Quantcast
Channel: هوانورد
Viewing all 253 articles
Browse latest View live

بررسی نقش بمب افکن ب-52 در عملیات طوفان صحرا

$
0
0

در سال 1991 زمانی که ایالات متحده و هم پیمانانش تصمیم گرفتند تا کویت اشغال شده توسط عراق را بازپس گیری کنند در میان بمب افکن های موجود در زرادخانه آمریکا بمب افکن رادارگریز B-2 معروف به شبح هنوز آماده خدمت نشده بود و بمب افکن B-1 نیز دچار مشکلات عملیاتی جدی بود. بعضی از این مشکلات عبارت بود از نبود فرصت کافی برای آموزش خدمه – مشکلات جدی در زمینه پایداری مکانیکی هواپیما – عدم توانایی این هواپیما در حمل موشک های کروز به دلیل توافقنامه کنترل تسلیحات .

B-1 همچنین توانایی کمی در حمل بمب های سقوط آزاد داشت بطوری که فقط می توانست 84 بمب 500 پوندی MK-84 را حمل کنند . این مسایل باعث شد تا بمب افکن قدیمی B-52 مجددا وارد عملیات شود . در مقایسه با B-1 بمب افکن B-52 دارای قابلیت حمل مقادیر زیادی مهمات را در شب و روز و حتی در آب و هوای بسیار بد بود . این بمب افکن مجهز به تجهیزات جنگ الکترونیکی جدید شده بود اویونیک به روز آن قابلیت استفاده از رادار را به آن اضافه کرده بود . هر بمب افکن قادر بود تا 75000 پوند تسلیحات را با خود حمل کند به عنوان مثال 51 بمب 750 پوندی یا 18 بمب MK84 2000 پوندی .

نیروی هوایی آمریکا از 68 فروند B-52G در عملیات طوفان صحرا استفاده کرد. این 68 فروند در حدود  1741 سورتی عملیات انجام دادند و مجموعا 27000 تن مهمات را بر فراز عراق پرتاب نمودند . این میزان مهمات 29 درصد کل مهماتی بود که در کل جنگ استفاده شد . 1741 سورتی پروازی که این بمب افکن ها انجام دادند برابر با 3.2 درصد کل پروازهای عملیاتی بود .از این تعداد کل  79 سورتی عملیات بر علیه پایگاه های هوایی و هواپیماهای پارک شده روی زمین انجام شد . 759 سورتی عملیات به ادعای آمریکا بر علیه سایتهای تولید تسلیحات شیمیایی و اتمی – خطوط راه آهن – پادگان ها – مراکز پشتیبانی لجستیکی – سایتهای موشک های اسکاد – نیروگاههای برق – صنایع نظامی و سیستم دفاع هوایی عراق انجام شد . همچنین 527 سورتی پرواز عملیاتی نیز بر علیه یگانهای زرهی و پیاده نظام ارتش عراق انجام شد .

همچنین این بمب افکن ها 37 درصد از ماموریتهای خود را بر علیه نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق انجام دادند . ماموریتهایی که در آنها اکثرا از بمب 500 پوندی MK-82 یا بمب خوشه ای CBU-87 استفاده می شد .

قابلیت این بمب افکن در حمل مقادیر عظیم سلاح در شب و روز و حتی در آب و هوای بسیار بد مهاجمان را مطمئن کرده بود که نیروهای عراقی در طول 24 ساعت شبانه روز تحت فشار خواهند بود .

در اولین ساعات عملیات 7 بمب افکن 14000 مایل مسیر را طی 35 ساعت طی کردند تا 35 موشک AGM-86C CALCM را شلیک کنند . این موشک نوع تغییر یافته ای از موشک AGM-86C بود که در آن به جای کلاهک اتمی از مواد انفجاری با قابلیت بالا استفاده شده بود .

در نخستین روز های جنگ بمب افکن ها روش حمله خود را تغییر داند تغییری که کمی به کاهش تاثیر گذاری آنها انجامید . در 3 روز اول جنگ خدمه بمب افکن ها پرواز های شبانه در ارتفاع پایین را با استفاده از GPS و دوربین های دید در شب انجام داند .  از روز چهارم روش حمله به عملیات های بمباران از ارتفاع بالا تغییر کرد .

اکثر ماموریتهایی که این بمب افکن ها انجام میدادند بصورت پرواز گروهی بود، از این رو نیاز به اسکورت از سوی جنگنده های دیگر احساس می شد . در هر عملیات هواپیماهایی مانند F-15C و EF-111 و F-4G و همچنین تانکر های سوخت رسان KC-10 یا KC-135 گروه بمب افکن ها را همراهی می کردند . تعداد هواپیماهای شرکت کننده در هر ماموریت با حساب جنگنده های اسکورت و تانکر ها از 24 تا 36 فروند متغیر بود . در هر روز حداقل یک دوجین از این گروهها عملیات انجام می دادند . بمباران ها اکثرا در ارتفاع 30000 پایی یا بیشتر انجام می شد . استفاده از این روش باعث شده بود تا کار بمب افکن ها آسانتر شود، با این وجود بمباران از ارتفاع بالا مشکلاتی همچون کمبود دقت را نیز در بر داشت .

اکثر خدمه B-52 همچون قدیم بیشتر برای بمباران در ارتفاع پایین آموزشهای تخصصی می دیدند و گاهی اوقات در انجام عملیات در پروازهای فرمیشن یا گروهی مشکل داشتند . بعدها معلوم شد که بمب های بیشتری از آنچه که انتظار می رفت روانه هدفهای خود نشده بودند .

تحقیقات نیروی هوایی آمریکا در مورد خسارات وارده بعد از بمباران های این بمب افکن به جایی نرسید یا حداقل به طور عمومی اعلام نشد ولی یکی از آنالیست های نیروی هوایی کار آنها را اینگونه توصیف کرده بود : آنقدر مهیب و ترسناک که دیگر راهی وجود ندارد تا خساراتی که آنها وارد کردند را تعمیر و نوسازی کرد.

نیروی هوایی عراق بعد از عملیات طوفان صحرا اذعان کرد که باید از نقش B-52 در عملیات تقدیر شود، نه به خاطر عملیات های که انجام داد و خساراتی که وارد کرد بلکه به خاطر تاثیرات روانی که در بین نیروها داشت . ذکر این نکته نیز شاید جالب باشد که  از بین 68 فروند بمب افکن حاضر در عملیات فقط به یک فروند آسیب وارد شده بود .

باید این نکته را نیز در نظر گرفت که آینده بمب افکن ها و روش بمباران ها می تواند بسیار مرگبار تر از آنی باشد که B-52 ها در عملیات طوفان صحرا انجام دادند .

 _______________________________________________

منبع: co-pilot.blogfa.com


پرواز تا بلندای سپهر

$
0
0

 سرلشکر شهید سید عل اقبالی

به یادبود جوانترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، سرلشکر خلبان شهید «سید علی اقبالی دوگاهه»

 

او سوار بر مرکب آهنین بال خویش چون آذرخشی به دل سیاه دشمن زد و با نبردی دلیرانه خواب خوش خصم را به کابوسی تلخ مبدل ساخت و خود با پروازی بی‌بازگشت، به افتخار شهادت نائل آمد تا میهمان حریم عشق باشد. سخن از رادمردی است از زمره دلاوران این سرزمین اهورایی، سرلشکر خلبان شهید سید علی اقبالی.

علی در هفتم مهر ماه 1328 در محله دوگاهه شهرستان رودبار در استان گیلان دیده به جهان گشود. دوران طفولیت و تحصیلات ابتدایی را در رودبار پشت سر گذاشت و برای ادامه تحصیل و اخذ دیپلم به تهران آمد و در دبیرستان امیرکبیر ثبت نام کرد.

وی پس از اخذ دیپلم، با عشق و علاقه وافری که به پرواز و حراست از آسمان میهن داشت، در تاریخ سیزدهم آذر ماه 1346 به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمد. پس از طی آموزش های نظامی، موفقیت در آزمون‌های زبان انگلیسی، مهارت های فنی تخصصی، پشت سرگذاشتن دوره‌های آکادمی پرواز و پرواز مقدماتی با هواپیماهای پاپ و F-33، در بیست ‌و پنجم مردادماه 1347 به منظور تکمیل دوره خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته جت شکاری به پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای امریکا اعزام گردید. پس از طی دوره‌های تکمیلی و پرواز با هواپیماهای T-38 , T-37 , T-6 , T-41 به مدت 220 ساعت و دریافت نشان خلبانی و کسب رتبه نخست در بین بیش از 400 دانشجوی خلبانی از کشورهای مختلف به عنوان خلبان نمونه این پایگاه به ایران بازگشت.

وی سپس آموزش های تاکتیکی را با هواپیمای شکاری F-5 در تاریخ چهاردهم بهمن ماه 1348 به سرعت به پایان رساند و به عنوان افسر خلبان جنگنده شکاری تاکتیکی F-5 تایگر در گردان 43 شکاری، فعالیت های پروازی خود را در پایگاه هوایی دزفول آغاز نمود. در مسابقات تیراندازی هوایی که در سال 1351 بین خلبانان تمامی پایگاه ها در پایگاه دزفول برگزار گردید، حائز مقام نخست در بین تمامی خلبانان و به عنوان قهرمان قهرمانان معرفی شد. آگاهی های علمی و مهارت های تخصصی وی در پروازهای تاکتیکی و عملیاتی به حدی بود که در کمترین زمان ممکن، تا سطح لیدر دومی ارتقا یافت و با جدیت در انجام وظایف و ارایه طرح های کاربردی و مؤثر در راستای پایین آوردن سوانح پروازی، نام خود را در ردیف بهترین و نام‌آورترین خلبانان نیروی هوایی ثبت کرد. بدین ترتیب، بار دیگر در سال 1353 جهت گذراندن دوره کارشناسی تفسیر عکس های هوایی و مدیریت اطلاعات و عملیات هوایی به امریکا اعزام گردید و پس از طی این دوره و بازگشت به ایران، ابتدا در پایگاه ششم شکاری بوشهر و سپس در پایگاه دوم شکاری تبریز، ضمن انجام پروازهای عملیات تاکتیکی و استاد خلبانی، مسئولیت شعبه اطلاعات و عملیات فرماندهی گروه یکم گردان 23 شکاری و افسر ناظر اجرای طرح های عملیاتی معاونت طرح و برنامه نیروی هوایی را بر عهده گرفت.
اقبالی در سال 1354 ازدواج کرد و ثمره این ازدواج فرزند پسری بود که در حال حاضر یکی از پزشکان حاذق کشورمان و از افتخارات ایران اسلامی است.

 

شهید اقبالی عاشق پرواز بود. علی رغم مسئولیت های مهمی که بر عهده داشت، هرگز از فعالیت های پروازی دور نشد. جرات و جسارت در پروازهای عملیاتی، تکنیک در کنار تاکتیک به همراه مهارتهای فنی، علمی و تخصصی، از وی استاد خلبان ماهر و برجسته‌ای ساخته بود که بر اساس مدارک موجود در پرونده پرسنلی، همواره در وضعیت عالی پروازی، آکادمیک و انضباطی قرار داشت و دریافت بیش از ده مورد تشویقی از رده های فرماندهی نیروی هوایی ارتش، گواهی بر این مدعاست. وی با بیش از 3 هزار ساعت پرواز عملیاتی و آموزش خلبانی به ده ها دانشجوی جوان خلبانی که تعدادی از آنها همچون شهیدان سرافراز سرلشکر خلبان«عباس بابایی» و سرلشکر خلبان «مصطفی اردستانی» به مقام والای شهادت نائل گردیده اند و یا به رده های ارشد فرماندهی نیروی هوایی رسیده اند، کارنامه درخشان و پرافتخاری در طول عمر کوتاه و پربرکت خود به جای گذاشت.
 
وی فردی به تمام معنا صمیمی و مهربان بود. انسانی فروتن و خویشتندار، گشاده رو، متین، آراسته و با اخلاق نیکو و منش بسیار انسانی بود که در نگاه اول هر کس را شیفته خود می‌کرد. دارای روحی بلند که علاقه خاصی به قرائت قرآن مجید داشت و هر چند وقت، کل قرآن را دوره می‌کرد. او خلبانی جوان با دانش و معلومات فوق‌العاده گسترده بود که به تمام موضوعات و قوانین پروازی اشراف کامل داشت. با تکیه بر هوش و استعداد و حافظه بسیار قوی خود، با وجود تعدد منابع دانش پروازی و منابع تخصصی، به ویژه آیین نامه‌ها و دستورالعمل های نیروی هوایی، شهید اقبالی به طور خارق‌العاده‌ای به این منابع احاطه داشت به نحوی که در مناظره‌ها بعضا مشاهده می‌شدکه با قید عنوان آیین نامه، صفحه و پاراگراف را دقیقا ذکر می کند. به علت توانایی های بالایی که در امور فنی و پروازی داشت، در خیلی از موارد مورد مشورت همکاران و فرماندهان قرار می‌گرفت و تحلیل های وی همواره صائب بود. لذا از احترام خاصی در نزد فرماندهان نیرو مخصوصا شهید «فکوری» فرمانده وقت نیروی هوایی برخوردار بود. وی در سن 25 سالگی استاد خلبان جنگنده F-5 و در 27 سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی شد.

آن شهید بزرگوار به دلیل برخورداری از هوش وافر، آگاهی های بالای علمی و مهارت های فنی و تخصصی توانست در کمترین زمان ممکن به سطح لیدری ارتقا یافته و سرانجام به ستاد نیروی هوایی در تهران منتقل گردد. طی خدمت در ستاد، وی طرح های استراتژیک و تاکتیکی ویژه ای را علیه تمامی نقاط حساس و حیاتی دشمن طراحی کرده بود. شهید اقبالی در حالی که یک نیروی ستادی بود و می توانست دیگر حتی یک ساعت هم در کابین جنگنده ننشیند، با شروع جنگ و حمله عراق به 15 پایگاه نیروی هوایی، بلافاصله خودش را به پایگاه تبریز رساند که در آن هنگام، این پایگاه در طرح کلان نیروی هوایی، مسئول بخش هایی از خاک عراق نظیر کرکوک، موصل و اربیل بود. شهید با استفاده از  طرح های حساس و حیاتی که علیه دشمن طراحی کرده بود، برنامه ریزی وسیعی برای مقابله و پاسخ کوبنده و شدید به دشمن بعثی انجام داد که در تاریخ نیروی هوایی و در تمام محافل مطالعاتی و تحقیقاتی این نیرو ماندگار شد. با استفاده از چنین طرح ها و فداکاری های خلبانان از جان گذشته بود که در ماه نخست جنگ، تقریبا تمامی پالایشگاه ها، تلمبه خانه ها و نیروگاه های برق عراق از کار افتاد و صادرات 350 میلیون تنی نفت عراق به صفر رسید.  شهید اقبالی در مدت کوتاه عمر پربارش در جنگ تا لحظه شهادت، با 50 ساعت پرواز جنگی، رکورد بیشترین ساعت پرواز را به نام خود ثبت کرد و دقیق­ترین اهداف را مورد هدف قرار داد.

 

سرلشکر اقبالی در عملیات معروف «کمان99» که در نخستین روز جنگ تحمیلی با شرکت 140 فروند جنگنده از پایگاه های مختلف انجام شد، شرکت داشت. وی در قالب لیدر دسته چهار فروندی به نام «اسکارL » از پایگاه دوم شکاری تبریز برخاست و پس از بمباران پایگاه هوایی موصل، هر چهار فروند سالم به پایگاه برگشتند.

نحوه شهادت

شهید اقبالی در تاریخ اول آبان ماه 1359 که مصادف با عید قربان بود، به عنوان لیدر یک دسته دو فروندی هواپیمای F-5، با هدف بمباران یکی از پادگان های نظامی عراق به نام پادگان «العقره» در نزدیکی مرز مشترک ایران، ترکیه و عراق، به ‌همراه همرزم دلاورش«ستوان خلبان شفیع حسین پور» از پایگاه هوایی تبریز به هوا برخاست. پس از رسیدن به هدف، شهید اقبالی قسمت شرقی پادگان را هدف قرار داد و مثل همیشه، هدف را به خوبی نابود کرد. ستوان حسین پور نیز قسمت غربی پادگان را هدف قرار داد. پادگان «العقره» در آتش و دود می‌سوخت و شهید اقبالی و همرزمش، خوشحال و سربلند، آسمان عراق را ترک می‌کردند، اما هنوز بمب رها نشده‌ای وجود داشت و هدف دیگری در پیش رو؛ رادار منطقه هوایی موصل. راداری استراتژیک که بارها امید همرزمانش را به یأس مبدل کرده بود وپرنده‌های آهنین بالشان را نشانه رفته بود. باید انتقام می‌گرفت؛ به دنبال بمباران موفق و متهورانه تجهیزات عظیم راداری دشمن، هواپیمایش به شدت مورد اصابت موشک قرار گرفت. شهید با دانش وسیع پروازی و مهارت بی‌نظیرش هواپیمای آسیب دیده را تا سی کیلومتری مرز ایران رساند. سرانجام هواپیما سرنگون و خلبان جوان مجبور به خروج اضطراری شد. وی در حالی که زنده به اسارت مزدوران عراقی درآمده بود، به دلیل ضربات مهلکی که نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در نخستین ماه جنگ بر پیکر ماشین جنگی عراق وارد نموده بود و عملا آن را زمین­گیر کرده بود، برای ایجاد رعب و وحشت در بین سایر خلبانان کشورمان، برخلاف تمامی موازین انسانی و موافقت نامه های بین المللی رفتار با اسرا، به فجیع‌ترین و بیرحمانه ترین وضع به شهادت رسید، به طوری که نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی در موصل عراق مدفون شد.

این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بیشرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می کرد و طی 22 سال هیچگونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود تا این که در خرداد سال 1370، بر اساس گزارش های موجود عملیاتی و اطلاعاتی و نامه ارسالی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت ایشان و اظهارات دیگر اسرای آزاد شده وخلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان سید علی اقبالی دوگاهه محرز شد. پیکر مطهرش که بخشی از آن غریبانه در قبرستان محافظیه نینوا در جوار جد بزرگوارش حضرت اباعبدا... الحسین(ع) و بخشی دیگر در قبرستان زبیر موصل به خاک سپرده شده بود، با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین وکمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی، به همراه پیکرهای مطهر تنی چند از دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی، پس از 22 سال دوری از وطن، در میان حزن و اندوه خانواده، یاران و همرزمانش به میهن اسلامی بازگشت و بر دوش امت حق شناس و وفادار ایران اسلامی به شکلی بسیار با شکوه و تاریخی در میدان صبحگاه ستاد نیروی هوایی تشییع و در پنجم مردادماه 81 در ایام فاطمیه (س) در قطعه خلبانان بهشت زهرا درکنار سایر همرزمان شهیدش آرام گرفت.

روحش شاد و راهش پر رهرو باد

 

قصه معراج شاهین راز بود          قصد او  از زندگی  پرواز بود

لحظه  پایان  او  آغاز   بود          مرگ او خود آخرین پرواز بود

__________________________________________________________

منبع:

ganjejang.com (برگرفته از کتاب «شکوه پرواز» نوشته سیدحکمت قاضی میرسعید، از انتشارات دفتر پژوهش‌های نظری و مطالعات راهبردی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران)

گردآوری و تنظیم: newcoy.persianblog.ir

صمصام، ناشناخته ترین تانک ایرانی

$
0
0

تانک اصلی میدان نبرد، ام-60 پاتن به همراه تانک ام-48 پاتن جزو خودروهای زرهی سنگین ارتش ایران در عمده سالهای پیش از انقلاب بود. این تانک که از ام-48 الگوبرداری شده بود، جزو تانک های مهم بخشی از دوران جنگ سرد در کشورهای هم سو با غرب بود.
این تانک از 1960 تا 1987 تولید شده و در کشورهایی چون آمریکا، ایران، مصر، ترکیه، بحرین، اردن، لبنان، عربستان سعودی، اسپانیا، پرتقال، تایوان، یمن عمان و چندین کشور دیگر وارد خدمت شد. در ایران نیز حداقل 150دستگاه از نمونه آ-1 این تانک بکار گرفته شده است. این تانک به عنوان یکی از تانک های اصلی میدان نبرد در تمامی عملیات های مهم و بسیاری از عملیات های  دیگر در سال های به کار گرفته شده و نقش مفیدی در پشتیبانی از واحدهای عمل کننده داشت.

یک دستگاه تانک ام-60 ارتش تایوان

 

تانک ام-60 ایرانی پیش از بهسازی

نمونه ام-60-آ-1 در حالت رزمی بیش از 50 تن وزن داشته و با موتوری به قدرت 750 اسب بخار تجهیز شده است. سلاح اصلی این تانک یک توپ 105 میلیمتری بوده و یک تیربار 7.62 میلیمتری هم محور با آن و یک تیر بار کالیبر 50 صدم اینچ(12.7 میلیمتر) هم به عنوان تسلیحات فرعی مورد استفاده قرار می گیرند.
در راستای ارتقاء تجهیزات موجود در کنار تلاش برای ساخت تانک های جدید، با توسعه فناوری های لازم، تانک های ام-60 نیز در برنامه بهسازی قرار گرفت. تانک های ام-60 به صورت استاندارد هیچ سامانه پایدار کننده سلاح و سامانه های دید در شب نداشتند.
تجهیز به پریسکوپ با قابلیت دید در شب برای راننده تانک که دارای قابلیت هایی چون وسعت دید 30 درجه و زمان مورد نیاز برای باز و بسته کردن در حدود 30 ثانیه است.

تانک صمصام

تجهیز به پایدار کننده توپ که در راستای عمودی و افقی عمل می کند از جمله تغییرات مهم مدل موجود در ایران  از این تانک است. ویژگی های اصلی این سامانه شامل ماهیت الکتروهیدرولیکی نیرودهنده های آن، سامانه هیدرولیکی ارتقاء یافته، بهسازی صفحه کنترل ادوات برای توپچی، واحد کنترل مرکزی، ژیروسکوپ و منبع تغذیه سه فاز است.
تجهیز به سایت اپتیکی پانورامیک برای فرمانده تانک از دیگر تفاوت های صمصام با نمونه پیشین تانک ام-60 است. این سایت برای پوشش جهات افقی و عمودی بی نیاز از برجک بوده و البته در این جهات پایدارسازی نیز شده است. این سامانه اپتیکی دارای توانمندی بزرگنمایی تا 7 برابر و وسعت دید 8.5 درجه برای دوربین است.
این سایت همچنین به مسافت یاب لیزری با برد 20 کیلومتر و دقت 10 متر مجهز بوده و می توان آن را به تیربار ضدهوایی نیز مرتبط(لینک) کرد تا هدفگیری بهتری توسط آن صورت گیرد.
اما یکی از مهمترین جنبه های بهسازی این تانک تجهیز آن به سامانه کنترل آتش EFCS-3 برای هدفگیری دقیق و مطمئن توپ است. به کمک چنین سامانه ای، کار هدفگیری بسیار سریع، فوق العاده دقیق تر و در شب و روز صورت گرفته و احتمال اصابت گلوله توپ به هدف در اولین شلیک به میزان بسیار زیادی افزایش می یابد.
این سامانه دارای مسافت یاب لیزری مختص خود با دقت 5 متر است. دریافت و محاسبه خودکار پارامترهای بالستیکی و محیطی برای اعمال در هدفگیری، محاسبه تمام دیجیتال پارامترهای بالستیکی در کمتر از 0.1 ثانیه، سامانه دید در شب نسل دو، بزرگنمایی 7 برابر و آینه های پایدار شده در جهات افقی و عمودی از جمله ویژگی های این سامانه کنترل آتش است.
به گزارش ، سامانه کنترل آتش EFCS-3 توانایی کارکردن با چند نوع گلوله توپ را دارد که گلوله های APFSDS نیز از آن جمله هستند. در این نوع از گلوله ها با کاهش جرم پرتابه، به سرعت های بالایی در حدود 5 برابر سرعت صوت دست یافته شده که در کنار استفاده از مواد چگال تر به عنوان نفوذگر، شکافتن زره تانک هدف را بسیار ساده تر می کند. ترکیب این سلاح کشنده با دقت بالای سامانه کنترل آتش قابلیت این تانک را انهدام تانک های دشمن در اولین شلیک بسیار افزایش داده است.
با دریافت اطلاعات محیطی مانند سرعت باد جانبی، دما و فشار هوا و همچنین اطلاعات حرکتی خود تانک و هدف، کار هدفگیری بسیار دقیق تر شده و تمامی محاسبات با سرعت بسیار زیادی به انجام رسیده و نتیجه به صورت خودکار به سامانه کنترل آتش داده می شود.
نصب زره های واکنشی از نوع جعبه های انفجاری در اطراف برجک و بخش جلویی تانک برای افزایش حفاظت در برابر تسلیحات ضد تانک در صمصام مشاهده می شود که باعث بهبود قابلیت های رزمی آن شده است. همچنین نارنجک های دودزای مشابه تانک های جدید شرقی نیز به جای نمونه های قبلی در این تانک بکارگرفته شده است.

هشدار دهند لیزری سمت چپ تصویر و بالای میله ای روی برجک مشخص است

صمصمام به سامانه بومی هشدار دهنده لیزری که توانایی پوشش 360 درجه پیرامون تانک را دارد برای هشدار قفل شدن سلاح های لیزری مجهز شده است. با توجه به وفور تسلیحات ضدتانک با هدایت لیزری این سامانه کمک شایانی به افزایش آگاهی خدمه از محیط اطراف و کاهش خطر آسیب دیدن از ناحیه دشمن خواهد شد.
سامانه های ارتباطی این تانک نیز تماماً به روز شده و از جدیدترین بیسیم های کوچک و پیشرفته دارای رمز کننده های بومی بهره می برد و به این ترتیب ارتباط خود را در شرایط مختلف نبرد با سایر واحدهای عمل کننده حفظ می کند.
بهسازی تانک های موجود در نیروهای مسلح نظیر چیفتن، تی-54/55، ام-60 و حتی تانک های تی-72 که بعد از جنگ خریداری و ساخته شدند نشان از رویکرد واقع بینانه در شکل دهی جدید به توان رزمی نیروهای زمینی با ارتقاء و تطابق تسلیحات قدیمی و موجود برای نیاز امروز و فردا دارد.

__________________________________________________________

منبع:‌ mashreghnews.ir

نوید، سومین ماهواره ایرانی در راه فضا

$
0
0

__________________________________________________________

هنگامی که کامپیوتر مرکزی موشک احساس کرد به سرعت لازم دست یافته است، فرمان داد تا موتورها خاموش و ماهواره از بدنه جدا شود.

در آن روزگار سخت وقتی کشورمان با ترفندهایی توانست چند تایی موشک اسکاد را به چنگ آورد، به‌رغم نیاز شدید، تصمیم گرفته شد یکی از آنها در باغ‌های شیان از هم باز شده و با مهندسی معکوس، نمونه‌ای از روی آن ساخته شود.

تمام بخش‌ حساس و خطرناک پرتاب یک محموله به مداری با شیب ۵۵ درجه از داخل خاک ایران یا دریای عمان می‌گذرد. در ضمن این مسیر از کم‌جمعیت‌ترین نواحی مسکونی کشورمان رد می‌شود.

__________________________________________________________

دشت سمنان یک بار دیگر از غرور بر خود لرزید. غرش مهیبی پایگاه پرتاب فضایی سمنان را از خواب نیمه شبی سرد بیدار کرد تا نوید ایرانی راهی آخرین منزلگاه خود در مدار زمین شود. این سومین ماهواره ایرانی بود که تجربه سفر به فضا را سوار بر موشک‌های فضایی سفیر تجربه می‌کرد. پرتاب در نخستین ساعات 14 بهمن ماه 1390مصادف با روز فناوری فضایی صورت گرفت. موتور قدرتمند مرحله اول موشک سفیر غرید و آرام‌آرام راه آسمان را در پیش گرفت.
بیش از 25 تن نیروی پیشران، موشک ماهواره‌بر و محموله ارزشمند آن را به آسمان می‌برد و همچنان که دور می‌شد آتش خروجی از دهانه موتور مرحله اولش اندک اندک به کهربایی زیبا در دل آسمان کویر تبدیل ‌شد. چند ثانیه‌ای که از پرواز عمودی این موشک گذشته بود، کامپیوترهای مرکزی موشک با اصلاح مسیر این غول 23 متری، جهت حرکت موشک را کج کردند تا محموله ارزشمند آن سرعت افقی لازم برای تزریق در مدار را به دست آورد. کمی ‌بیش از 2 دقیقه بعد، موتور قدرتمند مرحله اول موشک سفیر تمام سوخت و اکسید خود را بلعیده بود و حالا نوبت موتورهای مرحله دوم بود تا باقیمانده ماموریت را به سرانجام برسانند. ناگهان صدای انفجار ضعیفی در بدنه فلزی سفیر نوید پیچید و سپس 2 مرحله از هم جدا شدند.

روی بدنه مرحله اول موتورهای کوچکی در جهت خلاف حرکت روشن شدند تا با کم کردن سرعت مرحله اول موشک که حالا ماموریتش تمام شده بود، از تصادم این بخش با باقیمانده موشک جلوگیری کنند. لحظاتی به کوتاهی یک چشم بر هم زدن از این جدایش و ترمز مرحله اول نگذشته بود که دوباره غرش ممتد موتورهای مرحله دوم، نوید ماموریتی موفق را در قلب‌ها زنده کرد. در نهایت و هنگامی که کامپیوتر مرکزی موشک احساس کرد به سرعت لازم دست یافته است، فرمان داد تا موتورها خاموش و ماهواره از بدنه جدا شود. ماهواره نوید حالا برای همیشه از موشک حامل خود جدا شده و زندگی مستقل اما کوتاه خود را در مدار زمین آغاز کرده بود.

سفیر، قوی‌تر از همیشه

موشک سفیر تاریخی به قدمت جنگ‌های 8 ساله ایران و عراق دارد. در آن روزگار سخت وقتی کشورمان با ترفندهایی توانست چند تایی موشک اسکاد را به چنگ آورد، به‌رغم نیاز شدید، تصمیم گرفته شد یکی از آنها در باغ‌های شیان از هم باز شده و با مهندسی معکوس، نمونه‌ای از روی آن ساخته شود. اینچنین بود که خانواده موشک‌های شهاب پا به عرصه وجود گذاشتند. مهندسان ایرانی که حالا آزمایشگاه شهاب را در اختیار داشتند، با تلاشی شبانه‌روزی تلاش کردند قابلیت‌های این موشک بومی ‌را توسعه دهند؛ تلاش‌هایی که در نهایت منجر به ساخت موشک سفیر شد. امروزه به نظر می‌رسد که مرحله اول موشک سفیر یک موشک شهاب‌‌ـ‌3 توسعه داده شده است. مرحله دوم اما گویا طرحی جدید است با 2 موتور کوچک که سوخت مایع می‌سوزانند. ماهواره رصد با چنین موشکی به فضا فرستاده شد، اما نوید با موشکی قوی‌تر به فضا سفر کرد. موشک ماهواره‌بر سفیر نوید بنا به گفته رئیس سازمان فضایی ایران 20 درصد قوی‌تر از نمونه قبلی است. از همینجاست که حدس و گمان‌ها آغاز می‌شود.
برخی از کارشناسان معتقدند مهندسان مرکز تحقیقات صنایع هوافضا که یکی از صنایع وابسته به وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح است و مسوولیت ساخت موشک‌های فضایی سفیر را به عهده دارد، توانسته‌اند با سبک‌سازی بدنه مراحل اول و دوم که اصطلاحا به آن کاهش جرم خشک موشک می‌گویند، بر جرم محموله بیفزایند. به همین خاطر است که می‌بینیم جرم ماهواره نوید تقریبا 2 برابر جرم ماهواره امید است، اما برخی دیگر بر این عقیده‌اند که طراحان با افزایش کارایی موتورهای مرحله اول، نیروی پیشران این موشک چند هزار کیلوگرمی ‌را افزایش داده‌اند. برخی هم با اندازه‌گیری مقیاسی تصاویر دریافتی اعتقاد دارند که مهندسان ایرانی با افزایش طول مرحله دوم و بزرگ‌تر ساختن باک‌های سوخت این مرحله توانسته‌اند موتورهای مرحله دوم را برای مدت بیشتری روشن نگه دارند، اما از دیگر سو شاید 4 عدد موتور سوخت جامد کوچک، شتاب اضافی به مرحله دوم این موشک وارد می‌کند یا شاید به جای موتورهای ترمزی‌ روی بدنه مرحله اول، موتورهای شتابی روی بدنه مرحله دوم نصب شده است. در کل می‌توان انتظار داشت ‌ مجموعه‌ای از این عوامل توان عملیاتی این موشک را افزایش داده باشند، اما در این مورد هنوز ابهام وجود دارد؛ ابهامی ‌که به نظر نمی‌رسد با توجه به سرّی بودن فرآیند طراحی و ساخت موشک ماهواره بر سفیر به این زودی‌ها بتوان پاسخی برای آن یافت. اما آنچه مسلم است سفیر نوید قوی‌تر از اسلاف خود بوده و توانسته است ماهواره‌ای سنگین‌تر را در مداری بیضی شکل با کمترین ارتفاع نامی 250 کیلومتر و بیشترین ارتفاع نامی 375 کیلومتری زمین پارک کند.

تصاویر ایرانی از فضا

در اواخر خرداد امسال که ماهواره رصد به فضا رفت، خیلی‌ها انتظار نخستین تصویر ایرانی از فضا را می‌کشیدند. انتظاری که خیلی زود معلوم شد به دلیل یک اشکال فنی محقق نخواهد شد. وضعیت ماهواره رصد نسبت به زمین کج بود و مهندسان ایرانی هر چه تلاش کردند جز تصاویری از آسمان سیاه دریافت نکردند، اما حالا خیلی‌ها امید دارند ‌ماهواره نوید که عنوان پر ابهت دومین ماهواره سنجش ازدور‌ ایران را یدک می‌کشد نخستین تصاویر فضایی ایران را مخابره کند. اما شاید برایتان جالب باشد که بدانید نخستین تصویر ایرانی از فضا چند سال پیش به زمین ارسال شده است. ماجرا برمی‌گردد به پاییز سال 1387، زمانی که دانشمندان جوان پژوهشگاه هوافضا توانستند اولین تصاویر ارسالی از کاوشگر2 خود را دریافت و بازیابی کنند. این تصاویر نخستین نگاه ایرانی به فضا بود که منتشر می‌شد. کارشناسان صنایع هوافضا مدعی هستند‌ سال‌ها پیشتر آنها در جریان آزمایش موشک‌های خود تصاویری از ماورای جو زمین را از دوربین‌های نصب شده بر موشک‌هایشان دریافت کرده بودند؛ تصاویری که هیچ‌گاه منتشر نشد، اما تصاویر ماهواره نوید در صورت دریافت، نخستین تصاویر ماهواره‌ای ایران از مدار زمین خواهند بود. با توجه به دقت گفته شده این تصاویر می‌توان از آنها برای امور کشاورزی، جنگلداری و بیابان‌زدایی استفاده کرد. گفته شده که قدرت تفکیک تصاویر ماهواره نوید 400 متر است. مفهوم این موضوع این است که هر پیکسل (نقطه) از تصاویر دریافتی از ماهواره نوید محوطه‌ای به ابعاد 400 متر را نشان می‌دهد، بنابراین اگر برای مثال شما مایل باشید تصویر کوچکی از منزلتان را در تصاویر این ماهواره مشاهده کنید باید از همین حالا به فکر خریدن یک خانه با ابعادی بیش از 400 در 400 متر بگردید تا حداقل یک پیکسل از تصاویر ماهواره نوید را اشغال کنید.

نوید علم و صنعت

سال ۱۳۸۷ سازمان فضایی ایران با توجه به برنامه‌های کلان فضایی کشور که مستلزم تربیت نیروی انسانی متخصصان فضایی بود، تصمیم گرفت با حمایت مالی از دانشگاه‌های کشور زمینه تعریف چند پروژه طراحی ماهواره را ایجاد نماید. دانشجویانی از رشته‌های مختلف مانند فیزیک، الکترونیک و مخابرات، مکانیک و هوافضا در این پروژه‌ها درگیر و ضمن تحصیل با کار و شرایط حاکم بر آن نیز آشنا می‌شدند. در ضمن این پروژه‌ها باعث می‌شد تا دانشجویان با موضوعات فضایی ارتباط برقرار کرده و تخصص لازم را در 2 جنبه تئوری و عملی به دست آورند. یکی از این دانشگاه‌ها، دانشگاه علم و صنعت تهران بود که با تاسیس مرکز تحقیقات ماهواره‌ای کار را خیلی جدی شروع کرد و 2 پروژه ماهواره‌ای نوید و ظفر را به مردم ایران معرفی کرد.

ماهواره نوید یک ماهواره سنجش از دور‌ است. به این مفهوم که ماهواره مجهز به حسگرهایی است که از زمین در طول موج مشخصی تصویر تهیه می‌کند. روش تصویربرداری این ماهواره به شکل جاروبی است. یعنی ماهواره ضمن حرکت، از منطقه زیر پای خود عکس‌های ممتدی می‌گیرد که همزمان به زمین مخابره می‌شود. با توجه به این‌که گفته شده ۵ ایستگاه زمینی در شمال، جنوب، غرب، شرق و مرکز ایران قرار است تصاویر ارسالی ماهواره نوید را دریافت کنند، می‌توان امیدوار بود که بزودی شاهد فروش نقشه‌های فضایی کشورمان که توسط یک ماهواره ایرانی گرفته شده است در کتابفروشی‌ها باشیم.

معمولا ماهواره‌های سنجش از دور‌ در چند طیف رنگی و یکی دو طیف نامرئی از زمین عکسبرداری می‌کنند. کاری که از عهده ماهواره نوید بر نمی‌آید، اما دکتر بلندی، رئیس مرکز تحقیقات ماهواره‌ای دانشگاه علم و صنعت قول داده که ماهواره ظفر این دانشگاه این مهم را انجام خواهد داد. تصویربرداری دوربین‌های ماهواره نوید به دقت آنچنانی احتیاج ندارند. از همین رو شاهد هستیم که سیستم کنترل وضعیت این ماهواره آنقدرها هم از نوع مرغوبی انتخاب نشده تا ضمن کاهش وزن، از قیمت آن نیز بکاهد. وزن در سامانه‌های فضایی عامل تعیین‌کننده‌ای است. برآورد می‌شود که برای ارسال هر کیلوگرم محموله فضایی به مدار کم ارتفاعی نظیر مدار ماهواره نوید باید حدود ۲۰ هزار دلار پول خرج کرد. این هزینه جدای از پول لازم برای ساخت یک محموله فضایی منحصر به فرد است.

نوید در فضا و روی زمین

ماهواره نوید علم و صنعت روی یک مدار بیضی شکل به دور زمین می‌چرخد که ۵۵ درجه شیب مداری دارد. این یعنی مسیر حرکت این ماهواره با زاویه ۵۵ درجه خط استوا را قطع می‌کند. انتخاب این مسیر برای تمام ‌محموله‌های فضایی ایران برمی‌گردد به موقعیت جغرافیایی پایگاه پرتاب فضایی کشورمان که جایی در دشت سمنان و در لبه شمالی کویر مرکزی ایران قرار گرفته است. تمام بخش‌ حساس و خطرناک پرتاب یک محموله به مداری با شیب ۵۵ درجه از داخل خاک ایران یا دریای عمان می‌گذرد. در ضمن این مسیر از کم‌جمعیت‌ترین نواحی مسکونی کشورمان رد می‌شود.

بنابراین در صورت وقوع یک اتفاق ناخوشایند که در پرتاب‌های فضایی امری کاملا محتمل است، کمترین خطر متوجه هموطنان و همسایگانمان خواهد شد. در ضمن مداری با شیب ۵۵ درجه باعث می‌شود تا ماهواره بـتواند از ۵۵ درجه شمالی تا ۵۵ درجه جنوبی خط استوا را جارو کند. این موضوع برای کشور ما که در میانه این دو عرض جغرافیایی قرار گرفته، بسیار حائز اهمیت است.

اگر شما مایل هستید از این رویداد فضایی کشورمان عکسی به یادگار بگیرید، می‌توانید با مراجعه به وب‌سایت www.n2yo.com منتظر غروب یا دم‌صبحی شوید که نوید درست از بالای سر شما رد می‌شود. در آن صورت شما قادر خواهید بود تا حدود یک ساعت پس از غروب خورشید یا قبل از طلوع آن، به بخشی از آسمان که این وب‌سایت نشان می‌دهد خیره شوید و منتظر گذر سریع یک نقطه کم‌فروغ از آسمان بالای سرتان باشید. داشتن یک دوربین دوچشمی‌ می‌تواند فرصت بهتری برای رصد تاریخی شما به ارمغان آورد.

فراموش نکنید که این کار را حتما تا یکی دو ماه آینده انجام دهید، چرا که پس از آن ماهواره نوید گرفتار جو زمین می‌شود و سقوط خواهد کرد. انتظار می‌رود‌ این ماهواره کوچک تماما در جو زمین بسوزد و نور خیره‌کننده این رویداد غمبار نویدی برای آینده پرافتخارتر صنعت فضایی ایران باشد.

___________________________________________________________

منبع: jamejamonline.ir (شهرام یزدان‌پناه/ گروه دانش)

بهار عمر تو خرم چو باد فروردین

$
0
0

دوستان گرامی و همراهان همیشگی "هوانورد"

سالی دیگر بر ما گذشت و بهاری نو فراروی است. سال 1390 را با همه شیرینیها و تلخکامیها پشت سر نهادیم و چشم انتظار سالی پربارتریم. در سالی که در واپسین روز آن به سر می بریم، همراهیهای شما بزرگواران و نظرات ارزنده تان دلگرمی بخش و راهنمای من در پیمودن این مسیر بود و جا دارد که سپاس بی دریغ خود را پیشکش تک تک شما خوبان کنم.

بد ندیدم که مروری داشته باشم بر کارنامه وبلاگ در سال 1390. سالی که با مطلبی با عنوان "عملیات غافلگیرانه در آستانه نوروز" به پیشوازش رفتیم. اولین پست وبلاگ در چهاردهمین روز از نخستین ماه سال 90 با عنوان "سوپر فرلون، زنبور سرخ فرانسوی" منتشر شد و "نوید، سومین ماهواره ایرانی در راه فضا" عنوان آخرین پست وبلاگ در 27 اسفندماه بود. در سال 90، فرصت برگردان مقالات لاتین (از قبیل مقاله اسکورپین، عقرب چالاک که آن را شخصاً به فارسی ترجمه کردم) کمتر دست داد، اما مطالب مفیدی گردآوری و تالیف و تقدیم شما عزیزان شد. در این بازه زمانی 48 پست داشتیم، یعنی به طور میانگین تقریبا هر هفته، یک مطلب جدید. این حجم از فعالیت شاید برای وبلاگ یا وبسایتی با چندین ادمین مختلف چندان زیاد نباشد، ولی برای من که به تنهایی فراهم آورنده مطالب وبلاگ "هوانورد" هستم، خشنود کننده است، چرا که معتقدم که

"رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود--- رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود".

کارنامه "هوانورد" در طی شش سال فعالیت تخصصی گویای همین حرکت آهسته و پیوسته است. بسا پایگاههای اینترنتی که مصداق این شعر حضرت حافظ بودند که

 "راستی خاتم فیروزه بواسحاقی--- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود".

در طی این سالها انگیزه من برای ادامه کار این وبلاگ صرفا یک دلبستگی شخصی بود و بعدها همراهیهای شما عزیزان نیز این انگیزه را مضاعف ساخت. خوشحالم که به این بهانه، فرصتی دست داد که ضمن ارائه اطلاعاتی در باب علوم و فنون هوانوردی و نظامی به مخاطبان وبلاگ، بازتاب دهنده گوشه ای از رشادتهای قهرمانان جنگ و خلبانان شهید نیروی هوایی باشم. در این بین بارها اذعان داشته ام که من را یارای هماوردی پیشکسوتان و بزرگان عرصه وب نویسی نظامی و هوانوردی نیست و در این وادی خود را نوآموزی بیش نمی دانم. به قول ابوالفضل بیهقی، به دست من امروز جز این قلم نیست، باری خدمتی می کنم.

از این که بگذریم، از میان پستهای سال 1390، مقالات زیر از جمله پستهایی است که خودم بالشخصه آنها را بیشتر می پسندم:

همراهان گرانقدر! پیشاپیش سال نو را به همگی شما تبریک می گویم و آرزویم در سال جدید برایتان بهترینهاست. امید که در سال 1391 نیز همچون گذشته با نظرات و پیشنهادهای ارزنده و انتقادهای سازنده تان همراه و راهنمای من باشید.

تندرستی و سرفرازی شما را آرزومندم.

میک لیک (MICLIC) چیست؟

$
0
0

تذکر: هرگونه بازنشر این مقاله منوط به ذکر منبع (newcoy.persianblog.ir) می باشد. 

____________________________________________________________________________________________

اگر خوانندگان محترم به خاطر داشته باشند قبلا مقاله ای در مورد یک ابزار مین روبی به نام اژدر بنگال ترجمه و در وبلاگ منتشر شده بود. این بار می خواهیم با یک ابزار مدرن و کارآمد دیگر در این زمینه آشنا شویم، سیستمی با عنوان میک لیک. با توجه به اینکه آمریکاییها در سالیان اخیر از این سیستم در عراق به نحو موثری استفاده کرده اند، کنجکاو شدم که مکانیزم کار این سیستم را بدانم. با جستجو در اینترنت مشخص شد که در مورد میک لیک در وبسایتهای فارسی زبان اطلاعات مفیدی در دسترس نیست. همین امر انگیزه ای شد تا مقاله زیر را از سایت janes.com انتخاب و ترجمه کنم که تقدیم شما همراهان گرامی هوانورد می شود.

____________________________________________________________________________________________

میک لیک چیست؟
میک لیک عنوان یک خرج انفجاری است که عمدتاً توسط نیروهای مسلح آمریکا و بعضی کشورهای دیگر مانند ژاپن و کره جنوبی جهت خنثی سازی مین و تله های انفجاری به کار می رود.

پیشینه خدمتی
M58 یک خرج خطی مین روب (Mine Clearing Line Charge) است که به اختصار MICLIC خوانده می شود. میک لیک در اوت 1985 در رده بندی تجهیزات مورد استفاده ارتش آمریکا قرار گرفت و اولین واحدها در اوایل اکتبر 1986 جهت کاربری آن تحت آموزش قرار گرفتند.این سیستم بعدها به استاندارد M58A3 ارتقا یافت و  M58A4 مدل اصلی تولید شده بود. سپاه تفنگداران دریایی آمریکا اولین یکان از نیروهای مسلح آمریکا بود که میک لیک را به کار گرفت. تا آوریل 1993 تعداد سیستمهای میک لیک در نیروهای مسلح آمریکا به 3512 رسید. طبق برنامه قرار بود تا سال 2006 میک لیک با سیستم رخنه در میدان مین موسوم به مونگوس جایگزین شود؛ اما توسعه سیستم مونگوس به تعویق افتاده است. در کره جنوبی نیز یک سیستم مین روبی تولید می شود که دقیقاً مشابه میک لیک است.

اجزای متشکله و مکانیزم کار میک لیک
M58A4 عمدتاً جهت پاکسازی معبر برای عبور تانکها، وسایط نقلیه و افراد از میدان مین استفاده می شود. میک لیک طولی حدود 7/106 متر دارد و حاوی تقریباً 816 کیلوگرم ماده منفجره C4 است که در قطعات مختلف آن توزیع شده است. هر فوت از میک لیک حاوی 5 پاوند ماده منفجره C4 است. این قطعات حول یک هسته از طناب نایلونی و مدار چاشنی قرار گرفته اند. از یک پالت فولادی به عنوان محفظه ای جهت انبارش و جابجایی سیستم استفاده می شود. کابل نگهدارنده و فیوز الکتریکی توسط تیرکهای فولادی در جای خود محکم شده است.

پرتاب میک لیک از یک پالت نصب شده بر روی یک تریلر مجهز به سیستم پرتاب M155 که به دنبال یک وسیله نقلیه یدک کشیده می شود، قابل انجام است. نحوه پرتاب بدین ترتیب است که مجموعه لانچر زمینی به پالت متصل می شود و یک موتور راکتی روی لانچر قرار می گیرد. بعد از فیوزگذاری، راکت از یک فاصله مطمئن تا هدف یا از یک مکان محفوظ، در جهت مورد نظر پرتاب می شود. برای فعال سازی خرج انفجاری پس از پرتاب، از یک ماسوره اسفاده می گردد. راکت در هنگام شلیک، خرج خطی را به دنبال خود از پالت به سمت منطقه هدف می کشد.

میزان حرکت خرج انفجاری به سمت جلو، از طریق مدت زمان احتراق موتور راکت و کابل بازدارنده ای با طول 48/62متر محدود می شود. بعد از آنکه خرج انفجاری در منطقه مورد نظر فرود آمد، یک پالس الکتریکی ارسالی از ماسوره، آن را منفجر می کند. میک لیک پس از انفجار، معبری به عرض 8 متر و طول 100 متر را پاکسازی می کند.
میک لیک در هنگام انفجار صحنه یک آتش بازی عظیم و خیره کننده را برای بیننده تداعی می کند. توصیه ما به شما این است که اگر به عنوان یک شاهد غیر نظامی اتفاقاً سر از جایی درآوردید که قصد استفاده از میک یک را داشتند در فاصله ای دور و مطمئن پناه بگیرید و دورادور به این صحنه شگفت انگیز بنگرید.


ببینید >>>>> ویدیویی از نحوه کار میک لیک 

__________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir (ترجمه شده توسط کاوه)

janes.com

fas.org

en.wikipedia.org

آشنایی با بمب افکن B-1 Lancer

$
0
0

بمب افکن بی-1 بر فراز اقیانوس آرام
 

بمب افکن B-1 بمب افکنی است چندمنظوره با برد بلند و توانایی پرواز برای انجام  عملیاتهای بین قاره ای بدون انجام سوختگیری هوایی که برای درگیری با دشمنان  دارای توانمندی بالای دفاع هوایی ساخته شده است. این هواپیما که در ابتدا به عنوان  یک بمب افکن استراتژیک هسته ای در مقابل بمب افکنهای سری TUروسیه ساخته  شده بود، می تواند انواع سلاحهای متعارف  و غیر متعارف را به صحنه نبرد حمل کند.

این پرنده در 2 مدل B-1A و B-1B طراحی و تولید شد که ابتدا مدل B-1A ساخته و مورد استفاده نیروی هوایی قرار گرفت. بمب افکن بی-۱ ای برای اولین بار در تاریخ ۲۳ دسامبر سال ۱۹۷۴ و نمونه اولیه مدل بی-۱بی در تاریخ ۱۸ اکتبر سال ۱۹۸۴ پرواز کرد. هواپیمای بی 1 بی، از خانواده بمب افکنهای سنگین وزن است که به عنوان جایگزینی برای هواپیمای بی 52 تولید شد. مدتها بود که تفکر بر این بود که باید در فکر جانشینی بود که بتواند به خوبی از عهده وظیفه بمب افکن قدیمی و پا به سن گذاشته بی 52 بر آید، چرا که هواپیمای بوئینگ 52، بمب افکنی بسیار قدیمی و متعلق به دهه پنجاه بود که تکافوی نیازهای نیروی هوایی را نمی کرد و همه روزه چند عدد از آنها به جمع هواپیماهای از رده خارج شده با بازنشسته پیوسته و به موزه های هوایی سپرده می شدند.
به خصوص با اعلام طرحی جدید برای بمب افکنی مدرن به نام بلک جک توسط شوروی سابق، دیگر برای نیروی هوایی آمریکا بمب افکن های پیر بی 52 حرفی برای گفتن نداشتند. در این جا بود که با ارائه طرح هواپیمای فوق مدرن B1-A، کارخانه راک ول اینترنشنال Rockwell International وظیفه تولید آن را بر عهده گرفت، اما پس از چندی، متخصصان متوجه آسیب پذیری بسیار بالای این بمب افکن در مقابل رادار شدند و در نتیجه تصمیم بر آن گرفته شد که گونه ای جدیدتر با امکانات بیشتر و ویژگی رادار گریزی بیشتر عرضه شود که نهایتاً موجب طراحی و تولید هواپیمای B1-B شد. هواپیمای B1-B یک بمب افکن دوربرد و میان قاره ای است که قابلیت شلیک انواع موشکهای هوا به سطح ASM مانند کروز و بازه گوناگونی از بمبهای همه منظوره و یا هدایت شونده و بمب های هسته ای را دارا است. این بمب افکن بسیار پیشرفته، می تواند بدون سوخت گیری مجدد، از یک قاره به قاره ای دیگر سفر کند، ماموریت خود را انجام داده و سپس مراجعت کند.

نمای زیرین بی-1

بی-1 در حال رهاسازی بمب و فلر

یکی از ویژگیهای چشمگیر این بمب افکن، بالهای متغیر آن است که از تکنولوژی جمع شوندگی برای سرعت های بالا استفاده می کند. در این فناوری، با عقب رفتن بالها در سرعتهای بالا، فشار وارده بر آنها کم شده، در نتیجه از میزان پسای اضافی که بالها در سرعتهای بالا تولید می کنند کاسته می شود. مزیت دیگر بال متغیر این است که برای برخاست، می تواند بالهای خود را به میزان حداکثر باز کرده تا با سرعت کمتری توانایی تیک آف وجود داشته باشد. هواپیمای B1-B از چهار موتور توربوفن F-101 GE با سیستم پس سوز استفاده می کند که توانایی کشش هر یک حدود 13500 کیلوگرم است. به دلیل داشتن چنین موتورهای قدرتمندی است که این هواپیما را می توان جز هواپیماهای مافوق صوت به حساب آورد، چرا که این بمب افکن می تواند با سرعت حداکثر 1.2 ماخ در سطح دریا پرواز کند که از این لحاظ نیز برتری قابل توجهی نسبت به هواپیمای B-52 دارد.

نمایی از کاکپیت بی-1

بی-1 در حال شکستن دیوار صوتی

این هواپیما طولی قریب به 44 متر داشته و عرض آن با بالهای کاملا باز حدود 40 متر بوده و با بالهای بسته به حدود 23 متر می رسد. حداکثر وزن برخاست این هواپیما بالغ بر 200 تن است که رقم بسیار قابل ملاحظه ای است. اولین مدل این هواپیما در سال 1985 تحویل شد و بعد از آن از سال 1986 به خدمت نیروی هوایی آمریکا در آمد و تا به امروز در خدمت است، هر چند که به تدریج ظهور بمب افکنهایی چون B-2 عرصه را بر آن تنگ کرده اند. این هواپیما برای پرواز به چهار خدمه (خلبان اصلی، افسر تهاجم، افسر دفاع نظامی، فرمانده هواپیما) نیاز دارد.

سقف پروازی این هواپیما (حداکثر ارتفاعی که هواپیما قابلیت انجام وظیفه پرواز را دارد) حدود 9100 متر یا 30,000 فوت است. قیمت این هواپیما حدود 200 میلیون دلار است که رقم واقعاً سر سام آوری است و هزینه نگهداری آن دستکمی از قیمت آن ندارد. البته برنامه هایی برای بهینه سازی و بهبود بخشی امکانات و تواناییهای این بمب افکن قدرتمند در دست انجام بوده است.

بمب افکن  B-1B  تا کنون  رکوردهای متعددی در سرعت و برد و میزان بار قابل حمل  را به نام خود ثبت کرده است . درسال  1994 این  بمب  افکن از  سوی  انجمن هوانوردی  بین اللمللی به عنوان یکی از 10 هواپیمای به یادماندنی دنیا معرفی شد.

B-1B از سال 1985 تا 1990 به عنوان یک بمب افکن هسته‌ای مطرح بود. اما پس از پایان جنگ سرد، این هواپیمای بمب افکن جهت کاربرد سلاحهای معمولی مورد استفاده قرار گرفت. 32 فروند از این بمب افکن با شروع سال 2001 باز نشست شدند. 68 فروند دیگر از 100 فروند آن همچنان مورد استفاده قرار گرفتند. بر روی این هواپیماها بروزرسانیهای متعددی توسط کمپانی بوئینگ  صورت گرفته تا حداکثر بازدهی را داشته باشند.


عملیات و دستاوردها
هواپیمای B-1B در چندین نبرد مهم شرکت داشته و عملکرد فوق العاده ای از خود به نمایش گذاشته است. از جمله مهمترین آنها می توان این عملیات را نام برد:
عملیات روباه صحرا در سال 1998 در عراق
عملیات نیروهای ائتلاف بین المللی علیه صربستان در سال 1999 در کوزوو
اشغال عراق در سال 2003

 

مشخصات هواپیمای B-1

نوع کاربری: بمب افکن سنگین

کارخانه سازنده:راک ول اینترنشنال

تعداد خدمه: ۴ نفر شامل ۱نفر خلبان اصلی و ۱ افسر تهاجم و یک نفر افسر دفاع نظامی و فرمانده هواپیما

قیمت: ۲۸۳ میلیون دلار

نیروی محرکه: ۴ عدد موتور توربوفن مدل F-101-GE-102 جنرال الکتریک با پس سوز و ۳۰۰۰۰پوند تراست در هر کدام با پس سوز

طول: ۴۴٫۵ متر

دهنه بال: در حالت باز ۴۱٫۸ متر و در حالت بسته ۲۴٫۱ متر

ارتفاع: ۱۰٫۴ متر

وزن خالی:۸۶۱۸۰ کیلو گرم

حداکثر وزن برخاست:۲۱۶۶۳۰ کیلو گرم

حداکثر سرعت:۱۴۴۸ کیلومتر بر ساعت یا ۱٫۳۴ ماخ

حداکثر ارتفاع پروازی: بیشتر از ۳۰۰۰۰ فوت

حداکثر برد: این بمب افکن دارای قابلیت سوخت گیری هوایی است و قابلیت قاره پیمایی دارد.

________________________________________________________

گردآوری تصاویر و ویرایش متن: newcoy.persianblog.ir (کاوه)

 منابع:

centralclubs.com

arteshi.com

fighter.pib

tebyan.net

شهید هاشم آل آقا، از آبی آسمان تا نیلی دریا

$
0
0

 

این بار سخن از رادمردی است که در سراسر زندگی پرافتخارش چونان عقابی تیزچنگ پاسدار حریم هوایی این کشور آریایی بود و آن زمان که روح بی قرارش راه پروازی بلندتر را در پیش گرفت، کالبد خاکیش را به آغوش گرم آبی نیلگون خلیج فارس سپرد تا ترجمان پیوندی معنادار بین آسمان و دریا باشد. او که طنین صدای مردانه اش، آرامش بخش و قوت قلب خلبانان اف-4 و اف-5 و هواپیماهای ترابری بود. عقاب سرفراز آسمان ایران زمین، سرلشکر خلبان شهید هاشم آل آقا.

زندگی نامه

نام: محمد هاشم

نشان: آل آقا

تاریخ تولد: 27 آبان 1324

تاریخ ورود به نیروی هوایی: 1344

تاریخ تکمیل دوره عالی پرواز در آمریکا: 1349

شروع به خدمت به عنوان خلبان فانتوم: 1349

اعزام به امریکا جهت طی دوره خلبانی هواپیمای تامکت: 1356

برخی از مسئولیتهای مهم :

1.افسر خلبان کابین جلو گروه یکم گردان 12 پایگاه یکم شکاری تهران

2.معاونت عملیات پایگاه هشتم شکاری اصفهان

3.معاونت عملیات پایگاه هفتم شکاری شیراز

4.جانشین فرمانده  پایگاه هشتم شکاری اصفهان

5.طراح جنگی دفتر مخصوص نیروی هوایی

6.مسئول پست فرماندهی معاونت عملیات نیروی هوایی

تاریخ شهادت: 20 مرداد 1363

محل شهادت: خلیج فارس

 

محمدهاشم در 27 آبان سال 1324 در خاندان بزرگ «آل‌آقا» که از خانواده‌های سرشناس شهر کرمانشاه می‌باشد پا به عرصه وجود گذاشت. دوران تحصیل خود در مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در شهر کرمانشاه گذراند. با اعلام مخالفت مادرش با وجود عشقی که به پرواز داشت از این کار منصرف شد اما علاقه وافر وی به ارتش که همانا عشق خدمت به وطن بود باعث شد که نهایتا به جمع نیروهای مسلح بپیوندد. به دنبال آن وی پس از شرکت در آزمون ورودی، موفق به راهیابی به دانشکده افسری نیروی زمینی ارتش شده و با توجه به عطش درونی‌اش در میل به بال گشودن همزمان در جهت جلب رضایت مادر گام بر می‌دارد.

پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه افسری اصرار وی کارگر افتاده و مادر به خلبان شدن فرزند راضی می‌شود. هاشم که گویی در ابتدای راه قرار دارد با نیروی مضاعفی بلافاصله اقدام کرده و با شرکت در آزمون دانشکده خلبانی از این امتحان نیز سربلند بیرون آمده و با رسیدن به آرزوی دیرینه خود به جرگه دانشجویان خلبانی نیروی هوایی ارتش می‌پیوندد.

با اتمام کلاسهای زمینی و آموزش مقدماتی پرواز، طبق روال آن روز نیروی هوایی برای تکمیل دانش پرواز خود راهی ایالات متحده می‌شود. با اتمام دوره، مفتخر به دریافت وینگ خلبانی شده و راه بازگشت به وطن را در پیش می‌گیرد.

هاشم آل آقا، نفر دوم از سمت چپ

سروان خلبان هاشم آل‌آقا مقارن با سال 1350 به کشور بازگشته و با امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به عنوان کمک خلبان جنگنده F-4، فانتوم، به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل می‌شود. در ادامه در سال 1351 برابر امریه دیگری برای ادامه انجام وظیفه به پایگاه یکم شکاری تهران فرستاده می‌شود.

هاشم در همین سال با دختری در همان محله سکونت پدر و مادرش در شهر کرمانشاه آشنا شده و این آشنایی به ازدواج این دو ختم می‌شود. شهید محمدهاشم آل‌آقا فردی آرام و صبور بود و نسبت به خانواده خود تعصب خاصی داشت و همسرش عامل اخیر را مهمترین علت ازدواجش با وی می‌داند.
آنها زندگی مشترکشان را در تهران آغاز کرده و پس از حدود 4 سال، در سال 1356 آماده سفری طولانی می‌شوند.

سروان خلبان آل‌آقا براساس صلاحدید فرماندهان وقت به همراه تنی چند از خلبانان فانتوم، با خانواده‌هایشان برای آموزش هدایت پرنده پیچیده، انقلابی و جدید نیروی هوایی ارتش، گرومن F-14 تامکت عازم پایگاه نیروی دریایی ایالات متحده در ایالت ویرجینیا می‌شوند.

برای خلبانان باتجربه فانتوم همچون هاشم آل‌آقا پرواز با گربه گرومن و کاربری تسلیحاتش کار آنچنان سختی نبود. زیرا در درجه اول F-4 و F-14 هر دو اصلا برای نیروی دریایی ایالات متحده طراحی و ساخته شده و بدیهی است که از یک استاندارد یکسان برای طراحی و ساخت آنها استفاده شده است و در درجه دوم از سه موشک هوا به هوای مورد استفاده تامکت‌های ایران، فانتوم قابلیت شلیک دو موشک آن (AIM-7 اسپارو و AIM-9 سایدوایندر) را دارد. با توجه به اینکه آل‌آقا و همرزمانش در جنگنده فانتوم در چگونگی استفاده از این دو موشک تجربه کافی و وافی داشتند، فقط می‌بایست اسلحه اصلی تامکت، موشک اسطوره‌ای هیوز AIM-54 فینیکس و رادار آن هیوز AWG-9 را به‌طور کامل بشناسند. اگر عوامل مذکور را به اضافه هوش و جسارت ایرانی کنیم می‌شود حدس زد که تمام نفرات اعزامی به راحتی بتوانند دوره خلبانی F-14 را با موفقیت و سربلندی طی کنند.

پس از پایان دوره در مدت حدود 18 ماه، خلبانان جدید جنگنده جدید در آبان 57 به سرزمین اجدادی خود باز می‌گردند. با توجه به اینکه کانون فعالیت F-14 در ایران پایگاه هشتم شکاری می‌باشد، هاشم به همراه خانواده خود از تهران به اصفهان نقل مکان می‌کند. سکونت آنها در اصفهان مصادف می‌شود با اوج‌گیری تظاهرات مردمی علیه حکومت پهلوی که در نهایت به پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن 57 منجر شد. وقوع انقلاب در کشورمان سنگ محک بسیار جالبی برای تعیین عیار عرق ملی و حس وطن‌پرستی کارکنان نیروهای مسلح بود و چه زیبا که آل‌آقا و همرزمان میهن‌پرستش در این آزمون کوچکترین ناخالصی از خود نشان ندادند.
سروان خلبان محمدهاشم آل‌آقا که در زمان پیروزی انقلاب از افسران ارشد نیرو محسوب می‌شد و مدتها بود که به عنوان استاد خلبان، آموزش خلبانان را به عهده گرفته بود پس از پیروزی انقلاب امر آموزش را با جدیت بیشتری پیگیر شد. آری او نیز می‌دانست آموزش صحیح و کامل مهمترین رمز پیروزی بر دشمنان ملت است.
با شروع جنگ تحمیلی فعالانه وارد صحنه نبرد شد و در عین حال از آموزش جوانان غافل نشد تا اینکه به علت رشادت، جدیت و جسارت در امور محوله در سال 1362 از طرف فرماندهی وقت نیرو به سمت جانشین فرماندهی عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب می‌شود.
رسیدن به پست معاونت عملیات نیرو بهانه خوبی بود تا هاشم در کنار سرهنگ خلبان «عباس بابایی» خود را هرچه بیشتر درگیر جنگ کرده و تواناییهای خود را در این عرصه، عرضه دارد. بابایی و آل‌آقا همواره پیش از انجام هر عملیاتی ابتدا خود مبادرت به شناسایی و ارزیابی هدف از لحاظ موضع پدافندی، سمت حمله و غیره کرده تا عملیات اصلی با خطر کمتر و دید بازتری صورت گیرد. نکته جالب توجه در این مطلب این است که آنها هرگز گرفتار جو پست و مقام نشده و فقط به این مساله که در کجا می‌توانند منشا اثر باشند توجه داشتند.


خاطره‌ای از سرهنگ خلبان «مسعود اقدام» در مورد نقش شهید آل آقا در نجات فانتوم شهید یاسینی

سرهنگ مسعود اقدام در اوایل جنگ در پروازی به همراه شهید بزرگوار «علیرضا یاسینی» به قصد انهدام سه سایت موشکی زمین به دریا که از پشت پایگاه هوایی شعیبیه کشتیهای کشورمان را مورد اصابت قرار می‌داد در یک جنگنده F-4 عازم ماموریت می‌شود. طبق برنامه برای درامان ماندن از ردیابی توسط رادارهای دشمن قرار بود آنها با عبور از 30 مایلی «خورموسی» و پرواز بر فراز باتلاقهای «فاو» و «ام‌القصر» خود را در موقعیت مناسب به روی هدف برسانند. با عبور از مرز، اقدام به عنوان خلبان کابین عقب تمام حواس خود را معطوف بررسی سامانه‌های مختلف هواپیما و تهدیدات موشکی دشمن می‌کند تا در صورت شلیک موشک دشمن بتوانند به موقع با مانور مناسب آن را منحرف کنند.
خطری احساس نمی‌شد و جنگنده با سرعت بسیار بالا در ارتفاع پایین بر فراز نیزارها به حرکت خود ادامه می‌داد که ناگهان زمین و زمان در جلو چشمان هر دو خلبان تیره و تار شد. اقدام حدود 20 ثانیه بعد به هوش آمده و مشاهده می‌کند که جنگنده در یک صعود 50 درجه‌ای در حال گردش به راست است. بلافاصله فرامین هواپیما را در اختیار گرفته و از طریق رادیوی هواپیما سعی در برقراری ارتباط با یاسینی می‌کند. خلبان کابین جلو هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌داد. اقدام در همین زمان به بررسی شرایط پرداخت تا متوجه شود چه اتفاقی افتاده است. تکه‌های گوشت و پر اطراف کابین نشان از برخورد دسته‌ای از پرندگان دریایی (که در آن سرعت، حکم یک گلوله ضدهوایی را دارد) به جنگنده داشت.
هواپیما در کنترل بود اما تمام سامانه‌های ناوبری از کار افتاده بود. تعیین مسیر درست بازگشت تنها با کمک رادار کنترل زمین میسر بود که تماسهای متعدد اقدام با رادار هیچ نتیجه‌ای دربر نداشت. اقدام برای چندمین بار در رادیوی هواپیما گفت:
ـ از ابابیل به رادار. اگر صدای مرا می‌شنوی جواب بده.
ناگهان صدای مبهمی به گوش رسید. بلافاصله تکرار کرد:
ـ از ابابیل به رادار.
ناگهان صدای روشن و واضحی در رادیو طنین‌انداز می‌شود.
ـ ابابیل، من عقابم، به گوشم.
این پیام که در واقع نوید زندگی برای فانتوم و خلبانانش محسوب می‌شد، صدای خلبان F-14 حاضر در منطقه، شهید والامقام سروان خلبان «هاشم آل‌آقا» بود. آل‌آقا در ادامه می‌گوید:
ـ مشکلی برایتان پیش آمده؟
ـ هواپیمایمان صدمه دیده. نمی‌دانم خلبان کابین جلو بیهوش شده یا به شهادت رسیده.
ـ خونسردی خودت را حفظ کن. سعی کن کنترل هواپیما را به دست بگیری. دارم به سمت شما حرکت می‌کنم.
وقتی که آل‌آقا به بالای سر فانتوم زخمی رسید گفت:
ـ ابابیل. همین‌طور به پرواز ادامه بده. مراقب باش از دستگیره صندلی‌پران استفاده نکنی. چون چتر صندلی باز شده و بالای هواپیما رهاست. هواپیمایتان شبیه «آواکس» شده است.
ـ متشکرم. سعی می‌کنم هواپیما را هدایت کنم. ولی نمی‌دانم چه بلایی سر یاسینی آمده است.
ـ خونسردی خودت را حفظ کن و همین‌طور به پرواز ادامه بده. من پشت سرت در حرکت هستم، نگران نباش.
موتورها با آن که با قدرت صد در صد در حال پیشراندن جنگنده بودند با این حال فانتوم صدمه دیده سرعتی حدود 180 نات داشت که برای جنگنده سرعت کمی است. پس از مدتی یاسینی نیز به هوش آمده و با اعلام این که می‌تواند جنگنده را هدایت کند، فرمان را در دست می‌گیرد. نهایتا هواپیما به سلامت در پایگاه فرود آمده و بدین وسیله هاشم آل‌آقا جنگنده باارزش F-4  و دو خلبان ارزشمندتر را به دامان وطن باز می‌گرداند.

خاطره ای از سرتیپ خلبان فضل الله جاویدنیا در مورد مهارت شهید آل آقا در خلبانی تامکت

در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۱ من به همراه ستوان بهروز پاشاپور به عنوان کابین عقب در یک پرواز دو فروندی از پایگاه شکاری اصفهان به پرواز در آمدیم.
 در این پرواز من شماره ۲ پرواز و سرتیپ خلبان شهید هاشم آل آقا شماره یک پرواز بودند. ما ماموریت داشتیم در غرب اهواز، جنوب حمیدیه و هورالهویزه پوشش سنگین هوایی ایجاد کنیم تا حمله گسترده زمینی در این منطقه انجام شود و هواپیماهای عراقی نتوانند نیروهای ما را بمباران کنند.

ناگهان متوجه اشکالی در هواپیما شدم. در حال بررسی بودم که متوجه شدم هند گریپ (قسمت پلاستیکی دسته استیک که تمام فرامین بر روی آن قرار دارد) لق است. این قسمت حدود ۱۵ سانتی متر است که به قسمت فلزی استیک که حدود ۳۵ سانتی متر طول دارد وصل است.
در حال تکان دادن آن بودم که ناگهان هند گریپ جدا شد و از جای خودش خارج گردید. کنترل هواپیما به طور کلی از دست رفته بود . هیچ کنترلی روی جنگنده نداشتم. تصمیم گرفتم تا تمام حواسم را به حرکات هواپیمای شماره یک جلب نمایم . شهید آل آقا با فاصله ای حدود ۱۰ متر بالای سر من پرواز می کرد، طوری که من فقط می توانستم قسمت انتهایی هواپیمای ایشان را ببینم. باید هر چه زودتر فرود می آمدم. نزدیکترین فرودگاه اهواز بود که امنیت لازم را دارا نبود. برای رفتن به اصفهان نیز باید از کوههای اطراف آن می گذشتیم که این کوهها بیشتر از ۱۲۰۰۰ پا ارتفاع داشت که با شرایطی که من داشتم این امکان نیز وجود نداشت. با همفکری که با شهید آل آقا داشتیم تصمیم گرفتیم به دزفول برویم و در آنجا فرود اضطراری داشته باشیم.
شهید آل آقا گفت به دزفول که رسیدیم من حالت فرود می گیرم و شروع به نشستن مجازی می کنم در این حالت من می توانستم با نگاه کردن به ایشان و تقلید حرکات بر روی باند به زمین بنشینم. به قدری به شهید آل آقا اعتماد داشتم که مطمئن بودم می توانم از پس این فرود خطرناک برآیم، چون او یکی از برجسته ترین خلبانان اف ۱۴ نیروی هوایی بود. همه چیز به خوبی پیش می رفت تا این که زمان باز کردن چرخها رسید . شهید آل آقا با مهارت مثال زدنی که در هدایت هواپیما داشتند شرایط فرود را برای من مهیا می کردند. به این شکل که باید ایشان باند پرواز را ده متر بالاتر برای خودش تصور می کرد و روی آن باند خیالی اقدام به نشستن می کرد تا من به تبع ایشان بتوانم روی باند فرود بیایم. انصافا ًاو به قدری این کار را دقیق انجام می داد که گویی خود در حال نشستن بود. سرانجام امیر جاویدنیا موفق شد با همکاری شهید آل آقا هواپیما را به سلامت بر زمین بنشاند.

نحوه شهادت شهید آل آقا

هاشم آل‌آقا در درجه اول همانطور که ذکر شد از فرماندهان ارشد نیرو بود و در درجه دوم مشغله‌های فراوانی به عنوان طراح عملیات داشت و این دو مورد کافی بود تا نتواند پروازهای عملیاتی انجام دهد، با این حال فعالانه در پروازهای گشتی و اسکورت نفتکش‌ها و کشتیهای تجاری شرکت می‌کرد و این‌چنین بود تا به خواست خدا خلیج نیلگون و همیشه فارس ایران، مشهد شهید سرهنگ خلبان محمدهاشم آل‌آقا باشد.

تقویمها روز 20 مرداد 1363 را نشان می‌داد و آسمان آبی خلیج فارس یکی از گرمترین روزهای خود را سپری می‌کرد. هاشم آل‌آقا و کمک خلبانش در یک تامکت طی ماموریتی مشغول اسکورت نفتکش‌ها و کشتیهای تجاری کشورمان بود. در همین اثنا ناگهان مورد حمله چند فروند جنگنده میراژ F1 عراقی قرار می‌گیرد. درگیری آغاز و پس از مدتی جنگ و گریز تامکت‌ها آل‌آقا مورد اصابت موشک شلیک شده از طرف جنگنده عراقی قرار گرفته و به درون آب سقوط می‌کند. شاهدان عینی حادثه که دورادور ناظر درگیری آنها بودند خطر شلیک شدن موشک سوپر 530F-1 به سمت تامکت را به آل‌آقا گوشزد می‌کنند اما آل‌آقا در جواب آنها می‌گوید هیچ نشانه‌ای دال بر حمله موشک به سمتشان در سامانه‌های هشداردهنده مشاهده نمی‌کند. این مطلب گویای آن است که عراقی‌ها با استفاده از اطلاعات فنی که امریکایی‌ها در اختیار آنها قرار داده بودند در استفاده از نقاط ضعف F-14 کاملا موفق عمل کرده‌اند.
همسر هاشم که از چند روز پیش برای دیدن اقوام به کرمانشاه رفته بود در روز بازگشت به تهران که مصادف می‌شود با روز شهادت هاشم با شکسته شدن دیوار صوتی شهر کرمانشاه توسط جنگنده‌های عراقی مواجه می‌شود. با مشاهده این اتفاق گویی به وی الهام می‌شود که برای هاشم اتفاقی افتاده اما با ذکر و یاد خدا آرامش یافته و به خود تلقین می‌کند که انشاءا... اتفاقی نیفتاده. پس از رسیدن به تهران هرچه منتظر می‌ماند از تلفن هاشم خبری نمی‌شود. صبرش لبریز شده و با پایگاه هشتم تماس می‌گیرد. دیسپچ پایگاه با توجه به اینکه تامکت آل‌آقا بازنگشته و هیچ خبر دقیقی دال بر شهادت یا زنده بودنش در دست نیست با جوابهای سربالا به همسر وی می‌گوید: «همین الان دوباره برای ماموریتی دیگر به پرواز درآمد. به محض بازگشت می‌گوییم با شما تماس بگیرد.» با شنیدن این جوابها و طولانی شدن انتظار، همسر شهید از وقوع سانحه برای هاشم یقین حاصل می‌کند. با سقوط تامکت آل‌آقا با توجه به اینکه از اسارت به دست عراقی‌ها و یا شهادتش اطلاعی در دست نبود به اضافه اینکه وی به عنوان جانشین عملیات نیرو در جریان تمام عملیاتهای آتی و استراتژی جاری نیروی هوایی بود به همین علت بلافاصله تمامی طرحهای نیرو دستخوش تغییراتی اساسی شد. این قضیه گذشت و نیروی هوایی با اعلام مفقودالاثر شدن هاشم بر ابهامات و سوالات سقوط وی افزود.
همسر هاشم که همچنان منتظر بازگشت وی به خانه بود چندین سال پس از مفقودالاثر شدن همسرش در یکی از شبهای قدر خالصانه دست به دامن ائمه اطهار شده و از آنها می‌خواهد وجود یا عدم وجود هاشم را برای وی معلوم کنند. توسل وی جواب داده و همان شب خواب شهید بزرگوار را می‌بیند. هاشم که در سبزه‌زارمانندی با لباس خلبانی به دیدن همسرش آمده بود در جواب سوال وی که پرسید: «هاشم، می‌خواهم بدانم که تو هستی یا نیستی؟» می‌گوید: «من نیستم.» پس از مدت کوتاهی گفتگو، شهید اظهار می‌دارد «من سردم است و باید بروم». همسر شهید صبح فردا خوابی که دیده بود را با یکی از علما در میان می‌گذارد. در جواب می‌شنود با توجه به اظهار سرما توسط شهید، پیکر پاک وی در درون آب قرار دارد. همسر هاشم پس از این واقعه از شهادت همسرش یقین حاصل می‌کند و جالب آنکه مدت کوتاهی بعد از طریق نامه رسمی نیروی هوایی اعلام شهادت همسرش را دریافت می‌دارد. هاشم هیچ‌گاه از اسرار شغلی خود با همسرش صحبتی به میان نمی‌آورد و این مورد تا بدانجا پیش رفته بود که همسر وی پس از شهادتش به پست واقعی هاشم در نیروی هوایی پی می‌برد.
ناگفته نماند شهید آل‌آقا تا پیش از آرام گرفتن در قعر آبهای خلیج فارس چندین بار از جمله حدود سه ماه پیش از شهادت، در بهار سال 1363 در درگیری با جنگنده‌های عراقی، هواپیمایش به شدت صدمه دیده و تا مرز شهادت پیش رفته بود.
همسر قهرمان شهید از آن زمان که هاشم دیگر به خانه بازنگشت، نگهداری و پرورش دو یادگار شهید (بابک و بهزاد) را به تنهایی به عهده گرفت و نشان داد که از حماسه‌سازان میدانهای نبرد حق علیه باطل چیزی کم ندارد. وی که برای فرزندان خود هم پدر بود و هم مادر با تلاشی خستگی‌ناپذیر توانست آنها را به سمت مدارج بالای علمی رهنمون شود. دکتر «بابک آل‌آقا» فرزند ارشد شهید با ارایه پایان‌نامه دکترای خود با عنوان «بررسی تاثیر محیط هوا ـ فضا بر فیزیولوژی بدن هوانوردان» در سال 1379 توانست در سطح خاورمیانه مقام اول را کسب و به دریافت لوح تقدیر از دست رییس‌جمهور وقت جناب آقای «خاتمی» مفتخر شود.

نحوه شهادت هاشم آل آقا به نقل از مقاله "گربه های ایرانی"

تام کوپر و فرزاد بیشاپ در مقاله گربه های ایرانی، درگیری هوایی را که به شهادت شهید آل آقا منجر شد چنین روایت کرده اند:
"در تاریخ ۹ اوت ۱۹۸۴ قرار بر این بود که یک کاروان از کشتیهای حامل سلاح و مهمات مورد نیاز ایران از مبدأ سوریه با گذشت از تنگه هرمز به مقصد بوشهر و بندر امام خمینی حمل گردد . عراقیها که قصد حمله به این کاروان را داشتند تصمیم به استفاده از هواپیماهای سوپراتندارد خود را گرفتند ولی از اینکار خود منصرف شدند، زیرا با وجود تامکتهای ایرانی و گشتزنی مداوم آنها بر فراز خلیج فارس این طرح غیر ممکن بود .

صبح روز ۱۱ آگوست ۲فروند MIG - 23 ML که مجهز به موشکهای هوا به هوای R 24 R و R - 60 MK بودند جهت حمله به چند فروند کشتی ایرانی در نزدیکی جزیره خارک به پرواز در آمدند . این دو هواپیما با پرواز در ارتفاع خیلی پائین به یکدسته اف ـ ۱۴ ایرانی نزدیک شدند.

در این زمان مرکز کنترل زمینی عراق دستور افزایش ارتفاع پرواز تا سقف ۴۰۰۰ متر را صادر کرد .خلبانان میگها که فاصله ای ۱۵۰ کیلومتری با مرکز داشتند فرمان را دیر دریافت کردند . در این اثناء فرمانده دسته عراقی ناگهان خود را در مقابل تامکتهای ایرانی دید و هواپیمای همراه او به خلبانی ستواندوم خلبان عامر به فاصله ۶۰۰ متر از او ودر پشت یک فروند اف ـ ۱۴ ایرانی پرواز می کرد . فاصله کم میگ ـ ۲۳ عراقی تا تامکت ایرانی ، امکان شلیک موشک هوا به هوا را غیرممکن میساخت و او به مسافت بیشتری نیاز داشت . تنها کاری که از عهده فرمانده دسته عراقی برآمد این بود که با مانور چرخش فاصله خود را افزایش دهد . همزمان هواپیمای ستواندوم عمار موفق شد تا با استفاده از اوضاع نامساعد جوی کماکان بطور ناشناخته به تعقیب تامکت دیگر بپردازد . در همین موقع خلبان عمار در صفحه رادار خود علامت مثبت جهت شلیک موشکهای خود را دریافت کرده و در نتیجه یک فروند موشک R - 60 MK بطرف تامکت ایرانی پرتاب کرد.

افسر کنترل رادار ( RIO ) هواپیمای اف ـ۱۴ به خلبانی هاشم آل آقا در اینروز ستواندوم خلبان محمد رستم پور بود . رستم پور صحنه درگیری آنروز را چنین ترسیم میکند: هاشم از هواپیمای همراه ما ( Wingman ) درخواست کرد که با تغییر موقعیت خود اطراف ما را جستجو کرده و مطمئن شود که هواپیمایی در پشت ما نیست . سپس ما گردشی به سمت چپ انجام دادیم . پس از این گردش هاشم احساس عجیبی داشت و مجددأ از هواپیمای همراه درخواست کرد که دوباره از وضعیت پشت سر ما اطمینان حاصل کند . در این لحظه تنها چیزی که هواپیمای همراه ما دید ، دود حاصل از موشک شلیک شده عراقی بطرف ما بود . این موشک به موتور سمت راست ما برخورد کرد ودر نتیجه این برخورد و انفجار ناشی از آن من به حالت بیهوشی دچار شدم . زمانی که من بهوش آمدم آلات دقیق پروازی هنوز کار میکرد اما هواپیما در آتش میسوخت و با سرعت به سمت آب پیش میرفت . من با استفاده از چتر نجات به بیرون پریدم و لحظاتی بعد خود را در آب یافتم . هوا مه آلود بود و چند دقیقه ای طول کشید تامن قایق نجات خود را باز کردم . در این موقع چندین بار صدای هاشم را شنیدم و من هم در جواب او فریاد کشیدم اما هیچگاه موفق به دیدار مجدد او نشدم."

همرزمان آل آقا از طریق بی‌سیم و رادار عملیات آنها را پیگیری می‌کردند. به یک باره نفسها در سینه حبس شد. آنها دیگر هواپیمای هاشم را در صفحه رادار نمی‌دیدند. هواپیما در منطقه‌ای در شمال خلیج فارس که حالت باتلاقی داشت سقوط کرد.
ساعتها و روزها تلاش گروه تجسس هوایی بی‌فایده بود. دیگر نه از هاشم خبری شد نه از لاشه هواپیما. سرتیپ آل آقا مزد زحمات شبانه‌روزی خود را گرفت. حیف بود که او به مرگ طبیعی از دنیا برود. خداوند او را انتخاب نمود و او به جرگه شهدای گمنام و جاویدالاثر دفاع مقدس پیوست.
با شهادت هاشم آل آقا که تعدادی از بهترین خلبانان نیروی هوایی ایران را آموزش داده بود، ایران یکی از بهترین خلبانان و متفکران نظامی خود را از دست داد. او شخصی بود که طنین صدای او جزو خوشایندترین صداها در گوش خلبانان اف ـ ۴ و اف ـ ۵ بود که بر فراز عراق پرواز می کردند. تحت فرماندهی او همه احساس آرامش و امنیت میکردند .
شهید سرهنگ خلبان محمدهاشم آل‌آقا که از باتجربه‌ترین و ارزشمندترین خلبانان تامکت نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران محسوب می‌شد با مورد اصابت قرار گرفتن جنگنده‌اش، درون کابین ماند تا پیکر پاکش به قعر آبها سقوط و روح بلندپروازش به اوج آسمانها عروج کند. ... و برای خلیج همیشه فارس چه افتخاری از این بالاتر که چنین مروارید نابی را در دل خود جای داده است.

______________________________________________________________

گردآوری و تنظیم: newcoy.persianblog.ir (کاوه)

منابع:
newcoy.persianblog.ir
ganjejang.com
oldpilot.blogfa.com
سایت مرجع هوانوردی و هوافضای پارسی
iranian-airforce.blogfa.com
iranianairforce.mihanblog.com
asremrooz.ir
پایگاه اینترنتی روزنامه همدان پیام
parvazidigar.persianblog.ir


زیبای مخوف، برترین زن تک تیرانداز تاریخ

$
0
0

تذکر: هرگونه بازنشر این مقاله منوط به ذکر منبع (newcoy.persianblog.ir) می باشد.

لیودمیلا پاولیچنکو

ماهرترین تک تیر انداز زن جهان و یکی از پنج تک تیرانداز برتر دنیا، یک دختر اوکراینی است: لیودمیلا پاولیچنکو. در زمان حمله ارتش آلمان نازی به روسیه، زنان بسیاری در واحدهای نظامی ارتش سرخ خدمت می کردند: خلبانان زن، خدمه های تانک زن و از همه مهمتر به عنوان جمعی از موفقترین تک تیر اندازان ارتش سرخ. در میان این تک تیر اندازان زن ، موفق ترین تک تیر انداز زن طول تاریخ، سرهنگ لیودمیلا پاولیچنکو (Lyudmila Pavlichenko)  سرشناستر از دیگران است. او در طی جنگ جهانی دوم 309 شکار تائید شده را در کارنامه به ثبت رسانده است.

پاولیچنکو در 12 جولای 1916 در روستای کوچک بلیا تسکرکوف 1 (در زبان اوکراینی به معنای کلیسای سفید) به دنیا آمد. لیودمیلا یکی از شاگردان خودسر و شلوغ مدرسه به شمار می رفت. در چهارده سالگی همزمان که او سیکل خود را دریافت می کرد به همراه والدین خود به شهر  کیف  پایتخت اوکراین مهاجرت کرد، زیرا پدر او یک شغل کوچک در کارخانه مهمات سازی کیف بدست آورده بود. لیودمیلا نیز توانست به عنوان یک کارگر تراشکار در کارخانه مذکور شغلی به دست آورد. او در این زمان به یک کلوپ تیراندازی ملحق شد و پس از مدتی به یک تیر انداز ماهر مبدل گشت.

در 22 ژوئن 1941، حمله بزرگ ارتش آلمان به روسیه آغاز شد. در این زمان لودمیلای 24 ساله در دانشگاه کیف مشغول تحصیل در رشته تاریخ بود. او به همراه دیگر همکلاسان خود با اشتیاق فراوان داوطلب خدمت در ارتش سرخ شد. افسر پذیرش زمانی که لیودمیلا را در لباس آراسته و با ناخنهای بلند دید که درخواست تفنگ برای جنگیدن با سربازان نخبه  ورماخت  را می کرد، برای دقایقی به شدت خندید. سپس از او با تمسخر پرسید که آیا چیزی در مورد تفنگ می داند. در پاسخ، لودمیلا گواهینامه کلوپ تیر اندازی را به افسر پذیرش ارائه نمود. افسر پذیرش از او خواست که به عنوان یک پرستار در ارتش خدمت کند؛ ولی او به شدت اعتراض کرد و سرانجام با اصرار فراوان به عنوان یک تک تیرانداز به لشکر بیست و پنجم پیاده پیوست. لیودمیلا از جمله 2000 تک تیرانداز زن ارتش سرخ بود که تنها حدود 500 نفر از آنها از جنگ جهانی دوم جان به سلامت به در بردند.
نخستین موفقیت لیودمیلا در سال 1941 رقم خورد. در آگوست این سال، لشکر 25 پیاده در حال دفاع کردن از منطقه  بلیایوکا 2 بود که لیودمیلا توانست در یک روز دو سرباز آلمانی را با تفنگ نیمه خودکار Tokarev SVT-40 از پای در آورد.

لیودمیلا در مدت دو ونیم ماهی که در بندر ادسا می جنگید، رکورد خود را به 187 سرباز کشته شده آلمانی افزایش داد. سربازان تک تیر انداز روسی در آن زمان مجهز به تفنگ قدرتمند موسین- ناگانت 3 با برد موثر 600 یارد و مجهز به دوربین بودند.

تفنگ روسی موسین-ناگانت

هنگامی که آلمانها کنترل ادسا را به دست گرفتند، یکانی که لیودمیلا در آن خدمت می کرد به سواستوپل در شبه جزیره کریمه فرستاده شد. جایی که لیودمیلا به مدت هشت ماه درگیر نبرد بود. بنا به آمار رسمی ارتش سرخ، لیودمیلا تا می 1942 شکار 257 سرباز آلمانی را در پرونده داشت.

زمانی که واحدهای ارتش آلمان در حال تسخیر بندر استراتژیک  سواستوپل  بودند، واحد لیودمیلا در کنار تفنگداران نیروی دریایی ارتش سرخ دست به مقاومت شدیدی زدند و در ژوئن 1942، او بر اثر انفجار یک خمپاره به شدت مجروح شد. در این هنگام رکورد او 309 سرباز کشته شده آلمانی بود که از این میان 36 نفر از تک تیراندازان آلمانی به شمار می رفتند. به دستور فرماندهان ارشد نیروی دریایی، لودمیلای مجروح به سرعت توسط یک زیر دریایی از بندر در شرف سقوط سواستوپل خارج و به مکان امنی منتقل گردید.

 
بعد از بهبودی، او به درجه سرهنگی ارتقا پیدا کرده و سپس جهت یک سفر تبلیغاتی برای شوروی، به همراه یک هیات سیاسی در سال 1943 به آمریکا و سپس کانادا مسافرت کرد. پاولیچنکو نخستین شهروند اتحاد جماهیر شوروی بود که توسط پرزیدنت فرانکلین روزولت در کاخ سفید مورد استقبال قرار گرفت. لودمیلا به دعوت الینور روزولت، همسر رئیس جمهور وقت آمریکا به ایراد سخنرانی در سرتاسر آمریکا پرداخت.
پس از بازگشت از آمریکا، به دستور مقامات ارشد ارتش سرخ برای حفظ جان لیودمیلا از شرکت دوباره او در جنگ جلوگیری شد. در عوض لیودمیلا به آموزش تک تیراندازان پرداخته و دهها تک تیرانداز ماهر تا پایان جنگ توسط او آموزش دیدند.

لیودمیلا جزء معدود زنانی بود که مدال قهرمان اتحاد جماهیر شوروی (یکی از معتبرترین مدالهای نظامی جهان) به او به خاطر شجاعتهایش در جنگ با  آلمان نازی در سال 1943 میلادی اعطا شد. همچنین در همین سال به پاس خدماتش تمبر یادبودی با تصویر وی در شوروی منتشر شد.
بعد از پایان جنگ، قهرمان تک تیرانداز ارتش سرخ به ادامه تحصیلات خود در دانشگاه کیف پرداخت و همچنین از سال 1945 تا سال 1953 در مرکز فرماندهی و ستاد اصلی نیروی دریایی به عنوان پژوهشگر همکاری کرد.
لیودمیلا یکی از اعضای فعال کمیته قربانیان جنگ جهانی دوم به شمار می رفت. وی سرانجام در تاریخ 10 اکتبر 1974 در سن 58 سالگی، به عنوان معروفترین تک تیر انداز زن دنیا با رکورد 309 سرباز کشته شده دشمن، در گذشت. پس از مرگ، جسد سرهنگ لیودمیلا پاولیچنکو در گورستان نوودویچی 4 مسکو در کنار مشاهیر معروف روسیه به خاک سپرده شد. دو سال پس از مرگش، در سال 1976 نیز تمبر یادبود دیگری به یادبود وی در شوروی منتشر گردید.

تمبر یادبود-1943

تمبر یادبود-1976 

 

پانوشت:

1- Belaya Tserkov

2- Belyayevka

3- Mosin-Nagant

4- Novodevichye Cemetery

____________________________________________________________

گردآوری تصاویر و ویرایش متن: newcoy.persianblog.ir

منابع:

amoozeshnezami.blogfa.com

en.wikipedia.org

newcoy.persianblog.ir

عملیات آزادسازی جزایر سه گانه خلیج فارس

$
0
0

به پاسداشت دهم اردیبهشت ماه، روز ملی خلیج فارس

 

پیشگفتار

در روز نهم آذر ماه سال 1350 (مقارن با 30 نوامبر 1971) یک روز قبل از خروج قوای انگلیسی از خلیج فارس، یگانهای نیروی دریایی ایران در سه جزیره تنگه هرمز (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) پیاده شدند و با بازگرداندن آنها به آغوش میهن، به دوران سلطه استعماری هشتاد ساله قوای انگلیسی بر این جزایر پایان دادند. در مقاله ذیل به پیشینه مناقشات بر سر حاکمیت بر جزایر سه گانه خلیج فارس و شرح عملیات آزادسازی آنها پرداخته می شود.

پیشینه اختلاف بر سر مالکیت جزایر

معارضه دودمانهای پس از صفویه با انگلستان بر سر سرزمینهای ایرانی خلیج فارس هیچگاه متوقف نشد. مشکل ایران برای اعمال حاکمیت خود بر جزایر ایرانی خلیج فارس در دوران قاجارها، نداشتن قدرت دریایی موثر بود. از سال 1880 به بعد اختلاف نظر میان ایران و بریتانیا بر سر مالکیت چهار جزیره تنب بزرگ و کوچک، ابوموسی و سیری که همگی در تنگه هرمز و در نیمه راه سواحل ایران و کشورهای عربی قرار داشتند، بروز کرد. تا آن زمان این جزایر عموماً متعلق به ایران بودند و در رابطه با آنها اختلافی وجود نداشت. با این حال در سالهای بعد چون اهمیت سوق الجیشی این جزایر برای انگلیس مشخص شد، دولت بریتانیا منکر حقوق ایران نسبت به این جزایر گردید و با گسیل نیروهای خود اقدام به اشغال جزایر کرد. دولت وقت ایران نسبت به اشغال جزایر تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی توسط بریتانیا اعتراض کرد و دولتهای بعدی ایران نیز به طور مداوم نسبت به این امر اعتراض کردند.
انگلیسیها بعد از آنکه در سال 1921 اقدام به تجزیه راس الخیمه از شارجه کردند، تنب بزرگ و کوچک را به راس الخیمه و ابوموسی را به شارجه (بخشی از امارات متحده عربی فعلی) که تحت الحمایه انگلستان بودند، واگذار کردند؛ اما دولت ایران همواره انگلستان را طرف اختلاف خود بر سر این جزایر می دانست. ایران در دهه 1930 پس از خرید چند ناو از ایتالیا، انگلیسیها را از چند نقطه خلیج فارس ازجمله «باسعیدو» بیرون راند. یک بار نیز در زمان سلطنت رضا شاه قوای مسلح ایران به آن جزایر اعزام شدند؛ اما در آن برهه دولت انگلیس اطمینان داد که این مشکل را حل خواهد کرد و قبل از فیصله یافتن کامل مناقشه، مانع برافراشته شدن پرچم یکی از طرفین در جزایر خواهد شد.

موقعیت جغرافیایی استراتژیک جزایر سه گانه

دلیل اصلی اهمیت خلیج فارس از نظر جغرافیایی، ارتباط آن با اقیانوس هند از طریق تنگه هرمز است و این جزایر در جنوبی ترین نقطه خلیج فارس در تنگه هرمز واقع شده اند. تنب بزرگ با نزدیکترین ساحل ایران (جزیره قشم) در حدود 25 کیلومتر فاصله دارد، در حالیکه فاصله راس الخیمه تا این جزیره حدود 70 کیلومتر است. تنب کوچک در 13 کیلومتری غرب جزیره تنب بزرگ قرار دارد و فاصله آن با نزدیکترین ساحل ایران (بندر لنگه) 37 کیلومتر است. تنب کوچک در آن زمان تقریبا فاقد سکنه بود. سکنه تنب بزرگ در زمان بازپس گیری حدود 300 نفر بوده و جمعیت ابوموسی نیز از 700 نفر تجاوز نمی کرد. ابوموسی که از تنبها بزرگتر است و شاید دو برابر تنب بزرگ باشد، در فاصله 96 کیلومتری ایران قرار دارد و علاوه بر داشتن ذخایر نفتی، دارای خاک سرخ است که امتیاز آن را یک کمپانی انگلیسی در دست داشت.

تصویر 1- موقعیت جغرافیایی جزایر سه گانه

امروزه که دو سوم نفت مورد نیاز صنایع اروپای غربی باید از تنگه هرمز بگذرد، اهمیت این جزایر بیش از پیش روشن می شود و کافی است که یک دولت بر این جزایر دست یابد و راه صدور نفت را از خلیج فارس ببندد تا دولتهای غربی را با چالشی جدی مواجه سازد. بنابراین این سه جزیره دارای اهمیت استراتژیک و نظامی شایانی هستند.

زمینه آزاد سازی جزایر و شرح وقایع قبل از آن

همانطور که در بالا ذکر گردید، دولت ایران در زمان سلطنت رضاشاه با اعزام قوای نظامی به آن جزایر قصد آزاد سازی جزایر را داشت که در آن مقطع، دولت انگلیس اطمینان داد که این مشکل را حل خواهد کرد و با بروز جنگ جهانی دوم این اقدام ایران بی نتیجه ماند.
در سال 1347 دولت بریتانیا اعلام کرد که تا سال 1350 نیروهای خود را از خلیج فارس بیرون خواهد برد. از این تاریخ، مذاکرات بین دولتهای ایران و بریتانیا در مورد جزایر مذکور به طور جدی آغاز شد و به مدت 3 سال ادامه داشت.
درگیریهای تبلیغاتی ایران و انگلیس در رسانه های گروهی، در ماههای قبل از آغاز عملیات آزادسازی جزایر سه گانه بالا گرفت. طی این مدت دولت ایران شروع به اعمال فشار به بریتانیا کرد و حتی شاه اعلام کرد که برای اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه در صورت لزوم به زور متوسل خواهد شد. حتی جهت قوت بخشیدن هر چه بیشتر بر این تهدید به نیروهای مسلح شاهنشاهی دستور شلیک به هواپیماهای بریتانیا را که بر فراز ناوگان دریایی ایران به ویژه در اطراف جزایر سه گانه پرواز کنند، صادر کرد.
در تاریخ 19/2/1350 به دنبال پرواز هواپیماهای انگلیسی و انجام عملیات تهدیدآمیز بر فراز ناوهای نیروی دریایی ایران، دولت ایران شدیداً به انگلیس اخطار کرد که در صورت ادامه تحریکات هوایی در خلیج فارس، ناوهای جنگی ایران به هواپیماهای مزاحم انگلیس شلیک خواهند کرد. انگلستان هم در مقابل اعلام کرد که هواپیماها مسلح نبودند؛ ولی توضیح نداد که هدف این کشور از این عملیات خصمانه چه بوده است.

شرح عملیات آزادسازی جزایر سه گانه

در ساعت شش و پانزده دقیقه بامداد روز 9 آذر 1350 (مقارن با 30 نوامبر 1971) یک روز قبل از خروج قوای انگلیسی از خلیج فارس، یگانهای نیروی دریایی در سه جزیره تنگه هرمز (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) پیاده شدند و با بازگرداندن آنها به آغوش میهن، به دوران سلطه استعماری هشتاد ساله قوای انگلیسی بر این جزایر پایان دادند. اولین پرچم ایران پس از گذشت کمتر از 35 دقیقه از آغاز عملیات بر اولین جزیره افراشته شد و راس ساعت 8 صبح در هر سه جزیره پرچم ایران همزمان با شلیک 21 گلوله توپ برافراشته گردید.

آزادسازی سازی جزیره ابوموسی

در جزیره ابوموسی، نیروهای پیاده شونده وابسته به گردانهای ساحلی، راس ساعت 6:15 صبح به وسیله یک فروند هاور کرافت BH.7 در قسمت غربی جزیره پیاده شده و بلافاصله به سوی نقاط حساس پیشروی کردند و در ساعت 6:50 صبح کلیه نقاط حساس و ارتفاعات تصرف شد. افسران و درجه داران و سربازان ایرانی به محض پیاده شدن در جزیره ابوموسی، پرچم ایران را بر فراز کوه حلوا که مرتفعترین نقطه اوبوموسی است، برافراشتند. در حین اجرای عملیات یک فروند هلیکوپتر از بالا دیده بانی نقاط حساس جزایر را بر عهده داشت. در ساعت 6:30 صبح هواپیماهای شکاری نیروی هوایی شاهنشاهی ایران برای پشتیبانی از نیروهای عمل کننده بر فراز جزیره نمایان شدند. در ساعت 7:15 دریادار عباس رمزی عطایی جهت ملاقات با شیخ صقر از شارجه به جزیره عزیمت کرد و در ساعت 7:30 بلافاصله در منطقه ملاقات، پرچم ایران برافراشته شد.

تصویر 2- یک فروند هاورکرافت BH.7 نیروی دریایی ایران

 

تصویر 3- استقبال هم میهنان از پرسنل نیروی دریایی ایران پس از آزاد سازی ابوموسی

 آزاد سازی تنب بزرگ و کوچک

در جزیره تنب بزرگ در ساعت 6 بامداد هلیکوپترهای نیروی دریایی اعلامیه هایی مبنی بر عدم مقاومت روی دهکده و ساختمان پلیس پخش و در ساعت 6:15 پنج فروند هواناو SRN-6 در سه کرانه شمالی، جنوب شرقی و جنوب غربی، نیروهای کماندویی و گردانهای ساحلی را پیاده کردند. عملیات در این سه کرانه به ترتیب توسط ناو کهنمویی ، ناوچه پروین و ناو میلانیان و یک فروندBell-205  از هلیکوپتر های رزمی پشتیبانی می شد و در ساعت 6:35 جتهای نیروی هوایی نیز به روی جزیره ظاهر شدند.

تصویر 4- ناو میلانیان

یکی از هاورکرافتهای حامل کماندو ها از شمال جزیره و 4 فروند از دو نقطه جنوب شرقی و غربی یک یک با پیاده کردن نیروها از هواناو در 4 گروه به سمت ارتفاعات دو جزیره پیشروی می کنند و در ابتدا با هیچگونه مقاومتی برخورد نمی کنند تا اینکه گروهی به فرماندهی سروان پیاده سوزنچی به مقابل مدرسه و پایگاه پلیس می رسند. در این زمان یکی از افراد بدون اسلحه به پاسگاه اعزام می شود، تا پلیسها تسلیم گردند. دو نفراز پلیسها بدون اسلحه از پاسگاه بیرون می آیند. سروان سوزنچی فرمانده گروهان و مهناوی یکم حبیب الله کهریری بیسیم چی گروهان و دو نفر ناوی آیت الله خانی و علی قربان روزبهانی آنها را دیده و در پوشش سایر افراد گروه که درازکش بودند به سمت پاسگاه پلیس می روند. در 8 قدمی درب پاسگاه از داخل پاسگاه با مسلسل 21 به آنها تیراندازی می شود و در نتیجه سروان پیاده سوزنچی و مهناوی یکم حبیب الله کهریری و ناوی آیت الله خانی شهید و ناوی وظیفه علی قربان روزبهانی مجروح می شود.
در این موقع سربازان نیز به تیراندازی پلیسها جواب می دهند و در نتیجه آن، 4 پلیس کشته و 5 نفر از آنها مجروح می شوند. در همین حال گروه دوم به سمت پاسگاه پلیس پیشروی می کنند و برای کمک یک هلیکوپتر حامل مسلسل نیز بلند می شود که به علت نزدیک بودن نفرات دو طرف نمی تواند از مسلسل استفاده کند. در این هنگام ناو سروان شفیق با ناخدا سوم خزعل توسط هلیکوپتر از جزیره ابوموسی به تنب می آیند و با استفاده از دیواره ساختمان و با شهامت ناوسروان شفیق و ناخدا خزعل به پشت پاسگاه رفته و از در عقب پاسگاه وارد می شوند و افراد پاسگاه را که مدام تیر اندازی می کردند، وادار به تسلیم می کنند. از نقاط مختلف خانه های دهکده نیز تیر اندازیهای پراکنده به سوی نیروهای ایرانی انجام می شود که منجر به تلفاتی نمی شود.
پس از سقوط پاسگاه، پرچم ایران با احترام نظامی در مقابل پاسگاه و مدرسه برافراشته شد. زخمی شدگان به وسیله برانکارد و پس از انجام کمکهای اولیه، با هلیکوپتر به بیمارستان شیر و خورشید سرخ بندرلنگه اعزام شدند. پس از سقوط پاسگاه، نیروهای ایرانی تمامی سلاحهای موجود در پاسگاه و خانه های مردم را جمع آوری کردند و بدین ترتیب عملیات آزادسازی جزیره تنب بزرگ کامل شد.

تصویر 5- افسران نیرویی دریایی ارتش ایران در میان مردم جزیره ابوموسی

 


تصویر 6- تیمسار دریابد فرج الله رسایی (فرمانده وقت نیروی دریایی) در جزیره ابوموسی پس از آزاد سازی

در ساعت 10 صبح، دریاسالار کمال الدین میرحبیب اللهی و عکاسان و فیلمبرداران وارد جزیره شدند و اندکی پس از اتمام عملیات، امیر عباس هویدا، نخست وزیر وقت، طی نطقی بازگشت جزایر ایرانی را به آغوش میهن اعلام کرد. مجلس شورای ملی همان روز پس از استماع گزارش امیر عباس هویدا، با دادن رای اعتماد به او بر اقدام نیروی دریایی صحه گذارد.
بلندپایه ترین افسر عملیات آزادسازی جزایر، سرهنگ صولتی بود. شهدای این عملیات عبارت بودند از: سروان رضا سوزنچی کاشانی، مهناوی یکم حبیب الله سولکی کهریری و ناوی آیت الله خانی. روانشان شاد و یادشان در درازنای تاریخ این سرزمین جاویدان باد

 

 ----------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

1- دریابد فرج الله رسایى (متولد 1287 در بندر انزلی) در سال 1308 به عنوان دانشجوى افسرى وارد نیروى دریایى ایران شد. رسایى به همراه گروهی از افسران جوان براى تحصیل به ایتالیا اعزام شد و پس از پایان تحصیل در آکادمى نیروى دریایى ایتالیا به همراه ناوهاى خریدارى شده از ایتالیا (ناوهای ببر و پلنگ و کشتیهای سیمرغ، شاهرخ، شهباز و چند یدک کش و کشتی دیگر) به ایران بازگشت و در مراسم رسمى تاسیس نیروى دریایى نوین ایران که در حضور رضاشاه صورت مى گرفت، شرکت داشت و با درجه ستوان دومى به خدمت در نیروى دریایى ایران مشغول شد.

وی پس از تصدی سمتهای مختلف لشکری و کشوری، در سال  1339 با درجه سرلشکری به فرماندهی نیروی دریایی ایران رسید و مدت دوازده سال این مسئولیت را بر عهده داشت. عملیات آزادسازی جزایر سه گانه خلیج فارس در زمان فرماندهی وی بر نیروی دریایی صورت گرفت. وی در تیر ماه سال 1351 از خدمت در ارتش بازنشسته شد و دریادار رمزى عطایى جانشین او گردید. دریابد رسایی پس از بازنشستگی از ارتش تا زمان پیروزی انقلاب به مدت ۵ سال در مجلس سنا عضویت داشت. این امیر شریف و خوشنام ارتش ایران در سن ۹۳ سالگى در آذر ماه سال 1381 در کشور آمریکا درگذشت. دریابد رسایی از احترام خاصی میان ارتشیان و کسانی که او را می شناختند، برخوردار بود و درستی و پاک بودنش مورد تایید همه همکارانش قرار داشت.

2- دریادار عباس رمزی عطایی، فرمانده ناوچه ای بود که در سال 1348 خط بطلان بر ادعای واهی عراق در خصوص حاکمیت بر دو سوی اروند رود کشید. در 26 فروردین سال ۱۳۴۸  معاون وزارت خارجه عراق، سفیر ایران در بغداد را احضار می کند و می گوید: «دولت عراق شط العرب را جزئی از قلمرو خود می داند و از دولت ایران تقاضا می کند کشتیهایی که پرچم ایران را در این شط در اهتزاز دارند آن را پایین بیاورند و اگر از افراد نیروی دریایی کسی در کشتی باشد، خارج شود و الا ماموران دولت عراق، ماموران نیروی دریایی ایران را با توسل به زور از کشتی خارج می کنند و در آتیه هم اجازه نخواهند داد کشتیهایی که مقصد آنها ایران است، وارد شط العرب شوند.»

در پی تهدیدات عراق مبنی بر حمله به هر کشتی ایرانی در اروندرود که پرچم عراق را برنیفراشته باشد، ایران درصدد برآمد تا پاسخ قاطعی به این گزافه گویی دهد. در رورهای دوم و پنجم اردیبهشت ۱۳۴۸ دو کشتی ایرانی ابن سینا و آریافر با پرچم ایران و با اسکورت یک فروند ناوچه ایرانی به فرماندهی ناخدادوم عباس رمزی عطایی و پشتیبانی نیروی هوایی، مسافت 90 مایلی اروندرود را طی و بدون کوچکترین حادثه ای به خلیج فارس رسیدند. ناخدا دوم عطایی گفته بود: "من روی عرشه می ایستم و سلام می دهم و تا انتهای اروند می روم تا ببینم چه کسی مانع من می شود." در نهایت عراقیها که آن همه تهدید کرده بودند، جرات نشان دادن هیچ واکنشی نیافتند و کشتیها به سلامت از اروند گذشتند.

ناخدا دوم عطایی با نشان دادن این شهامت، پس از بازنشستگی دریابد رسایی در تیرماه 1351 با دو درجه ترفیع به دریاداری ارتقا یافت و به فرماندهی نیروی دریایی ارتش منصوب شد. وی در عین جوانی و کم تجربگی، فردی جاه طلب بود و درگیر مفاسد اقتصادی شد. سرانجام وی در دی ماه 1354 به دلیل فساد گسترده مالی و سوء مدیریت، از فرماندهی نیروی دریایی عزل و از درجه دریابانی به ناخداسومی تنزل درجه داده شد و دریابان میر حبیب اللهی به جانشینی او منصوب شد.

3- دریاسالار کمال الدین میرحبیب اللهی (متولد 1 فوریه 1930 در آستارا) افسری باهوش و دارای خصوصیات عالی بود و طی عهده داری سمتهای مختلف، نشانه هایی از قدرت فرماندهی نشان داده بود. اغلب این سمتها فرماندهی کشتی بوده اند. وی که در زمان آزادسازی جزایر سه گانه ایرانی از امرای بلندپایه نیروی دریایی محسوب می شد، به عنوان یکی از شایسته ترین فرماندهان نیروی دریایی مورد احترام عمیق همکارانش بود. 

او در سال 1969 رئیس ستاد نیروی دریایی گردید و در سال 1970 درجه دریاداری گرفت و در ماه مه 1972 فرماندهی پایگاه دریایی بوشهر به وی واگذار گردید. وی از اکتبر 1972 تا ژانویه 1976 فرمانده ناوگان خلیج فارس بود و در سال 1974 درجه دریابانی گرفت.

حبیب اللهی در جریان تغییرات وسیع در نیروی دریایی در 7 ژانویه 1976 (مصادف با دی ماه 1354) و پس از عزل دریادار رمزی عطایی، به فرماندهی نیروی دریایی شاهنشاهی رسید و تا زمان وقوع انقلاب اسلامی این سمت را حفظ کرد. وی در ژانویه 1978 به دریاسالاری ارتقا یافت. پس از پیروزی انقلاب، حبیب اللهی در 13 فوریه 1979 (25 بهمن 1357) اطلاع یافت که از فرماندهی نیروی دریایی برکنار شده است و دریادار مدنی جانشین وی خواهدشد. وی در روز 24 ژوئیه 1979 از ایران خارج شد و به ترکیه و سپس آلمان و از آنجا به آمریکا رفت.

 __________________________________________________________

تذکر: هرگونه بازنشر این مقاله منوط به ذکر منبع (newcoy.persianblog.ir) می باشد. 

 

منابع:

aerospacetalk.ir

iranianshistoryonthisday.com (دکتر نوشیروان کیهانی زاده)

ali1345.blogfa.com

kayhannews.ir

oldpilot.ir

shahedmag.com

fa.wikipedia.org

khorasannews.com

newcoy.persianblog.ir (کاوه)

بمباران سومار

$
0
0

__________________________________________________

ناگهان صدای سه انفجار شدید، همه‌مان را میان زمین و هوا معلق کرد. تا آن زمان چنان انفجار مهیبی ندیده بودم. بدجوری ترسیدم.

خودم را بالای سرش رساندم. با دست که بر شانه‌اش گذاشتم تا رویش را برگردانم، از ترس، بدنم به لرزه افتاد. صورتش از وسط بینی به بالا، کاملا رفته بود.

هواپیماهایی که از صبح در آسمان می‌پلکیدند، با خیال راحت و ناغافل، نیروهای سه گردان را که بی‌اطلاع از همه چیز و خونسرد در محوطه‌ای کاملا باز و دور از شیارهای کوهستانی تجمع کرده بودند، با بمب و راکت بمباران کرده‌اند.

__________________________________________________

آنچه در پی خواهد آمد، روایت یک شاهد عینی است از بمباران محل استقرار رزمندگان ایرانی در منطقه عملیاتی سومار توسط هواپیماهای عراقی در سال 1361 که برای آشنایی همراهان "هوانورد" با حال و هوای آن روزها، بدون هیچ دخل و تصرفی بازنشر می گردد.

 

مهر 1361  ادامه عملیات مسلم بن عقیل، منطقه‌ی سومار

ظهر روز پنج‌شنبه 15 مهر ماه، برادر کسائیان فرمانده گردان آمد و گفت: «وسایل‌تون رو جمع کنید و حاضر باشید تا بعد از ظهر برای ادغام با گردان سلمان به اون طرف رودخونه بریم.» ساعت 3 بعد از ظهر، سلاح بر دوش و تجهیزات بسته، بیرون چادر‌ها به‌خط شدیم. فرمانده گردان دستور حرکت داد. چند قدمی که رفتیم، پشیمان شد و گفت: نیم ساعتی همین جا بمونید و استراحت کنید تا من برگردم.
تا خواستیم کوله‌پشتی پر از وسایل را باز کنیم و خود‌مان را روی زمین رها کنیم، چند قدمی نرفته، رویش را برگرداند و گفت: زود باشید راه بیفتید.
همه دنبال او راه افتادیم. از جاده‌ی آسفالته‌ی سومار و رودخانه‌ی کنار آن گذشتیم. یکی از نیروها دم می‌داد و بقیه در جوابش می‌خواندند. نوحه‌ی زیبایی بود که بعدها فهمیدم تناسب جالبی با آن روز داشت. همه با هم می‌خواندیم:
«کرب‌وبلا مدرسه‌ی عشق و، شهادت
حماسه‌ی خون شهیدان، استقامت
بگو تو با الله
پیام ثارالله
که من به دیدار خدا می‌روم
به جمع پاک شهدا می‌روم»
در ادامه هم به شوق شرکت در عملیات می‌خواندیم:
«حسین حسین حسین جان
جان‌ها همه فدایت
ما می‌رویم از این‌جا
به سوی کربلایت»

چادرهای گردان سلمان، در کنار چادرهای گردان «شهید مدنی» تیپ عاشورا، آن طرف آب، در محوطه‌ای بسیار باز قرار داشتند. حدود 10 چادر پر از نفرات، کنار هم به چشم می‌خوردند. قبلا وقتی برای شنا به رودخانه می‌رفتیم، با بچه‌های آنها دم‌خور شده بودیم. همواره از اردوگاه آنها بدم می‌آمد. ناخواسته و فقط بر اساس تجربه می‌گفتم: این‌جا طعمه‌ی خوبی برای هواپیماست. حالا که داشتیم به آن‌جا می‌رفتیم، شور بدی در دلم افتاده بود و چندشم می‌شد. اصلا خوشم نمی‌آمد شیار تنگ میان کوهستان را -که به هیچ وجه هواپیماهای دشمن حتی نمی‌توانستند داخل آن را ببینند- رها کنم و به محوطه‌ی باز و گسترده‌ی سنگلاخی کنار رودخانه بروم که بهترین مکان برای شیرجه‌ی هواپیماها بود، ولی حالا مجبور بودم.
از صبح، هواپیماهای دشمن بیشتر از 20 بار ظاهر شده بودند، اما بر خلاف روزهای دیگر، به هیچ وجه بمباران نکردند؛ ظاهرا فقط به شناسایی و احتمالا عکس‌برداری اکتفا کردند. هر گاه به کنار رودخانه برای آب‌تنی می‌رفتیم و چشمم به چادرهای آن‌جا می‌افتاد، می‌گفتم: یکی نیست به اینا بگه آخه این همه شیار توی این کوهستان هست، ول کردید اومدین توی دشت چادر زدین که بهترین هدف واسه هواپیماها بشین؟
با وجودی که نیمه‌ی اول مهر ماه را می‌گذراندیم، ولی طبق روال همیشه، آب و هوای منطقه‌ی سومار، مثل جنوب گرم بود. بسیاری از بچه‌ها برای فرار از گرما، به آب‌تنی روی آورده بودند؛ همان کاری که خود ما صبح مشغولش بودیم.

در یکی از چادرهای تیپ عاشورا، به یاد شهدای‌شان در مرحله‌ی اول عملیات، مجلس نوحه‌خوانی و سینه‌زنی برقرار بود که فقط صدایش بیرون می‌آمد. بچه‌های گردان سلمان، خنده‌رو و بشاش، برای خوش‌آمدگویی از چادرها خارج شدند. قرار بود آن شب با هم به خط دشمن حمله کنیم و مرحله‌ی بعدی عملیات را انجام دهیم.
من و سه تا از بچه‌ها که توی این چند روزه با هم رفیق شده بودیم، کنار هم بودیم؛ «علی‌رضا شاهی»، «فرهنگ ناصری» و «حمیدرضا شکوری» که هر سه نفرشان از پایگاه شهید بهشتی اعزام شده بودند. مصطفی درست پشت سر من نشسته بود.
ما در فاصله‌ی کمی با چادر نیروها، در محوطه‌ی باز سنگلاخ کنار رودخانه تجمع کردیم. دستور دادند که به هم نزدیک‌تر شده و روی زمین بنشینیم تا یکی از فرماندهان تیپ («سیدمحمدرضا دستواره» قائم‌مقام لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) که جمعه 13 تیر 1365 در عملیات کربلای 1 در مهران به شهادت رسید.) درباره‌ی ادغام‌مان با گردان سلمان و عملیاتی که باید امشب انجام بدهیم، برای‌مان سخنرانی کند.
ظاهرا چون سخنان فرمانده طولانی بود، گفتند راحت روی زمین بنشینیم. کوله‌پشتی‌ها را از پشت درآوردیم و کلاهخودها را گذاشتیم زمین تا به‌جای صندلی راحتی، روی آنها بنشینیم. هنوز ننشسته بودم، که دو نفر چهره‌شان به نظرم خیلی آشنا آمد. جلو آمدند و پس از سلام و احوال‌پرسی، یکی از آنها -که شلوارکردی آبی‌رنگ به پا داشت و مرا به اسم می‌شناخت- گفت: صحبتای فرمانده که باهاتون تموم شد، بیایید چادر ما؛ اون‌جا.
آنها هم قرار بود امشب همراه ما وارد مرحله‌ی بعدی عملیات شوند. فرمانده که هنوز خودش را برای‌مان معرفی نکرده بود، بلندگوی دستی قرمزی به دست گرفت و خواست سخنرانی‌اش را شروع کند. نگاه من و مصطفی و سه چهار نفری که دورمان بودند و سر ستون نیروها بودیم، به او بود. تا گفت: بسم الله الرحمن ... ، ناگهان صدای سه انفجار شدید، همه‌مان را میان زمین و هوا معلق کرد. تا آن زمان چنان انفجار مهیبی ندیده بودم. بدجوری ترسیدم. مانده بودم چه شده!
در صورتم سوزشی عجیب احساس کردم. گوش‌هایم درد شدیدی داشتند و مدام زنگ می‌زدند. اول فکر کردم شاید بر اثر بی‌احتیاطی، نارنجکی در دست کسی منفجر شده یا گلوله‌ی آر‌پی‌جی‌ای دررفته، اما عمق فاجعه بیش از این حرف‌ها بود. خواستم دستم را روی گوشم بگذارم تا شاید از سوت تند و آزاردهنده‌اش کاسته شود که متوجه شدم چیز خیسی کف دستم است. کمی که گرد و خاک و دود کنار رفت، با وحشت دیدم مغز یکی از بچه‌ها روی دستم پاشیده.

تازه داشتم متوجه قضیه می‌شدم. خوب که نگاه کردم، دیدم چادرها در آتش می‌سوزند. ناله‌ی مجروحان، از هر طرف به گوش می‌رسید. چشمانم را که به اطراف چرخاندم، وحشت سراپای وجودم را گرفت. بسیاری از آنهایی که تا لحظاتی قبل اطرافم نشسته بودند، به شدیدترین وجه ممکن تکه‌تکه شده بودند و روی زمین پراکنده بودند.

ناگهان به یاد آن که لحظاتی قبل ما را به چادرشان دعوت کرد، افتادم. جلویم دمرو درازکش شده بود روی زمین. خودم را بالای سرش رساندم. با دست که بر شانه‌اش گذاشتم تا رویش را برگردانم، از ترس، بدنم به لرزه افتاد. صورتش از وسط بینی به بالا، کاملا رفته بود. دوستش را که بغلش افتاده بود، برگرداندم؛ سر او هم کاملا از گردن متلاشی بود. تازه فهمیدم آن مغزی که کف دستم پاشیده بود، مال یکی از این دو نفر بود که اصلا نشناختم‌شان و هنوز فرصت نکردم اسم‌شان را هم بپرسم، ولی آنها مرا به نام می‌شناختند و رفیق بودند.
بیشتر که به خودم آمدم، به یاد مصطفی افتادم. لرز سردی در تنم روان شد. هیچ‌کدام از آشنایانی را که با هم رفیق بودیم، دور و برم ندیدم. هر چه اطراف را جست‌وجو کردم، بیشتر ترسیدم. بدن‌های تکه‌تکه همه جا پخش بود. به جایی رفتم که تا چند دقیقه‌ی قبل آن‌جا نشسته بودیم. کوله‌پشتی و کلاهخود مصطفی را پیدا کردم، با خط خودم و با ماژیک آبی جلوی کلاهخود نوشته بودم «یا حسین شهید». هراسان و بی‌توجه به آن‌چه در اطرافم می‌گذشت، گیج و منگ میان اجساد و مجروح‌ها که دست و پا‌شان قطع شده بود، دنبال مصطفی می‌گشتم. با دیدن کوله و کلاهش، احتمال زیاد دادم که یکی از بدن‌های متلاشی مال او باشد. دیوانه‌وار نامش را صدا می‌کردم.
بی‌هدف و گیج، راه افتادم طرف رودخانه تا از معرکه دور شوم. ناگهان از دور، مصطفی را دیدم که به طرفم می‌آمد. صورتش از دود و خون، سرخ و سیاه شده بود. خودم را که میان دست‌های گشوده‌اش انداختم، جانی دوباره گرفتم و نفسم تازه شد، ولی او اصلا چنان احساس شیرینی نداشت. فقط متعجب لبخندی زد و با تأسف گفت: تو هم شهید نشدی؟
لرز و سرمایی شدید، سراپای وجودم را گرفته بود. مصطفی با دست به شهدایی که بر زمین ریخته بودند، اشاره کرد و گفت: دیدی حمید! خوش به حال‌شون! چه باحال شهید شدند. حیف که ما نشدیم!
از عکس‌العمل او که برای اولین بار به جبهه می‌آمد، خیلی جاخودم. با خنده‌ی ملایمی ادامه داد: این همه می‌گفتی خمپاره و بمب و راکت، همه‌اش همین بود؟ این‌که نه صدایی داشت، نه ترسی!
تازه متوجه شدم هواپیماهایی که از صبح در آسمان می‌پلکیدند، با خیال راحت و ناغافل، نیروهای سه گردان را که بی‌اطلاع از همه چیز و خونسرد در محوطه‌ای کاملا باز و دور از شیارهای کوهستانی تجمع کرده بودند، با بمب و راکت بمباران کرده‌اند. یک راکت درست در فاصله‌ی میان چادرها و جمعیت خورده بود. آنهایی که در چادرها سینه‌زنی می‌کردند، در آتش می‌سوختند و فقط فریاد و ضجه‌شان به گوش می‌رسید. مهمات داخل چادرها که قرار بود برای حمله‌ی آن شب استفاده شود، منفجر می‌شد و به کسی اجازه‌ی نزدیک شدن نمی‌داد. دود سیاهی آسمان را گرفته بود.

راکتی دیگر درست پشت جمعیت و طرف رودخانه خورده بود. راکت سوم هم درست کنار رودخانه خورده بود و تلفاتی شدید به بار آورده بود؛ خورده بود جایی که بچه‌ها شنا می‌کردند، میان چند توالت صحرایی که چند نفری جلویش صف بسته بودند.

به خاطر شدت انفجار مهمات داخل چادرهای شعله‌ور، ترجیح دادم کمی با صحنه‌ی انفجار فاصله بگیریم و به کنار رودخانه برویم. در آن میانه‌ی خون و وحشت، چشمم به حاج علی موحد دانش افتاد. با وجودی که قبلا یک دستش در جبهه قطع شده بود، عجولانه این طرف و آن طرف می‌دوید و مجروحان را از معرکه خارج می‌کرد. آمبولانس‌هایی که برای انتقال آنها می‌آمدند، در ماسه و شن‌های کنار رودخانه گیرمی‌کردند و درجا می‌زدند. فکری به ذهن مصطفی رسید. از دور و اطراف چند پتو و تکه‌هایی چوب جمع کرد و زیر چرخ ماشین‌ها گذاشت تا بتوانند به حرکت خود ادامه بدهند. یکی دو بار نزدیک بود دستش زیر چرخ آمبولانس‌ها برود که عجله داشتند. جست و خیزش برای کمک به مجروحان، دل‌سوزانه و بسیار دیدنی بود.
همه جا پر بود از خون و تکه‌های بدن. ناگهان از جمع شهدایی که در کنار چادرهای در حال انفجار قرار داشتند، یک نفر برخاست و به طرف‌مان آمد. قد بلندی داشت و زیرپیراهن سفیدش، از خون سرخ بود. هر دو دستش از کتف قطع شده بود و رگ و پی‌هایش آویزان و خون‌ریزان بود. جلو رفتم تا کمکش کنم. با حرکات ناموزون سعی کرد خود را از دستم برباید. با لهجه‌ی غلیظ آذری، با پرخاش و عصبانیت گفت: «من که چیزیم نیست ... برید سراغ اونایی که اون جلو هستن.» ا چشم اشاره به چادرها کرد و با طمانینه به طرف آمبولانس رفت. یکی از بچه‌ها در را برایش باز کرد و او با خونسردی سوار شد؛ بی آن‌که ذره‌ای درد در چهره‌ و صدایش پیدا باشد.
پیکر متلاشی روحانی‌ای که هنگام نشستن و قبل از انفجار، او را دیدم و در بدو ورود به چادرشان برای ما دست تکان ‌داد، حدود صد متر آن طرف‌تر، در رودخانه افتاده بود.
از صف قبل از انفجار جلوی دو توالت صحرایی، فقط تعداد زیادی دست و پا به جا مانده بود. چند تکه‌ بدن هم داخل چاه افتاده بود. وسط آن همه هراس و وحشت، ناگهان چشم‌مان به بچه‌هایی افتاد که در رودخانه مشغول شنا بودند؛ هراسان و لخت و بی‌هدف می‌دویدند تا جان‌پناهی پیدا کنند.

با مصطفی و چند نفر دیگر، مجروحی را که یک پایش از زانو قطع و آویزان بود، داخل پتو گذاشتیم و هر کدام یک گوشه‌اش را گرفتیم تا به آن طرف آب منتقل کنیم. پای آویزان او در دست من بود. وسط آب بودیم که ناگهان یکی از گلوله‌های آر‌پی‌جی از چادرهای سوخته، پرتاب شد و در وسط رودخانه، نزدیک ما منفجر شد. انفجار گلوله و لیزی کف رودخانه و شدت فشار آب، باعث شد من به داخل رودخانه بیفتم. مجروح که پایش به چند رگ و تکه‌ای پوست آویزان بود، ناله‌اش به هوا بلند شد. مصطفی، بلافاصله پای او را در بغل گرفت و مثل کسی که کودکی را ناز می‌کند، دست بر پای قطع شده‌ی او کشید و با التماس از مجروح عذرخواهی کرد.
دو نفر از بچه‌ها را که بر اثر موج انفجار حال‌شان بدجوری خراب بود، انداختیم عقب وانت و به بهداری بردیم. سوله‌های بهداری، در محوطه‌ای باز نزدیک شهر سومار قرار داشت که هلی‌کوپترها هم آن‌جا می‌نشستند و مجروح‌ها را به شهرهای عقب منتقل می‌کردند. حدود 10 کیلومتر با محل انفجار فاصله داشت. چند مجروح را به آن‌جا بردیم. با تاریک شدن هوا، بالاجبار شب را همان جا خوابیدیم.  

صبح روز بعد، دوربینم را برداشتم و به طرف محل بمباران رفتیم. هنوز دود از چادرها بلند بود و تکه‌های بدن شهدا روی زمین پراکنده بود. دو سه تا عکس بیشتر نگرفتم، چون فیلم کم داشتم.

علی شاهی گفت: چادرها داشتند توی آتیش می‌سوختند. من سعی کردم خودم رو به اون‌جا برسونم؛ بلکه بتونم اونایی رو که داشتند می‌سوختند، نجات بدم. ناگهان متوجه دو سه نفر شدم که پشت تپه‌ی کوچک کنار چادرها، پنهان شده بودند و تند و تند نارنجک می‌انداختند وسط چادرها، که انفجار همان‌ها باعث می‌شد کسی جرأت نکند به آن‌جا نزدیک شود.  
منافقین کثیف، در آن صحنه‌ی خون و وحشت هم بیکار ننشسته بودند و به ارباب خود، صدام، وقیحانه خدمت می‌کردند. از آنها چیز دیگری انتظار نمی‌رفت.

بخشی از کتاب در دست چاپ "از معراج برگشتگان" نوشته "حمید داودآبادی"

________________________________________________________

منبع: وبلاگ خاطرات جبهه

 

پی نوشت:

به مصداق آنکه می گویند "گذشته، چراغ راه آینده است" لازم است که از این رویداد درسهای لازم آموخته شود. بمباران سومار، به روشنی لزوم توجه به تهدیدات هوایی دشمنان و اندیشیدن تمهیدات مناسب برای مقابله با این تهدیدات، از جمله پدافند عامل و غیر عامل را گوشزد می کند و هرگونه کوتاهی در این زمینه می تواند تبعات ناگوار و جبران ناپذیری برای کشور در پی داشته باشد. در پایان به روح پاک همه شهدای این واقعه درود می فرستم.

تاریخچه سلاحهای گرم در ایران

$
0
0

اگرچه زمان دقیق استفاده از باروت به عنوان یک خرج پرتاب، به طور دقیق تعیین نگردیده است؛ اما زمان استفاده از آن به قرن 14 میلادی برمی گردد. تاریخچه استفاده از سلاح گرم در ایران به دوران حکومت صفویان بازمی گردد. در اینجا مراحل تکامل سلاح گرم را در ایران از دوران سلطنت پادشاهان صفوی بررسی می کنیم.

دوران حکومت سلسله صفویه
سلسله صفویه در سال 905 هجری قمری توسط شاه اسماعیل اول بر سر کار آمد که سلطنت او مقارن با دوران اقتدار دولت پرتغال بود. پرتغالیها با دو هدف قرار دادن جزیره هرمز به عنوان مرکز بازرگانی خویش و نیز تضعیف امپراتوری مقتدر عثمانی که خواسته پادشاهان عیسوی اروپا بود، درصدد برآمدند که ارتش شاه ایران را با سلاح گرم آشنا کنند. بدین ترتیب با انتخاب زبده ترین جوانان هنگ پاسداران شاهی که مرکب از 5000 نفر و به قورچیها معروف بودند، آنها را به تفنگهای فتیله ای تجهیز کردند. سلاحهای سواره نظام این عصر شامل شمشیر کج، یک جفت تپانچه، نیزه و تیر و کمان بود. شاه اسماعیل اول برای تعلیم تیراندازی با تفنگ به سربازان ایرانی، مربیان فرانسوی و انگلیسی را به کار گرفت. در این دوره شش هزار قبضه تفنگ از انگلیس وارد شد تا تفنگها را از روی آنها بسازند. به نوشته سیوری، ایرانیان در زمان حکومت شاه اسماعیل از تفنگهای فتیله ای استفاده می کرند. تفنگهای ایرانی (عجمی) دارای برد زیادی بود و لوله آن به طرز خاصی به قنداق بسته می شد.
وین چنتو دالساندری هم درباره سلاح سربازان صفوی مطالب مهمی نوشته است: "تفنگداران ایرانی، مسلح به تفنگهایی هستند که عموماً طولشان معادل شش وجب و فشنگی که داخل لوله تفنگ می نهند، بسیار کوچک است و وزنش از 17 مثقال تجاوز نمی کند." این بخش از نوشته های دالساندری از این جهت جالب است که برای نخستین بار در تاریخ صفویه و پیش از آمدن برادران شرلی و تهیه توپ و تفنگ، به وجود هنگی از تفنگداران ایرانی و مهارت آنان در تیراندازی با این سلاح آتشین اشاره می شود. پیش از مرگ شاه اسماعیل اول، سپاهیان ایران از تفنگ استفاده می کردند و عده ای از نیروهای صفوی مسقر در پادگان هرات، نیروهای عبدالله خان ازبک را با تیر و تفنگ عقب نشاندند.
تلاش جدی برای تجهیز قشون ایران به سلاح آتشین، در زمان شاه اسماعیل اول و احتمالاً حتی قبل از جنگ چالدران آغاز شد و پس از گذشت یک دهه، در سالهای نخست سلطنت شاه طهماسب اول، آثار خود را نمایان ساخت. توپچیان و تفنگچیان ایران دارای واحدهای مستقلی بودند، چنانکه یکی از عوامل پیروزی سپاه ایران بر ازبکان و اخراج آنان از هرات استفاده و مهارت زیاد در کاربرد سلاحهای آتشین بوده است.
در اواخر سال 1006 هجری قمری (مصادف با 1598 میلادی) دو برادر انگلیسی به نامهای سرآنتونی شرلی و رابرت شرلی به همراه یک گروه 26 نفری که تمامی آنها نظامی بودند، به قزوین وارد شدند و نزد شاه عباس صفوی رفتند و خود را به عنوان دو نفر از نجبای انگلیسی که مایل به خدمتگزاری به او هستند، معرفی کردند. از آنجا که همراهان برادران شرلی همگی اهل نظام بودند وچند تن از ایشان به اصول توپ ریزی و اسلحه سازی آشنایی داشتند، ساخت توپ و تفنگ در ایران رونق بیشتری گرفت.
با آمدن برادران شرلی و همراهانشان، الله وردی خان که فرمانده قوای سلطنتی بود، به سمت فرماندهی در ارتش و تهیه سلاح گرم منصوب شد و کارخانه های اسلحه سازی را در اصفهان بنیان گذاشت.
یکی از سلاحهای مورد استفاده در آن زمان، تفنگهای سرپر قلعه ای با لوله هشت ضلعی بود که توسط صنعتگران ایرانی ساخته شده بود که نسخه اصلی آن از تفنگهای انگلیسی برداشته شده بود و بسیار سنگین، بلند و با لوله های ضخیم ساخته می شد و جنس باروتدان آن از فلز یا پوست آهو بود. تفنگهای قلعه ای بر روی دیوار قلعه نصب می شد و در هنگام شلیک تعداد زیادی ساچمه درشت به طرف دشمن پرتاب می کرد. همچنین تفنگ بزرگ و سنگینی به نام شمخال وجود داشت که قطر دهانه لوله آن حدود 25 میلی متر بود و به سبب سنگینی اش، دو شمخالچی آن را حمل می کردند. از شمخالها بیشتر در دژها و برج و باروی شهرها استفاده می کرند. شخص استفاده کننده از این سلاح می توانست آن را به خوبی در مقابل شانه اش نگاه داشته و شلیک کند. در همان حال او می توانست به موازات لوله تفنگ نشانه گیری کند. دلیل نامگذاری این تفنگ به شمخال، خمیده بودن قنداقش بود.
به طور کلی بعد از احداث نخستین کارخانه اسلحه سازی در ایران، صنعتگران تلاش کردند تا استادی خود را در ساختن تفنگهای سرپر فتیله ای به نمایش بگذارند.

 

تفنگها و تپانچه های سرپر فیتیله ای
اساس کار این سلاحها، انفجار باروت در لوله و پرتاب گلوله یا ساچمه به سمت هدف می باشد. در این زمان لوله تفنگ را از فلز برنج می ساختند که به دلیل مقاومت کم این فلز، مجبور بودند که ضخامت لوله را زیاد در نظر بگیرند که این امر به نوبه خود موجب سنگینی بیش از حد سلاح می شد.
در تفنگهای سرپر فتیله ای، باروت سیاه را با پیمانه به داخل لوله می ریختند، سپس روی آن را پارچه یا نمد گذاشته و با میله فلزی (سنبه) می کوبیدند، سپس گلوله یا ساچمه ریخته و روی آن نیز پارچه یا نمد می گذاشتند و با کمک شعله یا فتیله سوزان از سوراخ ته لوله، باروت را منفجر می کردند.
مطابق آنچه در برخی سفرنامه های دوره صفوی درباره تفنگداران و روش استفاده از تفنگ آمده است، سربازان تفنگدار فاقد زره بودند و سلاحشان تفنگ و قداره بود. شلیک با تفنگ کاری بسیار دشوار بود و برای آنکه به راحتی و با دقت تیراندازی کنند، تفنگ را بر روی پایه ای قرار می دادند.

دوران حکومت سلسله افشاریه
در اواخر حکومت صفوی و اوایل حکومت افشاریه، به تدریج با تکمیل این سلاحها، برای راحتی نشانه روی و سهولت کار، چخماق ابداع شد. فتیله روشن روی چخماق قرار می گرفت و هنگام شلیک، آتش فتیله با سوراخ مخزن باروت تماس یافته و تفنگ شلیک می شد. روشن نگه داشتن فتیله و منتظر فرصت تیراندازی بودن، مخصوصاً در هوای بارانی، کاری دشوار و گاهی ناممکن بود. به همین دلیل به تدریج تفنگهای فتیله ای جای خود را به سنگ چخماقی داد. در این نوع تفنگها، سنگ چخماق بعد از کشیدن ماشه به فلز جلوی سوراخ باروت ساییده می شد و جرقه حاصل، باروت را آتش می زد.
سلاحهای گرم اصلی نظامیان این عصر عبارت بود از: توپ، خمپاره، زنبورک، تفنگ فتیله ای و چخماقی و تپانچه.

 

دوران حکومت سلسله زندیه
نظامیان دوران زندیه نیز مانند دوران صفویه و افشاریه شامل چند گروه پیاده نظام و سواره نظام، گارد، نیروهای نامنظم و توپخانه بودند. سلاحهای اصلی این دوره عبارت بود از: تفنگ سرپر فتیله ای و چخماقی، نیزه، خنجر، گرز و شمشیر.
با اختراع چاشنی، تفنگهای سرپر تکمیل شد و تبدیل به سلاحی گردید که مدتها در میادین جنگ و شکار مورد استفاده قرار گرفت. دود حاصل از تیراندازی، بوی باروت سیاه و مراحل پر کردن تفنگ از ویژگیهای این نوع سلاح بود. باروت مورد استفاده در تفنگهای سرپر، باروت سیاه است که از نیترات پتاسیم (شوره)، پودر زغال و گوگرد تهیه می شد. در این تفنگها به دلیل استحکام کم لوله هرگز نمی بایست از باروت بی دود استفاده می شد. باروت سیاه سرعت اشتعال کمتری داشته و به همین دلیل لوله تفنگهای سرپر را بلند درست می کردند تا شتاب لازم به گلوله داده شود. سلاحهای سرپر سیستم چاشنی از مدلهای انگلیسی که در کارخانه جیمز ویلینکسن ساخته شده بود، کپی برداری شد.

 

دوران حکومت سلسله قاجار
بنیانگذار این سلسله آغامحمد خان قاجار بود و پس از او به ترتیب فتحعلی شاه، محمدشاه، ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمدشاه بر تخت سلطنت تکیه زدند. در اواخر حکومت آغامحمدخان، چند تن از افسران روسی که به ایران آمده بودند، توسط شاه قاجار ماموریت یافتند تا در شهر قزوین به تعلیم و تربیت قوای نظامی بپردازند. این افسران روس بعد از برادران شرلی (در زمان شاه عباس صفوی) اولین افراد خارجی بودند که به تعلیم قوای ارتش ایران گمارده شدند. در این زمان سلسله قاجار با دنیای غرب آشنا گردید.
بازسازی ارتش ایران با روش مشق جدید و تجهیز آنها به جنگ افزار نوین اروپایی نیز از زمان فتحعلی شاه در قرارداد نظامی اش با ناپلئون بناپارت، امپراتور فرانسه آغاز شد. در دوره فتحعلی شاه، اسلحه و مهمات فراوانی برای قشون ایران خریداری گردید. همچنین یک هیات 27 نفره از درجه داران و افسران فرانسوی جهت تعلیم نظامیان به ایران آمد. این هیات یک کارخانه توپ ریزی در اصفهان و یک زرادخانه در تهران دایر کرد.

عباس میرزا، ولیعهد فتحعلی شاه، به بررسی جزئیات ساختمان سربازخانه ها، زرادخانه ها و کارگاههای اسلحه سازی و باروت کوبی، توپ ریزی و برقراری انضباط و تغییر لباس نظامیان اصرار داشت. در این دوران علاوه بر استفاده از افسران فرانسوی و انگلیسی، تلاش شد که با اعزام دانشجو به خارج از کشور، از دانش فنی آنها نیز در گسترش صنایع نظامی استفاده شود.
محمد شاه در دوران 15 ساله حکومت خود به دلیل درگیری با شورشها و دخالت عثمانیها، انگلیسهیها و روسها فرصت چندانی برای ادامه اصلاحات در ارتش نیافت. در زمان او نیز از مربیان روسی و انگلیسی در تعلیم نظامیان کمک گرفته شد و نیز تجهیزاتی از انگلستان خریداری شد.
در دوره ناصرالدین شاه، سلاحهای خودکار یا به اصطلاح مسلسل وارد ایران شد که از جمله آنها می توان به مسلسهای نوردن فلت-هاچکیس که از کشورهای فرانسه و انگلستان خریداری شده بود، اشاره کرد. در این دوران سلاحهای با لوله خان دار خریداری شد که افزایش برد و دقت تیراندازی را در پی داشت و مقدمه ای برای ساخت لوله های خان دار در ایران شد. سلاحهای مورد استفاده سربازان در این دوره تفنگهای فتیله ای، چخماقی، اشنایدر، مارتینی، روسی، ورندل، پروسی، گاللین، شاسپورت، بردان و مگزین بود.

دوران حکومت سلسله پهلوی
پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه، کارخانه های اسله سازی و مهمات سازی با نام قورخانه در ایران راه اندازی گردید. در این دوران اکثر سلاحهای نظامیان، قدیمی، مستعمل و فرسوده بود و هر از چند گاهی نیاز به تعمیر و مرمت پیدا می کردند که مسئولیت این کار بر عهده قورخانه بود. تشکیلات قورخانه هم به مانند تشکیلات نظامی بود که شامل قنداق سازی، تفنگ سازی، مدرسه، آهنگری، ریخته گری، تلگراف خانه، فشنگ سازی، اداره مرکزی و ... بود و در راس آن، ارباب مناصب و سپس اصناف صنعتگر و دیگر کارکنان در رده های بعد قرار داشتند. سرپرستی قورخانه را مقام سرتیپ عهده دار بود. در طی هشت سال، تعداد 600 توپ برنزی، 200 خمپاره، توپ کوچک، تفنگ چخماقی و مقادیر زیادی مهمات در قورخانه تولید شد.


نمودار سازمانی قورخانه آذربایجان به شرح ذیل بود:
یک نفر سرتیپ، یک نفر سررشته دار، 4 نفر یاور، 6 نفر سلطان، 2 نفر نایب اول، 8 نفر نایب دوم، 8 نفر وکیل، یک نفر مشرف و 63 نفر صنعتگر و دیگر کارکنان.
در روز هفتم بهمن ماه سال 1309 در پی یک بررسی طولانی، رضاشاه که فرمانده کل نیروهای مسلح بود‌، موافقت کرد هیاتی به نام "تفتیش و خرید اسلحه" را به چکسلواکی بفرستد. 47 صندوق تفنگ برنو و 48 صندوق ساز و برگ چرمی توسط این هیات خریداری و به ایران آورده شد.

آزمایشها بر روی تفنگهای ماوزر vz. 24 صورت گرفت (vz مخفف vzor به معنای مدل و 24 نشان دهنده سال طراحی سلاح یعنی 1924 می باشد) و ستاد ارتش به آن نمره قبولی داد. از آن پس ماوزر که تولید انبوه آن از سال 1898 در ابرنادورف آلمان آغاز شده و به عنوان دقیقترین و خوشدست ترین تفنگ سبک به کار رفته بود، جای تفنگهای روسی و انگلیسی و ... را در ارتش ایران گرفت. کارخانه ماوزر بعداً شعبه خود را در شهر "برنو" واقع در ایالت مواویای چکسلواکی دایر کرد و دولت ایران که مشتری کمپانی اشکودا بود ترجیح داد که تفنگهای ماوزر ساخت شهر برنو (Brno) را خریداری کند و از آن پس در ایران نام "برنو" بر تفنگهای ماوزر گذارده شد. این تفنگها پنج تیر و تک تیر بودند.


صنایع مسلسل سازی (جنگ افزار سازی)
در هفتم مردادماه 1312 در شهر برلین آلمان قراردادی بین دولت ایران و کارخانه فریتس ورنر آلمان مبنی بر تاسیس کارخانه اسلحه سازی با ظرفیت اولیه تولید 25 قبضه تفنگ برنو به امضا رسید. در سال 1314 کارخانه در محل قورخانه آغاز به کار کرد و به مرور با تکمیل ماشین آلات و تغییر مکان آن به محل فعلی (خیابان پیروزی) در سالهای 1316 تا 1318 تعدادی پرسنل متخصص کار با ماشین آلات به کار گرفته شدند. در تیرماه سال 1317 به منظور افزایش سقف تولید سالانه 1200 قبضه مسلسل سبک و 300 قبضه مسلسل سنگین، تجهیزات بیشتری در صنایع مسلسل سازی نصب گردید.
در سال 1320 با توجه به وقایع جنگ جهانی دوم و در پی اعلام بی طرفی ایران، محل صنایع مسلسل سازی به قرارگاه نیروهای هندی و لهستانی تبدیل شد که حاصل آن اشغال، وارد آمدن خسارات بسیار سنگین به ساختمانها و ماشین آلات بود.
پس از تخلیه نیروهای هندی و لهستانی و سقوط هیتلر، در سال 1325 در اوایل سلطنت محمدرضا شاه، قراردادی بین ایران و روسیه مبنی بر تولید مسلسل سبک P.P.Sh منعقد شد. در کنار تولید این سلاح، در سال 1329 صنایع مسلسل سازی موفق به تولید 16 قبضه مسلسل برنو شد.

به دلیل نیاز روزافزون نیروهای نظامی به سلاحهای پیشرفته و در عین حال قویتر و مدرنتر، در شهریور 1345 قراردادی بین تسلیحات ارتش ایران و شرکت فریتس ورنر آلمان جهت ایجاد و تکمیل تاسیسات و توسعه کارخانه های موجود منعقد گردید که مفاد آن به شرح زیر می باشد:
1- قرارداد ساخت و تولید سالانه 40000 قبضه تفنگ G3
2- قرارداد ساخت و تولید سالیانه 6000 قبضه تیربار MG3 با لوله کرم شده و لوله یدکی
3- اعزام 20 نفر متخصص به مدت 3 سال به ایران جهت نصب و مونتاژ تاسیسات
4- تحویل کلیه ماشین آلات و وسایل و لوازم فنی از جانب شرکت مزبور
5- تحویل نقشه های دوپایه، قنداق کشویی و سه پایه سنگین به صورت رایگان و آموزش 20 نفر از افسران و استادان به مدت یک سال در آلمان
در سال 1356 قرارداد دیگری با همان شرکت آلمانی منعقد شد که بر اساس آن سالیانه 2000 قبضه موشک انداز RPG چهل میلی متری تولید گردد که 50 قبضه آن ساخته شد و همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و تعطیلی صنایع، ادامه تولید متوقف شد.

دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی
در زمستان 1357 صنایع مسلسل سازی به دلایل امنیتی تعطیل شد و به علت قرار گرفتن صنعت در مرکز درگیری مردم با حکومت پهلوی، محل صنعت آماج حمله شد و بعضی از تجهیزات مانند فرامین و ابزارآلات تولیدی به خارج از صنعت منتقل و بعضی از کارخانجات دچار آسیب شد که در اوایل سال 1358 بدون حضور کارشناسان خارجی بازسازی و آماده تولید شد. در سال 1359 نمونه های اولیه سلاح دوش پرتاب RPG7 بدون حضور کارشناسان خارجی روانه جبهه های جنگ ایران و عراق شد.

فعالیتهای صنایع جنگ افزار سازی در دهه 60
با تلاش پرسنل صنایع جنگ افزارسازی در دهه 60 شمسی همزمان با جنگ تحمیلی، محصولات زیر به مرحله تولید رسید:
1- پرتاب کننده هدهد 81 م.م.
2- خمپاره انداز کماندویی 60 م.م.
3- لوله جوفی
4- تفنگ تک تیرانداز G3
5- سلاح درون شهری MP5 در مدلهای قنداق ثابت، کشویی و بدون قنداق
6- تجهیزات سلاح مانند تک پایه خودرویی تیربار، کارد سنگری، طناب انداز و آداپتور پرتاب نارنجک
7- تفنگ G4

در کنار تولید سلاح در داخل صنایع، جهت پشتیبانی از خطوط دفاع مقدس، صنایع اقدام به تجهیز و راه اندازی کارگاههای تعمیرات سلاح در مناطق جنگی کرد که باعث بازسازی و تعمیر مقادیر قابل توجهی از سلاح و بالا بردن روحیه رزمندگان شد که این روند تا پایان جنگ در سال 1367 ادامه داست.
ادامه تلاش پرسنل صنایع با استفاده از روش مهندسی معکوس (بدون خرید دانش فنی کامل) باعث ایجاد تنوع بیشتر در خطوط تولید نظامی شد تا جایی که در سال 1367 سلاح شهری MP5 به روش مهندسی معکوس و با کالیبر 9 م.م. در مدلهای مختلف قنداق ثابت، کشویی و بدون قنداق در صنایع جنگ افزار تولید شد.
با توجه به تولید سلاحهای اتوماتیک، نیاز صنعت به دستگاههای پیشرفته محسوس بود، بنابراین برخی از کاگاههای تولید به دستگاههای CNC آلمانی تجهیز شد.
پروژه مهندسی معکوس برای راه اندازی خط تولید تیربار نیمه سنگین 12.7 م.م. دوشکا و تپانچه 9 م.م. زیکزوئور P226 موسوم به زعاف از سال 1369 آغاز شد.

بعد از اتمام جنگ تحمیلی و افت تیراژ سلاحهای نظامی، ساخت و تولید سلاحهای شکاری ساچمه زن و گلوله زن و تولید قطعات بازرگانی به منظور مشارکت در امر خوداتکایی و سازندگی کشور در دستور کار صنعت قرار گرفت که از جمله شامل موارد ذیل بود:
1- پروژه تفنگهای شکاری ساچمه زنی 12 گیج با نامهای نخجیر 1 و نخجیر 2
2- تولید قطعات و مجموعه های خودرو (مجموعه ترمز، اویل پمپ و ...)
3- تولید قطعات و مجموعه های مورد نیاز شرکت نفت و گاز (مجموعه تی سرویس و ...)
4- تولید قطعات کشاورزی (مجموعه پمپ هیدرولیک تراکتور و ...)
5- تولید قطعات مورد نیاز وزارت نیرو (مجموعه فیوز کات اوت و ...)
6- تولید قطعات مورد کاربرد ایران خودرو (دیفرانسیل پیکان و ...)

فعالیتهای صنایع جنگ افزار سازی در دهه 70
در روزهای پایانی سال 1373 خطوط تولید سلاح تیربار دوشکا 12.7 م.م.، کلت کمری زعاف 9 م.م.، تفنگ پرتاب کننده گاز اشک آور 38 م.م.، کلت پرتاب کننده گاز اشک آور 38 م.م. و تفنگ شکاری نخجیر 1 و 2 با کالیبر 12 گیج به روشهای مهندسی معکوس راه اندازی شد.

فعالیتهای صنایع جنگ افزار سازی در دهه 80
با جذب نیروهای متخصص و جوان، دوران توسعه در این دهه آغاز شد. با همت و پشتکار روزافزون پرسنل و با دستیابی به دانش فنی بالا، این صنعت توانست تولیدات خود را افزایش داده و در زمینه های نظامی و بازرگانی پروژه های زیر را به سرانجام رساند:
1- پروژه های نظامی:
- نمونه سازی و تولید انبوه تفنگ کلاشنیکف AK-47 با قنداق ثابت، قنداق تاشو از زیر و قنداق تاشو از بغل
- تیربار گرینوف 7.62 م.م. PKM و PKT
- تفنگ تک تیرانداز دراگانف 7.62 م.م.
- تفنگ G3 بهینه شده
- تفنگ M16 کالیبر 5.56
- تفنگ تک تیرانداز 7.62 مرصاد
- تفنگ تک تیرانداز AM کالیبر 12.7 م.م.
- پرتاب کننده 40 م.م. GL قابل نصب روی سلاحهای M16 ،G3 و AK
- سلاح زاویه زن
- صداخفه کن سلاح MP5 و کلت C9
- تفنگ صیاد پلیسی (مدل وینچستر)
- نمونه سازی تفنگ و تپانچه پرتاب کننده کالیبر 38 م.م. جدید

• از فعالیتهای مهم دهه 80 صنعت جنگ افزارسازی می توان به وارد شدن در بحث طراحی سلاح تحت عنوان پروژه خیبر نام برد که منجر به ساخت تعدادی سلاح تحقیقاتی با نام سما گردید.
• پروژه های آزمایشی شامل تندر کوتاه، G3 بهینه تک تیرانداز (کارا تک تیرانداز)، G3 بهینه (کارا)، زعاف کامپکت، تندر کوتاه با قنداق تاشو و کارابین کلاشنیکف

2- پروژه های سلاح شکاری:
تفنگ شکاری دولول روی هم با کالیبر 12 گیج

_______________________________________________________

تذکر: هرگونه بازنشر این مقاله منوط به ذکر منابع می باشد.

منابع:

ماهنامه جنگ افزار، شماره 89 (مهندس علی نعیمی)

newcoy.persianblog.ir (کاوه)

en.wikipedia.org

F-2، جنگنده ژاپنی

$
0
0

جنگنده F-2 که برای وزارت دفاع ژاپن ساخته شده ،نتیجه برنامه ژاپن و امریکا برای ساخت مشترک جنگنده است.صنایع سنگین میتسوبیشی سازنده اولیه است و شرکت لاکهید مارتین اکروناتیک شرکت اصلی آمریکایی دست اندرکار در این طرح می باشد.


F-2A نوع تک سرنشین آن است و F-2B نوع دو کابینه  است.وزارت دفاع ژاپن در نظر داشت که ۱۳۰ جنگنده F-2 را تهیه کنند (۸۳ تک کابین و ۴۷ عدد دو کابین).با اینکه تا به حال ۷۶ سفارش انجام شده ،اما آینده این برنامه نامشخص است.

در سال ۱۹۸۷ میلادی وزارت دفاع ژاپن چندین مدل ازF-16C را به جای FS-X ژاپنی که انتخاب کرده ،جایگزین جنگنده F-1 میتسوبیشی کند و در سال ۱۹۸۸ میتسوبیشی بعنوان سازنده اصلی این جنگنده انتخاب شد که این جنگنده را F-2 نام گذاشتند.این برنامه شامل انتقال تکنولوژی از امریکا به ژاپن بود و در تقسیم هزینه ۶۰ درصد سهم ژاپن و ۴۰ درصد سهم امریکا می شد.


چند نمونه با سقف پرواز بالا توسعه یافتند و آزمونهای برداری این نمونه در سال ۱۹۹۷ با موفقیت انجام شد و هواپیما در سال ۱۹۹۸ تولید شد.اولین تولید هواپیما در سپتامبر سال ۲۰۰۰ وارد وزارت دفاع ژاپن شد و طی این انتقال بیش از ۴۹ هواپیمای F-2 به ژاپن منتقل شدند.هواپیماها در بخش جنوبی کوماکی ، میتسوبیشی در ناگویا مونتاژ می شوند.

طراحی :
کاواساکی مسئول ساخت بخشهای میانی بدن هواپیما و همچنین قسمتهای مربوط به چرخ اصلی و موتور است.میتسوبیشی بخش جلویی بدنه هواپیما و بالها را می سازد.میتسوبیشی همچنین ساختار جعبه بال پایینی را که شامل پوسته و کلاهک و … را طراحی می کند و آنها را از ترکیب گرافیت و اکسپوسی می سازد.


این اولین کاربرد تکنولوژی CO-CURED در یک محصول جنگنده است.کارخانه فوجی ،سطح بال بالایی ،کیفیت بالها،رادوم ها،فلیبرونها و بخشهای کاهش هوای موتور و بخش دم هواپیما را می سازد .شرکت لاکهید مارتین بخش انتهایی بدنه هواپیما ،بخشهای کناری بالها و لبه جلویی هواپیما را تامین می کند.

کابین خلبان:
کابین خلبان به سه صفحه چند کاره مجهز شده که شامل یک صفحه کریستالی مایع از YOKOGAWA می باشد.صفحه بالای سر خلبان توسط SHIMADZUتوسعه یافت.


تسلیحات:
سیستم رفاهی الکترونیکی درون هواپیما ،سیستم کامپیوتری و رادار فعال توسط میتسوبیشی الکتریک توسعه یافتند.

یک تفنگ M61A1 چند لوله در انتهای یکی از بالها قرار گرفته است.۱۳ نقطه سخت برای حمل سیستمهای اسلحه وجود دارد .یکی در بخش مرکزی ،یکی در نوک بالها و پنج نقطه دیگر در زیر هر یک از بالها قرار گرفته شده است.سیستم کنترل و نگهداری توسط لاکهید مارتین تامین شده است.

در این هواپیما ۲ اتصال ریل مشترک وجود دارد که توسط NIPPI تولید شده است.این هواپیما قادر به مستقر کردن موشک هوا به هوای سایز متوسطSPARROW بنام AIM-7 F/M و بمبهای جانبی کوچک AIM-9L و همچنین موشک هوا به هوای کوچک AAM-3 متعلق به صنایع سنگین میتسوبیشی می باشد.

F-2 مجهز به موشکهای ضد ناو ASM-7 و ASM-2 می باشد.میتسوبیشی توسعه موشکهای ضد ناو سری ۸۰ و ASM-7 و ASM-2 را در سال ۱۹۸۰ در اصل برای جنگنده F-1 آغاز کرد.

هواپیمای جنگی همچنین می تواند بمبهای ۵۰۰IB و بمبهای خوشه ای و راکت انداز را با خود حمل کند.خط مرکزی و نقاط سخت بال داخلی مخازنی را با ظرفیت ۴۴۰۰ کیلوگرم سوخت می تواند حمل کند.


کنترل پرواز:
لاکهید مارتین مسئول ساخت سیستم پرواز در این هواپیما می باشد.سیستم پرواز دیجیتالی هواپیما توسط الکتریک اویشن ژاپن و هانی ول توسعه داده شده است.این روش پرواز شامل ارتقا ،کنترل ، موقعیت سنجی و کنترل بار در طول مانورها می باشد.

ارتباطات:
سیستمهای ارتباطی موجود در F-2 شامل یک AN/ARC-164 است که با باند یو اچ اف عمل می کند و توسطRAYTHEON تامین شده است و یک کانال V/UHF که توسط NEC تهیه شده است.


موتور:
این هواپیما با یک موتور توربوفن سوختی F110-GE-129 جنرال الکتریک تجهیز شده است. قدرت این موتور ۷/۱۳۱ کیلونیوتن است که سرعتی تا حدود 2 ماخ به جنگنده می دهد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع:

arteshi.com

commando.ir

وبلاگ میلیتاری

تامکتهای ایرانی، نگاهی دیگر به آمار شکارها و تعداد تلفات

$
0
0

واقعیت در هاله‌ای از ابهام

از آمار پیروزی‌های هوا به هوای به دست آمده توسط F-14 های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوره 16 شهریور 1359 تا 16 تیر 1367 آمار دقیقی در دست نیست. قبلاً در مورد تعداد شکارها و تلفات تامکتهای ایرانی چندین مطلب در وبلاگ "هوانورد" منتشر شده است. از جمله پستهای زیر:

با توجه به تحریفات به وجود آمده که علل مختلفی دارد، سردرگمی قابل ملاحظه‌ای در این زمینه وجود دارد.
پس از پایان جنگ تحمیلی در نشستی که با حضور فرماندهان ارشد نظامی برگزار گردید، عنوان شد که مجموعا 71 تیر موشک AM-54 به سمت دشمن شلیک شده و 10 تیر نیز در حالیکه تامکت‌های حامل آنها سقوط کرده یا مورد اصابت قرار گرفته‌اند از بین رفته است.
همچنین برای تامکت 30 پیروزی هوا به هوا ذکر شد. از این میزان 16 پیروزی اثبات شده با فینیکس (4 پیروزی احتمالی)، 1 پیروزی اثبات شده با اسپارو (2 پیروزی احتمالی) و 7 پیروزی اثبات شده با سایدوایندر در نظر گرفته شد.
شاهد این آمار همانطور که برگزارکنندگان آن عنوان کردند شامل گزارش خلبانان هر دو طرف، دوربین توپ و TISEO و عکس‌های گرفته شده از لاشه هواپیماها به اضافه گزارشات اطلاعاتی هر دو طرف بود. در جلسه مذکور، 70 درصد از مجموع تمام هواپیماهای ساقط شده عراقی را به F-14 نسبت دادند.

پس از اعلام این آمار، این نشست‌ در حالی پایان یافت که شواهد و مدارک مستدلی مبنی بر کسب 130 پیروزی اثبات شده و 23 پیروزی احتمالی توسط تامکت در دوران دفاع مقدس در دست است. از این میزان حداقل 40 پیروزی توسط موشک فینیکس، 15 پیروزی با موشک اسپارو، 95 پیروزی با موشک سایدوایندر و 3 پیروزی به وسیله توپ 20 میلیمتری ولکان به دست آمد. در یک نبرد جالب توجه، 4 فروند جنگنده عراقی اسیر دست انفجار سرجنگی قدرتمند تنها یک تیر موشک فینیکس شده و سقوط کردند. در چند مورد هم 2 جنگنده به وسیله یک تیر موشک فینیکس منهدم شدند.

از همه مهمتر، قابلیت بازدارندگی فوق‌العاده F-14 بود؛ بسیاری از جنگنده – بمب‌افکن‌های عراقی پیش از رسیدن به هدف با دادن احتمال وجود تامکت در صحنه پا به فرار می‌گذاشتند. ساده‌ترین جمله در توصیف این پرنده این است که «جایی که F-14 باشد، هیچ جنگنده عراقی نیست!». یکی از خلبانان در توضیح این که هیچ جنگنده دفاع هوایی تاکنون اینقدر تاثیر گذار نبوده می‌گوید «در غرب بسیاری عنوان می‌کردند خرید F-14 و AIM-54 هر دو اشتباه گرانقیمت ایران بود. اگر شما مجموع پیروزی‌های به دست آمده توسط تامکت و اسلحه اصلی زرادخانه‌ آن را در جنگ تحمیلی ملاحظه کنید، تمامی سوالهای شما درباره قیمت بسیار گران خرید آن و زحمات فوق‌العاده و هزینه بالای تعمیر و نگهداری آن حین جنگ پاسخ متین و قانع کننده‌ای خواهند داشت.

وقتی من به عملکرد استثنایی تامکت در جنگ می‌نگرم، می‌بینم این جنگنده واقعا به عنوان یک رهگیری متولد شده است. ما از F-14 برای پشتیبانی از جنگنده‌ها و سوخترسانها استفاده می‌کردیم، ضمن این که در تعداد زیادی از ماموریت‌های خودمان نیز F-14 در قالب «مینی‌آواکس» و برای حمایت از هواپیماها در هوا و نیروها بر روی زمین انجام دادیم. در قسمت اعظم جنگ ما نیروی هوایی عراق را حتی بدون شلیک یک فشنگ مرعوب ساخته و فراری می‌دادیم. با این اوصاف، 130 پیروزی هوایی را اضافه کنید. حال شما خود درباره تامکت و فینیکس قضاوت کنید. به نظر اسم آن را هر چیزی می‌توان گذاشت به جز «شکست».


با این حال خلبانان F-14 از دست موتور هواپیما بسیار ناراضی بودند. یکی از خلبانان توضیح می‌دهد «تامکت یک اسلحه واقعی برای نبردهای تن به تن است. یک مبارز بی‌بدیل برای میگها و میراژهای عراقی. اما این پرنده یک نقطه ضعف نیز داشت؛ تعداد رو به کاهش تامکت‌های قابل پرواز و مشکلات پایان‌ناپذیر موتور این پرنده از تبدیل تامکت به یک شکارچی واقعی میدان نبرد که واقعا سزاوار آن بود جلوگیری کرد. من به شخصه هیچ اعتمادی به این موتور نداشتم. در حین نبرد تن به تن کافی بود که یک حرکت تند و تیز با اهرم گاز موتورها انجام دهیم تا کمپرسور آن وامانده شود که معنی آن در اغلب موارد این بود «سانحه!». در واقع هیچ خلبان تامکتی را نمی‌شناسم که در حین پرواز یک چشمش به آلات دقیق موتور نبوده باشد».
یکی از خلبانان قابلیت‌های رزمی F-14 به خصوص توانایی‌های رادار AWG-9 را جمع بندی کرده و می‌گوید «در طول جنگ نه هرگز دیدم و نه شنیدم که رادار F-14 به طور موفقیت آمیزی توسط دشمن مختل شده باشد. تعداد انگشت شماری از درگیری‌ها بیانگر این بود که قفل راداری بر روی جنگنده دشمن با انجام مانورهای شدید آنها شکسته شده و یا چند فاکس بت با استفاده از سرعت بالای خود از دست F-14 ها گریخته‌اند اما هیچ کدام از جنگنده‌های عراقی به خصوص میراژها که از آخرین دستاوردهای فرانسه در زمینه اخلالگرها استفاده می‌کردند نتوانستند AWG-9 را از کار بیندازند. آنها از امتحان هیچ راهکاری غافل نشدند و صد البته سامانه‌های گوناگونی را نیز مورد ارزیابی قرار دادند. قابلیت‌های فوق‌العاده این رادار واقعا شگفت انگیز است.
حتی با وجود انواع و اقسام اخلالگرهای قوی، ذره‌ای از دقت عجیب آن کاسته نمی‌شود. AWG-9 واقعا یک شاهکار اویونیکی است. یک بار در ماموریتی من 11 فروند هواپیمای دشمن را که همزمان به سمت من نزدیک می‌شدند را شناسایی کردم. تقریبا همه آن 11 فروند سامانه اخلال الکترونیک خود را با قدرت هرچه تمام‌تر متوجه من کرده بودند. رادار AWG-9 با کوچکترین مشکلی مواجه نشد. این رادار تقریبا دو برابر این تعداد هواپیما را به صورت همزمان می‌توانست سر و سامان دهد و 11 فروند واقعا تعداد زیادی نبود. لذا مشکلات به وجود آمده توسط این اخلال‌ها را من به کمک خدمه کابین عقب در عرض چند ثانیه مرتفع کردیم».
یکی از خلبانان درباره مشکلات تعمیر و نگهداری این رادار گفت «اگر رادار AWG-9 از کار می‌افتاد، دلیل اصلی آن در اغلب موارد خرابی رایانه هوابرد کنترل موشک (AMCC) بود. البته این بدین معنی نبود که ما توانایی استفاده از جنگنده را بدون این رایانه نداریم. ما می‌توانستیم پرواز کنیم و با استفاده از موشک سایداویندر و توپ ولکان حریف را از بین ببریم. خلبانان زیادی بودند که در حین پرواز دچار چنین مشکلی شدند و در همان پرواز پیروزی هوایی کسب نمودند. به غیر از سامانه ناوبری اینرسیایی (INS) و جایروها، F-14 های زمینگیر هیچ گونه مشکلی در قطعات رادار AWG-9 نداشتند.»

اگرچه تاکنون بحث‌های زیادی پیرامون تعداد دقیق پیروزی‌های هوایی F-14 درگرفته است با این‌حال آمار دقیق آن هنوز کاملا مشخص نیست. در مقابل با وجود صحبتهای ضد و نقیض منابع رسمی، تلفات دقیق ناوگان تامکت نیز بر ما پوشیده است. اگر بیانیه‌های منابع رسمی نیروی هوایی عراق را سند قرار داده و به آن اعتماد کنیم، ملاحظه می‌شود که تعداد 70 فروند تامکت ایران بین آبان 1361 تا تیرماه 1367 سرنگون شده است!
تعداد زیادی از منابع غربی با کوچک و جزیی جلوه دادن نبردهای هوایی در جنگ تحمیلی، تعداد تامکت‌های از دست رفته حین نبرد را 3 فروند ذکر کردند.
گزارشات منتشره از «سازمان اطلاعات خارجی» که دفتر مرکزی آن در واشنگتن دی سی است و تغذیه رسانه‌های ایالات متحده را به عهده دارد در کنار دیگر منابع غربی، اتحاد جماهیر شوروی و اوکراین تعداد تلفات ناوگان تامکت را بین 12 تا 16 فروند ذکر کرده‌اند. موثق‌ترین منبع در این زمینه از دست رفتن 3 فروند تامکت در نبردهای هوایی و 4 فروند در اثر اشتباه پدافند هوایی اعلام کرده است. مدارکی در دست است که نشان می‌دهد دو فروند به دلایل نامعلوم در نبردهای هوایی از بین رفته و 7 فروند دیگر نیز به علت نقص در موتور و سامانه هدایت از فهرست موجودی حذف شدند.
خوشبختانه حداقل 8 فروند با وجود خسارت‌های شدید در درگیری، با رشادت و دلاوری مثال زدنی، خلبانانشان راه بازگشت را در پیش گرفته و به پرنده خود فرصتی دیگر برای خدمت به کشور اعطا کردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع:

ganjejang.com

newcoy.persianblog.ir

تعقیب و گریز مرگبار در خاک دشمن

$
0
0

روایتی  مهیج از عملیات بمباران پایگاههای هوایی بغداد توسط خلبانان نیروی هوایی

--------------------------------------------------------------------

*  با توجه به جا ماندن فانتوم مزبور، بلافاصله 2 فروند F-4E به یاری او شتافته و چتر حمایتی خود را در عمق خاک دشمن بر سر پرنده زخمی باز کردند.

 *  کابین عقب تامکت رهبر، همتای خود در دسته پروازی میگهای 23 را نشانه رفته و فقل ققنوس را بر روی آن محکم کرد.

 *  موشک حرارتی همچون نیزه ای، سینه F-4 مجروح را شکافت و نفس این قهرمان نبردهای برون مرزی را گرفت.

--------------------------------------------------------------------

با آغاز تجاوز فراگیر و سراسری رژیم بعث عراق به خاک ایران، تیزپروازان نیروی هوایی ارتش در کوتاهترین فاصله ممکن با انجام عملیات معروف 140 فروندی درسی فراموش نشدنی به حکام بلندپرواز عراق دادند. با این حال سهمگین ترین ضربه به نیروی هوایی عراق در روز سوم مهرماه 1359 به پایگاههای هوایی اطراف بغداد وارد آمد. پایگاههای هوایی حبانیه، تموز و التقدم توسط فانتومهای پایگاههای هوایی تهران و همدان مورد هجوم قرار گرفت تا تعداد 9 فروند پرنده عراقی بر روی زمین نابود شده و هر دو باند پروازی التقدم با مورد اصابت قرار گرفتن از 3 نقطه توسط بمبهای سنگین، از حالت عملیاتی خارج گردد. اندک زمانی بعد دسته پروازی دیگری از F-4ها در شمال بغداد آفتابی شده و سپس با چسبیدن به کف رود دجله و گرفتن سمت جنوب و گذر از کنار ساختمانهای دولتی این شهر، در حالی که دست هیچ پدافندی به آنها نرسید، پایگاه هوایی الرشید را بمباران کردند.
فرماندهی دفاع هوایی نیروی هوایی عراق در مقابله با دسته های پروازی متعدد نیروی هوایی ایران، در مدت کوتاهی چندین فروند رهگیر میگ 21 و میگ 23 را برای مقابله با بمب افکنهای مهاجم به آسمان فرستاد تا درگیریهای سنگینی در اطراف بغداد رخ دهد. در طی حمله به پایگاه هوایی تموز، یکی از F-4D های مهاجم مورد اصابت گلوله های توپهای پدافندی قرار گرفت تا با سرعت به مراتب کمتری نسبت به همرزمانش راه بازگشت را در پیش گیرد. با توجه به جا ماندن فانتوم مزبور، بلافاصله 2 فروند F-4E به یاری او شتافته و چتر حمایتی خود را در عمق خاک دشمن بر سر پرنده زخمی باز کردند. F-4E ها با بهره گیری مناسب از سامانه درخت جنگی خود، تعداد 4 فروند میگ 21 را که از سمت شمال به طرف آنها در حال حرکت بودند، شناسایی کردند. بلافاصله رهبر دسته به طرف دسته پروازی میگها گردش کرد و با هدف ترساندن خلبانان عراقی، پس از انجام قفل راداری روی رهبر دسته، یک تیر موشک اسپارو به سمت آنها شلیک کرد. اگرچه با آغاز این درگیری، یکی از میگها مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد، ولی خلبانان عراقی با توجه به حضور در عمق خاک خودی، جرات وجسارت خوبی از خود نشان دادند و بی محابا به دسته پروازی F-4های ایرانی زدند.


در درگیری سنگینی که بین طرفین به وقوع پیوست، خلبانان عراقی بدون نگرانی از کمبود سوخت و با بهره گیری از سلاحهای هوا به هوای بیشتر، هر دو فروند F-4E پشتیبان را هدف قرار دادند. یکی از این فانتومها به وسیله موشک هوا به هوای K-13 و دیگری توسط گلوله های توپ مورد اصابت قرار گرفت. فاجعه ای در آن سوی مرزهای ایران در حال شکل گیری بود. 3 فروند فانتوم آسیب دیده و زخمی در حالی از مهلکه نخستین درگیری گریختند که با ترک محل توسط دسته پرواز نخست میگها به خاطر کمبود سوخت، سامانه درخت جنگی F-4ها نشان از نزدیک شدن تعداد بیشتری جنگنده میگ از طرف پایگاه هوایی سلمان پاک داشت.
بلافاصله هر 3 فروند ارتفاع را کاهش داده و با اتخاذ تاکتیکهای مختلف که قبل از جنگ بارها و بارها آن را تمرین کرده بودند، خود را تا نزدیکی مرز رساندند. در اینجا، تامکتهای پشتیبان هواپیمای تانکر سوخترسان، از دستور اکید در خصوص عدم قطع خطوط مرزی تخطی کرده و با جدا شدن از بویینگ 707، مسیر درگیری میگهای سلمان پاک با فانتومهای سانحه دیده را قطع کردند. کابین عقب تامکت رهبر، همتای خود در دسته پروازی میگهای 23 را نشانه رفته و فقل ققنوس را بر روی آن محکم کرد. فینیکس ایرانی غرش کنان قلب فلاگر را در آسمان عراق درید تا همرزمانش بدون معطلی و بی مقدمه، فانتومها را به حال خود رها کنند.

در حالی که ماجرای درگیری با دسته میگهای سلمان پاک به پایانش نزدیک می شد، یک دسته پروازی از جنگنده های میگ 23 از این دلمشغولی خلبانان F-14A تامکت استفاده کرده و خود را به فاصله مطمئن برای درگیری تن به تن با F-4ها رساندند.
با توجه به روشن شدن سریع تکلیف میگهای سلمان پاک، تامکتها بلافاصله کوشش خود را معطوف دور کردن فلاگرهای تازه نفس از پرندگان زخمی خورده کردند. اگرچه تامکتها با بارگیری گستره وسیعی از سلاحهای هوا به هوا، کاملا سنگین به نظر می رسیدند، با این حال باز هم از میگهای 23 چالاکتر و مانورپذیرتر بودند. در درگیری کوتاهیی که بین طرفین درگرفت، دو فروند میگ 23 فلاگر با اصابت موشکهای حرارتی سایدوایندر، مسافر خاک شدند تا بدین ترتیب شر این مزاحمان هم از سر خلبانان فانتوم کم شود.
خلبانان فانتوم که دیگر خیالشان از بابت رهگیرهای عراقی راحت شده بود، در حال نزدیک شدن به مرز و ورود به خاک ایران بودند که ناگهان سومین دسته پروازی میگهای 23 جرات درگیری با تامکتها را به خود دادند و به دل آتش زدند. دوباره درگیری تن به تن سنگینی رخ داد با یک فروند فلاگر دیگر در آسمان خاکستر شود. دیگری هم صدمه دید تا دیگر همرزمانش را به بازگشت قانع کند.
اما گویا این رشته سر دراز داشت. میگهای باقیمانده با قرارگیری در موقعیت مناسب، اقدام به شلیک چند تیر موشک K-13 کردند که یکی از آنها به F-4D اصابت کرد. موشک حرارتی همچون نیزه ای، سینه F-4 مجروح را شکافت و نفس این قهرمان نبردهای برون مرزی را گرفت. ضربه کاریتر از آن بود که فانتوم زخم خورده را یارای مقاومت در برابر آن باشد. خلبانان فانتوم مزبور، ناامید از ادامه مسیر، از هواپیما خروج اضطراری کردند و به اسارت درآمدند.
در همین زمان، یکی دیگر از میگهای 23 هم مورد اصابت قرار گرفت و ساقط شد. بدین ترتیب دسته پروازی F-4ها و F-14ها بدون اتفاق دیگری، پس از پشت سرگذاشتن یک پرواز پرماجرا، خطوط مرزی را قطع کرده و به آغوش وطن بازگشتند.
همان شب عراقیها ادعا کردند که 5 فروند F-4 را بر فراز بغداد سرنگون کرده اند، اما کارکنان سفارت انگلستان که ورود و خروج تمامی دسته های پروازی به آسمان بغداد را شاهد بودند، بازگشت پیروزمندانه بمب افکنهای ایرانی را از فضای این شهر تایید کردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منبع: ماهنامه صنایع هوایی، شماره 249 (مهدی بابا محمودی)، برگردان از کتاب Iran Iraq war in the air

گردآوری و بازنویسی: newcoy.persianblog.ir (کاوه)


F-100 سوپرسابر، اولین جنگنده مافوق صوت آمریکایی

$
0
0

 

اف-100 (موسوم به Super Sabre) یک جت جنگنده بود که در نیروی هوایی امریکا از سال 1954 تا 1971 و در گارد ملی امریکا تا سال 1979 خدمت کرد. این جنگنده اولین جت جنگنده مافوق صوت در امریکا بود و رقیب میگ-19  که اولین جنگنده مافوق صوت شوروی بود، محسوب می شد. اف-100 به عنوان یک جنگنده بمب افکن در ویتنام حضور پیدا کرد و بعدها با اف-105 جایگزین شد که سرعتی معادل 2 ماخ داشت. اف-100 در ویتنام به عنوان هواپیمای پشتیبانی هوایی نخستین پروازهایش را انجام داد، اما بعدها جنگنده کارامدتری به نام آ-7 (کورسایر) که سرعتی زیر صوت داشت جایگزین آن شد. اف-100 همچنین در خدمت ناتو چندین عملیات برای همپیمانان آمریکا انجام داد.


توسعه و طراحی
در ژانویه سال 1951 شرکت نورث امریکن آویشن پیشنهاد طراحی یک جنگنده فراصوت به نیروی هوایی داد. سابر 45 نمونه تکمیل شده اف-86 سابر بود. در همان سال یعنی 7 ژوئیه 1951  طرح جنگنده باز بینی شد و بعد از صد مورد اصلاح در انواع ساختارها سرانجام در 30 نوامبر سال 1951 مورد پذیرش واقع شد. در سوم ژانویه 1952 تعداد 23 فروند جنگنده اف-100 آ و در سری دوم در اوت 1952 تعداد 250 فروند ساخته شد. اولین مدل این پرنده وای-اف-100 بود که در 25 می 1953 پرواز کرد و سرعتش به 1.05 ماخ رسید. این هواپیما از موتور XJ57-P-7  استفاده می کرد. دومین پرواز اف-100 با گونه آ بود که در 17 اکتبر 1953 پرواز کرد.

ارزیابی نیروی هوایی امریکا از این جنگنده و قابلیتهای عملیاتی بودن آن موجب شد که از نوامبر 1953 تا 1955 تعداد بیشتری از آنها سفارش داده شود. اما هنوز مشکلاتی وجود داشت که شرکت سازنده درصدد رفع آنها برآمد. از جمله مشکلاتی که اف-100 بدان دچار بود این بود که در حین پرواز ثبات لازم را نداشت، بعضی مواقع به طور ناگهانی منحرف می شد و مواردی پیش می آمد که هنگام اوج گیری، ساختار آن پایداری لازم را نداشت و دچار فروپاشی می شد. این امر برای خلبانان بارها اتفاق افتاد. یکی از آزمایشهای پروازی منجر به کشته شدن خلبانی به نام جورج ولچ شد که از خلبانان مطرح امریکا به شمار می رفت. واقعه در هنگام شیرجه با یک فروند اف-100 آ در تاریح 12 اکتبر 1954 روی داد. مشکل از دست رفتن کنترل هواپیما در زوایای حمله مختلف اتفاق می افتاد.

تاخیر در برنامه اف-84 تاندراسترایک باعث شد که دستور و فشار برای یک جنگنده تاکتیکی از جانب نیروی هوایی بیشتر شود که این تعجیل در کار موجب بروز نواقصی در اف-100 ها شده بود. نیروی هوایی درخواست کرد که اف 100 های آینده باید جنگنده بمب افکن باشند و توانایی حمل بمبهای اتمی را نیز داشته باشند.

اف-100 می توانست دو مدل باک اضافه نیز حمل کند که یک مدل 1040 لیتری و دیگری 770 لیتری بود که البته از نوع رها شونده بودند.

تنها چیزی که نیروی هوایی را نگران میکرد تعداد کم هواپیماهای اف-100 سی بود به طوری که در سال 1965 تعداد اف-100 های عملیاتی در خدمت که توانایی حمل بمب هسته ایی داشتند، 125 فروند بود. باقی اف-100 ها سایدویندر و بمبهای خوشه ایی حمل می کردند.

در سال 1970 تعداد 85 فروند اف-100 (سی) طی عملیاتهایی حادثه دیدند. اما شرکت سازنده درصدد بود با ساخت اف-100 دی ایرادهای اف-100 سی را برطرف کند. به همین دلیل در شروع کار بهسازی، هواپیما به خلبان خودکار مجهز شد و تجهیزات آن همگی ارتقا داده شدند. در سال 1959  تعداد 65 فروند از هواپیماهای بهسازی شده به موشکهای آی-جی-ام 12 بولپاپ مجهز شدند. مشخصه های خطرناک پروازی همگی اصلاح شد، مثلا پهنای بال ها 26 اینچ یا 66 سانتی متر پهن تر شد و سکان عمودی نیز اصلاح گردید.

اف-100 دی در 24 ژانویه 1956 در پایگاه هوایی لانگلی و در وینگ 405 وارد خدمت شد. این جت از اطمینان بیشتری نسبت به مدل قبلی بر خوردار بود. اف-100 های قبلی مشکلاتی از قبیل عدم عملکرد صحیح چترهای نجات یا ترمزهای هوایی داشتند که نیروی هوایی را برآن داشت که همه را اصلاح کند. 700 فروند اف-100 دی بالهایشان دوباره اصلاح شد و به حالت استاندارد در آمد. اصلاح بالهای 60 هواپیما هزینه ای برابر 150 میلون دلار به همراه داشت.در سال 1966 اف-100 به راداری مجهز شد که به آن توانایی پرواز در شب و بمباران در آب و هوای نامساعد را می داد.

 

 


تاریخچه عملیاتی جت اف-100
اف-100 آ در تاریخ 27 سپتامبر سال 1954 در پایگاه جورج در وینگ 479 به عنوان یک هواپیمای جنگنده شروع به خدمت کرد. در دهم نوامبر 1954 شش بار حوادثی برای اف-100 ها پیش آمد که عمدتاً به دلیل اشکال در سیستم هیدرولیک بود و باعث زمینگیر شدن اف-100 ها تا سال 1955 شد. سرانجام در سپتامبر 1955 عملیاتی برای وینگ 479 پیش آمد. عملیاتی هم در سال 1961 در آلمان در اوت 1961 انجام شد.

این جنگنده با شروع جنگ ویتنام، اولین جنگنده نیروی هوایی بود که در جنگ مورد استفاده قرار گرفت و حتی قبل از شروع جنگ یعنی در سال 1961 اف-100 های مستقر درفیلیپین و تایوان بر فراز ویتنام شمالی پرواز گشتی انجام می دادند.

 اف-100 در بین تمام هواپیماهای ارتش امریکا بیشترین حضور را درجنگ ویتنام از آغاز تا پایان جنگ داشت و اولین تلفات هوایی امریکا به سرنگونی یک فروند اف-100 توسط آتش پدافند ویتنام در سال 1964 بر میگردد. همچنین اولین پیروزی هوایی ارتش امریکا نیز در سال 1965 با سرنگونی یک میگ-17 توسط یک فروند اف-100 دی گزارش شده است. این هواپیما تا پایان جنگ در ویتنام خدمت کرد، اگرچه با ورود هواپیماهایی ماننداف-105 و اف-4 فانتوم تا حدی از نقش آن کاسته شد. این جنگنده نه تنها نقش شکاری و جنگنده بمب افکن بلکه نقش سرکوب کننده پدافند هوایی را با تجهیز مدل f به موشک ضد رادار شرایک بر عهده گرفت. این هواپیما تا سال 1971 در خدمت ارتش امریکا بود و به شش کشور دیگر نیز صادر شد که در ترکیه تاسال 1982 در خدمت باقی ماند. اف-100 برای چند سال هواپیمای تیم اکروجت نیروی هوایی امریکا بود. این جنگنده در نهایت با اف-105 جایگزین شد.


مشخصات جت جنگنده اف-100
خدمه: 1 نفر
طول: 15.2 متر
طول بالها: 11.81 متر
ارتفاع: 4.95 متر
مساحت بالها: 37 متر مربع
وزن خالی: 9.5 تن
حداکثر وزن برای تیک اف: 15.8 تن
پیشرانه: یک عدد موتورتوربو جت J57-P-21/21A ساخت آیروجت با قدرت 45 کیلونیوتن و حداکثر قدرت 71 کیلونیوتن
حداکثر سرعت: 750 نات برابر با 1.1 ماخ
برد: 3210 کیلومتر
سقف پرواز: 50000 پا یا 15 کیلومتر
نرخ اوج گیری: 114 متر در ثانیه

 مهمات:
4 عدد توپ 20 میلیمتری ام-39، 4 موشک سایدویندر یا یک بمب جی-آ-ام 83 بولپاپ
قابلیت حمل 3.1 تن انواع بمبهای متعارف و بمبهای هسته ایی مثل مارک-7، مارک28 یا همان سری ام-کا به علاوه ام-کا61 و ام کا 57 که بمب هسته ای محسوب می شدند و بمبهای ام کا28 و ام کا43

__________________________________________________________________

منابع:

centralclubs.com (نویسنده و مترجم: سامان مردانی)

arteshi.com

newcoy.persianblog.ir

ویرایش و تنظیم: newcoy.persianblog.ir (کاوه)

در کمین فاکسبت

$
0
0

بررسی عملکرد پدافند هوایی ایران دربرابر تجاوز هوایی میگهای 25 عراق
 
پس از طراحی وساخت بمب افکن راهبردی B-70 توسط آمریکا، متخصصان شوروی سابق متقابلا  اقدام به طراحی و ساخت هواپیمایی با سرعت وارتفاع پرواز بالا نمودند.این جنگنده شکاری  که  MiG-25 Foxbat  نام نهاده شدسریعترین و بلندپرواز ترین هواپیمای جهان در آن ایام محسوب می شد.
جنگنده ی شکاری رهگیر MiG-25 که توسط  کمپانی «میکویان گورویچ» ساخته شددارای سرعت 3.2 ماخ (در ارتفاع 13 کیلومتری) و 0.85 ماخ در سطح دریا  وبرد 2575 کیلومتر، قابلیت پرواز تا ارتفاع 37650متری، مجهز به 2 دستگاه موتور توربو جت R-31 ساخت تومانسکی با پس سوز و کشش فوق العاده ی هرکدام 110 کیلونیوتن، بهره مند از رادار فاکس فایر (نام ناتو) و 3 رادار هشدار دهنده ی سایرنا، مقدار زمان اوج گیری  12480 متر در دقیقه، مسلح به دو جفت موشک حرارتی AA-7 ایکس/AA-8 افید و هدایت شونده ی AA-6 اکرید می باشد. مناسبترین شیوه بهره گیری از میگ 25، بهره گیری از آن در نبردها در ارتفاع بالا بود. البته توانایی شناسایی و رهگیری نیز در مدلهای بعدی میگ 25 به آن افزوده شد. بنا به نظر برخی از کارشناسان، وجود خصوصیات فوق در میگ 25 منجر به این شد که هواپیمای میگ 25 یک جنگ افزار راهبردی برای عراق محسوب شود.
البته وجود این خصوصیات به معنای بدون نقص بودن میگ 25 نبود. از جمله نقاط ضعف میگ 25 این بود که خلبان بیش از دو دقیقه نمی توانست با سرعت 3 ماخ و در ارتفاع بسیار بالا پرواز نماید. عدم رعایت احتیاط در این خصوص منجر به واماندگی (Stall)  موتورها شده وخلبان در کنترل هواپیما دچار مشکلات جدی می شود. حتی در صورت عدم بروز ایرادات جدی در چنین شرایطی ، موتورها نیاز به تعمیر اساسی پس از پرواز خواهند داشت. یکی دیگر از نقاط ضعف هواپیمای میگ 25 ضعف در نبردهای هوایی ارتفاع پایین بود. این مسئله در زمان درگیریهای انجام شده در ارتفاع پایین در برابر هواپیماهای اف-14، اف-4 و حتی اف-5 ایرانی به خوبی به نمایش گذارده شد. برابر نظر برخی از محققین با توجه به اینکه میگ 25 تحمل فشار بیش از چهار و نیم برابر فشار g در شرایط خاص  و سنگین تعقیب وگریز (به عنوان مثال در زمان درگیری بصورت داگ فایت) را نداشت، لذا در این شرایط نسبت به سایر هواپیماها آسیب پذیری بیشتری داشت. این در حالی بود که هواپیماهای اف-4 تا فشار 7 برابر g و شکاری رهگیر «اف 14 تامکت» تا فشار 9 برابر g را تحمل می‏کنند. از جمله نکات جالب توجه در خصوص میگ 25 این است که به دلیل فشار وارده، خلبان ناچار به استفاده از لباس مخصوص می باشد.

یکی از دلائل اصلی واگذاری هواپیماهای اف-14 به ایران از سوی آمریکا در زمان رژیم پهلوی، پروازهای جاسوسی و شناسایی هواپیماهای میگ 25 شوروی سابق بر فراز آسمان ایران بود. بعدها با آشکار شدن نواقص میگ 25 و رفع آنها طراحی و ساخت میگ 31 رقم خورد.

اقدامات پدافند هوایی جمهوری اسلامی ایران جهت مقابله با هواپیمای میگ 25
با واگذاری هواپیماهای میگ25 از سوی شوروی سابق به عراقیها، تامین امنیت هوایی آسمان کشورمان با مشکل بزرگی مواجه شد. عدم دسترسی موشکهای هاوک و حتی موشکهای شلیک شده از هواپیماهای اف-14 به سقف پروازی بالای میگ 25، آسمان ایران اسلامی را برای کفتارهای عراقی امن کرده بود. شکار هواپیماهای مسافربری وخصوصا هواپیمای حامل وزیر خارجه وقت الجزایر از جمله جنایات بعثی ها به وسیله میگ 25 محسوب می شود. از این رو همت و توان نیروی هوایی در بخشهای آفندی و پدافند هوایی معطوف به اصابت قرار دادن میگهای 25 شده بود. میگهای 25 بیش از آنکه  دارای کارایی نظامی و تاثیر گذار در حملات راهبردی باشد دارای تبعات منفی از نظر عملیات روانی محسوب می شد.
اگرچه  رادارهای پدافند هوایی قابلیت اکتشاف و شناسایی میگ های 25 را داشتند، اما مساله مهم در تکمیل ماموریت پدافند هوایی در برابر میگ 25 درگیری وانهدام آنها محسوب می شد. علی رغم پرتاب موفقیت آمیز موشکهای هاوک به سمت میگ 25، مشکل ارتفاع بالای این هواپیماهای مجهز عراقی مانع از تکمیل زنجیره وظایف پدافند هوایی بود. این مشکل ناشی از سستی ویا کمکاری پدافند هوایی در برابر میگ 25 نبود، بلکه مربوط به محدودیت مقدورات و تواناییهای تجهیزاتی پدافند می شد. از جمله موارد اثبات کننده این ادعا می توان به اسناد حمله هوایی عراق در مورخه 15/1/1364 به شهر تهران اشاره کرد که وظایف (کشف، شناسایی و درگیری) توسط پدافند هوایی انجام شد، اما مشکل ارتفاع مانع از اصابت موشک هاوک به هواپیمای میگ 25 می شود. برابر اسناد موجود، در تاریخ 15/1/64 در ساعت 0220 یک فروند هواپیمای میگ 25 به شهر تهران حمله می کند و یک تیر موشک هاوک نیز از سایت هاوک 2 به طرف دشمن شلیک می شود، لیکن [به دلیل ارتفاع بالای میگ 25] به هدف اصابت نمی کند.  
مشکل عدم دسترسی تجهیزات پدافند هوایی به ارتفاع پروازی میگ 25 و عدم دسترسی جنگنده های ایرانی به سقف پروازی میگ 25 منجر به افزایش جسارت عراقیها در بمباران مناطق مختلف کشور و ایجاد دور جدیدی از جنگ شهرها شده بود. اگرچه بیشتر حملات هوایی میگ 25 برعلیه تهران، اصفهان و خارک  بود، اما این مطلب به آن معنا نیست که سایر نقاط کشور از گزند میگهای 25 در امان بودند. برابر اسناد ومدارک موجود، حملات هوایی میگهای 25 عراقی در جریان جنگ شهرها علیه مردم بیگناه تبریز، زنجان، بوشهر و شهرهای دیگر نیز به وقوع پیوسته است. به عنوان مثال در تاریخ 22/11/65  در ساعت 1656 با هواپیمای میگ 25 اطراف پمپ بنزین گلشهر و مزار شهدای کرج بمباران می شود. در تاریخ 24/11/65 در ساعت 1940 دو فروند هواپیمای میگ 25 به آسمان شهر تهران تجاوز و اقدام به بمباران می کنند که دانشگاه صنعتی شریف و پارک هجرت در خیابان زنجان مورد اصابت واقع و سه نفر شهید و 5 نفر مجروح می شوند. در تاریخ 25/11/65 در ساعت 0559 شهر بزرگ تهران و در ساعت 0602 شهر تبریز توسط هواپیماهای میگ 25 به طور جداگانه بمباران می شود، لیکن هیچگونه خسارتی گزارش نمی گردد.   
در طول جنگ شهرها اگر چه  اقدامات انجام شده (استقرار سایتهای هاوک در ارتفاعات، استفاده از موشکهای دریا پایه استاندارد بر روی لانچر هاوک، استفاده از موشک هاوک در اف 14ها و...)نتوانست انتظارات را برآورده نماید، اما تجربیات مناسبی را رقم زد که زمینه ساز  نوآوریهای بعدی شد.
بررسی برخی از ابتکارات انجام شده توسط کارکنان پدافند هوایی جهت کسب موفقیت در برابر پرواز میگهای 25 عراقی ومسایل پیش روی هرکدام از طرحهای فوق  جالب توجه است. اجرای طرحهای ذیل با نظارت دقیق شهید ستاری انجام می شد.

برخی از طرحها و ابتکارات پدافند هوایی جهت ساقط کردن میگهای 25

1-افزایش ارتفاع سایتهای هاوک جهت درگیری با میگ 25
جهت رفع مشکل عدم دسترسی سامانه های پدافند هوایی به ارتفاع پروازی هواپیماهای میگ25، افزایش ارتفاع استقرار سایتهای هاوک از جمله اولین تدابیر اتخاذ شده در این خصوص بود. استقرار سایت هاوک در محدوده سایت رادار کرج که منجر به افزایش ارتفاع 2000متری (حدود 6000پا) می در همین راستا انجام شد. این سایت در چند روز اول استقرار به دلیل بروز دو مشکل اصلی قادر به انجام وظایف محوله نبود: اولین مشکل، بروز تداخل امواج سامانه های  راداری مربوط به رادار پیش اخطار کرج و سامانه های راداری هاوک بود. مشکل بعدی عدم  هماهنگی بین اجزای راداری سایت هاوک بود. این مساله با ابتکار عمل دوتن از مامورین اعزامی از سایت هاوک کهریزک بر طرف شد. یکی دیگر از سایتهای هاوک که تدبیر افزایش ارتفاع در آن در نظر گرفته شده بود، سایت هاوک هفت تیر (مستقر در جاده ساوه) بود. به تدریج مشخص شد که باید ابتکار بهتری را جایگزین این ایده نمود.

2- پروژه شباهنگ (استفاده از موشکهای سامانه پدافند هوایی دریاپایه استاندارد)
در گام بعدی اقدام در خصوص بهره گیری از موشکهای پدافند هوایی دریاپایه استاندارد به جای موشک هاوک بر روی لانچر هاوک مورد آزمون قرار گرفت. سایت هاوک شماره 2 (مستقر در احمدآباد مستوفی) و سایت هاوک مستقر در جزیره خارک از جمله سایتهایی بودند که پروژه شباهنگ در آن به مورد اجرا در آمد. البته اولین آزمونها در خصوص پروژه شباهنگ در سایت 3 کهریزک انجام شد. پس از پرتاب موفقیت آمیز موشکهای استاندارد از روی لانچر هاوک، امیدها جهت دسترسی به ارتفاع بالاتر پروازی و میگهای 25 افزایش یافت. نتیجه این بود که در مقطعی از تاریخ دفاع مقدس، وظیفه دفاع در برابر میگ 25 به شباهنگ سپرده شد. برابر اسناد موجود:
در تاریخ 11/3/64 فرمانده گروه [پدافند هوایی ] تهران در رابطه با طرح شباهنگ اعلام می دارد که تجهیزات مربوطه به سایت کرج حمل و در حالت عملیاتی  آماده گردیده است.
فرماندهی پدافند هوایی [کشور] به فرمانده گروه [پدافند هوایی] تهران ابلاغ می نماید که در صورت تجاوز هوایی به تهران فقط سیستمهای پروژه شباهنگ درگیر و در صورت غیر عملیاتی شدن شباهنگ، سایت 2 هاوک درگیر و در صورت داشتن دو هدف در یک زمان سیستمهای شباهنگ و سایت 2 با هم اقدام تاکتیکی به عمل آورند.    
علی رغم پرتاب موفقیت آمیز موشک شباهنگ از لانچر هاوک، یکی از مشکلات عمده در آن مقطع  هدایت دقیق موشک استاندارد به سمت هدف بود. این مسئله کارایی ابتکار فوق را تحت الشعاع قرار می داد. این پروژه بعدها نیز مسیر تحقیقاتی خود را طی کرد و نتایج جالبی از آن به دست آمد که منجر به تقویت توان دفاعی کشور شد.

3-استفاده مناسب و افزایش بهره وری سامانه پدافند هوایی  HQ2
 علاوه بر موارد فوق خریداری  سامانه  پدافند هوایی HQ2 (با توان پوشش بالاتر از ارتفاع متوسط) از چین جهت تامین پوشش هوایی در ارتفاع بالاتر مد نظر قرار گرفت. اولین گروه اعزامی از کارکنان پدافند هوایی جهت طی دوره سامانه پدافند هوایی HQ2 مشتمل بر زبده ترین کارکنان غیور پدافند هوایی ارتش و سپاه آموزشهای لازم را در چین فرا گرفتند. Hongqi-2 یا به اختصار HQ-2، نسخه چینی موشک SA-2 Guideline می باشد.


با توجه به تصمیمات اتخاذ شده توسط مسئولان طراز اول کشور، سامانه پدافند هوایی HQ2 در اختیار سپاه پاسداران قرار گرفت و کارکنان ارتشی پدافند هوایی که دوره را طی نموده بودند، مامور به سایت HQ2 سپاه شدند. حضور کارکنان پدافند هوایی ارتش به عنوان مامور در پدافند هوایی سپاه  آنچنان موثر بود که آثار آن علی رغم گذشت سالها همچنان باقی مانده است. با همکاری مشترک سایت راداری سوباشی (زیر مجموعه یکی از یگانهای تحت امرپدافند هوایی ارتش) و ارائه سمت، برد و ارتفاع هدف و اعلام مشخصات هواپیمای میگ 25 عراقی به سایت موشکی  HQ2، شلیک موفقیت آمیز با سرانگشتان با کفایت فرزندان ارتش اسلام انجام شد. پس از سرنگونی هواپیمای میگ 25 عراقی کارشناسان نظامی دنیا بر قدرت پدافند هوایی جمهوری اسلامی ایران تاکید کردند و ماموریت میگ 25 در جنگ شهرها و بمباران مردم بیگناه ایران اسلامی برای همیشه متوقف و جنگ شهرها وارد فاز جدیدی شد. اینبار تمرکز عراقیها بر استفاده از موشکهای دوربرد و زمین به زمین برای حمله به شهرهای بزرگ ایران بود. در این خصوص مراجعه همزمان به اسناد ومدارک وهمچنین تاریخ شفاهی و اظهارات پیشکسوتان پدافند هوایی راهگشا خواهد بود. برابر اسناد موجود:

«در تاریخ 26/11/65 در ساعت 1225 یک فروند میگ 25 با شماره B07Z در موقعیت BD3050 و باسرعت 1100 نات و ارتفاع 50 هزار پا [هواپیمای فوق در آسمان اصفهان دارای ارتفاع حدود هفتاد هزار پا بود] در دید رادار بندر امام و سپس در دید رادار بوشهر قرار می گیرد که ضمن اعلام وضعیت قرمز در اصفهان، موقعیت هواپیما لحظه به لحظه [توسط سایت راداری سوباشی همدان] به سایت موشکی [HQ2] گزارش و پس از محو مسیر از رادار نیز موقعیت به صورت تخمینی گزارش و در ساعت 1230 سیستم موشکی قادر به رهگیری و با شلیک سه تیر موشک هواپیما را سرنگون می نماید که خلبان هواپیما [ستوانیکم عبد الرحمان البیانی] با چتر بیرون پریده و در شمال شرقی مسجد سلیمان [حوالی اصفهان] زنده دستگیر می گردد. » 
در همین خصوص سرهنگ بازنشسته حسین صفری ابهری  می گوید: «حدود روز بیستم عملیات والفجر 8 بود که به ما ابلاغ گردید برای اعزام به کشور چین و طی دوره آموزشی سامانه پدافند هوایی HQ2 از منطقه خارج شویم و به همین منظور با یک بنز اورلیکن که قرار بود به اهواز مراجعت کند، به سمت اهواز حرکت کردیم که به علت تخریب کلیه پلهای مواصلاتی راه 2ساعته 6را ساعته طی کردیم تا به قرارگاه رعد رسیدیم. از نکات جالب ماموریت فوق اینکه در بین راه نیز مورد حمله شیمیایی قرار گرفتیم. اعزام به دوره و گذر ایام تا پایان دوره همراه با خاطرات خاص خودش بود. در آن دوره دوگروه، یکی از پدافند هوایی ارتش و دیگری از پدافند هوایی سپاه حضور داشتند. پس از پایان دوره، با توجه به اینکه سامانه موشکی HQ2J را که قرار بود در اختیار پدافند هوایی ارتش قرار بگیرد، بنا به دلایلی در اختیار ارتش قرار ندادند و من و بقیه همکاران با توجه به اینکه تنها متخصصین این سامانه‌ها بودیم، بنا به ضرورت  به سپاه مأمور شدیم که تجربه بسیار خوبی بود از همکاری و اتحاد این دو نهاد. در شروع کار در گرمدره (سایت هاوک قدیم) که در اختیار سپاه بود مستقر شدیم و بعد از مدتی به دو گروه آموزشی و عملیاتی انشعاب پیدا کردیم و من در گروه عملیات مسئولیت افسر کنترل آتش را عهده دار بودم. اولین مأموریت ما در سایت رعد بود که تجهیزات را مستقر و عملیاتی نمودیم و بعد از مدتی حدوداً اواخر پاییز بود که برای عملیات کربلای 5 یک سایت را به منظور  آماده کردن جهت منطقه در رامهرمز گسترش دادیم و تازه داشت سایت آماده می‌شد که محل ما کشف و مورد تهاجم موشکی عراق قرار گرفت که الزاماً محل را ترک و جهت استقرار بعدی به اصفهان در منطقه فلاورجان و در یک منطقه کشاورزی که پیاز کاری شده بود سایت (یا ابن الزهرا ) پایه گذاری گردید و عملیات مهندسی فوق‌العاده سریع و منسجمی در آن منطقه صورت گرفت و روزی صدها کمپرسی مایلر شن و ماسه و مصالح به سایت می‌آوردند و خیلی سریع سایت آماده و تجهیزات گسترش یافت و با توجه به اینکه کلیه کارکنان در هر تخصص دوره یکسان طی نموده بودند و در تیمی که جهت عملیات پیش بینی شده بود از کارکنان فنی کسی در نظر گرفته نشده بود و لازم بود کل امور تعمیراتی نیز توسط خود کارکنان عملیات انجام شود، بعد از روشن کردن سایت و انجام سرویسها و تستهای مربوطه مشخص شد که بخشی از سیستم در بخش اطاق عملیات (تراک3) اشکال دارد که کلیه فرایند سامانه را با اشکال مواجه کرده است که با تلاش بسیار زیاد معلوم گردید در یک شاسی به عمد خرابکاری گردیده است، به طوری که در جایی که باید لامپی با شماره خاص گذاشته شود، یک لامپ با شماره دیگر کار گذاشته بودند و روی شاسی را به غلط و عمداً غلط نوشته بودند ولی در نقشه لامپ دیگری بود و اشکالاتی مشابه که ظاهراً چینیها در هر سیستم اعمال کرده بودند که ما مجبور شویم از آنها جهت رفع عیب کمک بگیریم و به این وسیله برای خود جایی باز کنند، ولی از آنجایی که خداوند در تمام مراحل یار ما بود این اشکالات رفع و با از جان گذشتگی و کارهایی که بیشتر به معجزه شبیه بود سایت عملیاتی گردید که از آن جمله سوخت گیری موشک به صورت دستی و توسط سطل و قیف که با هیچ معیاری همخوانی ندارد.
برابر هماهنگی انجام شده با رادار سوباشی همدان،  قرار بود به محض برخاستن میگ 25 در عراق به ما اطلاع داده شود که همین‌طور هم شد و به محض اطلاع دستگاهها را آماده کردیم و آنتن رادار را در سمت مورد نظر قرار دادیم و در فاصله 120 کیلومتری هدف ظاهر شد. ستوان حیدری، افسر کنترل شکاری سایت راداری سوباشی، اطلاعات لازم را به سایت موشکی HQ2 ارائه می کرد و عملیات بر روی آن به خوبی انجام و همینطوری که کار عملیاتی را انجام می‌دادیم، هر کس به طریقی دست به دعا برداشته بود و از خدا کمک می‌خواست که جو بسیار پاک ومعنوی ایجاد شده بود که قابل وصف نمی‌باشد. خلاصه اقدام به شلیک اولین و دومین تیر موشک کردیم و نهایت شلیک موشک سوم بود که هواپیما سرنگون و از اوج آسمان به زیر کشیده شد و در مختصاتی که ما اعلام کردیم (دروازه تهران) لاشه هواپیما بدست آمد و خلبان آن هم دستگیر شد و از آن روز به بعد آسمان آبی کشور عزیزمان از لوث وجود میگ 25 پاک گردید و دیگر تا پایان جنگ هیچ شهری مورد تهاجم این هواپیما قرار نگرفت و از این تاریخ تا اتمام جنگ مسئولیت تعمیر و نگهداری کابین عملیات سایتهای گسترش یافته را عهده دار بودم که به فضل الهی کلیه سایتها تا پایان جنگ بدون کمک خارجیان و بدون دریافت قطعه ای از خارج به صورت عملیاتی حفظ گردید»


 

تصاویر مراحل سرنگونی میگ 25 در اصفهان (تاریخ 26 بهمن 1365)

در این خصوص بازگویی خاطره سردار محمد حسن منصوریان معاون هماهنگ کننده قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء (ص) ارتش جمهوری اسلامی ایران که در آن ایام در سایت یا ابن الزهرا حضور داشت نیز قابل تامل است. وی در مصاحبه ای در این خصوص می گوید: «وقتی این اتفاق مهم رخ داد و هواپیمای مذکور توسط پدافند هوایی منهدم گردید، نیروهای عراقی اصلا فکرش را نمی کردند که ما بتوانیم این هواپیما را شکار کنیم، حتی با کشور شوروی سابق که میگ 25  را در اختیار عراق قرار داده بود، دچار مشکل  شدند که چرا این هواپیما در ارتفاع بالای 70 هزارپا مورد اصابت موشک قرار گرفته است.»
پس از این موفقیت اهمیت سایت راداری سوباشی در تامین امنیت کشور  بیش از پیش مشخص می شود، تا آنجا که مسئولان عراقی به صراحت برای نابودی سایت راداری سوباشی خط ونشان می کشیدند. برابر اسناد موجود:
«در تاریخ 1/12/65 فرماندهی پدافند هوایی [کشور] موضوع اعلامیه دشمن را به شرح زیر به فرماندهی نهاجا یادآوری می نماید که با اطلاعیه دشمن... و مورد حمله قرار دادن منابع اقتصادی و نظامی کشور و سرنگونی میگ 25 در منطقه اصفهان و با کمک رادار سوباشی امکان حملات پیش بینی شده و همه جانبه از سوی دشمن به رادار [سوباشی] و پایگاه [هوایی] همدان را حتمی می سازد و ضروری است اقدامات پدافندی  مناسب پیش بینی شود.»

نحوه تعامل پدافند هوایی و نیروی هوایی در رهگیری هواپیماهای میگ 25

همانگونه که پیش از این عنوان شد اولین سلاح مورد استفاده توسط  پدافند هوایی در برابر تجاوزات هوایی که به عنوان لایه اول دفاع هوایی نیز  شناخته می شود، دفاع هوایی هواپایه می باشد. این نوع دفاع مبتنی بر استفاده از  هواپیماهای  جنگنده شکاری-رهگیر در برابر هجوم هواپیماهای دشمن می باشد. در صورت عدم موفقیت  هواپیماهای موصوف، هدف به سامانه های پدافند هوایی در لایه های مختلف دفاع هوایی واگذار می شود. در مورد درگیری میگ 25 با هواپیماهای ایرانی موارد مختلفی به ثبت رسیده است. از جمله این موارد مربوط به درگیری  تاریخ سیزدهم تیرماه 1365 هواپیمای اف-5 ای (F-5E) با میگ 25 عراقی می باشد. در این درگیری که خلبان  هواپیمای ایرانی موفق به اصابت قرار دادن میگ25 توسط مسلسل شد، یکی از خلبانان حاضر در درگیری در خصوص نقش  افسران کنترل شکاری سایت راداری در رهگیری موفق و انهدام هواپیمای میگ 25 می گوید:
«... این نشان دهنده این مساله است که برادر سروان هدی [افسر کنترل شکاری سایت رادار در زمان رهگیری میگ 25] کاملا به کارشان وارد و بر اعصابشان مسلط هستند. کار پرسنل کنترل شکاری و رادار در سطح بسیار عالی بود و به هیچ وجه هیجان زده نشده بودند و دقیقا از موقعیتهای ما و هواپیمای دشمن مطلع بودند و حتی دقیقا می دانستند که راه برگشت هواپیمای دشمن در کجاست و ما را در این منطقه با ارتفاع پایین تر نگه داشتند و نگذاشتند که ما با هواپیمای دشمن رو در رو قرار بگیریم؛ چون اگر چنین می شد هواپیمای دشمن با موشک های دوربردی که داشت ما را هدف قرار می داد. در مجموع کار بزرگی که این برادر انجام دادند باعث شد که نه تنها هواپیمای دشمن نتوانست ما را رهگیری کند، بلکه رادارهای آنها نیز نتوانستند ما را تشخیص دهند و ما توانستیم در این ماموریت محوله موفق باشیم».
این خاطره بیانگر گوشه ای کوچک از وحدت و همدلی نیروهای آفند هوایی وپدافند هوایی در برابر دشمن بعثی و تلاش آنها جهت مصون سازی آسمان کشور از وجود ناپاک دشمنان است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تذکر: هرگونه بازنشر این مقاله منوط به ذکر منابع می باشد.

منابع:

aja.ir (محمود حجامی-رضاجهانفر)

newcoy.persianblog.ir (کاوه)

آکرید، بزرگترین موشک هوا به هوای تاریخ

$
0
0

موشک هوا به هوای Bisnovat R-40 که در ناتو با نام AA-6 Acrid شناخته می شود، یک موشک میانبرد است که در سالهای دهه 1960 میلادی توسط اتحاد جماهیر شوروی به طور خاص جهت استفاده میگ 25 فاکسبت طراحی شد، اما در حال حاضر توسط میگ 31 نیز قابل حمل و شلیک می باشد. آکرید (Acrid) در زبان انگلیسی به معنای سوزاننده و تندخو می باشد.
گروه طراحی بیسناوات به دنبال نیاز میگ 25 به یک سلاح منحصر به فرد، در 1962 اقدام به تکمیل موشک میانبردی با نام K-40 یا همان R-40 کرد. این موشک برای سیستم رهگیری ارتفاع بالای Mig-25 طراحی و تولید شد و به عنوان جزئی جدایی ناپذیر از سازوکار رهیگیری میگ 25 با استفاده از رادار Smerch-A و بعدها Sapfir-25 درآمد.
آکرید بسیار بزرگ ساخته شد، چرا که قرار بود این موشک فقط با یک بار هدف قرار دادن، تضمین کننده  نابودی هدف باشد. میگ 25 در اصل برای مقابله با بمب افکنهای xb-70 طراحی شده بود، بنابراین باید طراحی آن به گونه ای می بود که هر جنگنده و بمب افکنی را تنها با یک بار شلیک نابود کند. یک میگ 25 با بیشینه سرعت حدود 3 ماخ می توانست با چهار موشک آکرید اقدام به رهگیری هواپیماهای دشمن کند.
آکرید عملاً نیازی نداشت که حتما به هدف برخورد کند، تنها کافی بود به نزدیکی هدف برسد تا  کلاهک ترکش شونده آن کار خود را انجام دهد. در شرایطی که معمولا دو گونه فروسرخ و آشیانه یاب نیمه فعال R-40 با هم شلیک می شد، هدف هیچ شانسی برای فرار نداشت. 
کلاً دو مدل از R-40 طراحی و ساخته شد: یکی مدل R-40RD  و دیگری R-40RD .R-40TD یک موشک هوابه هوا با جستجو گر راداری نیمه فعال PARG-12 و امکان اصلاح مسیر درمیانه راه (به صورت اینرسیایی یا رادیویی) و R-40TD مدل فروسرخ آن بود. مدلهای مختلف R-40 بردی بین 30 تا 60 کیلومتر داشتند.


معمولا فاکسبتها چهار موشک آکرید را به صورت جفت فروسرخ و راداری با خود حمل می کردند و چون برای هر هدف باید دو موشک شلیک می کردند، عملا می توانستند همزمان حداکثر با دو هدف درگیر شوند. برد کم این موشکها ناشی از ناکارامدی رادار Smerch-A بود، روسها به دنبال سیستمی همچون رادار AWG-9 و موشکهای فینیکس بودند، ولی در اینجا صحبت از راداری است که در زمان خود خوب بود، ولی عالی نبود و جالب اینکه در آن زمان این پیشرفته ترین رادار روسی به حساب می آمد.
سیستم کنترل آتش Smerch-A (با نام ناتوی FoxFire) در سال های 1958 تا 1959 به وسیله دفتر طراحی والکوف طراحی شد. راداری بسیار بزرگ که شباهتی زیاد به رادار AWG-10 داشت. رادار اسمرچ ای زمانی رادار بسیار موفقی به شمار می رفت که غربیها را به وحشت انداخت. این رادار قابلیت کاوش 120 درجه در طرفین و 6± درجه به صورت عمودی را داشت، البته فاقد توانایی نگاه به پایین بود. این رادار مقاوت زیادی در برابر تداخل امواج و سیستمهای ECM داشت. البته این قابلیت باعث افت برد رادار تا 80 الی 100 کیلومتر گردید و موشکهای آکرید که برای برد تا 100 کیلومتر طراحی شده بودند نمی توانستند با این رادار به برد موثری بیش از 50 کیلومتر دست یابند. برتری رادار اسمرچ در آن زمان برد رهگیری 75 کیلومتری آن بود، ولی ناتوانی کنترلی آن یک ایراد بزرگ محسوب می شد.
موشکهای آکرید شاید بزرگترین ایرادشان این بود که تنها برای رهگیری در ارتفاع زیاد و با سرعت زیاد مناسب بودند، چرا که توانایی نگاه به پایین در آنها اصلاً وجود نداشت که این نقیصه بعدها برطرف شد. از مهمترین ضعفهای آن این بود که موشکی با این ابعاد، برد کمی داشت. در مقام مقایسه، موشک فینیکس با طول 4000 میلیمتر و وزن 450 تا 470 کیلوگرم (وزن سر جنگی 61 کیلوگرم) می توانست به برد عملیاتی 190 کیلومتر دست یابد، در حالی که موشک آکرید با طول حدود 5980 تا 6220 میلیمتر (بسته به مدل موشک) و وزن 450 تا 461 کیلوگرم (وزن سرجنگی 70 کیلوگرم) در بهترین حالت کمتر از 60 کیلومتر برد داشت.


با وجود همه این کاستیها، موشک آکرید به دلیل قابلیتهای منحصر به فرد فاکسبت، در صحنه نبرد نسبتاً موفق ظاهر شد. حداقل یک فروند فانتوم شناسایی اسرائیل (RF-4E) شکار R-40 های عراقی شد. در جریان جنگ ایران و عراق به دلیل ناکام شدن پی در پی فاکسبتها توسط تامکتهای ایرانی تنها یک فروند هرکولس C-130 ایرانی شکار آکرید شد. پس از حمله عراق به کویت و آغاز عملیات توفان صحرا توسط آمریکا و متحدین، یک فروند موشک آکرید تنها پیروزی هوایی تایید شده عراق را در این عملیات رقم زد. در شب اول عملیات توفان صحرا (17 ژانویه 1991) یک فروند F/A-18C نیروی دریایی آمریکا هدف یک R-40 شلیک شده توسط MiG-25PD عراقی قرار گرفت تا آکرید آخرین شکار هوا به هوای ثبت شده خود را تا حال حاضر انجام داده باشد. البته در 23 دسامبر 2002 نیز یک فروند فاکسبت عراقی با استفاده از موشک آکرید یک پهپاد آمریکایی را سرنگون کرد. از کاربرد آکرید در نبردهای دیگر اطلاع چندانی در دست نیست، با این وجود سوریه نیز مدعی هدف قرار دادن حداقل یک فروند F-15 اسرائیلی با این موشک است.
تولید موشک آکرید سر انجام در سال 1991 به پایان رسید، اما با وجود بازنشسته شدن فاکسبتها، این موشک بازنشسته نشد و عمر خدمتی خود را با MIG-31 پی گرفت تا یکی از جنگ افزارهای اصلی آن باشد، البته از آن زمان تاکنون بهینه سازیهای مختلفی بر روی آن انجام شده است.

مشخصات موشک آکرید:
طول: برای R-40TD معادل 5.98 متر و برای R-40RD معادل 6.22 متر
سرعت: 5 ماخ
برد: 30 تا 60 کیلومتر
وزن سر جنگی: 70 کیلوگرم
وزن موشک: برای  R-40TD معادل 450 کیلوگرم و برای R-40RD معادل 461 کیلوگرم
کاربران: اتحاد جماهیر شوروی سابق، الجزایر، هند، عراق، سوریه و روسیه
__________________________________________________________

تذکر: هرگونه بازنشر این مقاله منوط به ذکر منابع می باشد.

منابع:

morningstar.blogfa.com

en.wikipedia.org

newcoy.persianblog.ir

گردآوری، ویرایش و تنظیم: کاوه

رایش سوم، مقاومت تا آخرین نفس

$
0
0

 

____________________________________________________

آلمان هیتلری در سراشیبی سقوط افتاده و ستاره اقبال رایش سوم رو به خاموشی نهاده بود. در شرایطی که همه شواهد حکایت از شکست قریب الوقوع و محتوم آلمان در جنگ جهانی دوم داشت، چرا پیشوای نازی تا واپسین دم حیات دست از مقاومت برنداشت و تسلیم را نپذیرفت؟ به کدام دلیل تا آخرین روزها اکثر فرماندهان نظامی و شمار زیادی از مردم عادی آلمان با وجود شرایط نامساعد و مصیبت بار، بر هیتلر نشوریدند و پای از نبرد با متفقین پس نکشیدند؟ این پرسشی است که مدتهاست اذهان بسیاری را در طول دهه ها به خود مشغول کرده است. در این مقاله می کوشیم تا برای این پرسش، پاسخی بیابیم.

____________________________________________________

 

پرده آخر
سقوط نهایی نزدیک بود. نیروهای نظامی در شهرهای کوچک و بزرگ آلمان با وجود اینکه در آستانه فروپاشی قرار داشتند، هیچ انعطافی در مقابل دشمن نشان نمی دادند و این وضع حتی تا آوریل 1945 ادامه داشت.
میلیونها نفر بدون آب، برق و سوخت مانده بودند، ولی خبری از هرج و مرج و اغتشاش نبود. تمام سیستم اداری آلمان با نظم کامل کارش را انجام می داد. حتی حقوق کارمندان و مزدبگیران دولت هم تا ماه آوریل، یعنی آخرین ماه حکومت نازی پرداخت شد. آلمان همچنان در فعالیتهای دانشگاهی پول خرج می کرد تا روی اروپای جدید تاثیر بگذارد. اگرچه حجم و تعداد روزنامه کم شده بود، ولی آنها همچنان به صورت مرتب منتشر می شدند و توسط پست به دست مشترکان می رسیدند. هنوز هم سرگرمیهایی وجود داشت. در روز 12 آوریل 1945 ارکستر فیلارمونیک برلین آخرین کنسرتش را برگزار کرد، درست چهار روز پیش از آنکه یورش شوروی به پایتخت آغاز شود. شهروندان اشتوتگارت تا چند شب پیش از تسلیم شهر، یعنی 22 آوریل می توانستند فیلم "زن آرزوهای من" را در سینما تماشا کنند. آخرین مسابقه فوتبال زمان جنگ در 23 آوریل بین بایرن مونیخ و رقیب محلی آنها، یعنی تی اس وی 1860 برگزار شد که سه بر دو به نفع بایرن مونیخ تمام شد. یک هفته از این دیدار فوتبال نگذشته بود که هیتلر خودکشی کرد.

نشانه های فروپاشی
با تمام مشکلات، ورماخت (ارتش آلمان) همچنان به نبرد ادامه می داد. با نزدیک شدن روزهای پایانی جنگ، آلمانیها هر ماه بین سیصد تا چهارصد هزار کشته می دادند، ولی یاغی گری آنچنان که در سال 1918 رخ داده بود، این بار به طور همه جانبه اتفاق نیفتاد. اکثر سربازان و مردم شهرهای درگیر در جنگ در روزهای پایانی انتظار خاتمه جنگ را می کشیدند. نشانه های فروپاشی رژیم نازی آشکار بود. با وجود مجازاتهای سنگینی که برای سربازان فراری در نظر گرفته شده بود، برخی از نیروهای ارتش پا به فرار می گذاشتند. البته این عده تا پایان جنگ هم از یک اقلیت بیشتر نشدند و تاثیر چندانی بر روند جنگ نداشتند. ورماخت در وضعیتی نامناسب به جنگ ادامه می داد و به تدریج عقب نشینی می کرد. فرماندهان آلمانی در آن شرایط پیچیده و طاقت فرسا راههای مختلفی برای برون رفت از بحران پیشنهاد می کردند. اجرای این راهکارهای مختلف و شتابزده وضع آلمان را بدتر می کرد.
تابستان 1944 بود که با ورود نیروهای متفقین به نرماندی و پیشروی ارتش سرخ در لهستان روند جنگ کاملا به ضرر آلمانیها تغییر کرد؛ ولی هیتلر و دیگر رهبران آلمان تصور می کردند که جنگ حتی اگر به موفقیت تمام و کمال نینجامد، باز هم تنها راهی است که از طریق آن می توان به موفقیتها و پیشرفتهای بعدی فکر کرد. یکی از مهمترین دلایلی که نازیها را به ادامه جنگ ترغیب می کرد، امیدی بود که به آماده شدن سلاحهای جدید و ویرانگرشان داشتند. ولی پیش بینی آنها درست از آب درنیامد، چون متفقین خیلی زودتر به سلاحهای پیشرفته تری از جمله بمب اتمی دست پیدا کردند و کار نیمه تمام را به سرانجام رساندند.

گروهی معتقدند نازیها جنگ را تا روزهای آخر به امید آماده شدن سلاحهای جدیدشان ادامه دادند. آنها فکر می کردند اگر از این راه بتوانند ضربه سنگینی به متفقین وارد کنند، اتحاد شوروی و دشمنان غربی آنها در موضع ضعف قرار خواهند گرفت و آنگاه در مذاکرات احتمالی آنها می توانستند دست بالا را داشته باشند و دستکم از دشمنانشان امتیاز بگیرند و جنگ را با حفظ لاقل بخشی از سرزمینهای تحت تصرفشان ترک کنند. این خیالهای واهی، رهبران رژیم نازی را از واقعیت دور می کرد. از یک سو با شکست در نبرد آردن در بلژیک که آخرین تلاش آلمان برای متوقف کردن پیشروی متفقین غربی بود و از سوی دیگر با یورش ارتش سرخ به آلمان در آغاز سال 1945، آلمان جنگ را از دست رفته می دید. در ماه مارس غربیها از رود راین گذشتند. از آن پس پیشروی به قلب سرزمینهای رایش سوم خیلی سریع صورت گرفت. در شرق ارتش شوروی پیش آمده بود و با توقفی که برای تجدید قوا داشت، خود را برای هجوم به برلین آماده می کرد.
در حالی که هیچ دلیل منطقی برای ادامه جنگ وجود نداشت، ورماخت دست بردار نبود. چنین جنگی که در آن بدون هیچ مذاکره ای نبرد تا آخرین سنگر ادامه یابد، در  تاریخ معاصر جهان و به خصوص اروپا نادر است. اکثریت قریب به اتفاق جنگهای معاصر مانند جنگ جهانی اول با نوعی از مذاکرات و توافقات به پایان رسیدند. حتی حکومتهای اقتدارگرا هم معمولا هنگامی که شکست را اجتناب ناپذیر می بینند، به فکر چاره می افتند. معمولا در حالی که حکومت در آستانه شکست در جنگی قرار می گیرد، به وسیله انقلاب توده ها از پایین فرو می پاشد یا با کودتای نخبگان نظامی از درون مضمحل می شود؛ ولی هیچ کدام از اینها برای حکومت نازی رخ نداد. آنها همچنان مقاومت می کردند و تمایلی به مذاکره نداشتند. ولی چرا چنین بود؟


گروهی می گویند مذاکرات پنهانی پیوسته در جریان بود و دلیل تسلیم نشدن نازیها آن بود که متفقین به آنها اعلام کرده بودند که تسلیم را تنها در صورتی می پذیرند که آلمان در ازای تسلیم شدنش هیچ قید و شرطی نگذارد و این چیزی نبود که برای هیتلر قابل پذیرش باشد. هیتلر قبلا که دست بالا را در جنگ داشت اعلام داشته بود که فقط تسلیم بی قید و شرط دشمن را می پذیرد و حالا در پاسخ کازابلانکا 1943 همین را از متفقین می شنید؛ ولی برخی از تاریخدانان موافق این عقیده نیستند. آنها معتقدند که تسلیم بدون قید و شرط چیزی نبود که متفقین درخواست می کردند و این شایعات را نازیها برای توجیه ادامه جنگ درست کرده بودند تا به سربازانشان یادآوری کنند که چاره ای جز جنگیدن وجود ندارد. فارغ از اینکه این درخواست واقعا به وسیله متفقین مطرح شده بود یا نه، نتوانست انتظارات برای شروع مذاکرات را پایین بیاورد.

هیتلر، مخالف مذاکره
هنگام نزدیک شدن نیروهای متفقین غربی و نیروهای شوروی، بسیاری از سران بلندپایه دستگاه حکومتی نازیها هشدار دادند که باید برای بیرون رفتن از جهنمی که در آن گیر کرده بودند دنبال راه چاره ای باشند. اشاره آنها به اقدام برای مذاکره با دشمن بود؛ ولی راهکارهای آنها هیچ گاه عملی نشد، چرا که با مخالفت شخص هیتلر روبرو بود. هیتلر معتقد بود زمان مذاکره فرا نرسیده است. او بر این باور بود که باید روزی با متفقین بر سر میز مذاکره بنشیند که از موضع قدرت با آنها صحبت کند. هیتلر می خواست ابتدا اوضاع میدان جنگ را به نفع خود بهبود بخشد تا با دست پر وارد گفتگو با طرف مقابل شود، کاری که هرگز نتوانست انجام دهد.
عده ای بر این باورند که هیتلر تسلیم شدن را خیانت به ملت آلمان می دانست و ادامه جنگ، ریشه درحس میهن پرستی او داشت و به هیچ وجه حاضر نبود اجازه دهد تجربه سال 1918 تکرار شده و آلمان در برابر دشمنانش سرافکنده باشد. مسلما یکی از عوامل مهمی که شکاف را در حکومت رو به افول رایش عمیقتر کرد، اختلاف او و دیگر سران حکومت درباره لزوم شروع مذاکرات بود. هیتلر می گفت تسلیم شدن در آن شرایط نتیجه ای جز خواری ملت نخواهد داشت. شاید در آن وضعیت به خوبی می دانست که خودکشی آخرین مرحله زندگی او خواهد بود و روزهای عمرش به شماره افتاده است.

چرا هیتلر سرنگون نشد؟
اقدام به ترور هیتلر حتی در سالهای قبل توسط بعضی فرماندهان بلندپایه ارتش صورت گرفته بود؛ ولی نکته حیرت انگیز این است که در روزهای پایانی حکومت او که همه می دانستند دیری نخواهد پایید، هیچ کس برای کشتن او حرکتی نکرد و جالبتر از آن اینکه حتی افسرانی که با اتفاق نظر معتقد بودند باید مذاکره را با متفقین آغاز کرد، حتی برای برکناری او یا انتخاب یک نفر دیگر که به عنوان رهبر با دشمن گفتگو کند، دست به هیچ اقدامی نزدند. جواب این معما فراتر از شخص دیکتاتور است و باید آن را در ساختار حکومت نازی و مرامی پیدا کرد که آنها خود را بدان پایبند می دانستند.
یکی دیگر از پاسخهایی که می شود به این پرسش داد وضعیت روانی است که حکومت هیتلر ایجاد کرده بود. چندین ترور پیشتر ناکام مانده بود و کسانی که قصد جان هیتلر را کرده بودند، به شدیدترین وجه کشته شدند. حتی رومل هم نتوانست نقشه قتل هیتلر را عملی کند. رژیم در تمام سالهای حکومتش چنان فضای رعب و وحشتی ایجاد کرده بود که حتی در روزهای فروپاشی آن هم هیچ کس جرات نمی کرد نقشه ای علیه هیتلر بریزد.

وحشی گری در روزهای واپسین
از ماه فوریه 1945 حکومت رایش دست به یک رشته ترورهای درون حکومتی زد؛ به طوری که در دوره ای کوتاه تقریبا همه کسانی که به منتقدین درون حکومت شهرت یافته بودند، به طرز وحشیانه ای به قتل رسیدند. هیتلر درصدد بود که با این اقدامات احتمال شکل گیری یک انقلاب از پایین (از قبیل آنچه در سال 1918 اتفاق افتاده بود) را از میان ببرد. در سال 1945 جامعه آلمان به یک جامعه سرخورده، تحلیل رفته و بی میل به ادامه جنگ تبدیل شده بود؛ ولی انگیزه شورش در آن وجود نداشت. ترورها هنوز در جریان بود. پانزده هزار سرباز آلمانی به جرم فرار از جبهه های جنگ اعدام شده بودند؛ ولی اقدامات بیرحمانه نازیها به اینجا ختم نمی شد. فرماندهانی که در جبهه ها شکست می خوردند و عقب نشینی می کردند، به همراه بسیاری از نیروهایشان به سختی تنبیه می شدند.
همچنین نازیها در آستانه سقوط بسیاری از شهروندان را به جرم خیانت دستگیر، زندانی و مجازات می  کردند. در روزهای پایانی، خشونت دولت نازی علیه نیروهای خودی، مردم و کسانی که آنها را دشمنان نژادی می خواندند، بسیار شدت گرفت. قتلهای وحشیانه ای در این روزها صورت گرفت. دولت بسیاری از کارگران و زندانیان خارجی را که در آلمان بودند، برای تهدید طرف مقابل به شکل وحشیانه ای می کشت. این کشتارها معمولا دسته جمعی و به روشهای مشمئزکننده ای انجام می شد. نازیها دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند. در چندین شهر مختلف ماموران حکومت کشتارهای دسته جمعی به راه انداختند. بسیاری از زندانیان که بخشی از آنها را یهودیان تشکیل می دادند، درون اتاقهای زندان به گلوله بسته شدند. در بسیاری از اردوگاهها هم جوی خون به راه افتاد. آلمانیها در حین عقب نشینی بسیاری از زندانیان و ساکنان اردوگاهها را در حالی که وادار به راهپیمایی به سمت عقب جبهه کرده بودند، کشتند. شمار این قربانیان چیزی بین 250000 تا نیم میلیون نفر تخمین زده می شود.
مردم محلی بدون اینکه حرکتی در همدردی با این قربانیان بکنند، تنها نظاره گر این وحشی گریها بودند و از ترس اینکه به جرم همکاری با آنها خودشان کشته شوند، کاملا منفعلانه از کنار این اقدامات حکومت می گذشتند.

گسترش نفرت
آلمان برای ادامه جنگ هزینه های سنگینی پرداخت می کرد. سردمداران حکومت به جز حملات دشمن، با مخالفان داخلی نیز روبرو بودند. البته در این میان افرادی هم بودند که چندان با رژیم اتفاق نظر نداشتند؛ ولی از این ترورها جان سالم به در بردند. حتی در میان کسانی که به عنوان مجرمان توطئه 1944 دستگیر شده بودند هم بسیاری نجات پیدا کردند. معمولا در مورد دستگاه حکومتی هیتلر گفته می شود تا روزهای آخر وحدت و یکپارچگی در میان سران تصمیم گیرنده این حکومت وجود داشت؛ ولی این موضوع کاملا درست نیست. مدارک محرمانه ای که بعدها بیرون آمد، تصدیق می کرد نفرت تمام حزب را در خود فرو برده بود و حتی خیلی زودتر از اینکه حکومت سقوط کند، خیلیها اعتقاد اولیه شان به حزب را از دست داده بودند. البته افراد بلندپایه حکومت هیچ وقت دلسردیشان را بروز نمی دادند.
در این میان مردم از جنگ خسته به دو دسته تقسیم شده بودند: عده ای بر این باور بودند که بهتر است خارجیها کشورشان را اشغال کنند تا آنها از استبداد نجات یابند؛ ولی برخی چنان از انتقام متفقین به خصوص شوروی وحشت زده بودند که هرگز حاضر نبودند کشورشان به دست آنها بیفتد. بیشتر، همین عده بودند که به دوام جنگ کمک می کردند و با اینکه بسیاری از آنها رژیم کشورشان را دوست نداشتند، برای جلوگیری از اشغال توسط دشمنان می جنگیدند و عمر حکومت هیتلر را طولانیتر می کردند.

جنگ سختی که در شرق درگرفته بود باعث می شد تا سربازان و مردم همچنان متحد باشند. وحشت از اینکه سرنوشتشان به دست شوروی بیفتد باعث می شد سربازان آلمان با تمام وجود در برابر این کشور بجنگند و این هیچ ربطی به حمایت از حکومت نازیها نداشت و آنها برای حفظ زندگی خوشان، همرزمانشان و خانواده شان فداکاری می کردند.
مردم هم وضعیت اسفباری داشتند. یا با خانواده شان به مقاصد نامشخصی فرار می کردند یا می نشستند و سرنوشتی بدتر از آن را انتظار می کشیدند. آمار خودکشیها به ویژه در بخش شرقی آلمان بالا رفت و هر روز عده زیادی از مردم به زندگیشان پایان می دادند. البته با ورود ارتش سرخ بسیاری از تبلیغات ضدکمونیستی حکومت آلمان به واقعیت پیوست. سربازان شوروی در شهرها به بسیاری از زنان تجاوز کردند. برخی تخمینها حاکی از آن است که 20 درصد زنان قربانی این وقایع شدند. اگرچه حملات در غرب هم به همان شدت بود؛ ولی در قسمت غربی آلمان ترس و وحشت تا این اندازه به جان مردم نیفتاده بود، شمار متعصبان در غرب کمتر بود و جنگ در این قسمت ویرانی کمتری به بار آورده بود.
در ماههای پایانی جنگ تمام مارشالها و سران آلمانی در قسمت باقیمانده خاک آلمان جمع شده بودند و اوضاع آشفته ای در این بخش حاکم بود. در زمانی که حملات شدت یافته و آشفتگی در کشور بالا گرفته بود، هر کدام از مناطق آلمان که در جنگ درگیر بودند به گونه متفاوتی اداره می شدند و روش متفاوتی برای تسلیم شدن یا ادامه جنگ اتخاذ کرده بودند. در واقع قدرت از حالت متمرکزی که پیش از آن داشت بین فرماندهان محلی تقسیم شده بود.
با وجود وحشتی که همیشه به طرف بازنده جنگ دست می دهد، تعدادی از سربازان آلمانی و مارشالهای این کشور قصد داشتند با نمایشهای قهرمانانه جانشان را به خطر بیندازند و به نبرد ادامه دهند. شاید هم دلیلش این بود که دیگر امیدی برای زندگی کردن نداشتند. در این روزها بسیاری از اعضای حزب، شهردارها و دیگر مقامات بلندپایه اسلحه به دست می گرفتند، به سربازان و مردم می پیوستند و آنها را به ادامه جنگ تشویق می کردند. احتمال دستگیری و مجازات توسط متفقین در صورت شکست در جنگ نیز به بسیاری از آنها انگیزه مضاعف می داد.


فرماندهانی که به هیتلر اعتقاد داشتند و از او پشتیبانی می کردند، متحد و همصدا بودند. حتی بیشتر آنها هم که در باطن از هیتلر بریده بودند، کاری جز حمایت از او نمی کردند و نمی توانستند از این وظیفه سرپیچی کنند. دستورهایی که از بالا می رسید به تدریج غیر قابل اجرا می شد، با این حال بسیاری از فرماندهان اطاعت نکردن از دستورات را خیانت به ملت می دانستند. حتی در اواخر آوریل 1945 مارشال کسلرینگ که در ایتالیا مقاومت می  کرد، با وجود آنکه دیگر هیچ امیدی نداشت؛ ولی تا زمانی که خبر مرگ هیتلر را نشنیده بود، حاضر نشد خودش را تسلیم کند. بنابراین جمعی از نخبگان ارتش تا آخرین لحظه هیتلر را رها نکردند و این نکته ای بود که او را از دیگر دیکتاتورهای تاریخ متمایز می کرد. دلیل وفاداری یاران هیتلر به او ریشه در شخصیت کاریزماتیک و پرابهت او دارد و اینکه همه می دانستند که او کسی نیست که تسلیم دشمن شود، به همین دلیل کوتاه نمی آمدند و حتی با دادن تلفات و پذیرش خسارات سنگین در شهرها دست از نبرد نمی کشیدند.
علاوه بر شخصیت هیتلر، نظام سیاسی که او تدارک دیده بود بسیار قدرتمند بود. آلمان از لحاظ تسلیحاتی هم در اروپا قدرت بی همتایی بود؛ ولی در مقایسه مثلا ایتالیای موسولینی فاقد این فاکتورها بود. شاید اگر کشورهای قدرتمندتری همپیمان هیتلر بودند، شرایط به گونه دیگری رقم می خورد. موسولینی که به عنوان مهمترین دوست هیتلر شناخته می شد، در جولای 1943 از میدان بیرون رفت. هیتلر تکیه گاه دیگری برای برخورداری از پشتیبانی آن کشور و ادامه جنگ نداشت. او برای مدت مدیدی با تمام نیروی انسانی، ذخایر و انگیزه محدود و رو به پایان آلمان جنگیده بود و هیچ کمکی از بیرون به او نمی رسید؛ ولی تمام وفاداری که هیتلر با ویژگیهای شخصیتی اش کسب کرده بود تا آخر به پای او ماند.

واپسین ساعات
در 29 آوریل 1945 طی مراسمی خودمانی و کوچک هیتلر و معشوقه اش، اوا براون، با هم ازدواج کردند. پس از آن هیتلر منشی خود، تراودی جانگ، را فراخواند. این آخرین دستور او بود. حدود ساعت 4 صبح، هانس کربس، ویلهلم بورگدورف، ژوزف گوبلز و ماریتن بورمان به عنوان شهود، اسناد ازدواج را امضا کردند. پس از آن هیتلر برای خواب به سمت تخت خود رفت.


در صبح سی ام آوریل، سرتیپ اس اس ویلهلم مانکی که رهبر مرکزی در بخش برلین بود، به هیتلر اطلاع داد که برلین فقط کمتر از از دو روز پابرجاست. در همان صبح او شخصا به هیتلر اطلاع داد که احتمالا مهمات مدافعان، دیشب تمام شده است. او دوباره از هیتلر اجازه دفاع گرفت. عصر همان روز هیتلر با شلیک گلوله و اوا براون با سیانور خودکشی کردند. طبق دستور هیتلر، جسد آنها در باغ و در پشت ساختمان صدارت رایش سوزانده شد. بر اساس آخرین وصیت هیتلر، ژوزف گوبلز، وزیر تبلیغات، در راس دولت قرار گرفت و صدراعظم رایش شد. در ساعت 3:15 بعد از ظهر، گوبلز و بورمان پیغام رادیویی ای به دریاسالار دونیتز فرستادند و او را از مرگ هیتلر مطلع ساختند. بر اساس آخرین خواسته هیتلر، دونیتز به سمت ریاست جمهوری آلمان منصوب شد.

فروپاشی نهایی
در 30 آوریل رایشتاگ به دست نیروهای شوروی سقوط کرد. رایشتاگ یکی از بزرگترین و مهمترین نمادهای آلمان بود که قویترین نقطه دفاعی در حول وحوش ساختمان صدارت رایش و پناهگاه محسوب می شد. در ساعت 20 اول می، گوبلز و همسرش، ماگدا، به صورت همزمان با آمپول سیانور در نزدیکی در پناهگاه خودکشی کردند.


جالب اینجاست که آخرین مدافعین پناهگاه هیتلر، نیروهای داوطلب از هنگ 33 اس اس فرانسه بودند که توانستند پناهگاه را تا صبحگاه 2 می از دست روسها حفظ کنند.
در ساعت 1، روسها پیغامی از رادیو آلمان ای وی آی مبنی بر آتش بس دریافت کردند. در اوایل صبح دوم می، نیروهای شوروی به سمت ساختمان صدارت رایش یورش بردند. ژنرال ویدلیگ با پرسنل خود در ساعت 6 تسلیم شدند. ژنرال بورگدورف و ژنرال کربس، پیش از تلاش برای حمله، دست به خودکشی زدند. افراد کمی در پناهگاه باقی مانده بودند که به وسیله نیروهای شوروی دستگیر شدند. بیشتر افرادی که در پناهگاه ماندند خودکشی کردند و بسیاری از اسناد و مدارک سوزانده شد.

... و بدین سان آخرین برگ کارنامه آلمان نازی رقم خورد و رایش سوم به فرجام کار خود رسید.

پایان

___________________________________________________________

تذکر: هرگونه بازنشر این مقاله منوط به ذکر منابع می باشد.

منابع:

مجله دانستنیها، شماره 56

newcoy.persianblog.ir

گردآوری، بازنویسی و تنظیم: کاوه

10بمب‌افکن برتر تاریخ

$
0
0

کارشناسان شبکه دیسکاوری (Discovery) با رتبه بندی 10 بمب افکن برتر دنیا، قدرتمندترین پرنده های صنعت هوایی را معرفی کردند.

در رده بندی 10 بمب افکن تاریخ صنعت هوایی، عواملی چون، سرعت هواپیما، میزان مسافتی که بدون سوخت گیری طی می شود، حداکثر میزان حمل مواد منفجره و سقف پرواز توسط کارشناسان ارشد نظامی شبکه دیسکاوری در نظر گرفته شده است. این رده بندی را از رتبه آخر آغاز می کنیم :

10. بوئینگ B-17، Flying Fortress :


در سال 1937 شرکت هواپیماسازی بوئینگ، اولین هواپیمای تمام فلزی 4 موتوره  آمریکا را معرفی کرد. مدل افسانه ای B-17، مجهز به 13 مسلسل بود و توانایی این را داشت که 2 هزار و 800 کیلوگرم ماده منفجره را با خود حمل کند. در طول جنگ جهانی دوم  نیروهای آمریکایی بارها مناطق اشغالی توسط نازی ها را با هزار فروند از مدل B-17  هدف حملات سهمگین خود قرار دادند.

Handley Page 0/100.9


 صنعت هواپیمایی در دنیا هنوز دهمین سال تولد خود را جشن نگرفته بود که جنگ جهانی اول آغاز شد، با این وجود بروز این جنگ ویرانگر بهانه ای شد تا این صنعت گام های پیشرفت را با سرعت بیشتری بردارد. بریتانیای کبیر با ساخت مدل Handley Page 0/100، اولین هواپیمای جنگی خود را برای مقابله با زپلین های آلمانی که خسارات زیادی به لندن وارد کرده بودند را معرفی کرد. قدرت این جنگنده را دو موتور رولز رویس تامین می کردند و حداکثر سرعت آن 132 کیلومتر در ساعت بود. طول بال های Handley Page به 33 متر می رسید و قادر بود 907 کیلوگرم ماده منفجره را در خود جای دهد.

Junkers Ju-88. 8


 

 به اعتقاد کارشناسان نظامی مدل Junkers Ju-88، یکی از مهم ترین هواپیماهای جنگ دوم جهانی محسوب می شود که در تمام مدت این نبرد به نیروهای نازی در خطوط مقدم خدمت می کرده است. طراحی منحصر به فرد این جنگنده باعث می شد تا انواع حملات هوایی و مانورها را به خوبی اجرا کند. اگر چه این مدل از جنگنده های دیگر آلمان مانند Heinkel 111 و Dornier وزن بیشتری داشت اما لقب سریع ترین جنگنده ناوگان هوایی نازی ها را از آن خود کرده بود. این جنگنده مجهز به چندین قبضه مسلسل و قادر به حمل 3700 کیلوگرم ماده منفجره بود.

7.توپولوف Tu – 95 :


 

این بمب افکن عظیم الجثه روسی که لقب خرس را به آن داده اند با آغاز جنگ سرد، و برای مقابله با آمریکا طراحی شد. طراحی این هواپیما به گونه ای بود که می توانست 4 بمب اتمی را حمل کند. در سال 1955 در نمایشگاه هوایی مسکو از خرس عظیم الجثه روس ها پرده برداری شد. با رونمایی از آن کارشناسان و طراحان آمریکا به فکر طراحی و ساخت بمب افکنی بودند که بتواند با آن مقابله کند و به این ترتیب توپولوف Tu-95 ، تا مدت 30 دهه تهدیدی جدی برای نیروهای بلوک غرب قلمداد می شد.

6.Boing B-47 Stratojet :


در سال 1947 زمانی که برای اولین بار B-47 در آسمان به پرواز درآمد، فقط طراحان بوئینگ از طراحی این بمب افکن راضی بودند. بوئینگ در مدلB-47  فناوری Swept-Wing را که از نازی ها اقتباس شده بود برای اولین بار به کار برد. ارابه فرود این بمب افکن که به صورت 3 چرخ طراحی شده بود باعث می شد که اغلب کارشناسان تصور کنند که B-47  تنها به عنوان یک نمونه آزمایشی باقی خواهد ماند. اما در نیمه سال 1948 این هواپیما به ناوگان هوایی پیوست و سرعت بالای آن (1018 کیلومتر در ساعت) باعث شد تا در اکثر ماموریت های مهم هوایی به کار گرفته شود.

5. Avro Lancaster :


لنکستر به عنوان محبوب ترین و قدرتمندترین بمب افکن بریتانیا در جنگ دوم جهانی به شمار می رود. قابلیت پرواز در شب و حمل نزدیک به 10 تن ماده منفجره باعث شده بود تا مناطق مسکونی و کارخانه های مهم آلمان در طول جنگ دوم جهانی، از حملات این بمب افکن در امان نمانند.

4. De Havilland Mosquito :


از آنجایی که این هواپیمای تمام چوبی به عنوان سریع ترین هواپیما در طول جنگ دوم جهانی شناخته شد، لقب اعجوبه چوبی را به آن دادند. بدنه چوبی آن باعث می شد که توسط رادارها ردیابی نشود و از آن جایی که سرعت زیادی داشت از حملات پدافندها هم در امان می ماند. با آن که ماسکیتو یا پشه، وزن کمی داشت اما قادر بود تا 907 کیلوگرم بمب را با خود حمل کند و به علت طراحی فوق العاده آن، می توانست بین ارتفاع 3 متری از سطح زمین تا 31 هزار پایی پرواز کند.

3. بوئینگ B-29 Super Fortress:


بوئینگ B-29  با توانایی پرواز 5845 کیلومتر و سقف پرواز تا ارتفاع 31 هزار و 850 پایی می تواند با حداکثر سرعت 600 کیلومتر در ساعت پرواز کند. این بمب افکن به 12 مسلسل کالیبر 50 و یک توپ 20 میلیمتری مجهز است و این توانایی را دارد که 9 تن ماده منفجره را با خود حمل کند. در طراحی این هواپیما از بدنه فوق العاده آیرودینامیکی و شیشه های ضد گلوله استفاده شده است.

شنیدن نام این هواپیما ژاپنی ها را به یاد حمله هوایی و پرتاب بمب های اتمی بر فراز ناکازاکی و هیروشیما  و پایان تلخ جنگ جهانی دوم می اندازد.

2. B-2 بمب افکن رادارگزیر:


به علت پوشش کامپوزیت بدنه B-2  که به شبح هم شهرت دارد، امواج رادار را به خود جذب یا منعکس می کند و سطح مقطع راداری بسیار کمی دارد. هر فروند B2، ارزشی معادل 2 میلیارد و 200 میلیون دلار دارد.

البته باید گفت آمریکا روی بمب افکن جدیدی از این نسل کار می کند که در سال 2018 رونمایی می شود.

1.بوئینگ B-52 Stratofortress :


حداکثر سرعت این بمب افکن،1085 کیلومتر در ساعت اعلام شده و می تواند بدون سوخت گیری مسافت 13 هزار و 360 کیلومتر را بپیماید. توانایی حمل 32 تن بمب، B-52 را میان بمب افکن ها به یک اسطوره تبدیل کرده است. B-52 در خلال جنگ سرد معرفی شد و در بمباران هوایی شمال ویتنام مورد استفاده قرار گرفت. این بمب افکن غول پیکر در حمله های اخیر آمریکا به عراق و افغانستان هم به کار گرفته شد و با توجه به این که فناوری آن به دهه 50 میلادی باز می گردد، اما به گفته کارشناسان نظامی به نظر می رسد تا سال 2045،  قصد رفتن نداشته باشد.

___________________________________________________________

منبع: tebyan.net (فراوری: محسن مرادی)، برنا نیوز، ویکی پدیا

Viewing all 253 articles
Browse latest View live