته‏ترى را به دشمن بدهد، به ویژه تجهیزات خطرناک "ش.م.ر".

_________________________________________________________________

منبع: فارس نیوز

حماسه تکاوران دریایی در خرمشهر

$
0
0

 

میدان جنگ، عرصه آزمایش و سنگ محکی معتبر برای بازشناختن مردان مرد بود و جلوه گاه پایمردی دلیرمردانی که پای در رکاب رزم نهادند تا پوزه مهاجم را به خاک بمالند، تا دیگر بیگانه ای جسارت آن را نیابد که به جان و مال و ناموس این سرزمین اهورایی گوشه چشم داشته باشد، تا نسلهای بعد به خود ببالند که میراث دار چنین رادمردانی هستند. در این میان اما، دفاع 34 روزه از خرمشهر کاری بود کارستان و دریغ که بسیاری از خالقان این حماسه گمنام مانده اند. دلاورانی از میان خیل مدافعان خرمشهر نامشان به میان آمد و «ممد نبودی»‌ برایشان سرودند و کسان بسیار دیگری ناشناس ماندند.
ناخدا هوشنگ صمدی، فرمانده گروهی از همین قهرمانان کمتر شناخته شده است. سی و چهار روز او و یارانش در کنار دیگر مدافعان خرمشهر، تهاجم عراقی‌ها را در هم شکستند. کوچه کوچه شهر شخم زده شد زیر شنی تانک ها، تا اینها قدم به قدم و به حکم ضرورت و دستور، عقب بنشینند؛ وگرنه محال بود که تکاور بماند و خرمشهر نماند.

دفاع از خرمشهر به روایت ناخدا هوشنگ صمدی

ناخدا هوشنگ صمدی یکی از قهرمانان ملی ارتش در دوران مقاومت 34 روزه خرمشهر است؛ افسری شجاع، دلیر، با کفایت و بسیار ایران‏دوست که به فرماندهی او، تکاوران، نیروهای مردمی و سپاه پاسداران با ایثار خون و جان خود موفق شدند ارتش عراق را هفته‏ها در خرمشهر زمین‏گیر کنند و ضربات و تلفات سنگینی بر تجهیزات و نفرات متجاوزان به آب و خاک ایران زمین وارد کنند.

ناخدا صمدی در مورد آن روزها چنین می گوید: "روز 31 شهریور عراق با دوازده لشکر، شامل پنج لشکر زرهی، پنج لشکر مکانیزه و دو لشکر پیاده از غرب و جنوب به ایران حمله و تجاوز کرد. هر لشکر زرهی دارای نه گردان زرهی و هر گردان هم دارای 54 تانک بود.
 
در همان روز من داشتم کارهای تسویه‌حسابم را انجام می‏دادم. تا آن روز هم فرمانده گردان یکم تکاوران بودم و هم جانشین فرمانده منطقه دوم دریایی بوشهر. بازنشسته شده بودم و می‏توانستم با خیال راحت به تهران بروم و از دوران بازنشستگی‌‏ام در تهران یا حتی خارج از ایران لذت ببرم.
 
در ابتدای جنگ فرمانده منطقه دوم دریایی بوشهر ناخدا رزمجو بود. آن روز حدود دوی بعد از ظهر از ستاد تکاوران پیاده به طرف دفتر فرمانده منطقه می‏رفتم. در پارک موتوری یک‌دفعه صدای هواپیما در آسمان شنیدم و بعد دو هواپیمای میگ عراقی در بالای سرم ظاهر شدند. یکی از هواپیماها رگباری کنار پایم شلیک کرد. تیرها در پانزده متری من به زمین خورد، اما آسیبی به من نرسید. فهمیدم که جنگ به طور رسمی شروع شده و عراقی‏‌ها از هوا و زمین به خاک مقدس ایران تجاوز کرده‌اند. به عنوان یک افسر ارتش که بیست سال بود در نظام خدمت کرده بودم، از این جنگ و تجاوز دلگیر و برافروخته شدم. فکر کردم دیگر جای بازنشستگی و شانه خالی کردن از مسئولیت دفاع از کشورم نیست و از همان جا مستقیم به دفتر جناب ناخدا رزمجو، فرمانده منطقه نیروی دریایی بوشهر رفتم. ایشان مشوش و ناراحت بود. سلام نظامی دادم. بلند شد آمد طرفم و با من دست داد. بعد از کمی صحبت گفت: «خبری برایت دارم. امروز عراقی‏‌ها رسماً جنگ را شروع کردند.»
 
ـ بله. خودم پرواز و شلیک هواپیماهایشان را دیدم.
 
ـ داری تسویه‌حساب می‏کنی؟
 
ـ بله قربان.
 
آهی کشید و گفت: «می‏‌خواهی بمانی یا بروی؟»
 
فکر همه چیز را کرده بودم و بزرگ‏ترین و حساس‏ترین تصمیم زندگی‌ام را گرفته بودم. گفتم: «فکر می‏‌کنید می‏‌توانم بروم؟»
 
ـ تو بازنشسته شده‏ای. می‏توانی بروی.
 
در حالی که سعی می‌کردم بغض گلویم را فرو بدهم و بر خودم مسلط باشم، گفتم: «نه! می‏مانم. اگر بروم تا آخر عمر پیش خودم و خانواده‌‏ام شرمنده می‌شوم.»
 
بعد اضافه کردم: «فردا خانواده‌ام به من نمی‏‌گویند که تو بیست سال حقوق گرفتی برای چنین روزی و وقتی به وجود تو نیاز داشتند، چرا همه چیز را رها کردی و برگشتی؟ من برای آن‏ها جوابی ندارم و حرف آن‏ها درست و منطقی است. من برای چنین روزی ساخته و تربیت شده‏‌ام. برای چنین روزی در ایران و انگلیس دوره دیده‌‏ام. چقدر در عملیات‏‌ها و مانورها شرکت کرده و چقدر مهمات مصرف کرد‌ه‌ام. الان می‏‌توانم بگذارم و بروم؟ نه جناب ناخدا، نمی‏روم. می ‏مانم و از کشورم دفاع می‏‌کنم.»
 
جناب ناخدا رزمجو که تحت تأثیر حرف‌های من قرار گرفته بود مرا بوسید و با دست به شانه‏‌ام زد و گفت: «درود بر تو! از افسر لایق و شجاعی مثل تو انتظارم همین بود.»
 
بعد هم گفت: «پس حالا که نمی‏‌خواهی بروی، نیروهایت را جمع کن و برو خرمشهر. امریه آمده که گردان تکاوران بلافاصله به خرمشهر بروند و از این بندر دفاع کنند. فعلاً به طور شفاهی به تو اعلام می‏‌کنم و بعداً هم کتبی اعلام خواهم کرد.»
 
برگشتم به واحد تکاوران. احساس می‏کردم کوه سنگینی بر دوشم گذاشته شده است. دفاع از شهر مهمی چون خرمشهر با آن وسعت مرز زمینی با عراق، کار کوچکی، نبود. هواپیماهای عراقی در ساعت دوی بعد از ظهر فرودگاه بوشهر را بمباران کرده بودند. بعدها فهمیدم که چندین فرودگاه دیگر در شهرهای دیگر را هم بمباران کرده‌اند. وقتی به واحد تکاوران رسیدم ساعت اداری تمام شده بود و تقریباً همه رفته بودند. بلافاصله آماده‌باش اعلام کردم. افسران و فرماندهان گروهان‌‏ها را جمع کردم و جلسه کوتاهی با آن‌ها گذاشتم و شروع جنگ و رفتن به خرمشهر را برایشان تشریح کردم. گفتم: «مأموریت گردان ما دفاع از خرمشهر است. ساده اما سنگین!»
 
فرماندهان گروهان‌‏ها دسته‌جمعی گفتند: «جناب ناخدا، خیلی هم ساده و سبک است! اصلاً هم سنگین نیست! ما برای چه این همه آموزش دیده‏ایم و از در و دیوار بالا رفته‌‏ایم برای چنین روزی!»
 
از این حرف و روحیه بالای افسرانم خوشحال شدم. سنگینی بار مسئولیت و مأموریت بر دوشم کمتر شد! یکی‏یکی آن‏ها را بوسیدم و گفتم: «انتظارم از شما افسران شجاع هم همین است.»
 
از افسران لایق و شجاع و کاردان من در گردان تکاوران، ستوان حسینی‌بای بود که ماه‌‏ها در خرمشهر خدمت کرده بود. امریه انتقالش از بوشهر به تهران آمده بود و داشت تسویه‌حساب می‌کرد. به او گفتم: «چه کار می‏‌کنی؟ می‏‌روی یا می ‏مانی؟»
 
آن افسر ایران‌دوست گفت: «دیگر تمایل ندارم به تهران بروم. هر جا که واحد برود، من هم می‌روم.»
 
لبخندی از سرِ شادی و رضایت زدم و گفتم: «پس خودت را آماده رفتن به خرمشهر کن! امشب می‏‌رویم.»
 
بعد از این جلسه کوتاه فرماندهان گروهان‏‌ها شروع به جمع‌آوری پرسنل تحت امر خود کردند. افسری که در گردان و بوشهر می‌ماند، ستوان عابدی بود که باید کارهای تدارکاتی و نیازهای ما در خرمشهر را در پایگاه پیگیری می‏کرد. ما از مدت‏‌ها قبل خودمان را آماده این کارزار کرده بودیم. تا به کارها سر و سامان بدهم و گردان یکم تکاوران را، که حدود ششصد نفر بودند آماده اعزام به آبادان و خرمشهر کنم، چند ساعت طول کشید. در این فاصله تکاوران آمدند و تجهیز شدند. به هر کدام پنج خشاب بیست تایی فشنگ تحویل داده شد. مهمات از انبار مهمات تحویل و بارگیری شد. ماشین‏‌ها را آماده و باک همه خودروها را پر از بنزین کردند. یکی دو تانکر بنزین هم آماده حرکت با کاروان شد. آشپزخانه صحرایی هم آماده حرکت شد. بیسیم‌‏ها و باتری آن‏ها را چک کردند و همه چیز برای رفتن به جبهه و دفاع از خاک میهنم آماده شد.
 
قبل از حرکت فرماندهان را روی نقشه توجیه کردم. دستور عملیاتی کتبی صادرشده از ستاد منطقه دوم دریایی بوشهر را برای فرماندهان قرائت کردم و بر مبنای مأموریت واگذارشده روی نقشه اقدامات ابتدایی را انجام دادیم و تقسیم منطقه استقرار در خرمشهر را به حرکت بعدی و پس از رسیدن به نزدیکی‏‌های خرمشهر موکول کردیم. 
 
قبل از رفتن نفرات گردان را جمع کردم و درباره خطر ستون پنجم و حساسیت موقعیت برایشان سخنرانی کردم. در بخشی از سخنانم گفتم: «شما برای دفاع از آبادان و خرمشهر می‏‌روید. مواظب هرگونه تحرک ستون پنجم باشید. در طول مسیر ممکن است مورد حمله هوایی دشمن قرار بگیریم. حتی ممکن است گروه‏‌هایی از ستون پنجم و عوامل و مزدوران دشمن به ستون حمله چریکی کنند. ما دفاع هوایی نداریم. خیلی مواظب خودتان باشید.»
 



بعد از سخنان من نیروها از خانواده‌هایشان خداحافظی کردند. صحنه تأثیربرانگیزی بود. برخی از افراد خانواده تکاورها گریه می‏کردند. جناب ناخدا رزمجو فرمانده پایگاه و رئیس عقیدتی ـ سیاسی هم آمده بودند. تکاوران از زیر قرآن کریم عبور کردند و در ماشین‏‌های نظامی نشستند. 112 خودرو شامل کامیون و جیپ آماده حرکت شد. خودروها اکثراً روسی بودند. فقط جیپ‏‌های تفنگ 106، موشک تاو و تیربار امریکایی بودند. مسئولان پایگاه و عده‏ای از مردم بوشهر هم برای بدرقه آمده بودند. لحظات تاریخی و باشکوهی بود و افسوس که به دلایل امنیتی از آن شب پرشکوه هیچ عکس یا فیلمی تهیه نشده است.
 
تقریباً همه پرسنل رزمی و حتی کادرها و پرسنل گردان تکاوران را برای بردن به خرمشهر بسیج کرده بودم. فقط برای حراست و نگهداری از تأسیسات چند تکاور در سایت بوشهر ماندند. همچنین اکثر تکاوران اس‌بی‌اس هم در سایت ماندند تا اگر اتفاق خاصی در دریا و جزایر افتاد، از وجودشان استفاده شود. به مرکز آموزشی تکاوران در منجیل هم تلفنگرام کردیم و از آن‏ها خواستیم که در اسرع‏ وقت، پرسنل تکاوری را که دوره آموزشی‌شان کامل شده به خرمشهر بفرستند.
 
ساعت درست دوازده نیمه‌شب 31 شهریور ماه خودم هم از زیر قرآن رد شدم و سوار جیپ فرماندهی شدم و از بوشهر به مقصد آبادان و خرمشهر راه افتادیم. من و سه بیسیم‏چی و راننده در جیپ فرماندهی در جلوی ستون حرکت می‏کردیم. یکی از بیسیم‏چی‏‌هایم، ناو استوار غلام غالندی بود که اتفاقاً خودش هم بچه آبادان بود. در دل تاریکی شب و بدون آنکه خودروها چراغ روشن کنند، در وضعیت آماده‌باش وضعیت قرمز، ستون حرکت کرد. برای احتیاط در یک کیلومتری جلوی ستون، دو دستگاه جیپ حامل تیربار حرکت می‏کردند که حکم دیدبان و شناسایی داشتند و موظف بودند هر حرکت مرموز و غیرعادی را بلافاصله با بیسیم به من گزارش کنند."

ناخدا صمدی ادامه ماجرا را چنین شرح می دهد: ما روز اول مهر، حدود ساعت پنج صبح در خرمشهر بودیم. اطلاع داشتیم و می دانستیم که دشمن از طریق ستون پنجم مستقر در خرمشهر  خبر خواهد شد. شبانه و با زحمت و با چراغ خاموش تا نزدیکی خرمشهر آمده بودیم. بعد هم واحدها را متوقف کردیم و توجیه کردیم که چه کسی قرار است کجا باشد. مناطق شهر را گروه گروه تقسیم کرده بودیم.
تقسیم بندی ها از روی نقشه صورت گرفته بود. من تا پیش از آن روز هرگز به خرمشهر و آبادان نرفته بودم و برای اولین بار همان روز اول مهر، روز ورودم به این شهر  بود. می‌دانستیم که ستون پنجم تا چه میزان نفوذ و پراکندگی و توان ارسال اطلاعات دارند. لذا احتیاطات لازم به فرماندهان و یکان‌ها ابلاغ شد که چگونه وارد شهر شوند و به چه صورت در شهر مستقر شوند و به چه شکل از زمین استفاده کنند، از امکاناتی که وجود دارد در وهله اول برای حفظ خودشان استفاده کنند و مستقر شوند تا دستورات بعدی.  این کار تا حدود ده و نیم، یازده صبح طول کشید. علتش هم این بود که نزدیک ساعت شش صبح آتش شدید دشمن شروع شد و از زمین و هوا؛ با هواپیما، بالگرد، توپخانه، خمپاره و  هر  چه که داشتند ما را زیر آتش گرفتند.
تکاوران نیروی دریایی ارتش واحد بسیار زبده و ورزیده‌ای هستند و نفرات آن در جنگ واقعاً همه کاره هستند. آنچنان که ما به اینها تأکید کرده بودیم برای استفاده از زمین، در تمام مدت چهار، پنج ساعتی که زیر آتش دشمن بودیم، حتی یک زخمی هم ندادیم. افراد از زمین و موقعیت خوب استفاده کردند.


سرانجام آتش دشمن کم شد و آرام آرام واحدها را در این موقعیت مستقر و سلاح‌ها را پیاده کردیم و استقرارمان کامل شد. سپس به ستاد عملیات منطقه رفتم و خودم را معرفی کردم. از آن ساعت ما در اختیار ستاد عملیات جنوب بودیم که تحت امر نیروی زمینی بود. در حقیقت یک ستادی از طریق ستاد ارتش تشکیل شده بود به نام منطقه عملیاتی جنوب. فرمانده‌اش سرهنگ رضوی از افسران ژاندارمری بود. این ستاد را در آبادان تشکیل داده بودند و همانجا هم مستقر شده بودند. ما هم که وارد منطقه شدیم کلاً زیر امر آنجا قرار گرفتیم. واحدهایی هم که در خرمشهر بودند، یکی‌شان قرارگاه  پایگاه دریایی خرمشهر و تفنگدارانش بود. یک گردان هم از لشکر 92 زرهی به نام گردان دژ بود که اینها در دژ مستقر بودند و مسئول نگهبانی از انبارهای مهمات دژ بودند. فرمانده اینها زخمی و به عقب تخلیه شده بود و تقریباً واحدی به هم ریخته بودند. گردان دژ در واقع یکان پاسدار زاغه های مهمات بود و بدون فرمانده، کارایی رزمی چندانی نداشت. علاوه بر اینها نیروهای مردمی و سپاه هم بودند.
مرحوم محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر و آبادان بود و همکاری نزدیکی با هم داشتیم. نیروهای مردمی خیلی زیاد بودند ولی نامنظم عمل می کردند. جمع و جور کردن اینها خیلی سخت بود. بعضی ها دستور را اجرا نمی کردند و به حرف گوش نمی دادند. ما را طاغوتی می دانستند و خودشان را انقلابی. اما در عمل وقتی وارد عملیات می شدند، کار به جایی می رسید که خودشان مجبور بودند به سمت ما بیایند. این وضعیت تا دو هفته ادامه داشت. با این وجود در دفاع از خرمشهر نهایت استفاده را از نیروهای مردمی کردیم. رزمنده‌ها با تبعیت از فرمان امام از همه جا آمده بودند. خیلی ها آمده بودند، اما آموزش نداشتند.
اینها تکاوران را قبول داشتند و تکاوران نیروی دریایی ارتش را یک تکیه گاهی برای خودشان می دانستند.وقتی از ستاد عملیات به من دستور می‌دادند که نفراتی را برای موقعیتی مثل ایستگاه پلیس راه بفرستم (چون از آنجا عراقی‌ها در صدد حمله بودند)،  یک گروه ده نفره از تکاوران را تعیین می کردم، اما تا بیست – بیست و پنج نفر از نیروهای مردمی همراه اینها می‌شدند که: «آقا ما هم می رویم!»
آنها همه زحمت می‌کشیدند، اما با وجود توانمندی‌های تکاوران، کمبودها خیلی آزارمان می‌داد؛ نیروهایمان خیلی کم بود و سلاح سنگین زیادی هم نداشتیم و منطقه بسیار وسیع بود.  مجبور شدیم یکان‌ها را به صورت متحرک سازماندهی کنیم و سوار بر خودرو نگه داریم تا به تناوب برای درگیری اعزام شوند. اطلاع می‌رسید که در خسرو آباد خبری هست و می خواهند از رودخانه عبور کنند. ما مجبور بودیم سریعاً یک گروهان را آنجا بفرستیم. دوباره بر می‌گشتیم؛ از مرکز اطلاع می دادند که از پلیس راه دارند می‌آیند! از گمرک عبور کردند! از انبارهای راه آهن عبور کردند! از خود راه آهن عبور کردند! از جاده شلمچه عبور کردند... عراقی ها پی در پی و از نقاط مختلف حمله می‌کردند  و ما هم نیروهایمان را می‌بردیم تا راهشان را سد کنیم.



روز سوم یا چهارم مهر بود. دشمن از جاده شلمچه حمله کرد و تا نزدیک پل نو جلو آمد و درگیر شدیم. ما دشمن را وادار به عقب‌نشینی کردیم تا پاسگاه شلمچه. شلمچه خودمان را از اینها گرفتیم و پاسگاه شلمچه آنها را هم گرفتیم و بیست و یک نفر اسیر از اینها هم گرفتیم. شب در پاسگاه شلمچه عراق ماندیم و فردا صبح نیروهای عراقی با تجدید سازماندهی که کردند، نیروهای جدیدی آوردند و دوباره حمله کردند. ما نیروهایمان برای دفاع کم بود و نمی‌توانستیم مقاومت کنیم.
مجبور به عقب‌نشینی شدیم،  ولی عقب نشینی ما قدم به قدم بود. زمین را با زمان عوض می کردیم. ما همیشه منتظر رسیدن نیروهای کمکی بودیم. این بود که زمان برای ما ارزش و اهمیت زیادی داشت. هر ساعتی که عقب می نشستیم، در ساعت شاید پنجاه متر عقب می آمدیم و با چنگ و دندان خاک را گرفته بودیم و رها نمی‌کردیم. وقتی فشار زیاد می‌شد، ده قدم به عقب می آمدیم و دوباره زمین‌گیر می شدیم و این زمین‌گیری یک تا دو ساعت طول می کشید. تا باز ناچار به عقب نشستن شویم و دوباره همین دورتکرار می‌شد. در نهایت هم تا آن زمان دشمن تا پل نو در جاده شلمچه نتوانست جلوتر بیاید. وضعیت طوری شد که تاکتیک دشمن در روز دوازدهم، سیزدهم مقاومت عوض شد.
فهمیدند که از جاده شلمچه نمی توانند وارد خرمشهر بشوند. مسیرشان را عوض کردند و از پشت سد عرایضی از پشت دژ، مسیر را عوض کردند به سمت جاده اهواز خرمشهر که از آن طرف آمدند و جاده را بستند.  اینها فکر می کردند که ما حد اقل دو لشکر در خرمشهر داریم! خودشان دو لشکر مکانیزه آورده بودند . دو تیپ چتر باز بود! یک گردان از گارد ریاست جمهوری شان بود که بعداً یک گردان هم اضافه شد، ولی با این وضعیت هم نمی‌توانستند به خرمشهر بیایند. باور کنید ما با ده نفر جلو یک تیپ را کاملاً سد می‌کردیم!
 درگیری به همین ترتیب بود تا اینکه سرانجام زمانی رسید که دیگر عملیات ما کمتر شد. یعنی پیشروی نیروهای دشمن آنقدر زیاد شد که ما مجبور شدیم کاملاً عقب بکشیم.
گردان ما حدود ششصد نفر بود. اصلاً سلاح سنگین نداشتیم. سنگین ترین سلاح ما خمپاره 120 بود. موشک تاو داشتیم. آرپی جی، تفتگ106، خمپاره 81، خمپاره60.



نیرویی در خرمشهر نبود و ما هر آن منتظر کمک بودیم. روزهای بیست و دوم، سوم  یک آتشبار 105 میلی متری از نیروی دریایی به پشتیبانی ما آمد. البته سمت راست و سمت چپ ما هم نیروهای زمینی بودند، ولی در خود خرمشهر، بجز تکاوران، همان نیروهای مردمی و برادران سپاه پاسداران که تعدادشان خیلی کم بود و همان گردان دژ، رزمنده دیگری نبود و ما هم پشتیبانی چندانی نداشتیم. مثلاً تنها پشتیبان ما یک افسر رابط هوایی در ستاد منطقه عملیات بود و از او کمک می‌گرفتیم. روز سیزدهم یا چهاردهم مهر افسر عملیات من به پاسگاه پلیس راه اهواز رفت و از آنجا با من تماس گرفت. نزدیک پل نو و در خط مقدم بچه‌های خودمان بودم . خودم را به سرعت به او رساندم و با دوربین دیدم که حدود ششصد تانک و نفر بر صف کشیده وآرایش گرفته اند. یقین کردم که با این وضعیت خرمشهر همان شب سقوط می‌کند و باید کاری بکنیم. با ستاد عملیات صحبت کردیم و افسر نیروی هوایی را خواستیم. با علم به اینکه تنها کسی که می‌تواند به ما کمک بکند ایشان است. گفتیم از تهران بخواهید برای ما هواپیما بفرستند.
- صحنه هایی که او می‌بیند،‌ متفاوت از منظره پیش روی ما و اتاق بسته ای است که در آن حضور داریم. او با تمام وجودش به خرمشهر بازگشته و حضور خودش را در خاطرات پر التهاب خرمشهر حس می‌کند. شاید احساس خطر کرده برای شهری که برایش جانفشانی کرد، یا از سر احساس غرور است که اشک می‌ریزد:
- خوشبختانه تیزپروازان نیروی هوایی، حوالی غروب بود که حمله کردند. حدود هفده، هجده فروند هواپیما در چند سورتی پرواز آمدند و به تجهیزات و نفرات دشمن حمله کردند. چنان اینها را تار و مار کردند که مجبور به عقب نشینی شدند و آرایش رزمی‌شان به هم خورد. نیرو‌های ما هم با تفنگ 106 و آرپی جی و سلاح‌هایی که در اختیار داشتند به تعقیب‌شان پرداختند. مهناوی یکمی به نام ده بزرگی داشتم که فرمانده یکی از قبضه‌های تفنگ 106 بود. خودرو را پر کرد از مهمات و با خدمه‌اش دشمن را تعقیب کرد.  تا جایی که مهمات داشت، شلیک کرد و تعداد زیادی از تانک‌ها و نفربرهای عراقی را زد. حدود سی گلوله توپ برده بود که همه را مصرف کرد . بعد هم سرانجام خودش زخمی و اسیر شد. مدتی هم در اسارت بود و بعد آزاد شد و برگشت.
آن روز سه نفر شهید دادیم. یکی شهید رضا مرادی بود که عکسش در بزرگراه شهید باقری هست.  او هم با درجه سروانی فرمانده یکی از قبضه های 106 بود.
وضعیت ادامه داشت تا اینکه مدتی بعد فرمانده منطقه عوض شد و سرهنگ فروزان از افسران ژاندامری آمد. او هم به ما قول کمک داد و یک روز گفت فردا چند تانک برای کمک به شما می‌آید. اما صبح فردا وقتی نگاه کردیم دیدیم در جاده شادگان به بندر خرمشهر هفت، هشت دستگاه تانک کنار جاده افتاده‌اند. تک تک اینها را دشمن زده بود. متأسفانه حتی یکی از آنها هم سالم به دستمان نرسید. یک نوبت هم بعد از امروز و فردا کردن های بسیار  یک گروهان160،150  نفری تحویل دادند که اکثرشان درجه داران پیری بودند که با تفنگ برنو آمده بودند. گفتم جناب سرهنگ! برنو به چه کار ما می‌آید؟ نفرات من با ژ 3 کاری از پیش نمی‌برند؛ جنگ خیابانی که نیست. من اسلحه دور زن لازم دارم، توپخانه لازم دارم. اینها نمی‌توانند برای من کاری انجام دهند. تانک لازم داریم. آنها یک روز ماندند و تعدادی زخمی دادند و خیلی هم کارایی نداشتند و فقط باید تدارکات به اینها می‌دادیم وگرنه با تفنگ برنو تک تیر و برد 150 متر و دویست متر، کاری نمی‌شد کرد. اینها بعد از یک روز رفتند.
حدود بیست و پنجم مهرماه بود که خرمشهر را خونین شهر می‌گفتند. ما خیلی شهید دادیم. افراد دیدند که کمک برای ما نمی‌آید. یک قرار گاه لشکر دشمن هم درست رو به روی ما واقع شده بود؛ پایین کوت عبدالله. فرمانده گروهان‌های ما گفتند که شناسایی بکنیم و حمله‌ای به قرار گاه این لشکر بکنیم. موافقت کردم! آن موقع یک گردان هم از فداییان اسلام به کمک ما داده بودند که شهید سید مجتبی هاشمی فرمانده‌ این نیروهای جوان و بسیجی بودند. خوب، باز هم حضورشان مفید بود. حداقل این بود که منطقه‌ای را به دستشان می‌دادیم و می‌گفتیم منطقه را محافظت کنند و خودمان هم برای درگیری با دشمن به نقطه دیگری می‌رفتیم. بچه‌ها رفتند شناسایی کردند و قرار شد شبانه به  قرارگاه لشکر حمله کنیم.
دور تا دور اینها را تقسیم بندی کردیم و به یکان‌ها سپردیم تا در سه گوش اینها مستقر شوند. سپاه خرمشهر هم با ما هماهنگ شد تا با ما بیاید. نیمه شب بنا بود از خط عزیمت شروع کنیم و در خاکریزی که پشت سر قرارگاه دشمن بود مستقر شویم. دورشان خاک ریز بود. ما پشت خاکریز آنها را برای خودمان سنگر کرده بودیم و گفتیم کسی حق ندارد از این خاکریز به داخل برود و فقط همین جا متوقف می‌شوید و تیراندازی می‌کنید . انواع خمپاره و تفنگ 106 آرپی جی هفت و . . . را هم مستقر کردیم.
اینجا جایی بود که آرپی جی هفت راحت می‌توانست تانک و یا خودروهای داخل آنجا را بزند. برنامه این بود که نیمه شب همراه با سپاه از خط عزیمت عبور کنیم. نیروهای سپاه تأخیر کردند. فرمانده عملیات من تماس گرفت که همراهان نیامدند، ساعت دوازده است و اگر بیشتر از این منتظر بمانیم خطرناک است. دستور دادم به محل استقرار حرکت کنند. مستقر شدند و سر ساعت مقرر تیراندازی شروع شد. از حدود یک بعد از نیمه شب آتش کردیم تا نزدیک ساعت پنج صبح که هنوز هوا تاریک بود.
عراقی‌ها نمی‌دانستند از کدام طرف تیراندازی می‌شود. اوایل فکر می‌کردند که حمله از داخل است و به هم ریختند. خودشان به طرف همدیگر تیراندازی کردند و زدند.  منور می‌‌زدند و چیزی نمی‌دیدند و نمی دانستند که این نیروی مهاجم کیست و از کجا آمده. در نهایت مجبور شدند محل را تخلیه کنند و یک خاکریز رفتند عقب‌تر و بچه‌های ما همانجا مستقر شدند. فردای آن روز ما آقای سید مجتبی هاشمی را با واحدش برای جمع‌آوری غنایم جنگ فرستادیم. خدا ایشان را رحمت کند؛ دو تا تریلی کفی پر از اسلحه و مهمات و تجهیزات از آنجا آوردند. لشکر هم از آنجا نقل مکان کرد و نزدیک شش کیلومتر  عقب‌تر رفت. این یکی از عملیات‌های خیلی مهم ما بود که واقعاً شاهکار بود و دشمن را شدیداً غافلگیر کرد. همان موقع بود که دشمن ترسید و دریافت که از جاده شلمچه نمی‌تواند وارد خرمشهر شود و تغییر مسیر دادند تا از جاده اهواز - خرمشهر بیایند. از آنجا هم به سمت جاده شادگان رفتند که دوباره جلوشان را گرفتیم. مدتی نگه داشتیم و اجباراً آنجا را هم رها کردیم. ارتباط آبادان و خرمشهر با همه جا قطع شد. فقط یک جاده خاکی در چویبده و در موازات بهمنشیر راه انداختیم. عبور و مروراز این جاده صورت می‌گرفت.
هاورکرافت ها تدارکات می‌آوردند به چویبده و از این طرف هم از بندر امام تدارکات به آبادان و خرمشهر می‌آوردند . این وضعیت داشت تا اینکه دوباره یک روز احساس کردیم که دشمن در برابر ما بین پل نو به سمت شلمچه تحرکات زیادی دارد. خاکریزشان تقریبا دوکیلومتر از ما فاصله داشت. احساس کردیم که قرار است به ما حمله کنند. ما آماده شدیم و نزدیک ساعت دو صبح حمله کردیم. نیروهای دشمن از خاکریز اول عقب نشستند. دوباره حمله کردیم. سه و نیم و چهار بعد از ظهر به جایی رسیدیم که در تیررس خاکریز بعدی اینها بودند. بچه ها زمین گیر شدند و پناه گرفتند تا در تیررس کامل دشمن نباشند و تا هوا تاریک ‌شود برای خودشان خاکریز درست می‌کردند.



غروب که شد یک بولدوزر آوردیم و دستور دادم همانجا خاکریز درست کنند. راننده بولدوزر دو متر کند. قرار بود تا انتهای مسیر را برای ما خاکریز درست کند. یکی از گلوله های دشمن به بیل بولدوزر اصابت و کمانه کرد و از کنار گوشش گذشت. ترسید و پیاده شد. گفتم برو بالا و به کارت ادامه بده! گفت دارند شلیک می‌کنند. گفتم چیزی نمی شود. من هم می‌روم و جلوی شما می‌ایستم. رفتم و جلو او روی خاکریز ایستادم تا او کارش را انجام دهد. او هم رفت و شروع به حفر بقیه خاکریز کرد. سرانجام تا نزدیک صبح دو کیلومتر خاکریز درست شد و نیروها مستقر شدند. این وضعیت ادامه داشت تا روزهای آخر که جبهه عوض شد و عراقی‌ها می‌خواستند از ذوالفقاری و رودخانه بهمنشیر عبور کنند و به جاده آبادن خرمشهر که مسیر ما بود، برسند. به این ترتیب جزیره آبادان و خرمشهر کاملاً گرفتار می‌شد و دیگر کاری با خرمشهر نداشتند. ما اطلاع دادیم که اوضاع خطرناک است. سرانجام قول دادند که نیروی کمکی از مشهد می‌آید. یک تیپ از مشهد به فرماندهی سرهنگ منوچهر کهتریآمد.
او برای شناسایی منطقه با ما همراه شد. گفت کمک چه دارید به ما بدهید؟! گفتم هر چه بخواهید! گردان در اختیار شما است. گفت یک گروهان از یکان‌های شما همراه ما باشند که هم مایه دلگرمی افراد ما باشند و هم اینکه چون به منطقه آشنایی دارند، می‌توانند کمک خوبی به ما بدهند. امیر دریادار حبیب‌الله سیاری - که درحال حاضر فرمانده نیروی دریایی هستند - یکی از فرماندهان دسته این گروهان بود. امیر دریادار محیطی فرمانده گروهان سوم بود. (فرماندهان گروهان من همه سرگرد بودند و محل سازمانی شان ناخدا سوم (سرگردی) بود. همه افسر و درجه دار بودند و سرباز نداشتیم.)  امیر دریادار سیاری و ابوالفضل عباسی و یکی دیگر از افسران، فرماندهان دسته اش بودند. امیر سیاری و امیر کهتری همانجا زخمی شدند.
به خاطر دارم که پای کهتری زخمی شده بود. چیزی برای پانسمانش پیدا نکردیم. مچ پیچ سیاری را باز کردیم و به زخم ایشان بستیم تا خونریزی نداشته باشد. این هم یکی از مهم‌ترین عملیاتی بود که در خرمشهر و آبادان صورت گرفت. نفربرهای زرهی دشمن نتوانستند به این طرف ساحل بیایند و همه همراه با نفراتشان و مهماتشان غرق شدند. حتی می‌خواستند پل درست کنند. قطعات پل تماماً در رودخانه بهمن شیر سرازیر شد و پایین رفت. 



باید بگویم که سی وچهار روز تکاوران نیروی دریایی ارتش با کمک آنهایی که در خرمشهر بودند تلاش کردند تا شهر را حفظ کنند. واقعاً همه کمک می‌کردند. نمی‌توانم بگویم این کار را فقط ما انجام دادیم. ما انجام دادیم به کمک دیگرانی که حضور داشتند. چون ما نیروی منظمی بودیم که همیشه فرمانده بالای سرش بود ونظم و ترتیب در کارش بود. همه از ما تبعیت می‌کردند و زیر چتر ما بودند و تکاوران را قبول داشتند و تکیه گاه خوبی برای خودشان می‌دانستند. سی و چهار روز با تمام قدرت از خرمشهر نگهداری کردیم. این اواخر تنها جایی که مانده بود مسجد جامع بود و پایین تر از مسجد جامع، ستاد فرماندهی من در طبقه اول یک ساختمان بود.  فقط همین دو جا مانده بود. پل را هم عراقی ها گرفته بودند. چون درگیری‌های شدیدی هم در میدان فرمانداری داشتیم. میدان فرمانداری و خود فرمانداری چندین بار بین ما و عراقی ها دست به دست شد. در روزهای آخر تانک‌هایشان به حدی جلو آمدند که در چهارگوشه میدان تانک قرار دادند و پل به طور کلی بسته شد.
من آخرین بار که از پل رد شدم، رفته بودم ستاد عملیات منطقه نزد جناب سرهنگ حسنی سعدی از ایشان دستوری بگیرم و برگردم. در بازگشت، نتوانستم این مسیر را با خودرو بیایم و سینه خیز از این طرف تا آن طرف پل رفتم و از کنار فرمانداری توانستم خودم را به دفترم برسانم و حدود یک هفته همانجا بودیم و دیگر هیچ نوع ارتباطی نداشتیم و مسجد جامع شده بود مرکز همه چیز. نان خشک می دادند . خرما می‌دادند . آب را هم از همان آب رودخانه استفاده می‌کردیم و آب دیگری نبود.
ما مثل یک نیروی زمینی هم در زمین عمل می‌کنیم و هم در دریا و هم در هوا. همه چترباز هستیم و سقوط آزاد داریم . یک تعداد غواص اس‌بی‌اس هستند که عملیات ویژه دریایی انجام می‌دهند . تخریبات زیر آبی، طی مسیر زیر آبی و همه نوع عملیاتی. یکی از بزرگترین تخصص های تکاوران، شورش‌هاست؛ یعنی عملیات داخل شهر و راهبند کردن و کنترل و جنگ های داخل شهر.

در یکی از روزهایی که درگیری‌های تن به تن به وجود آمده بود، همراه با افسر عملیاتمان در شهر بودیم. از یکی از اضلاع یکی از تقاطع ها آمدیم و از ضلع مقابل هم عراقی ها رسیدند . ما هر دو نفر هم کلت داشتیم و هم تفنگ ژ 3 و اگر سرنیزه‌هایمان سر تفنگ نبود، هر دو کشته می‌شدیم. وقتی در نبش ساختمان به هم برخورد کردیم، به محض اینکه فهمیدیم اینها عراقی هستند، بدون معطلی با سرنیزه ضربه زدیم.آنها چهار نفر بودند و ما دو نفر بودیم. البته دو نفر دیگر از افراد ما هم با فاصله از پشت سر می‌آمدند.
تکاوران دریایی به انواع عملیات به خوبی آشنایی دارند. «ش م ر» را خوب می دانند. جنگ‌های داخل شهر، جنگ های روانی و پرش را خوب بلدند؛ هم با بالگرد و با هواپیما. و پرش به داخل آب یا عملیات در جنگل کاملاً تبحّر دارند..
نفر ما آموزش همه گونه حرکت نظامی را دارد و فقط باید ابزار متناسب با زمان را داشته باشد. در جنگ شهر ابزاری می‌خواهیم و در جنگ دور ابزار دیگری. ما در برابر تانک و توپخانه با تفنگ ژ 3 که نمی‌توانیم کاری انجام دهیم.
ما تا بیست و هفتم، بیست و هشتم با گردان بوشهردر منطقه بودیم و بعد گردان بوشهر با گردان منجیل جا به جایی انجام داد. چون سلاح سنگین فقط همان جنگ افزار های ما بود، سلاح سنگین گردان تکاوران بوشهر به واحد گردان آموزشی منجیل مأمور شد و من خودم هم ماندم. اما تا زمانی که خرمشهر پا بر جا بود، گردان بوشهر در آنجا عمل می‌کرد. روزی که ما از خرمشهر بیرون آمدیم، همه گردان تکاوران در شهر بودند.  تا اینکه از خرمشهر غربی به خرمشهر شرقی عقب نشینی کردیم و آنجا مستقر بودیم که تکاوران منجیل آمدند و منطقه راتحویل گرفتند و در همان منطقه ساحل شرقی رودخانه کارون مستقر شدند. 

ما دقیقاً‌ روز چهارم آبان عقب نشینی کردیم. ما همه را از شهر خارج کردیم. دستور عملیاتی با امضای سرهنگ حسنی سعدی به من ابلاغ شد. در خصوص وسیله کسب تکلیف کردیم، گفتند که قایق شش نفره و هشت نفره برای شما می‌فرستیم. دو قایق آمد برای ما که مکرّراً در حال رفت و برگشت بودند. ما سعی می‌ کردیم همه را تخلیه کنیم. البته یک عده از نیروهای ما و یک عده از نیروهای سپاه به هیچ وجه حاضر نبودند منطقه را ترک کنند. ولی گفتیم که ما نظامی هستیم و دستور این است که تخلیه کنیم و نمی‌توانیم تمرد کنیم. اگر می‌خواهید بمانید، اما کتباً به ما ابلاغ شده که از شهر خارج شویم و به ضلع شرقی رودخانه عقب‌نشینی کنیم. وسیله هم برایمان فرستاده‌اند. بهتر این است که شما هم با ما بیایید.
تا جایی که توانستیم نفرات را با این قایق ها تخلیه کردیم، اما تعداد نفرات زیاد بود و قایق هم رفت و دیگر بر نگشت. هوا داشت روشن می‌شد و رودخانه در وضعیت مد بود. جهت حرکت آب کاملاً عوض شده بود و به سمت پل، بر عکس می‌ رفت.
عراقی‌ها هم بالاتر از ما، پل را گرفته و زیر و روی پل مستقر شده بودند. بدون وسیله مانده بودیم.  لنجی به ساحل بسته شده بود. افسر عملیات من (آقای ضربعلیان) رفت و  طناب لنج را برید و گفت هرکس که می‌خواهد از رودخانه عبور کند، می‌تواند سوار این لنج شود. قرار شد همه سوار شوند، چون وسیله دیگری نداشتیم. آنقدر روی این سوار شدند که آبخور لنج پایین آمد. آنقدر که احتمال می‌رفت هر لحظه غرق ‌شود. افراد حتی با دست پارو می‌زدند تا به آن طرف برسند.  با همه این احوال چون آب مد بود، لنج به سمت پل می‌رفت. از خوش شانسی، نمی‌دانم چرا عراقی ها در حالی که هوا تقریباً روشن هم شده بود، تیراندازی نمی‌کردند.
اوضاع خطرناک بود. وسط رودخانه از کسانی که شنا بلد بودند و از تعدادی از تکاوران دریایی باقی مانده خواستیم که بپرند داخل آب و طناب جلوی لنج را به اینها دادیم. ده دوازده، نفر طناب را گرفتند و با کشیدن لنج کمک کردند. تعدادی هم ترسیدند و از ترس داخل آب پریدند. آنها که می‌توانستند شنا کردند و به آن طرف رسیدند و تعدادی هم زیر آب رفتند ناچار نزدیک ساحل به همه گفتیم که به آب زدند و خودشان را به ساحل رساندند. 

ناخدا صمدی در پاسخ به اینکه "در دفاع مقدس بر خلاف تصور عامه مردم، خرمشهر هیچ وقت به طور کامل سقوط نکرد. چطوری شدکه دشمن نتوانست وارد محدوده شرقی شهر و پایگاه دریایی خرمشهر شود. چون لجمن خرمشهر شرقی همان پایگاه دریایی خرمشهر بود و الآن هم ساختمان‌هایش جای گلوله‌ها را دارد." می گوید: آن ساحل نبشی کّلاً متعلق به پایگاه دریایی خرمشهر بود که الان بخشی از آنان هم به کشتی سازی و . . واگذار شده. یکان های ما در همین لبه ساحلی رودخانه و حتی زیر پل مستقر شدند و عقب ننشستند. درست لب رودخانه بودند و از نبش رودخانه که به دریا منتهی می‌شد تا انتها حضور داشتند. این را هم به شما بگویم که ما از همان مسیری که با قایق تخلیه کردیم، روز سوم خرداد (روز فتح خرمشهر) هم از همان مسیر وارد شدیم و از رودخانه گذشتیم!  این یکی از بزرگترین افتخارات تکاوران است که ما از اولین واحدهایی هستیم که همزمان با حمله نیروهای زمینی از شمال خرمشهر، وقتی فهمیدیم دشمن در حال تخلیه است، حتی تعدادی از نیروها با شنا از رودخانه گذشتند و اولین واحد، ما بودیم که وارد خرمشهر شدیم. شما اگر تصاویر و عکس های آن موقع را ببینید. نمی‌دانید چه وضعیتی بود. همه اشکریزان بودند. زمین و خاک را می‌بوسیدند . همدیگر را در آغوش می‌ کشیدند و خدا را شکر می‌کردند. یک وضعیت عاشورایی بود. واقعاً وقتی آن موقعیت را به خاطر می‌آورم، بی اختیار اشکم جاری می‌شود؛ هم ازشادی و هم از غصه.
ما نزدیک به هفتاد، هشتاد نفر شهید از گردان خودمان داده بودیم. مثل شهید مختاری. شهید عباسی . زیادند . من فهرست اینها را همراه دارم و هرگز از خودم دور نمی‌کنم.  محمد علی صفا، ابوالفضل عباسی، محمد رضا سلیمانی. 
ناخدا صمدی در پاسخ به اینکه از حفظ خرمشهر و از نگهداری شهر خرمشهر کی قطع امید کردید؟ می گوید: ما تا آخر هم ناامید نشدیم. اکثریت قریب به اتفاق نیروهای ما از برگشتن ناراضی بودند. چون دیگر جایی بودیم که دشمن نمی‌توانست از ما بگیرد. محکم ایستاده بودیم. اما وقتی دستور رسید، نمی‌توانستیم مخالفت کنیم. حتی با بیسیم به فرماندهی اطلاع دادم که نیروها راضی به بازگشت نیستند، مردم راضی نیستند و سپاه و بسیج راضی نیستند. گفتند دستور است و باید شهر تخلیه شود و شما هم - به عنوان فرمانده - باید دستور را اجرا کنید. اگر یک آتشبار توپخانه برای ما می‌رسید، امکان نداشت بگذاریم شهر سقوط کند! ما با چنگ و دندان خرمشهر را نگه می داشتیم. این باور را در عملیاتی که در انبارهای گمرک، در گمرک، در راه آهن و .... سرانجام دادیم، پیدا کرده بودیم.

ناخدا صمدی در پاسخ به اینکه سخت ترین روزی که در خرمشهر داشتید چه روزی بود؟ می گوید: هر روزی که شهید می‌دادیم، برایمان تلخ بود. تکاوران نیروی دریایی ارتش با سایر واحدها متفاوت است. کارکنان ما ضمن اینکه افسر و درجه دار بودند و رابطة محکم انضباطی با هم داشتند، خیلی با هم صمیمی بودند. به این دلیل که ما بیشتر در عملیات بودیم. در پادگان و داخل پایگاه نبودیم . عملیات جنگل، دریا، کوه و کویر و . . . بیشتر در عملیات بودیم. وقتی هم شرایط این‌طور باشد، افسر و درجه دار با هم در چادر استراحت می‌کنند، غذایشان یکی است و با هم غذا می‌خورند. در کشتی و برای پیاده شدن در ساحل همه با هم بودیم. بیشترین زمان ما صرف عملیات می‌شد و روی این اصل خیلی با هم صمیمی بودیم. وقتی شهید عباسی در برابر چشمان من شهید شد و ترکش خورد، یا شهید مختاری که در مقابل چشمانم در آتش سوخت، دیگر خودم وضعیت جسمانی و روحی خوبی نداشتم؛ برای چند ساعت. در این مواقع تا چند ساعت کسی نزد من نمی‌آمد و مدتی تنهای تنها می‌ماندم و فکر می‌کردم و آرامش می‌گرفتم. همه این‌طور بودند. این وضعیت‌ها افراد را بیشتر جری می‌کرد. یکی می‌گفت «مختاری برادر من بود.» دیگری می گفت «مختاری استاد من بود و باید تقاصش را بگیرم.» وقتی کسی شهید می‌شد، دهها نفر اعلام آمادگی می‌کردند که پاسخ دشمن را بدهند و ما نمی توانستیم جلو شان را بگیریم. گفتم کسانی بودند مثل ده بزرگی که خودرو را پر از گلوله می‌کرد و می‌رفت سراغ دشمن.می‌گفت نهایتش این است که شهیدمی‌شَوم. رضا مرادی پای قبضه، مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت و در حالی که سر روی بدن نداشت، چندین قدم  برداشت و به شهادت رسید! وقتی شهادت همرزمانم را که سال‌ها در کنار هم کار کرده بودیم، می‌دیدم،  روحیه‌ام به شدت تضعیف می‌شد.


افسری داشتم به نام فرهاد ابراهیمی. افسر اطلاعات بود. از منطقه می آمدیم که ما را زیر آتش گرفتند، پایین پریدیم و با هر سختی بود از زیر آتش دشمن گریختیم. او می‌گفت:‌ آرزوی من فقط این است که یک روز بصره را همانطور که خرمشهر را زیر آتش گرفته‌اند، زیر آتش بگیرم. آن موقع آرامش می‌گیرم. او از جان گذشته بود؛ مثل همه!
از ناخدا 2 و ناخدا 3 گرفته تا مهناوی‌ها، همه یکی از یکی شجاع تر و معتقدتر بودند. 
همین قدر باید بگویم که از ملت غیور ایران خواهش می کنم که قدر ارتشیان و نیروهای مسلح، بسیج، سپاه، نیروهای زمینی و هوایی و دریایی را بدانند. واقعا نیروهای رزمی ایران در برابر یک دنیا جنگیدند، نه عراق. عراق تا بن دندان مسلح شده بود و بالگردهای عراقی با موشک‌های فرانسوی کشتی های ما را هدف می گرفتند؛با گاز خردل آلمانی، با سلاح های آمریکایی.
ملت ایران قدر این رزمنده ها را بدانند. همین قدر که نامی از اینها برده شود و قدردانی شود، خیلی دلخوش هستند. کسانی مثل رزمندگان خرمشهر و آبادان. این دوشهر هم برای ما و هم برای دشمن حساس بودند. دشمن تلاش داشت حتماً این دو شهر را بگیرد و رزمنده‌ها همه از جان مایه می‌گذاشتند. من بچه‌های پانزده، شانزده ساله را می‌ دیدم که با انگیزه خیلی زیاد جلو می‌رفتند. به سختی آنها را متوقف می‌کردم که بمانید. شما را بموقع جلو می‌برم. شما سرمایه های ما هستید. شما را نگه می‌داریم و آموزش می‌دهیم و آن وقت مفید خواهید بود. و از دشمن تلفات خواهید گرفت. گردانی از منجیل آمده بود که کوکتل مولوتف داشتند. گفتم کوکتل مولوتف نمی‌خواهیم. ما کسانی می‌خواهیم که توان حمل و بکارگیری سلاح را داشته باشند. اینها را ببرید و در مرکز تفنگداران آموزش بدهید و وقتی سرباز خبره شدند، بیاورید.

______________________________________________________________

منابع:

پایگاه اطلاع رسانی ارتش جمهوری اسلامی ایران (1و 2و 3)

alef.ir

roshanai.ir

military.ir

ganjegang.com

اف-105، بزرگترین جنگندهٔ تک سرنشینه و تک موتوره تاریخ

$
0
0

 

مقدمه

ریپابلیک اف-۱۰۵ تاندرچیف (به انگلیسی: Republic F-105 Thunderchief) شکاری بمب‌افکن فراصوت نیروی هوایی ایالات متحدهٔ آمریکا بود که در خلال چند سال نخست جنگ ویتنام بیشتر حمله‌های زمینی را در این جنگ انجام می‌داد. این جنگنده تک سرنشینه بوده و توانایی حمل سلاح هسته‌ای را داشت. البته ورژن دوسرنشینهٔ آن بعداً برای انجام عملیات وایلدویزل یعنی حمله به دفاع هوایی دشمن و نابودی سایت‌های موشکی زمین به هوا ساخته شد.

این هواپیمادر مقایسه با جنگندهٔ اف-۱۰۰ که دارای سرعت یک ماخ بود، دارای دو ماخ سرعت بود و توانایی حمل موشک و تیربار را داشت. این جنگنده نخستین پرواز خود را در تاریخ ۱۹۵۵ انجام داد و در سال ۱۹۵۸ به خدمت گرفته شد. اف-۱۰۵ نسبت به بمب افکن‌های استراتژیک سنگین جنگ جهانی دوم مانند بی-۱۷ فلایینگ فورترس و بی-۲۴ لیبریتور توانایی حمل بمب‌های بیشتری را داشت. اف-۱۰۵ مهمترین بمب افکن جنگ ویتنام بود. در خلال جنگ ویتنام اف-۱۰۵ بیش از دوهزار سورتی پرواز انجام داد و ۳۸۲ فروند از این جنگنده (تقریباً نیمی از ۸۳۳ فروند تولید شده) سرنگون گردید. گر چه این جنگنده نسبت به جنگنده‌های میگ معاصر خود از چابکی کمتری برخوردار بود ولی توانست دست کم ۲۷ فروند از آنها را در جنگ ویتنام سرنگون سازد.

اف-۱۰۵اف و اف-۱۰۵جی نوع دوسرنشینهٔ این جنگنده بودند که برای ماموریت وایلدویزل ساخته شده بودند. دو تن از خلبانان وایلدویزل برای حملهٔ موفقیت آمیز به سایت‌های سام در ویتنام شمالی و سرنگون سازی دو میگ-۱۷ در همان حمله موفق به دریافت مدال افتخار شدند. ماموریت وایلدویزل ماموریت خطرناکی بود زیرا جنگنده‌های وایلدویزل باید نخستین هواپیماهایی باشند که وارد منطقه می‌شوند و آخرین هواپیماهایی باشند که از منطقه عملیاتی خارج می‌شوند، زیرا باید دفاع هوایی دشمن را زیر فشار بگذارند تا جنگنده‌های دیگر ماموریت خود برای حمله به هدف‌های زمینی را با موفقیت به پایان برسانند.

اف-۱۰۵ بزرگترین جنگندهٔ تک سرنشینه و تک موتوره در تاریخ است. وزن آن به بیست و سه تن می‌رسید. این جنگنده در ارتفاع سطح دریا می‌توانست از سرعت صوت و در ارتفاع بالا از سرعت دو ماخ فراتر رود و ۶۴۰۰ کیلوگرم بمب و موشک حمل نماید.

اف-۱۰۵ به عنوان شکاری بمب افکن بعداً در خلال جنگ ویتنام جای خود را به جنگنده‌های اف-۴ فانتوم ۲ و جنگندهٔ بال متحرک اف-۱۱۱ آردوارک داد. ولی انواع وایلدویزل آن تا سال ۱۹۸۴ به خدمت ادامه داد که در این سال جنگندهٔ اف-۴جی (وایلدویزل ۵) جایگزین آن شد.

طراحی

شرکت ریپابلیک اوییشن طراحی اف-۱۰۵ را به عنوان یک پروژهٔ داخلی و به عنوان جایگزین آراف-۸۴ اف تاندرفلش آغاز نمود. سرپرست گروه طراحی الکسندر کارتولی بود. ورودیهای آن در ریشهٔ بال‌ها و دوربین‌ها در دماغه قرار داشت. هدف اصلی از طراحی این هواپیما تولید هواپیمای مافوق صوتی بود که دارای توانایی نفوذ در ارتفاع کم و حمل یک بمب هسته‌ای در درون هواپیما باشد. همچنین از دیگر ویژگی‌های طراحی آن داشتن موتور بزرگ و بال‌های نسبتاً کوچک بود که مقادیر بسیاری مهمات در زیر آنها بارگذاری می‌شد. این ویژگی سبب می‌شد که هواپیما در پرواز در ارتفاع پایین از ثبات برخوردار بوده و پسای کمتری در سرعت مافوق صوت داشته باشد. در این هواپیما ویژگی مانورپذیری در درجهُ دوم اهمیت قرار داشت.

در سپتامبر ۱۹۵۲ نیروی هوایی آمریکا با شرکت ریپابلیک اوییشن برای ساخت ۱۹۹ فروند از این هواپیما قرار داد بست، ولی تا مارس ۱۹۵۲ یعنی با نزدیک شدن به اواخر جنگ کره نیروی هوایی آمریکا سفارش خود را تا ۳۷ فروند شکاری بمب افکن و نه فروند شناسایی تاکتیکی کاهش داد. تا زمانی که ماک آپ (Mock Up: مدلی‌ با اندازه‌ واقعی‌ برای‌ مطالعه‌ وازمایش‌) اف-۱۰۵ در اکتبر ۱۹۵۳ ساخته شد. این هواپیما آن قدر بزرگ از کار درآمده بود که موتور توربوجت الیسن جی۷۱ که برای آن در نظر گرفته شده بود کنار گذاشته شد و موتور نیرومندتر پرات اندویتنی جی ۷۵ جایگزین آن گردید. تا اواخر سال ۱۹۵۳ کل برنامه به وسیلهٔ نیروی هوایی آمریکا به خاطر چندین بار دیرکرد و نامطمئن بودن این هواپیما کنسل شد، ولی با وجود این در تاریخ ۲۸ ژوئن ۱۹۵۴ نیروی هوایی رسماً پانزده فروند اف-۱۰۵(دو فروند وای اف-۱۰۵ای، چهار فروند وای اف-۱۰۵بی، شش فروند اف-۱۰۵بی و سه فروند آراف-۱۰۵بی ) سفارش داد.

نمونهٔ اولیه وای اف-۱۰۵ای در تاریخ ۲۲ اکتبر ۱۹۵۵ پرواز کرد. دومین وای اف-۱۰۵ای در تاریخ ۲۸ ژانویه ۱۹۵۶ پرواز نمود. نخستین نمونهٔ اولیه در نخستین پرواز خود به سرعت 2.1ماخ دست یافت.

  اولین پیش نمونه ساخته شده از اف-105 با نام YF-105A

ترکیب ورودیهای هوای روبه جلو که جریان هوا را در سرعت مافوق صوت به موتور تنظیم می‌کرد و موتور جی۷۵ ورژن اف-۱۰۵بی را قادر ساخت که به سرعت 2.15 ماخ دست یابد.

تولید

در مارس ۱۹۵۶ نیروی هوایی آمریکا شصت و پنج فروند اف-۱۰۵بی و هفده فروند آراف-۱۰۵بی سفارش داد. برای انجام ماموریت‌های هسته‌ای، سیستم کنترل آتش ام ای-۸، رادار ای ان/ای پی جی-۳۱ و سیستم کی-۱۹ برای بمباران در این هواپیما نصب شد. نخستین نمونهٔ اولیه وای اف-۱۰۵بی در تاریخ ۲۶ مه ۱۹۵۶ به پرواز درآمد. پنج فروند اف-۱۰۵سی آموزشی نیز در ژوئن ۱۹۵۶ به برنامهٔ تولید افزوده شد که در سال ۱۹۵۷ کنسل گردید. برنامهٔ تولید نوع آراف-۱۰۵ شناسایی نیز در ژوئن ۱۹۵۶ کنسل گردید. در تاریخ ۲۷ مه ۱۹۵۷ برای نخستین بار نیروی هوایی آمریکا تولید اف-۱۰۵ بی را پذیرفت. در ژوئن ۱۹۵۷ شرکت ریپابلیک اوییشن درخواست کرد که مانند نام دیگر هواپیماهایش که در آن واژه تاندر به کار رفته (پی-۴۷ تاندربولت، اف-۸۴ تاندرجت، اف-۸۴اف تاندرستریک) نام اف-۱۰۵ نیز تاندرچیف گذاشته شود. نیروی هوایی آمریکا یک ماه بعد این نام را رسمی اعلام کرد.

برای انجام ماموریت در هر گونه آب و هوایی شرکت ریپابلیک ورژن اف-۱۰۵دی را در سال ۱۹۵۷ پیشنهاد نمود. در این هواپیما سیستم ناوبری پیشرفته تر و کاکپیت با دید بیشتری برای انجام ماموریت در هوای بد ساخته شد. همچنین به این هواپیما توانایی حمل سلاح هسته‌ای تی ایکس-۴۳ نیز افزوده گردید. تولید ورژن شناسایی آراف-۱۰۵ نیز دوباره از سر گرفته شد، منتها این بار بر پایهٔ اف-۱۰۵دی. نخستین پرواز مدل دی در تاریخ نهم ژوئن ۱۹۵۹ انجام شد. در نوامبر ۱۹۶۱ روند تولید این ورژن متوقف شد و تولید اف-۴ فانتوم ۲ نیروی دریایی و بعداً اف-۱۱۱ آردوارک آغاز گردید.

آخرین ۱۴۳ فروند اف-۱۰۵ از نوع اف-۱۰۵اف آموزشی بودند. این ورژن بر پایهٔ اف-۱۰۵دی ساخته شده بود و دارای همان کارایی اف-۱۰۵دی بود و فقط ۷۹ سانتیمتر درازتر از اف-۱۰۵دی بود تا فضا برای کاکپیت عقب فراهم شود. تا سال ۱۹۶۴ که روند تولید اف-۱۰۵ متوقف شد ۸۳۳ فروند اف-۱۰۵ تولید شده بود. بهینه سازی‌هایی برای اطمینان بخشی بیشتر و گنجایش بیشتر سلاح بر روی اف-۱۰۵دی‌ها انجام شد. برای پاسخ به موشک‌های سام که تهدیدی در آسمان ویتنام به شمار می‌آمدند چندین فروند اف-۱۰۵اف تبدیل به جنگندهُ وایلدویزل ضدرادار شدند که با بهینه سازی بیشتر تبدیل به اف-۱۰۵جی گردیدند.

ویژگیها

اف-۱۰۵ دارای بال‌هایی با زاویهٔ چهل و پنج درجه بود و تنها موتور آن به وسیلهٔ دو ورودی هوا که در ریشهٔ بال قرار داشت تغذیه می‌شد. رادار آن در دماغه قرار داشت.بدنهٔ آن گنجایش ۴۴۸۰ لیتر سوخت را داشت. همچینین محفظهٔ بمب نیز در بدنه قرار داشت.  این محفظه در اصل برای حمل یک بمب هسته‌ای در نظر گرفته شده بود، ولی معمولاً برای حمل یک تانک سوخت یدکی که گنجایش ۱۳۰۰ لیتر سوخت را داشت به کار می‌رفت. یک دستگاه تیربار بیست میلیمتری ام۶۱ ولکان در قسمت چپ دماغه قرار دارد. زیر هر یک از بال‌ها یک فروند موشک کوتاه برد ایم-۹ سایدوایندر نصب می‌شد.

اف-۱۰۵ در درجهٔ اول برای انجام عملیات در ارتفاع پایین طراحی شده بود و سرعت بالای آن در ارتفاع پایین هنگام مواجهه با جنگنده‌هایی مانند میگ-۱۷/جی-۵ و میگ-۲۱ مهمترین نقطه قوت آن بود. اف-۱۰۵دی با صندلی پرتاب شونده بهتر، مهمات بیشتر و سیستم ضد جنگ الکترونیک در زیر بال‌ها بهینه سازی شده است.

کاکپیت F-105D

خلبان پیشین اف-۸۶ سیبر، جری نوئل هابلیت، هنگامی که برای نخستین بار اف-۱۰۵ را دید از بزرگی آن وحشت زده شد. دست او حتی با بالا پریدن هم به لبهٔ ورودی هوای هواپیما نمی‌رسید. اف-۱۰۵ کاکپیت جاداری داشت که دارای دید خوبی به بیرون بود. یادگیری و کارکردن با سیستم‌های الکترونیکی پیشرفتهٔ آن آسان بود. برخاست و فرود با سرعت ۳۷۰ کیلومتر در ساعت انجام می‌شد. واکنش اولیهٔ جامعهٔ خلبانان جنگنده به این هواپیما چندان مشتاقانه نبود، ولی جنبه های مثبت اف-۱۰۵ مانند کنترل‌ها، کارآیی بالای آن در سرعت بالا و ارتفاع کم و ابزار الکترونیکی آن برخی از خلبانان را به خود جلب نمود.

مدلهای ویژه

کاکپیت عقب چند فروند اف-۱۰۵اف دوسرنشینه زیر عنوان پروژهٔ کماندونیل تغییر کرده و مجهز به رادارآر-۱۴ای گردید. این هواپیما برای همهٔ شرایط آب و هوایی و حملهٔ شبانه در ارتفاع پایین به هدف‌های خطرناک بهینه سازی شد. برخی از این هواپیماها با استانداردهای وایلدویزل ۳ هماهنگ شد. زیر عنوان پروژهٔ کامبت مارتین برای جلوگیری از حملهٔ میگ‌ها چندین فروند اف-۱۰۵اف مجهز به سیستم اختلال رادیویی از نوع کیوآرسی-۱۲۸ شدند.

بازنشستگی

در اکتبر ۱۹۷۰ آخرین واحد اف-۱۰۵دی بازنشسته گردید. اف-۱۰۵جی وایلدویزل تا پایان جنگ ویتنام به خدمت ادامه داد و به تدریج جای خود را به اف-۴جی وایلدویزل ۴ داد. نیمی از ۸۳۳ فروند اف-۱۰۵ تولید شده در جنگ ویتنام سرنگون گردید. باقی‌ماندهٔ آنها در سال ۱۹۷۳ به رزرو نیروی هوایی و واحدهای گارد ملی منتقل شد. تا اواخر دههٔ ۱۹۷۰ تعمیر و نگهداری این هواپیما به دلیل کهنگی مشکل شده بود. آخرین اف-۱۰۵جی در تاریخ ۲۵ مه ۱۹۸۳ بازنشته گردید. آخرین پرواز اف-۱۰۵ در تاریخ ۲۵ فوریهٔ ۱۹۸۴ بود.



مشخصات فنی

خدمه : یک نفر ( دو نفر برای نمونه های F-105 C/E/F/G)
طول : 19.63 متر
دهنه بال : 10.65 متر
ارتفاع : 5.99 متر
مساحت بالها : 35.76 متر مربع
وزن خالص : 12،470 کیلوگرم
بیشینه وزن برخاست : 23،834 کیلوگرم
پیشرانه : یک دستگاه موتور توربوجت J75-P-19W ساخت پرات اندویتنی با رانش خشک 14،300 پوند و 24،500 پوند با پس سوز

بیشینه سرعت : 2.08 ماخ (2،208 کیلومتر بر ساعت) در ارتفاع 11،000متر
ارتفاع پروازی : 14،800 متر
برد رزمی : 1،250 کیلومتر

جنگ افزار :
یک قبضه توپ 20mm ولکان M61 با 1،028 گلوله
5 جایگاه شامل 4 نقطه سخت در زیر بالها و یک جایگاه مرکزی داخلی برای حمل بمبهای متعارف و هسته ای، موشک AIM-9 سایدویندر و موشک AGM-12 Bullpup

___________________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

fa.wikipedia.org

aerospacetalk.ir

گردآوری و تنظیم:وبلاگ هوانورد (newcoy.persianblog.ir)


آشنایی با پنج یکان ناشناخته جنگ جهانی دوم

$
0
0

جنگ دوم جهانی هنوز هم یکی از موضوعات جالب برای بسیاری از مردم جهان به شمار می رود. شکی نیست که این جنگ و نتایج آن تا حد زیادی شکل دهنده جغرافیا و نحوه فعالیت بسیاری از ارتش های جهان است. هنوز هم بخش های زیادی از این نبرد عظیم برای مردم جهان روشن نیست و بسیاری از کشورهای بزرگ درگیر در این جنگ هنوز هم اسرار ناگفته زیادی در مورد وقایع آن سالها دارند.

به هر حال هر بخش از جنگ جهانی می تواند دستمایه آشنا کردن نسل های بعدی با تاریخ گذشته باشد. در این نوشته سعی خواهد شد تا شما را با چند واحد کمتر شناخته شده در جنگ دوم جهانی که برخی از آنها ماموریتهای عجیبی نیز داشتند آشنا کنیم.

KG 200 اسکادران سری نیروی هوایی آلمان نازی
   
یگان KG200 نیروی هوایی آلمان از چندین سال قبل از آغاز جنگ دوم جهانی در ساختار نیروی هوایی نوپای آلمان تشکیل شد. پروازهای شناسایی مخفی، انتقال نیروهای مخصوص به پشت خطوط دشمن، استفاده از هواپیماهای به غنیمت گرفته شده از متفقین و حتی تربیت خلبانان برای حملات انتحاری نیز جزء ماموریت های این یگان به شمار می آمد.

در دوره قبل از شروع جنگ دوم جهانی مامورین این یگان در پوشش پروازهای تجاری خطوط هوایی آلمان عملیات های شناسایی و عکس برداری از کشورهای همسایه را آغاز کردند. با شروع جنگ و ایجاد اتحاد بین ژاپن و آلمان، خلبانان این یگان پروازهایی را تا منطقه اشغال شده از چین توسط ارتش ژاپن نیز انجام داده و به انتقال اقلام و افراد مهم برای ملاقات با ژاپنی ها اقدام می کردند.

برخی از بمب افکن های متفقین در شرایط مناسبی در خاک مناطق تحت اشغال فرود آمده و یا سقوط کردند. یگان KG 200 از این پرنده ها مثل بمب افکن های B-17 و B-24 آمریکایی برای عملیاتهای نفوذی یا سردرگم کردن دسته های پروازی متفقین بهره می بردند.

 

بمب افکن B-17 در اختیار KG-200


در اواخر جنگ دوم جهانی بخشی از یگان KG 200 مشغول تربیت خلبانان برای استفاده از مدل سرنشین دار موشک کروز وی 1 شدند تا از آنها برای حملات انتحاری بهره گرفته شود. البته این طرح نیز به مانند بسیاری دیگر از طرح های مربوط به اواخر رایش سوم ناتمام و بدون نتیجه باقی ماند.

در آخرین روزهای جنگ دوم جهانی و زمانی که شکست آلمان حتمی شده بود، کلیه هواپیماها و اسناد مربوط به عملیات این یگان ارتش آلمان به جنوب این کشور منتقل شده و از بین رفت. آخرین فرمانده این یگان سرهنگ Werner Baumbach پس از پایان جنگ، سه سال را در زندان طی کرد و پس از آزادی به آرژانتین مهاجرت کرد و در سال 1953 در جریان یک پرواز آزمایشی سقوط کرده و کشته شد.

 

سرهنگ Werner Baumbach


وی قبل از مرگ خود کتاب خاطراتش را با عنوان "صلیب شکسته" منتشر کرد و از تجربیات خود به عنوان یک خلبان بمب افکن در جنگ دوم جهانی گفت اما در کل این کتاب حتی کلامی هم به یگان KG 200 اشاره نکرد. او در کتاب خود همچنان به دفاع از بسیاری از اهداف و اعمال حزب نازی پرداخت. تا به امروز هم بسیاری از مسائل مربوط به این یگان در پرده ای از ابهام قرار داشته و محل بحث بین مورخین و کارشناسان این امر می باشد.

ارتش ارواح آمریکایی

"ارتش ارواح" لقب یکی از یگان های ارتش آمریکا در جریان جنگ دوم بود که وظیقه آنها فریب دادن نیروهای دشمن بود. این یگان که به صورت رسمی "مرکز بیست و سوم نیروهای ویژه" شناخته می شد در واقع شاهد حضور گروهی هنرمند، کارمند شرکت های تبلیغاتی و حتی بازیگران بود. مقامات ارتشی از آنها خواسته بودند که با استفاده از توانایی های خود،  آلمان ها را گیج کنند.

 

آرم یگان ارواح


این یگان در انگلستان مستقر شده و فعالیت خود را آغاز کرد. بخش از این یگان مشغول ساخت ماکت های تانک و خودروهای زرهی شدند و در نقاط مختلف در تعداد بالا مستقر کردند. پروازهای شناسایی آلمان ها در بسیاری از موارد از یگان های تقلبی عکس برداری کرده و فرماندهان آلمانی تصور می کردند که این تانک ها حقیقی هستند.

 

تانکهای قلابی آمریکایی ها


بخشی از این یگان کدهای مورس جعلی را پخش می کردند و باعث می شدند تا یگان های شنود آلمانی در دریافت پیام های اصلی دچار مشکل شوند. برخی از افراد این یگان که دارای استعداد نقاشی بودند بر روی تانک ها و خودروهای زرهی علائم سایر لشکرهای آمریکایی را طراحی می کردند و آلمان ها در تعیین موقعیت یگان های آمریکایی دچار مشکل شده بودند.

بخشی از این یگان که در امور صدابرداری حرفه ای بودند صدای انواع زره پوش ها را ضبط کرده و با استفاده از بلندگوهای پر قدرت در نزدیکی خطوط آلمانها پخش می کردند. این یگان در کنار سایر یگان های با زمینه فعالیت مشابه، با موفقیت توانست آلمان ها را متقاعد کند که حمله اصلی متفقین در 1944 میلادی نه در دره نرماندی، بلکه در بندر کاله فرانسه رخ می دهد و زمانی آلمان ها متوجه شدند که این تنها یک حقه بوده است که بسیار دیر شده بود.

ارکستر سرخ

"ارکستر سرخ" نام شبکه ای از جاسوسان اتحاد شوروی در خاک اروپا بود که در جریان جنگ دوم جهانی بر علیه آلمان فعالیت می کرد. "Leopold Trepper " یک کمونیست از خانواده ای یهودی بود که در لهستان متولد شد.

وی در ابتدا مبارزه خود را برای مهاجرت دادن یهودیان به فلسطین در دهه 1920 میلادی آغاز کرد و سپس به فرانسه عزیمت کرد. در آنجا و با توجه به نفوذ جریان های کمونیستی وی توانست جمعی از طرفداران مرام کمونیسم را جمع آوری کرده و به زودی این حلقه در کشورهایی مثل بلژیک و سوئیس و حتی خود آلمان نیز گسترش پیدا کرد.با شروع جنگ دوم جهانی این حلقه سیاسی تبدیل به یک نیروی جاسوسی شد و فعالیت بر ضد آلمان را آغاز کرد.

نفوذ به دفاتر ارتش آلمان در مناطق اشغالی، اطلاع یافتن از تحرکات نیروهای آلمانی خصوصا به سمت جبهه روسیه و شنود ارتباطات مقامات آلمانی از جمله اعمال این گروه بود.

 

Leopold Trepper ، بنیانگذار ارکستر سرخ


سرویس ضد جاسوسی آلمان لقب "ارکستر سرخ" را به این گروه داد. حلقه جاسوسی این گروه در سوئیس حتی موفق شد که زمان دقیق حمله آلمان به شوروی سابق را نیز کشف و مخابره کند.

با این حال در سال 1942 تعداد زیادی از اعضای ارکستر سرخ در بلژیک توسط آلمان ها شناسایی و بازداشت شده و اکثرا نیز اعدام شدند. "Leopold Trepper " خود در پاریس بازداشت شد. در زمان بازداشت آلمان ها سعی کردند تا وی را وادار به همکاری کنند و او به ظاهر شروع به همکاری و فرستادن اطلاعات غلط به روسیه کرد.

تا به امروز این بخش از زندگی وی مورد جدل مورخین است زیرا برخی معتقد هستند که وی در این مدت موجب لو رفتن چندین تن از رهبران مقاومت فرانسه شد و برخی نیز اعتقاد دارند که از همان ابتدا با فرستادن پیامی مسکو را از به دام افتادن خود مطلع کرده بود.

وی توانست از دست گشتاپو فرار کرده و در نهایت در زمان آزاد سازی پاریس در کنار مقاومت فرانسه در صحنه حاضر شد. اما دیگر ارکستر سرخ نتوانست آنچنان که باید در سالهای پایانی جنگ فعال باشد. پس از پایان جنگ وی به شوروی بازگشت ولی به جای استقبال به عنوان یک قهرمان به زندان افتاد. او در نهایت به دلایل نامعلومی از اعدام جان به در برد و در تمامی مدت نیز بر وفاداری خود بر شوروی تاکید داشت.

در سال 1955 وی از زندان آزاد شده و به کنار خانواده اش در لهستان بازگشت. وی در سال 1974 به اسراییل مهاجرت کرده و در سال 1982 در شهر قدس درگذشت. در مراسم تشیع جنازه او شخص "آریل شارون" وزیر دفاع وقت و جلاد مشهور صهیونیست نیز شرکت داشت. وی کتابی به عنوان "بازی بزرگ" را نیز به رشته تحریر درآورد.

مردان قورباغه ای ایتالیا

ناوتیپ دهم نیروی دریایی ایتالیا " Decima Flottiglia MAS" در زمان جنگ دوم جهانی شامل نیروهای ویژه غواصی بود که با استفاده از اژدرهای سرنشین دار به شناورهای دشمن در بندرها حمله می کردند. با اعلام جنگ ایتالیا به انگلستان کاملا مشخص بود که دو طرف بر سر کنترل دریای مدیترانه درگیر خواهند شد.

البته با آغاز درگیری ها مشخص شد که یگان های سطحی نیروی دریایی ایتالیا عملا در حد انگلیسی ها نیستند و بایستی به گونه ای غیر متعارف با آنها مبارزه کنند.

 

آرم یگان Decima Flottiglia MAS


استفاده از اعضای ناو تیپ دهم نیروی دریایی ایتالیا و اژدرهای سرنشین دار آنها راهکار ایتالیایی ها بود. این نیروهای معمولا از درون زیردریایی های ایتالیایی سوار بر اژدرهای خود شده و به سمت اهداف می رفتند و در نهایت در فاصله مناسب از آنها جدا می شدند.

در طول سالهای 1940 تا 1943 میلادی چیزی در حدود 35 فروند از کشتی های جنگی و یا تجاری متفقین توسط این واحد ایتالیایی عمدتا در دریای مدیترانه هدف قرار گرفته و یا غرق شده و یا شدیدا آسیب دید. البته در تعدادی از عملیات ها نیز این یگان ها شناسایی شده و توسط انگلیسی ها کشته و یا اسیر شدند.

 

یک نمونه از اژدرهای سرنشین دار این یگان


پس از تسلیم ایتالیا در سال 1943 بخش هایی از این یگان که در مناطق شمال ایتالیا که همچنان در اشغال آلمان ها بود مستقر بودند، به مبارزه بر علیه متفقین و بیشتر به شکل سربازان زمینی ادامه دادند.

این یگان در چندین مورد با همکاری یگان های اس اس به اعدام پارتیزانهای ایتالیایی و همچنین مردم مخالف اشغال گری دست زدند. در جریان نبرد در انزیو در ایتالیا نیز واحدهایی از این یگان در کنار آلمانی ها با متفقین به نبرد پرداختند. نهایتا در 26 آوریل سال 1945 میلادی انحلال این یگان اعلام شد.

واحد 731 ارتش ژاپن

اما آخرین یگانی که به آن خواهیم پرداخت نامی است که برای بسیاری از دوستداران تاریخ جنگ جهانی دوم برابر با وحشیانه ترین جنایات بر علیه بشریت است. یگان 731 ارتش امپراتوری ژاپن واحدی بود که مسئولیت آزمایش، تحقیق و توسعه سلاح های شیمیایی و بیولوژیک را بر عهده داشت.

از سال 1932 این یگان با عنوان بخش پیشگیری از بیماری های واگیردار در ارتش ژاپن آغاز به کار کرد و با گسترش ارتش این کشور و تصمیم سران توکیو برای گسترش قلمرو خود این یگان نیز تحقیقات خود بر روی سلاح های میکروبی و شیمیایی را آغاز کرد.

بسیاری از اسیران جنگی ژاپنی ها خصوصا اتباع کشور چین توسط این یگان مورد آزمایش قرار گرفتند. این زندانی ها مورد تزریق ویروسهای گوناگون قرار گرفته و سپس واکسن های آزمایشی نیز به آنها تزریق می شد. مردم عادی مناطق تحت کنترل ژاپن نیز از جمله موارد آزمایش توسط این یگان بودند. حتی نوزادان چند روزه نیز توسط یگان 731 مورد آزمایش قرار گرفتند.

 

ژنرال  Shirō Ishii فرمانده یگان 731


در موارد بسیاری قربانیان این یگان به صورت زنده تحت اعمال جراحی قرار گرفته و اعضای داخلی بدن آنها برای آزمایش خارج می شد. بر اساس اسناد غیر قابل انکار حتی نوزادان تازه متولد شده نیز تحت این آزمایش ها قرار می گرفتند. حتی بسیاری از زندانیان در بند این یگان به عنوان هدف برای انواع جدید نارنجک ها و یا سلاح های آتش زا استفاده شدند.

اما نکته بسیار جالب و تاسف بار در مورد این یگان، سرنوشت و نحوه برخورد آمریکایی ها با این یگان است. بعد از شکست ژاپن و ورود نیروهای آمریکایی به این کشور، آنها در مقابل دریافت نتایج آزمایشات این گروه به آنان مصونیت اعطاء کرده و بسیاری از آنها تا سالها به راحتی و بدون نگرانی به زندگی خود پرداختند. نتایج تحقیقات این گروه به نوعی پایه گذار بخشی از برنامه سلاح های میکروبی وشیمیایی آمریکا بود.

______________________________________________________________

منبع: mashreghnews.ir

نوپو از نمای نزدیک

$
0
0

 

محل ماموریتشان سوله چهار طبقه‌ ایست در میدان اصلی، هشت مرد سیاه پوش در برابر چشمان حیرت زده ما، با سرعت بروی پشت بام می‌روند. در ثانیه‌ای، طناب‌ها از روی پشت بام آویزان می‌شود؛ صدای فریاد مردی بلند است و گه گاهی سایه مردی از کنار پنجره، چنان عبور می‌کند که گویا خطای دید است. 
 
صدای مبهم مردی در بی سیم، استقرار تک‌تیراندازها، هجوم خودروهای پلیس. ترسی مبهم و باور ناکردنی را در جانمان می‌اندازد؛ ترس از ثانیه‌ای دیگر. ترس از عاقبت مردی که در سوله جیغ می‌کشید، مردی سیاهپوش با طنابی به دور کمر، بروی عمود دیوار می‌ایستد و قدم به قدم نزدیک پنجره می‌شود و «سرچ کم» خود را از گوشه پنجره وارد می‌کند و ما می‌توانیم تصاویر درون اتاق را بینیم؛ مردی اسلحه را در گردن دیگری نگه داشته و حالا در کمتر از دقیقه‌ای فضا تغییر می‌کند، مردی در بی‌سیم «یاعلی» می‌گوید و با اشاره‌ای، گاز اشک آور فضا را ملتهب می‌کند، از پشت ماسک دیدم که ماموران ضربت از طریق پنجره وارد اتاق شده و گروگانگیر را دستگیر کردند.
 
برای اولین بار است که درهای آهنین «نوپو» به روی خبرنگاری گشوده می‌شود و ما مهمان آنها هستیم؛ گوشی‌های تلفن همراه تحویل داده می‌شود؛ سوار بر بنزهای مشکی پلیس می‌شویم، محل مصاحبه‌مان ساختمان نارنجی رنگ پلیس یگان ویژه است. بسیار خوش برخورد‌تر از آن بود که فکرش را می‌کردم. لباس مشکی رنگش پر شده از مدال‌های ورزشی و نظامی.


 
می‌توان محبت مضاعف را در صدایش دید؛ هنگامی که در مورد مامورانش صحبت می‌کند. اتاقش ساده اما پر از عکس‌های مامورانی است با لباس سیاه که ماسکی بر صورت دارند؛ می‌گوید نوپو یعنی «نیرو ویژه پاسدار ولایت»؛ از مامورانش به خصوص تیراندازیشان بسیار تعریف می‌کند.
 
معتقد است ماموران یگان ویژه بهترین و خاص‌ترین پلیس‌ها هستند و حالا ماموران نوپو، نیروهای فوق تخصصی یگان ویژه هستند. قرار است با سرهنگ امجیدیان فرمانده نوپو مصاحبه کنم. با آنکه به تازگی فرماندهی نوپو را برعهده گرفته اما علاقه ویژه‌ای به ماموران رهایی گروگانش دارد و آنها را خاص‌ترین می‌داند.
 
او در مورد نحوه جذب نوپویی‌ها می‌گوید: هرساله برای جذب و انتخاب ماموران جدید رهایی گروگان آزمونی از میان ماموران یگان ویژه داوطلب، برگزار می‌شود؛ آمادگی جسمانی بسیار بالایی باید داشته باشند و «قد» یکی از مهم‌ترین فاکتورهاست. بعد از آزمون باید ماموران داوطلب از «هفت خان» تست سلامتی عبور کرده و از تست‌های هوش، روانشناختی و ... عبور کنند.
 
او معتقد است ماموران نوپو از ضریب هوش فوق العاده‌ای برخوردار هستند و در برابر اصرار ما برای بیان عدد خودداری می‌کند و آنرا محرمانه می داند اما می گوید: «ثانیه» برای ما بسیار اهمیت دارد و باید مامورانی تربیت کنیم تا مدیریت حادثه‌شان قوی باشد و این تنها از عهده مامورانی با ضریب هوشی بالا بر می‌آید.


 
از آزمون‌های علمی و تست سلامتی که می‌گذرد به مصاحبه داوطلبان می‌رسد و می‌گوید: افسران باتجربه نسبت به مصاحبه با این افراد اقدام می‌کنند اما باید بدانید که ویژگی اصلی این شغل، ایمان، اعتقاد و روحیه شهادت طلبی است چراکه بچه‌ها باید این روحیه را داشته باشند که وقتی پایشان را از در مقر بیرون می‌گذارند ممکن است برگشتی در کار نباشد و باید این روحیه را در خود داشته و تقویت کنند.
 
در مورد ورزش‌های خاص نوپو می‌گوید: ماموران ما عبور از موانع شهری را با ورزش پارکور می‌آموزند و بعد از آن نیز باید رشته تخصصی خود در ورزش‌های رزمی و دفاع شخصی را فراگیرند. در این سالها بچه‌ها توانستند در ورزش‌هایی همچون جودو و تکواندو و... صاحب سبک شده و حتی سکوهای قهرمانی ستاد کل نیروهای مسلح را کسب کنند.
 
از تیراندازی ماموران نوپویش، بسیار تعریف می‌کند اما راضی نمی شود تا خودمان از نزدیک به سالن تیراندازی برویم؛ می‌گوید تیراندازی ماموران باید «عالی باشد، عالی»؛ چراکه یک الی سه ثانیه حداقل زمان از رویت تا شلیک است و بنابراین باید دقیق، سریع و حرفه‌ای و مسلط باشند.
 
امجدیان می‌گوید که مامورانش دوره‌های خاص هوابرد را نیز می‌آموزند و پرش از انواع چترها، سقوط آزاد، پاراگرایدر، پاراموتور و.. را به خوبی آموزش می‌بینند بطوری که نقطه زنی مقطعی را می‌توانند بدون خطایی انجام دهند.
 
او می‌گوید که ماموران نوپو می‌توانند در پشت بام هرساختمان بلندی بدون خطایی و در نقطه پیش بینی شده فرود آیند، می‌توانند صعود و فرود در کوهستان، جنگل و دریا در روز و شب را داشته باشند؛ البته تمام این موفقیت ها شانسی نیست چراکه ماموران ما موظف هستند تا پاراموتور و پاراگرایدر را تا سطح مربی گری بیاموزند و هرهفته این آموزش ها تداوم دارد و باید تمامی این ورزش‌ها را به صورت هفتگی ادامه دهند تا ذره‌ای از آمادگی دور نشوند.


 
فرمانده نوپو، آموزش‌های مامورانش را تنها به فراگیری ورزش‌های هوایی و زمینی نمی‌داند و می‌گوید: این افراد دوره‌های غواصی، سکانداری و عملیات آبی را نیز می آموزدند و مقابله با حملات تروریستی و گروگانگیری در آب، هوا و خشکی را فرا می‌گیرند.
 
او می‌گوید: نحوه آموزش ماموران نوپو، برداشت آزادی از تیپ 65 نوهد (نیروهای ویژه هوابرد ) است و اولین بار در سال 70 به ضرورت راه‌اندازی واحد رهایی گروگان پی بردیم و از آن پس روند شکل‌گیری نوپو از سال 74 تا پنج سال بعد از آن قوت گرفت با این حال سعی کردیم احترام به گروگان و گروگانگیر را سرلوحه کار خود قرار دهیم و برهمین اساس است که نیروی رهایی گروگان ناجا متفاوت‌تر از تمامی نیروها رهایی دنیاست.
 
امجدیان می‌گوید: زمانی ماموران نوپو وارد صحنه می‌شوند که داستان را تمام کنند و اگر گروگانگیری با مذاکره حل و فصل نشود نوپو وارد صحنه شده و بااین حال نجات جان گروگان و گرووگانگیر مهم است اما هدف اصلی قطعا سلامت گروگان است.
 
او می‌گوید حاضر نیست شیرینی لحظه رهایی گروگان را با اتفاقی دیگر عوض کند.
 
با این حال سردار حسن کرمی، فرمانده یگان ویژه ناجا نیز ماموران نوپو را «مردان روزهای سخت» می‌داند و می‌گوید: تقوا، عشق، ایمان سه رکن اصلی ماموران نوپو است که سبب می‌شود آنها سختی شغلشان را فراموش کنند.
 
او از آمادگی 24 ساعته نوپو خبر می‌دهد و می‌گوید: تجهیزات مامورانش خاص، بومی و فوق العاده است.
 
وی با بیان اینکه از سال 91 بنا به تدبیر فرمانده ناجا، به همه استان‌ها ابلاغ شده است که از صفر تا 100 عملیات گروگان‌گیری به واحد رهایی یگان‌های ویژه واگذار شود ادامه می‌دهد: فرمانده ناجا ابلاغ کرده است که همه ماموریت به صورت کامل در جرائم خشن در اختیار یگان ویژه باشد.
 
کرمی مامورانش را مصداق واقعی "اشدأ علی الکفار و رحما بینهم" می‌داند و می‌گوید: واحد رهایی گروگان آماده ترین نیروی نظامی در کشور است.


 
از کرمی در مورد چشم انداز نوپو می‌پرسم که می‌گوید: در برنامه ششم توسعه در نظر داریم طی پنج سال با شناسایی نقاط ضعف و قوت نوپو این مشکلات را برطرف کرده و آموزش‌های ماموران را تخصصی‌تر و بروزتر کنیم بگونه‌ای که تمامی ورزش‌های جدید اعم از رزمی و تفریحی برای کسب آمادگی این افراد در اختیارشان قرار داده و وارد برنامه روزانه‌شان می‌شود.
 
او می‌گوید: بهترین انواع تجهیزات و خودروها را برای مامورانش تامین می‌کند و معتقد است آنها شغل حساس و سختی دارند و باید تجهیزات متناسب با آن را داشته باشند به همین دلیل است که موفقیت این افراد بیش از 99 درصد است و در سال گذشته (92) در 12 مورد عملیات گروگانگیری توانستند گروگان را سالم و بدون خراشی نجات دهند.
 
به گفته کرمی، میانگین زمانی خروج ماموران نوپو از موقع اعلام تا خروج از مقر هشت دقیقه است و سعی داریم این زمان را به کمتر از پنج دقیقه کاهش دهیم.
 
او به ماموران نوپویش بسیار مطمئن است و می‌گوید: آنها مردان روزهای سخت هستند و هنگامی که وارد میدان می‌شوند ضمن اینکه عملیات حادثه را برعهده می‌گیرند، برای تمام کردن حادثه می‌آیند.
 
مردان سیاه پوش ناجا آنگونه که فرمانده یگان‌های ویژه عنوان کرده است در پایان برنامه ششم توسعه بایستی به برترین نیرو در خاورمیانه بدل شوند؛ راهی که بنظر سخت می‌آید اما مردان سیاه پوش ولایت، عمده این مسیر را طی کرده‌اند.

_____________________________________________________________

منبع: fararu.com (به نقل از ایسنا)

کاربران اف-15 ایگل

$
0
0

مقدمه

تاکنون مقالات زیادی در مورد جنگنده F-15 ایگل نوشته یا ترجمه شده است اما هیچ یک از آنان به صورت کامل و جامع در مورد کشورهای کاربر این جنگنده نبوده است.در این مقاله کشورهای خریدار این جنگنده - به غیر از نیروی هوایی آمریکا - را معرفی و در مورد آن ها توضیح خواهیم داد.


صادرات

شرکت بوئینگ تا کنون به صورت رسمی بیش از 1,600 فروند F-15 تولید کرده است.ایگل تاکنون تنها به پنج کشور مورد اطمینان ایالات متحده یعنی کره جنوبی ، اسرائیل ، سنگاپور ، ژاپن و عربستان سعودی صادر شده است.در این بین ، آخرین سفارشات که از سوی سنگاپور و کره جنوبی بوده به زودی تکمیل و تحویل داده خواهد شد.


اسرائیل

ایگل خیلی سریع اولین سفارش خود را دریافت کرد.در سال 1975 ،  اسرائیل در قالب برنامه FOX II سفارش 23 فروند F-15A و 2 فروند نمونه آموزشی و دو سرنشینه F-15B را به شرکت مکدانل داگلاس داد که سال بعد تحویل داده شد.علاوه بر آن 18 فروند F-15C و 8 فروند F-15D طی برنامه FOX III و 5 فروند F-15D نیز طی برنامه FOX IV تحویل نیروی هوایی اسرائیل شد.در سال 1991 و در پی وقوع جنگ خلیج فارس ، 18 فروند F-15A و 6 فروند F-15B که جزو دارایی های نیروی هوایی ایالات متحده بود به اسرائیل تحویل داده شد.شکی نیست که خلبانان اسرائیلی همانند همتایان آمریکایی خود با استفاده از ایگل پیروزی های هوایی زیادی به دست آوردند اما ادعای سرنگونی 56 فروند جنگنده دور از واقعیت به نظر می رسد.یکی از شکارهای ایگل های اسرائیلی در تاریخ 27 ژوئن 1979 ( 6 تیر 1358) بود که توانستند 5 فروند میگ MiG-21 سوری را ساقط کنند.علاوه بر جنگنده هایی که به نیروی هوایی اسرائیل تحویل داده شد ، اسرائیل خواهان نمونه صادراتی ویژه ای بر اساس نمونه استرایک ایگل با نام F-15I رام (گردباد) شد.در سال 1995 و در اولین سفارش این جنگنده ، اسرائیل 25 فروند F-15I را سفارش داد.همه این جنگنده ها در سال 1999 تحویل داده شد و در اسکادران 69 در هاتزریم مستقر و عملیاتی شدند.

 



این عکس یک فروند F-15B جمعی گردان 106 آموزشی نیروی هوایی اسرائیل را در حال فرود نشان می دهد.این جنگنده توانسته 3 فروند میگ سوری را ساقط کند.به همین دلیل بر روی دماغه آن سه نشان نیروی هوایی سوریه دیده می شود.


ژاپن

در سال 1975 ، نیروی هوایی دفاعی ژاپن (JASDF) جنگنده F-15 ایگل را برای جایگزینی هواپیماهای سالخورده F-104J استار فایتر خود انتخاب کرد.در 4 ژوئن 1980 ، اولین 2 فروند جنگنده F-15J (تقریبا همان F-15C) که در آمریکا ساخته شده بودند ، پروازهای آزمایشی خود را آغاز کردند.پس از آن ، 8 فروند جنگنده باقی مانده به صورت تحت لیسانس در کارخانجات میتسوبیشی واقع در کوماکی ساخته شدند و اولین پرواز آن ها در 26 آگوست 1981 انجام گرفت.پس از آغاز تولید تحت لیسانس جنگنده ، مکدانل داگلاس 12 فروند F-15DJ به ژاپن تحویل داد و پس از آن صنایع میتسوبیشی 163 فروند F-15J و 36 فروند F-15DJ را تحت لیسانس در ژاپن تولید کرد.علاوه بر آن ، شرکت میتسوبیشی تاکنون 213 فروند هواپیمای نیروی هوایی ژاپن از جمله ایگل را اورهال کرده است.ژاپن در طی برنامه های کوتاه و دراز مدت ، در حال به روز رسانی و ارتقای ایگل های خود است ؛ در حال حاضر گردان های 303 و 306 هیکوتای واقع در کوماتسو و گردان 204 هیکوتای واقع در ناها از تعدادی جنگنده های به روز رسانی شده Type-I F-15J استفاده می کنند.ارتقاهای انجام گرفته بر روی این جنگنده ها شامل به روز رسانی رادار AN/APG-63 ، کامپیوتر مرکزی (از جمله افزایش سرعت عملکرد) ، سامانه انتقال داده (دیتا لینک) MIDS/FDL ، صندلی ایجکت جدید و توانایی حمل و استفاده از موشک های هوا به هوای AAM-4/5 است.علاوه بر آن ، نیروی هوایی ژاپن در حال پی گیری برنامه به روز رسانی Type II است که شامل نصب سیستم هشدار دهنده الکترونیکی یکپارچه و سامانه پرتابگر باریکه و شراره (چف / فلیر) AN/ALE-47 است.

 



ژاپن در حال اجرای برنامه های به روز رسانی کوتاه و دراز مدت بر روی F-15J های خود است.


کره جنوبی

به منظور رفع نیازهای نیروی هوایی کره جنوبی ، برنامه ای به نام جنگنده آزماشی کره ای که به ساخت یک نمونه صادراتی ویژه برای این کشور به نام F-15K مقلب به Slam Eagle انجامید ، آغاز شد.در مرحله اول و در آوریل 2002 ، کره جنوبی طی قراردادی به ارزش 4.2 میلیارد دلار خواستار به خدمت گرفتن 40 فروند از این جنگنده شد.در مرحله دوم و در سال 2007 ، کره 21 فروند F-15 دیگر نیز سفارش داد. قرار بود تا مارس 2012 ، همه جنگنده های سفارش داده شده تحویل داده شوند.جنگنده F-15K که در نوع خود یکی از پیشرفته ترین نمونه های ایگل است ، از روی موفق ترین نمونه F-15 یعنی استرایک ایگل ساخته شده و در واقع مشتقی از آن محسوب می شود.از ویژگی های این جنگنده می توان به موتور توربوفن پس سوز دار جنرال الکتریک F100-GE-129A ، رادار آرایه کاوش فعال الکترونیک رایتون AN/APG-63 ، نمایشگر کلاه خلبان ، کاکپیت به روز شده با نمایشگرهای چند کاره رنگی ( به اندازه 6 × 6 اینچ) ، مجموعه حسگرهای چشمان ببر (Tiger Eyes) به همراه سامانه جستجو و هدف یابی مادون قرمز اشاره کرد.علاوه بر آن ، جنگنده F-15K توانایی حمل و شلیک موشک پیشرفته و نیرومند AGM-84 SLAM-ER یا هارپون را دارد که با استفاده از آن توانایی ضد کشتی بالایی به دست می آورد.در اکتبر 2005 ، اولین دسته ایگل های کره ای که شامل 2 فروند F-15K می شد ، به گردان های 102 و 122 نیروی هوایی کره تحویل داده شد.

 



در سال 2008 ، 6 فروند جنگنده F-15K نیروی هوایی جمهوری کره پس از تحویل از سوی شرکت بوئینگ در مانور " پرچم سرخ " در پایگاه هوایی نلیس شرکت کردند.


عربستان سعودی

نیروی هوایی سعودی در اولین سفارش خواستار به خدمت گرفتن 46 فروند F-15C و 16 فروند F-15D شد.این جنگنده در قالب گردان های 5 (طایف) ، 6 (خمیس مشیت) و 13 (ظهران) ساماندهی و عملیاتی شدند.چندی بعد ، ایگل های سعودی اولین پیروزی هوایی خود را در مقابل دو فروند F-4E ایرانی به دست آوردند و موفق به انهدام یکی و صدمه شدید به دیگری شد.تلاش سعودی ها برای به دست آوردن 12 فروند ایگل دیگر تا پیش از وقوع جنگ خلیج فارس بی نتیجه بود.با آغاز این جنگ ، تعداد 98 فروند F-15C/D و همچنین تعدادی از نمونه صادراتی F-15C استرایک ایگل تحویل سعودی ها شد.در واقع تنها تفاوت استرایک ایگل های سعودی و آمریکایی ، عدم توانایی حمل تسلیحات هسته ای و تجهیزات جنگ الکترونیک ضعیف تر نمونه های تحویل شده به عربستان نسبت به نمونه های در اختیار نیروی هوایی آمریکا بود.تا سال 1999 ، آخرین سفارش ایگل از سوی عربستان که شامل 72 فروند F-15S می شد در قالب برنامه خورشید صلح تحویل داده شد.این جنگنده ها در قالب گردان های 6 و 55 مستقر در پایگاه ملک خالد (King Khalid) و گردان 92 مستقر در پایگاه ملک عبدالعزیز واقع در ظهران سازماندهی شدند.این جنگنده ها از پیشرانه توربوفن پس سوز دار بهینه شده F100-GE-129C بهره می برند.در اکتبر 2010 ، آژانس همکاری امنیت دفاعی آمریکا درخواست عربستان را مبنی بر عقد قراردادی به مبلغه 29.4 میلیارد دلار برای به خدمت گرفتن 84 فروند جنگنده F-15SA (نمونه اختصاصی نیروی هوایی عربستان سعودی مقلب به سعودی پیشرفته) به اضافه ارتقای آنان به استانداردی مشابه نمونه F-15S را اعلام کرد.با این حال طی شایعاتی که در سال 2011 منتشر شد ، این قرارداد هنوز نهایی نشده است.


 

جنگنده های F-15S استرایک ایگل مهندسی مجدد شده و مجهز به غلاف هدف گیری تک تیر انداز می باشند.


سنگاپور

سنگاپور خواستار به خدمت گرفتن 24 فروند جنگنده مدرن بود.در این بین کشورها و شرکت های مختلفی جنگنده های خود را به سنگاپور پیشنهاد دادند ولی در سپتامبر 2005 ، نیروی هوایی سنگاپور اعلام کرد که این نیرو " ایگل " را برای رفع نیازهای خود انتخاب کرده است.در سال 2009 ، دسته اول جنگنده ها که شامل 10 فروند F-15SG بود تحویل داده شد.تعدادی از این جنگنده ها به گردان 428 مستقر در پایگاه هوایی مانتاین هومه به منظور انجام پروازهای آموزشی و تعدادی نیز به اسکادران 149 مستقر در پایگاه پایا لیبار به منظور انجام پروازهای عملیاتی واگذار شد.جنگنده های F-15SG دارای ویژگی هایی مانند رادار آرایه کاوش فعال الکترونیک رایتون AN/APG-63 ، سیستم اقدامات متقابل الکترونیک ، غلاف هدف گیری AN/AAQ-33 ملقب به تک تیرانداز ، غلاف ناوبری چشمان ببر ، سامانه جستجو و هدف یابی مادون قرمز ، موتور جنرال الکتریک F-100-GE-129A ، توانایی حمل و شلیک موشک های AIM-120C امرام و AIM-9X سایدوایندر و مهمات تهاجم مستقیم مشترک (JSOW) هستند.

 



سنگاپور 24 فروند جنگنده پیشرفته F-15SG سفارش داده بود که قرار بود تا پایان سال 2012 تحویل داده شود.


جدول کاربران ایگل

 

 

_______________________________________________________________

منبع: scramble.mihanblog.com (مترجم: سورنا نوشاد)

رویارویی فانتوم ایرانی و نیروی دریایی آمریکا

$
0
0

 

خاطره ای از مرحوم سرگرد خلبان داریوش خاک نگار

 

از همان آغاز جنگ شاهد بودیم که کشورهای بزرگ استکباری و ابرقدرت های شرق و غرب، هر کدام با حداکثر توان درصدد تقویت رژیم عراق در جنگ تحمیلی هستند.
اعزام هزاران کارشناس از کشورهای مختلف به عراق، گسیل داشتن طراحان نظامی برای بهبود شیوه های نبرد به این کشور، اعزام کارشناسان فنی برای سرپا نگهداشتن جنگ افزارها و تجهیزات در عراق، ارسال سیل عظیمی از انواع جنگ افزارهای مدرن و مخرب و تغییر سیستم جنگ در این کشور، از جمله اقدام هایی است که ابر قدرت ها به مورد اجرا گذاشتند.
در طول جنگ تحمیلی شاهد بودیم که با رشادت دلیر مردان نیروی هوایی تعداد بسیار زیادی از هواپیماهای دشمن به زیر کشیده شدند و استکبار جهانی عملا مجبور به تعویض بخش عمده نیروی هوایی عراق گردید.
ابر قدرت ها سعی داشتند با بهره گیری از کلیه امکانات، در نبردهای هوایی به کمک نیروی هوایی عراق بشتابند. دادن اطلاعات با استفاده از هواپیماهای آواکس و در اختیار گذاشتن فرودگاه ها در بخش جنوبی خلیج فارس به این کشور، از جمله اقدام های عملیاتی استکبار بود.
این هواپیماها براحتی در فضای کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و دور از تیررس هواپیماهای ما پرواز می کردند و با بهره گیری از فرودگاه های این کشورها، به منتهی الیه شرق خلیج فارس حرکت کرده و گهگاه به هدف هایی در این منطقه حمله می بردند.

عراق با طرح اسکتبار جهانی دست به جنگ نفت کش ها زده بود

طرح استکبار جهانی بر این بود که طول جبهه جنگ را افزایش داده و عملیات را در سرتاسر سواحل خلیج فارس تا تنگه هرمز گسترش دهد و به این ترتیب از فشار وارده بر کشور عراق بکاهد. اقدام های عملیاتی علیه منابع و منافع جمهوری اسلامی ایران در داخل خلیج فارس به این امر محدود نبود و آمریکا در پشتیبانی از عملیات ارتش عراق، در سرتاسر خلیج فارس استقرار یافته بود و با انواع تجهیزات و هواپیما و ناوهای هواپیمابر و ناوشکن های پیشرفته در این منطقه حضور داشت و حتی علیه منافع جمهوری اسلامی ایران اقدام تاکتیکی انجام می داد. اجرای عملیات تلافی جویانه به وسیله نیروی هوایی علیه دشمن، از جمله مواردی بود که با شدت تمام دنبال شد و به دشمن اجازه نمی داد تا در خلیج فارس به سیادت مورد نظری که به کمک استکبار درپی آن بود، دست یابد.
از منافع جمهوری اسلامی در سرتاسر این منطقه دفاع می شد. کاروان های دریایی در تمام طول مدت جنگ به دقت حفاظت می شد و محموله های نفت به خارج از تنگه هرمز انتقال می یافت و در مقابل آن انواع مصنوعات و آن چه مورد نیاز کشور بود، به بنادر ایران و در نزدیک ترین نقاط به جبهه انتقال می یافت.


مشغول گشت زنی بر روی خلیج فارس بودم

به یاد دارم در یکی از روزهای اویل بهار سال 1367 ماموریت حفاظت و پوشش هوایی تعدادی از هواپیماهای نیروی هوایی را برای اجرای یک ماموریت در داخل خلیج فارس به عهده داشتم. هواپیماهای قدرتمند ما ماموریت داشتند با استفاده از انواع مهمات، موشک ها و بمب های مختلف، هدفی را مورد تهاجم قرار دهند و من ماموریت داشتم که عملیات آنان را پشتیبانی هوایی نمایم و با حضور در منطقه، در مقابل هرگونه عکس العمل دشمن و حتی نیروهای استکباری واکنش نشان دهم. به همین منظور همراه خلبان کابین عقب با یک فروند هواپیمای اف 4 مجهز به انواع موشک های هوابه هوا و مسلسل به پرواز در آمدم و در منطقه ایستایی مورد نظر مستقر شدم. هواپیماهای ما یکی پس از دیگری به پرواز در می آمدند و به سمت هدف پیش می رفتند.

تصمیم به ترک منطقه گرفتم

منطقه از انبوهی جنگ افزار و شناورهای پیشرفته استکباری پر شده بود. در مسیر حرکت به سمت هدف، هواپیماهای ما بارها توسط ناوهای بیگانه هشدار داده می شدند، اما بدون توجه به هشدارهای آنان، برق آسا در ارتفاع کم به سمت هدف های مورد نظر خود در حرکت بودند.
منطقه را با استفاده از رادار هوایی هواپیما تحت پوشش داشتیم. هیچ گونه فعالیت هوایی مشاهده نمی شد و همه چیز بر وفق مراد پیش می رفت. هواپیماهای ما یکی پس از دیگری ماموریت خود را انجام داده و منطقه را ترک می کردند. در طول مدت حضور آنان در منطقه نهایت تلاش را داشتیم تا پوششی هر چه مطمئن تر برای آنان فراهم کنیم به گونه ای که از هر گونه آسیب هوایی در امان باشند.
با برگشت هر یک از هواپیماها به سمت پایگاه خودی، بار سنگین مسئولیت حفاظت آنها از دوش مان برداشته می شد. خوشحال بودیم که توانسته ایم این ماموریت سنگین را در منطقه ای پر از انواع شناورهای پیشرفته خصم به انجام برسانیم. با دقت زیاد منطقه را با رادار هواپیما تحت پوشش داشتیم و هر دو نفر سعی می کردیم چیزی از دیدمان پنهان نماند.


موشک هواپیمای دشمن درحال برخورد با من بود

مدت کوتاهی از برگشت آخرین هواپیما به سمت پایگاه خودی گذشته بود و دیگر احساس می کردیم که نیازی به حضور ما در منطقه نیست. تصمیم به ترک منطقه و حرکت به سمت پایگاه خودی گرفتیم. در ارتفاع 3000 پایی از سطح دریا در پرواز بودم. درحال ترک منطقه بودم که سر و صدای سیستم اعلام خطر راداری بلند شد. نظری به سیستم انداختم. ما در معرض شلیک موشک راداری قرار داشتیم. چند لحظه بعد، دریافتم که باید موشکی از سمت چپ و پشت علیه ما شلیک شده باشد. برای خنثی کردن قفل راداری دشمن با تمام توان مبادرت به گردش شدیدی کردم. هواپیما به خوبی جواب داد. گردش به سرعت درحال انجام بود که ناگهان اصابت ترکش های موشکی را بر روی بدنه هواپیما احساس کردم. گردش شدید انجام شده مانع از برخورد موشک به هواپیما شده بود، اما ترکش های آن بخش هایی از هواپیما را در برگرفته بود. با گذشت لحظاتی چند، سیستم هیدرولیک هواپیما از کار افتاد. موتور سمت چپ نیز دچار اشکال شده بود. بلافاصله دور موتور چپ را به حداقل رساندم و از حداکثر قدرت موتور سمت راست برای ادامه پرواز بهره گرفتم.

موشک دوم دشمن با عبور از من به داخل آب رفت

با شرایطی که داشتیم مصلحت دیدم که به طرف فرودگاه کمکی که در نزدیکی ما بود به پرواز در آیم و با توجه به شرایط اضطراری که داشتیم، در آن جا فرود بیایم. به سرعت به سمت فرودگاه کمکی تغییر جهت دادم. درنگ جایز نبود و باید در حداقل زمان با توجه به وضعیت هواپیما در فرودگاه کمکی به زمین می نشستم. در مسیر حرکت به سمت فرودگاه، مجددا از پشت سر هواپیما، عمل قفل راداری دشمن تکرار شد. این موضوع را از طریق سیستم اعلام خطر راداری دریافتم. تصمیم گرفتم با کاهش ارتفاع و انجام مانورهای لازم، قفل راداری دشمن را بشکنم. لحظاتی بعد درحالی که در نزدیکی فرودگاه قرار داشتم، عبور موشک دیگری را مشاهده کردم که پس از عبور از سمت راست هواپیما، درون آب فرو رفت و منفجر شد و با حرکت به موقع و مانور هواپیما از اصابت آن مصون ماندیم.


نتوانستم در فرودگاه کمکی به زمین بنشینم

به سمت فرودگاه کمکی ادامه مسیر دادم، شرایط برای فرود هواپیما آماده بود. چرخ ها را پایین زدم و در مسیر فرود قرار گرفتم. هواپیما به آرامی روی باند فرودگاه بر زمین نشست. سعی کردم از چتر دم هواپیما استفاده کنم، اما مشاهده کردم که هیچ تغییری در سرعت هواپیما حاصل نشد و این موضوع نشان داد که هواپیما فاقد چتر دم می باشد و چتر آن بر اثر اصابت ترکش های موشک اول از بین رفته است.
دهانه خروجی موتور سمت چپ هواپیما بسته مانده بود و در نتیجه با وجود کاهش قدرت و عقب بودن موتورها از سرعت هواپیما کاسته نمی شد. سعی کردم از ترمز استفاده کنم اما در حدود 3000 پایی انتهای باند متوجه شدم که هنوز هواپیما سرعت زیادی دارد. فرودگاه کمکی فاقد سیستم باریر بود. در صورت ادامه مسیر از باند خارج می شدم و بروز سانحه حتمی به نظر می رسید، از طرفی بردن هواپیما از فرودگاه کمکی تا پایگاه اصلی، کار بسیار دشواری بود. راه طولانی و هواپیما وضعیت نامطمئنی داشت. به سرعت تصمیم به پرواز گرفتم.


تصمیم گرفتم به پایگاه اصلی برگردم

موتور سمت راست را به حداکثر قدرت رساندم و در اندک مدتی هواپیما به سرعت پرواز رسید. از باند فرودگاه کمکی برخاستم و بر فراز آن گردشی کردم. راهی جز رفتن به پایگاه اصلی نبود. با وجود نامطمئن بودن وضعیت هواپیما، تصمیم به مراجعت به پایگاه اصلی گرفتم. با این تصمیم به سمت پایگاه به به پرواز در آمدم. هواپیما با قدرت فراوان در مقابل ترکش های دشمن ایستادگی کرده و به راحتی پرواز می کرد و مشکلی برای من بوجود نمی آورد. با وجود آماده نبودن یکی از موتورها و از دست رفتن بخشی از سیستم هیدرولیک، هواپیما همچنان به خوبی فرامین را اجرا می کرد.
در راه، همه پیش بینی ها را برای فرودی سالم انجام دادم. کلیه چک لیست ها را با خلبان کابین عقب مرور کردیم. بخش هایی از هواپیما مورد اصابت موشک قرار گرفته بود و ما قادر به دیدن آنها نبودیم، ولی هواپیما برای فرود سالم، مطمئن به نظر می رسید.

در پایگاه اصلی اعلام وضعیت اضطراری شده بود

سرانجام به منطقه پایگاه نزدیک شدیم. با برج مراقبت تماس گرفتم و تمایل به فرود در پایگاه را اعلام کردم. لحظاتی بعد هواپیمای قدرتمند ما به سلامت در باند پرواز فرود آمد و بدون اشکال توانستیم هواپیما را کنترل کرده و در انتهای باند متوقف کنیم.
با اعلام وضعیت اضطراری از طرف ما، کلیه بخش های پایگاه بسیج شده بودند. خودروهای نجات و آتش نشانی همراه ما در کنار باند در حرکت بودند و پس از ایستادن در منطقه توقف هواپیما اطراف آن را در بر گرفتند.

هواپیما را خاموش کردم و به همراه کابین عقب از آن پیاده شدیم. با تعجب به اطراف نگاه کردیم. مسئولان، فرماندهان و دوستانم دور و بر هواپیما را گرفته بودند. به قسمت پشت هواپیما رفتیم. بخش های عمده ای از دم هواپیما بر اثر اصابت ترکش های بی شمار آسیب دیده و قسمت هایی از دم و محفظه چتر بکلی از بین رفته و چتر ترمز هواپیما در هوا رها شده بود. سکان های افقی هواپیما نیز آسیب های فراوانی دیده بودند. بال هواپیما نیز در هر دو سمت، ترکش های بسیاری خورده و بخش های مختلف را از هم دریده بود. سطوح کنترل نیز آسیب زیادی دیده بود و عملا قابل استفاده برای پرواز نبودند. محفظه روغن هیدرولیک هواپیما بر اثر ترکش سوراخ و کلیه روغن های داخل آن خارج شده بود و بحمدالله برخورد ترکش ها باعث بروز آتش سوزی در این قسمت از بدنه هواپیما نشده بود.


کار بازسازی هواپیما به سرعت آغاز شد

در جریان اولین گردش شدید برای دفع موشک دشمن، شرایط به گونه ای بود که متوجه وضعیت فشار وارده بر هواپیما نبودیم، ولی وقتی که عقربه نشان دهنده مقدار جی وارده به بدنه را نگاه کردیم عدد 12 جی مثبت را نشان می داد که نشانه حرکت بسیار شدید هواپیما برای دفع موشک بود.
بلافاصله پس از فرود هواپیما، پرسنل فنی و مسئولان پایگاه با علاقه و شور و حرارت خاصی و به عنوان بخشی از دفع تجاوز دشمن، کار بازسازی آن را آغاز کردند. شاهد بودم که همگی در طول شبانه روز مشغول کار هستند. آماده شدن هواپیمایی که بر اثر موشک ابرقدرت آسیب دیده بود را برای خود افتخاری می دانستند. با روحیه ای بسیار بالا به رفع اشکالات و خسارات هواپیما مشغول بودند. دیدن این همه شور و هیجان برای پرسنل عملیاتی و خلبانان نیز مایه امیدواری بود. همگی با خوشحالی شاهد این تلاش بی وقفه بودیم.
در تمام بخش های فنی نظیر مکانیم عمومی، تجهیزات و وسایل فرودگاهی، سیستم های هیدرولیک و تجهیزات آلات دقیق و الکترونیکی هواپیما، دستگاه های الکتریکی، تجهیزات و تسهیلات مربوط به سوخت و کنترل و هدایت خودکار هواپیما و موتورهای جت، فعالیت وسیع و دامنه داری در پایگاه درحال انجام بود. هواپیمایی که با آسیب دیدگی شدید مجبور به فرود اضطراری شده بود سرانجام با تلاش و مجاهدت دائمی پرسنل تعمیر و نگهداری و پشتیبانی پایگاه پس از 6000 ساعت کار از هز نظر آماده پرواز شد.

 
سرانجام هواپیما آماده پرواز شد

کلیه سطوح پروازی و بال هواپیما به طور کامل تعمیر و قطعات لازم تعویض شده بود. تجهیزات الکترونیکی و الکتریکی هواپیما که به نوعی در جریان این رویداد آسیب دیده بودند، تعویض و تعمیر شده بود.
هواپیما که با آن همه آسیب در مقابل ابر قدرت استکباری غرب ایستادگی کرده بود، سرانجام پس از دو ماه و نیم تلاش، مجددا آماده پرواز شد و پرواز آزمایشی خود را در تیر ماه سال 1367 با غرور و افتخار انجام داد و به این ترتیب مشت محکم دیگری بر دهان استکبار غرب کوبیده شد.
هواپیما از هر نظر آماده بود و از تاریخ پایان تعمیرات و انجام پرواز آزمایش مجددا و به نحو مطلوب به ناوگان هواپیماهای شکاری نیروی هوایی پیوست تا در دفاع از دستاوردها انقلاب و جمهوری اسلامی ایران همچنان عهده دار ماموریت و مسئولیت های دیگری باشد.

------------------------------------------------------------------------------------------

یادکردی از زنده یاد سرگرد خلبان داریوش خاک نگار

مرحوم داریوش خاک نگار مقدم از خلبانان برجسته و معروف F-4 بود که بر اساس گفته های کسانی که ایشان را از نزدیک می شناختند، فردی بسیار بی آلایش و صاف و ساده بود. حتی نحوه فوت ایشان هم بسیار تاثربرانگیز است.

در اواخر تابستان سال 1987 که درگیریهای بین ایران و آمریکا در خلیج فارس خیلی حاد شده بود، در درگیری که بین دو فروند F-14 نیروی دریایی آمریکا و یک فروند F-4 نیروی هوایی ایران به خلبانی داریوش خاک نگار مقدم اتفاق افتاد، دو تامکت آمریکایی تمام تلاش خود را برای سرنگونی فانتوم ایرانی بکار بستند و دو فروند AIM-7 هم به سمت وی شلیک کردند، ولی مهارت بالای خاک نگار باعث انحراف هر دو موشک شد و نهایتا خاک نگار فرود آمد. خاک نگار بعد از نشستن روی زمین روی موج گارد که قابل شنیدن توسط تمامی شناورها و هواپیماهای آمریکایی بود گفت:

Khaknegar is safe on the ground

چندی بعد (ظاهرا در آوریل 1988) بار دیگر تلاش ناو آمریکایی برای سرنگونی داریوش خاک نگار با شلیک دو تیر موشک استاندارد بی نتیجه بود. در این رویارویی، دو هواپیمای فانتوم مسلح به قصد گشت هوایی به پرواز در می آیند که خلبان یکی از این فانتومها مرحوم داریوش خاک نگار بود. با پرواز فانتومها به محض اینکه فانتوم خاک نگار از پشت جزیره کیش دور زده و به عمق آبهای نیلگون خلیج فارس می رود از روبرو توسط ناو آمریکایی به سمت او موشک شلیک می شود. خاک نگار بلافاصله گردش می کند ولی موشک به قسمت انتهایی هواپیما برخورد می کند و سکان را از بین می برد. هواپیمای همراه در رادیو می شنود که آمریکایها در رادیو می گویند خلبان این هواپیما داریوش خاک نگار است. او از بهترین خلبانان ایرانی است هر وقت اجکت کرد او را گرفته و بلافاصله به قتل برسانید. داریوش خاک نگار که از خلبانان باتجربه نیروی هوایی بود هواپیمایی که فاقد سکان بود و عملا احتمال پرواز آن صفر می باشد برروی باند فرودگاه کیش بر زمین نشاند و خود و کمکش به سلامت از جنگنده خارج شدند .


تلاش آمریکاییها برای شکست دادن داریوش بی نتیجه ماند، ولی در سال 1379هنگامی که همسر ایشان در بیمارستان دی بستری بود، داریوش خاک نگار در حالی که دسته گلی در دست داشت و برای ملاقات همسرش در حال عبور از عرض خیابان بود با ماشین جوانی که دیوانه وار با سرعت بالا در حال حرکت بود برخورد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. یادش گرامی باد
 

یادآوری:در بعضی خاطرات نقل شده در وبسایتها و وبلاگها، داریوش خاک نگار به اشتباه خلبان F-14 تامکت معرفی شده است که صحیح نمی باشد.

_______________________________________________________________

تحقیق و گردآوری: newcoy.persianblog.ir (کاوه)


منابع:

iranian-airforce.blogfa.com (با تشکر از آقای محمد معما) (1و 2)

aerospacetalk.ir

آشنایی با رقبای C-130

$
0
0

هواپیماهای ترابری تاکتیکی نقش اصلی در مسئله حمل نیروها و ملزومات را در نیروی های مسلح دنیا ایفا می کند. هواپیمای آمریکایی C-130 هرکولس مشهورترین هواپیما در این حوزه است که کشورمان نیز تعدادی از آنرا در اختیار داشته و هنوز هم از آنها استفاده های فراوانی می کند.

اما در سایر نقاط جهان نیز تلاش ها برای حضور در بازار هواپیماهای ترابری تاکتیکی در جریان است و شرکتهای گوناگون در نقاط مختلف جهان طرح های جالبی را برای این بخش ارائه کرده اند. در این مطلب با 5 فروند هواپیمای ترابری تاکتیکی کمتر شناخته شده آشنا می شویم.

AN-70

شرکت هواپیماسازی آنتونوف یکی از معتربرترین کارخانه های دنیا در بحث طراحی و تولید هواپیماهای ترابری به شمار می رود که برای نمونه هواپیمای An-225 ساخت این شرکت به عنوان بزرگترین هواپیمای ترابری جهان شناخته می شود. این شرکت در زمان اتحاد شوروی سابق بنا نهاده شد و پس از فروپاشی شوروی این شرکت در کشور اوکراین به فعالیت خود ادامه داد.

هواپیمای AN-70 که توسط این شرکت ساخته شده است 4 موتوره بوده برای حمل بار و نیروهای نطامی در مسافتهای کوتاه و متوسط به کار می رود.

این پرنده در اصل برای جایگزینی An-12 طراحی شده است. قابلیت به پرواز درآمدن در باندهای کوتاه و زیرسازی نشده از جمله خواص شاخص این هواپیمای اوکراینی می باشد.

این هواپیما از 4 موتور ملخ مدل D-27 ساخت اوکراین نیرو گرفته و می تواند 300 نیروی نظامی و یا تا 47 تن بار را تا مسافت 5 الی 6 هزار کیلومتر بسته به میزان بار حمل کند. سرعت آن 750 کیلومتر بر ساعت و ارتفاع پروازی آن 12 کیلومتر می باشد.

An-70 اولین پرواز خود را 16 دسامبر 1994 انجام داد. این هواپیما از سامانه هدایتی پرواز با سیم بهره برده و در کابی آن نیز شش نمایشگر رنگی نصب شده است. اما بحث تولید و صادرات این هواپیما اوکراینی تحت تاثیر شرایط اقتصادی و سیاسی قرار گرفت. با تغییرات به وجود آمده در اوکراین در سال 2004 میلادی روسها خود را از این پروژه کنار کشیدند و با روی کار آمدن دوباره یک دولت طرفدار مسکو آنها به قرارداد بازگشتند.

بنا بود که روسها تا 60 فروند از این هواپیما را خریداری کنند. سال گذشته میلادی و درجریان نمایشگاه هوایی ماکس 2013 نیز این هواپیما شرکت کرده و نظر بسیاری از کشورها را به خود جلب کرد اما در سال جاری میلادی و با تحولات به وجود آمده در روابط اوکراین و روسیه آینده این هواپیما نیز در هاله ای از ابهام فرو رفته است.

G222

پرنده بعدی در ایتالیا و توسط شرکت Alenia Aeronautica ساخته شده است. یک هواپیمای ترابری تاکتیکی دو موتوره که برای حمل نیرو و بار در شرایط سخت ، باندهای کوتاه و زیرسازی نشده و کمترین پشتیبانی فنی طراحی شده است. این هواپیما قادر است تا 9 تن بار و یا 53 نیروی نظامی را تا فاصله 1300 کیلومتری حمل کند.

البته تعدادی از هواپیماهای نیروی هوایی ایتالیا از این مدل برای نقش سوخترسانی هوایی نیز مجهز شده اند.

این هواپیما از دو موتور ملخی ساخت رولزرویس یا دو موتور ساخت شرکت جنرال الکتریک آمریکا بهره می برد. سرعت این هواپیما 540 کیلومتر بر ساعت و ارتفاع پروازی آن 7620 متر است. این هواپیمای به غیر از نیروی هوایی ایتالیا در بازار صادراتی نیز موفق عمل کرد و به کشورهای آرژانتین، نیجریه، پرو، افغانستان، ونزوئلا، لیبی، سومالی، تایلند، امارات، تونس و ایالات متحده آمریکا نیز صادر شد.

البته این هواپیما گونه پیشرفته تری نیز دارد که بر اساس سیستم پیشیران و الکترونیک پروازی هواپیمای C-130J سوپر هرکولس طراحی شده است و C-27J نام دارد. این هواپیما نیز در بازار صادرات بسیار موفق عمل کرده و به آمریکا، یونان، پرو، مراکش، بلغارستان، چاد، استرالیا و مکزیک نیز صادر شده است.

Y-8

بدون هیچ شکی می توان Y-8 چینی را یکی از موفقترین تلاش های کشور چین در صنعت هواپیما سازی به حساب آورد. این هواپیمای ترابری میان وزن و برد متوسط که از An-12 ساخت شوروی سابق مشتق شده است امروزه حجم بسیار زیادی از وظایف را در ارتش چین به عهده داشته و در بازار صادراتی نیز موفق ظاهر شده است.

نقش هایی مثل ترابری، گشت دریایی، جنگ ضد زیردریایی، رادار هوابرد، سوخت رسانی هوایی، هواپیمای جمع آوری سیگنالها و شنود الکترونیک، ایستگاه پرنده رادیو و تلویزیونی و گونه مخصوص نقشه برداری از سطح زمین از جمله وظایفی است که توسط این هواپیمای چینی به اجرا در می آید.

Y-8 به 4 عدد موتور WJ-6 ملخی ساخت چین مجهز است و در نمونه ترابری می تواند تا 90 سرباز مسلح و یا 20 تن بار را حمل کند برد این هواپیما 5500 کیلومتر، سرعت آن در حدود 600 کیلومتر و ارتفاع پروازی آن 10 کیلومتر است. این هواپیما تاکنون به کشورهای پاکستان، میانمار ، ونزوئلا ، تانزانیا، سودان و فیلیپین نیز صادر شده است.

C-1

کاوازاکی C-1 هواپیمای ساخت ژاپن است که برای پاسخ به نیاز نیروی هوایی این کشور ساخته شد. این هواپیما اولین پرنده ترابری تاکتیکی ساخت ژاپن پس از پایان جنگ دوم جهانی بود که 31 فروند از آن به ارتش ژاپن تحویل داده شده است. این هواپیما از دو موتور جت ساخت شرکت پرات اند ویتنی که تحت لیسانس در ژاپن تولید شده است نیرو گرفته و می توان 64 نیروی نظامی و یا 11 تن بار را حمل کند.

برد این هواپیما در زمان حمل ماکزیمم بار 1300 کیلومتر، سرعت آن 650 کیلومتر بر ساعت و ارتفاع پروازی آن 11 کیلومتر است.

این هواپیما در ارتش ژاپن در نقش های دیگری مثل آموزش خدمه جنگ الکترونیک و همچنین بستر آزمایشی تجهیزات هواپایه نیز مورد استفاده قرار می گیرد. ژاپن به دنبال آن است تا این هواپیما را با نمونه C-2 که آن هم ساخت کمپانی کاوازاکی بوده و برد بیشتری دارد جایگزین کند.

KC-390

و در نهایت آخرین پرنده ترابری تاکتیکی در لیست ما جدیدترین پرنده در این حوزه به حساب می آید که همین چند روز پیش اولین فروند از آن از خط تولید کارخانه Embraer برزیل خارج شد. KC-390 که یک جت ترابری میان وزن دو موتوره حساب می شود قرار است تا ستون فقرات ترابری نیروی هوایی ارتش برزیل را تشکیل دهد.

کشورهای کلمبیا و پرتغال در نیز در توسعه این هواپیما نقش داشته و آن را خریداری می کنند و در کنار آنها شیلی نیز برای خرید این پرنده ترابری اعلام آمادگی کرده است.

این هواپیما که از دو موتور توربوفن مدل IAE V2500 ساخت یک کنسرسیوم مشترک نیرو می گیرد می تواند تا 23 تن بار یا 64 چترباز را تا حدود 2500 کیلومتر حمل کند. سرعت این هواپیما 850 کیلومتر بر ساعت و ارتفاع پروازی آن نیز 10 کیلومتر می باشد.

 این هواپیما سنگین ترین پرنده ساخته شده تاکنون توسط این شرکت برزیلی به حساب می آید و قادر است زره پوش های نظامی را نیز با خود حمل کند. قیمت پایین تر نسبت به سی 130 و مشخصات پروازی بهتر این هواپیما بسیاری را از کارشناسان را به این نتیجه رسانده است که KC-390 در آینده جدی ترین رقیب سی 130 در بازار پرنده های ترابری تاکتیکی به شمار خواهد رفت.

_______________________________________________________________

منبع: mashreghnews.ir

آشنایی با پهپاد RQ-170، جانور قندهار

$
0
0

مقدمه

چند روز پیش برای نخستین بار تصاویری از پرواز مدل ایرانی پهپاد آر کیو 170 در رسانه ها پخش شد.  سردار "امیر علی حاجی زاده" فرمانده نیروی هوافضای سپاه با بیان اینکه آمریکایی ها با دیدن RQ170 ایرانی سکته ناقصشان کامل می شود، تاکید کرد: نمونه آمریکایی آن را چون غنیمت است پس نمی دهیم اما اگر تحریم‌های ایران علیه آمریکا برداشته شود شاید یک نمونه ایرانی را به آمریکا بدهیم.
 
وی پیشتر در حاشیه مراسم گرامیداشت سومین سالگرد شهادت شهید طهرانی‌مقدم و شهدای اقتدار موشکی، از پرواز مدل کاملا ایرانی پهپاد RQ170 خبر داده بود. سپاه پاسداران در 13 آذر ماه سال 90 توانسته بود یک نمونه از پهپاد آرکیو 170 متعلق به ارتش آمریکا را به زمین بنشاند. به این بهانه مروری داریم بر ویژگیهای این پهپاد پیشرفته.

 

لاکهید مارتین آر کیو ۱۷۰ سنتینل (به انگلیسی: Lockheed Martin RQ-170 Sentinel) یک هواپیمای شناسایی است که توسط لاکهید مارتین ساخته شده ‌است. واژه Sentinel به معنای نگهبان و کشیک است. از مشخصات این هواپیما اطلاعات اندکی به بیرون درز پیدا کرده‌است، اما کارشناسان نظامی معتقدند که دارای قابلیت رادارگریزی و ابزارهای شناسایی و احتمالا قادر به حمل سلاح نیز هست. نخستین بار از این هواپیمای جاسوسی در افغانستان و طی «عملیات آزادی پایدار» استفاده شد، به همین خاطر به این هواپیما لقب جانور قندهار داده شده است. تکنولوژی بکار گرفته شده در این هواپیما با تکنولوژی به کار گرفته شده در هواپیماهای یو اس بی ۲ و جنگنده اف-۳۵ لایتنینگ ۲ شباهتهای فراوانی دارد.

ویژگیهای مهم RQ-170

1-نخستین ویژگی این هواپیمای بدون سرنشین که باعث شده در نوع خود منحصر به‌فرد باشد، توانایی تقریبا مهارناپذیر رادارگریزی آن است. اطلاعات موجود نشان می دهد این هواپیما توسط رادارهای معمولی برد بلند (حتی انواع بسیار پیشرفته آن) به هیچ وجه قابل رهگیری نیست و رادارهای برد کوتاه VHF نیز تنها در صورتی قادر به مشاهده آن –آن هم به سختی- هستند که هواپیما کمتر از 40 کیلومتر با آنها فاصله داشته باشد؛ اتفاقی که وقوع آن تقریبا محال است. ویژگی رادار گریزی این هواپیما ناشی از پوشش بسیار مخصوصی است که تمام سطح آن را پوشانده و بسیاری از کشورهای جهان از جمله روسیه و چین سال های طولانی است که به دنبال دست یابی به فرمول و مشخصات ساختمانی آن هستند. روزنامه نیویورک تایمز در تحلیل به قلم ویلیام براد و دیوید سانجر که روز دوشنبه 14 آذر 1390 منتشر شده، درباره توانایی رادار گریزی هواپیمای RQ-170 نوشته است: «به گفته مقامات امریکایی، یک نمونه رادار گریز این هواپیمای بدون سرنشین اوایل امسال ساعت ها در ‏موارد مکرر بر فراز مخفیگاه اسامه بن لادن در ابت آباد پاکستان پرواز کرد بدون آنکه بوسیله ‏سامانه های دفاع هوایی پاکستان مورد شناسایی قرار گیرد». این روزنامه ادامه داده است: «ماه ها گزارش هایی، همگی تایید نشده، ‏منتشر شده است که از همان هواپیما مرتبا بر فراز ایران و احتمالا با هدف شناسایی مراکز هسته ای یا ‏موشکی مخفی استفاده می شده است». همچنین لولیتا سی بالدور، در گزارشی برای آسوشیتدپرس از واشینگتن در روز سه شنبه 15 آذر 1390 نیز او قول لورن تامپسون، تحلیلگر دفاعی موسسه لکسینگتون در ویرجینیا در این باره می نویسد: «این هواپیماها طوری طراحی شده اند که بتوانند به مکان هایی بروند که دیگر ‏هواپیماهای باسرنشین یا بدون سرنشین نمی توانند به آنجا بروند. این هواپیما به ویژه طوری طراحی شده ‏است که ردیابی و هدف قرار دادن آن توسط دشمنان بسیار دشوار باشد». به نظر عامل اصلی رادارگریزی این هواپیما رنگ مخصوص بدنه آن است.

 2- دومین ویژگی این هواپیما که انتقال آن به ایران نگرانی بسیار جدی امریکایی ها را برانگیخته آن است که این فناوری RQ 170 شباهتی جدی به فناوری بمب افکن های B-2 و همچنین جنگنده بمب افکن F-35 دارد که جزو پیشرفته ترین و در عین حال محرمانه ترین فناوری های نظامی امریکا محسوب می شود.
3- سومین ویژگی هواپیمای بدون سرنشین امریکایی که در اختیار ایران است، مربوط به موتورهای بسیار پیشرفته آن است که عملا به آن امکان می دهد به جای چند ساعت، چند روز در در هوا باقی بماند. جان پایک از اندیشکده گلوبال سکیوریتی در این باره به لولیتا سی بالدور گزارشگر آسوشیتدپرس از واشینگتن در روز 15 آذر 1390 گفته است: «کلید موفقیت آمریکا در مورد هواپیماهای رادارگریز، موتورهای کم مصرف آنها است که به آنها ‏امکان می دهد به جای چندین ساعت، روزها در هوا بمانند».‏

4- ویژگی چهارم هواپیمای RQ-170 مربوط به توانایی های جنگ الکترونیک آن به‌ویژه در دو حوزه خاص است. نخست اینکه این هواپیما می تواند مجموعه ارتباط رادیویی با سیم و بی سیم در اطراف منطقه پروازی خود را تا شعاعی بزرگ شنود کند و دوم اینکه قادر است در منطقه پروازی خود در صورت لزوم اختلالات الکترونیکی وسیع ایجاد کند.

5- ویژگی پنجم هواپیمای بدون سرنشین RQ-170 استقرار رادارهای فوق پیشرفته "سار" بر روی آن است که هیچ نمونه مشابهی در جهان ندارد. منابع غربی نام این رادار را AESA ذکر کرده اند.
6- ششمین ویژگی این هواپیما مربوط به دوربین ها، لنزها و سنسورهای نصب شده بر روی آن است که به آن یک توانایی منحصر به‌فرد تصویربرداری جاسوسی می دهد. این دوربین ها دارای توان تصویر برداری با وضوح بسیار بالا در هر شرایط جوی و همچنین دارای قدرت تفکیک منحصر به‌فرد هستند.

 سایر ویژگیها

همانطور که اشاره شد توسط شعبه توسعه برنامه های پیشرفته (اسکانک ورکس) شرکت لاکهید مارتین طراحی شده است.این هواپیما دارای یک موتور و بالی با لبه حمله مستقیم است. با توجه به ضخامت زیاد بال – بدنه ، می توان حدس زد که وزن و نیروی موتور این هواپیما بیش از هواپیمای پیشین اکتشافی بدون سرنشین ساخت لاکهید مارتین با نام RQ-3 دارک استار (RQ-3 dark star) است.دارک استار دارای یک موتور توربوفن «اف جی -44» ، (FJ-44) ساخت شرکت ویلیامز با نیروی رانش 1900 پوند (861 کیلوگرم معادل 8.44 کیلونیوتن) و حداکثر وزن 8500 پوند (3855 کیلوگرم) بود.
با توجه به برخی ویژگیهای RQ-170 Sentinel می توان حدس زد که این هواپیما یک طرح نسبتاً استیلث است ؛ بدون تأکید فوق العاده هواپیمای دارک استار و ایکس- 47بی به سطح مقطع راداری (RCS) بسیار کم به نظر می رسد که لبه های حمله این هواپیما تیز نیستند-که معمولاً برای اجتناب از بازتاب های راداری ضروری تلقی می شود و نیز دریچه های ارابه های فرود بجای اینکه با خطوط لبه حمله منطبق باشند، چهارگوش هستند و دارای لبه های زیگزاگ نیز نمی باشند.
به علاوه،اگزوز موتور بجای اینکه همانند طرح های کلاسیک استیلث در بالای بال قرار داشته باشد، در انتهای بدنه است و توسط بال، از امواج راداری محافظت نمی شود. نوک بالها نیز ظاهراً بجای استفاده از خطوط مستقیم، دارای انحنا هستند در نتیجه می توان حدس زد که سنتینل با هدف اجتناب از استفاده های بسیار سری ، طراحی و ساخته شده است. سقوط RQ-170 به عنوان یک هواپیمای بدون سرنشین یک موتوره از لحاظ آماری بسیار محتمل است. هواپیمای بدون سرنشین فوق العاده استیلث – نظیر هواپیمای کوارتز(Quartz) ، طرح مشترک لاکهید و بوئینگ که هرگز ساخته نشد و هواپیمای دارک استار که در ابتدا اثباتگر تکنولوژی آن بود – همواره به این دلیل که نمی توان به دلیل خطر افشای تکنولوژی بسیار سری ، آنها را در عملیات مورد استفاده قرارداد ،همیشه مورد انتقاد بوده اند.

 رنگ خاکستری متوسط این هواپیما نیز اشاراتی به مقدورات پروازی آن دارد. در ارتفاع بسیار زیاد(بیش از 60 هزار فوت معادل 18 کیلومتر) ، رنگ بسیار تیره بهترین پوشش بصری را حتی در روشنایی روز فراهم می کند. زیرا نور بسیار کمی در پس زمینه وجود دارد که آنهم به دلیل رطوبت و ذرات غبار در ارتفاعات پایین تر پراکنده می شود. در نتیجه RQ-170 ، یک هواپیمای ارتفاع متوسط است که احتمال نمی رود در ارتفاع بیش از 50 هزار فوت(15 کیلومتر) پرواز کند. این ارتفاع پروازی ، در ضمن امکان استفاده از موتور های جت تجاری تولیدی را ساده تر می کند. پیش از این گزارش شده بود که شرکت جنرال الکتریک سرگرم فعالیت بر روی نمونه طبقه بندی شده ای از موتور TF-34 است که ظاهراً با نیازهای RQ-170 منطبق است .
به موجب یادداشتی که توسط نیروی هوایی ایالات متحده تهیه شده، به خدمت گیری RQ-170 در راستای خواسته وزیر دفاع این کشور برای افزایش پشتیبانی اکتشافی،نظارتی ،جاسوسی یگانهای رزمی در افغانستان و نیز به گفته رئیس ستاد نیروی هوایی این کشور برای افزایش اتکای نیروی هوایی ایالات متحده به هواپیماهای بدون سرنشین است.
شماره گذاری RQ-170 از لحاظ حروف صحیح ولی از لحاظ عددی ، خارج از ترتیب است که نشان دهنده تلاش برای جلوگیری از حدس زدن در مورد وجود برنامه است. از لحاظ فنی ، حروف (RQ) اشاره به هواپیمای بدون سرنشین غیرمسلح دارد؛ در حالی که حروف (MQ) به معنای هواپیمای بدون سرنشین مسلح است. اشاره یادداشت فوق الذکر نیروی هوایی مبنی بر پشتیبانی از نیروهای رزمی خط مقدم زمانی با ویژگی های قابل مشاهده طراحی این هواپیما ترکیب می شود که شامل استیلث محدود (شامل لبه حمله ضخیم و طرح ساده اگزوز موتور) نشان می دهد که سنتینل یک هواپیمای تاکتیکی در جنبه های عملیاتی و نه یک طرح برای جاسوسی استراتژیک است.
در هر حال، با طرح کم پیدایی محدود ، این هواپیما می تواند برای پرواز در طول مرز با کشورهای همسایه افغانستان و نگاهی به درون این کشورها برای جمع آوی اطلاعات مفید در مورد آزمایشات موشکی،هسته ای،دورسنجی و جاسوسی الکترونیک قابل استفاده باشد.

سابقه‌ عملیاتی

اسکادران ۳۰ شناسایی ارتش آمریکا، از این پهپاد استفاده می‌نماید. این اسکادران که پایگاهش در فرودگاه آزمایش برد تونوپا در نوادا است، از اول سپتامبر ۲۰۰۵ فعالیت خود را آعاز نمود.

پهپاد "RQ-170 " پرنده بدون سرنشینی است که مدتها در کشور افغانستان در حمایت از عملیات نیروهای ناتو در سکوت  عمل می کرد. این هواپیما برای اولین بار در سال 2007میلادی به صورت عملیاتی وارد خدمت نیروهای مسلح آمریکا شد و به شکل مخفیانه به عملیات در افغانستان پرداخت.

در سال 2007 میلادی اولین تصاویر این هواپیما در پایگاه هوایی قندهار منتشر شد. بنا بر اطلاعات منتشر شده و با توجه به عدم دسترسی نیروهای طالبان به سیستم های راداری، هدف از مستقر کردن این پرنده پیشرفته در کشور افغانستان انجام عملیات های شناسایی و جاسوسی بر فراز حریم هوایی دو کشور ایران و پاکستان است.
بنا بر اظهارنظر مقامات آمریکایی در جریان حمله نیروهای آمریکایی به پاکستان به منظور از بین بردن اسامه بن لادن رهبر شبکه تروریستی القاعده ، این پرنده بی سرنشین تصاویر زنده ای از فراز محل اقامت بن لادن به کاخ سفید ارسال کرده و همزمان مشغول شنود مکالمات ارتش پاکستان بوده است.

همچنین گزارشاتی از حضور این پرنده در کشور کره جنوبی به منظور رصد فعالیتهای موشکی کره شمالی وجود دارد. در دسامبر ۲۰۰۹ روزنامه‌ جوونگ آنگ دیلی از کره جنوبی در خبری از پرواز آزمایشی این پهپاد در کره جنوبی اطلاع داد. این پروازها از چند ماه پیش آغاز شده بود و با هدف جایگزینی هواپیماهای قدیمی شناسایی لاکهید یو‌۲، از سوی پایگاه هوایی اوسان صورت می‌گرفت.

جانور قندهار در چنگ ایران

هواپیمای پهباد RQ 170 جاسوسی بدون سرنشین آمریکا تا پیش از تجاوز به حریم هوایی ایران و سقوط در خاک این کشور یک هواپیمای فوق محرمانه بود، اما به نظر می رسد از زمان سقوط در ایران دیگر فوق محرمانه بودن آن بی معنا است. بررسی این هواپیما از سوی دانشمندان ایرانی می تواند باعث افشای ویژگی های پیچیده فناوری به کار رفته در این هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین شود. همچنین ممکن است سیستم های ارتباطی، تجهیزات ویدئویی و خود تخریبی و الگوهای مربوط به مکانیسم های پایه ای برگشت به آشیانه نیز به دست نیروهای ایران بیافتد. این مقامات که خواستند نامشان افشا نشود، اعلام کردند که هواپیمای RQ 170 بخشی از پروژه فوق سری سازمان سیا است که از نظر سری بودن حتی از درجه فوق سری هم بالاتر است، به همین دلیل تحقیقات در مورد علت از دست رفتن این هواپیمای جاسوسی نیز طبقه بندی شده و فوق محرمانه است.


در بخش دیگری از این گزارش آمده است: علاوه بر این بقایای این هواپیما می تواند به دانشمندان ایرانی، چینی، روسی و یا هر کشور دیگری برای توسعه هواپیماهای جاسوسی مادون قرمز و یا فناوری هواپیماهای رادار گریز که تحت شرایطی قادر به ردیابی هواپیماهای مخفی از قبیل هواپیماهای بدون سرنشین هستند، مورد استفاده قرار گیرد.
علاوه بر این مقامات اطلاعاتی آمریکا از این مسئله در هراسند که امکانات موجود در این هواپیمای جاسوسی از جمله پوشش های ویژه هواپیما، موتور و دیگر تجهیزات منحصر به فرد آن برای ایجاد پیشرفت در هواپیماهای جاسوسی رادار گریز کشورهای دیگر از جمله چین مورد استفاده قرار گیرد.
نورتون شوارتز فرمانده نیروی هوایی آمریکا در این باره می گوید: کاملا واضح است که بهره برداری از سیستم مهندسی این هواپیما برای این کشورها امکان پذیر است. در واقع موضوع ایده آل برای در این زمینه این است که در تولید این هواپیما پیشرفت های مورد نظر آمریکا حفظ شود. این همان چیزی است که در ذهن ما نیز وجود دارد.
وی در ادامه سخنان خود تصریح می کند: در صورتی که این هواپیما در اختیار یکی از رقبای اصلی آمریکا در عرصه جهانی قرار گیرد، آمریکا کار زیادی در این مورد نمی تواند انجام دهد. از سوی دیگر دستیابی مقامات اطلاعاتی روسیه و چین به این هواپیما برای آمریکایی ها بسیار بدتر و کابوس وارتر از نگرانی در مورد تلاش ایران برای استفاده از سیستم مهندسی به کار رفته در این هواپیما است.

در ادامه این گزارش آمده است: استراتژی چین برای به دست آوردن فناوری کشورهای دیگر در زمینه پیشرفت های نظامی هوانوردی بر سه اصل استوار است، خرید، ساختن و یا دزدیدن این فناوری. گزارش اخیر موسسه ملی مطالعات استراتژیک دانشگاه دفاعی واشنگتن این نکته را بیان کرده است که اولویت اصلی چینی ها در این زمینه دزدیدن این فناوری ها است، به ویژه این که چینی ها به تازگی متوجه شده اند ایجاد تغییرات کوچک در یک جنگنده نیروی هوایی در میزان توانایی این جنگنده ها تاثیر بسیار زیادی خواهد داشت.
در واقع چین بیش از آن که بر روی تلاش برای به دست آوردن فناوری ساخت این تجهیزات از نظر قانونی و یا توانایی های خود برای ساخت این فناوری ها تمرکز کند، تمایل دارد بر روی توانایی های جاسوسی خود برای به دست آوردن فناوری های نظامی بسیار حساس تکیه کند.
دو نفر از مقامات آمریکا در اظهاراتی مدعی شده اند که منفجر کردن بقایای این هواپیما و یا فرستادن نیروهای ویژه عملیاتی به ایران برای منهدم کردن و یا به دست آوردن مجدد این هواپیما جزء اولویت های دولت اوباما نیست. زیرا هر گونه اقدامی در این زمینه به منزله بروز جنگ خواهد بود.


این گزارش در ادامه می افزاید: مقامات اطلاعاتی سازمان سیا مدعی شده اند که فهمیدن نحوه ساخت این هواپیما و جزئیات آن بسیار سخت و زمان بر خواهد بود، اما آزار دهنده ترین بخش ماجرا برای آمریکایی ها سخنان مقامات ایران است که گفته اند این هواپیما را خود موفق شده اند از طریق هک کردن مسیر کنترل آن بنشانند. مسئله ای که بر اساس اظهارات مقامات اطلاعاتی آمریکا بسیار محتمل است.
در پایان این گزارش به نقل از مقامات اطلاعاتی آمریکا آمده است: این احتمال که ایرانی ها با کمک چینی ها و روس ها توانسته اند این هواپیما را هک کرده و بنشانند، یک مسئله نگران کننده و هشدار دهنده برای آمریکا است، زیرا این مسئله به این معنا است که ایرانی ها قادر به از بین بردن توانایی های هواپیماهای جاسوسی آمریکا هستند.
با توجه به پنهانکاری مسئولین آمریکایی در مورد این پرنده اطلاعات دقیقی در مورد توانایی های این پرنده،مشخصات پروازی و محموله قابل حمل توسط این پرنده بدون سرنشین منتشر نشده است.
در یک نگاه کلی RQ-170 یک بال پرنده شبیه به طرح بمب افکن پنهان کار B-2 نیروی هوایی آمریکا است که به منظور انجام عملیات های شناسایی بر فراز حریم هوایی متخاصم طراحی شده است.

توانمندیهای RQ-170 در جمع‌آوری اطلاعات

می‌توان مهمترین ویژگی"جانور قندهار" که برخی از تحلیلگران حتی مهمتر از تکونولوژی راداگریزی آن می‌دانند، استفاده از راداراها و حسگرهای فوق مدرن اپتیکی برای شناسایی و اسکن منطقه‌ای تحت ماموریت این پرنده دانست. ویژگی‌هایی که به RQ-170 امکان در اختیار داشتن قدرت دیدن، شنیدن و بوییدن از فاصله‌های بسیار دور و با وضوح بالا را داده است.
خاصیت بکار رفته در این حسگرهای اپتیکی به نحوی است که به RQ-170 امکان می‌دهد از ارتفاعی چندین هزار پایی، با اسکن چهره و حرکات اشخاص، افراد را تشخیص داده و به درستی شناسایی کند.
این در حالی است که حسگرهای صوتی "جانور قندهار" این امکان را به پهپاد شکار شده توسط ایران می‌دهد که امکان شنود همه امواج صوتی موجود در یک محدوده مشخص جغرافیایی را براحتی در اختیار داشته باشد.
استفاده از تکنولوژی بسیار پیشرفته رادار AESA که علاوه بر جنگنده  F35 در این پهپاد نیز به کار گرفته شده است، موجب شده تا قابلیت تشخیص و تحلیل امواج مختلف با کیفیت و وضوح بالا در اختیار این پرنده کوچک باشد.

 و اینها همه در حالی است که حسگرهای RQ-170 قادر به تشخیص وجود مواد شیمیایی و مواد رادیواکتیو در یک محدوده مشخص و میزان تراکم آن مواد در منطقه مذکور هستند.
پیتر سینگر از  موسسه بروکینگز نیز در این زمینه می‌گوید: " حسگرهای تعبیه شده در هواپیمای بدون سرنشین امریکا ارزشمندتر از قابلیت های رادار گریز آن است این فناوری پیچیده اپتیکی استفاده کنندگان از هواپیمای پهپاد آمریکایی را قادر می سازد تا مظنونان تروریستی را از فاصله ده‌ها هزارپایی در هوا به درستی شناسایی کنند . اگرچه برخی از ابزار و ماشین آلات بکار رفته در این هواپیماها بخوبی شناخته شده و معلوم است ولی اطلاع از برخی دیگر از جنبه ها به ویژه حسگرهای آن برای کشورهایی مانند چین با اهمیت و حساس خواهد بود ."
وی ادامه می‌دهد: "این هواپیماهای بدون سرنشین علاوه بر تصاویر ویدئویی،‌ تجهیزات و سنسورهای رهگیری خاصی دارند که قادرند حتی میزان اندکی از ایزوتوپ های رادیواکتیو و دیگر مواد شیمیایی را تشخیص داده و تحقیقات هسته ای را برملا کند."
سینگر می افزاید: "‌ این هواپیما قطعا به مثابه جواهری گرانبها می ماند که در شرایط کنونی به دست آنها افتاده است ولی هر چه هست یکی از حسگرهای بکار رفته در هواپیماهای سنتینل یک AESA  است که از رادارهای بسیار پیشرفته محسوب می شود در واقع موجب می شود نسل آینده هواپیماهای ما با نسل حاضر فرق کند و این تفاوت فقط به هواپیماهای بدون سرنشین مربوط نمی شود بلکه هواپیماهای سرنشین دار مانند اف - 22 و اف - 35 را هم در بر خواهد گرفت."
از سوی دیگر آنچه "جانور قندهار" را در مقایسه با ماهواره‌ها و رادارهای جاسوسی، به ابزاری محبوب برای سرویس جاسوسی امریکا تبدیل کرده است، بجز امکاناتی همچون شنود، تصویربرداری و تحلیل تصاویر، تشخیص مواد شیمیایی و رادیو اکتیو و سیستم‌های قدرتمندی راداری، قابلیت اسکن و تمرکز بر یک محدوده خاص جغرافیایی برای مدتی طولانی و بصورت مستمر است.

چنانکه ماهواره‌های جاسوسی معمولا به گونه‌ای طراحی می‌شوند که در هر شبانه روز یکبار به دور زمین بچرخند و بر این اساس امکان دریافت اطلاعات از هر نقطه زمین را تنها برای دقایقی خواهند داشت و این در حالی است که RQ-170 به دلیل رادارگریز بودن، می‌تواند ساعت‌ها بر یک محدوده خاص جغرافیایی متمرکز شده و بدون جلب توجه از آن محدوده اطلاعات جمع آوری کرده و به مرکز فرماندهی خود ارسال کرده و این پهپاد را قادر به اجرای عملیات شناسایی بیست و چهار ساعته می‌کند. عملیاتی که از عهده ماهواره ها خارج است.
در همین زمینه، دنیس گورملی، کارشناس موشکی و پهپاد در دانشگاه پیتسبورگ در گفتگویی با نیویورک تایمز می‌گوید: " زیر نظر گرفتن ایران کار تازه ای نیست. ماهواره های امریکا سال‌هاست بر روی تاسیسات هسته ای، پایگاه های موشکی و دفاعی ایران تنظیم شده‌اند. اما هواپیمای  RQ-170که می تواند در ارتفاع پنجاه هزار پایی پرواز کند در راستای این تلاش ها از اهمیت خاصی برخوردار است. زیرا در حالیکه یک ماهواره در حال چرخش می تواند فقط چند دقیقه مکانی را تحت نظر بگیرد، یک هواپیمای بدون سرنشین می‌تواند به آهستگی حرکت و ساعت ها تصویر تهیه کند و در نتیجه می‌تواند سرنخ های مهمی پیرامون کاری که در حال انجام است، تجهیزات استفاده شده و میزان نیروی کار تهیه کند. "
به نظر می‌رسد تنها دستیابی به فناوری اپتیکی و راداری این پهپاد پیشرفته، می‌تواند ایران را به مرزهای دانش اپتیک پرتاب کند. دستاوردی که تنهای یکی از دستاوردهای مهم شکار پهپاد امریکایی توسط پدافند هوایی ایران است.

مشخصات پهپاد RQ-170

نوع: پرنده بی سرنشین (پهپاد)

طول: 4.5 متر

دهنه بال: 19.99 متر

ارتفاع: 1.8 متر (تقریبی)

سقف پرواز: 15000 متر (تقریبی)

نیروی محرکه: یک موتور توربوفن  Garrett TFE731 یا  General Electric TF34

سازنده: لاکهید مارتین

ورود به خدمت: سال 2007

کاربر: نیروی هوایی آمریکا

تعداد ساخته شده: 20 فروند (تخمینی)

 ______________________________________________________________

منابع:

irartesh.ir

newcoy.persianblog.ir

 fararu.com

گردآوری و تنظیم:وبلاگ هوانورد (کاوه)

هلی کوپتر بل 214 اس تی، به نام ایران و به کام دشمن

$
0
0

در پی موفقیت چشمگیر هلیکوپتر « بل-214 اصفهان »، شرکت بل هلیکوپتر ایالات متحده در طی سالهای پیش از انقلاب اقدام به طراحی یک هلیکوپتر بسیار پیشرفته دوموتوره بر مبنای بدنه هلیکوپتر «اصفهان» و اختصاصاً برای ایران نمود.قرار بود که این هلیکوپتر در مجتمع تولید هلیکوپتر در ایران ، واقع در شاهین شهر اصفهان تولید شود.

ولی شرایط طور دیگری رقم خورد.برنامه هلیکوپتری که به سفارش و برای ایران طراحی شد، پس از انقلاب - نظیر بسیاری از پروژه های دیگر- لغو شد و سر انجام ، بجای خدمت در نیروهای مسلح کشورمان ، توسط دشمنان ایران (رژیم بعثی صدام) بکار گرفته شد و تنها نمونه هلیکوپتر «214 اس تی» (214 ST) موجود در کشورمان، نمونه ای آسیب دیده است که در طی جنگ از نیروهای عراقی به غنیمت گرفته شد. در این مطلب، به داستان این هلیکوپتر از آغاز تا انجام می پردازیم.

ارتباط ایرانی

طی نیمه نخست دهه هفتاد میلادی، شرکت بل سه نوع هلیکوپتر جدید را تکمیل ، آزمایش و تولید نمود : هلیکوپتر کاملاً جدید متوسط دو موتوره مدل 222 ،مدل 412 که نمایانگر نخستین هلیکوپتر تولیدی بل مجهز به ملخ های چهار پره بود و مدل 214 اس تی که نشانگر تمایل شرکت بل برای تولید هلیکوپترهای بزرگ بود.

همانند بسیاری از هلیکوپترهای تولیدی شرکت بل در ربع سوم قرن بیستم ،هلیکوپتر 214 اس تی حاصل فرایند طولانی توسعه و پالایش بود که با هلیکوپتر ایکس اچ – 40 (XH-40) در سال 1955 (1334) آغاز شد و سپس با تولید سری هلیکوپترهای نظامی UH-1/AH-1 و انواع تجاری آنها یعنی مدلهای 204 ، 205 و 212 ادامه یافت.هرچند هلیکوپتر 214 اس تی تجارب حاصل از ساخت این هلیکوپترها را به همراه داشت، اما با توجه به خصوصیات آن ، بیشتر یک هلیکوپتر جدید به شمار می رفت.در واقع این هلیکوپتر سنگین ترین عضو خانواده هیوئی به شمار می رود که برای شرایط خاص ایران ، یعنی ارتفاع زیاد مناطق کشور از سطح دریا و درجه حرارت زیاد، که در آن ، هردو این عوامل به حداکثر می رسند و تأثیر بسیاری بر عملکرد هلیکوپتر می گذارند،ساخته شد.

با این منشأ هلیکوپتر 214 اس تی به بل مدل 204 باز می گردد که توسط این شرکت برای برآورده ساختن نیازمندیهای ارتش آمریکا برای یک هلیکوپتر خدماتی جدید در اوایل دهه پنجاه میلادی طراحی شد،با اینحال، داستان هلیکوپتر 214 اس تی در سال 1970 آغاز شد.در این سال شرکت بل یک مدل بهبود یافته از هلیکوپتر UH-1 هیوئی را با سرمایه و با نام مدل 214 هیوئی پلاس (Bell-214 Huey Plus) به پرواز درآورد.مدل UH-1، خود به عنوان مهمترین نوع هلیکوپتر ترابری نظامی خانواده 205 با موتور قوی تر و دیگر اصلاحات ساخته شد.هلیکوپتر هیوئی پلاس با ابعاد کلی مشابه مدل 205 دارای یک موتور توروشفت 1900 اسب بخار لایکومینگ تی 53-702 (Lycoming T53-702) و سیستم انتقال نیرو تا سقف 2000 اسب بخار بود.در ضمن قطر پروانه اصلی آن با 2 فوت (0.61 متر) افزایش ، به 50 فوت(15.2 متر) رسید و محور ملخ اصلی نیز تقویت شد.وزن ناخالص این هلیکوپتر با 14 سرنشین به علاوه خلبان ها به 11000 هزار پوند (4989 کیلوگرم) بود.

 

هر چند هلیکوپتر هیویی پلاس وارد خط تولید نشد،لیکن مبنای هلیکوپتر خدماتی مدل تی -214 ، 16 نفره شد که ایران برای خرید آن قرارداد بزرگی را در اواخر سال 1972 امضا کرد.شرایط ویژه آب و هوایی ایران مستلزم مقدورات پروازی بهتری در دمای محیطی بالا و ارتفاع زیاد بود.در نتیجه، شرکت بل نوع آزمایشی این هلیکوپتر را به یک موتور لایکومینگ تی سی 4 بی-8 دی (Lycoming TC4-B8-D) و سیستم انتقال نیرو با ظرفیت 2050 اسب بخار ، در اصل، برای هلیکوپتر رزمی مدل 309 کینگ کبرا تکمیل شده بود مجهز کرد.وزن ناخالص این هلیکوپتر نیز تا 13000 پوند (5896 کیلوگرم) و یا 15500 پوند (6803 کیلوگرم) با محموله آویزان خارجی افزایش یافت.سرعت پیمایش آن نیز معادل 150 مایل بر ساعت (240 کیلومتر بر ساعت) و دارای برد پروازی 300 مایل (481 کیلومتر) بود.

شرکت بل نخستین هلیکوپتر از مجموع 187 فروندی هلیکوپتر 214 ای (214-A) سفارش ایران به نام اصفهان را در مارس 1974 به پرواز در آورد و دو ماه قبل از آن یعنی در 4 ژانویه (14 دی) اعلام کرد که نوع تجاری این هلیکوپتر جدید به نام مدل 214 بی (214- قرار است تکمیل شود.

در اواسط دهه هفتاد ، در حالی که پروژه مدل های 214 ای و 214 بی در حال انجام بودند، شرکت بل ارتباطات مهمی با ایران برقرار ساخت ، که با فروش هلیکوپترهای ای اچ-1 جی کبری (AH-1J Cobra) ومدل 214 ای آغاز شد اما در نهایت منجر به انتخاب شرکت بل برای مشارکت در برپایی یک مجتمع تولید هلیکوپتر در ایران در نوامبر 1976(آبان 1355) گردید.هدف اولیه که در آن هنگام بیان شد،تولید مشترک 400 فروند هلیکوپتر مدل 214 ای بود که البته این تعداد جدای از هلیکوپترهایی بود که تا آن هنگام از ایالات متحده خریداری شده بودند. با توجه به اینکه برای جایگزینی هلیکوپترهای مورد نیاز به دلیل سوانح مختلف تعداد 6 فروند 214 ای دیگر نیز سفارش داده شد،مجموع هلیکوپترهای سفارشی به 193 فروند مدل 214 ای و نیز 39 فروند مدل 214 سی که برای عملیات های جستجو و نجات تجهیز شده بود بالغ گردید.

 

در این زمان ، با توجه به الزامات عملیاتی مورد درخواست ایران و تأکید بسیار برای برنامه توسعه هلیکوپترهای ایران توسط شرکت بل و نیز با کمک تأمین مالی از سوی دولت وقت ایران ، این شرکت تگزاسی مبادرت به تغییر سازه مدل 214 به یک هلیکوپتر دو موتوره کرد.این اقدام از سویی برای افزایش مقدورات پروازی و عملیاتی آن در دمای بالا و ارتفاع زیاد و از سوی دیگر به دلیل ایمنی بیشتر به دلیل استفاده از دو موتور بود. در 15 فوریه 1977 (27 بهمن 1356) ، شرکت بل یک هلیکوپتر مدل 214 ای ، مجهز به دو موتور توربوشفت تی 700 (T-700) ساخت شرکت جنرال الکتریک، هریک با توان 1625 اسب بخار را به پرواز درآورد.این موتور در آن هنگام بر روی هلیکوپتر سیکورسکی یو اچ -60 بلک هاوک که به تازگی ساخته شده بود نیز نصب شده بود.شرکت بل با توجه به پرواز موفقیت آمیز نمونه مجهز به این موتور و با پشتیبانی دولت ایران ، قبل از پایان سال 1977 (1356) تصمیم گرفت تا نوع تولیدی این هلیکوپتر را که 30 اینچ (76 سانتیمتر) به طول بدنه افزوده شده و شامل موارد دیگری از بهسازی ها ، از جمله شامل پره های اصلی از جنس مواد کامپوزیت و با قطر 52 فوت (15.85 متر) بود، را تکمیل کند.

تصویر گرافیکی از مقایسه دو نمونه ۲۱۴ ای و ۲۱۴ اس تی

این مدل به نام 214 اس تی (214 ST) مخفف موتور دارای طول بیشتر (Stretched Twin) ، ملقب شد و ایران نیز در این راستا ، طرح های خود برای مجتمع ساخت هلیکوپتر اصفهان را تغییر داده و تصمیم گرفت 350 فروند از هلیکوپترهای بزرگتر 214 اس تی و فقط 50 فروندهلیکوپتر مدل 214 ای را در این کارخانه تولید کند.در حالی که تصمیمات نهایی در مورد طراحی این هلیکوپتر اتخاذ می شد،شرکت بل سه نمونه اولیه آن را در دست ساخت داشت که یکی نوع نظامی برای ایران و دو نمونه دیگر نیز از نوع تجاری بودند.موتور نمونه نظامی تی 700 /تی اس و موتور نمونه تجای سی تی 7-2بود. با توجه به این سیستم انتقال نیروی موتور این هلیکوپتر توان انتقال نیروی موتور تا 2250 اسب بخار را داشت،لذا این (214-ST) قادر بود که در شرایط استاندارد،با یک موتور و 89 درصد وزن ناخالص در ارتفاع 13500فوت (4115 متر) ، پرواز درجا انجام دهد و در درجه حرارت 35 درجه سانتیگراد ، با هم با یک موتور و 80 درصد وزن ناخالص پرواز درجا کند.این موارد ، از الزامات ویژه اقلیمی و عملیاتی ایران بودند. وزن ناخالص پیش بینی شده برای هلیکوپتر 214 اس تی در سال 1987 (1357) 16500پوند (7484 کیلوگرم) بودکه با این وزن، سقف پرواز با فقط یک موتور معادل 8000 فوت (2438 متر) در شرایط استاندارد بود.مدل نظامی هلیکوپتر214 اس تی دارای دو خلبان و قادر به حمل تا 17 سرباز بود.برد آن نیز در حدود 330 ناتیکال مایل (611 کیلومتر) با حمل سوخت اضافی تخمین زده می شد.
پیش از آنکه نمونه های اولیه هلیکوپتر 214 اس تی در تابستان 1979 آماده پرواز شوند در ایران انقلاب شد و طرح تولید مشترک این هلیکوپتر ناگهان متوقف شد.این مسأله ، به نحوی آشکار ضربه سختی به شرکت بل وارد کرد؛ چرا که این امر به این معنا بود که سهم ایران از هزینه شروع ساخت این هلیکوپتر (که طبق گزارشها 50 درصد بود) فقط تا حدی پوشش داده شده و همچنین تولید در مقیاس بزرگ پیش بینی شده در زمینه قطعات و اجزای این هلیکوپتر برای خط مونتاژ اصفهان دیگر صورت نمی گرفت.این در حالی بود که طبق قرارداد میان ایران و شرکت بل هلیکوپتر، از آنجایی که این هلیکوپتر در آغاز با توجه به شرایط ویژه ایران طراحی و ساخته شد ، ساخت 85 درصد از قطعات این هلیکوپتر در داخل کشورمان انجام می شد و بازاریابی و فروش آن در منطقه خاورمیانه نیز بر عهده ایران بود.

با این همه تا سال 1979 شرکت بل توانست تا بازار قابل استفاده ای برای این هلیکوپتر ترابری متوسط در خارج از ایران شناسایی نماید و لذا تصمیم گرفته شد تا اجازه ادامه توسعه آن صادر شود.هدف آن بود که امکان فروش این هلیکوپتر تا اوایل سال 1982 فراهم شود.علیرغم اهمیت ارتباط ایرانی در شروع پروژه ساخت هیکوپتر 214 اس تی ، از آن پس این هلیکوپتر صرفاً یک پروژه انحصاری بل از پایان سال 1987 بود. هرچند نام این هلیکوپتر بدون تغییر باقی ماند ولی در این زمان این هلیکوپتر ، 214اس تی (مخفف سوپر ترانسپورت- Super Transport) نامیده می شد.با اینحال ، بنا به اظهار برخی از کارشناسان دست اندرکار برنامه، برطبق قرارداد مابین ایران و شرکت بل هلیکوپتر، این شرکت به ازای فروش هر فروند 214 اس تی ، می باید درصدی به حساب – بعداً مسدود شده – ایران در ایالات متحده واریز می کرد.

ویژگیهای 214 اس تی

بل نخستین نمونه از سه مدل اولیه 214 اس تی را در 21 ژوئیه 1978 (30 تیر 1357) به پرواز در آورد و آن را برای توسعه مهندسی اختصاص داد.دو مدل اولیه دیگر قبل از پایان سال 1979 (1358) پرواز کرده و برای اخذ مجوز پروازی اداره هوانوردی فدرال (FAA)آمریکا به کار گرفته شدند.این سه مدل اولیه در مجموع ، بیش از 2000 ساعت پرواز کردند.در نوامبر 1979 (آبان 1358)، شرکت بل اعلام کرد مبادرت به تولید دسته اولیه 100 فروندی از هلیکوپتر 214 اس تی نموده است.تا هنگام اخذ مجوز(برای پرواز روزانه و شبانه در عملیات با امکان دید کم) در فوریه 1982(بهمن 1360)، حدود 35 سفارش غیر قطعی اخذ شده و شرکت بل درگیر تبدیل این سفارش ها به خرید قطعی بود.انتظار می رفت در آن سال 16 فروند تحویل گردد. خریداران شامل پترولیوم هلیکوپترز(2 فروند)،کمپانی آرامکو در عربستان سعودی ،پترول ایر در یونان ، بریتیش کالدونین هلیکوپترز(3 فروند) و نیروی هوایی ونزوئلا بودند.

از هنگامی که نمونه اولیه 214 اس تی به پرواز در آمد، چند تغییر مهم در آن ایجاد شد که تا حدی نتیجه بیان نقطه نظرات کاربران هلیکوپتر بود.از جمله موارد قابل ذکر افزایش وزن ناخالص آن به 17500 پاوند(7938 کیلوگرم) و پهنای داخل کابین تا حدود 12 اینچ (30.5 سانتیمتر) با انحنای خارجی درهای کابین و نیز کاهش چند اینچی نیمکتهای کابین ها برای ورود آسانتر به داخل کابین بود.به علاوه گزینه های دیگر نیز افزوده شدند که شامل یک رادار هواشناسی،یک بالابر خارجی برای عملیات، سیستم سوخت گیری مجدد تحت فشار، تجهیزات شناوری بر سطح آب و یک رادار ارتفاع سنج و یک مجموعه ارابه فرود ثابت سه چرخی به جای اسکی ها بودند و از سال 1983 در دسترس قرار می گرفتند.ارابه فرود با چرخ ، برای آن دسته از کاربران بود که از فرودگاههایی استفاده می کردند که در آنها توانایی حرکت بر روی زمین ضروری بود. بدنه 214 اس تی ، تا آنجا که به ساختار اصلی آن مربوط است، در واقع ادامه طرح بکار گرفته شده در هلیکوپتر هیویی بود و مانند مدل 205 دارای اسکلت متعارف تمام فلزی با همان سطح مقطع بود.به طول بدنه این هلیکوپتر درقیاس با مدل 205 و یو اچ-1 ، از جلو و عقب مقر پروانه اصلی حدود 8 فوت (2.4 متر) افزوده شده و همچنان که قبلاً نیز ذکر شد دارای درهای منحنی برای افزایش موثر پهنای کابین بود.شرکت بل ادعا می کرد که با اتخاذ تدابیر طراحی در ناحیه دماغه و اطراف محفظه موتورها ، این هلیکوپتر دارای کمترین میزان پسا در بین هلیکوپترهای قابل مقایسه با آن از لحاظ اندازه بود.بدنه 214 اس تی دارای یک میله حفاظتی در راستای فلسفه طراحی آن در زمینه ایمنی بود.از جمله تدابیر ایمنی در وهله اول وجود سیستم های دوگانه به منظور افزایش بقا در شرایط رزمی و غیر رزمی (توانایی ادامه پرواز پس از آسیب و یا خرابی سیستم های اصلی و بویژه موتور) بود و در وحله دوم ، ایجاد قابلیت بقای خدمه پس از وقوع سانحه و سرانجام ، جلوگیری از وقوع آتش سوزی پس از سقوط بود.پره های ملخ اصلی با طول وتر 33 اینچ (83.8 سانتیمتر) دارای ساختار تمام کامپوزیت بود که شرکت بل برای ساخت آن ، تسهیلات پیشرفته و خودکاری در فورت ورث تگزاس ایجاد کرد.

تصویری از یک هلیکوپتر ۲۱۴ اس تی با استتار نیروهای نظامی عراق

پره عقبی هلیکوپتر نیز دارای وتر 14 اینچی (35.6 سانتیمتر) بود و عمدتاً ساختاری فلزی داشت که رویه ای از فولاد ضد زنگ آن را پوشش می داد . هلیکوپتر 214 اس تی دارای سکان عمودی یک تکه شبیه به دیگر مدل های این خانواده بود.این هلیکوپتر ، در ضمن برای نخستین بار در میان تولیدات شرکت بل ، به سیستم کنترل پرواز با سیم (Fly By Wire) مجهز بود. همچنین بل سیستم کامپیوتری داده های پروازی جدید را برای هلیکوپتر 214 اس تی تکمیل کرد که هدف از آن کاهش بار کاری خلبان و افزایش توانایی سرنشینان برای بهره مندی از مقدورات بهینه از هلیکوپتر در خلال پرواز بود.

موتورها

موتورهای جنرال الکتریک سی تی 7-2 ای (CT7-2A) برای هلیکوپتر 214 اس تی نوع تجاری و موتور تی 700 تی اس (T-700 TS) برای هلیکوپتر 214 اس تی نوع نظامی در نظر گرفته شد که تأییدیه سازمان هوانوردی فدرال برای مدل تجاری در مه 1981 (اردیبهشت 1360) اخذ شده و دارای حداکثر توان 1625 اسب بخار در موقع برخاستن بود.این میزان می توانست در حالت تک موتوره به مدت 30 دقیقه تداوم یابد.ولی میزان توان مدام و مجاز این موتور 1258 اسب بخار بود.

 در ضمن این موتور ها هر یک دارای سیستم انتقال نیرو و سیستم های دوگانه هیدرولیکی و الکتریکی بودند.سیستم سوخت این هلیکوپتر نیز منعکس کننده فلسفه طراحی آن بوده و از دو سیستم جداگانه و مستقل با هفت مخزن سوخت جداگانه ولی مرتبط به هم تشکیل می شد. مجموع ظرفیت سوخت 214 اس تی 435 گالن (معادل 1647 لیتر) با وزن تقریبی 3000 پوند (1360 کیلوگرم) بود.

 

ترکیب داخل کابین

داخل هلیکوپتر سوپرترانسپورت را می شد تا به صورت مسافربری تجملی و یا خدماتی در آورد.حجم کلی کابین آن 316 فوت مکعب (8.95 متر مکعب)بود و شکل بندی خدماتی آن در صورتی که هلیکوپتر حامل بار بود مناسب تر می نمود.زیرا سبک تر و در مقابل آسیب پذیری ، مصون تر بود.در پشت سر خلبانان که هریک دارای صندلی هائی بودند که ضربات تا 14 جی (137.2 متر بر مجذور بر ثانیه) نیرو را تحمل می کرند، سه ردیف صندلی قرار داشت که در مجموع شامل 14 یا 15 صندلی بود.در پشت این سه ردیف صندلی، صندلی های کمکی در هریک از طرفین محفظه انتقال نیرو قرار داشت تا یک یا دو مسافر را در خود جای دهد. بدین ترتیب مجموعه سرنشینان به 18 نفر می رسید.در پیکر بندی 16 مسافری،این امکان وجود داشت تا صندلی های جاذب ضربه سقوط برای همه مسافران نصب شود.ولی در پیکربندی 18 مسافری ، همه صندلی ها معمولی بودند و می شد آن ها را توسط دو نفر در مدت 15 تا 20 دقیقه تا کرده و در مقابل محفظه انتقال نیرو انبار کرد.

یکی از جالب توجه ترین انواع 214 اس تی ، مدل دارای ارابه فرود چرخدار بود.شرکت بل به این گمان بود که نیمی از مشتریان در نهایت این نوع را سفارش خواهند داد.همه هلیکوپترهای 214 اس تی دارای لوازمی بودند که تعویض اسکی های فرود را ارابه های چرخدار در زیر بدنه و دماغه را میسر می ساخت.نوع چرخدار 214 اس تی موجب توسعه کاربرد آن می شد، هرچند بیشتر بازار بالقوه آن برای مأموریت های خدماتی برای سکوهای نفتی که فاصله زیادی از ساحل داشتند در نظر گرفته شده بود که برای آنها اسکی فرود ترجیح داده می شد. با توجه به مأموریت های طولانی بر فراز آب ، شرکت بل مخازنی برای جای دادن قایق های نجات برای 10 تا 12 نفر در بالای سقف در داخل محفظه جلوی موتور در نظر گرفت.که بکارانداختن آنها توسط خلبان یا کمک خلبان صورت می گرفت.

هلیکوپتر 214 اس تی دارای مداومت پرواز تا 2 ساعت و 32 دقیقه با دو خلبان و 16 مسافر با پرواز در ارتفاع 4000 فوتی (1220 متری) با 45 دقیقه سوخت ذخیره بود.

می توان گفت که هلیکوپتر بل 214 اس تی شرکت بل در واقع آخرین و بزرگترین نمونه طرح اولیه ایکس اچ -40 بود که در سال 1955 ساخته شد.اندازه آن بایستی آن را برای شمار قابل توجهی از کاربران جالب توجه جلوه دهد.هرچند شرکت بل تا حدی دیرهنگام وارد این بخش از بازار هلیکوپتر شد، لیکن سیستم های پیشرفته ای که در این هلیکوپتر نصب شد قابلیت آن را داشت تا این هلیکوپتر را طی دهه 80 میلادی برای شرکت های خدمات هلیکوپتری و نیز کشورهای مختلف به عنوان گزینه ای جذاب و قابل توجه مطرح نماید.

خریداران

همانطور که اشاره شد، شرکت بل علیرغم لغو سفارش عظیم هلیکوپترهای 214 اس تی ازسوی ایران ، با سرمایه خود ، به توسعه این هلیکوپتر ادامه داد و طی سالهای 1979 تا 1990 میلادی (1358 تا 1369)، 100 فروند از آن را تولید کرد . تحویل این هلیکوپتر از سال 1982 آغاز شد . نکته تلخ در این داستان ، آن است که تعداد 48 فروند از انواع نظامی این هلیکوپتر ترابری متوسط به عراق تحویل داده شد که آن هم در جنگ بر علیه کشورمان بکار گرفت.مهم ترین مورد ثبت شده در کشورمان از استفاده عراق از 214 اس تی در طی جنگ ، در عملیات والفجر-2 در بهار سال 1362 در منطقه عمومی حاج عمران بود که در آن عملیات عراقی ها با استفاده از این هلیکوپتر و پیاده کردن نیروها در بلندی های مسلط به نیروهای ایرانی موفق به عقب راندن نیروهای کشورمان از مرحله اول عملیات شدند.بعدها در طی عملیاتی دیگر، یک فروند 214 اس تی آسب دیده عراقی توسط رزمندگان کشورمان به غنیمت گرفته شد.

  

تصویری از تنها هلیکوپتر ۲۱۴ اس تی که از نیروهای عراقی به غنیمت گرفته شد و به علت آسیب دیدگی شدید قادر به پرواز نیست.

دیگر کشورهای که نوع نظامی هلیکوپتر 214 اس تی را به خدمت گرفتند شامل برونئی (1 فروند) ، پرو (11 فروند) ، تایلند (9 فروند) و ونزوئلا (4 فروند) بوند.در حال حاضر ، در حدود 39 فروند از این هلیکوپتر ها هنوز در خدمت عملیاتی هستند.برخی از آنها در خدمت شرکتهای نفتی هستند که برد زیاد و نیز دو موتوه بودن این هلیکوپتر ها ، آن را همچنان در خدمت باقی نگاه داشته است.

________________________________________________________________

منابع:

military.ir (به نقل از دوماهنامه هواپیما شماره ۵)

newcoy.persianblog.ir


تکاوران دریایی، دوئل در اسکله البکر

$
0
0

به یادبود عملیات پیروزمند مروارید و روز نیروی دریایی

خاطره ای از ناو سروان بازنشسته عبدالله هدایتی


یکی از بزرگ‌ترین حماسه‌هایی که نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در هشت سال دفاع مقدس از خود به یادگار گذاشت عملیات مروارید بود که سالروز آن به نام روز نیروی دریایی ثبت شده است. بنده (عبدالله هدایتی) به عنوان یک تکاور و یک عضو کوچک نیروی دریایی افتخار حضور در این عملیات را داشتم. عملیاتی که نتیجه آن از بین رفتن کامل نیروی دریایی رژیم بعث عراق بود و طی آن سکوهای نفتی البکر و الامیه عراق به طور کامل منهدم شد.

چند ماهی از جنگ تحمیلی می‌گذشت و ما در شهرهای آبادان و خرمشهر مستقر بودیم یک روز توسط فرمانده یکان عملیات ویژه از خط مقدم جبهه به پشت جبهه (بندر ماهشهر) فرا خوانده شدیم بدون اینکه از مقصد و هدف این احضار آگاه باشیم. ما را به منطقه دوم دریایی بوشهر اعزام کردند و پس از چند روز ما را به اطاق جنگ منطقه بردند. در این محل تمامی کروکی‌ها و عکس‌هایی که از یک منطقه ناآشنا در آبهای عراق گرفته شده بود را به ما نشان دادند.

ما به زودی متوجه شدیم که عکس‌های به نمایش درآمده، مربوط به اسکله‌های نفتی البکر و الامیه عراق است. بعضی از نقاط اسکله بر اثر بمباران تیزپروازان نیروی هوایی و ناوگان نیروی دریایی منهدم و حفره‌های بزرگ در آن ایجاد شده بود که عبور از آن نقاط در شب، خطر سقوط به دریا را به همراه داشت.
فرمانده عملیات این موضوع را به ما یادآوری کرده و گفت: با تصرف و انهدام اسکله‌های نفتی البکر و الامیه صادرات نفت عراق از خلیج فارس را از بین برده و شکست بزرگی به نیروی دریایی عراق وارد خواهیم کرد.

پس از صدور دستور عملیاتی، از اعضای تیم هیچ‌کس حق خروج از ساختمان اتاق جنگ را نداشت تا اینکه در نیمه شب با یک فروند یدک‌کش، پس از بارگیری و سوار شدن به سوی شمال خلیج فارس (اروند) حرکت کردیم، تمامی سلاح‌های موردنیاز و 3000 پوند سی فور خمیری(c4)، چاشنی، فتیله و ابزار آلات در شناور موردنظر مهیا بود. در طول مسیر توسط فرمانده اعلام شد هر پنج پوند سی فور را تبدیل به یک سی فور 25/2 کیلوگرمی نماییم. ما هم بلافاصله از دستور تبعیت کردیم و تمام 3000 پوند را به همین صورت آماده کرده و داخل کوله پشتی‌های بزرگ گذاشته و در پاشنه یدک‌کش مهار کردیم. بعد از چند ساعت به سکوی نفتی نوروز رسیدیم و پس از صرف شام رأس ساعت 11 شب به سوی اروند و هدف پیش‌بینی شده حرکت کردیم؛ در تمام طول مسیر، تاریکی مطلق حکمفرما بود و فقط صفحه رادار و قطب‌نما بود که به وسیله نور سبز خوانده می‌شد. نفس‌ها در سینه حبس شده بود، به مأموریت خودمان و به خطراتی که ممکن بود گریبانگیرمان شود فکر می‌کردیم که ناگهان فرمانده اعلام کرد 500 متر به اسکله مانده است. در این فاصله،‌ شهری بزرگ و خاموش در دریا در جلوی چشمانمان مشاهده کردیم. یدک‌کش آرام‌آرام به اسکله نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. ناخدای یدک‌کش به خوبی از وضعیت اسکله آگاهی نداشت و در نتیجه نمی‌دانست کجا باید پهلو بگیرد، و این باعث شد که در میان پل‌های اسکله گیر کند، آب هم در حال مد بود و این باعث می‌شد که شناور نتواند از پل‌ها خود را رها کند.

خدایا چه سرنوشتی برای ما مقدور شده بود؛ 3000 پوند مواد منفجره در داخل یدک‌کش بود و اگر یک نارنجک، تنها یک نارنجک به داخل یدک‌کش انداخته می‌شد چه اتفاق هولناکی می‌افتاد. یدک‌کش کاملاً گیر افتاده بود و ما از پایین به بالا نگاه می‌کردیم و منتظر بودیم که از سوی دشمن چه عکس‌العملی بروز خواهد کرد. تا اینکه ناخدا با روشن کردن دو موتور یدک‌کش و شکستن رادار و دکل‌های یدک‌کش خود را از اسکله جدا و اعلام کرد به علت نامناسب بودن وضعیت باید به طرف اسکله نوروز حرکت کنیم. چون محل مناسبی برای پیاده کردن ما وجود نداشت؛ به همین دلیل یدک‌کش راه رفته را برگشت و از پیاده کردن ما منصرف شد. تعجب ما از این بود که چرا از سوی دشمن عکس‌العملی ندیدیم؟ چرا دشمن از تحرکات ما آگاهی پیدا نکرد. به اسکله نوروز برگشتیم. ناوچه قهرمان پیکان به عنوان محافظ و اسکورت ما را همراهی می‌کرد. ناخدا همتی(شهید) فرمانده شجاع ناوچه به ما گفت: ناراحت نباشید فردا شب شما را با همین ناوچه بر روی اسکله‌های البکر و الامیه پیاده می‌کنیم. ما خوشحال شدیم و وسایل خودمان را از یکدک‌کش به داخل ناوچه انتقال دادیم و منتظر فردا شب شدیم.

لحظه موعود فرا رسید؛ در تاریکی مطلق حرکت کردیم و ناوچه در یک ضلع مناسب پهلو گرفت. افراد تجسس پیاده شدند و طی یک تقسیم کار، بقیه نفرات مواد منفجره را از ناوچه به اسکله تخلیه کردند تا کار تخلیه زود تمام شود و ناوچه هرچه سریع‌تر از محل دور شود. با تیم تجسس باید 12 نفر به همراه 1500 پوند مواد منفجره در اسکله پیاده می‌شدیم. بنده که جزو تیم تجسس بودم با فرمانده برای تجسس و پاکسازی اسکله پرداختیم. جالب است بدانید در همان شب اول افراد موجود در روی اسکله که اکثراً‌غیرنظامی بودند به وسیله شناورهای خودشان فرار را بر قرار ترجیح داده بودند و به نوعی البکر خالی از افراد دشمن بود. پاکسازی و پیاده شدن حدود 45 دقیقه طول کشید؛‌ناوچه پیکان جهت پیاده کردن مابقی نفرات به سوی اسکله الامیه حرکت کرد. الامیه در پنج مایلی شمالی البکر و نزدیک به ساحل بود. آن شب تمام 12 نفر با هوشیاری کامل در اطراف اسکله بیدار ماندیم و هرکس از مواضع خود محافظت می‌کرد.
در موقع پیاده شدن تیم دوم بر روی اسکله الامیه،‌ ناخدا همتی اعلام کرده بود که در صفحه رادار خود چند شناور عراقی را که به سوی اسکله می‌آیند دیده است. به همین دلیل دستور داده بود افراد هرچه سریع تر پیاده و مواد منفجره را تخلیه کنند. چرا که ناوچه در معرض خطر بود. پس از جدا شدن پیکان از اسکله، جنگ سختی بین پیکان و ناوچه‌های اوزای عراقی در گرفت. جنگی که تاریکی مطلق دریا را به روشنایی روز تبدیل کرد. و پیکان یک تنه با چندین فروند ناوچه عراقی رودرو شد و توانست با حمله شجاعانه خود،‌ سه فروند از آنها را به قعر دریا بفرستد؛‌ ما از این موضوع خوشحال بودیم که چنین پشتیبان شایسته‌ای داریم.

صبح فردا فرا رسید، آخرین مراحل بازدید و پاکسازی از سکوها را انجام دادیم، قرار بود تا ساعت 12 ظهر کار ما تمام شود و با ناوچه پیکان به طرف بوشهر حرکت کنیم. در چند مایلی اسکله، ناوچه موشک‌اندازی گشت می‌زد، ما فکر می‌کردیم که این همان ناوچه پیکان است؛‌ اما این یک ناوچه اژدر افکن دشمن بود،‌ پیکان برای بارگیری مهمات و موشک به بوشهر رفته بود. تیم ما تمامی سکوهای نفتی را با مواد منفجره مسلح ساخته بود که درصورت لزوم و دستور فرمانده می‌توانستیم همه را یکجا منفجر کنیم. سه ساعت از ظهر می‌گذشت، از ناوچه پیکان اثری نبود. از گرسنگی بی‌طاقت شده بودیم، غذای دشمن موجود بود ولی از قبل به ما گفته بودند که نباید از غذای دشمن استفاده کنیم، زیرا ممکن بود مسموم کرده باشند. با کمی تدبیر و تحمل به فکرمان رسید که می‌توانیم از جیره غذایی قایق‌های نجات خودمان استفاده کنیم. این کار را کردیم و مشکل گرسنگی‌مان برطرف شد. بالگرد هوادریا برای ما اعزام شده بود که غذا بیاورد؛‌ اما غذاهای بسته‌بندی شده که به طرف ما پرتاب می‌شد داخل آب می‌افتاد و بلافاصله طعمة کوسه‌های گرسنه می‌شد. زمان به سرعت می‌گذشت،‌ تنها انتظار ما آمدن ناوچه پیکان بود تا بر روی آن سوار شویم و بمب‌ها و مواد منفجره کار گذاشته شده روی اسکله‌ها را منفجر کنیم. حوالی ظهر در دو مایلی اسکله یک فروند اژدرافکن عراقی لنگر انداخته بود و به راحتی ما را می‌دید و ما هم بی‌هیچ ترس و وحشتی به کار خود مشغول بودیم.

طبق قرار قبلی،‌ ناوچه پیکان باید رأس ساعت 12 ظهر می‌آمد و ما را سوار می‌کرد؛‌ ولی به علت برگشت ناوچه به بوشهر این کار به تأخیر افتاد و شب فرا رسید، غنایم زیادی جمع‌آوری کرده بودیم. در قسمت جنوبی اسکله به صورت دفاع دور تا دور منتظر ناوچه پیکان بودیم و راه‌های ورودی اسکله را به وسیله تله‌های روشن شونده بسته بودیم تا اگر دشمن بخواهد به داخل سکوها بیاید ما متوجه شده و از خود دفاع کنیم. فرمانده با ما اتمام حجت کرده بود که اگر خدای ناکرده غافلگیر شدیم اجازه می‌دهیم که دشمن تا نزدیک‌ترین محل مواد منفجره کارگذاری شده بیاید آنگاه با منفجر ساختن اسکله‌ها، خودمان را نیز فدای کشور و میهن عزیزمان خواهیم کرد. شب به نیمه خود رسید،‌ ناگهان نگهبان پل‌های ورودی اسکله که با آر.پی.جی 7 منتظر دشمن بود خبر داد که یک فروند ناوچه به سمت سکوی نفتی نزدیک می‌شود،‌ بلافاصله کلیه نفرات در محل‌های مخصوص خود مستقر شدند. منتظر بودیم که ناوچه آنقدر نزدیک بیاید تا بتوانیم با سلاح‌هایی که در اختیار داشتیم آن را از بین ببریم. در فاصله پنجاه متری ناوچه کاملاً‌ قابل رؤیت بود و‌گنبد کروی شکل آن نشان از ناوچه پیکان می‌داد، ‌آری ناوچه همیشه قهرمان پیکان بود که آرام‌آرام به سمت یاران خسته اما پایدار خود می‌آمد، اشک شوق در چشمان بچه‌ها نمایان شد. ناوچه بلافاصله پهلو گرفت و نیرو‌ها سوار ناوچه شدند تنها دو نفر از تکاوران بر روی اسکله ماندند تا فردا صبح اسکله نفتی را به آتش بکشند و با بالگرد به سمت سکوی نوروز بروند.

ناوچه پیکان پس از سوار کردن تکاوران مستقر در سکوی نفتی البکر،‌ به سوی سکوی الامیه حرکت کرد و آنجا هم به همین منوال دو نفر ماندند و بقیه سوار شدند. ناوچه بین دو سکوی نفتی مستقر شد تا فردا صبح شاهد شکست ذلت‌باری برای صدام حسین و افتخار و پیروزی بزرگی برای دریادلان و ملت قهرمان ایران باشیم.

صبح روز بعد صدای بالگردی به گوش رسید، خودی بود،‌ طبق هماهنگی قبلی،‌ ابتدا به سوی اسکله نفتی الامیه رفت و افراد مانده بر روی آن را هلی‌برن کرد و از آنجا به سمت اسکله البکر آمد در هنگام برگشت به سمت البکر صدای انفجار و دنیایی از آتش و دود به هوا برخاست،‌ در اسکله البکر نیز همین اتفاق افتاد، فیلمبردار نیروی دریایی که نزد ما حضور داشت موفق شد صحنه‌هایی از این انفجار را فیلمبرداری کند. بعد از انجام انفجارهای موفقیت‌آمیز اسکله‌های البکر و الامیه،‌ ناوچه پیکان قهرمانانه به طرف سکوی نفتی نوروز حرکت کرد و در آنجا پس از استراحتی کوتاه،‌ با شادی و سرور و عرض شادباش و تبریک به همدیگر به سمت پایگاه بوشهر حرکت کردیم. تا اینجا مرحله اول عملیات مروارید بود.

مرحله دوم عملیات مروارید از آنجایی شروع شد که 16 نفر از ما را به اتاق جنگ احضار کردند، پس از صدور اوامر و دستورات عملیاتی هیچ‌کس حق خروج از ساختمان را نداشت. فرمانده عملیات گفت اگر ما سکوی نفتی البکر را تصرف و از آن پدافند کنیم می‌توانیم ارتش بعثی عراق را نسبت به خروج از خرمشهر تحت فشار قرار دهیم. ما نسبت به اجرای این طرح بسیار خوشحال شدیم. نفرات می‌بایستی با دو فروند ناوچه و یک فروند بالگرد وارد عمل می‌شدند. بار دیگر ناوچه قهرمان پیکان به همراه ناوچه جوشن برای این مأموریت انتخاب شده و قرار شد تکاوران انتخاب شده با بالگرد وارد سکوی البکر شوند، ‌ناوچه پیکان از بالگرد محافظت کند و ناوچه جوشن پشتیبان ناوچه پیکان باشد. مرحله دوم عملیات آغاز شد. رأس ساعت 11 صبح نفرات وارد سکوی نفتی البکر شدند. بعد از پیاده کردن نفرات و برگشت بالگرد مشاهده کردیم که تعدادی عراقی در روی سکوی البکر مستقر هستند و دو فروند ناوچه در ضلع شمالی آن پهلو گرفته‌اند. بعد از چند دقیقه مشاهده کردیم یک فروند میگ عراقی بر فراز سکو در حال پرواز است؛‌ در همین حال بود که تیراندازی شروع شد و ما از ضلع جنوبی با دشمن وارد جنگ رودررو شدیم.

بعد از حدود یک ساعت درگیری، یک نفر از نیروهای عراقی به هلاکت رسید و بقیه آنها ناچار به تسلیم شدند. اسراء‌ را دستگیر و آنها را خلع سلاح کردیم و با طناب دست و پای آنها را بستیم،‌ و این خبر را فوراً به ناوچه پیکان ارسال کردیم،‌ پیکان پس از دریافت پیام بلافاصله به سمت ما آمد و اسیران را به داخل آن انتقال دادیم. در دهانه خورعبدالله ناوچه موشک‌انداز اوزا کمین کرده و منتظر بود که به محض جدا شدن پیکان، آن را مورد هدف قرار دهد. اما پیکان چون از این موضوع مطلع شد از اسکله جدا نشد، تا اینکه از نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران درخواست کمک شد. هواپیماهای نیروی هوایی سریعاً‌ وارد عمل شدند و مواضع دشمن را در دهانه خور عبدالله و ضلع جنوبی آن بمباران و خبر انهدام ناوچه عراقی را اعلام کردند.

یک فروند ناوچه اوزای عراقی در رأس‌البیشه عراق در کمین نیروهای ایرانی مانده بود که آن هم با شناسایی و شلیک موشک از طرف ناوچه پیکان به قعر دریا فرو رفت. در این مرحله بود که نیروی هوایی اعلام کرد که ناوچه پیکان می‌تواند از اسکله جدا شود. حوالی ساعت یک بعدازظهر بود،‌ حدود یک ربع ساعت از جدا شدن پیکان از اسکله می‌گذشت. ناگهان ناخدا همتی،‌ فرمانده ناوچه اعلام کرد نفرات هرچه سریع‌تر خود را داخل آب بیندازند؛ چون یک فروند اوزای عراقی بر روی ناوچه پیکان قفل موشکی کرده بود و هر آن ممکن بود موشک به ناوچه اصابت کند؛‌ در چنین شرایطی ناوچه هیچ کاری نمی‌توانست انجام دهد. خدمه توپخانه ناوچه بلافاصله پشت مواضع خود مستقر شدند اما در همین گیرودار بود که یک فروند موشک به سینه ناوچه اصابت کرد، عده‌ای به داخل دریا پرتاب شدند، در همین هنگام دو موشک دیگر به سمت ناوچه شلیک شد که یک فروند آن به پاشنه و دیگری به وسط ناوچه اصابت کرد. بعد از دقایقی کوتاه ناوچه پیکان به همراه 37 دلاور خود به قعر خلیج فارس فرو رفت اما تسلیم دشمن نشد. دو فروند قایق نجات از ناوچه به جا مانده بود، خود را به هرجان‌کندنی بود به آنها رساندیم؛ به همراه یک اسیر عراقی که پیش ما مانده بود زمینه امداد و نجات سایر دوستان را فراهم کردیم. در این حال مشاهده کردیم ناوچه‌ای که پیکان را مورد هدف قرار داده بود به طرف ما می‌آید. سرباز اسیر عراقی با مشاهده این موضوع بسیار خوشحال شد و خنده بر لبانش نقش بست، این موضوع موجب ناراحتی ما شد و من به اتفاق دوستم تصمیم گرفتیم او را بکشیم. چون مطمئن بودیم اگر به دست دشمن اسیر بشویم او در کشتن و از بین بردن ما تردید نخواهد کرد. در حال تصمیم‌گیری برای کشتن او بودیم که ناگهان با حمله یک فروند هواپیمای جنگی از نوع فانتوم خودی روبه‌رو شدیم که به قصد نابود کردن ناوچه اوزا و تجهیزات نظامی دشمن وارد عمل شده بود. او بار اول ناوچه را مورد هدف قرار داد ولی موشک هواپیما به هدف اصابت نکرد. اما در مرحله بعدی، خلبان ایرانی چنان با دقت و شجاعت تمام،‌ ناوچه اوزا را مورد هدف قرار داد که کوهی از دود و آتش به هوا برخاست به طوری که بنده تاکنون در هیچ فیلم جنگی نمونه آن انفجار را به چشم ندیده‌ام. ناوچه اوزای عراقی در دریا غرق شد، با این رویداد مسرت بخش ما نیز از تصمیم خود مبنی بر کشتن اسیر عراقی صرف‌نظر کردیم و قایق نجات را نزدیک زخمی‌هایی که در داخل آب جا مانده بودند آوردیم و تمامی آنها را به داخل آن انتقال دادیم.

چند ساعتی به همین منوال گذشت، هیچ‌ تماسی با پایگاه خودمان نداشتیم اما از آنجایی که دست عنایت حضرت حق با ما یار بود، ناگهان مشاهده کردیم که یک فروند بالگرد هوا دریا متعلق به پایگاه خودمان در آسمان پدیدار شد و اقدام به کمک‌رسانی و امداد و نجات بازماندگان کرد، عملیات جمع‌آوری بازماندگان با موفقیت به اتمام رسید اما شادی این نجات با شهادت دو تن از همرزمانمان در داخل بالگرد به علت شدت جراحات وارده به تلخی گرایید. ما را فوراً به بیمارستان نیروگاه اتمی بوشهر منتقل کردند و بچه‌ها را بستری و زمینه مداوای آنها را فراهم ساختند، با این وصف، مرحله دوم عملیات مروارید به اتمام رسید، عملیاتی که ضربات مهلکی بر ماشین جنگی دشمن وارد ساخت و نیروی دریایی رژیم بعثی عراق را به کل منهدم ساخت به طوری که تا پایان جنگ تحمیلی نتوانست سر بلند کند. در اینجا به روان پاک شهیدان نیروی دریایی خصوصاً‌ شهدای ناوچه پیکان و عملیات مروارید درود می‌فرستیم، و از خدای متعال آرزوی علو درجات برای آنها داریم. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد

________________________________________________________________

منبع: maarefjang.ir

F-101، جادوگر نیروی هوایی آمریکا

$
0
0

 

مک‌دانل اف-۱۰۱ وودو (به انگلیسی: McDonnell F-101 Voodoo) جت جنگنده فراصوتی بود که در نیروی هوایی آمریکا و نیروی هوایی کانادا خدمت می کرد. (Voodoo از لحاظ لغوی به معنای جادوگر است).

اف-101 به عنوان یک جنگنده فرا صوت برای اسکورت بمب افکن های اتمی امریکا ساخته شد ولی به دلیل ضعف هایی که در این نقش داشت بیشتر به عنوان یک هواپیمای جنگنده بمب افکن و شناسایی تاکتیکی مورد بهره برداری قرار گرفت. مدت زمان فعالیت وودو به عنوان شکاری-بمب افکن نسبتاً کوتاه بود، ولی ورژن‌های شناسایی آن برای زمان درازتری فعالیت می‌کردند. در ارتش امریکا نسخه های شناسایی این هواپیما بسیار محبوب بود و به طور خاصی از آن در طی بحران موشکی کوبا و طی جنگ ویتنام بهره برده شد. وودو در جنگ ویتنام هم فعال بود.

طراحی اولیه

طراحی آغازین آنچه که بعداً وودو شد، پس از جنگ جهانی دوم در پاسخ به فراخوانی که در سال ۱۹۴۶ از سوی نیروی هوایی ارتش ایالات متحدهٔ آمریکا برای طراحی یک جنگنده نفوذی برگزار شد آغاز گردید. این جنگنده می‌بایست یک جنگندهٔ برد بلند با تونایی نبرد هوایی برای اسکورت نسل جدیدی از بمب افکن‌ها می‌بود، مانند نورث امریکن پی-۵۱ ماستنگ که بی-۱۷ها و بی-۲۴ها را در جنگ جهانی دوم اسکورت می‌کرد. چندین شرکت با طراحی‌هایی در این رقابت شرکت می‌کردند و نیروی هوایی بودجه‌ای برای آنها برای ساخت نمونه‌های اولیه فراهم آورد.

شرکت مک‌دانل پس از بستن قرارداد در ۱۴ فوریه ۱۹۴۷ دو فروند پیش نمونه با نام ایکس اف-۸۸ وودو ساخت. نخستین پیش نمونه دارای دوموتور توربوجت وستینگهاوس جی-۳۴ بود که در تاریخ ۲۰ اکتبر ۱۹۴۸ از پایگاه هوایی ادواردز به پرواز درآمد. آزمایش اولیه نشان داد که برد آن ناکافی و سرعت ناامیدکنندهٔ آن ۱۰۳۲ کیلومتر در ساعت در سطح دریا بود. مک دانل برای دومین پیش نمونه رانش را از ۳۰۰۰ پوند به ۳۶۰۰ پوند افزایش داد که در نتیجه بیشینهٔ سرعت و سرعت اوج گیری افزایش یافته و مسافت برخاست کاهش یافت. مصرف سوخت در دومین پیش نمونه بسیار افزایش پیدا کرد که نتیجهٔ آن کاهش برد هواپیما بود.

گرچه ایکس اف-۸۸ در رقابت با لاکهید ایکس اف-۹۰ و نورث امریکن وای اف-۹۳ برنده شد، ولی انفجار نخستین بمب اتمی شوروی سبب شد تا نیروی هوایی ایالات متحده ارزشیابی دوبارهٔ نیازهای جنگنده‌های خود بپردازد و در این ارزشیابی به جنگنده‌های رهگیر نسبت به اسکورت‌های بمب افکن اهمیت بیشتری داده شد و در نتیجه برنامه یک جنگندهٔ نفوذی در سال ۱۹۵۰ لغو گردید، ولی تحلیل ماموریت‌های جنگ کره نشان داد که بمب افکن‌های استراتژیک معاصر نیروی هوایی ایالات متحده در برابر جنگنده‌های رهگیر آسیب پذیر بودند. در سال ۱۹۵۱ نیروی هوایی ایالات متحده اعلام نیاز تازه‌ای را مطرح کرد و آن نیاز به یک اسکورت بمب افکن بود. طرح مک دانل ورژن بزرگتر ایکس اف-۸۸ بود که دارای موتور قوی تری نسبت به ورژن پیشین خود بود. مک دانل رقابت را در مه ۱۹۵۱ برنده شد. در نوامبر ۱۹۵۱ اف-۸۸ به اف-۱۰۱ وودو تغییر نام داد.

طراحی مجدد

پایان جنگ در کره و ساخت بمب افکن جت بوئینگ بی-۵۲ استراتوفورترس نیاز برای اسکورت جنگنده را منتفی نمود و فرماندهی هوایی راهبردی از برنامه کنار کشید. با این وجود این هواپیما توجه فرماندهی هوایی تاکتیکی را به خود جلب نمود و اف-۱۰۱ دوباره به عنوان یک شکاری-بمب افکن با توانایی حمل یک فروند بمب هسته‌ای برای به کارگیری علیه هدف‌های تاکتیکی مانند فرودگاه‌ها دوباره پیکربندی گردید.

مدل جدید به گونهٔ قابل ملاحظه‌ای بزرگتر بود و توانایی حمل سه برابر سوخت بیشتر داشت و دارای موتور بزرگتر و نیرومندتر توربوجت پرات اند ویتنی جی۵۷ بود. ابعاد بزرگتر موتور جی۵۷ نیاز به دگرگونی در جایگاه موتور و ورودی هوا داشت تا هوای بیشتری را به سوی موتور بفرستد. ورودی هوای جدید به گونه‌ای طراحی شد تا در شمارهٔ ماخ بالاتر کارایی بیشتری داشته باشد. برای کاهش وزن ساختاری و افزایش کارآیی آئرودینامیک دم افقی به بالایی دم عمودی منتقل شد و اف-۱۰۱ دارای دم تی گردید. در سال ۱۹۵۲ ماموریت اف-۱۰۱ از جنگندهٔ نفوذی به جنگندهٔ استراتژیک تغییر پیدا کرد و به ماموریت اسکورت بمب افکن و ماموریت پرتاب جنگ افزار هسته‌ای هر دو به یک اندازه در این جنگنده اهمیت داده شد. پیکرنمای وودو در مارس ۱۹۵۳ به وسیلهٔ نیروی هوایی مورد بازدید قرا گرفت. طراحی مورد پذیرش قرا گرفت و در تاریخ ۲۸ مه ۱۹۵۳ نخستین سفارش بالغ به ۲۹ فروند اف-۱۰۱ از سوی نیروی هوایی به مک دانل داده شد. دیگر نیازی به ساخت پیش نمونه نبود، زیرا اف-۱۰۱ شکل توسعه یافتهٔ ایکس اف-۸۸ بود.

نخستین پرواز اف-۱۰۱ در تاریخ ۲۱ سپتامبر ۱۹۵۴ از پایگاه هوایی ادواردز انجام شد. در این پرواز سرعت اف-۱۰۱ به ۰/۹ ماخ در ارتفاع ۱۰۶۷۰ متری رسید.

ویژگیها

اف 101 چالاکی کمی داشت و از طرفی حتی نسخه های تاکتیکی آن نیز توان حمل سلاح های هوا به زمین متعارف را نداشت. سلاح اصلی آنها بمب های اتمی کوچک بود. در عوض دارای برد زیادی بود و از این رو تبدیل به یک هواپیمای شناسایی ایده ال شد. از مدل های تولید شده این هواپیما F-101B با تولید 479 فروند پرتولیدترین این هواپیما بود. مدل B نسخه دو سرنشینه این شکاری رهگیر بود که دارای یک سیستم کنترل آتش برای تعقیب و رهگیری خودکار جنگنده های دشمن بود و می توانست موشک های هوا به هوای فالکن را با خود حمل کند.

حد اقل شش مدل شناسایی از این هواپیما ساخته شد که مدل RF-101C نیز پرتعداد ترین مدل شناسایی بود. در ویتنام تنها مدل شناسایی این هواپیما مورد استفاده قرار گرفت. حد اقل یک مدل جنگ الکترونیک نیز از 101 ساخته شد. به غیر از امریکا اف101 به تایوان و کانادا نیز صادر شد که کانادا 154 فروند از این هواپیما (شامل 112 فروند مدل بی و 22 فروند مدل شناسایی بی) را دریافت کرد. این هواپیما تا سال 1982 در امریکا و تا سال 1984 در کانادا در خدمت بافی ماند.

وودو دارای موفقیت‌هایی نسبی بود، ولی مهم تر از آن طراحی و ساخت آن بود که گامی تکاملی در جهت طراحی و ساخت جنگندهٔ مک‌دانل داگلاس اف-۴ فانتوم ۲ بود. اف-۴ فانتوم ۲ بعداً جایگزین اف-۱۰۱ گردید. فانتوم از موفق ترین طراحی‌های جنگنده در دههٔ ۱۹۶۰ بود. دو موتور، دو پرسنل پروازی برای رهگیری و دمی که بالای پس سوز وودو بود را فانتوم نگه داشت. فانتوم تکامل یافتهٔ مک‌دانل اف-۳ایچ دمون بود، در حالی که وودو تکامل یافتهٔ مک‌دانل ایکس اف-۸۸ وودو بود.

مدلهای مختلف رهگیر اف-۱۰۱ تا دهه 80 میلادی در خدمت بودند و سرانجام اف -4 فانتوم و اف-۱۸ هورنت جایگزین آن گردید.

 

مشخصات

نوع هواپیما: جنگنده

کشور سازنده: آمریکا

شرکت سازنده: مک‌دانل

نخستین پرواز: ۲۹ سپتامبر ۱۹۵۴

تاریخ رونمایی: مه ۱۹۵۷

بازنشستگی:

1982 از نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا
۱۹۸۴ از نیروی هوایی کانادا

کاربران: آمریکا،
کانادا و تایوان

تعداد ساخته‌شده: 807 فروند

بهای هر فروند:

۱٬۲۷۶٬۱۴۵ دلار (آراف-۱۰۱سی)
۱٬۷۵۴٬۰۶۶ دلار (اف-۱۰۱بی)
___________________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

wikipedia.org

arteshi.com

ماهنامه جنگ افزار

بررسی راهبردها و توان نظامی اسرائیل

$
0
0

ارتش اسرائیل یکی از ارکان اساسی و حافظ موجودیت و پشتوانه اجرای سیاستهای راهبردی اسرائیل است. این ارتش از نظر ابعاد کمی و کیفی در حدی است که برای مراقبت از «نه کشوری با حدود هشت میلیون جمعیت و 20 هزار کیلومتر مربع وسعت» بلکه برای کشوری در ابعاد هندوستان با بیش از یک میلیارد جمعیت و 5/3 میلیون کیلومتر مربع وسعت کفایت می کند.

در حالی که رسانه های غربی به گونه ای سؤال برانگیز سخنان سیاستمداران خود را مبنی بر تسلیح ایران به سلاحهای متعدد تکرار می کنند، کسی هرگز نیم نگاهی به ارتش تا بن دندان مسلح اسرائیل ندارد. مطلبی که در ادامه می خوانید برای آشنایی بیشتر همراهان "هوانورد" با تهاجمی ترین ارتش جهان است.

اسرائیل پس از آمریکا فوری ترین خطر برای ایران است. اگر آمریکا قبل از هر اقدام نظامی مجبور به بررسی ابعاد سیاسی بین المللی آن است چنین منعی برای ارتش اسرائیل وجود ندارد. اسرائیل هم مرز ایران نیست اما ثابت کرده که به هنگام تصمیم، به راحتی به اقدام در ماورای مرزهای خود دست می زند. اسرائیل اکنون سالهاست که از نظر اطلاعاتی اقدامات متعددی را علیه دشمنان سنتی منطقه ای خود از جمله ایران آغاز کرده است، ژنرالهای اسرائیل از حداقل یک دهه قبل با بسیج نیروهای اطلاعاتی خود دهها نقشه بزرگ و کوچک از تأسیسات حساس ایران تهیه کرده اند و تنها مترصد فرصتی برای حمله هوایی به آنها هستند. چنین اقدامی از سوی اسرائیل قطعا واکنش ایران را دربر خواهد داشت و طبیعتا شرایط ایران از شرایط «عادی» مبدل به شرایط «جنگی» می شود که این امر اصلا به سود منطقه نیست.

اسرائیل یکی از معدود دارندگان تسلیحات اتمی در جهان است. هیچکس از توان اتمی اسرائیل بطور دقیق اطلاعی ندارد اما مسلما این کشور از چند دهه قبل به تولید و انباشت بمب اتمی اقدام کرده و اکنون بیش از 150 بمب اتمی در اختیار دارد که برای نابودی نیمی از شهرهای مهم خاورمیانه کفایت می کند. اکنون این دولت مدعی است که نیروگاه اتمی بوشهر برای حیات این رژیم خطرناک است. اسرائیلی ها رسما اعلام کرده اند که نیروگاه مذکور از خط قرمز آنها فراتر رفته و برای انهدام آن برنامه دارند و برای این اقدام منتظر چراغ سبز حتی آمریکا نمی نشینند. سخنان آنها واکنش شدید دولت ایران را در پی داشت. اما بی تردید باید تهدید اسرائیل را چیزی بیش از یک بلوف دانست. اسرائیلیها در سال 1981 در اوج جنگ ایران و عراق نیروگاه تموز عراق را طی یک حمله هوایی غافلگیرانه با خاک یکسان کردند.

در واقع نطفه اسرائیل با درگیری های نظامی بسته شده است. حتی قبل از آنکه دولت اسرائیل رسما تشکیل شود، شبه نظامیان یهودی با تهدید، تطمیع و زور اسلحه فلسطینیان را از مناطق مسکونی آنها بیرون می کردند. اما درگیری اصلی نظامی اسرائیل و کشورهای عرب به سال 1948 بازمی گردد، زمانی که با اعلام موجودیت اسرائیل کشورهای عربی درگیر نبردی تمام عیار با آن کشور شدند. نبردی که منجر به ظهور قدرتی جدید در منطقه شد.

پرچم نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF)

در 1956 به دنبال ملی شدن کانال سوئز توسط جمال عبدالناصر، ارتش اسرائیل به همراه نظامیان فرانسوی و انگلیسی درگیر نبردی سنگین با نیروهای مصری شدند. در این نبرد نیز اعراب یارای مقابله با ارتشهای مذکور را نداشته تا آنکه اتحاد جماهیر شوروی از کشورهای فرانسه و انگلیس خواست تا نیروهای خود را از صحرای سینا و مصر عقب بکشند در غیر این صورت با پاسخ اتمی شوروی مواجه می شوند.

اما نبرد 1967 بدترین شکست تاریخ را برای اعراب رقم زد. مصر و سوریه که طی سالهای پایانی دهه 50 و سالهای دهه 60 به تجهیز ارتشهای خود با سلاحهای بلوک شرق پرداخته بودند به توانایی بالایی دست یافته و حداقل به روی کاغذ از اسرائیل قوی تر بودند. همچنین دولتهای عربی دیگر آمادگی کامل خود را برای پشتیبانی نظامی از ارتشهای فوق اعلام کردند. شرایط کاملا به نفع کشورهای عربی بود اما در سحرگاه پنجم ژوئن 1967 بر خلاف انتظار همگان حرکت اصلی را برای هجوم، ارتش اسرائیل آغاز کرد. نیروی هوایی اسرائیل با کمک تقربیا تمامی هواپیماهای خود به رهبری ژنرال (یک چشم) موشه دایان با پرواز بر فراز کلیه فرودگاههای منطقه حتی فرودگاههای متروکه کلیه هواپیماهای عربی را منهدم کرد و فرودگاهی را نیز برای استفاده آنها باقی نگذاشت. صبح روز ششم ژوئن اعراب متوجه شدند که نیروی هوایی ندارند. این در حالی بود که نیروی زمینی اسرائیل از 3 مسیر شمال (بلندیهای جولان)، شرق (غرب رود اردن) و جنوب (صحرای سینا) به سرعت پیشروی کرده و در پناه آتش نیروی هوایی ظرف 6 روز اعراب را با شکست قطعی مواجه کرد. نبرد «6 روزه» چنان هراسی در دل ارتشهای عرب انداخت که آنها فکر مبارزه با اسرائیل را برای مدتها به فراموشی سپردند. عبدالناصر نیز استعفا کرد که البته با ابراز احساسات مردم عرب مجددا به قدرت بازگشت.

در جنگ اکتبر اسرائیل در 1967 به تمامی اهداف خود دست یافت بنابراین برای اولین بار استراتژی خود را از تهاجمی به تدافعی تغییر داد. مهندس بارلو استراتژیست و مهندس ارتش اسرائیل نیز برای اسرائیل در محل تلاقی صحرای سینا و کانال سوئز دژی عظیم با نام «خط بارلو» احداث کرد. خط بارلو از استحکام دفاعی کم نظیری برخوردار بود. پوشش آتش این خط بی نهایت سنگین و نفوذ به داخل آن تقریبا محال می نمود. اسرائیل با ساخت این خط دفاعی عملا مصر را از ارتباط با کشورهای عربی جبهه شرق جدا می کرد. (ارتش اسرائیل در بین ارتشهای عرب تنها از ارتش مصر وحشت داشت.

تنها یک روز مانده به عید مقدس یهودیان (یوم کیپور) در حالی که تمام اسرائیلیها خود را برای برگزاری مراسم مذکور آماده می کردند و ارتش اسرائیل در حال نیمه فعال بود، صدها کماندوی مصری در کنار هزاران غواص با گذشتن از خطوط موسوم به آب و آتش اسرائیل وارد سرپلهای صحرای سینا شدند. ژنرالهای مصری در عملیاتی که هنوز جزو شاهکارهای نظامی دنیا محسوب می شود با کمک شناورهایی که خلق الساعه ایجاد شد صدها تانک و دهها تیپ و لشکر را به داخل خاک اسرائیل (صحرای سینا) منتقل کردند، خط بارلو به مانند خط ماژینو به سرعت درهم شکست و لشکرهای مصری به داخل صحرای سینا سرازیر شدند. ارتش سوریه نیز به سرعت از شمال هجوم به اسرائیل را آغاز کرد. ارتش اسرائیل که کاملا غافلگیر شده بود با پیامهای رادیویی مرتب از افسران و سربازان خود می خواست تا مرخصی های خود را نیمه تمام گذاشته و به محل خدمت مراجعه کنند. اسرائیل تنها یک راه برای متوقف کردن سیل تانکهای مصری در صحرای سینا داشت، تانکهایی که ظرف کمتر از یک هفته می توانستند خود را به تل آویو برسانند: «نیروی هوایی».

جنگنده لاوی از تولیدات صنایع نظامی اسرائیل

400 هواپیمای اسرائیلی با به کارگیری انواع جنگ افزارهای ضدزره و ضد نفر در ارتفاع پایین به دنبال زمینگیر کردن لشکرهای زرهی مصری رفتند اما آنها در محاسبات خود جایی برای موشک سام (SAM) در نظر نگرفته بودند. انبوهی از موشکهای سام هواپیماهای پیشرو اسرائیل را در بدترین وضعیت تاریخ این کشور قرار دادند. 100 هواپیمای اسرائیلی طی چند روز نبرد ساقط شدند. باقی آنها نیز از بیم ضربات سام های روسی از فواصل دور اقدام به شلیک می کردند که معمولا بی نتیجه بود. اکنون نیروهای اسرائیلی توان زرهی و پیاده خود را به صحرای سینا متمرکز کردند و از نیروی هوایی خود در نابودی ارتشهای عربی در جبهه شرقی استفاده کردند. جنگ 1973 که معروف به جنگ اکتبر و یا جنگ یوم کیپور بود ثابت کرد که اگر ارتشهای عرب بویژه مصریها از برنامه ریزیهای دقیق و اتحاد سراسری برخوردار باشند شکست اسرائیل امری غیر ممکن نخواهد بود. البته این هماهنگی اعراب که حتی منجر به افزایش 300 درصدی قیمت نفت (به دلیل تحریم غرب از سوی صادرکنندگان نفت عرب) شد از جمله فرصتهایی بود که هر چند صد سال یکبار رخ می دهد. اما تعلل مصریها از یک سو در میدان جنگ و حمایتهای همه جانبه آمریکا از اسرائیل (از جمله برقراری پل هوایی برای رساندن تسلیحات به اسرائیل) سبب شد تا ظرف یک هفته ورق برگردد. ژنرال شارون در زمانی که جبهه های جنگ از تعادل و پایداری نسبی برخوردار شد با یک لشگر از زبده ترین نیروهای اسرائیلی و استفاده از رخنه ای که بین 2 سپاه مصر در صحرای سینا ایجاد شده بود با طی صدها کیلومتر به سرعت خود را به کرانه غربی صحرای سینا رساند و به تهدید مستقیم قاهره و اسکندریه پرداخت. ناگهان فرماندهان مصری خود را با شرایط جدی روبه رو دیدند. حرکت ناپلئونی شارون هنوز هم به اقدامی افسانه ای شبیه است. بعدها مشخص شد که این ژنرال اسرائیلی در زمانی که صحرای سینا در اختیار اسرائیل بود بارها با تردد در این صحرا به علامتگذاری در این دشت خشک پرداخته و پیش بینی روزی را می کرد که مجبور به یک ضد حمله نفوذی به داخل نیروهای مصری شود.

در نهایت به دنبال سازش سادات با غرب، نیروهای مصری تانکهای خود را به تدریج از صحرای سینا خارج کردند و این بار از جان گذشتگان مصری از ابتکار خود نتیجه نگرفتند. ژنرال عامر طراح عملیات مصریها به شهادت سیاستمداران و مورخین هنگام برگرداندن واحدهای سنگین زرهی و توپخانه مصر به پشت خطوط اولیه با چشمانی پر از اشک از سادات خواست تا در تصمیم خود تجدیدنظر کند اما در مقابل پافشاری سادات وی نیز به عنوان یک نظامی تنها پذیرنده دستور بود. ارتش اسرائیل پس از پیمان کمپ دیوید و خروج مصر از صف کشورهای مبارز با اسرائیل ناگهان جانی دوباره یافت. اسرائیل که تا سال 1975 حداقل 75 درصد نیروهای خود را صرف جبهه بزرگ مصر کرده بود از آن سال به بعد به تدریج نیروهای خود را به مرزهای شرقی و شمالی منتقل کرد. این بار تمام فشار بر روی سوریه متمرکز شد.

در 1982 اسرائیل به بهانه حملات فلسطینیها از جنوب لبنان به این کشور، با عبور از مرز دو کشور تا بیروت را به تصرف خود درآورد. آنها در حمله بزرگ خود 30 هزار چریک فلسطینی را در مقابل تصمیم «ماندن و یا مردن» قرار دادند. نیروی فلسطینی در نهایت تن به خروج از لبنان داد. اکنون نوبت به سوریه بود. نیروی هوایی اسرائیل طی یک حمله غافلگیرانه به پایگاههای ضدهوایی سوریه در بقاع لبنان تقریبا تمام این پایگاهها را منهدم کرد. 70 پایگاه سام سوری در این نبرد بدون آنکه بتوانند به مانند سال 1973 خسارتی به اسرائیل بزنند از گردونه عملیات خارج شدند و هواپیماهای اف-4 و اف-16 اسرائیلی بلافاصله با صدها هواپیمای میگ سوری که از دمشق اعزام شدند به درگیری پرداختند و 80 فروند از آنها را ساقط کردند. در مجموع، این عملیات را اسرائیلیها با تنها 2 فروند تلفات هوایی به پایان بردند. در این نبرد بسیاری از رکوردهای نبردهای هوایی (با هواپیماهای موتور جت) شکسته شد و سرنگونی 16 به یک هواپیماها که متعلق به یک خلبان آمریکایی در جنگ ویتنام بود، ناگهان به نسبت یک به چهل افزایش یافت. این در حالی بود که هواپیماهای سوری از پشتیبانی پدافند «بقاع» نیز برخوردار بودند.

این بار اسرائیل با یک حرکت برق آسا به 4 هدف دست یافت. 1- لبنان را اشغال کرد، 2- چریکهای فلسطینی را به کلی از منطقه راند، 3- نقش سوریه را در معادلات نظامی خاورمیانه تقلیل داد و لبنان را که دیروز حیاط خلوت سوریه بود، به کشوری خنثی تبدیل کرد، 4- به اعراب ثابت کرد که دیگر بدون مصر قادر به برابری با اسرائیل نیستند. سوریه در 1983 به دنبال آن رفت تا در کلیه زمینه های نظامی پابه پای اسرائیل رشد کند. بر روی کاغذ، ارتش سوریه در 1989 تقریبا در ابعاد ارتش اسرائیل بود، اما با شدت گرفتن پروژه های گورباچف و پروستاریکا و گلاسنوست و فروپاشی شوروی، سوریه که کشوری فقیر و فاقد تکنولوژی بود، در ادامه «استراتژی برابری نظامی» عقب افتاد.

پس از سقوط صدام، مشخص شده که برنده اصلی نبرد عراق و آمریکا، اسرائیل بوده است. اسرائیلی ها ارتش اول عرب (مصر) را از طریق مذاکره و ارتش دوم عرب (عراق) را با کمک برادر بزرگتر (آمریکا) برای همیشه از سر راه برداشتند. عراق بارها در جنگهای اعراب و اسرائیل در ابعاد لجستیک و نظامی، کمکهای فراوانی به «کشورهای خط مقدم» کرده بود. در چند جنگ از 5 جنگ عمده خاورمیانه، عراق مستقیما اقدام به اعزام لشگرهای بزرگ خود کرده بود. اما اکنون خیال تل آویو برای حداقل چند دهه از بابت عراق راحت است. وحشت اصلی اسرائیل از کشورهای پر جمعیت عربی (مصر 50 میلیونی و عراق 25 میلیونی) بود. اکنون تضعیف بیش از گذشته سوریه (سومین ارتش عربی) نیروی عظیم نظامی اسرائیل را بدون رقیب جدی در منطقه گذاشته است، چرا که کشورهایی مانند عربستان، امارات و کویت اصولا کشورهایی فاقد توانایی مناسب برای تشکیل واحدهای بزرگ نظامی هستند. این کشورها حتی اگر بخواهند هم نمی توانند خود را به اسرائیل خطرناک نشان بدهند، چرا که پی ریزیهای ارتشهای آنها توسط آمریکا انجام شده است.

تانک مرکاوا  Mark IV

مصادر حکومت اسرائیل از دیرباز در اشغال نظامیان بوده است. می توان به زبان دیگر کابینه های اسرائیل را کابینه های نظامی دانست. شیمون پرز، ایهود باراک، آریل شارون، امون شاهاک، موشه دایان، اسحاق شامیر، دیوید لوی و دهها صاحب منصب دیگر اسرائیل یا ژنرالهای 3 ستاره هستند و یا در تأسیس ارتش سری هاگانا، واحدهای برگزیده شین بت و واحد اطلاعات نظامی موساد نقش مستقیم داشته اند. سیاست اسرائیل، حل مسأله نیست، بلکه سیاستمداران اسرائیل به دنبال «پاک کردن کل مسأله هستند». آنها هر ضربه ای را با مشت آهنین جواب می دهند و فاقد ظرافتهای دیپلماتیک هستند. در اسرائیل، بیشتر احزاب به شدت افراطی و نژادپرست هستند و کمتر می توان در اسرائیل سیاستمدار معتدل پیدا کرد، چرا که جامعه اسرائیل «افراط» را می پسندد. بخش مهمی از مردم اسرائیل را صهیونیستها تشکیل می دهند. آنها هدف اصلی خود را رسیدن به «اسرائیل بزرگ» می دانند، کشوری که مرزهای غربی آن از نیل آغاز می شود و در شمال با مرزهای ترکیه تلاقی می کند و در جنوب به مانند هلالی، شمال عربستان را دربرمی گیرد و در شرق به فرات می رسد. منطقه ای که بیشترین نفوس خاورمیانه، اراضی حاصلخیز و رودهای بزرگ را دربرمی گیرد. اسرائیل اکنون با خارج کردن تدریجی رقبای درجه اول خود، حداقل از نظر سیاسی به تسلط نسبی به این منطقه رسیده است.

پایان جنگ دوم جهانی، دهها هزار جاسوس و سرجاسوس و نظامیان اطلاعاتی را به خانه های خود بازگرداند. بخش بزرگی از این جاسوسان، یهودی بودند که به دلیل انگیزه های نژادی علیه دولت آلمان نازی و ایتالیا فعالیت می کردند. آنها به کشورهای متبوع خود بازنگشتند، بلکه سراغ سرزمین موعودشان (اسرائیل) رفتند. آنها پس از آنکه با تشکیل سازمان هاگانا از تصفیه خاک اشغالی، آسوده شدند، به دنبال تشکیل چند مجموعه بزرگ اطلاعات رفتند که معروف ترین آنها موساد بود. آنها در کنار موساد یک واحد اطلاعات نظامی تأسیس کردند که کلا زیر نظر ارتش اسرائیل فعالیت می کرد، این واحد که کمتر در نزد مردم عادی شناخته شده است، دقیق ترین، منضبط ترین و مرگبارترین واحد اطلاعاتی جهان است. اسرائیلیها نیز تمایلی به شناساندن این واحد ندارند و حتی بسیاری از فعالیتهای آنها به نام موساد نوشته می شوند، حال آنکه ساموئل کاتز در کتاب جاسوسان خط آتش اطلاعات بسیار با ارزشی را درباره واحدهای اطلاعات نظامی اسرائیل فاش می کند. این کتاب در کنار کتاب راه نیرنگ ویکتور استروفسکی مشخص می کند که ارتش اسرائیل با کمک بازوان اطلاعاتی خود قبل از هر اقدامی چگونه در مورد طعمه های خود اطلاعات کسب می کند تا با ارزانترین و کم خطرترین شیوه رقیب را از پای بیندازد.

سرجاسوس معروف اسرائیلی الی کاهن در دهه 60 در سوریه تا سطح کاندیداتوری وزارت دفاع سوریه پیش رفت و اگر تنها یک اتفاق موجب دستگیری و اعدام وی نمی شد، اسرائیل بدون شلیک گلوله ای، ارتش سوریه را در اختیار می گرفت. اطلاعاتی که الی کاهن طی چند سال به اسرائیل مخابره کرد، سبب شد تا ارتش اسرائیل در نبرد 6 روزه و سایر نبردهای فعلی با ارتش سوریه همواره با اطلاعات کافی و سنجیده وارد عمل شود. واحدهای عملیاتی رعب آوری چون کیدون، شای و پالماخ به گفته کارشناسان، سربازان «خط آتش اسرائیل» هستند. آنها قبل از هر عملیاتی بهترین فضا را برای نظامیان تل آویو فراهم می کنند و به آنها این امکان را می دهند تا با خیالی آسوده به اجرای عملیات بپردازند. موساد و واحدهای اطلاعات نظامی در «نفوذ» و کسب اطلاعات بسیار قویتر از C.I.A و F.B.I آمریکا هستند چرا که آنها از انگیزه های ایدئولوژیکی بالایی برخوردارند و بدون ترس، سالها همراه با دشمن زندگی می کنند. اسرائیل همچنین به دلیل در اختیار داشتن واحدهای قوی ضد اطلاعاتی مانع نفوذ جاسوسان دشمن به داخل تشکیلات خود می شود. در دنیای جاسوسان مأموران موساد همواره از نظر مصمم بودن و بی رحمی از وضعیت ویژه ای برخوردار بوده اند. واحدهای اطلاعات شهری جنی میاوانتلیجنس سرویس زمانی که در پرونده ای به ناکامی برمی خورند از مأموران موساد استفاده می کنند.

بالگرد Eurocopter AS565 و ناوچه اسرائیلی سائر

موساد در عین حال بسیار بی ترحم است. در سال 1983 چند روز قبل از انهدام پایگاه تفنگداران آمریکایی در بیروت و مرگ دست کم 200 ناوی آمریکا (طی عملیات انتحاری) عوامل موساد از یک حمله انتحاری باخبر شدند. خبرچین های اسرائیلی حتی متوجه شدند این حملات به دنبال «هدف آمریکایی» است. اما موساد این اطلاعات را در اختیار آمریکا نگذاشت. سرجاسوس موساد استدلال کرده بود که این مشکل آمریکاییها است و من حاضر نیستم جاسوس یهودی خود را به دلیل نجات جان آمریکایی به کشتن دهم!

اسرائیل به دنبال توسعه قراردادهای نظامی خود با بسیاری از کشورهای جهان است. قراردادهای اسرائیل بیشتر به بخشهای نرم افزاری (آموزش و مدیریت) بازمی گردد. چین، هند، ترکیه، کشورهای آسیای میانه و دهها کشور شرق آسیا و اروپا استفاده کننده خدمات اسرائیلی ها هستند. تخصص پر منفعت اسرائیلی ها در تربیت نیروی کماندویی و یا نیروهای ویژه است. آنها واحدهای کشورهای متقاضی را به شکل دسته، گروهان و یا حتی گردان تحویل می گیرند و طی چند ماه آموزش از آنها «ماشین آدمکشی و تخریب» می سازند و در مقابل دهها میلیون دلار دستمزد می گیرند. (پیش از انقلاب برخی از واحدهای تخصصی نظامی ایران، واحدهای ویژه و حتی نیروهای اطلاعاتی ایران توسط اسرائیل آموزش دیده بودند.) اسرائیل از این طریق علاوه بر کسب درآمد، جاسوسان خود را در سراسر نقاط دنیا گسترش می دهد و به جمع آوری خبر می پردازد.

اسرائیل نیز به مانند هر پدیده دیگری در روی زمین، دارای نقطه ضعف است. خاک اسرائیل بسیار کوچک و جمعیت آن بسیار کم است. خاک اندک باعث می شود که این کشور دارای عمق استراتژیک نباشد و هرگونه حمله غافلگیرانه به مانند سال 1973 آن کشور را آسیب پذیر کند. اسرائیل دارای 20 هزار کیلومتر مربع وسعت است که این میزان حتی کمتر از وسعت استانهای کوچک ایران است. از سوی دیگر جمعیت اسرائیل هرگز برای نبردهای طولانی و جنگهای فرسایشی مناسب نیست. چرا که جنگی بزرگ برای مدت مثلا چند ماه می تواند 30 تا 50 درصد جمعیت فعال اسرائیل را در مناطق جنگی معطل کند و طبیعتا تولید ناخالص ملی این کشور به شدت کاهش دهد. اسرائیل در نبردهای خود معمولا بین یک روز تا یک ماه بیشتر وقت صرف نکرده است. اگر به هر دلیلی اسرائیل نتواند جنگ را به شیوه مناسب خود به سرعت به پایان ببرد، آنگاه این عنصر جمعیت و عمق خاک است که تعیین کننده نبرد می شود. به همین دلیل اسرائیل حداکثر تلاش خود را برای خارج کردن مصر از صف اعراب خط مقدم کرد و حتی برای اولین بار در تاریخ خود خاک اشغالی (صحرای سینا) را بدون جنگ به مصر واگذار کرد. مصر اکنون با کاستن از هزینه های نظامی خود بتدریج در حال کاستن از ابعاد ارتش خود است و اسرائیل تقریبا برای همیشه می تواند از کابوس نبرد در دو جبهه رهایی یابد.

سیاست اسرائیل از ابتدای روی کار آمدن دولت بن گوریون تاکنون بر اساس پیشگیری و پیشدستی بوده است. اسرائیل 5 سال قبل از آنکه نیروگاه تموز عراق به بهره برداری برسد آن را مورد هدف قرار داد. ارتش های عرب را در ژوئن 1967 قبل از آنکه هیچ فعالیتی از خود نشان دهند زمینگیر کرد. در 1982 قبل از آنکه سوریه تصمیم به پشتیبانی از لبنان بگیرد، با پایگاههای منهدم شده خود روبرو شد.

آموزش نیروهای ذخیره ارتش اسرائیل در بلندیهای جولان

ارتش اسرائیل انبوهی از تانکها، نفربرها، هواپیماها و موشکها را در اختیار دارد اما به علت قلت جمعیت، ارتش حرفه ای اسرائیل کم تعداد است. این ارتش از لحاظ نفرات معادل یک ارتش متوسط منطقه است اما تنها ظرف 48 ساعت این ارتش مبدل به ارتش 600 هزار نفری می شود. اگر در اسرائیل در حال خرید از مغازه ای متوجه شدید که فروشنده یک ستوان توپخانه است و یا راننده تاکسی یک تک تیرانداز است تعجب نکنید. این افراد هر از چندی یکبار با معرفی خود به واحدهای نظامی «کادری» تمرین و آموزش دیده و دوباره کار خود را در لباس شخصی ادامه می دهند. در دنیا این سیستم تنها متعلق به سوئیس است که اصلا ارتشی ثابت ندارد اما اسرائیل یک ارتش آماده نیز دارد.

اسرائیل به جز آنکه بالاترین بودجه نظامی خاورمیانه را (به جز عربستان) دارد، از سرانه هزینه نظامی بالایی نیز برخوردار است. در حالیکه کشورهایی مانند ایران و ترکیه سرانه نظامی 78 و 126 دلاری در اختیار دارند (تقسیم بودجه نظامی به جمعیت) نگهداری ارتش اسرائیل برای هر شهروند اسرائیلی در سال 1698 دلار هزینه دربر دارد. این رقم حتی بسیار بالاتر از رقمهای سرسام آور بودجه های اعراب خلیج فارس است که علی رغم جمعیت کم به دنبال خرید گرانترین تجهیزات برای ارتشهای خود هستند. بودجه نظامی اسرائیل در سال 2001 معادل 2/11 میلیارد دلار بوده که این رقم 5 برابر مصر، 2 برابر ایران، 3 برابر پاکستان و 5/3 برابر سوریه است.

ارتش اسرائیل از 161 هزار نیروی کادر دائم و 425 هزار نیروی ذخیره برخوردار است همانگونه که قبلا گفته شد به دلیل کمی جمعیت اسرائیل برای این کشور امکان ندارد که 30 درصد جمعیت فعال خود را به عنوان نیروی نظامی فعال نگهدارد بنابراین، این کشور 6 میلیون نفری تنها از 161 هزار نیرو بهره می برد و باقی ارتش این کشور در حال آماده باش مشغول به فعالیتهای روزمره هستند.

به دلیل آنکه بسیاری از عملیات اعجاب آور نظامی توسط نیروی هوایی اسرائیل صورت گرفته از چشم بسیاری از مردم و حتی کارشناسان توان نظامی زمینی اسرائیل دست کم گرفته شده حال آنکه این ارتش یکی از مکانیزه ترین نیروهای جهانی را در اختیار دارد. اسرائیل 4200 تانک و 6100 نفربر زرهی در اختیار دارد که با آن به راحتی قادر به جا به جا کردن صدها هزار سرباز در مدتی کمتر از 48 ساعت است. توان قابل ملاحظه زرهی اسرائیل به آن کشور اجازه می دهد در حملات برق آسا توفیق قابل توجهی داشته باشد. (نفوذ آریل شارون در 1973 به فلب خطوط دفاعی مصری ها به دلیل مکانیزاسیون ارتش این کشور بود.) نیروی زمینی اسرائیل از 120 هزار سرباز، 2000 توپ سنگین و 5 هزار خمپاره بهره مند است. ستون فقرات نیروی زمینی اسرائیل را تانکهای مرکاوا، ام47، ام48 و ام60 تشکیل می دهد. اسرائیل همواره این تانکها را با حداقل هزینه بازسازی کرده و آنها را «روزآمد» نگاه می دارد.

زیردریایی دلفین نیروی دریایی اسرائیل

نیروی هوایی ارتش اسرائیل از 456 هواپیمای جنگی فعال و 150 هواپیمای رزرو برخوردار است. نیروی هوایی مذکور علی رغم برخورداری از این تعداد هواپیما، طبق نظر کارشناسان نظامی قادر به استفاده بسیار بهتر از هواپیما نسبت به اعراب است (حتی اگر برتری اعراب 3 به یک باشد) چرا که واحدهای ناوبری زمینی این نیرو در کنار آمادگی نیروی هوایی این امکان را برای آنها فراهم می کند تا از کلیه هواپیماهای خود استفاده کنند. در نبرد 6 روزه اسرائیل در ظرف چند دقیقه کل نیروی هوایی خود را بر روی اهداف دشمن فرستاد. این نیرو به دلیل کمی وقت مجبور بود اجرای عملیات بمباران فرودگاههای اعراب را تقریبا همزمان انجام دهد حال آنکه معمولا یک نیروی هوایی متوسط منطقه حداکثر تا 40 درصد هواپیماهای خود را می تواند همزمان به حرکت درآورد. ستون فقرات نیروی هوایی اسرائیل را (طبق برآوردها در نوامبر سال 2014 میلادی) هواپیماهای اف-16 (343 فروند) و اف-15 (83 فروند) تشکیل می دهد. اسرائیل هنوز تعدادی هواپیمای اف-4 و کفیر را در خدمت دارد اما به دنبال جایگزینی آنها با 150 فروند اف-15 و اف-16 جدید است. همچنین اسرائیل درصدد خرید جنگنده های اف-35 است.

اسرائیل به نیروی دریایی خود نیز طی 4 دهه اخیر توجه داشته اما این نیرو، کوچک محسوب می شود و در سایه نیروهای هوایی و زمینی خود را کمرنگ نشان می دهد. نیروی دریایی اسرائیل از 6500 ناوی، 3 زیردریایی و دهها کشتی و شناور کوچک و متوسط برخوردار است. به دلیل عدم توجه اعراب به نیروهای دریایی، اسرائیل نیز چندان توجهی به این نیرو نداشته است.

نیروی دفاع استراتژیک اسرائیل از 150 تا 200 بمب اتمی برخوردار است که اگر چه تاکنون خبر رسمی درباره آنها منتشر نشده اما تقریبا همه درباره وجود آنها اتفاق نظر دارند. اسرائیل همچنین از صدها موشک جریکو-1 با برد 500 کیلومتر و جریکو-2 با برد 2000 کیلومتر برخوردار است. جدول زیر به طور خلاصه نیروی تهاجمی اسرائیل را نشان می دهد.

سرباز 161000 نفر

هواپیما 456 فروند

تانک 4150 دستگاه

نفربر 6100 دستگاه

توپ 2000 عراده

خمپاره 5000 قبضه

هلی کوپتر 135 فروند

__________________________________________________________________

منبع: farsnews.com (نویسنده: علی غفوری) با اندکی ویرایش

انهدام هدف در عمق 200 مایلی خاک دشمن

$
0
0

خاطره ای از سرهنگ خلبان مجتبی شهری

 

بیش از 5 سال از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود و دریافت، تجزیه و تحلیل و توزیع به موقع اطلاعات عملیاتی کاملاً رضایت بخش بود. قبل از هر عملیات برون مرزی خلبانان کاملاً توجیه می شدند و اطلاعات گردآوری شده، به پایگاه های درگیر در عملیات فرستاده می شد. در همین اثنا برای یک پرواز برون مرزی مهم در عمق خاک عراق انتخاب شدم. هدف یکی از مهم ترین پادگان های عراق بود.
اطلاعات عملیاتی نشان می دادند که به تازگی دشمن در نقاطی که آنان را آسیب پذیر تشخیص داده است، رادارهای متحرک بیشتری مستقر و مواضع پدافندی اش را در مسیرهای مختلف منتهی به چند شهر در شرق و شمال شرقی کاملاً تقویت کرده است. موفقیت حمله به اهداف در خاک دشمن، نیاز به شناسایی دقیق منطقه هدف و مشخص کردن تعداد و نوع جنگ افزارهای پدافندی دشمن دارد.
عراق در منطقه شمال و شمال شرقی که پوشیده از ارتفاعات بلند است، سعی داشت معابر وصولی ما را ببندد و از گریزهای زیرکانه و جانانه خلبانان شجاع ما جلوگیری کند . همچنین بسیاری از دره ها و معابر کوهستانی آن منطقه را با کابل کشی هوایی غیر قابل نفوذ کرده بود . در این قسمت از خاک عراق استفاده از امکانات پدافندی حد و مرزی نداشت.
پرواز ما در این روز دقیقا در همین نقطه باید انجام می شد: شمال و شمال شرقی عراق .


به سمت هدف پرواز کردیم

همان طور که گفتم این پرواز به منظور انهدام هدفی نظامی بود که در 200 مایلی عمق خاک عراق طرح ریزی شده بود . برابر طرح ریزی انجام شده چنانچه در ارتفاع کم پرواز می کردیم خطر کشف و شناسایی پدافند دشمن تقریباً به نصف کاهش می یافت.
زمستان بود و ارتفاعات واقع در مسیر پروازی کاملاً پوشیده از برف بودند. بعد از پرواز با رسیدن به نزدیکی مرز ارتفاع را پایین آوردیم. پرواز ما در ارتفاع 100 پایی از سطح زمین و از شیار کوه های غرب کشور و شمال شرقی عراق انجام می شد. خطرناک ترین مرحله ماموریت برون مرزی ما شروع شده بود . فاصله زیادی با هدف نداشتیم و برای تضمین موفقیت مجبور بودیم بیش از نصف مسیر را در ارتفاع پایین و با گذر از دره ها و شیارها طی کنیم . طبق برنامه می بایست 2 دقیقه دیگر هدف در تیر رسمان می بود .

هواپیما هدف قرار گرفت

ناگهان هواپیما به شدت به بالا پرت شد . اولین اقدامم کنترل شدید فرامین بود. بلافاصله خلبان کابین عقب را صدا زدم:
- چطوری؟ خونسرد باش از پسشان بر می آییم.
جواب داد :
- خیالت راحت باشد مثل این که استیک سنگین و سخت شده اگر لازم است کمک کنم.
که بهش گفتم :
- بسیار خوب ببین در اطراف هواپیما چه می گذرد. من دقیقاً نمی دانم کجای هواپیما صدمه دیده، بهتر است دست به کار کنترل سیستم ها شویم الآن روی هدف می رسیم و باید خودمان را سبک کنیم .
بالای هدف بودیم و سوله های ردیف شده تاسیسات دشمن در دید ما قرار داشت. کنترل هواپیما مشکل شده بود. به دلیل این که به شدت تمایل به چرخش روی بال چپ و کاهش ارتفاع داشت . تصمیم گرفتم گردش را آغاز کنم و روی ردیف های افقی و عمودی سوله های تاسیساتی دو تیر موشکم را شلیک و بمب هایم را رها کنم. موضوع را به کابین عقب گفتم .


هدف را منهدم ساختیم، هواپیما وضعیت خوبی نداشت

با گردشی گود و شدید و از سمت چپ شروع به گردش کردم و بلافاصله موشک ها را شلیک و در آن جا که حس کردم سوله ها در تیررس هستند بمب ها را یکی پس از دیگری رها کردم .
هم موشک ها و هم بمب ها به هدف اصابت کرد و در چشم برهم زدنی تمام منطقه را آتش پوشاند . در حین گردش احساس کردم که کنترل هواپیما برایم راحت تر شده است. در مسیر بازگشت باک های بنزین را نیز رها کردم . چراغ اصلی و فرعی هیدرولیک به سرعت درحال افت کردن بود . با افزایش تدریجی ارتفاع به وارسی سیستم ها پرداختم . خلبان کابین عقب با توجه به سایه هواپیما که روی زمین افتاده بود متوجه شد که چیزی از زیر هواپیما معلق است . با تجسس سریع داخل کابین متوجه شدیم که چرخ اصلی سمت راست پایین است . حدس زدم که لوله های هیدرولیک قطع شده و شکستن قفل چرخ راست باعث آزاد شدن آن شده است.
سختی فرامین هواپیما و انحراف آن به چپ حکایت از وجود صدمات در سایر بخش های هواپیما داشت. مطمئن بودم که رادارهای دشمن ما را کشف کرده اند. دیگر پرواز در ارتفاع کم به نفع ما نبود . با نزدیکی به مرز ارتفاعم را بیشتر کردم. عقربه نشان دهنده میزان بنزین دائم بازی می کرد و نمی توانست رقم معینی را نشان دهد. خلبان کابین عقب اشاره کرد که که در اطراف کابین عقب تعدادی کابل بیرون زده و سعی او برای قرار دادن آنها در جای خود بی نتیجه بوده است .


با هر زحمتی که بود از مرز عبور کردیم

اوضاع و احوال هواپیما به هیچ وجه رضایت بخش نبود . نمی خواستم حتی هواپیما را نصیب دشمن کنم . سرانجام به یاری خدا به مرز رسیدیم. خواستم با رادار منطقه تماس بگیرم . از تماس های اولیه رادیو نتیجه ای عایدم نشد . چند لحظه بعد با افزایش ارتفاع، ارتباطم با رادار برقرار شد. وضعیتم را شرح دادم و موقعیت اضطراری ام را اعلام کردم و درخواست هواپیمای همراه و آماده شدن باریر (کابل های نگه دارنده هواپیما بر روی باند در مواقع اضطراری) را نمودم.
با کوشش رادار، هواپیمای اعزام شده موفق شد موقعیت ما را شناسایی کند و به سمت ما آمدند. صدای خلبان آن در هواپیما پیچید . فرمانده پایگاه بود. او خلبانی مسلط و کاردان بود .
فرمانده پایگاه خیلی خونسرد در اطراف هواپیمای ما جابه جا شد و یکی دو بار بالا و پایین رفت و صدمات وارد شده به هواپیما را این گونه بازگو کرد:
چرخ اصلی راست بر اثر اصابت موشک لاستیکش از بین رفته و آزاد است و به نظر می رسد که قفل باشد . صدمات محفظه چرخ سمت راست، پارگی تعدادی از لوله های هیدرولیک، لاستیک سوخته چرخ و حفره ایجاد شده به شعاع 30 سانتی متر روی بال راست، کنده شدن قسمتی از اگزوز راست، صدمه قسمتی از سکان عمودی بر اثر ترکش و دو سه حفره دیگر بر بدنه و بال های هواپیما از جمله خساراتی بود که به هواپیما وارد شده است .
او گفت: الان مسئله تنها غیرت و شهامت نیست. همه می دانند با چه شجاعتی برای فرود هواپیمایتان مصمم هستید . وضعیت هواپیمای شما آن چنان است که به شما گفتم . شما کنترل را در دست دارید، اگر صلاح بود آن را فرود بیاورید در غیر این صورت جان خود و کابین عقب را به خطر نینداخته و هواپیما را ترک کنید. موفق باشید.


تصمیمم برای فرود بود ، به هر قیمتی

هواپیمای همراه تا آخرین لحظه نشستن ما را رها نکرد. در عین حال فرصت داد تا با کاروان هماهنگی های لازم را انجام دهیم.
باریرِ ابتدا و انتهای باند بسته شده بود. برای باز کردن چرخ اصلی چپ و چرخ دماغ اشکالی به وجود نیامد . با توجه به تشریح فرمانده می دانستم هواپیما در وضعیت مناسبی قرار ندارد. با علم به این صدمات و سنگینی بیش از حد فرامین هواپیما ، تنها به امید خدا و استعانت از او تصمیم به فرود اضطراری گرفته بودیم. برابر استانداردهای نگهداری، فرود آمدن چنین هواپیمایی خطر جانی برای ما در بر داشت. هر چند که با سرعتی کم تر از 210 نات هواپیما قابل کنترل نیست، ولی ترجیح دادم با همین سرعت بنشینم.

کابل باریر پاره شد ازهواپیما بیرون پریدیم

هنگام فرود، کنترل هواپیما واقعاً مشکل بود به همین دلیل از خلبان کابین عقب یاری خواستم . با کمک هم فرامین هواپیما را به سمت چپ نگه داشتیم تا از رفتن هواپیما روی بال راست جلوگیری کنیم. عمل تماس با زمین با سرعتی حدود 205 نات و در فاصله 1500 پایی باریر و درست در وسط باند انجام شد. پس از طی 300 پا هواپیما تحت فشاری که روی رینگ سمت اصلی سمت راست بود از مسیر مستقیم خارج شد و به طرف راست باند متمایل و با کابل باریر درگیر شد . وارد شدن این فشار از تحمل نوارهای باریر خارج بود در نتیجه نوارها با همه استقامتی که دادند پاره شدند. هواپیمای آزاد شده از باریر پس از طی حدود 1500 پا در سمت راست از باند خارج شد و در منطقه خاکی شروع به خزیدن کرد.
نمی توانستم بگذارم بعد از آن همه خطر بزرگ، هواپیما نابود شود . در یک لحظه با استفاده از صندلی پران مبادرت به خارج ساختن خود و کابین عقب از هواپیما کردم. پس از پریدن به جز مقداری کوبیدگی عضلات صدمه دیگری بر ما وارد نشد.
هواپیما پس از طی حدود 1000 پا در منطقه خاکی به علت نشت بنزین از بال راست و جرقه حاصله از تماس رینگ راست با زمین ، درحال خزش دچار آتش سوزی شد و سرانجام از حرکت بازایستاد و خوشبختانه توسط نیروهای آتش نشانی که هر لحظه آن را تعقیب می کردند، خیلی زود اطفا و خاموش شد .
نمی دانم چه نیرویی آن روز من و خلبان کابین عقب را از بلا حفظ کرد . نجات هواپیما از سقوط در خاک دشمن و نجات ما نمی توانست مرهون تکنولوژی ساخت هواپیما باشد. آن چه باعث نجات ما شد لطف بی کران خداوند بود.
هواپیمای ما با تلاش برادرانمان دوباره آماده پرواز شد. من دوباره در ماموریت های دیگر پایگاه و تا پایان دفاع مقدس، این هواپیما را هدایت کردم . 

________________________________________________________________

منبع: iranian-airforce.blogfa.com (با تشکر از آقای محمد معما)

فرماندهان سوار چه هواپیماهایی می‌شدند؟

$
0
0

آشنایی با یکان بال ثابت هوانیروز

هوانیروز ایران همچون بسیاری از یگانهای مشابه جهان، دارای ناوگان کوچکی از هواپیمای ترابری سبک و متوسط است و در حال حاضر وظایف این ناوگان کوچک ده فروندی همچون گذشته جا به جایی فرماندهان کارکنان تجهیزات و ... است.

همانند بسیاری از ارتش‌های جهان که با پایان جنگ سرد و کاهش تهدید‌های رایج غرب و شرق اقدام به کوچک سازی کردند، این یگان نیز در سال‌های پس از جنگ با این موضوع مواجه شد تا هزینه‌های گزاف تعمیر و نگهداری و تامین قطعات هواپیماهای فرسوده کاهش یافته و به جای آن تمرکز بر روی هواپیماهای کارا و بهتر یگان باشد.

یگان «بال ثابت» هوانیروز دو سال پس از تاسیس رسمی هوانیروز یعنی در سال 1342 تشکیل شد، اما پیش از آن کلیه تمهیدات لازم برای تشکیل آن از سال 1340 مورد توجه قرار گرفته بود و با اعزام نخستین گروه از خلبانان هوانیروز به ایالات متحده جهت فراگیری آموزش خلبانی با هواپیمای سسنا یو17 (cessna U-17) و بالگرد اچt>t> اچ 43 اف (HH- 43F) ادامه یافت.

سال 1342، آموزش نخستین گروه شش نفره از خلبانان این نیرو به پایان رسید و به محض ورود آنان به ایران در تابستان همان سال، گروهی از نخستین شش فروند هواپیماهای سسنایو 17 آ نیز از ایالات متحده به ایران رسیدند و همگی گردان بال ثابت هوا نیروز را مستقر در پایگاه تازه تاسیس خود، در گوشه جنوب شرقی فرودگاه تاریخی قلعه مرغی تشکیل دادند.

از سال 1343 هوانیروز شروع به توسعه ناوگان خود کرد و همه 17 فروند بالگرد اچt>t> اچ 43 اف خود را از شرکت کامان (kaman) آمریکا دریافت کرد.

در همان سال بقیه هواپیماهای سسنا یو 17 که شامل 24 فروند بود، تحویل هوانیروز شد. تمامی بالگردها در پایگاه تازه تاسیس هوانیروز در اصفهان مستقر و به همراه آنها نیمی از ناوگان سسنایو 17 نیز به آنجا منتقل شد.

یگان بال ثابت هوانیروز با ورود به دهه 1350 وارد دوره پیشرفت خود شد. در سال 1351 چهار فروند سسنا 310 نو نیز از شرکت سسنا تحویل هوانیروز گردیدند و همگی در کنار یک یگان سسنا یو 17 در پایگاه پشتیبانی قلعه مرغی مستقر شدند.

هواپیماهای سسنا یو 17 افزون بر یگان قلعه مرغی در اصفهان نیز حضور داشتند درحالی که هوانیروز بیش از 8 فروند از سسنا یو 17 های خود را در سوانح مختلف در دهه 1340 از دست داده بود.

در آن سال‌ها رشد و توسعه هوانیروز ارتش ایران چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی در سطح یگان‌ها و تجهیزات خود سیر صعودی پیدا کرد.

برنامه ریزی برای احداث سه پایگاه جدید در کرمانشاه، کرمان و مسجد سلیمان آغاز و در همان زمان کار بر روی توسعه پایگاه‌های اصفهان و قلعه مرغی نیز شروع شد.

به دنبال این برنامه‌ها در سال 1351 هوانیروز ایران ناوگان بزرگی متشکل از 60 فروند بالگرد سبک و شناسایی آگوستابل 206، ملقب به «جت رنجر»، 47 فروند بالگرد آگوستابل 205، ملقب به «هیوئی» و پنج فروند بالگرد ترابری سنگین سی اچ 47، ملقب به «شینوک» در اختیار داشت و حدود 10 فروند بالگرد اچt>t> اچ 43 اف نیز در شرف واگذاری به نیروی هوایی بودند.

در همان سال، ستاد فرماندهی هوانیروز برای خرید سه فروند هواپیمای راکول کامندر 690 (Rockwell Commander 690) به منظور ترابری فرماندهان ارتش و هواپیمای ترابری کوچک و شناسایی برنامه‌ریزی کرد تا این مجموعه را وارد ناوگان خود سازد. به جرات می‌توان گفت که این هواپیما بهترین و پیشرفته‌ترین هواپیما در رده خود در آن زمان و حتی هم‌اکنون محسوب می‌شود.

به دنبال آن شرکت هواپیمایی «تاکسی هوایی» که نمایندگی شرکت «راکول آمریکای شمالی» (company north american rockwell) را در ایران برعهده داشت، تمامی اقدام‌های لازم برای خریداری و ورود این سه هواپیما به ناوگان هوانیروز را به عمل آورد. هر سه هواپیما به ترتیب در 21 مرداد، 20 شهریور و 12 مهرماه 1352 به هوانیروز تحویل و در پایگاه پشتیبانی هوانیروز واقع در فرودگاه قلعه مرغی تهران مستقر شدند.

پیش از آن شش نفر خلبان سابق سسنا یو 17 و شماری از کارکنان فنی زبده هوانیروز آموزش‌های مربوط جهت پرواز با این هواپیما را در ایالات متحده به پایان رسانده بودند.

این هواپیماها به رنگ استتار صحرایی یکدست که در آن زمان رنگ رایج تجهیزات زمینی ارتش بود، درآمدند.

دیری نپایید که کارکنان پروازی و فنی این هواپیما خوشنودی خود را از عملکرد این هواپیما همچون همتایان خود در نیروی هوایی، در گزارش‌هایی اعلام کردند.

 

* توسعه سریع هوانیروز و یگان «بال ثابت» آن

با فرا رسیدن سال 1354، ستاد هوانیروز پرده از گسترش و توسعه ناوگان خود برداشت؛ برنامه‌ای که هوانیروز ایران را تا به امروز قوی‌ترین و بزرگترین هوانیروز منطقه خاورمیانه و در زمان خود سومین هوانیروز بزرگ جهان پس از ایالات متحده و شوروی سابق کرد.

به دنبال برنامه‌ریزی جهت خرید ده‌ها فروند بالگرد و هواپیمای جدید، استاندارد شماره سریال هواپیماهای هوانیروز تغییر کرد تا پذیرای ناوگان بزرگی که در آینده وارد خدمت خواهد شد، باشد.

به این ترتیب امکان اختصاص سریال به هزار هواپیما و بالگرد آینده هوانیروز وجود داشت.

 

 

نمونه‌ای از مدل‌های قدیمی یگان بال‌ثابت هوانیروز

با به پایان رسیدن نیمه دهه 1350، تقریبا کار بر روی ساخت و توسعه پایگاه‌ها و تحویل همه بالگردها و هواپیماها از سفارش‌های گذشته به پایان رسید تا پذیرای ناوگان 821 فروندی بالگردهای ترابری، شناسایی و تهاجمی این نیرو باشد.

به این ترتیب بین سال‌های 1348 تا 1357، 202 فروند بالگرد تهاجمی AH_ 1j ملقب به «کبرا» (64 فروند آنها قابلیت استفاده از موشک ضد تانک «تاو» را داشتند)، 287 فروند بالگرد پشتیبانی و ترابری بل 214آ، ملقب به «اصفهان» که توسط شرکت‌ «بل تکسترون» مختص آب و هوای ایران ساخته شده بودند و 102 فروند بالگرد پشتیبانی و ترابری متوسط آگوستابل 205 به همراه 170 فروند بالگرد سبک آگوستابل 206 جهت امور شناسایی آموزشی به خدمت هوانیروز در آمدند.

لازم به ذکر است که در آن زمان 60 فروند بالگرد ترابری سنگین سی اچ 47 سی (CH- 47c) ملقب به شینوک به خدمت هوانیروز در آمد و آن را تبدیل به بزرگترین کاربر این نوع بالگرد پس از ایالات متحده کرد و تا به امروز نیز بزرگترین کاربر این بالگرد در خاورمیانه می‌باشد.

این ناوگان عظیم در 10 گردان تهاجمی، یازده گردان پشتیبانی، دو گردان ترابری سنگین، پنج گردان شناسایی و چهار گردان آموزشی در پنج پایگاه اصفهان، تهران، کرمانشاه، کرمان و مسجد سلیمان مستقر شدند.

همچنین برنامه‌هایی برای احداث سه پایگاه جدیدتر در زاهدان، مشهد، اردبیل و گنبد کاووس در دست اجرا بود.

طرح توسعه هوانیروز موجب شد تا شمار هواپیماهای این نیرو جهت پشتیبانی از پایگاه‌های عظیم خود، بیشتر شود.

در سال 1354 تعداد 12 فروند هواپیمای شناسایی/ تهاجمی سسنا او 2 آ (cessnaO_ 2A) مازاد نیروی هوایی مستقر در پایگاه دوم شکاری تبریز به هوانیروز منتقل و در پایگاه قلعه‌مرغی مستقر شدند. علاوه بر آنها نیروی هوایی یکی از سه فروند راکول کامندر 681 خود را از پایگاه مستقل ترابری‌اش به هوانیروز واگذار کرد.

به دنبال توسعه سریع ناوگان هواپیماهای هوانیروز، این یگان در فروردین 1354، دو فروند هواپیمای فن جت فالکن 20 تی (jet Falcon 20E Fan) به منظور استفاده برای انتقال سریع فرماندهان ارتش و سه فروند راکول کامندر 690 آ (نمونه جدید‌تری از این نوع که قبلا خریداری و به کار گرفته شده بود) به منظور امور ارتباطی و ترابری سبک سفارش داده شد.

راکول کامندرها بین بهمن 1354 تا تیر 1355 تحویل هوانیروز شدند و به دنبال آن، دو فروند فالکن 20 نیز تحویل شده و در قلعه‌مرغی استقرار یافتند.

در سال 1356 دو فروند فوکر 27 در دو نوع موسوم به «فرندشیپ» و «تروپ شیپ» (Friendship، Troopship) به شرکت فوکر هلند سفارش داده شد تا هوانیروز نیز همچون سایر نیروهای سه‌گانه ارتش که قبلا این هواپیما را در اختیار داشتند و یا سفارش داده بودند، کاربر این هواپیما شود.

هدف از خریداری این هواپیماها، در اختیار داشتن وسیله‌ای ارتباطی به منظور انتقال کارکنان و خانواده‌هایشان و نیز حمل بار و تجهیزات بین پایگاه‌های این نیرو بود.

هر دو هواپیما به رنگ استتار دو رنگ خاکی درآمدند و تا سال 1357 به هوانیروز تحویل شدند.

برنامه‌ای جهت خرید چهار فروند دیگر از این نوع وجود داشت که با وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 لغو شد.

* سال‌های پس از انقلاب و شروع جنگ

با وقوع انقلاب اسلامی و شروع تحریم‌های تسلیحاتی ایالات متحده علیه ارتش ایران، توسعه هوانیروز موسوم به ناوگان هزار فروندی متوقف شد و در اولین اقدام تحویل 50 فروند بالگرد بل 214آ ، 20فروند بالگرد کبرا و 30 فروند بالگرد شینوک که قبل از انقلاب هزینه آنها پرداخت شده بود متوقف و همگی آنها توقیف شدند.

لازم به ذکر است که شرکت «هسا» قراردادی مرتبط با مونتاژ و تولید 350 فروند بالگرد بل 214 اس تی در تأسیسات در دست ساخت خود در شاهین‌شهر اصفهان با شرکت «بل تکسترون» جهت ورود به خدمت آنها به هوانیروز در سال‌های 1360 تا 1365 منعقد کرده بود و میلیونها دلار تجهیزات و تأسیسات نیز جهت ساخت آنها در ایران خریداری شده بود اما با تحریم تسلیحاتی آمریکا این برنامه همچون برنامه مونتاژ 140 فروند جنگنده اف 16 آ برای نیروی هوایی به حالت تعلیق درآمد.

با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال 1359 هوانیروز که تا پیش از آن آمادگی خود را به میزان 80درصد حفظ کرده بود کارایی خود را که سالها برای آن برنامه‌ریزی و هزینه شده بود نشان داد.

در نخستین اقدام، بالگردهای گروه پشتیبانی مسجد سلیمان و اصفهان که در پایگاه اصفهان گسترش داده شده بودند به پایگاه چهارم شکاری «وحدتی» واقع در دزفول منتقل و به طور مؤثر در مأموریت‌های پشتیبانی نزدیک هوایی علیه یگان‌های زرهی و پیاده دشمن به کار گرفته شدند.

در این راستا هواپیماهای توربو کامندر و فوکر 27 به طور روزانه اقدام به انتقال تجهیزات و مهمات لازم از مبدأ اصفهان به پایگاه شکاری دزفول می‌کردند.

هواپیماهای فالکن 20 و فوکر 27 هوانیروز که تا پیش از آن در فرودگاه دوشان تپه مستقر بودند به همراه شماری از سسنا یو 17ها و توربوکامندرها به پایگاه جدید خود واقع در فرودگاه مهرآباد در مجاورت ترمینال چهار، جایی که تا پیش از انقلاب آشیانه‌های شرکت هواپیمایی پارس ایر وجود داشت منتقل و در آنجا مستقر شده بودند پروازهای خود را از مبدأ مهرآباد به جای دوشان تپه و قلعه مرغی که باندهای کوچکی داشتند و مناسب آنها نبودند انجام می دادند.

پایگاه جدیدشان در مهرآباد تا پیش از آن پایگاه اصلی شرکت هواپیمایی پارس ایر بود که پس از انقلاب با ایرتاکسی ادغام و شرکت هواپیمایی آسمان را تشکیل دادند.

 

 
در آن زمان چهار آشیانه و یک ساختمان در اختیار هوانیروز بود. آنها یکی از آشیانه‌ها را به آشیانه فالکن 20 یکی دیگر را به آشیانه فوکر27 یکی به آشیانه توربو کامندر و دیگری را به آشیانه سسنا یو17 تبدیل کردند تا تمامی کارهای تعمیراتی این هواپیما در درون این چهار آشیانه صورت گیرد. سایر هواپیماها نیز در «رمپ» مجاور این آ‌شیانه در محوطه باز متوقف می‌شدند.

در مهر 1359 فرندشیپ این یگان در اختیار پایگاه چهارم پشتیبانی اصفهان قرار گرفت تا بسته‌های مهمات شامل راکت‌های 12.75 اینچی و موشک‌های BGM-71A موسم به «تاو» را به دزفول منتقل کنند تا کبراهای مستقر در دزفول در راه دفاع از پایگاه و شهرهای اندیمشک و دزفول با کمبود مهمات مواجه نشوند.

فرندشیپ مورد نظر شبانه و در سکوت کامل رادیویی مهمات مروبط را با عبور از ارتفاعات زاگرس و شهر اهواز به پایگاه وحدتی می رساند و در روز نیز به همراه یک فروند فوکر 27 دیگر پروازهای مربوط به خروج مجروحان و تعویض کارکنان را انجام می‌داد.

در طی جنگ هواپیماهای «توربوکامندر» به طور مکرر جهت انتقال فرماندهان در بین پایگاه‌ها و ستاد مشترک ارتش مورد استفاده قرار می‌گرفتند همچنین وظیفه خطیر دیگری چون انتقال لوازم یدکی بالگردها را نیز بر عهده داشتند چه بسیار بالگردهایی که با انتقال لوازم مورد نیازشان توسط این هواپیماها از خطر بمباران هواپیماهای عراقی در امان مانده و علیه نیروهای متجاوز مورد استفاده قرار گرفتند.

* تحویل فالکن هوانیروز به نیروی هوایی سپاه به دستور صیاد شیرازی

در سال‌های آغازین جنگ، شهید صیاد شیرازی با استفاده از این هواپیما که صرفه اقتصادی بیشتری نسبت به فالکن 20 داشت، به جبهه‌های جنگ سرکشی می‌کرد.

به دستور وی یک فروند از دو فروند جت فالکن هوانیروز در اختیار نیروی هوایی سپاه قرار گرفت تا در آن زمان که این نیرو به دلیل تازه تأسیس بودن فاقد هواپیماهایی از این نوع بود جهت انتقال فرماندهانش به میادین نبرد مورد استفاده قرار گیرند.

با وجود اینکه هواپیماهای هوانیروز در طول جنگ مورد تهدید جنگنده رهگیرهای عراقی واقع می‌شدند اما هرگز هیچ کدام از آنها ساقط نشدند.

لازم به ذکر است که تنها در سال‌های آغازین جنگ یکی از توربوکامندرهای این نیرو که جهت تعویض کارکنان در جاده مجاور پادگان سقز فرود آمده بود به دلیل هوای ابری و نبودن دید مناسب به کوه برخورد کرد و خلبانان آن شهید شدند.

وظیفه انجام کارهای تعمیراتی هواپیماهای هوانیروز بر عهده شرکت‌های مختلفی چون هورآسمان، ایرتاکسی و صها (صنایع هوایی ایران) پیش از انقلاب و هواپیمایی آسمان، شرکت «داسو اویشن» در کنار نهاجا و صها، پس از انقلاب بود.

به این ترتیب که هواپیماهای «توربوکامندر» و «اسکای واگن» در هواپیماهایی آسمان بازرسی‌های دوره‌ای آنها تا رده نهایی آن یعنی «رده 5» انجام شده و می‌شود.

انجام بازرسی‌های دوره‌ای هواپیماهای فالکن 20 و فوکر 27 توسط خود کارکنان صورت می‌گرفت، به جز رده بازآماد(اورهال) آنها که به ترتیب در شرکت سازنده خود یعنی «داسو اویش» در فرانسه و دیگری در نهاجا صورت می‌گرفت.

سال‌های دهه 1370 هواپیماهایی آسمان تأییدیه و مجوز انجام بازآماد هواپیماهای فالکن 20 و 50 را در ایران دریافت کرد و نماینده شرکت «داسو اویشن» در ایران شد.

پس از پایان جنگ هشت ساله با عراق و ورود به دهه 1370 شمار هواپیماهای عملیاتی سسنا یو 17 و توربو کامندر به تدریج کاهش پیدا کرد، لذا بسیاری از سسناها با عمری بالغ بر 30 سال بسیار فرسوده شده بودند و با تغییر رویه نبردهای کلاسیک و پایان مأموریت‌هایی چون هدایت آتش توپخانه با این هواپیماها، دیگر نیازی به عملیاتی نگه داشتن همه این هواپیماها نبود. توربو کامندرهای قدیمی تر نیز که شمار اندکی بودند به دلیل کاهش هزینه‌های بالای آنها مربوط به امور پشتیبانی قطعات و تعمیر و نگهداری آنها که توسط هواپیمایی آسمان صورت می پذیرفت از رده عملیاتی خارج و منبع لوازم یدکی مدل جدیدتر «توربو کامندر» 690آ شدند.

تنها شمار اندکی از هواپیماهای سسنایو17آ که عمر کمتری نسبت به سایرین داشتند(حدود شش فروند) عملیاتی باقی ماندند تا کارهای مربوط به آموزش خلبانان هواپیماهای دیگر هوانیروز و همچنین هدف کشی هوایی جهت تمرین افسران تیربارچی را بر عهده داشته باشند.

در آن سالها کلیه سسناهای عملیاتی و زمینگیر در فرودگاه قلعه مرغی مستقر شده بودند.

باقی‌مانده ناوگان عملیاتی سسنایو17آ نیز به علت فرسودگی زیاد از خدمت خارج شده و در فرودگاه قلعه مرغی انبار شدند.

در سال 1385 طرحی مبنی بر آموزش ابتدایی خلبانان بالگرد هوانیروز با این نوع هواپیماها مطرح و بنابراین حدود پنج یا شش فروند از آنها پس از طی مراحل بازسازی عملیاتی شدند.

اگرچه این طرح لغو شد اما از آن تاریخ تا 30 دی 89، پروازهای آموزشی خلبانان هواپیماهای هوانیروز از مبدأ قلعه مرغی صورت می گرفت.

 

 با تعطیل شدن پایگاه پشتیبانی هوانیروز قلعه مرغی و انتقال تمامی سسنایو17های باقیمانده به فرودگاه مهرآباد پروازهای آموزشی با دو فروند سسنای باقی مانده صورت می گیرد اگرچه این هواپیماها قدیمی هستند اما هنوز بسیاری از هوانیروزهای جهان از هواپیماهای «اسکای واگن» به عنوان هواپیمای اصلی شناسایی و آموزشی استفاده می‌کنند.

در حال حاضر حدود 70 فروند از انواع مختلف این هواپیماها به همراه حدود هزار فروند از نوع غیرنظامی آن یعنی سسنا185 در انواع مختلف در ده‌ها کشور جهان پرواز می‌کنند.

در سالهای اخیر همه هواپیماهای عملیاتی هوانیروز به جز یک فروند به رنگ‌های مختلف درآمده و استتار نظامی خود را ازدست داده‌اند و هوانیروز همچون گذشته از ناوگان کوچک خود در ماموریت هایی چون ترابری کارکنان، ترابری سبک و متوسط، جابجایی مسئولان و فرماندهان و آموزش خلبانی استفاده می‌کند.

_________________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

kb.basij.ir

farsnews.com

Viewing all 253 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>