Quantcast
Channel: هوانورد
Viewing all 253 articles
Browse latest View live

مردی که بود...

$
0
0

آبشناسان

به یاد فرمانده دلیر لشکر ۲۶ نوهد (نیروی ویژه هوابرد)، تیمسار سرلشکر شهید حسن آبشناسان

-‌ تموم شد آقا.
نعمتی، چند ثانیه‌ای خیره شد به خلیل؛ بعد از روی صندلی‌اش بلند شد و داد زد:
-‌ تموم شد؟
خلیل گفت:
-‌ بله آقا، تموم شد.
نعمتی عصبانی بود:
-‌ یعنی چی تموم شد؟! انشات همین دو سه خط بود که خوندی بزغاله؟ مگه صد دفعه نگفتم انشاء حداقل باید دو صفحه باشد؟
خلیل گفت:
-‌ اجازه آقا، ما که از جنگ چیزی نمی‌دونیم تا درباره‌اش بنویسیم. هر کی بخواد از جنگ بنویسه، باید بره و جبهه رو ببینه.
آقای نعمتی داد کشید:
-‌ بیرون، برو بیرون.
خلیل از کلاس رفت بیرون؛ از پنجره‌ای که به سمت حیاط بود نگاهش کردم. آقای نعمتی دوباره همان حکایت تکراری را برای بچه‌ها تعریف می‌کرد:
-‌ ... به سن و سال شما که بودم، یک بار انشاء نوشتم، از طرف تلویزیون و روزنامه‌ها اومدن باهام مصاحبه کردن. ولی خیلی از شماها به ول گشتن و مفت خوری عادت کردین...

خلیل دفتر انشایش را گذاشت روی پله‌های کنار حیاط و پرید بالای میله بارفیکس و شروع کرد به بارفیکس رفتن. بارفیکس رفتن خلیل حرف نداشت. معلم ورزشمان می‌گفت هر کس بتواند نصف خلیل بارفیکس برود، بهش نمره بیست می‌دهم. خلیل بیست و چهار پنج تا بارفیکس می‌رفت.
از آن روزی که خلیل از سر کلاس انشاء رفت بیرون و به بارفیکس آویزان شد، تا چند پنج‌شنبه دیگر ندیدمش. بچه‌ها می گفتند با حمید نادری که او هم همکلاسی‌مان بود، رفته جبهه.
درست، شش پنج‌شنبه از رفتن خلیل گذشته بود که مستخدم مدرسه، آقای بهنام، سر صبح نامه‌ای را بهم داد. خلیل از جبهه نامه فرستاده بود.

آقای بهنام گفت نامه دو روز است به دستم رسیده و یادم رفته بهت بدهم. نامه را خواندم. بچه‌های کلاس فهیمده بودند که خلیل نامه فرستاده؛ اما هر کاری کردند تا نامه را برایشان بخوانم موفق نشدند و گفتم که باید تا زنگ آخر صبر کنند. زنگ سوم آقای نعمتی آمد. آقای نعمتی داشت روی تخته سیاه، موضوع انشاء هفته آینده را می‌نوشت که دستم را بالا گرفتم و گفتم:
-‌ آقا اجازه؟
نعمتی برگشت سمت من:
-‌ چیه؟ می‌خوای داوطلب انشاء بخونی؟
گفتم:
-‌ نه آقا؛ خلیل نامداری نامه فرستاده از جبهه.  نوشته که  تو کلاس بخونیمش.
آقای نعمتی گفت:
-‌ بیا بخون ببینیم چی نوشته.
رفتم پای تخته:
«به نام خدا
آقای نعمتی سلام. من برای نوشتن انشاء با موضوع جنگ آمدم جبهه. اولش خیلی سخت بود. چون سن ما کم بود و نمی‌گذاشتند بیایم جبهه. من با حیمد آمدم.
 آقای نعمتی، برای نوشتن از جنگ باید آمد جبهه و اینجا را دید و درباره آن نوشت.
 آقای نعمتی، شما همیشه می‌گفتید انشاء باید دو صفحه باشد؛ ببخشید اگر انشاء من یازده صفحه است. اینجا اگر کسی واقعا بخواهد انشاء بنویسد، از سی صفحه و حتی صد صفحه هم شاید بیشتر بشود. ما اینجا دو روز معطل بودیم تا تقسیممان کردند.  روزهای اول کسی تحویلمان نمی‌گرفت و حتی اسلحه هم دستمان نمی‌دادند. روز چهارم، یک خمپاره توپ خورد کنار سنگر ما و پای حمید از زانو قطع شد. یک دوست هم پیدا کرده بودیم که اهل اصفهان بود. وقتی عراقی‌ها توپ شلیک کردند او گردنش کنده شد و مرد و من خیلی گریه کردم. آقای نعمتی، برای حمید هم گریه کردم؛ این قدر خون از پایش رفت که بیهوش شد.
چند روز بعد از این که پای حمید قطع شد، با یک پیرمرد آشنا شدم که لباس کاموایی سبز تنش بود. خیلی مهربان بود و قد بلندی داشت و هیکلی ورزیده. سبیل‌هایش هم بلند بود. از خوراکی‌های خودش، به من هم می‌داد. بهم گفت همین که آمده‌ام جبهه، کلی دل و جرأت داشته‌ام. آقای نعمتی، روزهای اول فکر می‌کردم او گروهبان است، چون درجه روی شانه‌هایش نبود؛ ولی بعدا فهمیدم که اسمش سرهنگ حسن آبشناسان است.
آبشناسان فرمانده  کلاه سبزهای ارتش ایران بود. آقای نعمتی، آبشناسان خیلی زور داشت، دوبرابر من بارفیکس می‌رفت. بهش می‌گفتند شیر صحرا. اینجا همه او را می‌شناختند و بهش احترام می‌گذاشتند. یکی از ارتشی‌های می‌گفت صدام  برای سر آبشناسان جایزه گذاشته است. شب‌ها، بعضی وقت‌ها به جای من و چند نفر دیگر که نمی‌توانستیم تا صبح بیدار بمانیم، نگهبانی می‌داد.
آقای نعمتی، چند وقت پیش، همین آبشناسان، فرمانده کلاه‌سبزهای عراق را که اسمش ژنرال قادر عبدالحمید بود، اسیر کرد. می‌گفتند با  هشت نفر، چهل کیلومتر رفته تو خاک عراق و قادر عبدالحمید را دستگیر کرده.
 آقای نعمتی، دلم می خواهد وقتی بزرگ شدم، مثل آبشناسان بشوم. آقای نعمتی، آبشناسان با بچه‌ها، عین بزرگ‌ها رفتار می‌کرد؛ وقتی می‌رفتیم پیشش، اگر نشسته بود، به ما احترام می‌گذاشت و از جایش بلند می‌شد و با ما دست می‌داد.
آقای نعمتی، ما تو یک منطقه جنگی بودیم که اسمش دشت عباس بود؛ یک دشت بزرگ که تپه و کوه هم داشت؛ به هر دو نفر یک چادر داده بودند. چادر آبشناسان از همه چادرها جلوتر بود و به عراقی‌ها نزدیک‌تر. آقای نعمتی، آبشناسان خیلی چیزها بهم یاد داد. یک کتاب هم بهم داد که بخوانمش. اسم کتاب «خواجه تاجدار» است. حتما شما که انشاءتان خوب بوده این کتاب را هم خوانده‌اید.
آقای نعمتی، چند بار از طرف تلویزیون‌های ایرانی و خارجی آمدند تا با آبشناسان مصاحبه کنند، ولی مصاحبه نکرد.
آقای نعمتی، اینجا دیگر نمازم را همیشه سر وقت می‌خوانم. تو خانه، بابام به زور وادارم می‌کرد که نماز بخوانم و مامانم می گفت اگر بابات بفهمد که نمازت را نخواندی تیپات میزنه.
آقای نعمتی، جبهه عین کلاس درس است. آدم اینجا خیلی چیزها می‌فهمد. روز اول که آمده بودیم اینجا، چیزی برای خوردن گیرمان نیامد. پای حمید هنوز قطع نشده بود. با حمید، یواشکی رفتیم تو یکی از چادرها، نمی‌دونستیم  چادر آبشناسان است؛ دو تا کمپوت و چند تا بیسکویت کش رفتیم. آبشناسان ما را دید، اما به روی خودش هم نیاورد که ما را دیده، اصلا سرما داد نکشید، حتی شب آمد تو چادر ما و کلی با ما گرم گرفت.
آقای نعمتی، خیلی از عملیات‌هایی را که ایران انجام داده، آبشناسان طراحی کرده .
آقای نعمتی، آبشناسان خیلی کم می‌خوابید؛ شب‌ها فانوس چادرش دیرتر از همه خاموش می‌شد .

آقای نعمتی، یک روز من هم با آبشناسان و گروه هشت نفره اش رفتیم سمت عراقی‌ها. آبشناسان یک دفترچه داشت که همه چیزها را تو آن می‌نوشت. با همان چند نفر همراهش، تو دشت عباس کاری کرد که عراقی‌ها تو رادیوشان اعلام کردند یک لشگر ایرانی تو دشت عباس است.

آقای نعمتی، من مطمئن بودم که عراقی‌ها هیچ وقت نمی‌توانستن آبشناسان را بگیرند، چون او خیلی قوی بود. بهش نگفته بودم که برای چی آمده‌ام جبهه. دلم نمی‌خواست دیگه برگردم. دوست داشتم تا وقتی او تو جبهه هست، من هم  باشم.
یک بار خودم دیدم که چند تا از تانک‌های عراقی را درب و داغان کرد.

آقای نعمتی، حمید دلش نمی‌خواهد پدر و مادرش بفهمند که پایش قطع شده است. او الان در بیمارستان اهواز بستری است.
آقای نعمتی، یکی از بچه‌های کلاس را بفرستید دم خانه حمید نادری تا به پدر و مادرش خبر دهند؛
 روزی که پای حمید قطع شد، عراقی‌ها حمله کرده بودند سمت ما و همه فرار می‌کردند. حتی من هم که این همه با حمید دوست بودم فرار کردم. ولی آبشناسان حمید را کول کرد و آوردش عقب. آقای نعمتی، اگر آبشناسان حمید را کول نکرده بود، الان حمید  شهید شده بود یا اسیر.

آقای نعمتی، یکی از درجه‌دارهای ارتش می‌گفت، اینجا هفت هشت تا از سرهنگ‌ها و سرگردهای ارتش از سرهنگ آبشناسان خوششان نمی‌آمد. چون آبشناسان مجبورشان کرده بود بجنگند و جلو عراقی‌ها بایستند، ولی این طور که من فهمیدم، اون سرهنگ‌ها می‌خواستند از زیر کار در بروند و فرار کنند.
آقای نعمتی، با یکی از ارتشی‌ها هم دوست شدم که اسمش گروهبان میرزایی بود. هیکل درشتی داشت و انگشت‌های دستش اندازه خیارشور بود. میرزایی می‌گفت کلی از روستاهایی را که عراقی‌ها از ایران گرفته بودند، آبشناسان پس گرفته.
آقای نعمتی، هیچ وقت فکر نمی‌کردم که آدم‌هایی مثل آبشناسان راستی راستی وجود دارند. همیشه فکر می‌کردم قهرمان‌ها فقط تو فیلم‌های خارجی هستند.

آقای نعمتی، تا وقتی خودم ندیده بودم، باورم نمی‌شد که آبشناسان از قهرمان‌های فیلم‌های خارجی هم قوی‌تره.
روزهای اول دلم برای مدرسه و پدر و مادرم تنگ می‌شد، ولی وقتی فهمیدم آبشناسان شش ماهه پیش خانواده‌اش نرفته دیگر دلتنگی نکردم.
دو سه بار به عراقی‌ها حمله کردیم، همیشه آبشناسان جلوتر از همه حرکت می‌کرد.می‌گفت، شماها باید با فاصله ،چهل متر پشت سر من بیایید. موقع برگشتن و عقب‌نشینی هم او پشت سر همه می‌آمد و هوای همه بچه‌های گروه را داشت. آقای نعمتی، من هیچ وقت فکر نمی‌کردم آبشناسان من را تو گروهش راه بدهد.


ما تو گروهی بودیم که بهشون می‌گفتن نیروهای جلوزن، یعنی جلوتر از آنها به جز عراقی‌ها کس دیگی نبود.
آقای نعمتی، گروهبان میرزایی می‌گفت  آبشناسان شب‌ها می‌رود تو خاک عراق برای شناسایی .
 اینجا به جز آبشناسان هیچ کس حتی دل و جرأت این که نیم متر برود تو خاک عراق را نداشت .

دلم می‌خواست دو روز مرخصی می‌گرفتم و می‌آمدم تهران تا شما و بچه‌های کلاس را ببینم ،ولی الان که این نامه را برای شما می‌نویسم، بغض گلویم را گرفته است.
آقای نعمتی، سرهنگ آبشناسان شهید شده و من باورم نمی‌شود .
از دیروز تا حالا آنقدر گریه کرده‌ام که اشک چشم‌هایم خشک شده است.
آقای نعمتی، دلم می‌خواهد تو جبهه بمانم تا بیشتر درباره آبشناسان بدانم و بتوانم به اندازه کتاب فارسی‌مان از او انشاء بنویسم.

به امید دیدار. خلیل نامداری. »

نامه خلیل را تا کردم و همین طور جلو تخته سیاه ایستادم. کلاس سکوت بود و هیچ کس جیک نمی‌زند. آقای نعمتی از روی صندلی‌اش بلند شد. عینکش را برداشت و از در کلاس رفت بیرون. از پنجره‌ای که به سمت حیاط بود، نگاهش کردم.
 نعمتی عینکش را گذاشت روی پله‌های کنار حیاط و پرید بالای میله بارفیکس و شروع کرد به بارفیکس رفتن.
از آن روزی که آقای نعمتی از سر کلاس انشاء رفت بیرون و به میله بارفیکس آویزان شد، تا چند پنج‌شنبه دیگر ندیدمش. بچه‌ها می‌گفتند رفته است جبهه دشت عباس .

_______________________________________________________________

منبع: roze-siah.blogfa.com


شیر صحرا

$
0
0

_________________________________________________________________

او از تمرینهای سخت دوره رنجر می‌گفت. عکسهایش را در حال پرش از روی سرنیزه‌ها در حال چتر بازی و کوه ‌نوردی نشان می‌داد و همه انگشت به دهان نگاهش می‌کردند.


مردم دشت عباس به او لقب "شیر صحرا" داده بودند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با همین عنوان از او نام می بردند.


حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانى، لشکرش را شکست داد و خودش را اسیر کرد.

_________________________________________________________________

به بهانه سالگرد آغاز جنگ هشت ساله می خواهیم مروری داشته باشیم بر زندگی یکی از غیورمردان این آب و خاک. فرمانده رشید لشکر ۲۶ نوهد (نیروی ویژه هوابرد)، شیر صحرا، تیمسار سرلشکر شهید حسن آبشناسان. او که نامش لرزه بر پشت دشمن می انداخت و جسارتش شهره خاص و عام بود. شهیدی که برغم خلق حماسه های بسیار آن چنان که شایسته اوست به نسل امروز معرفی نشده است.


سرلشکر «حسن آبشناسان»، (1315ـ1364) توانایى خیره‌کننده‌اى در فنون نظامى و شگردهاى رزمى داشت. مردى با مؤلفه‌هاى مثال‌زدنى و برخاسته از ژرفاى زندگى اجتماعى مردم ستم‌کشیده همین دیار. عارفى که دانش‌ و توان انسانى‌اش رشک‌برانگیز بود. کسى که شخص «صدام حسین» براى سرش جایزه تعیین کرده بود و عراقیها هراس داشتند به دشت عباس، جایى که آبشناسان و گروهش آنجا بودند، بیایند. حسن آبشناسان، فرمانده نیروهاى مخصوص ارتش (کلاه‌سبزها) اوایل جنگ، با یک گروه 8 نفره چریک، کارى کرد که در رادیو عراق اعلام شد، یک لشکر از نیروهاى ایرانى در دشت عباس مستقرند.

حسن سال 1315 در امامزاده یحیى، نزدیک نازی آباد، به دنیا آمد. چون تولدش چند روز قبل از شهادت امام حسن (ع) بود، مادرش اسمش را گذاشت حسن.
سال 1335 بعد از گرفتن دیپلم تصمیم گرفت برود دانشگاه افسرى، اما احتیاج به کسی داشت که ضمانتش را بکند. مادرش گفت می‌رویم نزد عمویم. سرهنگ زنده نام احترام زیادی برای آبشناسان‌ها قائل بود. هر چند هیچ وقت به زبان نمی‌آورد، اما حسن را خیلی دوست داشت. سرهنگ، حسن را نصیحت کرد و گفت حرفی ندارد ضامنش بشود، اما اگر توی ارتش می‌رود باید خودش را فراموش نکند و آدمها و محیط اطرافش تحت تأثیر قرارش ندهد. حسن سرهنگ را دوست داشت، آن موقعها دلش می‌خواست مثل او قوی و بااراده بشود.
شبهای جمعه، از دانشگاه می‌کوبید می رفت امیریه، خیابان قلمستان، منزل سرهنگ و بعد از شام از دانشگاه حرف می‌زد. می گفت فقط دو نفر هستیم که نماز می‌خوانیم. او از تمرینهای سخت دوره رنجر می‌گفت. عکسهایش را در حال پرش از روی سرنیزه‌ها در حال چتر بازی و کوه‌نوردی نشان می‌داد. همه انگشت به دهان نگاهش می‌کردند. دستهایش بزرگ و قوی شده بودند. چنان قد کشیده بود که کسی باور نمی‌کرد این همان حسن یکى- دو سال پیش است. وقتی حرف می‌زد، سرهنگ یک گوشه می‌نشست و به او خیره می‌شد و رفتارها و حرکاتش را زیر نظر می‌گرفت.

حسن در سال 1339 با درجه ستوان دومى فارغ التحصیل شد و دوره مقدماتى را در سال 1340 به پایان رساند. پس از فارغ‌التحصیلی، از همان ابتدا در شهرستانهای دور افتاده به خدمت مشغول گشت و برغم همه مشکلات و نابسامانیها، باهمت و جدیت کار می‌کرد. اولین دوره رنجر را که در ایران تشکیل شد، طى کرد و در سال 1356 دوره هاى عالى ستاد فرماندهى را را هم با موفقیت پشت سر گذاشت.
بعد از خوزستان در سال پنجاه به استان فارس منتقل شد و حدود ده سال شیراز بود. در این مدت دوره تکمیلی چتربازی و تکاور کوهستان را در داخل کشور و اسکاتلند گذراند و به زبان انگلیسی مسلط شد. ورزیدگی و آمادگی بالای روحی و جسمی او همواره زبانزد بود. او در تمامی لحظات عمرش از اوان جوانی به ورزش و تحرک پایبند بود و در طول خدمت در درجات پایینتر همواره در سمت افسر ورزش یگان انجام وظیفه می‌نمود. شهید آبشناسان، در ورزشهای دوومیدانی، والیبال، بسکتبال، پینگ پنگ، شنا، سوارکاری و جودو صاحب مهارتهای بالایی بود.

در اسکاتلند در مسابقه نظامى- ورزشى، بین تکاوران کوهستان ارتشهای منتخب جهان با گروهش شرکت کرد و رتبه اول را گرفت و قدرت خود و ایران را به رخ کشورهای صاحب نام کشاند. بعدها به خاطر نظم و پاکیزگی‌اش از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستادند. ظاهرا حسن همین‌طور که در کوه می‌رفت، آشغالهای سر راهش را بر می‌داشته و در کوله‌پشتی‌اش می‌ریخته است. میجر اسکاتلندى همراهشان به او می‌گوید: «تو یک افسر ارشدى. چرا این کار را می‌کنى؟» حسن جواب می‌دهد: «من مرد کوهم. حیف است این طبیعت زیبا کثیف باشد.»
اکثر کلاه سرمه‌ای‌های هوابرد و کلاه‌سبزها، دوره تکاوریشان را با حسن آبشناسان که حالا افسر ارشد و یک چریک ورزیده شده بود، گذرانده بودند.

حسن تا قبل از شروع جنگ درکردستان بود. او در اوایل جنگ تحمیلی، مسوولیت یکی از تیپهای لشکر ‌٢١ حمزه را به عهده داشت، لیکن با تشکیل ستاد جنگهای نامنظم به آن ستاد پیوست و با تعدادی معدود از بسیجیان داوطلب، عملیات چریکی خودرا در منطقه دشت عباس شروع کرد و در مدت کوتاهی، تلفات سنگینی به نیروهای عراقی وارد نمود. در عملیات گشتی و شناسایی، این فرمانده رشید ‌اولین اسرای عراقی را به اسارت درآورد.
در اوایل جنگ یک بار مجروح شد،اما به اشتباه خبر شهادت او در منطقه پیچید.مردم دشت عباس، که یاران او در نبرد بودند، با شنیدن خبر شهادت وی به او لقب "شهید صحرا" دادند؛ ولی وقتی او پس از مداوای سطحی به منطقه برگشت و اهالی دشت عباس او را زنده دیدند، لقب "شیر صحرا" برای او باقی ماند. این لقب برای او چنان با مسما بود که رادیوهای دشمن هم با همین عنوان از او نام می بردند.

حسن موتورسیکلت سوارهای حرفه‌ای را از کوچه و خیابانهای نازی آباد جمع کرد و به آنها آموزشهای خاصی داد و همه را با عنوان گروه ویژه اسب آهنی به جبهه فرستاد. 
آن موقع که عراق خیلی شهرها را موشک باران می‌کرد، حسن نامه‌ای به صدام نوشت:
«اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می‌داند و نظریه‌پرداز جنگی است، پس به راحتی می‌تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه‌ای که می‌پسندد، بجنگد؛ نه این‌که با بمب افکنهای اهدایی شوروی محله‌های مسکونی و بی‌دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»
در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه‌اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سالها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتشهای منتخب جهان دیده بود. آن‌جا گروه او اول شد و عراقیها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقى، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانى، لشکرش را شکست داد و خودش را اسیر کرد.
یکی از همرزمانش، داستانی از شجاعت سرهنگ را برای دیگران این گونه بازگو می کرد: باور نمی‌کنید اگر بگویم چهل کیلومتر پیشروی کردیم. مطمئن هستم که باور نمی‌کنید. خود ما هم باور نمی‌کردیم، اما سرهنگ بی‌توجه به اضطراب ما و موقعیت دشمن تا آن‌جا جلو رفته بود. طی یک کمین در محور دشت عباس، دو خودروی عراقی را منهدم کردیم و حدود پانزده نفر از آنها را اسیر گرفتیم و برگشتیم عقب. در تمام طول راه، سرهنگ با نقشه راه را کنترل می‌کرد که گم نشویم. وقتی برگشتیم و سرهنگ گزارش کار را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. این کار با هیچ قاعده‌ای جور در نمی‌آمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام رسانده بود؛ بدون دادن حتی یک نفر تلفات. یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می‌کرد، پرسید: «جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمی‌شوم. آخر چطور می‌شود که شما چهل کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید و بگیرید، بدون حتی یک کشته؟»
او دستی به ته‌ ریش چند روزة صورتش کشید و لبانش را به خنده باز کرد. صدای مردانه و پر هیبتش در گوشمان پیچید: «من یک افسر نیروی مخصوص هستم. انجام عملیات نفوذی و ضربه‌زدن به دشمن در خاک خودش با حداقل نفرات و تلفات، جزء وظایف من است. من کاری بیشتر از وظیفه خودم انجام نداده‌ام.»
سرهنگ بعد از آن عملیات، تصمیم گرفت چند عملیات دیگر از این دست انجام دهد، اما به دلیل فقدان نیرو، حتی همان حداقل نیرو، میسر نشد؛ یعنی دیگر هیچ افسر و درجه‌داری حاضر نبود با سرهنگ همراه شود.
پس از مدتی که جنگ حالت کلاسیک و رسمی پیدا کرد و نیروهای ایران در مقابل دشمن متجاوزصف آرایی کردند، در سال ‌١٣۶٢ به فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهداء، منصوب شد و توانست با تلفیق نیروهای ارتش و سپاه پیروزیهای ارزشمندی برای ارتش ایران به دست آورد.
او به سرعت به سازماندهی نیروهای ارتش و سپاه همت گماشت و در کنار دلاورمردی دیگر از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یعنی شهید بروجردی با هماهنگی کامل و در حد اعلاء و با پشتکارو تلاش شبانه‌روزی و استقرار واحدهای نظامی در مناطق تردد و نفوذ ضدانقلاب، از هرگونه تحرک آنان ممانعت به عمل آورد. در پی آن عملیات پاکسازی شهر بوکان از وجود ضد انقلاب نیز با موفقیت انجام گرفت و سپس محور سردشت، پیرانشهر که از جنگل‌های انبوه آلواتان و کوههای سر به فلک کشیده و تنگه‌های پر پیچ وخم و نهرهای متعدد عبور می‌کنند، با تلاش وی، شهید بروجردی، شهید ناصر کاظمی و جمعی دیگر از رزمندگان ارتش و سپاه پاکسازی و بازگشایی شد به طوری که این پیروزیها پیام رهبر انقلاب را برای پرسنل در پی داشت.


شهید تیمسار آبشناسان، اندوخته‌های علمی و نظامی عمیق خود را طی دوره‌های متعدد نظامی نظیر دوره دانشگاه افسری (مقدماتی و عالی رسته‌ای)، دانشکده زبان، چتربازی و رنجر، دوره تکمیلی تکاور و کوهستان را در اسکاتلند، با هوش سرشار و آمادگی جسمانی در هم آمیخت.

گروهبان میرزایی، از همرزمانش، در توصیف او می گوید: "توان جسمى فوق‌العاده‌اى داشت. او حدود 45 تا بارفیکس مى‌رفت و هر روز تو جبهه ورزش مى‌کرد. تنها فرمانده‌اى بود که چادرش جلوتر از همه نیروها و نزدیکتر به عراقیها بود. تا به حال رنجرى با قدرت و شجاعت او، حتى در فیلمها هم ندیده‌ام."

سرهنگ آدم غریبی بود. آرام، کم حرف و همواره در حال تفکر یا مطالعه. مردی کوشا وجدی، با اعتماد به نفس بسیار، شجاع، پرتوان و محکم و پابرجا و افسری عالم و فرماندهی مبتکر بود، کم صحبت می کرد، کم می خورد، کم می خوابید، اما بسیار خوب فکر می کرد و بسیار خوب عمل می کرد، برغم جدیت و قاطعیت، ازخلق و خوی بسیار رئوف و مهربان برخوردار بود، افراد کم کار و ضعیف از او ناراضی بودند و افراد زحمتکش و پر کار او را به عنوان سمبل و الگوی خود پذیرفته بودند، او هیچ‌گاه بیکار نمی‌ماند و هنگامی که در منطقه عملیات بود و یا در مدت کوتاه استراحت، به مطالعه و تفکر مشغول بود.

سرتییپ دادبین می گفت: "من آن موقع سروان بودم و او سرهنگ. براى رسیدن به آمادگى فیزیکى هر روز تمرین مى‌کردیم. باورش براى هر چریک زبده‌اى سخت است. مطمئنم که او نیروى فوق‌انسانى داشت که به اعتقادش برمى‌گشت. حداکثر پیاده‌روى یک نظامى چریک در کوهستان از 6ـ5 ساعت تجاوز نمى‌کند، اما آبشناسان حدود 8 ساعت پیاده‌روى مى‌کرد و بعد که همه گروه، خسته به مقر برمى‌گشتند و همان‌طور با پوتین مى‌خوابیدند، او وضو مى‌گرفت، اصلاح مى‌کرد و ادکلن تی رز به خودش مى‌زد و نماز مى‌خواند."

او بر سر یک سفره با سربازان و دیگر کارکنان غذا می‌خورد و تاکید داشت بعد از نماز جماعت همه افراد در نمازخانه و سر یک سفره و از یک غذا میل کنند.
شهید آبشناسان فرمانده لشکری است که در خط مقدم نبرد به شهادت رسید و این نشانگر جسارت و روحیات تکاوری ایشان بوده است. هیچ گاه از منطقه عملیاتی دور نبود. درست مثل یک نیروی پیاده تک تیر انداز در میدان حاضر بود. همیشه در کنار سربازان بود و از نزدیک یگان خود را هدایت می کرد و در کنار نیروها بر عملیات نظارت می کرد. در فرماندهی جدی و قاطع بود و هیچ فرقی بین پرسنل درجه بالا و درجه پایین نمی گذاشت. اصرار فراوانی برای فرستادن افسران و درجه داران به خط مقدم داشت و مخالف حضور آن ها در پشت جبهه بود و می گفت: تا زمانی که افسر مسئول شخصاً در میدان نبرد نباشد، چگونه می توانیم از سرباز انتظار داشته باشیم در زیر آتش و گلوله مقاومت کند و خوب بجنگد؟

او اعتقاد داشت که بی عدالتی یگان را از بین خواهد برد و اصلاً تبعیض را دوست نداشت و روی مسائل اخلاقی بسیار حساس بود. در عین داشتن آن همه جسارت و جرات و قاطعیت،قلبی رئوف و مهربان و عاشق داشت. به حرفه خود به شدت علاقه داشت و معتقد بود که در جنگهای چریکی نسبت به عملیات منظم، اگر حساب شده و دقیق عمل شود، با امکانات کمتر و تلفات و ضایعات ناچیز می‌توان تلفات و ضایعات زیادی به دشمن وارد ساخت و دشمن را از درون و برون متلاشی نمود.


تیمسار آبشناسان با ایمان کامل و صداقت در کار، رهبری و هدایت زبده‌ترین افراد نظامی را برعهده گرفت. مردانی که با علاقه خاصی دستورهای فرمانده خود را به اجرا می‌گذاشتند و برای شرکت در سخت‌ترین و تخصصیترین عملیات، پشت سر فرمانده رشید خویش داوطلبانه شرکت می‌نمودند.
مواقعی بود که اصلا احتیاجی نبود که او شخصاً وارد عرصه نبرد شود، اما سرهنگ آبشناسان، به هیچ وجه زیر بار چنین قید و بندهایی نمی‌رفت. هر جا آتش بود و خطر، بدون تامل خود را به قلب آن می‌رساند. بارها به او گفته بودند: «این کار شما آگاهانه به درون آتش رفتن است. آخر نیازی نیست که شما شخصاً خود را به خطر بیندازید. شما فرمانده هستید، اگر کشته یا اسیر شوید، خیلی به ارتش و حیثیت آن لطمه می‌خورد.» اما گوشش بدهکار این حرفها نبود و همیشه جواب می‌داد: «مگر حضرت ابراهیم پا در میان آتش ننهاد؟ مگر من از او بزرگتر و بهترم؟» سپس این روایت از امیرالمؤمنین را به دیگران یادآور می‌شد: «در آن روزی که مرگ برای انسان مقدر است، اگر در اعماق دریاها و بالای ابرهای انبوه مقام کند، بالاخره جهان را بدرود خواهد گفت و در صورتی که لحظه‌ای از عمر بر قرار باشد، اگر در میان آتش ‌سوزان درافتد یا به کام گردابهای ژرف و عمیق رود، رشته عمرش گسیخته نخواهد شد. بنابراین هرگز از میدان جنگ و مبارزه ترس و اندیشه نداشته باشیم.» این روایت را با چندین برگ بزرگ کاغذ نوشته و بر دیوار اتاق کارش بر روی میز کار و قفسه کتابخانه نصب کرده بود.
سربازی در لشکر بود که صدای خوبی برای مداحی و خواندن دعا داشت. یک بار شهید آبشناسان صدای او را شنید و گفت: «ترتیبی بده که این سرباز بیاید به سوله فرماندهى. می‌خواهم این سرباز در اختیار خودم باشد.» از آن پس هر چند وقت آن سرباز را صدا می‌زد و می‌خواست ذکر مصیبت بخواند. خودش هم می‌نشست یک گوشه و دست راستش را مشت کرده می‌گذاشت روی صورتش. آن ‌قدر اشک می‌ریخت که سر آستین لباس نظامی‌اش کاملاً خیس می‌شد.
آخرین مسئولیت آن شهید، فرماندهی لشکر 23 نیروهای مخصوص بود که حدود چهار ماه طول کشید و او توانست در این مدت برگهای افتخارآفرین زیادی به دفتر زرین این لشکر بیفزاید.


تیمسار آراسته که خود از شاهدان زنده دفاع مقدس است، ‌شبی را به خاطر دارد که شهید آبشناسان خاضعانه از اینکه خداوند قادر و توانا او را در انجام عملیاتهای متعدد دشمن شکن به پیروزی رسانده، به درگاه احدیت شکرگزاری می‌نماید و خاشعانه از خداوند می خواهد که او را به جوار خویش فرا خواند تا اینکه فردای همان شب حضرت باری تعالی دعای بنده خاص خود را اجابت کرد و او به لقاء الله پیوست.
شهید حسن آبشناسان در در تاریخ 8/7/1364، در حالی که فرماندهی لشکر ۲۶ نوهد (نیروی ویژه هوابرد)، فرماندهی قرارگاه حمزه و لشکر 23 نیروهای مخصوص را بر عهده داشت، همزمان با عملیات قادر، که خود طراحی آن را به عهده داشت، در منطقه سرسول بر اثر اصابت ترکش توپ به شهادت رسید. وقتی خبر شهادتش منتشر شد چهار روز بعد از عاشورا بود. این خبر از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد.

امید نیکدل، یکی از همرزمان آبشناسان، تعریف می کرد: "در یک عملیات، چند عراقى را اسیر کرده بودیم. یکى از اسیرها تیر خورده بود به زانویش و نمى‌توانست راه برود. باید مى‌کشتیمش. والا امکان داشت خودمان هم تو دردسر بیفتیم. سرهنگ تک و تنها آن اسیر را حدود 8 کیلومتر تا مقرمان کول کرد. فقط به خاطر اینکه زنده بماند. آن عراقى بعد از تمام شدن جنگ همیشه از آبشناسان یاد مى‌کرد. حتى وقتى اسرا آزاد شدند، رفت بهشت‌زهرا سر مزار آبشناسان."
آن شهید در آخرین روزهای عمر خود نیز با وجود ‌۴٨ سال سن به گواهی همرزمانش هر روز صبح در محل کار به ورزش و آماده نمودن جسم خود می‌پرداخت و همیشه این شعر در دفتر کارش نقش بسته بود و هم اکنون نیز زینت‌بخش سنگ مزارش است:


ما زنده به آنیم که آرام نگیریم                      موجیم که آسودگی ما عدم ماست

________________________________________________________________

گردآوری و تنظیم: newcoy.persianblog.ir

منابع:
newcoy.persianblog.ir
tebyan-lorestan.ir
varaminnews.com
hadisepaydari.blogfa.com
mashreghnews.ir
iran-artesh.blogfa.com

 

در همین زمینه بخوانید: مردی که بود...

سرنگونی، تاوان سنگین غافلگیری میگها

$
0
0

عملیات محرم آغاز شده بود. نبرد در حد فاصل عین خوش تا موسیان صورت می پذیرفت. رزمندگان غیور ایرانی توانسته بودند با نفوذ به عمق نیروهای دشمن ضربات سهمگینی را بر پیکره دشمن وارد کنند. نقش نیروی هوایی در این عملیات چشمگیر بود. روزانه دهها سورتی پرواز جهت بمباران نیروها و تجهیزات دشمن صورت می پذیرفت. هواپیماهای ترابری نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز مشغول حمل نیرو ، تجهیزات و مجروحان بودند. در همین راستا هواپیماهای رهگیر اف 14 تامکت نیز با حضور در منطقه خود را آماده مقابله با تهدیدات احتمالی و رهگیری هواپیماهای دشمن کرده بودند.

بازدید از جبهه 
 شرایط جبهه برای عراق به حدی وخیم شده بود که فرماندهان ارتش عراق تصمیم گرفتند راساَ از وضعیت جبهه بازدید کنند. به همین منظور دو تن از فرماندهان عالی رتبه سپاههای سوم و چهارم عراق برای سرکشی از جبهه ها انتخاب شدند. یکی از این فرماندهان عراقی ها سرلشکر مهر عبدالرشید نام داشت. او که یکی از منفورترین و بی رحم ترین فرماندهان عراقی بود شخصا به این بازدید آمده بود تا از تلفات سنگینی که در عملیات فتح المبین و بیت المقدس به عراقیها وارد آمده بود، در این عملیات جلوگیری کند. عراقی در این عملیاتها دو لشکر زرهی خود را از دست داده بود.

صبح واقعه
بامداد 29 آبان سال 1361 در اولین ساعات صبح یک فروند هلی کوپتر مسلح عراقی که هر دو فرمانده  سوار بر آن بودند، جهت گشت بر فراز میدان نبرد به پرواز درآمد. همزمان سه فروند هلی کوپتر دیگر جهت اسکورت به پرواز درآمدند، به شکلی که هلی کوپتر فرماندهان در بین آنها قرار گرفت. کل منطقه نیز توسط چهار فروند میگ 21 و چهار فروند میگ 23 پوشش هوایی داده می شد.
در همین هنگام دوفروند فانتوم مسلح پایگاه هوایی همدان در حال سوختگیری هوایی بودند تا با عبور از مرز مواضع دشمن را بمباران کنند. کار سوختگیری توسط یک فروند تانکر سوخت رسان 707 صورت می پذیرفت. تانکر سوخت رسان توسط دو فروند هواپیمای رهگیر اف 14 محافظت می شد. این تامکتها علاوه بر محافظت از تانکر وظیفه پشتیبانی از هواپیماهای بمب افکنی که برای بمباران اهداف در خاک عراق می رفتند و بازمی گشتند را برعهده داشتند.
فانتومها شروع به سوختگیری هوایی کرده بودند و قرار بود با پایان عملیان بنزین گیری با گردش به سمت مرز به سمت اهداف خود حرکت نموده و آنجا را بمباران کنند. لیدر دسته پروازی اف 14 به دقت در حال بررسی اوضاع آسمان بود تا مبادا خطری از جانب جنگنده های عراقی تانکر و هواپیماهای فانتوم را تهدید نماید.

خطر در کمین
کمتر از 5 دقیقه گذشته بود که لیدر به وسیله رادار قدرتمند هواپیمای خود متوجه چندین هدف در عمق خاک عراق شد که به سمت مرز در حال حرکت بودند. احتمال داشت که هدف آنها حمله به کاروان هوایی ایران باشد. در این شرایط خلبان نمی خواست استرسی به خلبانان تانکر و فانتوم وارد گردد. پس با هواپیمای شماره 2 (اف 14 دوم ) تماس می گیرد و ضمن تشریح موضوع اعلام می کند که کمی جلوتر می رود تا در صورت لزوم درگیر شود.
طبق دستور هواپیمای اف 14 حق نداشت از مرز عبور نماید مگر در شرایط خاص. هواپیماهای دشمن هرلحظه نزدیکتر می شدند. خلبان چند مرتبه اقدام به قفل راداری روی آنها کرد، ولی گویا جنگنده های دشمن قصد دور زدن نداشتند. آن گونه که از شواهد پیداست آنها متوجه قفل رادار اف 14 نشده بودند.

غافلگیری میگها 
درنگ جایز نبود. اف 14 با قفل کردن روی اولین هواپیمای دشمن که یک فروند میگ 23 بود، اولین موشک فنیکس را به سمت آن شلیک کرد. اف 14 ایرانی حالا از مرز گذشته بود. خلبان بی درنگ با قفل کردن روی میگ 23 دوم یک تیر موشک فنیکس هم به سمت آن شلیک می کند.
خلبان و کمک حتی لحظه ای از رادار چشم بر نمی دارند. شرایط بسیار حساس و بحرانی است. در همین اثنا خلبان متوجه گردش و سراسیمگی در تجمع پرندگان عراقی و همزمان با فاصله چند ثانیه متوجه برخورد موشک و انهدام جنگنده های عراقی می شود. برق شادی در چشمان خلبان و کمک دیده می شود، ولی این پایان کار نیست. خلبان متوجه نزدیک شدن یک فروند جنگنده دشمن  می شود. افسر رادار تامکت، این هواپیما را از نوع میگ 21 تشخیص می دهد. خلبان بی درنگ یک تیر موشک راداری اسپارو به سمت آن شلیک می کند و لحظاتی بیشتر  نمی گذرد که میگ 21 عراقی نیز با برخورد موشک به تلی از آتش تبدیلی  می شود.

فرار کنید!
در آن سوی مرز، هلی کوپترها در حال پیشروی هستند که ناگهان یکی از خلبانان هلی کوپتر با صدای بلند اعلام خطر می کند و گزارش می دهد که سه فروند هواپیمای خودی هدف قرار گرفته اند و سقوط کرده اند. سریعا گردش کنید و از مهلکه فرار نمایید. فرماندهان عراقی که سراسیمه شده بودند، سریعا دستور برگشت و عقب نشینی را صادر می کنند. در همین حین خلبان یکی از میگهای عراقی نیز فریاد می زد فرار کنید! فرار کنید! آنها خودشان هم نمی دانستند که چه بلایی بر سرشان آمده است. هلی کوپترهای دشمن به واسطه اینکه در ارتفاع پست و ما بین کوه ها پرواز می کردند، از گزند اف 14 ایرانی در امان ماندند.
خلبان اف 14 ایرانی بعد از اطمینان از گردش جنگنده های عراقی به سمت تانکر گردش می کند و در کنار آنها جای می گیرد بدون اینکه حتی کلمه ای از این درگیری حرفی به میان آورد. بدین شکل حماسه ای دیگر شکل می گیرد و در یک پرواز تامکت خودی، 2 فروند میگ 23 و یک فروند میگ 21 دشمن هدف قرار می گیرد.

____________________________________________________________

منبع: sajed.ir

سرگی ایلیوشین، مردی که عاشق پرواز بود

$
0
0

سرگی ولادیمیرویچ ایلیوشین (Sergey Vladimirovich Ilyushin) در 8 مارس سال 1894 در دهکده ای بنام دیلیلوف واقع در روسیه مرکزی در یک خانواده روستایی پرجمعیت متولد شد. سرگی به سرعت دریافت که خانواده اش به کمک مالی او نیازمند می باشد و به همین دلیل او از نوجوانی به کار پرداخت تا بتواند باری از دوش پدر و برادران خود بردارد.
سرگی مشاغل مختلفی را تجربه کرد، اما عاقبت در 16 سالگی شانس به او نیز لبخند زد و موفق شد در فرودگاه سن پترزبورگ شغلی بدست آورد. در شغل جدید او به تمیز کردن و ترمیم باند پروازی فرودگاه می پرداخت. او در این فرودگاه خلبانان مشهور روس را ملاقات کرد و از همین زمان عشق به پرواز در وجودش شعله ور گشت. این عشق و علاقه به او انگیزه ای قوی و محکم داد تا زندگی خود را عوض نماید. با تلاش و کوششی در خور ستایش عاقبت او موفق شد در مدرسه آموزش خلبانی محلی ثبت نام نماید. سرگی به سرعت به فنون پرواز آشنا و مسلط شد و در سال 1917 طی جنگهای داخلی روسیه که در زمان قدرت گرفتن بلشویکها به اوج خود رسیده بود ، به عنوان خلبان در ارتش سرخ پذیرفته شد.


طی همین جنگهای داخلی بود که به او ماموریت داده شد تا یکی از هواپیماهای سرنگون شده دشمن را پیاده کرده و قطعات آنرا به مسکو انتقال دهد. در حین اجرای این ماموریت زمانی که سرگی در حال جدا کردن قطعات این هواپیمای ساخت انگلیس بود به شدت مجذوب ساختار و طراحی آن گردید و همین امر باعث شد که تحولی مهم در زندگی او ایجاد شود. بعد از اجرای این ماموریت او تصمیم خود را گرفته بود، حال سرگی می خواست که طراح هواپیما شود.
با پایان یافتن جنگ داخلی روسیه ، سرگی ایلیوشین در دانشگاه نیروی هوایی ثبت نام کرد و با یک تلاش شبانه روزی، مصمم و با اراده با نمراتی درخشان از دانشگاه فارغ التحصیل گردید. در این زمان او سی ساله بود. او زمان زیادی از وقت خود را صرف طراحی هواپیما می کرد،اما هنوز سران ارتش سرخ درنیافته بودند که چه گنجی را در اختیار دارند. با اقدامات هیتلر در اروپا شروع جنگ دوم جهانی کاملا محسوس شده بود و ارتش سرخ در تدارک ملزومات مورد نیاز در جهت جنگی قریب الوقوع بود. زندگی سرگی در این زمان دچار تحولی عمیق گردید. او احساس کرد که این زمان، وقتی است که باید دین خود را به کشور با طراحی هواپیماهایی موثر ادا نماید.
او دولت را با صدها نامه و تقاضا بمباران کرد تا به او اجازه طراحی در یکی از کارخانجات صنایع هوایی روسیه داده شود. سرسختی او عاقبت نتیجه داد و او موفق شد که اولین هواپیمای خود را که یک بمب افکن دوربرد بود طراحی و نمونه اولیه را تولید نماید.
این بمب افکن ایلیوشین -4 یا IL-4 نام گرفت و در سال 1938 یک رکورد جهانی را به خود اختصاص داد. IL-4 موفق شد که یک سفر هوایی رفت و برگشت از مسکو تا ولادی وستوک را به انجام رساند.

 

بمب افکن دورپرواز IL-4 اولین هواپیمای طراحی شده توسط سرگی ایلیوشین

در جریان جنگ دوم جهانی IL-4 به نوعی اسب بارکش نیروی هوایی ارتش سرخ محسوب می گردید و از آن در نقش یک هواپیمای چند منظوره استفاده وسیعی شد.
بعد از IL-4 او مشهورترین هواپیمای خود را طراحی نمود: IL-2 .
IL-2 یک هواپیمای ویژه حمله به اهداف زمینی بود (GROUND ATTACK PLANE). این هواپیما در بسیاری از نبردهای سنگین روسیه با آلمان، نقشی کلیدی را ایفا کرد. اهمیت این هواپیما را از نام گذاری آن میتوان دریافت. سربازان روس به این هواپیما لقب تانک پرنده (FLYIN TANK) داده بودند و سربازان آلمانی نیز IL-2 را ملقب به عنوان طاعون یا مرگ سیاه (BLACK DEATH) نموده بودند. این هواپیما ستون فقرات نیروی هوایی ارتش سرخ را تشکیل می داد، به طوری که در طی جنگ 40,000 فروند از آن تولید شد. IL-2 هواپیمایی زهر دار بود و بسیاری از خلبانان لوفت وافه که در جبهه شرق خدمت می کردند، در خاطرات خود در رابطه با IL-2 مطالب زیادی را به رشته تحریر درآوردند.

تصاویری از تانک پرنده یا IL-2

در سال 1943 سرگی طراحی یک هواپیمای تهاجمی سنگین بنام IL-10 را آغاز کرد. هدف از طراحی IL-10 ساخت یک هواپیمای تهاجمی بر علیه بمب افکنها و هواپیماهای باری دشمن بود. این طراحی نیز با موفقیت به تولید ختم شد و تا سال 1949 تولید این هواپیما ادامه یافت.

تصویری از IL-10

با پایان یافتن جنگ دوم جهانی ، سرگی ایلیوشین به طراحی هواپیماهای باری (همانند IL-12 و IL-14) و مسافربری (IL-18) پرداخت و نشان داد که در عرصه هواپیماهای غیرنظامی نیز دارای نبوغ و تبحری قابل تحسین است.
در سال 1962 سرگی یکی از شاهکارهای طراحی خود را به نمایش گذاشت و آن هواپیمای مسافربری IL-62 بود. این هواپیما در زمان خودش به عنوان یکی از بهترینها شناخته می شد. جالب است بدانید که هنوز هم روسای جمهوری روسیه برای سفرهای هوایی از نگارشهای بهینه شده IL-62 استفاده می کنند.

تصویری از هواپیمای مسافربری IL-62

زمانی از ایلیوشین سئوال شد که عامل موفقیت او چیست. او با دو کلمه این سئوال را جواب داد، دو کلمه ایی که آرزومندم هر ایرانی آنرا آویزه گوش خویش قرار دهد. این دو کلمه عبارت بودند از "HARD WORK". بله او سخت کار کرد تا بتواند به ملت و کشور خویش صمیمانه خدمت کند.
از لحاظ خلق و خوی شخصی نیز ایلیوشین مردی نمونه بود. او شدیدا از صحبت در مورد خودش پرهیز می کرد. شمرده و فصیح گفتگو می کرد و اراده ای منحصر به فرد داشت. او از زمره مردانی بود که تا به هدفش نمی رسید، از سعی و تلاش دست بر نمی داشت.
عاقبت در 9 فوریه سال 1977 سرگی ایلیوشین دیده از جهان فرو بست. آرامگاه او در مسکوست.

آرامگاه سرگی ایلیوشین

سرگی ایلیوشین در 83 سال زندگی خود موفق شد از لحاظ علمی به بالاترین مراتب ممکن دست یابد. سرگی دهها مدال افتخار دریافت نمود که فهرستی از بعضی مدالهای دریافتی ایلیوشین بدین شرح است:
· مدال طلایی هوانوردی از FAI
· سه مدال کارگر قهرمان سوسیالیست (1941،1957،1974 )
· مدال جمهوری (1941 ، 1942،1943،1946،1947،1950،1952،1970)
· مدال لنین (1960)
· 8 تقدیرنامه لنین
· مدال سوروف درجه 1 و 2
· دو تقدیر نامه ستاره سرخ

همچنین دو پیکره نیم تنه برنزی از سرگی ایلیوشین در مسکو و ولگا نصب شده اند و کارخانجات ماشین سازی مسکو نیز به پاس خدمات او به نام سرگی ایلیوشین تغییر نام داد.

_______________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

boys113.blogsky.com

wikipedia.org 

 

آشنایی با تیربار گرینوف

$
0
0

 

تیربار PK که در ایران به آن گرینوف (Goryunov) یا تیربار کلاش نیز می گویند، اسلحه ای است اجتماعی و خودکار که با فشار غیر مستقیم گاز باروت مسلح می شود. پیشینه طراحی و ساخت این اسلحه به دهه های 50 و 60 میلادی برمی گردد، زمانی که طراحان شوروی با الهام گیری از تجارب آلمانیها در ساخت تیربارهای MG34 و MG42 در جنگ جهانی دوم طراحی یک تیربار قابل حمل و تغذیه شونده با قطار فشنگ را آغاز نمودند.
این طرح در زمانی آغاز شد که تیربارهای قدیمی "ماکسیم" که از دهه 1930 در خدمت ارتش شوروی بود، بارها نا کارآمدی خود را به اثبات رسانده و در برابر مشکلاتی همچون سرما یا گرد و غبار بسیار آسیب پذیر بودند.
بعد از این که مخترعین نام آشنای شوروی "گریگوری نیکیستن" و "یوری ساکالف" طرح خود در خصوص یک تیربار تغذیه شونده با قطار فشنگ 62/7 م.م. را نتوانستند تکمیل نمایند، "میخاییل کلاشینکوف " معروف وارد عمل شده و با ارائه یک تیربار مسلح شونده با گاز باروت که از گلنگدن چرخشی بهره می برد، توانست یک بار دیگر توانایی بلامنازع خود در تولید سلاحهای کارآمد را به همگان ثابت نماید. او توانست با تولید تیربار پ.ک.ت تحول جدیدی در تیربارهای سبک تغذیه شونده با قطار فشنگ ایجاد نموده و نیروهای پیاده ارتش سرخ را با قدرت و توان بیشتر بدرقه صحنه های رزم نماید.

 این نسل از تیربارها مانند بسیاری از تیربارهای دیگر دارای گلنگدن باز بوده و به همین دلیل از نواخت تیر مناسب نیز برخوردار است وعلی رغم استفاده از الگوی تیربارهای غربی از اصول کلی کلاشینکوف تبعیت می کند. گلنگدن بزرگ و توانمند این تیربار توانایی پذیرش گلوله های 62/7 م.م را داراست و دارای فشنگ کش شبیه به تفنگهای هجومی کلاشینکوف می باشد. از آنجا که این تیربار از گلنگدن باز بهره می برد، پین شلیک را میتوان از روی گلنگدن برداشت. البته وقتی که گلنگدن در مسیر حمال خود می چرخد، پین شلیک روی حمال گلنگدن در حالت قفل شده باقی می ماند.
این تیربار یک اسلحه عمل کننده با فشار گاز و دارای یک پیستون با کورس بلند است و پیستون گاز به طور موقت بر روی حمال گلنگدن نصب شده و همراه آن حرکت می کند. پیستون گاز و رابط آن دارای صفحاتی از جنس کروم هستند تا مقاومت بیشتری در برابر خوردگی داشته باشند. ضمنا این نکته قابل توجه است که تمام تیربارهای این گروه دارای دافعه گلنگدن نیستند، اما نمونه های ساخت مجارستان و یوگوسلاوی مجهز به آن می باشند.

در جریان جنگ سرد این تیربارها شهرت زیادی در جهان داشتند و در درگیریهای مختلفی نیز مورد استفاده قرار می گرفتند. این تیربارها هنوز هم در روسیه، بلغارستان، مجارستان، رومانی، چین، یوگوسلاوی و احتمالا در لهستان تولید می شوند.

سرباز عراقی در حال تیراندازی با تیربار PK

تیربار PKT چند منظوره میخاییل کلاشینکوف هرچند نتوانست به شهرتی همچون تفنگ تهاجمی طراحی شده توسط وی (مسلسل کلاشینکوف یا AK47) دست یابد، ولی اطمینان پذیری بالا، سادگی حمل و نقل و کارکرد ساده و روان توانسته است آن را در ردیف برترین تیربارهای چند منظوره دنیا قرار دهد.

خانواده تیربارهای PK از طرح قطار فشنگ با جعبه بسته شبیه به طرح مورد استفاده در تیربارهای ماکسیم استفاده می کنند. این قطار فشنگها دارای 3 طول مختلف هستند که شامل 100،200 و250 گلوله می باشند. قطار فشنگ 100 تیری در جعبه های کوچکتر جا گرفته و می توان در نبردهای هجومی آنرا در زیر سلاح به بدنه متصل کرد. جعبه های قطار فشنگ 200 و 250 گلوله ای بزرگتر بوده و در رزمهای پدافندی مورد استفاده قرار می گیرند. معمولا جعبه های 250 فشنگی برای نصب بر روی سه پایه استفاده می شوند. تیربار پی . کا بر علیه انواع هدفهای زمینی و بعضی از اهداف هوایی به کار می رود. نیروهای پیاده از این تیربار با به کارگیری دوپایه یا سه پایه استفاده می کنند. در ضمن تیربار پی . کا با مختصر تغییراتی در نفربرها و تانکهای روسی استفاده می شود. تیربار پی . کا در تانک بعنوان تیربار هم محور توپ اصلی مورد استفاده قرار می گیرد.


این تیربار در زمان جنگ تحمیلی و به علت کاهش کارآیی تیربار قدرتمند MG1A3 (به علت سنگینی و دفعات زیاد گیر کردن) وارد خدمت نیروهای مسلح گردید و در عملیات مختلف کلاسیک و چریکی توانست کارآیی خود را ثابت نماید. این تیربار هم اکنون نیز در نیروهای مسلح کشورمان از جمله سپاه پاسداران و نیروی انتظامی در خدمت است. این اسلحه به عنوان تیربار سبک سازمانی سپاه پاسداران وارد خدمت شده و اکنون در سطح وسیعی مورد استفاده قرار می گیرد. نیروی انتظامی نیز در واحدهای عملیاتی خود در مناطق مرزی و در درگیری با اشرار و قاچاقچیان مسلح به عنوان یک تیربار سبک و کارآمد از این سلاح بهره می برد.

PK در خدمت ارتش جمهوری اسلامی ایران 

مدلهای مختلف تیربار پی . کا:
1 – تیربارPK: مدل اصلی و معمولی تیربار که مورد استفاده نیروهای پیاده است و شعله پوش آن دوکی می باشد
2 – تیربارPKS: تفاوت آن با مدل PK در شعله پوش آن ست که بلند و شیار دار ساخته شده است
3 – تیربارPKM: وزن و طول لوله آن کمتر از مدلهای قبلی است (وزن آن 7.5 کیلوگرم است)
4 – تیربار PKMS: وزن آن کمتر و شعله پوش به صورت دوکی شکل اما کوتاه تر از مدلهای قبل می باشد
5 – تیربارPKMT: طول لوله، وزن و نواخت تیر آن بیشتر از مدلهای قبل و ماشه آن الکتریکی است
6 – تیربار قدیمی گرینوف SGM Goryunov: از مدلهای قدیمیتر تیربارهای روسی است و تقریبا ارتباطی با تیربارهای جدیدتر PK ندارد.

تیربار قدیمی SGM Goryunov

مشخصات تیربار پی . کا:
اسلحه ای است اجتماعی و خودکار که با فشار غیر مستقیم گاز باروت مسلح و لوله آن با هوا و در مواقع اضطراری با آب خنک میشود. دارای دو نوع نوار می باشد:
1 – نوار بلند 50 ، 75 ، 100 ، 200 ، 250 فشنگی.
2 – نوار کوتاه 25 عددی که ابتدا و انتهای هر نوار به گونه ای است که بوسیله یک فشنگ به نوار های قبلی و بعدی متصل میشود که نوارها از سمت راست اسلحه تغذیه میشود و دارای برگه ناظم آتش دو وضعیتی ( عقب ضامن ، جلو آتش ) می باشد.
دستگاه نشانه روی این سلاح از دو قسمت تشکیل شده است:
الف – مگسک ، که در سمت و برد قابل تنظیم است.
ب – ستون درجه ، که از اعداد 1 الی 15 مدرج شده که هر عدد ضریب 100 متر است و قبل از شماره 1 آن حرفی نوشته شده که اصطلاحا به آن علامت تاکتیکی گفته میشود که همسطح 400 متر میباشد.و خط شاخص هر عدد زیر آن عدد قرار دارد .ستون درجه دارای یک طبلک تغییر سمت نیز بوده که با استفاده از آن میتوان پیشگیرهای مربوط به هدفهای متحرک یا باد را منظور نمود.( 5 میلیم به چپ و 5 میلیم به راست ) .
ضمنا دارای رگولاتور تنظیم گاز بوده که جهت کم و زیاد کردن نواخت تیر و کمک در رفع گیر سلاح استفاده می شود. این تیربار به وسیله دو پایه استاندارد بصورت یک تیربار سبک و با سه پایه به صورت یک تیربار نیمه سنگین قابل استفاده می باشد. این تیربار دارای دو نوع قنداق چوبی و پلاستیکی فشرده می باشد.

کالیبر و فشنگ مصرفی: r54 × 7/62 میلیمتر
تعداد خان و گردش آن: 4 عدد و از چپ به راست
نواخت تیر عملی: 200 تا 250 تیر در دقیقه
سرعت اولیه گلوله: 820 متر بر ثانیه
برد مفید: 1000 متر
برد نهایی: 3800 متر
متعلقات:
دو نوع سه پایه، جعبه فشنگهای 50 و 100و 200 و 250 فشنگی، دو نوع جعبه تنظیف، پوکه کش، سه عدد سمبه، لوله یدکی، چرخ نوار پرکن، کیسه وبند حمل برای جعبه250 فشنگی
ماموریت اصلی: بر علیه اجتماعات دشمن
ماموریت فرعی: بر علیه اهداف هوایی
مهمات:
فشنگهای جنگی معمولی، ثاقب، آتش زا، سنگین، رسام، فولادی، آموزشی، گازی

________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

wikipedia.org

hungariae.com/Goryunov.htm

oghj.blogfa.com (نویسنده: امید جعفری)

forum.downloadha.com

amoozeshnezami.blogfa.com

 

گردآوری و تنظیم:

 newcoy.persianblog.ir (کاوه)

آشنایی با نیروهای ویژه هوابرد ارتش (نوهد)

$
0
0

امروزه برای ارتشهای جهان، واکنش سریع به حملات احتمالی دشمن از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است، به طوری که کشورهای قدرتمند، هزینه های فراوانی جهت تربیت نیروهای کماندویی، تجهیز و آماده سازی آنها صرف می کنند. کشورهای معدودی در دنیا وجود دارند که دارای چنین نیروهای عملیاتی باشند. البته شمار کشورهایی که یگانهایی را با عنوان یگانهای کماندویی و واکنش سریع در اختیار دارند زیاد است، اما منظور از نیروهای ویژه در این مقاله، واحدهای آزمون داده و دارای تراز بالا در زمینه رزم سریع عملیاتی درصحنه نبرد می باشند.

 

نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران به طور قطع امروز به مراتب آماده تر از مهرماه سال ۵۹ است، زمانی که تنها با ۲ لشکر در غرب و جنوب در برابر ۱۲ لشکر عراق دفاع کرد. نیروی زمینی ارتش درحال حاضر با بهره گیری از دهها لشکر باسابقه از قویترین واحدهای کماندویی و نیروی مخصوص بهره مند است که بعضی از این واحدها از سابقه ای چهل ساله برخوردارند. پرسنل یگانهای تکاور به لحاظ پیچیدگی عملیاتی از دسته های مختلف رزمی جمع آوری شده و در رده یگانهای نخبه نظامی یا رزمی (Combat Elite Unites) سازماندهی می شوند. یگانهای تکاور زمینی و دریایی توانایی لازم را برای هدایت رزمی و در دو سطح تاکتیک و استراتژی دارا هستند. کلاه سبزها، نیروهای ویژه هوابرد و رنجرها از یگانهای تکاور نیروی زمینی در انطباق با شرایط محیطی تاکتیکی و جنگی، ماموریتهای متنوعی را انجام داده اند. در این میان با توجه به متغیرهای مختلف، تیپ ۶۵ نوهد ارتش جمهوری اسلامی ایران که در تراز جهانی جزء ۱۰ نیروی قدرتمند کماندویی دنیا محسوب می گردد، به عنوان یک نیروی واکنش سریع موثر و مسقل توانسته است با تجربه ای بالغ بر ۴ دهه به عنوان نوک پیکان نیروی زمینی ارتش خود را اثبات نماید. این تیپ دررزمایشهای ضربت ذوالفقار و پیامبر اعظم و… بهترین نمره ها را از آن خود کرده است.

تکاوران تیپ ۶۵ در ماموریتهای ویژه نیروی زمینی باانجام مراحل سخت و طاقت فرسای آماده سازی و گذراندن دوره‌های مختلف نظامی، قابلیت‌ انجام هر گونه ماموریتی اعم از جنگ تن به تن، چریکی، پارتیزانی، انجام پرش چتر بازی و سقوط آزاد در زمین، هوا و آب و مناطق کویری و کوهستانی را دارا می باشند.به گفته یکی از مقامات، تنها در یک دوره خاص، حدود ۶ماه، هر روز ۳ ساعت نیروهای تیپ جهت آمادگی چتر بازی، از یک ارتفاع خاص باید بدون چتر از ناحیه پایین تنه فرود آیند. ماموریت اصلی تیپ ۶۵ نوهد ارتش، جنگ نامتقارن تعریف شده است. در میان گردانهای تیپ ۶۵ ، یک گردان وجود دارد که در میان پرسنل نیروی زمینی بسیار شهرت دارد. این گردان در نهایت آمادگی روحی و جسمی قرار داشته و پرسنل آن تنها از فرمانده گردان خود فرمان می گیرند. یکی از نیروهای این گردان سرهنگ دوم بهزاد پاینده فرمانده گردان و همان کسی است که از برج میلاد به پایین پریده است.

در سازمان تیپ ۶۵، گروهانی به نام عملیات روانی وجود دارد که اولین واحد عملیات روانی از نوع خود در سطح نیروهای مسلح کشور است. این واحد، وظیفه عملیات روانی مثبت روی نیروهای خودی و عملیات منفی علیه دشمن را بر عهده دارد. نیروهای این واحد دوره های خاصی مثل خبرنگاری، صدا و تصویربرداری و یک سری دوره های دیگر را طی کرده اند. این واحد در زمینه کاری خود، بسیار اثرگذار بوده و زمینه روانی لازم را برای عملیات در نیروها به وجود می آورد.

در تیپ ۶۵، آموزشهای مختلفی به پرسنل داده می شود. کارکنان جدید الورود، اعم از درجه دار و افسر ابتدا تستهای ورزشی و پزشکی می دهند تا آمادگی آنان مشخص شود.

اولین دوره، چتربازی اتوماتیک است که تحت نظر اساتید مجرب، تعداد مشخصی پرش را باید انجام دهند.
پس از آن نیروهایی که موفق به گذراندن دوره شده اند در دوره نیروهای ویژه هوابرد شرکت می کنند.
در این دوره پنج مهارت به نیروها آموزش داده می شود تا بتوانند در عملیاتهای گوناگون شرکت کنند. این مهارتها عبارتند از:
آموزشهای ویژه تخریب، اطلاعات و عملیات، بهداری، مخابرات و سلاحهای انفرادی و جمعی
یک سری آموزشهای دیگر هم در کنار این دوره به نیروها داده می شود که به دوره نوهد معروف است. پس از دوره نوهد که ۹ ماه طول می کشد، نیروها در واحدهای عملیاتی سازماندهی شده و می توانند به ماموریتهای مختلف اعزام شوند.

دوره نوهد، دوره ای بسیار دشوار است که در طی آن، آموزشهای بسیار متنوعی به نیروها ارائه می شود. از بین نیروهایی که این دوره ها را می بینند، افراد ممتاز برای طی دوره رهایی گروگان انتخاب می شوند. در ابتدا تستهای مختلفی از جمله پزشکی و حتی روانشناسی روی آنها انجام می شود. چرا که این دوره خیلی سخت تر است و افراد باید یک سری ویژگی های جسمی و روحی-روانی را در ابتدا داشته باشند. این دوره یک سال و نیم طول می کشد و نیروها آموزشهای ویژه ای را برای جلوگیری از گروگانگیری و یا رهایی گروگان از چنگ تروریستها در شرایط و مناطق مختلف از جمله در خشکی، دریا و هوا می بینند.

پیش زمینه دوره رهایی گروگان، گذراندن دوره سقوط آزاد است. سقوط آزاد فراتر و مشکلتر از پرش اتوماتیک است. مهارت سقوط آزاد در مجامع بین المللی یک ورزش هم محسوب می شود؛ اما در این یگان این مهارت متفاوت و بسیار تکنیکی و خاص است. در همین زمینه تیپ ۶۵ برای اولین بار در ایران توانست سقوط آزاد را به صورت دو نفره با یک چتر انجام دهد.

از آموزشهای دیگر می توان رزم در برف را مثال زد که شامل مهارتهایی مثل زنده ماندن در برف و کوهستان، احداث سنگر و شلیک با اسکی و اسنوبورد می باشد. دوره های جنبی دیگری هم مثل پاراگلایدر، پاراموتور و کایتهای موتوردار وجود دارد که برای ماموریتهای خاص به نیروها آموزش داده می شود.

نیروهای ویژه هوابرد ارتش در جنگ هشت ساله رشادتهای فراوانی از خود به منصه ظهور گذشتند و در این راه شهدای بسیاری هم جان بر سر دفاع از این آب و خاک نهادند. پس از پایان جنگ نیز آموزشها با توجه به تجارب جنگ ادامه یافت و این تجارب به نیروهای جوان نیز انتقال یافت، به گونه ای که هم اکنون تیپ ۶۵ نوهد در سطح کشور، یکانی منحصر به فرد و یکی از با تجربه ترین و ماهرترین واحدهای نظامی دنیا در نوع خود محسوب می شود.

______________________________________________________________

 تصاویر:

 _______________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

varaminnews.com به نقل از تبیان

military.ir

پرواز بر فراز آشیانه کرکس

$
0
0

 فانتوم شناسایی RF-4 نیروی هوایی با رنگ آمیزی جدید

 به یاد فرمانده شجاع گردان شناسایی، سرتیپ خلبان شهید فریدون ذوالفقاری

 _____________________________________________________________

 شهید ذوالفقاری از خلبانان باهوش و تحصیل کرده نیروی هوایی بود که به سه زبان آلمانی، فرانسوی و انگلیسی تسلط داشت.

 از شاهکارهای به یادماندنی او پرواز شجاعانه بر فراز بغداد و گرفتن عکس و فیلم از مناطق استراتژیک آن بود.

موشک دوم در پشت هواپیما منفجر شد و هواپیما دچار تکانهای شدیدی شد. به دلیل استفاده از پس سوز و حرکت در ارتفاع پایین، سوخت درحال اتمام بود...

_____________________________________________________________

 پرواز بر فراز خاک دشمن با فانتوم شناسایی که تنها بود و بی دفاع و سلاحی جز دوربین فیلمبرداری نداشت، دل شیر می خواست. مردانی می خواست که سیاوش وار به دل آتش بزنند و با تهیه عکس از مواضع دشمن، چشمان تیزبین نیروی هوایی باشند و فریدون ذوالفقاری مردی از این تبار بود. خلبان تحصیل کرده و باهوشی که در مدارس و دانشگاههای اتریش، آلمان و انگلستان تحصیل کرده و پیچیده ترین آموزشهای پرواز را در آمریکا با موفقیت به پایان رسانده بود و اینک با کوله باری از دانش و تجربه آمده بود که پاسدار حریم این آب و خاک در برابر هجوم دشمن باشد. در اینجا ابتدا برگی زرین از کارنامه پرافتخار خدمتی او را در عملیات شناسایی بغداد ورق می زنیم و سپس به مرور زندگی نامه اش می پردازیم.

 

شناسایی کامل بغداد

جنگ آغاز شده بود و با توجه به عدم شناخت کافی خلبانان نیروی هوایی از موقعیت اهداف دشمن، باید به طریقی این اهداف شناسایی و با مشخص شدن موقعیت جغرافیایی آنها، برای انهدامشان اقدام می شد.
لذا همزمان با شروع جنگ، عملیات شناسایی و عکس برداری هوایی از مناطق نظامی دشمن نیز آغاز شده بود. این ماموریتها بدین شکل بود که قبل از انجام عملیات، ابتدا از محل عکس برداری می شد، سپس کار بر روی عکسهای گرفته شده انجام می پذیرفت و عملیات طراحی می شد. آنگاه هواپیماهای شکاری-بمب افکن با توجه به همین اطلاعات، به محل رفته و آن جا را بمباران می کردند و سپس دوباره هواپیمای شناسایی به محل اعزام می شد و از آن جا عکس برداری می کرد تا میزان خسارات وارده مشخص شود.
به جز این موارد، هواپیماهای شناسایی به تنهایی پروازهای دیگری را نیز در عمق خاک دشمن انجام می دادند. این ماموریتها به خاطر بعد مسافت، موقعیت پدافند دشمن و نوع عکس برداری بسیار خطرناک بود و اکثر آنها غیر ممکن به نظر می رسید.

عملیاتی حساس
در همین زمان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران تصمیم به انجام یک ماموریت شناسایی بزرگ گرفت. این عملیات به قدری حساس بود که دستور آن راسا توسط فرماندهی محترم وقت نیروی هوایی صادر شده بود و تاکید شده بود حتی اگر ضرورت یابد که چندین بار این ماموریت تکرار شود، باید در نهایت این عملیات انجام شود.
پایگاه هوایی همدان مامور انجام این عملیات شده بود. بارها این گونه ماموریتها توسط خلبانان تیزپرواز نیروی هوایی انجام گرفته بود ولی این بار ماموریت شکل دیگری داشت.
عملیات همان طور که گفته شد بسیار حساس و درعین حال خطرناک بود. با بررسیهای اولیه هم احتمال انجام این عملیات تقریبا صفر بود، ولی این ماموریت به هر قیمتی باید انجام می شد.

عکس برداری کامل از بغداد
طبق دستور ابلاغی، هواپیماهای شناسایی باید از پایگاه هوایی الرشید بغداد، کاخ صدام حسین، مجلس الوطنی، ساختمان وزارت جنگ، ساختمان حزب بعث، ستاد ارتش عراق، پالایشگاه الدوره بغداد، کارخانه اسلحه سازی و انبار مهمات در حومه بغداد عکس برداری می کردند.
تقریبا انجام این عملیات غیرممکن بود. فرماندهی پایگاه هوایی همدان با احضار فرمانده گردان شناسایی پایگاه، این ماموریت را به وی ابلاغ نمود و توضیح داد که این عملیات تا چه حد می تواند در روحیه رزمندگان اسلام تاثیر مثبت بگذارد.
فرمانده گردان شناسایی پایگاه، سرتیپ خلبان شهید "فریدون ذوالفقاری" یکی از بهترین خلبانان هواپیمای فانتوم شناسایی (آر.اف.4) بود.
وی با دریافت ابلاغیه، سریعا مشغول به طرح ریزی این عملیات شد. با توجه به دشواری این عملیات، شهید ذوالفقاری تصمیم گرفت که شخصا این عملیات را انجام دهد.

کار طراحی عملیات آغاز شد
برای این عملیات لازم بود تا چندین نکته مورد توجه قرار گیرد:
اول در نظر گرفتن توان عملیاتی، دوم در نظر گرفتن آمادگی عملیاتی و سوم انتخاب یک خلبان باتجربه و درعین حال شجاع که البته از حیث شجاعت خلبانان، نیروی هوایی با مشکلی مواجه نبود.

شهید ذوالفقاری با توجه به حجم بالای پدافند منطقه، تصمیم گرفت که این عملیات توسط یک فروند هواپیما انجام شود. پس یکی از بهترین خلبانان کابین عقب پایگاه را که جزو شجاعترین و ورزیده ترین خلبانان بود، انتخاب و به وی تاکید کرد جهت رعایت اصول حفاظتی، در مورد این ماموریت با کسی صحبت نکند.
کار طراحی عملیات آغاز شد. به خاطر تنوع نقاط، فاصله آنها، فشردگی پدافند هوایی و نوع عکس برداری طراحی عملیات بسیار دشوار بود.
در قدم اول خلبان ذوالفقاری با بررسی موانع منطقه و نوع عکس برداری، دستورات لازم را برای تجهیز هواپیما به دستگاه های پادکار الکترونیک و دوربینهای مخصوص به گردان نگه داری ابلاغ نمود تا بر اساس آن نیازهای هواپیما تامین گردد.
در دستورات تهدیداتی مثل موشکهای سام 2 و 3 و 6، هواپیماهای دشمن، موشک های برد کوتاه رولند و انواع توپ های ضد هوایی ذکر شد.
قدم بعدی تعیین زمان عملیات بود. شهید ذوالفقاری و کمک خلبان وی، تصمیم گرفتند در اواسط روز این عملیات انجام شود و این به دو دلیل بود: اول این که در این موقع آفتاب کامل بود و عکس ها روشنتر و با کیفیت تر ثبت می شدند، دوم عملیات در این ساعت باعث می شد سایه هواپیما روی زمین نیفتد و در عکسها مشخص نشود.
قدم بعدی تعیین راههای ورودی به بغداد و حومه آن بود. دو مسیر برای ورود به بغداد مشخص و همچنین مقرر شد اهداف با توجه به اهمیت آن اولویت بندی شوند و به ترتیب از آنها عکس برداری شود.
چون هواپیما فاقد هرگونه وسیله دفاعی بود، قرار بر این شد که یک هواپیمای شناسایی ابتدا به پرواز درآید و موقعیت منطقه را بررسی کند و در صورت نبود خطرات احتمالی، هواپیمای عکس برداری و شناسایی به پرواز درآید. همزمان یک فروند هواپیمای رهگیر اف 14 نیز در پشت مرزها به گشت زنی بپردازد که در هنگام بازگشت فانتوم شناسایی، درصورتی که مورد تعقیب هواپیماهای دشمن قرار داشت، از نفوذ هواپیماهای دشمن به خاک کشورمان جلوگیری کند.
همچنین یک فروند تانکر سوخت رسان نیز در همین منطقه با پوشش هوایی همین هواپیمای اف 14 حضور پیدا کند تا در هنگام رفت و برگشت، به فانتوم سوخت رسانی کند. ساعت پرواز نیز ساعت 5/9 صبح روز بعد انتخاب شد.

عملیات آغاز می شود
ساعت 8 صبح روز موعود، خلبانان آخرین چکهای لازم را انجام دادند. همزمان با پدافند مرزی هماهنگ شد و به هواپیماهای اف 14 و تانکر 747 دستورات لازم برای زمان پرواز و همچنین منطقه ایستایی داده شد.
راس ساعت مقرر هواپیمای فانتوم شناسایی به پرواز درآمد. خلبان بعد از پرواز هواپیما را در ارتفاع 18000 پایی نگه داشته و به سمت محل ملاقات با تانکر پیش رفت. در منطقه ایستایی تانکر سوخت رسان منتظر فانتوم بود. در سکوت کامل رادیویی فانتوم به تانکر وصل شد و عمل سوخت گیری با موفقیت انجام شد.
شهید ذوالفقاری بعد از سوخت گیری بلافاصله ارتفاع خود را کم کرده و در ارتفاع 500 پایی وارد دره های مرزی شد و به سمت مرز پیش رفت. در همین ارتفاع فانتوم وارد خاک عراق شد و با گردشی به سمت 290 درجه، به سمت جنوب بغداد پیش رفت. قسمت مشکل ماموریت تازه آغاز شده بود. ذوالفقاری ارتفاع را به 100 پایی رسانده و با سرعت 570 نات به سمت بغداد حرکت کرد. او با توجه به مسطح بودن زمین، مجددا ارتفاع را کم کرد و سرعت را افزایش داد.
در همین هنگام شهید ذوالفقاری متوجه کابلهای برق فشار قوی در روبه روی خود شد و بلافاصله کمی ارتفاع گرفت و از روی آنها به فاصله چند متر گذشت. در این هنگام چند چراغ اخطار دهنده راداری در کابین خلبان روشن شد. ذوالفقاری ارتفاع را کم و به زیر 100 پا رساند.

بر فراز بغداد
بعد از دقایقی شهید ذوالفقاری با تغییر سمت هواپیما، راه بغداد و پایگاه هوایی این شهر را پیش می گیرد. بعد از عبور از راه آهن، هواپیما به 2 مایلی هدف اول می رسد: پایگاه هوایی الرشید. ارتفاع عکس برداری در این پایگاه 500 پا بود. هواپیما همچون شبحی در آسمان پیش می رفت و در یک آن درحالی که عراقیها غافلگیر شده بودند، هواپیمای شناسایی با ارتفاع 450 پا و سرعت بالای 600 نات از روی پایگاه عبور می کند و عکس های زیبایی نیز تهیه می کند.
هواپیما اینک از کنار بغداد گذشته بود. لذا شهید ذوالفقاری با سرعت به سمت شمال بغداد در حرکت بود. عراقیها در این فکر بوند که ماموریت این هواپیما ناموفق بوده و او درحال فرار است. در این هنگام با فاصله گرفتن از شهر، با گردشی مناسب خود را در مسیر دیگری قرار می دهد. کار مرحله اول با موفقیت انجام شده بود و عراقیها مطمئن شده بودند که هواپیمای ایرانی فرار کرده است. در این هنگام ارتفاع هواپیما از سطح زمین حدود 50 پا بود. وقتی هواپیما کمی از منطقه فاصله گرفت، ذوالفقاری با گردشی تند به سمت چپ خود را در مسیر شمال بغداد قرار داد. رودخانه دجله و پلهای آن اولین چیزهایی بودند که خلبانان می دیدند. هواپیما با سرعت به روی شهر رسید و در ارتفاعی متغییر بین 400 تا 1000 پا شروع به عکس برداری نمود.

پرواز در ارتفاع 9 متری
توپهای ضد هوایی بی امان شلیک می کردند. 7 دوربین عکس برداری، تصاویر مواضع دشمن در شهر بغداد را ثبت می کرد. با اتمام این مرحله، خلبان بلافاصله با تغییر سمت، راه پالایشگاه الدوره بغداد را پیش گرفت.
پدافند سهمگین این پالایشگاه باعث شده بود آنجا به دژی نفوذ ناپذیر تبدیل شود. شهید ذوالفقاری در این هنگام برای مصون ماندن از پدافند دشمن، ارتفاع خود را به 30 پا (9 متر) رساند و به محض قرار گرفتن بر روی پالایشگاه، با افزایش ارتفاع به 700 پایی شروع به عکس برداری از این پالایشگاه نمود.
این آخرین هدف بود. لذا خلبانان با گردش 90 درجه راه ایران را پیش گرفتند. در این هنگام هواپیما ارتفاع خود را به 2000 پایی رسانده و با سرعت کمتری به سمت مرز درحال حرکت بود.

هواپیمای عراقی در تعقیب فانتوم
ناگهان خلبان متوجه چراغ اخطار موشک شد که از سمت عقب به هواپیما نزدیک می شد. قبل از این که خلبانان بتوانند عکس العملی از خود نشان دهند، موشک از بالای هواپیما عبور کرد، در مقابل آنها با زمین برخورد کرد و منفجر شد.
ذوالفقاری بلافاصله موتورها را در حالت پس سوز قرار داد و درحالی که 20 مایل تا مرز مانده بود، با حداکثر سرعت پیش رفت که...
موشک دوم در پشت هواپیما منفجر شد و هواپیما دچار تکانهای شدیدی شد. به دلیل استفاده از پس سوز و حرکت در ارتفاع پایین، سوخت درحال اتمام بود. خلبان مجبور شد برای کمتر مصرف شدن سوخت، ارتفاع هواپیما را افزایش دهد. این کار بسیار خطرناک بود چون علاوه بر این که در دید رادارهای دشمن قرار می گرفت، باعث می شد توسط هواپیماهای عراقی رهگیری شود و مورد حمله قرار بگیرد. خلبان با هماهنگی کمک خود به یکباره ارتفاع خود را به 15000 پایی رساند و در همین هنگام ارتفاعات مرزی کشورمان در دید خلبان بود. ذوالفقاری بلافاصله پس سوز موتورها را خاموش می کند و به سمت محل ایستایی برای سوخت گیری هوایی پیش می رود، ولی هنوز از سوی هواپیماهای دشمن تهدید می شد.

سوخت درحال اتمام بود
همه چیز تا این جا خوب پیش رفته بود ولی به دلیل کاهش شدید سوخت فانتوم شناسایی، این هواپیما هر لحظه در خطر سقوط قرار داشت و این باعث می شد که تمامی این عملیات ناموفق باشد. خلبان با تانکر تماس می گیرد و اعلام وضعیت اضطراری می کند. رادار زمینی نیز با هواپیمای اف 14 تماس می گیرد و دستورات لازم را جهت پشتیبانی از فانتوم صادر می کند.
خلبان دوباره با تانکر تماس می گیرد و اعلام خطر می کند که خلبان تانکر به او می گوید که در نزدیک شما هستیم. پس از دقایقی سرانجام خلبان موفق می شود از دور هواپیمای تانکر را مشاهده کند. با نزدیک شدن به تانکر، خلبان هواپیمای سوخت رسان شروع به گردش می کند تا در جلوی فانتوم قرار گیرد. سرانجام کار اتصال انجام می شود و فانتوم شروع به سوختگیری می کند. در این هنگام بود که خلبان متوجه معجزه دیگری شده بود. نشان دهنده بنزین عدد 400 پوند را در زمان اتصال به تانکر نشان می داد و این درحالی بود که اگر مقدار بنزین کم تر از 500 پوند باشد، موتورهای هواپیما خاموش می شوند ولی فانتوم همچنان پرواز می کرد.

معجزه ها ادامه دارد
بعد از سوختگیری، خلبان تانکر جویای عملیات می شود . شهید ذوالفقاری پاسخ می دهد:
- موشک در نزدیکی دم منجر شده است شما نگاه کن ببین چه خبر است؟
خلبان تانکر با کم کردن سرعت در پشت فانتوم قرار می گیرد و پس از وارسی هواپیما دوباره به حالت اولیه باز می گردد.
ذوالفقاری سوال می کند اوضاع چطور است؟ ولی درحالی که چندین بار تکرار می کند جوابی نمی شنود. در نهایت خلبان تانکر می پرسد به کجا می روید که شهید جواب می دهد تهران!
خلبان تانکر که متوجه شده بود وضعیت فانتوم خطرناک است و خسارات وارده بالا می باشد، تصمیم می گیرد تا تهران با فانتوم پرواز کند. لذا بعد از سمت گرفتن به سمت تهران، با پایگاه هوایی تماس می گیرد و با اعلام وضیعت هواپیما به رادار، درخواست اعلام وضعیت اضطراری در پایگاه می کند.
خلبان فانتوم با نزدیک شدن به پایگاه متوجه ماشینهای آتش نشانی و آمبولانس در اطراف باند می شود و تعجب می کند، زیرا او وضعیت اضطراری اعلام نکرده بود.
ذوالفقاری با کم کردن ارتفاع در ابتدای باند فرود می آید و با مهارت و کمک خلبان کابین عقب هواپیما را متوقف می کند.

عملیات با موفقیت 100 درصد با کمک خداوند متعال انجام شد
خلبانان در میان استقبال پرسنل، از هواپیما پیاده می شوند و تازه متوجه عمق حادثه و معجزه می شوند. هواپیما از قسمت دم به طور کل از بین رفته بود. آنها تازه فهمیدند که چرا تانکر آنها را تا تهران همراهی کرد و همچنین در پایگاه اعلام وضعیت اضطراری شده بود.
قدم نهایی، ظهور و چاپ عکسهای گرفته شده بود که این کار با دقت و ظرافت خاصی صورت پذیرفت و بعد از این بود که میزان موفقیت عملیات مشخص شد.
کاخ صدام، مجلس الوطنی و سایر اهداف استراتژیک رژیم بعثی عراق به خوبی در عکسها و فیلمها مشاهده می شد.
کیفیت عکسها و زاویه عکس برداری به قدری دقیق و خوب بود که از تعدادی از عکسها بصورت تبلیغاتی استفاده شد.
این عملیات نمونه بارز یک معجزه الهی بود، زیرا هر کدام از خطراتی که در این پرواز فانتوم شناسایی را تهدید می کرد به تنهایی می توانست مانع از بازگشت هواپیما به پایگاه شود.

--------------------------------------------------------

زندگی نامه سرتیپ خلبان شهید فریدون ذوالفقاری

شهید فریدون ذوالفقاری

درجه : سرتیپ
نام : فریدون
نشان : ذوالفقاری
عنوان سازمانی : معاون عملیاتی منطقه هوایی مهرآباد
عنوان تخصصی : خلبان شکاری
تاریخ تولد : 1324/1/21 تهران
تاریخ شهادت : 1365/3/10
وضعیت تاهل : متاهل
تعداد فرزندان : دو دختر
محل دفن : بهشت زهرا در تهران

فریدون در سال 1324 در خانواده ای نظامی در تهران دیده به جهان گشود. پدرش مهندس الکترومکانیک بود و در ارتش خدمت می‌کرد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان رسانید. فریدون از همان ابتدای تحصیل دارای هوش سرشاری بود؛ چنان که بعد از پایان دوره تحصیلی ابتدایی والدینش او را به دوره‌های آموزش زبان انگلیسی ‌فرستادند.

همزمان با کسب مدرک دیپلم، 17 بهار از عمرش نگذشته بود که برای ادامه تحصیل به اتریش و آلمان رفت و بعد از آن برای فراگیری زبان انگلیسی عازم انگلستان شد. سپس در یکی از دانشگاههای اتریش پذیرفته شد و توانست در کنار تحصیل رشته فنی به سه زبان آلمانی، فرانسوی و انگلیسی مسلط شود.

فریدون پس از اتمام تحصیل در اتریش در 23 سالگی در سال 1346 به ایران بازگشت و بر حسب علاقه به رشته خلبانی وارد دانشکده افسری شد و در مدت 8 ماه با رتبه خوبی، این دوره را پشت سر گذاشت. پس از طی دوره آموزشهای مقدماتی آکادمی و پروازی با هواپیماهای «T-41» و «T-6» در تهران ، برای ادامه تحصیل به ایالات متحده آمریکا اعزام شد.
در آمریکا دوره تکمیلی آکادمی و پرواز با هواپیماهای جت آموزشی «T-37» و جت مافوق صوت «T-38» را با 220 ساعت پرواز طی نموده و در پایان به درجه ستوان دومی مفتخر شد و به ایران مراجعت نمود.
در سال 1348 برای طی دوره پرواز شکاری تاکتیکی هواپیمای «اف-5» در پایگاه یکم شکاری در مهرآباد تهران برگزیده شد و بلافاصله برای ادامه دوره به پایگاه هوایی دزفول منتقل گردید. پس از طی دوره به عنوان خلبان شکاری تاکتیکی «اف-5» به اسکادران 42 شکاری بمب افکن در دزفول منتقل و چندی بعد برای پرواز با هواپیماهای «آراف-5» که یک نوع شکاری شناسایی تاکتیکی مافوق صوت بود، به پایگاه یکم شکاری در مهرآباد تهران اعزام گردید. چیزی نگذشت که برای طی دوره آموزشی شکاری تاکتیکی فانتوم برگزیده شد. او جزو خلبانان باهوشی به شمار می رفت که برای گذراندن دوره پیشرفته هواپیمای شناسایی فانتوم RF-4E  دو باره به آمریکا اعزام شد.
او در آغاز جنگ عراق علیه ایران به عنوان فرمانده اسکادران شکاری شناسایی فانتوم در مهرآباد خدمت می کرد. بخش اعظم عکسهای تاکتیکی از فعالیتهای نیروهای دشمن در خوزستان توسط این خلبان شهید گرفته شده است. شهید ذوالفقاری از آغاز جنگ تحمیلی در اغلب ماموریتهای حساس شناسایی، به صورت داوطلبانه شرکت می کرد. از شاهکارهای عملیات جنگی او علیه اهداف استراتژیک در خاک عراق، گرفتن عکس از مجلس الوطنی عراق و کاخ ریاست جمهوری در بغداد است.
فریدون خلبان بی نظیری بود. در بین خلبانان گردان شناسایی بیشترین آمار پرواز به بغداد متعلق به شهید ذوالفقاری است. جالب اینجاست که در پروازهایش به بغداد برای عکسبرداری، مکررا از روی پایگاه هوایی الرشید که آن زمان یکی از سنگینترین پدافندهای هوایی جهان را داشت رد می شد، ولی یک گلوله ناچیز هم به جنگنده اش اصابت نکرد. خلبانی بود که کاملا سوار بر هواپیما بود و خواسته اش را از جنگنده می گرفت. یعنی با علم، هوش و استعداد پروازی بالایی که داشت، کاملا بر محدودیتها و قابلیتهای هواپیمای RF-4E اشراف پیدا کرده بود.

با توجه به اینکه فریدون دارای  سابقه بیشتر در میان دیگر همرزمانش بود، مدت پروازش در طول مأموریتهای محول شده‌، کامل شده بود. به همین دلیل در آخرین پرواز فریدون، سرهنگ صدیق، فرمانده وقت نیروی هوایی، با پروازش مخالفت می‌کند و او را از ادامه مأموریت جدید باز می‌دارد؛ اما فریدون تیمسار صدیق را قانع می‌کند و قول می‌دهد که پرواز آخر باشد و دیگر به ماموریت نمی‌رود.
تیمسار صدیق برای اینکه بتواند نیروی زبده خود را از این مأموریت خطرناک بازدارد، به نزد آقای هاشمی رفسنجانی می‌رود تا مگر پرواز بهترین نیرویش را لغو کند؛ اما دیگر دیر شده بود و فریدون برای آخرین بار، به منظور شناسایی به سوی کشور عراق پرواز می‌کند.

مرسوم این است که 4 هواپیما برای اسکورت هواپیمای شناسایی همراه ‌شوند؛ اما آن روز یعنی دهم خردادماه 1365، فریدون تنها با 2 هواپیمای اسکورت به ماموریت خود ادامه می‌دهد. دشمن که درصدد بود هواپیمای شناسایی را شکار کند با 4 هواپیمای نظامی به تعقیب هواپیمای او می‌رود و بعد از تعقیب و گریز بسیار، 2 موشک در حوالی جزیره مجنون به هواپیمای شناسایی که فریدون، خلبان آن بوده اصابت می‌‌کند و سرانجام کبوتر سبک‌بال آسمان ایران به آرامش ابدی می‌رسد.

امیرسرتیپ دوم خلبان ناصر رضوانی، یکی از همرزمان فریدون در گردان شناسایی، که مدتی پس از شهادت شهید ذوالفقاری نوار آخرین مکالمه او را با رادار شنیده است می گوید: "مکالمه فریدون با رادار را هیچ گاه فراموش نمی کنم! افسر رادار به فریدون گفت: «ساعت 4 یک هواپیما داری!» گفت: «دارمش!»افسر رادار دوباره گفت:«یک هواپیمای دیگر ساعت 8!» با صدای کلفتی که ناشی از قرار گرفتن در فشار جی بود گفت:«دارمش!» افسر رادار پشت سر آن گفت:«یک هواپیما در ساعت 2!» با صدای کلفت تری نسبت به قبل گفت: «دارمش!»دوباره افسر رادار فریاد زد:«یک هواپیما هم در ساعت 5 داری!» با صدای زمخت تری که ناشی از وارد آمدن حداکثر فشار جی بود فریاد زد: «دارمش!» که بلافاصله پس از رد و بدل شدن این جملات مکالمه قطع می شود. متاسفانه فریدون ذوالفقاری که بدون شک یکی از بهترین خلبانان گردان شناسایی و بلکه نیروی هوایی بود از روبرو مورد اصابت قرار گرفت و به شهادت رسید.
البته این را بگویم که عراقیها شدیدا دنبال این قهرمان بودند که هواپیمایش را بزنند! فرستادن این حجم از هواپیماهای رهگیر به سمت یک هواپیمای شناسایی نشان از برنامه ریزی سنگین بعثیها برای زدن هواپیمای فریدون بود.

هم عراق و هم ما مراکز شنودی در نقاط نزدیک به مرز داشتیم که مکالمات رادیویی به خصوص مکالمات خلبانهای هواپیماها با مراکز رادار زمینی را شنود می کردیم. شکی نیست که بعثیها هم در مراکز شنود خود رد خلبانان شناسایی و یا شکاری- بمب افکن ما را می زدند و آگاهی و شناخت کاملی از آنها داشتند. شهید فریدون هم به عنوان کسی که بارها و بارها به قلب عراق و بغداد زد و سالم برگشت برای بعثیها خلبان شناخته شده و در واقع تحت تعقیب بود."

شهید ذوالفقاری در طی جنگ به علت خدمات فوق العاده جنگی، مدت بیست و سه ماه ارشدیت گرفت و در لحظه شهادت بر اساس قوانین و مقررات ارتش جمهوری اسلامی ایران به درجه سرتیپی و دریافت نشان فتح مفتخر گردید.

________________________________________________________

منابع:

rasekhoon.net

farsnews.com (مصاحبه با مادر شهید ذوالفقاری)

parvazidigar.persianblog.ir

dsrc.ir

sajed.ir

ganjejang.com

گردآوری و تنظیم: newcoy.persianblog.ir 

سهند، اسطوره مقاومت

$
0
0

 ناوشکن سهند

پیشگفتار

پیش از این خاطراتی از دلاوران نیروهای زمینی و به ویژه هوایی ارتش در وبلاگ درج شده است. بجا دانستم که یادی هم از دریادلان نیروی دریایی داشته باشم. آنچه در پی خواهد آمد خاطرات یکی از پرسنل ناوشکن سهند از درگیری دریایی نابرابر با ناوگان آمریکا در سال 1367 است.

شایان ذکر است که به دنبال حمله نیروهای آمریکایی به سکوهای نفتی ایران در خلیج‌فارس در 29 فروردین سال 1367، به ناوچه موشک‌انداز جوشن که در حال گشت در خلیج‌فارس بود، مأموریت داده شد که برای بررسی وضعیت به آن منطقه عزیمت کند. نیروهای آمریکایی پس از آنکه متوجه نزدیک شدن ناوچه مذکور به منطقه شدند، به ناوچه جوشن که در آبهای کشور خودمان قرار داشت، اخطار کردند که از منطقه خارج شود. فرمانده ناوچه در پاسخ به آمریکاییها گفت که «این آبهای ماست و شما باید از منطقه و از آبهای ایران خارج شوید.» سپس آمریکاییها با هدف قرار دادن ناوچه موشک‌انداز جوشن با شلیک چند موشک در نزدیکی جزیره کیش، این ناوچه را غرق و تعداد زیادی از نفرات آن را به شهادت رساند.

ناوشکن سهند که از بندرعباس عازم غرب خلیج‌فارس بود تا جایگزین ناوشکن سبلان شده و به گشت و مراقبت از جزیره خارک و سکوهای نفتی بپردازد، مأموریت یافت که به منطقه درگیری ناوچه جوشن رفته و آنها را کمک کند. نیروهای آمریکایی که از قبل آماده درگیری بودند، با شناسایی ناوشکن سهند، این ناو را در نزدیکی جزیره هنگام مورد حمله بالگردها و ناوشکنهای خود قرار دادند. در ابتدا بالگردها به ناوشکن سهند حمله کردند که با تیراندازی توپ پاشنه به طرف آنها، مجبور به عقب‌نشینی شدند. سپس از راه دور ناوشکن سهند را با موشک مورد هجوم قرار دادند و یکی پس از دیگری موشک به طرف این ناوشکن شلیک کردند، به گونه‌ای که دود و آتش از سرتاسر ناوشکن برمی‌خاست و سلاحهای آن از کار افتادند. به این ترتیب ناوشکن سهند نیز غرق و تعداد زیادی از کارکنان آن به شهادت رسیده و عده‌ای نیز مجروح شدند. در خاطره ذیل از زبان ناخداسوم بازنشسته نادرمبارکی، از بازماندگان ناوشکن سهند، به شرح وقایع آن روز پرداخته شده است. 

 

سهند، اسطوره مقاومت

4 صبح روز 29 فروردین سال 1367، مصادف با اولین روز ماه مبارک رمضان، نگهبان میز پاس بودم. مسعود عباسچی یکی از کارکنان ناو که از مرخصی برگشته بود، وارد ناو شد. با دیدن او از جایم بلند شدم و او را در آغوش گرفتم و به شوخی به او گفتم: مسعود از ترس موشکباران تهران فرار کردی؟  او که بچه تهران بود در جوابم گفت: اجل آدم درهر کجا مقدر شده باشد درهمانجا به وقوع خواهد پیوست، چه در تهران، چه در خلیج فارس. ازهم جدا شدیم، او رفت و من هم که مدت نگهبانی ام به پایان رسیده بود پست نگهبانی خود را تعویض کردم و بعد از خوردن سحری برای استراحت به خوابگاه ناو رفتم.
حوالی ساعت 8 صبح مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: یک ماموریت فوری برای ناو مشخص شده است، سریع آماده شو! در آن زمان ناو ما برای  پاره ای از تعمیرات از دریا به اسکله برگشته بود و در اسکله به سر می برد. افسر رسته پس از دریافت پیام، بلافاصله ما را در سینه ناو جمع کرد وخبر این مأموریت را بدون اشاره به جزئیات آن به ما داد. با شنیدن خبر مأموریت حساس، شور و شعف خاصی در میان بچه ها به وجود آمد. بعضی دوست داشتند با خانواده هایشان خداحافظی کنند، برخی دیگر خانواده وهمه چیز خود را فراموش کرده بودند و فقط به مسلح و آماده کردن ناو فکر می کردند. گویی به همه آنها الهام شده بود که آن روز، روز دیگری است. شهید صفرزایی رو به افسر رسته کرد و گفت چرا حقیقت را به ما نمی گویی، یک دفعه بگو می خواهیم برویم شهید شویم. ما که آمادگی برای شهادت داریم، فقط اجازه بدهید که بریمأخرین خداحافظی خودمان را با خانواده هایمان انجام دهیم؟ افسر رسته در جوابش گفت: نه اینجوری نیست، شما چرا اینجوری فکر می کنید؟
سرانجام مقدمات آماده سازی ناو تمام شد و ناو حوالی ساعت 12:00 ازاسکله جدا شد. حدود 13:30، افسر رسته و فرمانده ناو، مأموریت ما رابه صورت واضح و دقیق اعلام کردند. در ناو حالت جنگی اعلام شده بود. به ما خبر دادند ناوچه جوشن از منطقه دوم دریایی بوشهردر درگیری باناوگان پنجم آمریکا منهدم و در دریا غرق شده است. ریشه این درگیری و تعرض امریکا این بود که یک کشتی نفتی کویتی که درهمروی ناوهای آمریکایی بود، در برخورد با مین دریایی که آن را از طرف ایران می دانستند خسارت زیاد دیده بود و آمریکاییها برای فروکش ساختن این عصبانیت و وارد ساختن ضربه متقابل به ایران به اسکله های نفتی ایران حمله کرده و اسکله رشادت را به آتش کشیده بودند. از طرف دیگر ناوچه جوشن که برای دفاع از اسکله و منابع نفتی ایران به منطقه رفته بود، مورد تعرض و حمله ناوگان پنجم آمریکا قرار گرفته و در دریا غرق شده بود.
خبر تعرض ناوهای امریکایی به منابع نفتی ایران و غرق شدن ناوچه جوشن، حس انتقام جویی را در دل بچه های ناو شعله ورساخت. حدود ساعت 13:45 آژیر محل جنگ در ناو به صدا در آمد.همه سریع به محل سازمانی خود رفتند و با آمادگی کامل مستقر شدند. یک هواپیمای رهگیری و جنگی امریکا به طرف ناو حمله کرد، توپهای مستقر در ناو با تیراندازی خود به سمت آن عکس العمل نشان دادند. هواپیما مجبور به فرار شد وهواپیمای دوم به سمت ناوحمله ورشد، ولی آن هم در وارد ساختن ضربه به ناو ناکام ماند. حدود یک ربع از آغازدرگیری ما باهواپیماهای امریکایی نگذشته بود که اولین موشک به زیرتوپ 20 میلی متری اورلیکن اصابت کرد. این موشک باعث ایجاد شکاف چند متری در پاشنه ناو و از کار انداختن سامانه برق ناو شد. عده ای ازبچه هاهم به شدت مجروح شدند. با تلاش بچه ها آتش سوزی ناشی ازانفجار مهار شد و برق اضطراری ناو روشن شد. بچه ها تمام تلاش خود را برای مقابله با حملات دشمن انجام می دادند. موشکهای دشمن از زوایای مختلف به بدنه ناو اصابت می کرد و بدنه را شکافته و درداخل ناو منفجر می شد. با این وضعیت بچه ها دست از مقابله و دفاع برنمی داشتند و تو پهای ناوهمچنان کار می کرد. پزشکیار ناو به مجروحان رسیدگی می کرد. بچه ها یک به یک مجروح یا شهید می شدند. پرهیزگار رفت برای بچه های مجروح که طلب آب می کردند، آب بیاورد و دیگر برنگشت. منصور کاظمی، پزشکیار ناو در حین رسیدگی ومداوای مجروحین به شهادت رسید. عده ای از بچه ها در داخل آب بودند. دستور ترک ناو صادر شده بود، ولی اغلب بچه ها مقاومت می کردند و تا لحظات آخر قبل از غرق ناو حاضر به ترک ناو نبودند. عده ای ازهمکاران در قسمتهای داخلی ناو گیر افتاده بودند و امکان خارج شدن و نجات دادنشان نبود. درهای قسمتهای مختلف ناو به خاطر ضربات ناشی ازاصابت و انفجار موشک قفل شده بود.
ناخدا رضایی فرمانده دوم ناو، دراین وانفسا به سراغم آمد و گفت نادر! بپر تو آب، بپر تو آب! قایقهای نجات ناو باز نمی شد. آنهایی هم که باز می شدند و در داخل آب بود به خاطر اصابت ترکشهای ناشی از انفجار موشکهای امریکایی متلاشی یا سوراخ شده بود. در طرف دیگر امکان کمک و امداد هوایی وجود نداشت. دریا وآسمان منطقه در سیطره قدرت نظامی و اهریمنی آنها بود. به جنگنده های ایرانی اخطار داده بودند. هرچند در صورت درگیری هوایی،امکان سقوط جنگنده های خودی بسیار زیاد بود. آنها حتی به یدک کشهایی که قصد کمک رسانی به ما را داشتند اخطار داده بودند. خیلی جالب است دشمن وارد حریم دریایی کشور ما شود و به شناورهای ما حمله کند و اجازه هم ندهد کسی به کمک ما بیاید،امریکاییها را می گویم همانها که امروز ادعای دفاع از حقوق بشرمی کنند.

سهند  در آتش، پس از حملات موشکی
با این احوال، ناوهشت موشک خورده بود. موشک نهم درست خورد زیر پاشنه چپ که من در آنجا بودم، شدت انفجار مرا از جای خودبه هوا بلند کرد و محکم به کف پاشنه ناو کوبید. چند دقیقه ای در حالت بیهوشی بودم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم از سرم خون می آید. چشمم پر خون شده بود. احساس گرما در دست راستم کردم، وقتی به دستم نگاه کردم دیدم آستین دستم آغشته به خون شده است. وقتی بیشتر دقت کردم متوجه شدم ترکشی به دست راستم اصابت کرده است. هنوز دست بردار نبودم. با آن حالم به سمت توپ 20 میلی متری رفتم وخواستم دوباره تیراندازی کنم؛ ولی متاسفانه به خاطر اصابت موشک، توپ از کار افتاده بود. در این وضعیت ناچار شدم جلیقه نجات خود را محکم بسته و خودم را داخل آب بیندازم.
خدا رحمت کند شهید ناواستواربهزادپناه را. یک چوب دو متری کنترل صدمات را از داخل ناو به داخل آب انداخت. از طرف دیگر آقای گلبازی یک حلقه نجات به داخل آب انداخت. چوبی که بهزادپناه به آب انداخته بود من یک سر آن را و شهیدبهزادپناه سر دیگر آن را گرفته بود. پنج متری از ناو فاصله نگرفته بودیم که یک موشک دیگر درست به زیر توپ 35 میلی متری خورد و حمیدقهرمانی بلافاصله با اصابت ترکشهای آن به شهادت رسید.
 چند دقیقه ای از این رویداد تلخ نگذشته بود که یک بالگرد امریکا یی به سمت ناوحمله ور شد و یک راکت به طرف ناو شلیک کرد. اصابت ترک شهای راکت، تن بهزادپناه را نشانه رفت و او در آغوشم جان به جان آفرین تسلیم کرد. با ناراحتی رو به گلبازی کردم و گفتم: گلبازی! بهزاد شهید شد. بهزاد شهید شد.
صحنه تلخ و اسف باری بود، دریا رنگ خون گرفته بود، خورشید درسمت راست و ناو سهند در سمت چپ هر دو در حال غروب و افول بودند، اشک در چشمانمان حلقه زده بود، بغض راه گلویمان را بسته بود. بچه ها قرآن می خواندند، بعضی دعا می کردند، گروهی سرود جمهوری اسلامی را سر می دادند. رنگ آب عوض شده بود، دریا رنگ خون شهیدان را به خود گرفته بود. یک آن احساس کردم کوسه ای به طرف من می آید. به بچهها گفتم: بچه ها! اگر کوسه پای مرا زد، شما سریع مرا از جمع خود جدا کنید که فقط کوسه مرا بخورد و احتمال خطر برای دیگر بچه هاوجود نداشته باشد. در آن لحظات چشم خود را بستم و مشغول خواندن شهادتین خود شدم. جرات باز کردن چشم خود را نداشتم، بعد از مدتی دستم را به پای راست، پای چپ، دست راست و دست چپم کشیدم. دیدم دست و پایم سرجایش است. آن وقت به آرامی چشمم را باز کردم، دعای بچه ها مستجاب شد و کوسه از طرف من دور شد و رفت، آنجا امداد غیبی را با تمام وجودم احساس کردم.
هوا رو به تاریکی می رفت، ناو در حال غرق شدن بود، ولی پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی که بر روی دکل ناو بود، همچنان در حال اهتزاز بود. صحنه عجیبی بود، بچه هایی که در آب دورهم بودیم به علامت احترام به پرچم و ناوشکن همیشه جاوید سهند حالت خبردار به خود گرفتیم. بچه ها گریه می کردند. همکاران ما که در داخل اتاقکها و اتا قهای ناو محبوس مانده بودند، زنده زنده به زیر آب می رفتند. خاطرات چندین ساله خدمتم در ناوشکن سهند مانند یک فیلم ازجلو چشمم می گذشت و تنها اشک برگونه هایم جاری می شد. ناو سهند در دریا غرق شد و خورشیدهمان طرف غروب کرد. اما فردا صبح، خورشید دوباره طلوع کرد ولی سهند هیچ وقت سر از میان آبها بر نیاورد. سهند دیگر طلوع نکرد تا هر روز در این سرزمین، صلح، آرامش وامنیت و اقتدار ایران اسلامی طلوع کند. سهند طلوع نکرد تا خلیج فارس برای همیشه، خلیج فارس بماند.
زمان به تندی می گذشت، تاریکی مطلق بر دریا حاکم شده بود. هیچ امیدی به نجات نبود. ناگهان نوری از دور نمایان شد، امید نجات در دلهایمان زنده شد،همه باهم یکصدا فریاد زدیم: کمک!  کمک!  ما اینجاهستیم، کمک!  نور به ما نزدیک شد، ید ک کشی از منطقه یکم به کمک ما آمده بود. کارکنان یدک کش با زحمت و فداکاری خود، ما را ازآب گرفتند و داخل ید ک کش منتقل کردند. در داخل ید ک کش دوباره گریه و زاری را از سرگرفتیم و به یادهمرزمان شهیدمان افتادیم، به حرف مهناوی صفرزا یی که در موقع حرکت می گفت: بچه ها من برنمی گردم. همین طورهم شد و صفرزایی برنگشت و به شهادت رسید و یا مسعود عباسچی که وقتی از او در اسکله پرسیدم: از ترس موشک باران تهران فرار کردی؟ در جوابم گفت: تقدیر و اجل انسان هر کجا باشد، محقق می شود. دقیق همان گونه شد و در خلیج فارس به شهادت رسید نه در تهران. یا ابراهیم زاده، همرزم دیگرمان که سروصورتش سوخته بود و در داخل ید ک کش و بیمارستان بر سر و روی خود می زد و می گفت: نادر! من نتوانستم کمکت کنم، نادر!  من نتوانستم کمکت کنم . منظور او شهید  نادر افشار جوان بود که در داخل اتاقکهای ناو زندانی شده بود و طلب کمک از ابراهیم زاده کرده بود و ابراهیم زاده نتوانسته بود به او کمک کند. برای همین در ید ک کش و بیمارستان مثل افراد موج گرفته که تعادل روحی خود را از دست داده باشد، برسر و روی خودش می زد و می گفت: نادر! من نتو انستم کمکت کنم. سرانجام یدک کش ما را ساعت 04:00 روز بعد به اسکله بندرعباس رسانید و ازآنجا ما را به بیمارستان منتقل کردند.روز 29 فروردین سال 1367 به پایان رسید، اما خاطره تلخ شرارتهای دشمن امریکایی و خاطرات شیرین و پرافتخار از خودگذشتگیهای همرزمان ناوشکن جمهوری اسلامی سهند هیچ وقت در یاد و خاطره ما به پایان نخواهد رسید.

یادمان شهدای ناوشکن سهند

 

_______________________________________________________________

منابع:

1- آب و آتش، مجموعه خاطرات دریادلان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، گردآورنده: سیدجلال موسوی، نشر اجا، چاپ اول (1388)، صفحات 135 تا 141

2- javanonline.ir

گردآوری و تنظیم:

newcoy.persianblog.ir


آشنایی با خانواده فلانکر

$
0
0

سرآغاز طراحی جنگنده‌ی سوخو27 (Su-27) به اواخر دهه‌ی 1960 و اوایل دهه‌ی 1970 میلادی باز می‌گردد. زمانی که ایالات متحده‌ی آمریکا نسل جدیدی از هواپیماهای خود را وارد خدمت نموده بود یا در دست طراحی و ساخت داشت و اتحاد جماهیر شوروی کمبود یک هواپیمای مدرن که قابلیت درگیری هوایی و برد پروازی بیشتر برای برتری در آسمان را داشته باشد به شدت احساس می‌کرد. تا قبل از آن زمان ایالات متحده از نظر برتری هوایی به نقطه برتری مطلق هوایی بر شوروی نزدیک شده بود. از این رو طراحان روسی بر اساس نیازها و تهدیدها به فکر ساخت جنگنده‌ای همه کاره افتادند. در بدو امر آنها با اطلاعات و گمانه‌هایی که در مورد اف-14های ایالات متحده داشتند تصمیم به ساخت هواپیمای مورد نیاز خود بر اساس ساختمان اف-14 زدند و به طراحی نسل جدید هواپیماهای خود پرداختند. متخصصان شوروی اگر چه موفق شدند‌ هواپیمای خود را از لحاظ ساختار و طرح آیرودینامیکی به اف-14 شبیه سازند، ولی هرگز نتوانستند به فناوری فرا پیشرفته‌ی آن نزدیک شوند. شوروی در آن زمان هرگز نتوانست راداری در سطح AWG-9 که در اف-14 به کار رفته بود بسازد. این مدعا بعدها با مدارک و نقشه‌هایی که منتشر شد اثبات شد. این مدارک و نقشه‌ها نشان می‌داد که مدل‌های ابتدایی سوخوی27 تقلیدی ناموزون از اف-14 بوده است.

با ساخته شدن پیش‌نمونه‌های این هواپیما ثابت گردید که این هواپیما به علت پایین‌تر بودن سطح فناوری، توان مقابله با اف-14 در درگیری هوایی را ندارد. این هواپیما در سطح اف-15 نیز نبود، زیرا به خاطر خصایص آیرودینامیکی نمی‌توانست نقش یک بمب‌افکن مطلوب را ایفا نماید. در این زمان روس‌ها کار ساخت و طراحی این هواپیما را به ژنرال پاول سوخوی محول کردند و کار بر اساس طرح پیشنهادی مؤسسه‌ی هیدرولیک موسکو در دفتر طراحی شرکت سوخوی آغاز شد. از این به بعد روس‌ها به نقاط قوت خود تکیه نموده و با استفاده از نقاط قوت خود به ساخت جنگنده‌ای مشغول شدند که یکی از بهترین پرنده‌های نظامی دنیا و شاید با ابهت‌ترین هواپیمای ساخته دست بشر تا کنون باشد. ابتدا متخصصان شوروی با استفاده از معلومات فراوان خود در زمینه‌ی آیرودینامیک ساختار منحصربه‌فردی برای این هواپیما طراحی نمودند که بعدها کامل‌تر گشت و به نمونه‌ی استاندارد و پایه‌ برای سایر ‌مدل‌های سوخوِی در خانواده‌ی فلنکر بدل گشت. متخصصان ‌شوروی از خیر بال‌ها‌ی تاشو گذشتند و بال‌هایی پس‌گرا (رو به عقب) را با زاویه‌ی حمله تند برای این هواپیما در نظر گرفتند. با استفاده از یک جفت ‌پیشران قدرتمند  AL3X هواپیما را طراحی و آماده کردند. درسال 1977 اولین پرواز آزمایشی این هواپیما انجام شد که نتیجه‌ی آن ناپایداری زیادی را در هنگام مانور نشان می‌داد که روس‌ها شروع به تکمیل و رفع نواقص آن نمودند و فناوری پیشرفته‌ای هم که به آن دست یافته بودند بدان افزودند، به طوری که هواپیمای اصلاح شده به اوج طراحی جنگنده‌های روسی و ماندگارترین طرح شرکت سوخوی تبدیل شد. سوخوی27 (Su-27) در آوریل 1981 اولین پرواز موفقیت‌آمیز خود را انجام داد که شوک سنگینی به آمریکایی‌ها وارد نمود و این هواپیما را به یک هواپیمای افسانه‌ای مبدل نمود که در غرب به فلنکر مشهور گشت. از ویژگی‌های سوخو27 (Su-27) می‌توان به اوج‌گیری بسیار زیاد، قدرت‌ مانور فوق‌العاده‌، و حمل 10 موشک هوابه‌هوا از نوع AA-10C با برد بیش از 100 کیلومتر اشاره کرد. این ویژگی‌ها، سوخو27 (Su-27) را به جنگنده ای بی رقیب در جنگهای هوایی تبدیل نمود. مانورپذیری فوق‌العاده‌ی این جنگنده به خاطر طراحی‌ بی‌نظیر آیرودینامیکی و سامانه‌ی پرواز با سیم بود. مخازن سوخت داخلی با حجم زیاد طراحی شدند تا سوخو27 (Su-27) قادر باشد بدون استفاده از مخازن خارجی عمل کند، چرا که مخازن خارجی سوخت در درجه‌ی اول باعث بر هم خوردن طرح آیرودینامیکی و ایجاد نیروی مخالف می‌شود، و درجه‌ی دوم باعث محدودیت در حمل تسلیحات می‌گردد. بنابراین سوخو27 می‌توانست از تسلیحات بیش‌تری بهره‌ ببرد و بدون سوخت گیری تا مسافت 4000 کیلومتر و شعاع 2000 کیلومتر به انجام ماموریت بپردازد. همچنین سوخوی27 (Su-27) از راداری قدرتمند از نوع پالس‌داپلر بهره می‌برد که این هواپیما را قادر می‌سازد تا ضمن درگیری همزمان با چند هدف فضای اطراف را برای جستجوی دیگر تهدیدات زیر نظر داشته باشد. سوخو27 (Su-27) از یک ویژگی دیگر نیز بهره می برد و آن قابلیت رادار قدرتمند این پرنده برای پایین‌نگری (نگاه به پایین) و شلیک به اهداف پایین‌تر است. سری جدید رادارهای سوخو27 این امکان را به خلبان می‌دهد تا بدون آن که هواپیمای دشمن بتواند کار مؤثری انجام دهد یا شاید بدون آن که بتواند متوجه شود، از فاصله‌ای بسیار دور، و ارتفاعی بسیار بالاتر، و بدون نیاز به کاهش ارتفاع، آن را بزند. در تمامی گونه‌های سوخوی27 (Su-27) یک رادار پس‌نگر (رو به پشت) در میان خروجی دو پیشران کار گذاشته شده است تا به خلبان سوخو27 امکان شناسایی اهداف پشت سر و شلیک به آن‌ها را داشته باشد.

سوخو27 به عنوان اولین هواپیمای خانواده‌ی فلنکر در گونه‌های زیادی ساخته شده است که شامل موارد زیر می باشد:

اولین گونه‌ی سوخوی27 با کد P/پی شناخته می‌شود (Su-27P) که یک جنگنده‌ی رهگیر تک‌سرنشینه‌ می‌باشد. دومین گونه‌ی سوخوی27 با کد S/اس شناخته می‌شود (Su-27S) که یک هواپیمای چندکاره با توانایی حمل بیش از 4 تن از انواع تسلیحات هوابه‌هوا و هوابه‌زمین می‌باشد. سومین گونه‌ی سوخوی27 با کد UB/یو‌بی شناخته ‌می‌شود (Su-27UB) که مدل دونفره و آموزشی این هواپیما است. چهارمین گونه‌ی سوخوی27 با کد PU/پی‌یو شناخته می‌شود (Su-27PU). این گونه‌ی سوخوی27 یا همان Su-27PU یک جنگنده‌ی رهگیر دوسرنشینه است که می‌تواند تا 10 ساعت مداومت پرواز داشته باشد و با توانایی راداری منحصر‌به‌فردش تا 10 هدف را به طور هم‌زمان شناسایی کند. این گونه‌ی سوخوی 27 (Su-27Pu) توانایی حمل شمار زیادی از انواع تسلیحات را دارد و می‌تواند به عنوان یک جنگنده‌ی چند‌کاره عمل نماید. این گونه همچنین با نام سوخوی30 (Su-30) شناخته می‌شود.

به طوری که گفته شد، سوخوی27 (Su-27) اولین هواپیمای خانواده‌ی فلنکر است که در واقع پایه‌ی اصلی طراحی هواپیماهای بعد از خود در خانواده‌ی فلنکر می‌باشد. آن چنان که می‌توان گفت سایر هواپیماهای خانواده‌ی فلنکر به نوعی یک گونه‌ از این هواپیما هستند. این هواپیماهای خانواده‌ی فلنکر عبارتند از: سوخوی30 (Su-30)، سوخوی32 (Su-32)، سوخوی33 (Su-33)، سوخوی34 (Su-34)، سوخوی35 (Su-35)، سوخوی37 (Su-36)، سوخوی47 (Su-47). 

سوخوی30 (Su-30):

این هواپیما در واقع یک گونه‌ از سوخوی27 با کد MK/ام‌کی می‌باشد (Su-27MK) که برای نیروی دریایی روسیه طراحی شده است. این جنگنده در سازمان پیمان آتلانتیک شمال (ناتو) فلنکر-سی (Flanker-C) خوانده می‌شود و قابلیت نشت و برخاست بر روی ناو هواپیمابر، انجام حملات دریایی و  مأموریت‌های شناسایی را دارا می‌باشد .نمونه‌های صادراتی سوخوی30 (Su-30 یا همان Su-27MK) در دو گونه با قابلت‌های متفاوت عرضه شده است؛ شامل گونه‌ی Su-MKK  و گونه‌ی Su-30MKI که به نیروی هوایی هند صادر شد.

 سوخوی33 (Su-33):

این هواپیما در واقع یک گونه‌ از سوخوی27 با کد K/کی می‌باشد (Su-27K) که برای نیروی دریایی روسیه ساخته شده است. این جنگنده در ناتو فلنکر-دی (Flanker-D) خوانده می‌شود و مشخصه‌ی اصلی آن بال‌های تاشو برای استفاده از حداقل فضا روی عرشه‌ی ناو هواپیمابر است. سوخوی30 (Su-30 یا همان Su-27K) به همراه هواپیمای یاک-143 (Yak-143) در خدمت نیروی دریایی روسیه می‌باشد و پیشرفته‌ترین هواپیما‌ی نیروی دریایی روسیه است.

سوخوی34 (Su-34):

این هواپیما در واقع یک گونه از سوخوی27 با کد IB/آیْ‌بی می‌باشد (Su-27IB) که بر اساس طرح اولیه‌ی سوخوی30 (Su-30) طراحی شد، اما در ادامه‌ی کار طراحی، صندلی دو خلبان آن به صورت پهلو‌به‌پهلو قرار داده شد. سوخوی34 (Su-34 یا همان Su-27IB) در ناتو "فول‌بک" (Fullback) خوانده‌ می‌شود. در سال 2010 به جای هواپیماهای فرسوده و قدیمی تهاجم تاکتیکی سوخوی24 (Su-24) وارد نیروی هوایی روسیه می‌شوند. در این گونه‌ از سوخوی خانواده‌ی فلنکر، با عریض‌تر شدن کابین خلبان جا برای استفاده از یک مدل جدید رادار شناسایی عوارض زمین فراهم شده است و سامانه‌ی هشدار ارتفاع از سطح زمین نیز به این هواپیما اضافه گردیده است. شناسایی عوارض زمینی و هشدار ارتفاع از سطح زمین دو نیاز اساسی یک بمب‌افکن می‌باشند. همچنین دماغه‌ی عریض‌تر و رو‌ به‌ پایین خمیده شده است که کاهش سطح مقطع راداری را در پی دارد. این تغییرات به همراه یک سامانه‌ی ایونیک (الکترونیک پرواز) پیشرفته‌تر و اضافه شدن کانارد (سطوح کنترلی افقی موجود در لبه‌ی اصلی برا) به سطوح کنترلی هواپیما‌، باعث شده است تا قدرت مانور، برد و کارایی آن در ارتفاعات پایین افزایش یابد. گونه‌ی صادراتی این هواپیما با نام سوخوی32 (Su-32) ارائه شده است. 

سوخوی35 (Su-35):

این هواپیما در واقع یک گونه از سوخوی27 با کد M/ام می‌باشد (Su-27M) که یک گونه‌ی چند‌مأموریته‌ی ساخته شده برای صادرات می‌باشد. این جنگنده در ناتو فلنکر-یی (Flanker-E) خوانده می‌شود. این پرنده همانند سوخوی33 (Su-33) دارای کانارد (سطوح کنترلی افقی در لبه‌ی اصلی برا) است و از پیشرانی قوی‌تر و نیز سامانه‌ی دیجیتال "پرواز با سیم" بهره می‌برد. سوخوی35 (Su-35 یا همان Su-27M) به رادارهای نسل جدید چند حالته مجهز شده است و حسگرهای فروسرخ و جنگ‌افزار‌های پیشرفته دارد. شرکت سوخوی در سال‌های دهه‌ی 2000 سوخو‌های 35 روسیه را نوین‌سازی کرده است تا این هواپیماها تا زمان ورود جنگنده‌ی نسل پنجم شرکت سوخو به خدمت، بتوانند به خوبی از آسمان روسیه دفاع کنند. این سوخوها‌ی 35 نوین از نسل چهار و نیم هستند و دو گونه می‌باشند که با کدهای  BM/بی‌ام (Su-35BM) و S/اس (Su-35S) شناخته می‌شوند. این دو گونه تازه‌ترین مدل‌های خانواده‌ی فلنکر هستند.

 سوخوی37 (Su-37):

این هواپیما که بر پایه سوخوی35 (Su-35) توسعه یافته است، در واقع به مانند سوخوی35 یک گونه از سوخوی27 با کد M/ام می‌باشد (Su-27M). این جنگنده در ناتو فلنکر-اف (Flanker-F) خوانده می‌شود و به مانند سوخو35 مجهز به سامانه‌ی کنترل دیجیتال "پرواز با سیم" است. همچنین سوخوی37 (Su-37) مجهز به سامانه‌‌ی تغییر بردار رانش نامتقارن است که باعث شده است تا این جنگنده به بالاترین قدرت مانور که تا کنون یک هواپیما به‌ آن داست یافته دست یابد. هیچ هواپیمایی در طول تاریخ قادر به اندازه‌ی سوخوی37 (Su-37) مانورپذیر نبوده است. سیامانه‌ی کنترل این هواپیما به اندازه‌ای کار‌آمد می‌باشد که می‌تواند هواپیما را از شرایط بحرانی در هر ارتفاع و شرایطی خارج کند.

سوخوی47 (Su-47):

این هواپیما یک هواپیمای خاص در میان هواپیماهای سوخوی است که تنها یک فروند از آن ساخته شده است. سوخوی 47 با بال‌های پیش‌گرای خود دارای ظاهری نامتعارف است. این هواپیما در روسیه با لقب "برکوت" و در ناتو با نام "فیرکین" (Firkin) خوانده می‌شود.

_______________________________________________

منبع: aerospacetalk.ir

فالکرومهای ایرانی و پروازی دیگر

$
0
0

نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، از سال 1991 به بعد، تعداد 18 فروند میگ MiG-29A  و 7 فروند گونه دوسرنشینه میگ MiG-29UB را تحویل گرفته است. این هواپیماها پس از قراردادی که در ژوئن 1990 بین دولت ایران و روسیه به امضا رسید، تحویل نیروی هوایی ایران داده شد. میگ MiG-29  نخستین و تنها جنگنده رهگیری است که پس از جنگ ایران و عراق خریداری شد و براساس برنامه قرار بود که به‌عنوان جایگزین برای F-14 تامکت‌های از دست رفته درطی جنگ و زمین‌گیر شده به‌علت در دسترس نبودن قطعات یدکی، وارد خدمت شوند. این قرارداد به‌عنوان بخشی از برنامه بزرگ نیروی هوایی برای بازسازی قدرت جنگنده‌های نیرو، پس از جنگ، در زمان فرماندهی سرتیپ «منصور ستاری» بر نیروی هوایی بسته شد و اجرایی گردید. دراصل و براساس همان برنامه بزرگ، قرار بود 48 فروند فالکروم برای ایجاد پوشش دفاع هوایی شهرهای بزرگ «تهران»، «شیراز» و «تبریز» وارد کشور شوند اما این روند به‌علت کمبود بودجه ایران، با تحویل همان ارقامی که در ابتدا ذکر شد به پایان رسید.

میگ MiG-29 پس از ورود به ایران، لباس دو گردان شکاری تاکتیکی و گردان 11 شکاری تاکتیکی در پایگاه یکم شکاری تهران و گردان 23 شکاری تاکتیکی در پایگاه دوم شکاری تبریز وارد خدمت شدند. براساس مفاد قرارداد، تعداد 400 نفر از مستشاران، متخصصان فنی و معلم روس وارد ایران شدند تا عملیات جنگنده‌های میگ MiG-29 را درطی 7 سال پشتیبانی کنند. برهمین اساس، روس‌ها متعهد گردیدند که نیروی هوایی ایران را برای کاربری فالکروم درطی 25 سال یا 25 هزار ساعت پرواز، از لحاظ قطعات یدکی و کمک‌های فنی، پشتیبانی کنند.

هواپیماهای میگ MiG-29 تحویل داده شده به ایران درواقع هواپیماهای کارکرده نیروی هوایی روسیه بودند که با گذشت حدود 18 سال از عمر خدمتی و پروازی‌شان، تقریبا نیمی از آنها به آخرین ساعات پروازی تعیین شده توسط شرکت سازنده رسیده بودند. با اتمام این ساعت پرواز، براساس تخمین منابع نظامی، حداقل 2 فروند میگ MiG-29A و 4 فروند میگ MiG-29UB  به‌علت به پایان رسیدن زندگی عملیاتی‌شان، زمین‌گیر شده و وارد انبارها گردیدند. در ادامه، شرکت سازنده روس موفق نشد که دستورالعمل‌های فنی را برای افزایش ساعت و سیکل پروازی میگ MiG-29 به ایران و نیروی هوایی ارتش تحویل دهد. درنتیجه نبود این دستورالعمل‌ها، متخصصان فنی نیروی هوایی نتوانستند در زمان استاندارد و با طی ساعت کار فنی تعیین شده، کار تعمیرات اساسی و بهسازی فالکروم‌های مزبور را به پایان برسانند و درنتیجه، این فرایند مقداری به درازا کشید.

فرماندهان نیروی هوایی که برای راه‌اندازی فالکروم‌های زمین‌گیر شده خود، وجود دستورالعمل‌ها را ضروری و اجتناب‌ناپذیر می‌دانستند، تلاش خود را برای به‌دست آوردن این کتاب‌ها از تمام منابع موجود و در دسترس در سراسر دنیا به‌کار بستند.

با این‌حال از اواسط دهه 90 تاکنون، ایران توانسته است بدون کمک مستشاران روس و با تکیه بر توان داخل کشور و متخصصان زبده در درون نیروی هوایی، چک‌های دوره‌ای و سبک این جنگنده را انجام دهد. نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، در راستای تجهیز و تکمیل وسایل زمینی ناوگان فالکروم‌های خود، با توجه به عدم توانایی روس‌ها در تامین این تجهیزات، دست به خرید آن از دیگر کشورهای صاحب میگ MiG-29 زدند.

هم‌زمان کوشش‌هایی برای بهسازی و ارتقای قابلیت‌های فالکروم در نیروی هوایی ایران به جریان افتاد. یکی از این بهسازی‌ها، تجهیز میگ MiG-29 به لوله سوخت‌گیری هوا به هوا بود که در افزایش برد عملیاتی این جنگنده تاثیر به‌سزایی داشت. وجود لوله سوخت‌گیری هوایی، درحالی که هواپیما به مخازن سوخت خارجی مجهز نیست و متکی به مخازن سوخت داخلی است از تاثیر عملیاتی پایینی برخوردار است. پس می‌بایست بر روی میگ MiG-29های ایرانی که توانایی حمل مخازن سوخت خارجی نداشتند، این قابلیت ایجاد می‌شد. با توجه به این‌که تصمیم فرماندهان نیروی هوایی ایران بر افزودن مخازن سوخت خارجی به جنگنده، این توان صنعتی در داخل ایران موجود نبود، کشور بلاروس به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین کاربران میگ MiG-29، مورد توجه قرار گرفت و پس از مذاکرات انجام شده بین مسوولان ذی‌ربط دو کشور و دو نیروی هوایی، تعدادی مخازن سوخت خارجی 1520 لیتری که در قسمت مرکزی زیر بدنه نصب می‌شد، از بلاروس خریداری گردید.

همان‌طور که قبلا ذکر شد، طبق دستورالعمل‌های این جنگنده، با به پایان رسیدن عمر هواپیماهای میگ MiG-29 ایرانی، برخی از این هواپیماها از فهرست جنگنده‌های عملیاتی خارج شده و به درون انبارها هدایت شدند. نخستین گونه فالکروم که از رده پروازی خارج شد، یک فروند میگ MiG-29UB متعلق به گردان 23 شکاری بود که در سال 2006 سیکل پروازی خود را به پایان رساند. در ادامه، یک فروند UB دیگر، به‌همراه یک فروند میگ MiG-29A از همان گردان در سال 2007 به رده هواپیماهای بازنشسته پیوست. در تابستان سال 2008، یک فروند گونه UB از گردان 11 شکاری در مهرآباد با رسیدن زمان انجام تعمیرات اساسی، از فهرست هواپیماهای عملیاتی خارج شد تا در ادامه، در بهار 2009 هم یک فروند دیگر از هواپیماهای آموزشی میگ MiG-29UB به وی بپیوندد.

با زمین‌گیر شدند و غیرعملیاتی گشتن این تعداد فالکروم بود که نیروی هوایی به فکر آغاز برنامه سنگین تعمیرات اساسی میگ MiG-29 به‌صورت بومی افتاد. درنتیجه این تصمیم فرماندهان نیروی هوایی، تاسیسات تعمیر و نگهداری میگ MiG-29 در تهران و تبریز با همکاری نزدیک با شرکت «صنایع هواپیمایی ایران» (IACI) بهسازی، انجام تعمیرات اساسی و بازگردان به رده پروازی هواپیماهای زمین‌گیر را به‌عهده گرفتند.

«ولادیمیر پوتین» که در اکتبر 2007 و با هدف انجام مذاکره با دولت ایران برسر مسایل حقوقی دریای خزر وارد تهران شد، درکنار چانه زدن‌های سیاسی و دیپلماتیک، یک قرارداد به ارزش 150 میلیون دلار که به موجب آن، می‌بایست 50 دستگاه موتور توربوفن RD-33 ساخته شده توسط شرکت «ماشین‌سازی چرنشیف مسکو» تحویل نیروی هوایی ایران داده می‌شد. ایران در مذاکرات برای خرید این تعداد موتور، به طرف روس توضیح داد که این موتورها را برای پروژه داخلی توسعه و ساخت جنگنده «آذرخش» نیاز دارد. ولی گمان می‌رود که ایران از موتورهای خریداری شده برای راه‌اندازی هواپیماهایی که ساعت پرواز موتورشان به پایان رسیده و زمین‌گیر شده‌اند، بهره‌برداری نموده است. تحویل این موتورها از سال 2008 آغاز شده.

 

آغاز برنامه

با در دستور کار قرار گرفتن کار بهسازی و تعمیرات اساسی در برنامه جاری مرکز تعمیر و نگهداری میگ MiG-29 در تهران، این مرکز درخواست ارسال یک فروند میگ MiG-29UB غیرپروازی گردان 23 شکاری که مدت‌ها بود در انبار قرار داده شده بود را به تبریز ارسال کرد و مسوولیت انجام تعمیرات اساسی آن را به‌عهده گرفت. با ورود میگ مزبور به تهران، کار بر روی آن به‌همراه آغاز برنامه راه‌اندازی دو فروند میگ MiG-29A وارد مرحله اجرایی شد.

دو فروند میگ MiG-29A درحالی به مرکز تعمیرات فالکروم تهران تحویل داده شدند که در شرایط فنی بسیار بدی به‌سر می‌بردند. با این‌حال، تلاش برای بازگرداندن این هواپیماها به شرایط پروازی آغاز گشت. با اتمام عملیات تعمیر و نگهداری مرکز تهران و تکمیل برنامه بهسازی بر روی یک فروند فالکروم گونه A، خلبان آزمایشگر در سپتامبر 2008 هواپیما را از مرکز مزبور تحویل گرفت و «پرواز عملکردی» (FCF) 30 دقیقه‌ای میگ MiG-29 مزبور را با موفقیت به پایان رساند.

فالکروم دیگر از مرکز مزبور در تهران بیرون آمد و در بهار 2010 به خدمت در نیروی هوایی بازگشت. هم‌زمان، مرکز تعمیر و نگهداری فالکروم در تبریز نیز خبر اتمام انجام تعمیرات اساسی بر روی یک فروند میگ MiG-29UB را به اطلاع فرماندهان نیروی هوایی رساند. تبریزی‌ها در این میان فعال‌تر ظاهر شده و دومین فالکروم تعمیر اساسی شده را نیز در ژوئن 2010 وارد خط پرواز کردند. این هواپیما در سال 2001 صدمات عمده دیده بود و به‌علت نبود قطعات یدکی، به‌مدت بیش از 8 سال از پرواز دور مانده بود.

هم‌اکنون نیز شرکت صنایع هواپیمایی ایران (صها)، با همکاری مراکز فنی نیروی هوایی در تبریز و تهران، بهسازی، ارتقا و تعمیراساسی فالکروم‌های ایرانی را ادامه می‌دهد. گزارش‌های تاییدنشده‌ای از کمک روس‌ها به شرکت صنایع هواپیمایی ایران (صها) در مهرآباد برای انجام تعمیرات اساسی میگ MiG-29 وجود دارد. با وجود کمبود قطعات یدکی، نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران از سال 2008 تاکنون موفق شده است تعداد 5 فروند فالکروم را از انبارها بیرون کشیده و روانه خط پرواز کند. براساس برنامه‌ای بلندمدت، نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران تصمیم دارد هواپیماهای زمین‌گیر موجود را تنها با تکیه بر توان فنی متخصصان نیروی هوایی و شرکت صنایع هواپیمایی ایران (صها)، به شرایط پروازی بازگرداند.

 ________________________________________________________

منبع: ganjejang.com (به نقل از ماهنامه Air Force Monthly شماره 269)

حماسه سوباشی

$
0
0

مقدمه

در روزگار جنگ، پدافند از آسمان کشور در سخت ترین شرایط ممکن صورت می گرفت و تجهیز ارتش عراق به انواع جنگنده-بمب افکنهای پیشرفته روسی و فرانسوی، وظیفه حراست از آسمان میهن را خطیرتر و با دشواری بیشتر روبرو می ساخت. قهرمانان پدافند هوایی در این برهه تاریخی علاوه بر شناسایی و دفع تجاوز هواپیماهای دشمن، بیش از 200 فروند از هواپیماهای متجاوز را ساقط کردند. پرسنلی که در این واحدها خدمت می کردند، با مایه گذاشتن از جان، از حریم هوایی این مرز و بوم دفاعی جانانه کردند. یک نمونه بارز از این جانفشانیها، حماسه ای است که در سایت راداری سوباشی روی داد.

رادار سوباشی در طول جنگ همچون خاری در چشم دشمن بود و دشمن در آخرین روزهای جنگ بر آن شد که این سایت راداری را در حمله هوایی نابود کند. خدمه سایت با وجود آگاهی از نیت شوم دشمن، یک دم سر از ادای وظیفه برنتافتند و شجاعانه جان بر سر پیمان نهادند. نام فرمانده شهید این سایت هنوز هم بر سر زبانهاست: سرهنگ شهید فرهاد دستنبو.

 

موقعیت و اهمیت سایت سوباشی

سایت رادار پدافند هوایی «سوباشی» واقع در ارتفاعات همدان، به عنوان یکی از مهمترین سایتهای راداری کشور در زنجیره عظیم پدافند هوایی (رادارهای پیش اخطار، رادارهای کنترل آتش، سامانه های موشکی زمین به هوا، شبکه دیده بانی، توپ های ضدهوایی و ...) نقش ویژه و موثری در مقابله با تهاجمات هوایی عراقی ها در زمان جنگ تحمیلی ایفا کرد. محل استقرار این سایت در نزدیکی روستایی است در حدود 50 کیلومتری غرب کبودرآهنگ در استان همدان موسوم به سوباشی. سوباشی، یک واژه آذری و به معنی سرِآب و سرچشمه است.
این سایت راداری در دوره جنگ، ضمن رهگیری هواپیماهای دشمن، کنترل و هدایت هواپیماهای ورودی و خروجی به مرزهای غرب کشور، کنترل آتش سایت های موشکی ارتش و سپاه، کنترل آتش پدافند هوایی مستقر در منطقه (زمینی، هوایی و...)، اعلام وضعیت (سفید، زرد یا قرمز) به 13 استان کشور را برعهده داشت. در حقیقت رادار سوباشی با تغذیه چندین سایت راداری، سایت های موشکی زمین به هواو سامانه های توپ ضدهوایی آسمان کل منطقه غرب، بخشی از شمال غرب و جنوب غرب را تحت پوشش خود داشت.
با توجه به اهمیت مناطق یاد شده به عنوان معابر نفوذ هواپیماها و هلیکوپترهای دشمن (یا هرنوع هواگرد دیگر)، از وجود قویترین نفرات در سطح آموزش بالا و مهارت بی نظیر در سایت راداری فوق استفاده می شد. به دلیل عملکرد مناسب این سایت راداری که همچون یک دژ مستحکم در برابر حملات هوایی عراقی ها ظاهر می شد خلبانان عراقی همواره از نزدیک شدن به سایت راداری سوباشی و مواضع ضد هوایی فوق وحشت داشتند.
براین اساس آنها در برخی مواقع حریم دفاعی سایت فوق را دور زده و از سایر قسمت ها (جنوب یا شمال کشور) وارد حریم هوایی جمهوری اسلامی ایران می شدند و این مسئله زحمت عراقی ها را جهت دستیابی به اهداف خود سخت تر می کرد. لذا عراقی ها شدیدا در تلاش بودند که این سایت راداری را مورد حمله مستقیم و انهدام قرار دهند. 157 مرحله حمله عراقی ها به سایت و استفاده آنها از موشکهای ضد رادار و ناکامی در مختل نمودن عملکرد سایت گواهی بر هوشیاری دلیرمردان پدافند هوایی است. این ناکامی ها و استمرار موفقیت کارکنان غیور سایت سوباشی منجر به بروز کینه ای عمیق از عملکرد پدافند هوایی خصوصا سایت راداری در دل فرماندهان نیروی هوایی عراق شد. به گونه ای که ژنرال "سعید شعبان" فرمانده وقت نیروی هوایی عراق در مصاحبه ای با بخش فارسی رادیو بغداد با عصبانیت عنوان می کند که "به هر طریق ممکن افتخار نابودی پایگاه سوم شکاری همدان و سایت راداری سوباشی (حتی اگر خلبانان عراقی نتوانستند) باید نصیب خودم شود".
عمق کینه توزی عراقی ها نسبت به عملکرد این سایت راداری از آنجا مشخص می شود که علی رغم پذیرش قطعنامه 598 در 27 تیرماه 1367 حمله ناجوانمردانه عراقی ها در 5 مرداد همان سال (حدود یک هفته پس از پذیرش قطعنامه) انجام شد.

روز واقعه

با آغاز عملیات مرصاد در روز 03/05/67 و متعاقب یکی از تجاوزات هوایی عراقی ها در 04/05/67 رادار سوباشی مورد اصابت بمبی قرار می گیرد که در محوطه سایت منفجر شده و بر اثر انفجار فوق سقف اتاق عملیات دچار ریزش شده و تکه ای از آهن سقف بر سر شهید دستنبو اصابت کرده و منجر به مجروح شدن وی می شود، اما این شهید بزرگوار در آن روز با سر باند پیچی شده همچنان به ادامه ماموریت خود مشغول می شود.
روز بعد، یعنی 05/05/67 شرایط منطقه آنچنان حاد است که کلیه مسئولان ستاد پدافند هوایی در سایت سوباشی به سر می برند. باتوجه به حجم بالای کار تقریبا هیچ کدام از کارکنان سایت موفق به صرف نهار نمی شوند. تعدادی از کارکنان نیز با توجه به اینکه در شیفت شب قبل به سر می بردند داوطلبانه همچنان مشغول به انجام وظیفه بودند.
در ساعت 16 روز 05/05/67 هواپیماهای عراقی که در دستیابی به اهداف خود در بمباران شهرهای غربی کشور ناتوان مانده بودند، در بازگشت از ماموریت شکست خورده خود به وسیله موشک هوا به زمینی که از فاصله ای دور شلیک شده بود اتاق عملیات سایت سوباشی را منهدم کرده و 19 نفر از کارکنان را در همان لحظه به شهادت می رساندند.
حضور آگاهانه کارکنان سایت تا آخرین لحظه (علی رغم اینکه تعدادی از آنها در زمان استراحت خود و داوطلبانه در محل عملیات حضور پیدا کرده بودند) و با توجه به وجود امکان خروج از سایت و عدم استفاده از امکان فوق و اطلاع از عاقبت حضور و شهادت و پایمردی و انجام وظیفه تا آخرین لحظه منجر به این شد که نام سایت سوباشی در تاریخ ثبت شده و حضور کارکنان سایت حماسی و عاشورایی تعبیر گردد.
 بنا به روایتی، حمله به سایت سوباشی توسط یک فروند MiG-25BM انجام شد. در روزهای آخر جنگ BM ماموریت یافت تا آخرین گونه ارتقاء یافته موشکهای ضدرادار Kh-58U و Kh-31P روسی را علیه رادارهای هشدار زودهنگام موج کوتاه دوربرد «وستینگهاوس» ADS-4 ایران آزمایش کند. موشک مزبور موفق عمل کرد و توانست رادار «سوباشی» همدان را مورد اصابت قرار داده و با وجود پرسنل آموزش دیده و باتجربه، خسارات سنگینی را به آن سایت راداری وارد نماید.


شرح ماجرا از زبان یکی از همرزمان

هادی فرخی سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی در خصوص عملکرد مرکز پدافند هوایی همدان موسوم به سایت سوباشی و حماسه دلیرمردان پدافند چنین می گوید:
"مرکز عملیات پدافند هوایی در تهران و مراکز پدافند منطقه ای یا S.D.C ها که در نقاط مختلف کشور از جمله سوباشی همدان مستقر هستند و مراکز کنترل گزارش که تابع آنها هستند، شبکه ای را تشکیل می دهند که  از 50 سال پیش On Line بودند. یعنی اگر به فرض در گوشه شمال غرب کشور تحرکی دیده می شد، در لحظه به تهران گزارش می شد. یعنی کار در مراکز عملیات منطقه ای مثل همدان یعنی کار 24 ساعته و هفت روز در هفته، چه در جنگ و چه در صلح.
سایت سوباشی در هشت سال دفاع مقدس وظایف سنگینی داشت که یکی از آنها کنترل عملیاتی و کنترل آتش پدافند هوایی بیش از 37 شهر بود. این رادار وضعیت های مختلف آمادگی را به پدافند این شهرها و مناطق اعلام می کرد. پدافند را هدایت می کرد، اعلام می کرد که چه زمانی مجازند شلیک کنند. هم چنین پروازهای گشت زنی جنگنده های خودی برای دفاع از این شهرها به عهده سایت سوباشی بود.
در جنگ شهرها نیروی هوایی عراق با هواپیماهای میگ-25 که در ارتفاع بالا پرواز می کردند روی شهرهای ما چند بمب بی هدف پرتاب می کرد و فرار می کرد تا با کشتن شهروندان بی دفاع روحیه مردم ما را خراب کند. ارتفاع پروازی میگ های 25 به قدری بالا بود که ما نمی توانستیم با آنها درگیر شویم. اولین هواپیمای میگ 25 که توسط پدافند هوایی سپاه سرنگون شد در اصفهان و با هدایت سایت سوباشی بود.
از  کارهای مهم سوباشی هدایت جنگنده هایمان بود، یعنی هواپیماهای فانتوم اف-4 یا اف-14 را در بعضی جاها و به خصوص شیارهای کوهها نگه می داشتیم به هواپیماهای مهاجم عراقی حمله می کردیم و گریز می کردیم. خلبانان ما با سوخت گیری از هواپیماهای تانکر در هوا بعضی وقت ها تا هفت ساعت برای پوشش هوایی منطقه در آسمان بودند.
 همچنین بحث آلرت را داشتیم که خلبان داخل هواپیما بر روی باند آماده پرواز بود و به محض اینکه رادار هواپیمای دشمن را کشف می کرد بعد از پنج دقیقه بلند می شد و ما آن را به سمت هواپیمای دشمن هدایت می کردیم. جنگ و گریز در هوا و هدایت هواپیمای خودی با توجه به سرعت بالای دو هواپیما که روی هم بیش از دو برابر سرعت صوت است زیرکی و سریع الانتقالی خاصی را می طلبد. یک لحظه اشتباه یعنی انهدام هواپیمای خودی یا حمله موفق هواپیمای دشمن به شهرها.
در مورد بمباران مناطق نظامی و حیاتی دشمن هم ما اکیپی بودیم که قبل از حمله خلبانان عمل کننده را توجیه می کردیم. اگر حمله مثلاً سپیده دم بود ساعت دو یا سه نیمه شب به سایت سوباشی می رفتیم و پشت دستگاه می نشستیم. چون اطلاعات حمله را نباید پخش می کردیم و هواپیماهای خودی را هدایت می کردیم بدون اینکه با آنها صحبت کنیم. مثلاً به وسیله شماره هایی که رادیو بیان می کرد و زمانی که بمباران انجام می شد تازه خلبان ما اجازه داشت با ما صحبت کند.


در کنار رادار سوباشی ما شبکه دیده بانی مردمی را هم فعال کرده بودیم. چون رادارهای زمینی هر چه قدر هم کامل باشند باز نقاط کور دارند. ما به ادارات مختلف در غرب کشور مراجعه می کردیم، به ایستگاههای آتش نشانی مراجعه می کردیم، مساله را برای اینها توجیه می کردیم و از آنها می خواستیم که اگر هواپیمای مشکوکی دیدند از طریق تلفن به سایت اطلاع دهند. اگر اطلاعات آنها موثق بود از آنها تقدیر می شد. این شبکه خیلی به ما کمک کرد و ما بارها از این اطلاعات جهت سرنگونی هواپیماهای عراقی استفاده کردیم و این هم میهنان را هم با ساعت و سکه طلا مورد تشویق قرار دادیم.
رادار سوباشی در جنگ همانند خاری در چشم دشمن بود. این رادار در ارتفاع نصب شده بود و احاطه کامل به شیارهای داخل خاک خودمان و عراق داشت. من در چهار سال آخر جنگ تحمیلی به عنوان معاون عملیات در آنجا مشغول به خدمت بودم. بارها هواپیماهای عراقی که از کمک مستشاران روسی و فرانسوی بهره می بردند سعی کردند تا این رادار را مورد هدف قرار دهند که موفق نشدند.
پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران و عراق، حالت نه جنگ و نه صلح برقراربود. ما تصورمان این بود که دیگر عراق از مرزهای بین المللی رد نمی شود. منتها نه تنها عراق در زمین و هوا به قطعنامه اعتنا نکرد بلکه منافقین را هم روانه خاک ما کرد.
پنجم مرداد ماه سال 1367 بود. هواپیماهای عراقی از صبح چندین نوبت سایت سوباشی را بمباران کرده بودند که ناموفق بود، چون پدافند کنار سایت امکان بمباران دقیق را به آنها نداده بود. بعد از ظهر یک هواپیمای عراقی از فاصله دور با بمب لیزری دقیقاً اتاق عملیات رادار را هدف قرار داده بود.
در آن زمان من در پایگاه همدان بودم. تا آنجا که یادم می آید در ستاد پایگاه بودم و مشغول بررسی نامه ها بودم که به من تلفن زدند گفتند مثل اینکه سوباشی مورد حمله قرار گرفته است. دیده بان ها گزارش داده بودند و تماس تلفنی هم با سوباشی قطع شده است. سه تا ماشین آماده شدیم و سریع حرکت کردیم . فاصله پایگاه همدان تا سایت سوباشی تقریباً 36 کیلومتر است. ما طی 50 دقیقه به سایت رسیدیم.
حقیقتاً آنجا عاشورایی بود و طوری این عزیزان شهید شده بودند که انسان فراموش می کرد زندگی جریان دارد. چون دورتادور اتاق عملیات دیواره های قطور بتنی بود و بمب از بالا وارد اتاق شده بود، موج انفجار از داخل اتاق خارج نشده بود و همه چیز را منهدم کرده بود. تیرآهن های قطور مثل یک کلاف خم شده بود. چون بمب دقیقاً به اتاق عملیات اصابت کرده بود نفراتی که در قسمت های دیگر و پناهگاه بودند هیچ صدمه ای ندیده بودند.
آمبولانس و بالگرد به محل آمد. هر کس کاری می کرد. آن قدر آوار زیاد بود که رسیدن به جنازه ها هم سخت بود. همه در حال گریه جنازه ها را در می آوردند و بسته بندی می کردند. بعضی ها بدحال شدند. جنازه هیچ کدام از این عزیزان کامل نبود. جنازه ها را که به موطن اصلیشان فرستادیم روز بعد دو تا دست پیدا شد. دوستان گفتند می توانیم با آزمایشات پزشکی بفهمیم این دست ها مال کدام شهید است اما بنا به فتوای امام که شهید نبش قبر ندارد، این دو دست را به عنوان یادبود شهدای سوباشی در ورودی سایت سوباشی دفن کردیم.
تمام این عزیزان که در اتاق عملیات بودند شهید شدند. 19 نفر که 18 نفرشان از پدافند هوایی بودند و یک نفرشان رابط نیروی زمینی بود. اینها بهترین های پدافند بودند. در اتاق عملیات باید هشت نفر حضور داشتند اما بقیه از استراحت شیفتشان زده بودند و داخل اتاق عملیات بودند تا اگر از دستشان بر می آید کمکی کنند، چون جنگ شهرها از طرف هواپیماهای عراقی فکر همه ما را ناراحت کرده بود و می خواستیم هر کاری از دست ما برمی اید انجام دهیم.
این بچه هایی که آنجا بودند کسانی بودند که برای ماموریت های خاص آموزش دیده بودند. برای هدایت هواپیماهای اکتشافی. اینها را با هواپیماهای کوچک به سایت های رادار می بردند برای اینکه هواپیماهای اکتشافی را هدایت کنند تا عکس های لازم را بگیرند و مسیرهای حمله جدید را انتخاب کنند و برگردند. این شهدا جوانترینشان 23 سال داشت و صاحب یک بچه 2 ساله بود و مسن ترین آنها شهید عسکری هم دوره من افسر عملیات سایت سوباشی بود. من تقریباً همه آنها را می شناختم. شهید زمانی، شهید جودکی، شهید جامعه شورانی که از نیروی زمینی بود یا شهید دستنبو که اصلاً از همدان منتقل شده بود. ایشان در معاونت عملیات نیرو با امیر غلامی همکاری می کردند. امیر غلامی، ایشان را که افسر راداری خبره ای بودند به تهران آورده بود تا برای بعضی ماموریت ها یا بعضی مشاوره ها پیش ایشان باشد. ایشان افسر شجاع و سریع الانتقالی بود و لحظه ای که رادار مورد هدف قرار گرفت ایشان پشت اسکوپ بود و برای ما نقل شده که در حال هدایت یکی از شکاری های خودی بوده است.
سالها از آن اتفاق گذشته است، منتها من ندیدم که جایی از این شهدا صحبتی شده باشد. چون هر وقت که صحبت اتاق عملیات رادار بوده عنوان می شده که سری است و نباید مطرح شود.
حمله به سایت سوباشی ضربه بزرگی به ما بود هم از نظر نفرات و هم اینکه ما یکی از مهم ترین رادارهایمان را از دست دادیم. البته کمتر از بیست و چهار ساعت از این حادثه نگذشته بود که پرسنل پدافند یکی از رادارهای تاکتیکی را از مکان دیگری به سوباشی منتقل کردند تا شبکه راداری ما دچار اختلال نشود.
الان وقت استفاده از این تجارب و عنوان این رشادت هاست و من عرض می کنم که در آخر جنگ شاید نسبت هواپیماهای عراق به ما ده به یک بود. اما پیروزی ما و نقش رادار و اقدام تاکتیکی بر علیه هواپیماهای دشمن، پدافند را سرافرازانه از جنگ خارج کرد."

______________________________________________________________

منابع:
ماهنامه صف، شماره 366، خرداد 1390، صفحه 15
magiran.com (به نقل از روزنامه رسالت، شماره 5904، 14/4/85، صفحه 7)
nedaja.aja.ir
mashreghnews.ir
ganjejang.com

گردآوری و تنظیم: newcoy.persianblog.ir

نقش سرنوشت ساز نیروی هوایی در نبردهای نوین

$
0
0

استفاده گسترده از نیروی هوایی در جنگها چیزی کم‏سابقه و یا عجیب نیست، برای مثال نقش نیروی هوایی آلمان در نبرد مسکو به سال 1941 که منجر به نابودی بیش از 550 هواپیمای جنگی روسها بر روی زمین شد و یا نیروی هوایی اسرائیل در جنگ ژوئن 1967 که تنها در روز اوّل جنگ به واسطه دقت و سرعت عمل این نیرو، توان هوایی اعراب به کل نابود گردید و در نتیجه، جنگ با برتری کامل اسرائیل به پایان رسید. اما آنچه در سالهای اخیر در جنگها مشاهده می‏شود، افزایش نقش قابل ملاحظه نیروهای هوایی در جنگهاست تا آنجا که برتری کامل هوایی ایالات متحد آمریکا در نبرد سوم خلیج فارس سبب شد نیروهای زمینی آن کشور بدون مشکل وارد بغداد شوند. بدین جهت به نظر می‏‎رسد نقش نیروی هوایی، فراتر از یک نیروی پشتیبانی کننده از واحدهای زمینی باشد و این نیرو قادر است با سلاح‏‎های هوشمند و بمب‏افکن‏های سنگین، پایان جنگ را رقم بزند.

  

MiG-3 غنمیت گرفته شده توسط آلمانها

 تقویت روحیه مدافعین
به کارگیری گسترده هواپیما در جنگهای بزرگ به سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ باز می‏گردد. جنگ جهانی اول برای اولین بار به فرماندهان ثابت کرد در معادلات جنگی خود در کنار توپ، تانک، نفربر و کشتی باید عنصر پنجمی را نیز در نظر بگیرند و آن عنصر، چیزی نبود جز هواپیمای جنگی. شاید در آن سالها کمتر کسی می توانست پیش‏بینی کند هواپیماها در آینده چه نقش مهمی خواهند داشت. طی سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۹ تمام کشورهای پیشرفته آن زمان به فعالیتهای جدی برای توسعه نیروهای هوایی خود پرداختند. آلمان، آمریکا، بریتانیا، ژاپن، فرانسه و اتحاد شوروی طی ۱۸ سال هواپیماهای دوباله و کندروی خود را به مدلهای بسیار پیشرفته (در آن زمان) نظیر اشتوکا، مسراشمیت، بی ـ ۱۷، هاریکن، اسپیت فایر، زیرو و میگ تبدیل کردند.

اجرای استراتژی نبرد برق‏آسا
در این میان تکنولوژی آلمان نازی از همه پیشرفته‏تر و پیشروتر بود. آلمانها برای اولین بار در نبرد لهستان (سپتامبر ۱۹۳۹) به صورت بسیار گسترده از هواپیماهای جنگی در کنار تانکها و نیروهای پیاده استفاده کردند و در شیوه نبردی که معروف به بلیتس گریک یا جنگ برق‏آسا شد، توانستند طی مدت کوتاهی از سپتامبر ۱۹۳۹ تا ژوئن ۱۹۴۱، تعداد ۹ پایتخت اروپایی را به آسانی فتح کنند. (لهستان، بلژیک، هلند، فرانسه، یونان، نروژ، دانمارک، یوگسلاوی و رومانی، کشورهایی بودند که طی کمتر از دو سال اشغال شدند.)

 

جنگنده‏های ضربتی اشتوکا ساخت آلمان نازی


آلمانها در نبرد بزرگ با اتحاد جماهیر شوروی نیز به طور گسترده از نیروی هوایی استفاده کردند، اما توان بسیار عظیم نیروهای پیاده‏نظام شوروی سبب شد تا نیروی هوایی آلمان با وجود برتری مطلق در سالهای اولیه جنگ، نتواند جلوی پیشروی گسترده روسها را بگیرد.

اما بی‏تردید در جنگ دوم جهانی هیچ کشوری به اندازه آمریکا از هواپیما استفاده نکرد. در زمانی که آلمانها و ایتالیایی‏ها در اروپا بسیار ضعیف شده بودند، آمریکا در ۳ سال آخر جنگ، سالی ۱۰۰ هزار هواپیمای جنگی می‏ساخت! (بسیاری از این هواپیماها هیچگاه به پرواز درنیامدند و پس از پایان جنگ به نازلترین قیمت در اختیار فیلمسازان هالیوودی قرار گرفته و یا به اوراقچی‏ها فروخته شدند.) استراتژی آلمان نازی در بمباران گسترده را آمریکایی‏ها نیز عینن تقلید کرده و بر سر مردم آلمان پیاده نمودند.

دهها هزار هواپیما در گروههای صدفروندی بر بالای شهرهای صنعتی آلمان حاضر شده و روزهای متوالی بمب می‏ریختند. همه گمان می‏کنند فاجعه جنگ دوم جهانی، بمباران هیروشیما است، حال آنکه شهر درسدن در آلمان شاهد ۴۸ ساعت بمباران بسیار شدید و مرگ ۳۰۰ هزار غیرنظامی بود. اما در تمامی نبردهای بزرگ جنگ جهانی دوم، هیچگاه بار اصلی جنگ بر دوش نیروهای هوایی نبود، بلکه واحدهای بزرگ زرهی و پیاده سلاطین میادین نبرد محسوب می‏شدند.

پس از جنگ جهانی، دنیا شاهد ۳۰ جنگ در نیمه دوم قرن بیستم بود. برخی از این جنگها مانند جنگ کره و جنگ هند و پاکستان اهمیت زیادی داشت، اما در آن جنگها نیز هواپیماها با وجود رشادت خلبانان در درجه دوم اهمیت بوده است.

 
اولین تجربه
شاید اولین جنگی را که در آن هواپیماها تعیین کننده نبرد بودند، بتوان جنگ موسوم به جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل دانست. در سال ۱۹۶۷، ارتشهای مصر و سوریه از نظر دارا بودن هواپیما و تانک و نفر بر روی کاغذ کاملن برتر از اسرائیل بودند. دو کشور عرب با حمایت کشورهای عرب منطقه در تدارک حمله نهایی به اسرائیل بودند، اما ژنرال موشه دایان، وزیر دفاع وقت اسرائیل مقامات مافوق خود را مجاب کرد با استفاده از نیروی هوایی در اقدامی پیشگیرانه ارتشهای عربی را متوقف کند.

 

 

بقایای جنگنده‏های منهدم شده MiG-21 مصر در روز ششم ژوئن 1967

 در سحرگاه ششم ژوئن ۱۹۶۷، ژنرال موشه دایان به همراه تمامی هواپیماهای نیروهای اسرائیلی ظرف دو ساعت کلیه فرودگاههای منطقه (حتی فرودگاههای متروکه) را بمباران و غیرقابل استفاده کرد و هر آنچه از نیروهای هوایی عربی بر روی باندهای پرواز بود، از بین برد. حافظ اسد و جمال عبدالناصر صبح روز ششم ژوئن متوجه شدند دیگر چیزی تحت عنوان نیروی هوایی ندارند! اکنون آسمان در اختیار اسرائیلی‏ها بود. ارتش اسرائیل با پشتیبانی هوایی، به سرعت وارد خاک مصر شده و صحرای سینا را به اشغال خود درآورد. در شمال نیز بلندی‏های جولان به تصرف اسرائیل درآمد و سوری‏ها به عقب رانده شدند. اکنون زمانی مناسب برای اشغال قسمت شرقی شهر اورشلیم (بیت‏المقدس) و نواحی غربی رود اردن فراهم گشته بود. این نبرد برای اولین بار در تاریخ جنگها نشان داد به کارگیری درست نیروی هوایی می‏تواند بار جنگ را از دوش نیروهای زرهی و پیاده بردارد.

  

سایت موشکی سام3 مصری‏ها در صحرای سینا (جنگ 1973)


اسرائیلی‏ها در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ دیگر نتوانستند این تجربه را تکرار کنند، چرا که واحدهای پدافند سام روسی سبب شدند طی ۳ روز نخست نبرد، ۱۰۰ هواپیمای خود را از دست بدهند. اما در ادامه جنگ و با انهدام سایتهای موشکی سام مصری در صحرای سینا، فانتومهای اسرائیلی در صحرای سینا، در ارتفاع پست اقدام به شکار تانکهای مصری کردند و به راحتی مانع از پیشروی ارتش مصر گشتند. جنگ اکتبر بدون هیچ نتیجه‏ای برای اعراب به پایان رسید.

  

در ادامه جنگ و با انهدام سایتهای موشکی سام مصری در صحرای سینا، فانتومهای اسرائیلی در صحرای سینا، در ارتفاع پست اقدام به شکار تانکهای مصری کردند و به راحتی مانع از پیشروی ارتش مصر گشتند.

 
جنگ ویتنام یک تجربه ناموفق
شکست کامل ارتش فرانسه در ۱۹۶۱ سبب شد نیروهای تازه نفس آمریکا جای این استعمارگر پیر را بگیرند. آمریکایی‏ها بر اساس مدلهای نظامی خاص خود به دنبال از بین بردن دشمن با استفاده از بمبارانهای بسیار گسترده رفتند. شدت بمبارانها در جنگ ویتنام به اندازه‏ای بود که اعتراضات گسترده جهانی را برانگیخت. صدها هزار غیرنظامی ویتنامی در بمبارانها کشته شدند، اما با شروع عملیات زمینی، آمریکایی‏ها پی بردند نیروهای کمونیست ویتنام شمالی هرگز قصد عقب‏نشینی ندارند.

  

جنگنده F-4B نیروی دریایی ایالات متحده، در بازگشت از ماموریتی در ویتنام شمالی، هدف گلوله‏های آتشبار ضدهوایی ویت‏کنگ‏ها قرار گرفته و به دلیل از دست رفتن فرامین و افت فشار هیدرولیک، ابتدا کمک‏خلبان و اندکی بعد، خلبان مجبور به پرش از هواپیما می‏شود.


آمریکایی ها که تاکنون هیچ شکست نظامی را در کارنامه خود نداشتند، تصمیم گرفتند به هر قیمت حتی به بهای محو ویتنام شمالی، این جنگ را به پایان ببرند. سیاستمداران آمریکایی به ژنرال وستمورلند سرفرمانده آمریکایی در نبرد ویتنام اختیارات کامل دادند که به جز به کارگیری بمب اتم، با هر روشی که می‏داند غائله ویتنام را به پایان برساند. وستمورلند با وجود در اختیار داشتن ۵۰۰ هزار نظامی آمریکایی در کنار یک میلیون سرباز ویتنام جنوبی، نتوانست حتی رخنه نیروهای ویت‏کنگ را به داخل ویتنام جنوبی متوقف کند. ژنرالهای آمریکایی چاره کار را در بمبارانهای بسیار گسترده دیدند. هواپیماهای آمریکایی تنها طی ۳ سال (۱۹۶۵ تا ۱۹۶۸) در ۱۰۷ هزار حمله 52 میلیون تن بمب بر سر ویتنامی‏ها ریختند. آنها تمامی خطوط مواصلاتی ارتش ویتنام شمالی و ویت‏کنگها و شهرها و بنادر این کشور را بمباران کردند.

 

 

جنگنده نورث آمریکن F-100F سوپرسابر به شماره سریال 1213 - 58 جمعی اسکادران تاکتیکی 325 ام از تیپ هوایی 35 تاکتیکی مستقر در پایگاه هوایی Phan Rang در ویتنام جنوبی به سال 1971


البته این بمباران‏ها برای آمریکا بدون عواقب نبود و آمریکایی‏ها نیز ۵ هزار هواپیما و ۴ هزار هلیکوپتر خود را از دست دادند (مقامات آمریکایی رقم تلفات خود را ۶ هزار هواپیما و هلیکوپتر اعلام کردند) نیروهای ویتنام شمالی به رهبری هوشی‏مین، با تسلیحات بسیار پیشرفته‏ای که از طریق ژنرال مائو در چین در اختیار آنها قرار می‏گرفت، به طور مداوم تجهیز می‏شدند
این حجم تلفات از بعد اقتصادی حتی برای اقتصاد اول دنیا نیز غیرقابل‏تحمل بود. از بعد سیاسی و اجتماعی نیز باید گفت ۲۰ هزار خلبان آمریکایی در این جنگ کشته و یا اسیر شدند. (هنوز آمریکا پس از گذشت ۳ دهه از جنگ مذکور از سرنوشت برخی خلبانهای خود بی‏اطلاع است) بسیاری از این خلبانان فرزندان خانواده‏های پرنفوذ در طبقات اجتماعی آمریکا بودند و از عمده‏ترین دلائل پایان جنگ ویتنام و کنار کشیدن آمریکا از این مهلکه، اعتراضات خانواده‏های آمریکائیان قربانی جنگ بود.

 

 

جنگنده F-4E جمعی اسکادران تاکتیکی 421 ام نیروی هوایی ایالات متحده در حال برخاست از پایگاه DaNang در ویتنام جنوبی

 اما ارتش ویتنام شمالی به دو دلیل توانست استفاده حداکثری از نیروی هوایی آمریکا را بی‏اثر کند:
* اول به دلیل انگیزه و هوشمندی بالای ویتنامی‏ها که قصد داشتند به هر قیمت متجاوز را عقب برانند. برخلاف نبردهای سالهای اخیر، خلبانان ویتنامی بارها در جنگ هوایی خلبانان آمریکایی را مقهور کردند. بمبارانها بر روحیه نیروهای زمینی نیز بدون تأثیر بود و این نیروها با وجود تلفات سنگین هرگز از نظر روحی دچار ضعف نشدند.

* دلیل دوم ناکامی آمریکا، وجود سیستم‏های بسیار پیشرفته پدافندی روسی بود. موشکهای سام روسی در دهه 1960 و نخستین سالهای دهه 1970 اوج تکامل خود را می‏گذراندند و روسها که نمی‏توانستند مستقیمن به جنگ آمریکای گرفتار درگرداب ویتنام بروند، ترجیح دادند با ارسال تجهیزات پیشرفته، ویتنام را جهنم آمریکایی‏ها کنند. خلبانان آمریکایی در جنگ مذکور هرگز به آسودگی خیال (مانند آنچه که در نبردهای اخیر خود با عراق تجربه کردند) دست نیافتند. اسلحه‏های کالیبر کوچک در ارتفاع پایین، پدافند و موشکهای سام در ارتفاع متوسط و خلبانان میگهای 21 ویتنام شمالی در ارتفاع بالا منتظر آنها بودند. جنگ ویتنام و شکستهای آن سبب شد بسیاری از تئوریسین‏های نظامی در باورهای خود تجدیدنظر کنند.

جنگهای دهه ۸۰
سالهای آغازین دهه ۸۰ میلادی شاهد بروز ۳ جنگ بود در نبرد اول، نیروی زمینی اسرائیل در پناه واحدهای توپخانه و هوایی از جنوب لبنان بدون توقف تا بیروت پیش رفت و هواپیماهای اسرائیلی طی حملات غافلگیرانه، کلیه پایگاههای پرتاب موشک سام سوری مستقر در دره بقاع (لبنان) را از بین برده و ۹۰ هواپیمای پیشرفته سوری نظیر میگ23 و میگ25 را نیز تنها با تعداد انگشت‎‏شماری تلفات، ساقط کردند.

  

جنگنده F-15C آسیب دیده اسرائیلی که به وسیله تور موسوم به باریر متوقف شده است


ضربه اسرائیلی‏ها آنقدر غافلگیرکننده و مخوف بود که فرماندهان سوری را از ادامه عملیات نظامی علیه اسرائیل منصرف کرد، نیروی هوایی سوریه، در این جنگ، در برابر هواپیماهای پیشرفته F-15 اسرائیلی کاملن دست و پا بسته بود و خلبانان سوری با میگهای23 و 25، بدل به حریفی آسان برای نیروی هوایی اسرائیل شده بودند.

همزمان با این جنگ، نیروهای دریایی و هوایی آرژانتین و انگلستان در دهها هزار کیلومتر آن طرف‏تر بر سر جزایر فالکلند (مالویناس) درگیر جنگی تمام عیار شدند. در این جنگ اگرچه آرژانتینی‏ها در نبردهای کماندویی و آبی خاکی و همچنین جنگ کشتی‏ها شکست خوردند اما موفق به ثبت عملیات موفق هوایی شدند.

  

جنگنده داجر آرژانتینی که همان Nesher ساخت اسرائیل می‏باشد


نیروی هوایی آرژانتین به تنهایی توانست بار ضعف نظامی کشورش در دریا و خشکی را توسط عملیات متهورانه بگیرد. چند اسکادران میراژ و داجر (داجر = جنگنده نشر اسرائیلی صادر شده به آرژانتین) آرژانتینی موفق شدند ضربات سختی به نیروی دریایی سوم جهان بزنند.

  

جنگنده سوپر اتاندارد آرژانتینی در حال شلیک موشک ضدکشتی اگزوسه


مهمترین این ضربات از بین رفتن ناو شفیلد انگلیس با دهها ناوی بود. این ناو که بیش از ۱۰۰ متر طول داشت و دارای توپهای بزرگ بود، تنها با یک موشک ضدکشتی اگزوست که به وسیله‌ جنگنده سوپراتاندارد آرژانتینی شلیک شده بود، غرق شد، ضمن اینکه دیگر شناورهای انگلیسی نیز ضربات سنگینی در این نبرد متحمل شدند.

 

 

ناو شفیلد اندکی پس از اصابت موشک اگزوست


هرچند آرژانتینی‏ها در نهایت، تن به ترک مخاصمه دادند اما انگلیسی‎ها به وسیله نیروی هوایی آرژانتین که از هواپیماهای نسل سومی چون داجر و سوپراتاندارد بهره می‏گرفت و عمدتن با بمب‏های سقوط آزاد حمله می‏کردند، ضربات خرد کننده‏ای دریافت کرد. این نبرد نشان داد نیروهای دریایی بدون حمایت گسترده نیروهای هوایی قادر نخواهند بود حتی در برابر نیروهای هوایی ارتشهای جهان سومی تاب بیاورند.

 جنگ ایران و عراق
22 سپتامبر ۱۹۸۰ برابر با 31 شهریور ۱۳۵۹ عراق جنگی علیه ایران آغاز کرد که ۸ سال به طول انجامید و پس از جنگ ویتنام، طولانی‏ترین جنگ قرن اخیر بود. اگرچه این جنگ، از نظر تداوم و شدت، بیشتر نبردی زمینی بود اما نیروهای هوایی نیز نقش قابل توجهی را ایفا کردند.

پس از حمله ناشیانه هواپیماهای عراقی در روز اول جنگ برای از صف خارج کردن نیروی هوایی ایران، این نیرو توانست با وجود بروز مشکلات ناشی از غافلگیری و پیامدهای انقلاب نظیر تصفیه ارتش از افسران زبده ولی وفادار به حکومت پیشین، به سرعت توانایی خود را بازیابد و با اجرای عملیات شجاعانه و حتا عجیب، ۱۳ لشگر آفندی عراق را در وضعیت مشکلی قراردهد.

نیروی هوایی ایران در بین نیروهای منطقه در آن زمان، به دلیل توجه، خریدهای هوشمندانه و آموزشهای باکیفیت انجام شده، بی‏شک برترین بود. براساس آموزشهای داده شده به این نیرو، تخصص آن کندکردن و حتی توقف واحدهای سنگین زرهی (حتی اگر مربوط به ارتش سرخ باشد) بود. بی‏شک به جز برخی مقاومتهای کوچک مردمی در روزهای اول جنگ، این نیروی هوایی و هوانیروز ایران بود که نوک پیکان مهاجمان را کند کرد. در زمانی که هنوز نیروهای کلاسیک ارتش و نیروهای داوطلب مردمی فرصت استقرار و سازماندهی را در مرزهای غربی و جنوبی نیافتند، نیروهای هلیکوپتری و هوایی ایران ۱۵ روز حیاتی را از ارتش عراق گرفتند و آنها را در حوالی مرز ایران، زمین‏گیر کردند.

نیروی هوایی ایران هزاران سورتی پرواز بر روی ارتش عراق اجرا کرد و هلیکوپترهای کبرای ایران با موشکهای ضدتانک تاو و راکتهای 70 میلی‏متری خود، جهنمی از آتش را برای واحدهای زرهی عراق ایجاد کردند. نیروی هوایی با زدن عقبه‏ها، واحدهای تدارکاتی و حتی باندهای پروازی نیروی هوایی عراق، شتاب ارتش بعث را به شدت کاهش داد، به نحوی که 4 تیپ ویژه عراق، 35 روز حیاتی را در پشت دروازه‏های شهر کوچک خرمشهر از دست دادند و 2 لشگر مکانیزه عراق در پشت دروازه‏های اهواز مجبور به عقب‏نشینی گشتند.

جنگنده‏های F-4E نیروی هوایی ایران با بهره‏گیری از خلبانانی که بیش از ارزش هواپیمایشان، صرف آموزش آنها گشته بود، با موشکهای ماوریک و بمب‏های سقوط آزاد Mk 82 پیشروی سریع ارتش بعث عراق را کامل متوقف کردند، به نحوی که ارتش بعث، نتوانست حتا شهرهای مرزی نظیر آبادان، ایلام، اهواز، کرمانشاه را به تصرف خود درآورد، زیرا صدام با توجه به شرائط نامساعد نیروهای ارتش ایران، گمان می‏برد ظرف یک هفته به تهران برسد!
نبرد در دریا نیز به طور کامل با پشتیبانی جنگنده‏های F-14A و F-4E نیروی هوایی ایران، به طور کامل، به ضرر عراق به اتمام رسید و ناوچه‏های اوزای عراقی (Osa)، در عملیات غرورآفرین مروارید که به تاریخ 7 آذر 1359 انجام شد، تک‏تک ناوچه‏های عراقی را با موشکهای ماوریک هدف قرار داده و غرق نمودند.

اگرچه دشمنی غرب سبب شد در مورد رشادتهای نیروهای هوایی و هوانیروز ایران در اوائل جنگ سخنان چندانی در محافل تخصصی غرب گفته نشود، اما درج برخی مقالات در رسانه‏های خارجی قابل ملاحظه بود تا آنجا که غربی‏ها شکست‏های سنگین عراقی‏ها را به حساب برتری تکنولوژی جنگ‏افزارهای خود نسبت به مدل روسی (که مورد استفاده عراق بود) می‎نوشتند. اما ارتش عراق نتوانست مشابه این وضعیت را در سالهای بعد جنگ برای نیروهای زمینی و دریایی ایران ایجاد کند. هرچه به سالهای انتهایی جنگ نزدیک می‏شدیم نیروی هوایی عراق بزرگتر و قدرتمندتر می‏شد اما نیروی هوایی ایران تحت تأثیر تحریم‏ها و فرسایش وحشتناک در اثر تقابل با نیروی هوایی عراق، کوچکتر و ضعیف‏تر می‏شد. در سالهای پایانی جنگ (از ۱۳۶۵ به بعد) نیروی هوایی عراق از ۶۰۰ هواپیمای جنگی مدرن (در آن زمان) بهره‏مند بود. (نیروی هوایی عراق ۳ بار به طور کامل منهدم و سپس بازسازی شد) حال آنکه ایران تنها ۱۰ درصد این تعداد را به شکل هواپیمای عملیاتی داشت، اما عراق نتوانست از نیروی هوایی خود علیه سربازان ایرانی استفاده قابل توجهی بکند و عمدتن اقدام به بمباران و حمله به مناطق اقتصادی و مسکونی شهرهای ایران می‏نمود. ناکامی‏های نیروهای هوایی و زرهی عراق در بازپس‏گیری شهر فاو با وجود انجام صدها سورتی پرواز در روز، نشان از همین امر داشت. حتی عقب‏نشینی‏های ماههای آخر جنگ ایران در اثر برتری هوایی عراق نبود بلکه به افزایش توان آتش عراق، بزرگ شدن بیش از اندازه نیروی زمینی، استفاده گسترده از سلاح‏های شیمیایی و پشتیبانی اطلاعاتی آمریکا از آن کشور باز می‏گشت.

جنگ ایران و عراق نشان داد نیروی هوایی آموزش دیده و باتجربه و انگیزه قادر به کند کردن سرعت واحدهای زرهی و پیاده به میزان زیاد است. اما برعکس نیروی هوایی بدون ابتکار وآموزش کافی نمی‏تواند مانع پیشروی نیروهای با انگیزه زمینی شود.

 
جنگ سال ۱۹۹۱ خلیج فارس
اما تأثیر قاطع نیروهای هوایی در نابودی لشگرها و حتا سپاههای زرهی، در جنگ سال ۱۹۹۱ خلیج فارس به اثبات رسید. ۴۰ روز بمباران بسیار سنگین نیروهای عراقی توسط آمریکا و متحدان آن سبب شد ۵۰ درصد نیروهای رزمی عراق و 100 درصد روحیه آنها از بین برود. ارتش عراق آنقدر ضعیف شد که طی نبردی ۱۰۰ ساعته از پای درآمد. حال آنکه عراق از ۶۰ لشگر، ۷ هزار تانک، ۱۰ هزارنفربر، هزاران عراده توپ ضدهوایی و صدها سایت پدافند موشکی سام و ۸ سال تجربه جنگی بهره‏مند بود. ایالات متحده با استفاده از ۲۴۰۰ هواپیما، ضرباتی به نیروهای زرهی و پیاده عراق وارد کرد که آنها تبدیل به واحدهایی در روی کاغذ (ونه واقعیت یک واحد نظامی) شدند. آمریکایی‏ها حتا خود نیز گمان نمی‏کردند که در اختیار داشتن آسمان تا این اندازه باعث برتری باشد. آنها برای نبرد زمینی خود حداقل ۵ هزار کشته و از بین رفتن صدها تانک و نفربر را پیش‏بینی می‏کردند. اما آنچه که در عمل تحقق یافت مرگ حدود ۱۰۰ سرباز بود.

برتری خردکننده آمریکایی‏ها، حتا مانع استفاده مؤثر صدام از نیروی هوایی‏اش که حداقل ۶۵۰ هواپیمای عملیاتی پیشرفته و مناسب (نسبت به زمان خود) در اختیار داشت، شد. این نبرد زنگ خطر بزرگی برای تمامی ارتشهای بزرگ زمینی بود. اگرچه عراقی‏های بی‏انگیزه، حریف مناسبی برای نیروهای ائتلاف آزادکننده‌کویت نبودند، اما اتفاق عجیبی که رخ داد، تکان‏دهنده‏تر از آن بود که بتوان تمام تقصیرها را گردن ارتش صدام انداخت. در این جنگ، به کارگیری گسترده هواپیماهای جنگی، موشکهای هدایت شونده و دورپرتاب و بمبهای لیزری برای اولین بار صورت گرفت و مانند شیوه جنگ برق‏آسای آلمان در سال ۱۹۳۹، بسیاری از تئوری‏های کلاسیک را تغییر داد.

 
مقابله با پیمان ورشو
در سال ۱۹۸۸ هنوز اتحاد جماهیر شوروی از هم نپاشیده بود. هنوز بزرگترین دغدغه اروپای غربی و آمریکا، چگونگی برخورد با ارتش گروههای شوروی و پیمان ورشو در صورت حمله غافلگیرانه به مرکز اروپا بود. اما شرائط جنگهای نوین، نویدهایی را به ژنرالهای غربی می‏داد. آنها امیدوار بودند با استفاده از تکنولوژی جدید، برتری ۴ بر یک زرهی و پیاده روسها را با هواپیما و موشک خنثی کنند. مانفرد دورنر وزیردفاع وقت آلمان‏غربی در همان سالها گفته بود تنها با ۶۰۰ هواپیما و ۳ هزار تن بمب می‏توان جلوی یک ارتش گروه شوروی را که قصد نفوذ به داخل اروپای غربی دارند، گرفت. (ارتش گروه بزرگترین واحد رزمی متشکل از چند سپاه است). وی بلافاصله افزوده بود: درگذشته اگر برای نابودی یک ارتش گروه روس، نیازمند ۵۵۰۰ هواپیما و ۳۳ هزار تن بمب بودیم، اما من روزی را پیش‏بینی می‏کنم که بتوان روزی به وسیله ۱۰۰ هواپیما و ۵۰۰ تن بمب و موشک هدایت شونده به تنهایی این کار را انجام دهیم. حرف وی در آن سالها شباهت زیادی به یک «بلوف» داشت اما گذشت زمان ثابت کرد توسعه سلاحهای هوشمند و جنگ‏افزارهای هدف‏یاب، بسیاری از معادلات را دگرگون خواهدکرد. البته شرط به‏کارگیری تمامی این سلاحها، برتری هوایی است.

 
نبرد بالکان
عملیات ناتو علیه نیروهای جنایتکار صرب در سال ۱۹۹۹، باردیگر برتری هوایی را به عنوان نقطه تمام کننده نشان داد. صربها که از نظر نظامی، نیروهای باانگیزه، قدرتمند و جهان دومی بودند، به سادگی مقهور حدود هزار فروند هواپیمای سازمان ناتو شدند. اقتصاد یوگسلاوی ظرف مدت کوتاهی، به دهه‏های گذشته پرتاب شد و خطوط تدارکات صربها به شدت ضربه خورد. این نبرد سنگین و یکسویه با سقوط چند فروند هواپیمای غربی (کمتر از انگشتان دست) در مقابل انبوهی از ستونهای پیاده و هزاران خودروی زرهی متلاشی شده یوگسلاوها به پایان رسید.


قرن بیست و یکم و جنگ افغانستان
با شروع قرن بیست و یکم دنیا شاهد جنگ بین آمریکا و افغانستان به عنوان یکی از تراژدی کمدی‏های سیاسی بود. در این نبرد آمریکا به جای به‏کارگیری صدها هزار سرباز تنها از ۲ لشگر زبده خود درکنار بمبارانهای گسترده استفاده کرد. البته آمریکایی‏ها از مجاهدان افغان نیز بهره‏مند بودند، اما آنها این بازی را تنها با نیروی هوایی تا به آخر ادامه دادند. نیروهای طالبان که فاقد هواپیما و پدافند هوایی مناسب بودند، تنها نظاره‏گر جنگنده‏های فوق مدرن آمریکایی و انگلیسی بودند که چگونه مواضع آنها را بی‏محابا به آتش می‎کشند. این نبرد به دلیل شباهت نداشتن حداقلی نیروهای درگیر (نبرد ارتش اول دنیا با نیروهایی که از تجهیزات فرسوده و قدیمی متعلق به ارتش از هم پاشیده افغانستان استفاده می‏کردند) فاقد نکات قابل توجه بود. خلبانان آمریکایی به شوخی اظهار می‏داشتند که شرائط آنها در عملیات علیه واحدهای طالبان بسیار ساده‏تر از مانورهای سخت آنها در ناتو و یا تحت فرمان استاد خلبانهای آمریکایی بوده است.


نبرد آزادسازی عراق: آمیختگی کامل تکنولوژی و جنگ
جنگ سوم خلیج فارس در سال 2003 که به عملیات آزادسازی عراق شهرت دارد، اولین جنگ تکنولوژیکی جهان نبود. بی‏شک نیروهای ویتنام، اعراب و اسرائیل، ایران و عراق، جنگ دوم خلیج فارس و جنگ بالکان همه نقاط قابل‏توجه تکنولوژیکی داشتند. اما نظامیان در هیچ جنگی به این اندازه مقهور ماشین نشدند. کسی، از نظامیان عراقی انتظار نداشت جلوی ماشین جنگی آمریکا را برای سالها بگیرند اما هیچکس منتظر نبود ارتش دوم اعراب با حداقل فشار، با سرعت از هم بپاشد. اما به جز کم‏کاری ارتش عراق به ویژه لشگرهای گارد ریاست جمهوری، نباید نقش سلاحهای هوشمند را فراموش کرد. در سال ۱۹۹۱ تنها ۷ درصد بمبهای آمریکایی هوشمند بودند، اما در جنگ سال ۲۰۰۳ حدود ۹۵ درصد بمبها و موشکهای شلیک شده، به سیستم‏های هدایت دقیق مجهز بودند. این موشکها ظرف ۱۰ دقیقه، هدفهای خود را توسط سیستم‏های ماهواره‏ای پیدا و سپس منهدم می‏کردند.

حرف اول و آخر: تسلیحات هوشمند به جای بحث‏های بیهوده دیپلماتیک
البته زمینه‏سازی استفاده از موشکهای هدایت شونده به یکی دوسال اخیر باز نمی‏گردد بلکه ایجاد این سیستم، به اواسط دهه ۹۰ باز می‎گردد. آمریکایی‏ها درتمام سالهایی که دنیا با شادی پایان جنگ سرد را جشن گرفته بود و خوش‏باوران گمان می‏بردند عصر استفاده از اسلحه به سررسیده و پس از این اقتصاد و دیپلماسی حرف اول و آخر را می‏زند، بر روی دقت بیشتر سلاحهای خود و نصب ۲۴ ماهواره برای مکان‏یابی‏جهانی یا همان GPS وقت صرف می‏کردند. این سیستم‏ها اکنون به این کشور این امکان را داده که هر هدفی را با دقت کمتر از ۱۰ متر هدفیابی و سپس منهدم کند.

اکنون به تدریج آشکار می‏شود حداقل یکی از دلائل فروپاشی ارتش مجهز عراق، بمبارانهای بسیارسنگین واحدهای زرهی و مکانیزه با دقتی بی‏نظیر بوده است؛ چیزی که کارشناسان نظامی نظیر استفان بیکر بازنشسته اطلاعات وزارت دفاع آمریکا و رئیس سابق نیروی دریایی آمریکا در بحرین از آن با نام چکش سنگین یاد می‎کند. وی در گفت وگو با نیوزویک می‎گوید: مردم نمی‏دانند چه چکش سنگینی برروی نیروهای عراقی قرارداشت. توانایی هرگونه جنبشی از صدام گرفته شده بود. آنها با بمبارانهای مرگبار خود، عملن ارتباط بین گارد ریاست‏جمهوری و صدام را قطع کرده بودند.

گزارش مجله تایم نیز حکایت از تأثیر فوق‎العاده بمبارانهای هوایی برروی سپاهیان عراقی دارد. این مجله با اعزام خبرنگاران خود به عراق، به دنبال پاسخ به این سؤال بوده که چرا درکنار انهدام واحدهای زرهی و مکانیزه عراق، تلفات این ارتش بسیار کم بوده است! ظاهرن پاسخ به این سؤال چندان مشکل نیست. دقت نیروی هوایی آمریکا در انهدام واحدهای زرهی عراق به اندازه‏ای بالا بوده که بسیاری از نظامیان عراقی برای در امان ماندن، از خودروها و تانکهای خود فاصله می‏گرفته‏اند! یک سرهنگ عراقی که ۲۱ سال سابقه خدمت دارد (در زمان جنگ ایران و عراق از درجه ستوانی تا سرگردی حضور داشته است) در مصاحبه با گروه تایم گفته است: فرماندهی عراق فراموش کرده بود، نیروی هوایی نداریم. این اشتباه بزرگی بود. تکنولوژی نیروی هوایی آمریکا باورکردنی نیست.

گزارشات دیگری نیز حاکی است چهار لشگر گارد ریاست جمهوری عراق (بغداد، مدینه، بخت‏النصر و حمورابی) زمان مواجهه با نیروهای زمینی آمریکایی را پیدا نکردند چرا که ۳۰۰ کیلومتر قبل از آنکه نیروی زمینی آمریکایی به آنها برسند توسط هواپیماهای ضدزره A-10 و سپس هلیکوپترهای ضدتانک Apache به شدت بمباران شدند. پرنده‏های مذکور عملن با حجم آتش بسیارگسترده خود، واحدهای مجهز زرهی گارد ریاست جمهوری عراق را مبدل به واحدهای پیاده می‏کردند!

کارشناسان معتقدند خط دفاعی بغداد از دهها کیلومتر پائین‏تر از محور کربلا تا کوت آغاز می‏شد. قوسی که ۱۶۰ کیلومتر طول داشت و قرار بود به باتلاق نیروهای آمریکایی تبدیل شود! عراقی‏ها حتی برای درامان ماندن تانکهای خود بسیاری از آنها را به میان شهرهای کوچک، روستاها و شهرهای بزرگ برده بودند که در شرائط حساس این واحدهای کوچک با پیوستن به هم، لشگرهای زرهی را تشکیل دهند، اما ظاهرن چشم تیزبین ماهواره‎ها و موشکهای هدایت‏شونده را دست کم گرفته بودند. بسیاری از بمب‏ها و موشکها، تانکها عراقی را در کوچه‏های تنگ و باریک و یا زیردرختان شکارکرده بودند!

موشکهای حساس به حرارتی مانند ماوریک (AGM-65 Maverick) نیز مدل اثرگذاری است که بیش از ۳ دهه از اختراع آن می‏گذرد. این موشک دیگر حتا نیازی به دید ندارد بلکه همانند خفاشی که در شب کاملن تاریک می‏تواند حشره‏ای را در هوا شکارکند، از روی فرکانسهای بسیار ضعیف مادون قرمز و یا انرژی ساطع شده از هدف زمینی، آن را پیدا می‏کند.

در جنگ سال 2003 آزادسازی عراق، ایالات متحده هیچ هواپیمای جدیدی را نسبت به نبرد سال ۱۹۹۱ وارد عرصه نکرد، اما تمامی جنگ‏افزارهای خود را کاملن به روز کرده بود.

نبرد سال ۱۹۹۱، نقش مهم نیروی هوایی را برای فرماندهان نظامی به اثبات رساند. اما این نبرد، ناتوانی نیروهای زمینی را در صورت برخوردار نبودن از پشتیبانی هوایی خودی و پدافند در برابر نیروی هوایی نشان داد. این نبرد همچنین از نظر کلاسیک نشان داد می‏توان با یک نیروی هوایی بسیار قوی، حرکت رو به جلوی یک نیروی زمینی حتا در مقیاس ۲۰ لشگر را متوقف کرد. اما آیا در هر نبردی، نیروی هوایی حرف اول را خواهد زد؟ به شرط تجهیزات و آموزشهای مناسب، جواب مثبت است.

ممکن است برخی گمان کنند هدف مقاله، کم‏رنگ نشان دادن نقش نیروهای دریایی و زمینی در جنگهای نوین است، اما باید گفت مباحث مربوط به برتری مطلق نیروی هوایی، چند پیش شرط دارد که تحقق نیافتن هرکدام از آنها می‏تواند پروژه انهدام کامل نیروهای زمینی را با مشکل مواجه کند.

 (1) برتری هوایی
اگر به هر دلیل، نیروی هوایی مهاجم نتواند نیروی هوایی نیروهای مدافع را به طورکامل از بین ببرد و یا زمین‏گیر کند، هواپیماهای پشتیبانی نزدیک، هلیکوپترها و بمب‏افکن‏های آن قادر نخواهند بود از چنگال تیز شکاری‏های مدافع، جان به سلامت ببرند. عراق 24 فروند MiG-29 داشت. میگ۲۹ می‏تواند در صورت پرواز، قادر است به سادگی هواپیماهای کند پرواز A-10 (که حدود ششصد کیلومتر، یعنی یک سوم میگ۲۹ سرعت دارند) را شکار کند.

ناگفته پیداست همان‏طور که تانکهای پیشرفته‏ای نظیر T-72 در مقابل هلیکوپترهای آپاچی به مانند کودکان بی‏دفاع تن به سرنوشت محتوم می‏سپارند، هلیکوپترها هم در مقابل شکاری‎ها، مانند پرنده‎های کوچک، اسیر چنگال شاهین خواهند بود. از سوی دیگر نیروهای هوایی پرقدرت قادرند هفته‏ها در برابر امواج هواپیماهای مهاجم تاب آورده و آنها را به عقب برانند. آمریکا پروژه جنگ آزادسازی عراق را با کمتر از 700 فروند هواپیما به پایان رساند، حال آنکه اگر قرار بود با نیروی هوایی قدرتمندی با ۸۰۰ هواپیما روبه‏رو شود، حداقل باید ۲۰۰۰ هواپیما وارد عمل می‏کرد و ماهها برای امن کردن فضا می‏‎کوشید.

(2) پدافند دشمن
اگر نیروهای مدافع، نیروهای پدافندی به ویژه از نوع موشکی داشته باشند، مبارزه با آنها آسان نخواهد بود. در جنگ سال 1991 خلیج فارس، آمریکا تنها برای انهدام پدافندهای عراقی در کنار بمبارانهای شهری، بیش از ۳۰ هواپیما را از دست داد. دهها خلبان آمریکایی اسیر عراق و از تلویزیون نشان داده شدند.

  

 

استینگر در افغانستان

در طول سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ پدافندهای طراحی شده توسط روسها، جهنمی برای هواپیماهای غربی و خلبانان آنها در جنگها ایجاد کرده بود. تلفات باورنکردنی آمریکایی‏ها در نبرد ویتنام، ساقط شدن ۱۰۰ فروند هواپیمای اسرائیلی در طی ۳ روز اوّل در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ و یا استفاده مجاهدین افغان از موشک‏انداز استینگر که منجربه سرنگونی صدها هلیکوپتر و هواپیمای روس و در نهایت شکست کامل ارتش سرخ در جبهه افغانستان شد، همگی از نشانه‏های بارز این داستان است.

(3) استفاده پرتعداد
اگر نیروی مهاجم در به‏کارگیری هواپیما و هلیکوپتر با محدودیت روبه‏رو باشد، مثلن در مبارزه با یک نیروی زمینی عظیم از ۳۰۰ هواپیما استفاده کند و یا مثلن نسبت به‏کارگیری موشکهای هوشمند به کل بمبها کم باشد و یا آنکه از پشتیبانی اطلاعاتی (سیستم‏های ماهواره ای) کافی برخوردار نباشد، آنگاه نمی‏توانیم آنها را از قبل برنده بدانیم. بسیاری از سلاحهایی که ایالات متحده در نبرد اخیر به کار برد، آنقدر گران‏قیمت است که هیچ ارتشی توان خریداری آن را ندارد. موشکهای هدایت شونده‏ای نظیر AGM-130 آمریکایی بی‏شک از تانکهای قدیمی T-62 عراقی گرانتر بودند. قطعات مصرفی بمب‏افکن‏های بسیار پیشرفته B-2 بی‏شک به ارزش یک تیپ زرهی عراقی بود. (قیمت هر فروند B-2 حدود 1.2 میلیارد دلار یا معادل یکسال بودجه نظامی یک کشور متوسط است.)

هلیکوپتر آپاچی ۱۰ برابر یک هلیکوپتر معمولی نظیر کبرا یا هایند قیمت دارد. جنگنده‏های آمریکایی نظیر F/A-18E/F Super Hornet در این جنگ بین ۵۰ تا ۸۰ میلیون دلار قیمت داشتند، حال آنکه جنگنده‏های قدیمی ارتشهای جهان سومی نظیر اف4 فانتوم، میگ23 یا سوخوی22 به سختی ۵ میلیون دلار ارزش دارند. سقوط یک هلیکوپتر بلک‏هاوک برای ارتش آمریکا قابل توجه نیست، اما معادل هفته‏ها حقوق کل پرسنل نیروی هوایی ترکیه می‏شود! بنابراین اگر ارتش، به هر دلیل از پشتیبانی مالی، فنی و اطلاعاتی نیروی هوایی خود باز بماند، آنگاه این مدافعان خشمگین هستند که توان انجام پاتکهای سنگین را پیدا می‏کنند.

_____________________________________________________________

منبع: Gartal.com (به نقل از aerospacetalk.ir، نویسنده: Reza6662)

گرجستان پنجه در پنجه خرس بزرگ

$
0
0

 

بررسی جنگ سال 2008 بین گرجستان و روسیه

در هشتم اوت سال 2008 با تهاجم گرجستان به اوستیای جنوبی و سپس واکنش روسیه جنگی چند روزه بین طرفین آغاز شد. مسکو در این درگیری تفلیس را به نسل‌کشی در اوستیای جنوبی متهم می کرد، در حالی که ساآکاشویلی، رئیس‌جمهوری گرجستان، نیز روسیه را به اشغال گرجستان متهم می ساخت. از سوی دیگر، غرب روسیه را به راه‌انداختن جنگ سرد متهم  و روسیه نیز به نوبه خود غرب را به دلیل حمایت از گرجستان، کشوری که جنگ را به راه انداخت، محکوم می‌کرد.
جنگ برعلیه گرجستان اولین تهاجم روسیه بعد از نبرد این کشور در افغانستان به شمار می رفت. در واقع این بزرگترین نبرد روسیه از زمان فروپاشی بود که برعلیه یک کشور خارجی در گرفت که در آن نیروهای نظامی روسیه اقدام به نبرد برعلیه یک ارتش خارجی کردند که اصولا اساس شرقی و روسی داشت.
برای مدت 5 روز نیروهای دو کشور روسیه و البته جدایی طلبان اوستیای جنوبی و ابخازستان از یک سو و گرجستان از سوی دیگر در زمین، دریا و هوا بر سر اوستیای جنوبی درگیر شدند. این درگیری برای مدت 5 روز دنیا را نگران کرد و اخبار دیگر را تحت الشعاع قرار داد. روسیه و گرجستان برای استیلا بر اوستیای جنوبی با هم می جنگیدند. مردمان این خطه در واقع از نقطه نظر علوم انسان شناسی شعبه ای از نژاد ایرانی هستند که به Iranic Speaking مشهور هستند که در زمان حمله مغولها در این منطقه و در حاشیه رود دن ساکن شدند. البته باید به یاد داشت که روسها هرگز رابطه خوبی با گرجیها نداشتند. شاید یکی از دلایل آن این است که بعد از انقلاب سرخ در شوروی این گرجیها بودند که منشویک باقی ماندند و به بلشویکها ملحق نشدند. اکثریت کمونیستها در زمان انقلاب سرخ، بلشویک نامیده میشدند و به مخالفانشان که در اقلیت بودند، منشویک می گفتند.
ولی حقیقت چیز دیگری است. نکته اینجاست که در قرن هیجدهم و در واقع بعد از جنگهای داخلی آمریکا این کشور براساس سیاست خارجی خود اقدام به ایجاد منطقه حیاط خلوت برای خود کرد: آمریکای لاتین. آمریکا تحت هیچ شرایطی حاضر نبود تا آمریکای لاتین را با هیچ قدرت قدیمی یا جدید دیگری تقسیم کند و این دلیل تهاجم این کشور به کوبا یا نیکاراگوئه بود. آمریکا در قرن نوزدهم و بیستم نفوذ خود را در آمریکای لاتین گسترش داد و عملا بعد از جنگ جهانی دوم این منطقه تبدیل به مستعمره واقعی آمریکا گردید و هنوز نیز علی رغم شعارهای گاه و بی گاه کسانی مانند چاوز این منطقه هنوز منطقه نفوذ آمریکاست. به هرصورت به تاسی از آمریکا، شوروی نیز اقدام به ایجاد مناطق نفوذ پیرامونی در اطراف کشور خود کرد؛ ولی این عمل شوروی با تهاجم نظامی و جنگ و کشتار همراه بود؛ یعنی برخلاف سیاست یانکیها که نفوذ از طریق اقتصاد و فرهنگ است، روسها با ابزار ارتش سرخ و توپ و تانک اقدام به مستعمره سازی در کشورهای اطراف کردند. بعد از فروپاشی شوروی سابق ارتش این کشور نیز عملا از هم پاشید. نیروی هوایی این کشور هرچند در دست روسیه باقی ماند؛ ولی دیگر عظمت سابق را نداشت.
گرجستان یکی از جمهوریهای قفقاز بود که بعد از فروپاشی شوروی سابق تحت ریاست و هدایت ادوارد شواردنادزه آخرین وزیر امورخارجه شوروی قرارگرفت. این کشور از طریق دو منطقه ابخازستان و اوستیا که خودمختار هستند، با روسیه هم مرز است.

 

با تحرکات گرجستان به پشت گرمی آمریکا، گرجیهای ساکن اوستیای جنوبی که اقلیت بزرگی در این منطقه به شمار می روند، شروع به اقداماتی برای کسب استقلال کردند که با برخورد مقامات متمایل به روسیه این ایالتهای خودمختار روبرو شد. از اواخر دهه هشتاد برخورد دولت گرجستان با این ایالتها شروع شد که در جریان درگیریهای مداوم چند هزار نفر کشته شدند و خسارتهای زیادی برجا ماند. با توجه به خسارات ناشی از جنگ، ساکنین منطقه اوستیای جنوبی به سمت ایالت اوستیای شمالی که جزیی از روسیه به شمار می رود، گریختند. سرانجام با تلاشهای دولت روسیه صلح در منطقه حاکم شد و نیروهای حافظ صلح متشکل از نیروهای دو کشور روسیه و گرجستان و البته نیروهای اوستیای جنوبی در منطقه مستقر شدند تا از صلح حفاظت کنند؛ اما گرجیها که تحت حمایت غرب بودند، در دیگر منطقه خودمختار یعنی ابخازستان جنگ را آغاز کردند. بهانه درگیری در این منطقه، فرار اعضای مافیای محلی امراز کوبتسانی بود که این گروه از مافیای گرجستان و فعال در زمینه فحشا و مواد مخدر بودند و دولت گرجستان ادعا می کرد در داخل ابخازستان مخفی شده اند. با هجوم نیروهای گرجی با این بهانه به ابخازستان، این کشور در ابخازستان یک دولت دست نشانده در منطقه شمالی این جمهوری به وجود آورد.
در سال 2008 بسیاری از کارشناسان منطقه ای وقوع جنگ را پیش بینی می کردند و در عمل نیز درگیریهای لفظی به یک درگیری تمام عیار منتهی شد. گرجیها هدف خود را تلاش برای حفظ یکپارچگی کشور دانستند و اعلام کردند قصد دارند یک منطقه پاک ایجاد نمایند و حتی اسم عملیات خود را تسیمداولی یا همان عملیات منطقه پاک به زیان گرجی نامیدند؛ ولی چیزی که گرجیها پیش بینی نکرده بودند، پاسخ شدید روسها بود که دست آمریکا را در پشت این تحرکات می دیدند و اعتقاد داشتند تحریکات غربی عامل اصلی این عملیات گرجیهاست.

 سربازان گرجی

در بحث بررسی توان نظامی نیروها ابتدا از گرجستان شروع می کنیم. از زمان استقلال و جدایی از شوروی، نیروی نظامی گرجستان نیز مانند سایر جمهوریهای استقلال یافته وارث بخشی از ارتش عظیم شوروی سابق محسوب می شد و تجهیزات روسی اساس ارتش این کشور را تشکیل می داد. در سال 2003 میخائیل ساکاشویلی به قدرت رسید و تمایلات غربی او باعث رویکرد به طرف غرب و اسرائیل گردید. در زمان شروع جنگ این کشور دارای 2200 نیروی ثابت و البته یک نیروی ذخیره به استعداد حدود صد هزار نفر بود. همچنین این کشور در حدود 200 دستگاه تانک تی 72 در اختیار داشت که توسط اسرائیلیها ارتقا یافت و به زره های واکنشی سرامیکی مجهز گردید که این نوع زره در مقابل شلیک گلوله تانک آبرامز مقاوم است. این تانکها همچنین به مسافت یاب و سیستمهای آشکار ساز رادیو اکتیو مجهز است. گرجستان دارای 200 دستگاه بی ام پی نیز بود که این نفربرها نیز توسط اسرائیلیها ارتقا یافته بود. پیش از آن، ساکاشویلی سه میلیارد دلار جهت نوسازی در اختیار ارتش این کشور گذاشته بود.

 زره پوشهای ارتش گرجستان

علاوه بر این آمریکا به پاس کمک گرجستان به آمریکا در جنگ بر علیه عراق، سیصد میلیون دلار کمک نظامی در اختیار این کشور قرارداد که شامل حضور یک تیم از مستشاران نظامی برای آموزش سربازان گرجی بود. در زمینه نیروی هوایی، اصلیترین پرنده های این کشور عبارت بودند از12 فروند سوخوی 25 و دو فروند سوخوی 25 یو بی آموزشی و البته دوازده فروند بالگرد میل 24 و میل 8 و تعدادی هیویی اهدایی آمریکا. اسرائیل علاوه بر بهسازی و به روزسازی هواپیماهای گرجی، هشت فروند پهپاد هرمس450 وهمچنین چهار فروند پهپاد اسکای لارک به این کشور فروخت. ضمناً سوخوهای گرجی تحت برنامه های روزآمد سازی اسرائیلیها با کد اسکورپیون قرارگرفتند. این همکاریها از سال 2001 آغاز شد، زمانی که کارشناسان البیت سیستم اسرائیل در کارخانه های تولید سوخوی 25 در تفلیس اقدام به ارتقای این پرنده ها کردند. از جمله این روزآمدسازیها، فراهم سازی توانایی پرواز در شب و روز در این مدل سوخوی که با کد KB شناخته می شود، بود. همچنین سیستم کنترل دیجتالی تسلیحات از دیگر امکاناتی بود که توسط اسرائیلیها به امکانات این مدل افزوده شد. گرجیها همچنین به نفربرهای ساخت ترکیه، ده سامانه پرتاب موشک سطح به هوا و نزدیک به هفتاد آتشبار پدافند هوایی مجهز بودند.

 پهپاد هرمس در خدمت ارتش گرجستان

از آن سو روسیه در زمان آغاز جنگ هنوز یک میلیون نفر نیروی نظامی در اختیار داشت. مشکلات مالی به جا مانده از دوران کمونیستها باعث شد تا روسیه به سرعت اقدام به کوچک کردن ارتش خود کند. ارتش این کشور به دلیل وسعت زیاد به نواحی مختلف تقسیم می شود و هر ناحیه مسئولیت حفاظت از یک بخش از کشور را برعهده دارد. حفاظت ناحیه قففاز شمالی و مرزهای این بخش به واحدهایی سپرده شده که ارتش پنجاه و هشتم مشهورترین آنهاست. این نیرو جهت حراست از این ناحیه در سال 1995 تاسیس شده و یکی از باتجربه ترین و جنگ دیده ترین ارتشهای روسیه است؛ زیرا تجربه جنگ چچن را دارد. توان رزمی این نیرو شامل 609 دستگاه تانک، 2000 دستگاه انواع نفربر و دویست قبضه هویتزر و خمپاره انداز بود. در کنار این ارتش، واحدهای هوانیروز چهارم روسیه با استعدادی در حدود 60 فروند سوخوی 24 و البته گونه شناسایی سوخوی 24 ام ار، 100 فروند میگ 29، 60 فروند سوخوی 27 و 100 فروند سوخوی 25 قرار داشت. این واحد البته در حدود 75 فروند بالگرد تهاجمی هایند را نیز در اختیار داشت. در این نبرد روسها از15000 نفر از نیروهای رزمی خود از جمله 5000 نیروی مخصوص شامل چتربازها و نیروهای هوابرد و همچنین نیروهای مخصوص روسیه معروف به اشپدناز استفاده کردند.

سربازان روسی
هنوز کسی نمی داند با توجه به توان رزمی دو کشور، چگونه گرجیها تصمیم به تحریک روسیه برای ورود به جنگ گرفتند. برنامه ریزان گرجی تصمیم داشتند تا در مدت کوتاهی با تهاجم به اوستیای جنوبی این منطقه را تصرف کنند. آنها با این فکر وارد جنگ شدند تا در ظرف 24 ساعت منطقه را تصرف کنند و سپس تا زمان ورود روسها به جنگ، با ایجاد استحکامات در مقابل روسها دفاع کنند. همچنین گرجیها تصور می کردند که روسها برای ورود به جنگ با تردیدها یا مخالفتهایی از سوی سیاستمداران روبرو خواهند شد که این خود فرصت کافی در اختیار مدافعان گرجی خواهد گذاشت.
یکی از مهمترین کارها برای گرجیها این بود که بتوانند ارتباط بین روسیه و اوستیای جنوبی را قطع کنند. این دومنطقه از طریق تونل روکسکی با هم مرتبط می شد و انهدام این تونل باعث قطع ارتباط بین دو منطقه و ایجاد مشکلات زیادی در مسیر نیروی زمینی 58 برای ورود به جنگ ایجاد می کرد. بر این اساس در ابتدا نیروی هوایی و سپس نیروهای مخصوص گرجی اقدام به حمله به تونل کردند که با موفقیت توام بود.

 

نبرد از روز هفت اوت با تبادل آتش بین طرفین شروع شد. در این روز توپخانه گرجیها با همراهی آتش خمپاره و البته موشک اندازهای بی ام 21 آتش سنگینی را برروی شهر تسخینوالی (مرکز اوستیای جنوبی) و روستاهای اطراف ریخت. یکی از دلایل تلفات بالای غیرنظامیان اوستیای جنوبی، استفاده زیاد از آتش توپخانه و البته همین موشک اندازها بود. در مورد این موشک اندازهای 40 لول گفتنی است که توانایی پرتاب راکتهای 122 میلیمتری را دارد که در سر جنگی خود در حدود 7 کیلو مواد منفجره حمل می کند و البته برای شخم زدن منطقه هدف از آن استفاده می شود؛ زیرا از دقت بالایی برخوردار نیست.
در روز دوم نبرد، نیروهای گرجی با پشتیبانی آتش توپخانه، پیشروی خود را به طرف شهر تسخینوالی آغاز کردند و البته با آتشباران مداوم در این روز، خود شهر را هدف قرار دادند. هدف از این کار، ایجاد وحشت در بین ساکنین غیرنظامی بود. سرفرماندهی نیروهای گرجستان دستور حرکت نیروهای گرجی را به سمت تسخینوالی از دومسیر داده بود و نیروهای زرهی گرجی به سرعت به طرف شهر نزدیک می شدند. در اینجا بود که نیروهای روسی به سرعت وارد عمل شدند و به سمت تونل روکسکی حرکت کردند. در همین زمان بخش دیگری از نیروهای روسی با احتمال وجود خرابکاری در مسیر تونل به سمت شهر دژاوا حرکت کردند و با رسیدن به این شهر به سمت رودخانه مشهور گوفتا تغییر مسیر دادند. یکی از دلایل حرکت سریع نیروهای روس این بود که نیروهای کلاه آبی روس که به عنوان حافظ صلح در منطقه مستقر بودند، به شدت زیر آتش نیروهای گرجی بخصوص بمبارانهای سوخوهای 25 گرجی قرار داشتند و هرلحظه آمار تلفات بالا می رفت. در اواسط روز نیروی حافظ صلح روس علی رغم مقاومت زیاد، تمامی خودروهای نظامی و نفربرها و تانکهایش را از دست داد و این تنها به دلیل حجم بالای آتش هویتزرها و موشک اندازها و حملات مداوم هایندهای گرجی بود که با راکت اندازها و بمبهای سقوط آزاد، منطقه را تبدیل به جهنمی از آتش کردند.

با اطلاع از حرکت نیروهای روسی به طرف شهر، این بار بمب افکنهای سوخوی 25 گرجی با حمله به نیروهای روسی که از مسیر رودخانه به طرف شهر می آمدند، تنها پل روی رودخانه را نابود کردند و این مساله باعث شد تا روسها از دورترین مسیر ممکن یعنی بزرگراه گری دمنیسی به طرف شهر حرکت کنند. در روز هشتم اوت سوخو25ها و هایندهای گرجی نقشی حیاتی داشتند و با سورتیهای زیاد پرواز، تلفات سنگینی به نیروهای کلاه آبی روسی وارد کردند. اما نیروی هوانیروز روسها هم بیکار ننشست. در صبح همین روز یک سکوی رادار در نزدیک بندر پوتی بمباران و نابود شد و این خود در بسیاری از برنامه های آتی نیروهای گرجی اختلال ایجاد کرد. این در واقع هدیه ای بود از طرف سوخو24های روسی که در ادامه روز بارها اقدام به بمباران شهرهای مهم گرجستان کردند. در این روز البته نیروهای گرجی اقدام به تصرف دو کمپ نیروهای روسی کردند و تعداد زیادی از نیروهای روس را به اسارت درآوردند؛ ولی در بعد از ظهر همین روز یکی از شاهکارهای نیروهای مخصوص دنیا رخ داد. اشپدنازهای روسی وارد عمل شدند و با نفوذ به خطوط نیروهای گرجی، اسیران روسی را نجات دادند.
با توجه به اهمیت درگیری، در روز بعد ولادیمیر بولدیرف فرمانده کل نیروهای زمینی روسیه شخصاً وارد منطقه شد و فرماندهی میدان را برعهده گرفت و در ادامه تحت فرماندهی این مرد روس و با هدایت او نیروهای روسی حلقه محاصره نیروهای گرجی در اطراف نیروهای کلاه آبی روس در منطقه را شکستند و اقدام به نجات نیروهای روسی گیر افتاده در محاصره کردند. حالا شرایط برای گرجیها بسیار سخت شده بود و در نتیجه گرجیها تصمیم به یک حرکت انتحاری گرفتند و نیروهای زرهی این کشور به طرف دژاوا حرکت کردند؛ ولی به دلیل عدم پشتیبانی هوایی مناسب و همچنین بمبارانهای سنگین نیروی هوایی روسیه عملا تلاشها با شکست روبرو شد. نیروهای گرجی به تدریج به داخل گرجستان رانده شدند و حالا تفلیس در معرض خطر قرار داشت.

 

در این میان نمی توان از کمکهای جمهوری ابخازستان به روسها به راحتی گذشت. در ادامه نیروی هوایی روسیه با بمباران سنگین، زیرساختهای گرجستان را نابود کرد. با بمباران فرودگاههای نظامی عملاً نیروی هوای این کشور از گردونه خارج گردید. حالا آسمان در کنترل کامل روسها قرار داشت و در ادمه این پایگاه نیروهای پدافند در مالتاکوا بود که توسط بمبارانهای سوخوهای 24 روسی از بین رفت. در پایان جنگ روسها یک منطقه پرواز ممنوع در مرز روسیه و گرجستان به وجود آوردند که هواگردهای گرجی حق پرواز در منطقه را نداشتند.
به عقیده بعضی کارشناسان، این جنگ نشان دهنده عمق حماقت گرجیها بود. زیرا با هر برآوردی، 12 فروند سوخوی 25 یا دویست دستگاه تانک نمی تواند ابزار کافی برای پنجه در افکندن با خرس بزرگ باشد. در مورد تلفات نیروهای دوطرف آمار و ارقام بسیار متفاوت است. روسها اعلام می کنند که 74کشته، 19 مفقود و 174 مجروح، تلفات نهایی آنها بوده است؛ در حالی که ارقام ادعایی گرجیها تلفات روسها را در حدود 400 نفر می داند. اما جالبترین نکته این نبرد، شکار یک فروند بمب افکن تی یو 22 روسها در هنگام یک عملیات شناسایی توسط یک سکوی پرتاب موشک پدافند سام 5 گرجی بود که این نوع سکوها توسط اوکراین در اختیار گرجستان قرار گرفته بود. البته به غیر از این پرنده، دو طرف تعدادی از سوخوی های 25 خود را با آتش طرف مقابل از دست دادند. همچنین سکوهای متحرک پرتاب موشکهای پدافند هوایی، بلای جان پرنده های دو طرف بود. گرجیها حداقل سه فروند از پهپادهای خود را نیز با شلیک ایگلا از دست دادند که این پهپادها توسط نیروهای اوستیای جنوبی شکار شدند.
به هرحال هنوز کسی دلیل این دیوانگی گرجیها را نمی داند. با توجه به توان نیروهای نظامی طرفین، این یک خودکشی آشکار به شمار میرفت؛ زیرا توان نظامی گرجیها به هیچ وجه قابل مقایسه با روسها نبود. در این میان، این نبرد عرصه درخشش دوباره سوخوی 24 بود که با استفاده از آن روسها زیرساختهای گرجستان را نابود کردند.
یکی از جالبترین نکات در این جنگ بمباران و نابودی یکی از کارخانه های تولید سوخوی 25 گرجستان توسط یک فروند سوخوی 25 روس بود. سوخو 25ها در گرجستان و در کارخانه ای در حومه تفلیس تولید می شوند.

 

با پایان یافتن رویارویی نظامی روسیه و گرجستان، تحلیل‌ها درباره ماهیت و جزئیات این رویارویی همچنان ادامه دارد. در کنار تحلیلها و نوشته‌هایی که موقعیت روسیه در دنیای جدید و در منطقه قفقاز را مورد بررسی قرار می‌دهد، در داخل روسیه بحث درباره قدرت یا ضعف نظامی این کشور در این عملیات چند روزه بالا گرفت.
بنا به عقیده کارشناسان مرکز علوم و فنون پیشرفته روسیه موسوم به CAST، این عملیات نظامی نشان می‌دهد که حتی بهترین یگانها و واحدهای ارتش روسیه هنوز به ابزارهای شناسایی، فرماندهی و ارتباطی قدیمی متکی هستند. این در حالی است که نیروهای هوایی روسیه نیز با وجود برتری بی‌چون و چرا، برخی از مأموریتهای خود را به سرانجام نرسانده‌اند.
با خاتمه درگیری، ارتش پنجاه و هشتم روسیه دوباره به کشور بازگشت و افسران و سربازان از سوی دولت لوحهای تقدیر و مدال دریافت کردند و جسد سربازانی که در جنگ روسیه با گرجستان کشته شده بودند به خاک سپرده شد و زمان درس گرفتن از ضعف ارتش روسیه در جنگ با گرجستان فرا رسید. در همان برهه، دیمیتری مدودف رئیس‌جمهوری روسیه از مقامات ارشد وزارت دفاع این کشور درخواست کرد تا ضعفهای موجود در ارتش را برطرف کنند.

 

سربازانی که در منطقه قفقاز جنوبی جنگیدند، می‌دانند که صلح‌بانان روسی در طول ساعات اولیه تهاجم گرجستان تلفات زیادی داشتند و این اتفاق به این دلیل افتاد که مسکو و ولادی قفقاز که نیروهای فرماندهی ارتش پنجاه و هشتم روس در آن مناطق مستقر بودند، نتوانستند بموقع به سربازان روسی دستور مقابله با حملات گرجستان را بدهند و تجهیزات را برای ارتش پنجاه و هشتم روسیه در اوستیای جنوبی بفرستند. از سوی دیگر، ارتش روسیه قادر به شناسایی مواضع سیستمهای موشک‌انداز گراد، تفنگهای گووزدیکا و تانک‌های تفلیس نبود.
همچنین، روسها سیستمهای شناسایی از قبیل UCAVS را در اختیار نداشتند. اگر چه نیروهای روسیه سیستمهای UCAVS (unmanned combat air vehicle) را در نمایشگاه بین‌المللی هوافضای  MASKدر ژوکوفسکی در نزدیک مسکو به نمایش گذاشتند؛ اما به‌دلیل اینکه خرید این تجهیزات در سال 2006 میلادی از سوی وزیر دفاع ملی روسیه متوقف شد، ارتش نتوانست از این تسلیحات برخوردار شود. بنابراین، روسها چاره‌ای نداشتند جز اینکه بمب افکنهای راهبردی  Tu-22M3را به یک ماموریت شناسایی بفرستند و از جتهای سوخوی Su-25 برای نابودی سیستمهای موشک‌اندازMLRSl(Multiple Launch Rocket System) گرجستان استفاده کنند.
درصورتی که روسیه از سیستم UCAVs استفاده می‌کرد، ارتش گرجستان قادر نبود 4 هواپیمای روسی را سرنگون کند. نابودی 3 هواپیمای جنگنده سوخوی 25 که در سالهای 1989-1979 در جریان جنگ افغانستان از محبوبیت زیادی برخوردار بودند، نشان داد که آنها از آن زمان به بعد بروزرسانی نشدند و مورد بازبینی قرار نگرفتند.
گفتنی است، هواپیماهای Su-25 هنوز فاقد سیستم راداری، رایانه‌هایی برای تخمین فاصله اهداف زمینی و موشک‌های دوربرد زمین به هوا هستند که بتواند از خارج از مناطق دفاع هوایی دشمن شلیک کند.
اینکه این تسلیحات چندین بار در نمایشگاه‌ها به معرض دید گذاشته شده بود و با این وجود روسیه سلاح پیشرفته‌ای برای نابود کردن توپخانه ارتش گرجستان و سیستمهای موشک‌ی زمین به‌هوا (SAM) نداشت، مایه شگفتی بود.
از سوی دیگر، برخی از شرکتهای دفاعی آمادگی خود را برای نصب تجهیزات رادیویی و الکترونیکی روی هواپیماهای Su-25 اعلام کردند و وزارت دفاع روسیه ترجیح می‌دهد تا این معاملات را انجام دهد. با این وجود این شرکتها مسئول ناپدید شدن 4 هواپیمای جنگنده و 2 خلبان معرفی شدند. چندین خلبان دیگر هم به خاطر ناتوانی در کنترل شرایط جنگی کشته شدند. شرایط مشابهی در مورد تجهیزات الکترونیکی و رادیویی وجود دارد و مشخص شده است که سیستمهای الکترونیکی موسوم به پادکار الکترونیک (ECM) هستند و با دستگاه‌های SAM و دیگر سیستم‌های ردیابی و تجهیزات ارتباطاتی UHVمقابله می‌کنند.
با توجه به اینکه ارتش گرجستان از جنگ‌افزارهای پیشرفته‌ای برخوردار نیست و ارتش پنجاه و هشتم تجهیزات جنگی زیادی را از دست داد، ضعف ارتش روسیه در جنگ با این کشور قابل تامل و بررسی است.
از سوی دیگر، تانکهای روسی مدت زیادی است که مشکلات فنی بسیاری دارند. برای مثال در منطقه نظامی قفقاز شمالی، هنوز هم تانکهای T-72در تردد هستند، بدون اینکه این تانک‌ها به تجهیزات دوربین دید در شب مجهز باشند. حتی تانک‌های T-80-U و T-90 نیز این تجهیزات را ندارند. علاوه بر این، زره ضد‌گلوله این تانک‌ها نمی‌تواند در مقابل تسلیحات ضد‌تانک موسوم به HEAT مقاومت کند.

به‌دلیل اینکه وسعت دید کافی برای تانکها در مناطق کوهستانی و شهری بسیار کم است، کاملا مشخص است که آنها آسیب‌پذیر هستند و این باعث می‌شود دشمنانی را که با سلاحهای ضدزره قصد حمله دارند یا در غارها و مسیل‌های کوهستانی و پشت صخره‌ها و بته‌ها مخفی شده‌اند را به خوبی نبینند.
علی رغم پیشرفتهای صنایع تانک روسیه، این تانکها توانایی برقراری ارتباطات رادیویی با بالگردها و بمب افکن‌های تاکتیکی را ندارند. همچنین، کارشناسان نظامی سالیان زیادی است که قصد ساخت سیستمهای یکپارچه جنگی را دارند؛ اما ساخت این سیستمها هنوز به مرحله اجرا در نیامده است.
وقوع درگیریها در گرجستان و اوستیای جنوبی امکان آزمایش قدرت و شناخت نقاط قوت و ضعف ارتش روسیه در مبارزه با دشمن را فراهم کرد. در نگاه اول، عملیات جنگی سریع علیه گرجستان دلایل قابل‌قبولی برای نگرانی ایجاد نمی‌کند؛ اما نتایج درگیریها بار دیگر نقصانها و ایرادهای تدارکات ارتش روسیه را به نمایش می‌گذارد. این در حالی است که نیروی هوایی روسیه نیز با وجود برتری بی‌چون و چرا، نتوانست برخی از مأموریتهای خود را به سرانجام رساند.
متخصصان مرکز علوم و فنون CAST بر این باورند که حمله هوایی روسیه نتوانست نیروی هوایی گرجستان را فلج کند و مواضع توپخانه‌ای دشمن را از بین ببرد. این متخصصان همچنین خاطرنشان ساختند که ارتش روسیه فاقد هواپیماهای مدرنی است که قادر به حمل موشکهای پیشرفته با حداقل احتمال خطا و اشتباه به جای از بین بردن غیرنظامیان باشد.
دیمیتری مدودف، رئیس‌جمهور روسیه، پس از لشکرکشی این کشور به گرجستان اعلام کرد که مدرن‌کردن ارتش، برنامه اصلی نظامی روسیه در سالهای آتی خواهد بود، زیرا جنگ قفقاز نقاط ضعف سپاهیان این کشور را بهتر نشان داد.

_______________________________________________________

منابع:

ericjew.blogsome.com

hamshahrionline.ir

گردآوری، ویرایش و تنظیم: newcoy.persianblog.ir (کاوه)

آشنایی با شناورهای نیروی دریایی ایران

$
0
0

 

ناوها و ناوشکن ها
--------------------------------------------------------------------
ناو شکن ها
Destoryer

تمامی ناو شکن های ایران (ناو شکن های کلاس دماوند و ببر) تا 1990 باز نشسته شده اند. البته شنیده هایی مبنی بر ورود به خدمت ناوشکن جدید موج وجود دارد، اما هنوز در مراجع بین المللی مورد بحث قرار نگرفته است(این ناوشکن شباهت زیادی به ناوچه های کلاس الوند دارد). با این وجود نگاهی گذرا به ناوشکن های باز نشسته شده می اندازیم:

ناوشکن های سنگین کلاس دماوند
Damavand Battle Class Destoryer

 ناوشکن های سنگین کلاس دماوند یا آرتمیس تقریبا سنگین ترین ناو جنگی است که در نیروی دریایی ایران خدمت کرده است و البته تنها ناو کلاس Battle Destoryer که تا کنون ایران داشته است. این ناوها در واقع از کلاس ناو های کلاس HMS Sluys هستند و ساخت 1945 بوده که بسیار قدیمی هستند و در 1960 با یک برنامه ی بروز رسانی کامل به ایران تحویل شد.

 مشخصات:
توپ:
4 توپ 114 میلیمتری در دو برجک اصلی
1 توپ 102 میلیمتری
14 توپ 40 میلیمتری

موشک:
21 اژدر
موشک های دفاع هوایی Sea Cat
موشک های ضد کشتی


ناوشکن های کلاس ببر
Babr Class Destoryer

 این ناوشکن ها در واقع همان ناو شکن های آمریکایی Allen M. Sumner هستند که ایران دو فروند از آنها را بعد از یک برنامه بروز رسانی تحویل گرفت. این ناوشکن ها هم بسیار قدیمی و ساخت 1944 بوده (در جنگ جهانی هم شرکت کردند) به هر صورت پس از باز سازی بجای یکی از برجک های توپ دو لانچر موشک و دو لانچر دیگر هم در میانه ی کشتی نصب شد. ایران کلا دو فروند از این نوع دریافت کرد.
این ناو ها در عملیاتهای زیادی شرکت داشتند، از جمله اسکورت کشتی های کویتی و پشتیبانی نیرو ها و نهایتا اسکورت نفت کشها در جران جنگ تحمیلی. سرانجام در 1990 هر دو فروند در اختیار ایران باز نشسته شد و برخی از قطعات آنها مورد استفاده ی دیگر شناور ها قرار گرفت.

مشخصات:
توپ:
4 توپ 127 میلیمتری Mk 38
12 توپ 40 میلیمتری
11 توپ 20 میلیمتری

موشک:
4 لانچر SM 1 با موشکهای Sea-skimmer
موشکهای دفاع هوایی Sea Cat
10 اژدر 533 میلیمتری

هلیکوپتر همراه:
SH-3 سی کینگ
(این ناو بجز باند مجهز به یک پارکینگ داخلی هلیکوپتر نیز بود)

شعاع ماموریتی:
با 15 کیلوتن بار 4600 مایل

سریال در نیروی دریایی:
Babr1 06
Babr2 07


ناوچه های کلاس الوند
Alvand class frigate

این ناوچه ها ساخت انگلستان بوده و همان ناوچه های کلاس سام (Saam class frigate) یا 'Vosper Mk5 type هستند. ایران در کل چهار فروند ناوچه ی کلاس الوند پیش از انقلاب خریداری نمود. این ناوچه ها، ناوچه های سبک موشک انداز محسوب میگردند.
ناوچه های کلاس الوند قبلا به 9 موشک دفاع هوایی Sea Cat و پنج موشک ضد کشتی Sea Killer مجهز بود، ولی با بهینه سازی های انجام شده به موشک های چینی C-802 مسلح گردیده اند. اما در بعد ضد هوایی هنوز مشخص نیست با چه نوع موشکی مسلح شده است، البته خبر ها حاکی از نارضایتی از موشک های دفاع هوایی جدید است. بجز موشک های ضد کشتی به 6 اژدر MK-32 نیز مجهز است.

سایر مشخصات:
توپ:
1توپ 114 میلیمتری(Vicker 4.5) با توان شلیک 25 گلوله در دقیقه تا فاصله ی 25 کیلومتری
2 توپ 35 میلیمتری Oerlikon و 3 توپ 20 میلیمتری Oerlikon GAM-BO1
و دو تیربار سبک 12 میلیمتری

موشک:
5 لانچر موشک ضد کشتی Sea Killer یا C-802
موشکهای دفاع هوایی Sea Cat
10 اژدر 533 میلیمتری

رادار و تجهیزات دفاعی:
رادار جستجوی هوایی و دریایی Plessey AWS.1 با برد 110 کیلومتر
سیستم کنترل آتش see Hunter
رادار هشدار دهنده Racal FH 5-HF/DFبا سیستم ECM از نوع RDL 2AC
سونار Graseby 174 ,170 جستجوی فعال و هجومی
و دو لانچر فلر MK5

موتور:
دو موتور دیزلی 16yjcm و دو توربین گازی TM-3A boost
شعاع ماموریتی:
3665 مایل باوزن 18 کیلو تن و550 مایل با وزن 36 کیلو تن

سریالهای نیروی دریایی:
71 Alvand
72 Alborz
73 Sabalan (این ناوچه در درگیری با ناو های آمریکایی شدیدا آسیب دید و تا سال های 90 عملا بلا استفاده بود)
74 Sahand (این ناوچه در درگیری با ناوهای آمریکایی هدف قرار گرفت و نابود شد)

ناوچه سهند پس از حمله ناوگان آمریکا


ناو های گشتی/رزم ناو توپدار کلاس بایندور
Bayandor Class Corvettes

این ناو ها در اصل ناو های آمریکایی کلاس PF-103 هستند که آمریکا در 1964 چهار فروند از این نوع را بر اساس برنامه ی کمک های نظامی به ایران بخشید. چهار ناو این کلاس عبارت بودند از: ناوهای بایندر، نقدی، میلانیان و کهنموئی. ناوهای میلانیان و کهنموئی در جریان اولین بمباران های پایگاه های نیروی دریایی در جریان جنگ غرق شدند، اما ناوهای بایندر و نقدی همچنان در خدمتند.

این کلاس ناوها، ناوهای متوسط گشتی محسوب میشوند با وظیفه ی ثانوی حمل و نقل نیرو. از نظر تسلیحات ناوهای کلاس بایاندر به هیچ موشکی مسلح نیستند. در سالهای اخیر یکی از این دو فروند مورد بازسازی کامل قرار گرفت.  

توپ:
3 توپ 76 میلیمتری MK-34 با قابلیت شلیک 50 گلوله در دقیقه تا برد 12 کیلومتری
1 توپ 40 میلیمتری با قابلیت شلیک 120 گلوله در دقیقه با برد 10 کیلومتر
و 2 توپ Oerlikon GAM-BO1
در بهینه سازی های انجام شده یک توپ 23 میلیمتری هم اضافه شده است.

رادار و تجهیزات دفاعی
یک رادار جستجوی هوایی و دریایی westinghous SPS-6C با برد 146 کیلومتر
سیستم کنترل آتش وسترن الکتریک mk36
سونار SQS 17A

موتور:
دو موتور دیزلی 38TD-8-1/8-9

شعاع ماموریتی:
با محموله ی کامل 2400 مایل

سریال در نیروی دریایی ایران:

81 Bayandor
82 Naghdi

ناو بایندر

ناو میلانیان


شناور های گشتی و موشک انداز
--------------------------------------------------------------------

شناور های موشک انداز کلاس کمان
Kaman class fast attack craft-missile

این شناور ها یا همان ناوچه های کوچک و سریع در واقع ناوچه های فرانسوی کلاس Combattante II هستند که پیش از انقلاب12 فروند از آنها خریداری شد که اکنون 10 فروند همچنان در خدمت است (دو فروند دیگر عبارت بودند از: پیکان که در عملیات مروارید غرق شد و جوشن که در درگیری با نیروی دریایی آمریکا مورد هدف قرار گرفت)
این شناور ها تا پیش از این به موشک های ضد کشتی هارپون مجهز بودند که بدنبال بهینه سازی های انجام شده برخی از آنها به موشک های C-802 چینی نیز مجهز گردیده اند. همچنین ناوچه ی گرز به جای موشک های هار پون از یک لانچر SM 1 که از روی ناوشکن های باز نشسته شده ی ببر برداشته شده استفاده میکند.

 مشخصات
توپ:
1 توپ 77 میلیمتری با برد ضد سطحی 16 کیلومتر و ضد هوایی 12 کیلومتر
1 توپ 40 میلیمتری Bereda
و 1 توپ 23 میلیمتری

موشک:
4 موشک چینی C-802 با برد 120 کیلومتر
یا 4 موشک هارپون با برد 40 کیلومتر
یا 4 موشک Sea-skimmer در لانچر های SM 1
1 لانچر موشک های دفاع هوایی SA.7

رادار و سیستم دفاعی:
رادار تامسون TMV-433
سیستم ECM تامسون تمساح
رادار جستجوی هوایی و دریایی WM28

موتور:
4 موتور دیزلی MTU 16V

شعاع ماموریتی:
2000 مایل با 15 کیلو تن و 700 مایل با 33 کیلوتن

سریال در نیروی دریایی:
Kaman p221
Zoubin p222
Khadang p223
falakhon p224
Shamshir p225
Gorz p226
Gardoneh p229
Khanjar p230
Neyzeh p231
Tabarzin p232

 

شناور های موشک انداز کلاس تندر
Thondar class fast attack craft-missile

 شناور های کلاس تندر درواقع شناور های چینی کلاس Hudong هستند که تحت امتیاز برای نیروی دریایی سپاه در ایران ساخته شدند. کلا سپاه دارای 10 ناوچه ی کلاس تندر است.

مشخصات:
توپ:
1 توپ دوگانه ی 30 میلیمتری AK 230
1 توپ ضد هوایی اورلیکن 23 میلیمتری

موشک:
2 لانچر موشک چینی C-802

رادار و سیستم دفاعی:
رادار جستجوی سطحی چینی SR-47A
سیستم کنترل آتش Ric Lamp 341

موتور:
3 موتور دیزلی

شعاع عملیاتی:
800 مایل با 30 کیلوتن بار

سریال در نیروی دریایی سپاه:

Fath p213-1
Nasr p213-2
Saf p213-3
Ra'd p213-4
Fajr p213-5
Shams p213-6
Me'raj p213-7
Flaq p213-8
Hdid p213-9
Qadr p213-10



Patrol Craft
==================
شناورهای گشتی کلاس پروین
Parvin Class Large Patrol Craft

این شناورها در واقع شناور های آمریکایی کلاس PGM-71 ساخت سالهای 67 تا 70 و بسیار قدیمی بحساب می آیند. توپ نسبتا سنگین 40 میلیمتری و تیربار 20 میلیمتری بعدها روی این شناور نصب شده است. اطلاعی از هیچگونه برنامه روزامد سازی برای این شناور ها در دسترس نیست و همچنان در خدمت هستند.

مشخصات:

شخصات:
توپ:
1 توپ 40 میلیمتری
1 توپ 20 میلیمتری GAM-BO1
دو تیر بار 12.7 میلیمتری


موشک:
2 لانچر موشک چینی C-802

رادار و سیستم دفاعی:
رادار جستجوی سطحی فعال در باند I
سونار SQS-17B بعدها در سنه ی شناور نصب شد

موتور:
8 موتور دیزلی GM 6-71

شعاع عملیاتی:
1140 مایل با 17 کیلوتن بار

سریال در نیروی دریایی :

211----PARVIN
212-----BAHRAM
213-----NAHID

 

شناور های گشتی کلاس کیوان
Kayvan Large Patrol Craft

3 فروند از این شناور ها توسط گارد ساحلی آمریکا ساخته شدند. این شناورها در 1950 به ایران تحویل شد. بعدها از خدمت مرخص شد، اما اخبار گویای بازگشت به خدمت دو فروند از این شناور ها در 1995 است. گفتنی است این شناورها با ماشین آلات و تسلیحاتی جدید و مدرنیزه شده به خدمت بازگشتند و حیاتی دوباره گرفتند.


مشخصات:
توپ:
1 توپ 40 میلیمتری
1 توپ دوگانه 20 میلیمتری روسی


موتور:
24 موتور دیزلی MYHMS-1200 با دو پروانه

شعاع عملیاتی:
با 8 کیلوتن بار 2324 مایل

رادار و سیستم دفاعی:
رادار جستجوی سطحی فعال در باند I

سریال در نیروی دریایی :

202---AZADI
203---MEHRAN

 

شناور های کلاس MIG-S-2600

تعداد دقیق تحویل شده ی این شناور ها مشخص نیست. این شناور ها ساخت صنایع دریایی جولائی مستقر در تهران است. شناور های کلاس MIG-S-2600 شباهت زیادی به شناور های کلاس چاهو ی کروه شمالی دارد، البته با تفاوتهای قابل توجهی در ساختمان و دکل مربوط به رادار. این شناور ها در اختیار نیروی دریایی سپاه است.

مشخصات:
توپ:
1 توپ ضد هوایی اورلیکن (23 میلیمتری دوگانه)

موشک:
یک موشک انداز 12 تایی 107 میلیمتری MRL

موتور:
4 موتور دیزلی با 4 پروانه

رادار و سیستم دفاعی:
رادار جستجوی سطحی فعال در باند I


شناور های کلاس US MKIII

حدود 15 فروند از این شناور ها پیش از انقلاب (در 1976) از شرکت صنایع دریایی مارتینس خریداری شد و 50 فروند دیگر نیز در دست سفارش بود که قرار داد لغو شد.
دقیقا مشخص نیست در نهایت چند فروند به خدمت نیروی دریایی ایران در آمد. شش فروند از آنها در جنگ تحویلی از دست رفت و اکنون همچنان 9 فروند از این گشتی ها در خدمت است.


مشخصات:
توپ:
1 توپ 20 میلیمتری GAM BO1
1 تیربار 12.7 میلیمتری


موتور:
3 موتور دیزلیGM 8V-71TI با 3 پروانه

شعاع عملیاتی:
با 28 کیلوتن بار 500 مایل

رادار و سیستم دفاعی:
رادار جستجوی سطحی RCA LN66 فعال در باند I

زیر دریایی:
---------------------------------------------------------------
TAREQ Class Submarine
زیر دریایی های کلاس طارق


زیر دریایی های کلاس طارق یا همان SSK Kilo 877EKM از 1991 وارد خدمت نیروی دریایی ایران شدند و بترتیب تا 1993 سه فروند وارد خدمت گردید. این کلاس زیر دریایی، زیر دریایی های خاص هجومی و ضد زیر دریایی است. زیردریایی های کلاس کیلو معمولا با زیر دریایی های هجومی دلفین (SSK Dolphin Class Attack Submarine) مقایسه می شوند، البته زیر دریایی های کلاس کیلو مدرنتر بوده و نسبت به رقیب خود برتر است.

 

مشخصات
تسلیحات:
18 اژدر 553 میلیمتری 6 فروند آماده شلیک و 12 فروند در انبار
2 اژدر شناسایی TEST-71MKE TV
برای دفاع هوایی مسلح به یک لانچر Strela-3 یا Igla با حد اکثر برد 6 کیلومتر و سرعت 1.65 ماخ (هشت موشک)
و 18 مین دریایی

سونار و سیستم های دفاعی:
سونار از نوع MGK-400 که توانایی ردگیری و هشدار در مورد سیگنالهای سونار را دارد. این زیر دریایی از یک سیستم تدابیر متقابل الکتریکی و پشتیبانی) و پش اخطار رادار و کامپیوتر MVU-110EM نیز استفاده می کند.
بدنه ی زیر دریایی با یک پوشش لاستیکی ضد سونار (کم پیدا در برابر سونار) پوشیده شده است.

موتور :
دو ژنراتور 1000 kW و یک موتور 5,500 hp

برد:
در زیر آب 2300t و در روی آب 3950t

سریال در نیروی دریایی ایران:
901 Tareq
902 Noor
903 Yunes


زیردریایی های ساخت داخل
SSI Class Submarine

از این نوع زیر دریایی تنها 3 فروند در خدمت بوده، با این وجود اطلاعات چندانی از ماهیت این زیر دریایی ها در دست نیست.

mini-Submarines
==================

Ghadir class littorial submarine
زیر دریایی های کوچک کلاس قدیر (ساخت داخل)

این زیر دریایی کمی بزرگتر از زیر دریایی هایی که در کلاس زیر دریایی کوچک قرار دارد است و گمان میرود کارایی بهتری نیز داشته باشد. از لحاظ طراحی این کلاس شباهت زیادی به زیر دریایی های کلاس Sauro ایتالیا دارد (هرچند با ظاهری کوچکتر).

مشخصات:
تعداد در خدمت 1 فروند

تسلیحات:2 اژدر با احتمالا ذخیره ی12 تایی اژدر و 2 یا 4 اژدر سنگین یا مین
اطلاعات بیشتری در دسترس نیست

 

Nahang class mini-submarines
زیردریایی های کوچک کلاس نهنگ

این زیر دریایی ها که بسیار کوچک هستند یکی دیگر از ساخته های صنایع دریای ایران است. این کلاس زیر دریایی در واقع از روشی قدیمی که زمانی در آخرین جنگ جهانی استفاده میشد بهره میبرد، یعنی حمل تسلیحات بصورت خارجی و در واقع میتواند بصورت یک مین یاب یا مین گذار خوب عمل کند. بسیاری این زیر دریایی را شبیه مین روب های روسی و چینی و همچنین سیستم ضدمین آمریکایی میدانند.

 مشخصات:
تعداد در خدمت 1 فروند

رادار و سیستم دفاعی: یک رادار جستجوی سطحی

تسلیحات: 2 آزدر آماده شلیک و 21 اژدر ذخیره و 4 تا 6 مین

___________________________________________________________

منبع: daneshju.ir (نویسنده: محمدحسین جهان پناه) 

دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد

$
0
0

به یاد سرلشکر خلبان شهید غفور جدی
 
شهر قهرمان پرور اردبیل یکی از روزهای سرد خود را سپری می کرد ولی خانواده جدی منتظر هدیه ای خداوندی بودند. مظفر پدر خانواده از افراد سرشناس اردبیل و فردی مومن و زحمتکش بود که بدلیل ارادت خاصی که به امام حسین (ع) داشت و یکی از بانیان عزاداری ایشان بود، در میان مردم محله خیرآباد فردی شناخته شده بود . انتطار پدر و مادر به سر آمد و در سال 1324 فرزند سوم خانواده به دنیا آمد. نام او را غفور نهادند پسری که سال ها بعد پای در رکاب نبرد نهاد و جانانه بر دشمن بعثی تاخت .

دوران کودکی و تحصیل غفور در اردبیل به پایان رسید و او تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به تهران سفر کند. آمدن به تهران همان و سر درآوردن غفور از دانشکده نیروی هوایی همان . به این شکل غفور جدی در سال 1346 برای طی دوره مقدماتی خلبانی وارد نیروی هوایی شد . آموزش های مقدماتی خیلی سریع آغاز شد و غفور که از هوش بالایی برخوردار بود به سرعت شروع به یادگیری فنون و زبان انگلیسی نمود. دوره مقدماتی پرواز غفور در تهران دوسال به طول انجامید که در این مدت او در فرودگاه قلعه مرغی، پرواز با هواپیماهای تک موتور را تجربه نمود و سرانجام در سال 1348 به همراه دومین گروه دانشجویان اعزامی به خارج، به کشور آمریکا سفر نمود تا دوره تکمیلی خلبانی خود را در این کشور سپری نماید . با ورود غفور به آمریکا فصلی نو در زندگی او آغاز گردید به شکلی که بعد از حدود 2 سال و در اوایل سال 1350 که آموزش های او در حال اتمام بود همگان را حیرت زده کرده بود. پروازهای غفور با مهارت مثال زدنی انجام می پذیرفت به شکلی که بارها توانست از استادان خود پیشی بگیرد و توانمندی خود را در هدایت هواپیما به رخ استادان آمریکایی بکشد و در نهایت در همین زمان موفق به اخذ گواهینامه خلبانی از ایالات متحده آمریکا گردید.

  غفور را می خواهیم

ولی این پایان کار غفور در آمریکا نبود . نیروی هوایی آمریکا نمی خواست خلبان ماهری مثل غفور را از دست بدهد. به همین دلیل دست به کار شد و طی مکاتباتی با نیروی هوایی ایران موافقت آنها را برای جذب و بکارگیری غفور جدی در نیروی هوایی آمریکا را جلب نمود؛ فقط مانده موافقت خانواده غفور!

در همین راستا نماینده نیروی هوایی آمریکا طی تماسی با خانواده غفور از پدر بزرگوار وی - که اکنون به رحمت خدا رفته است – سوال کرد که وی در پاسخ آمریکایی ها می گوید :

" من فرزندم را برای میهنم پرورش داده ام "

به این ترتیب غفور که به درجه ستوان دومی نیز مفتخر شده و در آمریکا نیز شاگرد اول شده است به ایران باز می گردد و خود را به فرماندهی پایگاه یکم شکاری تهران معرفی می نماید. چون او با نمره ممتاز گواهینامه خلبانی را اخذ کرده بود، مختار بود که هر هواپیمایی را که می خواهد با آن پرواز نماید خود انتخاب کند، که غفور هواپیمای اف 4 را انتخاب می کند . در آن زمان این جنگنده فقط در تهران و شیراز خدمت می کرد که بر این اساس غفور به شیراز منتقل می شود و پرواز با هواپیمای اف 4 را در گردان 72 تاکتیکی شیراز که مسئولیت آن بر عهده سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری بود، آغاز می نماید . غفور با ورود به شیراز پروازهای آموزشی ، آزمایشی و تاکتیکی خود را همچون دیگر خلبانان پی گیری می نماید ولی دیگر زمان آن رسیده بود که او شایستگی خود را به فرماندهان فعلی خود نیز نشان دهد .

یک درجه ترفیع برای شجاعت و شهامت

بیست سوم اردیبهشت ماه سال 1352 عقربه های ساعت حدود 2 بعدازظهر را نشان می دهند که ستوانیکم غفور جدی خود را برای یک پرواز آزمایشی آماده می کند . هوا بسیار گرم بود و دسته فانتوم ها بر روی باند قرار گرفتند و ثانیه هایی بعد همگی در دل آسمان جای گرفتند . غفور به محض این که چرخ ها را می بندد متوجه تکان های خفیفی در هواپیما می شود که تصور می کند این تکان بخاطر گردابه های به جای مانده از جنگنده های جلویی باشد. روی همین اصل به آن توجهی نمی کند ولی به محض خارج کردن هواپیما از حالت پس سوز نه تنها لرزش ها کم نمی شود بلکه بر شدت آن نیز افزوده می گردد. در کمتر از یک دقیقه همه چراغ های قرمز رنگ کابین خلبان شروع به چشمک زدن می کند که همه آنها نشان از نقص فنی در هواپیما را می داد ولی غفور نمی دانست هواپیما چه ایرادی پیدا کرده است و کدام سامانه دچار مشکل شده است. در همین بین هواپیما تکان شدیدی می خورد و با زاویه زیاد شروع به اوج گیری می نماید. ستوان جدی سعی می کند به هر شکل ممکن هواپیما را از این حالت خارج نماید چون اگر این وضعیت ادامه پیدا می کرد احتمال استل موتور (خفگی کمپرسور) زیاد بود. غفور هرچقدر تلاش می کند که اهرم هدایت هواپیما را به جلو فشار دهد موفق نمی شود. در همین کش و قوس وضع بدتر هم می شود. موتور جنگنده دچار واماندگی می شود و هواپیما به شدت شروع به کم کردن ارتفاع می نماید. ستوان جدی بی درنگ با هماهنگی خلبان کابین عقب اهرم خروج اضطراری را فعال می کند و خلبان کابین عقب موفق به خروج اضطراری از هواپیما می شود و با کمک چتر نجات سالم به زمین می رسد ولی قهرمان اردبیلی قصد خروج از هواپیما را ندارد. غفور مصمم است به هرشکل ممکن هواپیما را نجات بدهد . تلاش او نتیجه می دهد و سرانجام موفق می شود جنگنده سرکش را در اختیار بگیرد. درنگ جایز نبود. بلافاصله به سمت پایگاه گردش کرد که ناگهان هواپیما دوباره شروع به تکان خوردن می کند ولی این بار هم ستوان موفق می شود جنگنده را در اختیار بگیرد و آن را بر روی باند پروازی به زمین بنشاند .

مرخصی تشویقی و یادگیری پرواز با 747

شهامت و رشادت مثال زدنی که ستوان جدی در این پرواز برای نجات یک هواپیمای چند میلیون دلاری به خرج می دهد او را مفتخر به دریافت یک درجه ترفیع می نماید . غفور در مراسم تشویق خود عامل موفقیتش را یاد خدا ، حفظ خون سردی و اجرای دقیق دستورالعمل های پروازی عنوان می کند . نیروی هوایی به پاس این شجاعت، خلبان خود او را به مرخصی سه ماهه تشویقی به آمریکا می فرستد. با رسیدن غفور به امریکا او از تفریح و گردش منصرف می شود و تصمیم می گیرد در مدتی که در آمریکا اقامت دارد گواهینامه خلبانی با هواپیمای مسافربری را نیز اخذ نماید که در این مهم نیز موفق است. او گواهینامه پرواز با هواپیمای مسافربری بویینگ 747 را در آمریکا اخذ می نماید .

پس از بازگشت از آمریکا هواپیمای اف 4 به پایگاه شکاری همدان نیز گسترش یافته بود که بر همین اساس غفور جدی به پایگاه همدان منتقل می شود و تا شهریور ماه سال 1355 به خدمت خود در این پایگاه ادامه می دهد تا این که در این ماه نیروی هوایی نام او را برای طی دوره امنیت پرواز در لیست اعزامی به آمریکا قرار می دهد. جدی در آذر ماه سال 1355 برای بار سوم به آمریکا می رود. غفور این دوره را نیز با موفقیت کامل پشت سر می گذارد و در مرداد ماه سال 1356 به ایران باز می گردد . پس از بازگشت ستوان جدی از آمریکا، او به پایگاه شکاری بوشهر منتقل می شود که این آخرین پایگاهی بود که این شهید بزرگوار در آن خدمت می کرد.


دستان توطئه گر، غفور را از نیروی هوایی دور کرد

انقلاب به پیروزی رسید. غفور در این زمان به عنوان استاد خلبان و معلم هواپیمای اف 4 در پایگاه بوشهر مشغول به خدمت بود. همه چیز طبق روال عادی پیش می رفت و غفور که یک افسر منضبط و سخت گیر بود. تا سال 1359 فرمانده بازرسی و امنیت پرواز پایگاه بود. دست های دسیسه گر کمر به بدنامی غفور بسته بودند و اوضاعی که در آن زمان بدلیل وقوع انقلاب بر نیروی هوایی حاکم بود و همچنین عناصری فرصت طلب که به دنبال تسویه حساب های شخصی خود بودند، باعث شد اوضاع برای غفور به خوبی به پیش نرود و نام او ناخواسته در لیست خلبانانی قرار گیرد که باید از نیروی هوایی تسویه حساب کنند. غفور با دلی رنجور شروع به تسویه از نیروی هوایی نمود که در مراحل نهایی تسویه او، عراق از زمین هوا به ایران حمله ور شد .


می خواهم بجنگم

در روز شروع جنگ یعنی در ساعت 11 روز 31 شهریور ماه 1359 غفور در بوشهر مشغول جمع و جور کردن وسایل خانه اش برای آمدن به تهران بود، ولی وقتی که به هنگام بار زدن وسایل به ماشین خاور، پایگاه ششم شکاری بوشهر مورد بمباران جنگنده بمب افکنهای عراقی قرار گرفت او لباس پروازیش را از میان وسایل به بیرون کشیده و به سرعت خود را به پایگاه می رساند و داوطلب پرواز میشود. غفور از دژبان می خواهد تا اجازه دهد وارد شود، اما دژبان مانع میشود و از سرگرد جدی پوزش می خواهد و می گوید: جناب سرگرد! باید با فرماندهی هماهنگ کنم. با فرمانده پایگاه هماهنگی می کند و به او اجازه ورود می دهند.

ستوان جدی به دفتر فرماندهی وقت پایگاه، مرحوم سرتیپ خلبان "مهدی دادپی" می رود و می گوید : اکنون زمان آن رسیده که جوابگوی خرجی باشم که برای من شده است. می خواهم بجنگم. برایم مهم نیست چه اتفاقی افتاده و یا قرار است بیفتد. دینی به مملکتم دارم که باید آن را ادا نمایم. درجه هایم را هم نمی خواهم، فقط می خواهم بجنگم، نمی توانم دوستانم را تنها بگذارم.

فرمانده با سرهنگ فکوری (فرمانده نیروی هوایی ) صحبت کرده و از او اجازه می خواهد تا غفور باز هم به بدنه نیروی هوایی برگردد و پرواز کند. سرهنگ فکوری که عمری با غفور در پایگاه هفتم شکاری شیراز خدمت کرده با تعجب می گوید: مگر غفور هم بازخرید شده است؟ برگردد آقا! برگردد! چه کسی او را بازخرید کرده! بدین ترتیب سرگرد جدی باز می گردد و باز هم درجه سرگردی را که نشان از لیاقت بالای او دارد، بر شانه های مردانه اش نصب می کند. باز هم اتیکت و پچ استاد خلبانی فانتوم را بر سینه ستبرش می چسباند و مردانه تر از همیشه پا به میدان عمل می گذارد. آری غفور پرواز می کند.

شرکت در عملیات 140 فروندی

در اول مهرماه 1359 برابر طرحی از قبل تعیین شده، هرکدام از پایگاهها مامور می شوند تا بخشی از خاک  دشمن بعثی را مورد هجوم قرار دهند. پایگاه ششم هم مامور بمباران بخشی از تاسیسات نفتی درخاک دشمن می شود. سرگرد خلبان غفور جدی در اتاق جنگ پایگاه همه چیز را برای هم پروازیهایش توضیح می دهد تا همه چیز برای انجام یک پرواز موفق فراهم شود. خلبانان پس از توجیه کافی به اتفاق غفور به سمت اتاق تجهیزات رفته و تجهیزات لازم را دریافت کرده و به سمت فانتومهایی می روند که تا بن دندان مسلحند و به انتظار نشسته اند. با فرمان سرگرد جدی همه به ابتدای باند تاکسی کرده و پس از اخذ اجازه از برج  به سوی هدفهای مورد نظر پرواز می کنند. در این عملیات غفور وهم پروازیهایش کاری کردند کارستان. در این عملیات، تاسیسات نفتی دشمن به آتش خشم تیزپروازان نیروی هوایی گرفتار آمد.

حلالم کنید

در مدت 45 روز ابتدایی جنگ 80 پرواز عملیاتی انجام می دهد. سرهنگ غفور جدی در تمام این مدت 45 روز برای هر پرواز از خانواده حلالیت می طلبد. گویا او خود را برای شهادت آماده کرده بود. یکی از همرزمانش می گوید: غفور از ساعت 2:05 روز 31 شهریور که اولین بمبهای هواپیماهای دشمن در پایگاه ششم منفجر شدند تا 17 آبان لباس پروازش را در نیاورد. او می گوید ما در این مدت ندیدیم غفور لباسش را عوض کند و همیشه آماده پیکار بود. غفور در چندین بمباران بر روی مواضع دشمن هواپیمایش مورد اصابت ضد هوایی قرار می گیرد که در تمامی این موارد از صندلی پران استفاده نمی کند و جنگنده را که به شدت آسیب دیده بود در پایگاههای مرزی سالم فرود می آورد. برای او واژه اجکت مفهومی نداشت. هر طور شده باید هواپیمایش را به وطن باز می گرداند.

آبان ماه 59 به نیمه رسیده و مادر از دوری فرزند بی تاب است، ولی غفور در آن شرایط حساس نمی توانست پایگاه را برای مدت طولانی ترک نماید و بالاخره قرار می شود مادر از اردبیل به تهران بیاید و غفور نیز به تهران سفر کند تا دیدارها تازه شود. برگه مرخصی غفور برای روز هفدهم آبان ماه سال 1359 صادر می شود و غفور شادمان و بی تاب برای دیدار مادر، شب هنگام وسایل سفر را مهیا می کند . صبح روز هفدهم نام سرهنگ در برد پروازی قرار دارد. غفور دو پرواز عملیاتی را انجام می دهد و سپس از دوستان به قصد سفر به تهران خداحافظی می کند ولی در همین هنگام یک ماموریت مهم برون مرزی به او ابلاغ می شود. حصر آبادان در حال تکمیل شدن است و هر آن احتمال دارد آبادان نیز سقوط کند. نیروهای دشمن در نزدیکی بصره مستقر هستند و از همان محور قصد عبور از مرزهای ایران را دارند. قلب سرهنگ فشرده می شود. بر سر آبادان چه خواهد آمد؟ الان وقت سفر نیست بهتر است بعد از این پرواز به تهران بروم .

پرسنل فنی بی درنگ دو فروند فانتوم مسلح را آماده پرواز می کنند. غفور به سمت آشیانه می رود و پا در پلکان هواپیما می گذارد ولی انگار چیزی را فراموش کرده است. برمی گردد و به طرف سربازی می رود که از جلوی آشیانه ایستاده است. او را در آغوش می کشد و از او حلالیت می طلبد و ساعت و گردنبند الله خود را که هیچ گاه از خود جدا نمی کرد به سرباز هدیه می کند . صورتش رنگ دیگری است. چشم هایش اگر زبان داشتند می خواستند احساس او را بیان کنند .

آیا می دانست که این پرواز آخرش است و این ماموریتی بی بازگشت است ؟ آیا می دانست بال های آهنین پرنده اش به بال های او تبدیل می شوند تا او را تا عرش همراهی نمایند ؟ گویی به او الهام شده بود که دیگر باز نمی گردد. با چشم هایش همه را دنبال می کند و به نوعی با همه خداحافظی می کند و از پلکان بالا می رود. آری غفور دیگر باز نمی گردد .


پروازی دیگر در راه است

سومین پرواز جنگی سرهنگ در این روز در پیش است. دو فروند فانتوم مسلح یکی به خلبانی سرهنگ "اصغر سفیدموی آذر" و کمک ستوان "اعظمی" و دیگری به خلبانی سرهنگ غفور جدی و کمک ستوان "خلجی" بر روی باند قرار می گیرند. ثانیه هایی بعد صدای غرش سهمگین فانتوم ها که نشان از خشم ملت ایران و هراسی در دل بعثیون است، فضای پایگاه را پر می کند و دو پرنده در دل آسمان جای می گیرند . جنگنده ها با کم کردن ارتفاع از جنوب خرمشهر و سمت چپ فاو وارد خاک عراق می شوند و سمت بصره را در پیش می گیرند ولی در طول مسیر هیچ نیرویی مشاهده نمی شود . جنگنده ها با رسیدن به بصره با گردش به سمت راست، به سمت مرزهای ایران گردش می کنند. در همین اثنا غفور متوجه یک نخلستان در نزدیکی بصره می شود که تعدادی پدافند در میان آن استتار شده است. با دقت بیشتر خلبانان متوجه حدود 40 فروند تانک می شوند که کاملا استتار شده و لوله های آن طوری استتار شده که به نظر دودکش خانه روستایی به نظر می رسد. هواپیمای شماره یک، جناب سفیدمو، روی رادیو اعلام می کند که شما از من فاصله بگیرد. اول من بمباران می کنم سپس شما حمله ور شوید . شماره یک بمب های خود را روی هدف رها می کند . اینک نوبت غفور است که تیرهای خشم ملت ایران را بر سر دشمن فرود آرد. سرهنگ با شیرجه برروی هدف با دقت فراوان بمب هایش را رها می کند. دود غلیظ ناشی از سوختن تانک های دشمن فضا را پر کرده بود . ناگهان هواپیما تکان شدیدی می خورد و ثانیه هایی بعد با یک تکان شدید دیگر به بالا پرتاب می شود. خلبان کابین عقب متوجه نشان دهنده دور موتور سمت راست می شود که عقربه آن به صفر می رسد و موتور سمت راست از کار می افتد . چراغ های قرمز چشمک زن همراه با بوق های ممتد نشان از وضعیت وخیم جنگنده می داد. غفور همچنان ساکت و مصمم به سمت مرز پرواز می کرد. او مصمم بود به هر شکل ممکن از مرز عبور نماید. بعد از گذشتن جنگنده از بهمنشیر وارد مرزهای ایران می شوند که غفور روی رادیو اعلام می کند که هواپیمایش مورد اصابت موشک قرار گرفته و یکی از موتورها از کار افتاده ، هیدرولیک هواپیما هم دیگر جواب نمی دهد ، با این شرایط به پایگاه نمی رسیم و باید هواپیما را ترک کنیم .


سرهنگ از هواپیما بیرون پرید ولی ...

سرعت هواپیما زیاد و ارتفاع آن کم بود. در این شرایط امکان اجکت وجود نداشت. سرهنگ جدی با خلبان کابین عقب صحبت می کند که آماده باش ارتفاع می گیریم و سپس بیرون می پریم . غفور هواپیما را به ارتفاع 3000 پایی می رساند اکنون 50 کیلومتر از مرز فاصله دارند . ناگهان هواپیما از کنترل غفور خارج می شود و شروع به کم کردن ارتفاع می نماید . سرهنگ به خلبان کابین عقب می گوید آماده اجکت باش و سپس ضامن را می کشد و هر دو خلبان در حدود کیلومتر 7 جاده ماهشهر – آبادان از هواپیما خارج می شوند .

ستوان خلجی به سلامت به زمین می رسد ولی از ناحیه گردن و دست زخمی می شود و به دنبال غفور می گردد. از دور دودی را مشاهده می کند که نمایانگر محل سقوط هواپیماست. کمی که جلوتر می رود چتر سرهنگ غفور جدی را می بیند . بدن ستوان یخ می زند. چند متر آن طرف تر غفور را می بیند . وای خدای من صندلیش جدا نشده است و کمربندهایش هنوز بسته است .


غفور پر کشیده است

در نگاه اول خلجی فکر می کنم غفور بی هوش شده . صدایش می زند غفور غفور ! همزمان با دست به صورت غفور می زند. نبضش را می گیرد ولی قلب غفور از تپیدن ایستاده است. غفور نفس نمی کشد . ستوان ناگهان متوجه سینه غفور می شود که بالا آمده، مچ پایش هم در اثر برخورد با زمین شکسته است . بی اختیار به زمین می افتد. غفور بال کشیده بود و پرواز دیگری را آغاز نموده بود . منطقه خیلی ناامن بود و ستوان باید منطقه را ترک می کرد ولی با پیکر غفور باید چه کار می کرد. نمی توانست او را همان جا رها کند . در همین افکار بود که متوجه دو ماشین جیپ شد که به طرف آنها می آمدند. پیش خود تصور نمود که شاید عراقی باشند. کلت کمری را برداشت تا با آنها مبارزه کند ولی هیچ پناه گاهی وجود نداشت. او داخل یک بیابان مسطح سقوط کرده بود .

ماشین ها در 500 متری خلجی ایستادند و نفراتی از آن پیاده شدند و اسلحه های شان را به طرف او گرفتند . کمی جلوتر رفت که یکی از آنها به فارسی گفت جلو نیا ! خوشحال از این که آنها ایرانی هستند، فریاد زد من هم ایرانی هستم و به طرف آنها دوید که ناگهان یکی از آنها تیر هوایی شلیک کرد و گفت : بخواب روی زمین . ستوان کارت خود را از جیبش بیرون آورد و گفت من خلبان ایرانی هستم. دوستم هم شهید شده است. نفرات جلو آمدند و او را در آغوش کشیدند و همگی کنار غفور نشستند و فاتحه ای برای او تلاوت کردند. پیکر غفور را به پایگاه ششم منتقل شد و آنجا بود که وصیت آن شهید بزرگوار خوانده شد که در قسمتی از آن نوشته شده بود :

" دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد "

 

______________________________________________________________

منابع:

aja.ir

ganjejang.com

با تشکر از آقایان محمد معما و دوست گرامی آرش


شکارچیان فاکس‌بت

$
0
0

جنگنده‌های MiG-25RB در اولین حمله هوایی عراق علیه جزیره خارک که در اوت سال 1982 آغاز شد، شرکت جستند. این جنگنده‌ها، با انجام عملیات در سرعت‌ها و ارتفاعات بالا، به طرز استثنائی ثابت کردند که به سختی رهگیری می‌شوند. حتی برای بهترین و جسورترین خلبانان تامکت نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران (IRIAF 1) ، رهگیری موفقیت‌آمیز فاکس‌بت یک تمرین اساسی در پرواز دقیق و عملیات در سرعت بالا بود که به همین دلیل باعث سنگین شدن حجم کاری کابین F-14 می‌شد. با این‌حال، همانند تمام خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران ، خلبانان پایگاه هشتم شکاری تاکتیکی (TFW 2) مشتاق بودند تا یک درگیری را تجربه کنند.
 
این اشتیاق بعد از سپتامبر سال 1982 شدت یافت، زمانیکه جنگنده‌های MiG-25RB نیروی هوایی عراق (IrAF 3) مبادرت به عملیات پروازی عمیقتری به داخل خاک ایران نمودند، به اهداف غیرنظامی حمله کردند و باعث مرگ تعداد زیادی غیرنظامی شدند. عملیات فاکس‌بت‌های عراق تا آنجا وسعت یافت که جنگنده‌های F-14A مستقر در مهرآباد موظف به گشت هوایی رزمی (CAP 4) بیست و جهار ساعته بر فراز پایتخت ایران شدند. در طی این دوران سخت و طاقت‌فرسا، گشت‌های هوایی به گشت‌های شبانه یا مراسم نمازهای جمعه محدود بود. در ابتدا، گشت‌های هوایی در ارتفاع 30 هزار پایی جریان می‌یافت، اما در مواقعی که یک جنگنده MiG-25 مورد شناسایی قرار می‌گرفت، جنگنده‌های F-14 به ارتفاع 40 هزارپایی صعود می‌کردند و بیش از 1+ ماخ سرعت می‌گرفتند. با این‌حال، جنگندهای فاکس‌بت، معمولاً در ارتفاعی بین 60 تا 70 هزار پا عملیات انجام می‌دادند و با سرعتی مابین 9/1 تا 4/2 ماخ پرواز می‌کردند.
 
 
 
فاکس‌بت‌ها نشان دادند که اهداف گریزپایی هستند و این مساله مدتی از زمان نیروی هوایی ارتش ایران را گرفت تا فراگیرد که چگونه فاکس‌بت‌ها را رهگیری کند. اساساً از طریق تغییر در ارتفاعات گشت، موقعیت‌ها و سرعت‌ها. خلبانان رهگیرهای F-14A گاهی اوقات به صورت کنترلگرهای جنگنده عمل می‌کردند، دیگر جنگنده‌ها را هدایت می‌نمودند تا جنگنده‌های MiG-25 عراقی را علاوه بر بمب‌افکن‌های Tu-22B، Tu-22KD و Tu-16 رهگیری کنند.
 
دقیقاً مشخص نیست که چه زمانی نیروی هوایی عراق اولین فاکس‌بت خود را در درگیری با تامکت‌های ایران از دست داد. در 4 می سال 1982، یک خلبان پناهنده عراقی به بازپرس‌های سوری خود توضیح داد که عراق 98 جنگنده و 33 خلبان خود را در درگیری با جنگنده‌های F-4 و F-14 ایران از دست داده است. این مجموع شامل یک فروند MiG-25 می‌شد که توسط شلیک یک تیر موشک فونیکس هواپیمای F-14 ساقط شده بود. به احتمال زیاد، عراقی‌ها قصد نداشتند که چنین جزئیاتی را بدون دلیل موجهی فاش سازند. با این وجود، آنچه که تایید می‌شود این است که باب "فصل شکار" جنگنده‌های MiG-25 عراق توسط هشتمین هنگ تاکتیکی شکاری نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران گشوده شد.
 
 
 
در ساعت 12:40 روز 16 سپتامبر سال 1982، دو فروند هواپیمای رهگیر F-14A در مسیر گشت هوایی حد فاصل بین بوشهر و خارک، توسط رادار رهگیر/کنترل زمینی (GCI 5) از نزدیک شدن یک فروند جنگنده دشمن به جزیره خارک در ارتفاع 70 هزارپایی و با سرعتی نزدیک به 3 ماخ مطلع گشتند. تامکت‌ها در موقعیت حمله قرار گرفتند و افسر رهگیری هواپیمای لیدر (RIO 6) رادار AWG-9 خود را فعال نمود تا شروع به رهگیری آنچه که مشخصاً یک فروند جنگنده MiG-25RB بود، بکند. بعد از گذشت چند دقیقه، هدف پیدا شد. رادار AWG-9 فرآیند هدفگیری را طی نمود و یک تیر موشک AIM-54A از فاصله‌ی بیش از 100 کیلومتری (60 مایلی) شلیک شد. هیچگونه عکس‌العملی از جانب میگ عراقی مشاهده نشد، موشک به سرعت مسافت را پیمود و به هدف اصابت کرد و گوی عظیمی از آتش را در آسمان پدید آورد. گزارش شد که خلبان هواپیما بر فراز دریا اجکت کرده، اما هلیکوپترهای ایرانی قادر به یافتن وی نشدند- آب‌های مملو از کوسه خلیج فارس، هرگز محیط نویدبخشی برای عملیات جستجو و نجات نبودند.
 
بر اساس گفته منابع ایرانی، این اولین شکار تایید شده‌ی فاکس‌بت عراق توسط رهگیرهای F-14 نیروی هوایی ایران بود، هرچند که خلبان پناهنده مذکور عراقی ادعا کرده بود که یک فروند جنگنده MiG-25 دیگر نیز پیش از این تاریخ مورد هدف قرار گرفته بود. این پیروزی ثابت کرد که رادار AWG-9 و موشک AIM-54 هواپیمای F-14 قادر به درگیری و نابود ساختن جنگنده‌های MiG-25، در سرعت‌هایی نزدیک به 3 ماخ می‌باشند.

  

شرح تصویر: در طی تابستان و پاییز سال 1981، نیروی هوایی عراق عملیات خویش را بر ضد صادرات نفت ایران که از جزیره خارک صورت می‌پذیرفت شدت بخشید. در این تصویر، بخش جنوبی و شرقی تاسیسات خارک قابل رویت است، شامل انبارگاه‌های ذخیره‌سازی و یکی از 2 اسکله‌ی T-شکل که از آن می‌توانست بزرگترین سوپرتانکرهای دنیا بارگیری شود. به مدت 7 سال، نبردهای هوایی بسیار شدیدی بر فراز جزیره خارک بین رهگیرهای F-14 و جنگنده‌های نیروی هوایی عراق صورت گرفت. خلبانان تامکت‌ بخشی از موفقیت‌های عظیم خود را در این منطقه بدست آوردند، اما همچنین بیشترین خسارات خود را نیز در این ناحیه متحمل شدند.

موفقیت‌های دیگری نیز بدست آمد، اما نیروی هوایی عراق همچنان سرسخت باقی ماند. در 22 سپتامبر، یک فروند جنگنده MiG-25RB در ارتفاع بالا بر فراز شهر تهران غرش کرد. مسلماً نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نمی‌توانست چنین ماموریت‌های عراق را در آسمان پایتخت ایران تحمل کند. از این‌رو، رهگیرهای F-14A متعلق به هفتاد و دومین اسکادران شکاری تاکتیکی (TFS 7) مستقر در مهرآباد، همواره مجهز به موشک‌های AIM-54 بودند و در شرایط خوبی به سر می‌بردند، از آنجاییکه این مجموعه بهترین شانس را در رهگیری هواپیماهای عراقی در این ناحیه از خود نشان داده بود. مضافاً اینکه، بطور معمول از 3 فروند جنگنده F-14A به منظور مقاصد آزمایشی و آموزشی استفاده می‌شد که در آن رادارهای AWG-9 و تجهیزات ارتباطی موجود در آن‌ها به نحوی تغییر یافته بود که به عنوان " مینی‌آواکس" (mini-AWACS 8) عمل می‌کردند. این جت‌ها، نه تنها پوشش هوایی اخطار زود هنگام را بر فراز شهر تهران فراهم می‌نمودند، بلکه همچنین راهنمایی و هدایت دیگر جنگنده‌ها – به وی‍ژه جنگنده‌های F-4E پایگاه یکم شکاری تاکتیکی (TFB 9) را در رهگیری بمب‌افکن‌های عراقی بر عهده داشتند. گشت‌های هوایی آن‌ها اغلب تا 12 ساعت به طول می‌انجامید که در طی آن تا 5 مرتبه از تانکرهای سوخت‌رسان KC-707 سوختگیری می‌نمودند.
  
علی رغم پروازها بر فراز تهران، درگیری بعدی با فاکس‌بت‌ها در نزدیکی جزیره خارک به وقوع پیوست. در 1 دسامبر سال 1982، یک فروند جنگنده F-14A که توسط سرگرد «شهرام رستمی» هدایت می‌شد، در یک گشت هوایی، حد فاصل بین خارک و بندر امام خمینی، پوشش هوایی لازم را بر فراز کاروانی از کشتی‌های بازرگانی که مقصدشان به سمت بندرعباس بود، به‌عمل می‌آورد. بعد از گذشت 2 ساعت پرواز در حالت آماده‌باش و اندکی بعد از سوختگیری هوایی از یک فروند تانکر سوخترسان KC-707، رستمی توسط رادار زمینی پیام اخطاری مبنی بر نزدیک شدن یک فروند هواپیمای دشمن از سمت شمال در ارتفاع 70 هزارپایی و سرعت 3/2 ماخ دریافت نمود: یک فروند MiG-25. جنگنده F-14A رستمی در آن موقع در ارتفاع 40 هزارپایی و تنها با سرعت 4/0 ماخ در حال پرواز بود. رادار زمینی به او هشدار داد که هواپیمای متخاصم به سرعت در حال نزدیک شدن به فاصله 113 کیلومتری (61 مایلی) وی می‌باشد. بنابراین خدمه پروازی باید به سرعت دست به کار شوند.‌
 
هنگامی که رستمی شتاب می‌گرفت، افسر رهگیری راداری وی در تلاش بود تا هدف را بیابد، اما تلاش‌های وی با اندکی تاخیر مواجه شد. درست موقعی که خلبان میگ، سامانه‌های اقدامات پادالکترونیک (ECM 10) هواپیمای خود را فعال کرد و به سرعت، به فاصله‌ی 71 کیلومتری (38 مایلی) آنها نزدیک شد. علیرغم ارسال پارازیت، افسر رهگیری راداری هواپیمای رستمی توانست یک قفل راداری مستقیم بر روی هواپیمای عراقی بدست آورد و یک تیر موشک AIM-54A را در یک درگیری بدون وقفه از فاصله‌ی 64 کیلومتری (34 مایلی) شلیک کند و این در حالی بود که هواپیمای F-14A به سرعت 5/1 ماخ و ارتفاع 45 هزارپایی دست یافته بود. موشک به درستی از بدنه F-14A رها شد، موتور موشک تقریباً بلافاصله مشتعل شد و موشک سنگین فونیکس در حالی که دود سفیدرنگی از خود برجای می‌گذاشت، همانند صاعقه روانه هدف شد. بعد از پرتاب موشک، رستمی تامکت خود را کمی به سمت غرب گردش داد و از سرعت و ارتفاع خود کاست تا از نزدیک شدن خیلی سریع به هواپیمای میگ اجتناب ورزد. او هدف را درست بر روی پوشش راداری خود نگاه داشت.
 
همچنانکه زمان سپری می‌شد و جنگنده میگ فاصله خود را کم‌تر می‌کرد، رستمی به سمت راست کاروان کشتی‌ها گردش کرد. در این لحظه، شمارشگر مربوط به زمان-به-اصابت (time-to-impact) بر روی صفحه تسلیحات که توسط کامپیوتر محاسبه می‌شد به عدد صفر رسید. نشانگر برخورد (hit symbol) بر روی صفحه رادار درخشید و لحظاتی بعد رادار زمینی تایید کرد که جنگنده عراقی از روی صفحه رادارشان ناپدید شده است. هواپیمای MiG-25RB به درون دریا سقوط کرد. خلبان هواپیما علیرغم عملیات گسترده جستجو و نجات (SAR 11) نیروی هوایی عراق هرگز پیدا نشد.
 
 
 

شرح تصویر: نیروهای آمریکایی در حال بیرون آوردن جنگنده‌ی MIG 25 عراقی از زیر خاک پس از اشغال عراق
 
 
پرسنل و خلبانان عراقی/شوروی فاکس‌بت، با یکدیگر پیمان بستند تا انتقام این شکست را بگیرند. در روز 4 دسامبر، دو فروند هواپیمای MiG-25PD به بخش شمالی حریم هوایی ایران نفوذ کردند و سعی بر آن داشتند تا یک فروند هواپیمای مسافربری را که بر فراز ترکیه در حال پرواز بود رهگیری کنند، از آنجاییکه این هواپیما قصد عبور از آسمان تبریز را داشت. در حین جستجو به دنبال هدف، 2 فروند جنگنده میگ از یکدیگر جدا شدند. این مساله بر آن‌ها کاملاً پوشیده بود از اینکه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران ، یک فروند جنگنده رهگیر F-14 متعلق به هشتاد و یکمین اسکادران تاکتیکی شکاری را پیش از آن روانه منطقه کرده بود. سکان هدایت هواپیما را سرگرد «طوفانیان» بر عهده داشت. رادار AWG-9 هواپیمایش در حالت انتظار (standby) بود و تنها دستگاه Combat Tree در مسیرش در حال استفاده بود تا مسافت پیمایش موشک AIM-54 را به حداقل برساند. به مجرد اینکه رادار فعال شد، سامانه دریافت کننده اخطار راداری (RWR 12) فاکس‌بت، خلبانش را از حضور F-14 آگاه ساخت و جنگنده MiG-25PD بیدرنگ شتاب گرفت. خدمه تامکت از مشاهده اینکه هدفشان سعی بر آن داشت تا از دست موشک AIM-54 شلیک شده از سوی آن‌ها رهایی یابد متعجب گشتند. این دفعه، موشک فونیکس به درستی عمل نکرد و در ورای فاکس‌بت به خطا رفت، اما سرگرد طوفانیان که یکی از اولین خلبانان ایرانی F-14 محسوب می‌شد و از جمله مصمم‌ترین و آشتی‌ناپذیرترین آنان بود، هواپیمایش را به سرعت 2/2 ماخ رساند و به تعقیب هدف پرداخت. بعد از اینکه اولین موشک فونیکس از دست رفت، خلبان عراقی که به وضوح احساس امنیت می‌کرد، از سرعت هواپیمای خود کاست. اما وی عملاً حکم اعدام خودش را امضا کرده بود، چون دومین تیر از موشک AIM-54 ، فاکس‌بت را در آسمان به تلی از آتش تبدیل ساخت.
 
  
 
 
پی‌نویس:
 
1- IRIAF: Islamic Republic of Iran Air Force.
2- TFW: Tactical Fighter Wing.
3- IrAF: Iraqi Air Force.
4- CAP: Combat Air Patrol.
5- GCI: Ground Control Intercept.
6- RIO: Radar Intercept Officer.
7- TFS: Tactical Fighter Squadron.
8- Mini-AWACS: mini-Airborne Warning And Control System.
9- TFB: Tactical Fighter Base.
10- ECM: Electronic Countermeasures.
11- SAR: Search & Rescue.
12- RWR: Radar Warning Receiver.

 ____________________________________________________________ 
 
منبع: avia.ir
 
برگردان از کتاب Iranian F-14 Tomcat Units in combat ، صفحات 44-42

نویسندگان: Tom Cooper & Farzad Bishop

نتیجه رویارویی هوایی ترکیه و اسرائیل چه خواهد بود؟

$
0
0

گرچه با توجه به شرایط کنونی منطقه ای و جهانی، دلیلی برای رویارویی نظامی ترکیه و اسرائیل وجود ندارد، اما با توجه به اینکه هر دو کشور در شرق دریای مدیترانه واقع شده اند و با توجه به حادثه حمله سال 2011 اسرائیل به کشتی مرمره آبی که قصد کمک رسانی به غزه را داشت و تنش جدی بین اسرائیل و ترکیه را در پی داشت ، بررسی نتیجه رویارویی هوایی فرضی میان این دو کشور خالی از لطف نیست.
در یک سناریوی فرضی با توجه به اینکه ترکیه محاصره غزه از سوی اسرائیل را به رسمیت نمی شناسد و هر نوع تدبیری را در جهت تامین و حفظ سیر و سفر دریایی در مدیترانه شرقی اتخاذ خواهد کرد، اگر همانند سال 2011 کشتیهای کمکرسان ترک این بار با اسکورت کشتیهای جنگی، وارد آبهای ساحلی غزه شوند که به صورت غیر مشروع تحت محاصره اسرائیل قرار دارد، جنگ دریایی با اسرائیل محتمل خواهد بود.
گفته می شود بدون در نظر گرفتن نیروی هوایی طرفین، ناوگان قدرتمند ترکیه در جنگ دریایی با اسرائیل ، قاطعانه شکست سختی بر اسرائیل وارد خواهند کرد؛ ولی اگر جنگ دریایی در مدیترانه شرقی آغاز شود، جنگ هوایی نیز بیدرنگ آغاز خواهد شد. بنابراین مقایسه نیروی هوایی ترکیه و اسرائیل ضروری است. در ادامه به اختصار به مقایسه نیروی هوایی دو کشور می پردازیم.
نیروی هوایی اسرائیل از هواپیماهای جنگی کارآمدتر و مدرنتر نسبت به ترکیه بهره می برد، ‌بنابراین نبرد هوایی با اسرائیل چالش بزرگی برای ارتش ترکیه خواهد بود.
ترکیه در حال حاضر دارای 203 فروند هواپیمای f-16 c/d است. این هواپیماها مدلF-16 بلوک 30 و بلوک 40 هستند و نسبت به هواپیماهای f-16 بلوک 50 و + 52  قدیمیتر محسوب می شوند. ترکیه از آمریکا در خواست کرده است 30 فروند هواپیمای F-16 بلوک 50 را به ترکیه تحویل دهد، ولی این هواپیماها هنوز به طور کامل به نیروی هوایی ترکیه تحویل داده نشده اند.

نیروی هوایی ترکیه همچنین دارای 157 فروند هواپیمای نسل قدیم f-4E است که مدرنیزه شده اند.


در طرف مقابل، جنگنده های F-16 ستون فقرات نیروی هوایی اسرائیل را تشکیل می دهند. اسرائیل دارای 339 فروند هواپیمای F-16 است که 102 فروند آنها f-16 بلوک +52 است .اسرائیل همچنین دارای 83 فروند هواپیمای F-15 EAGLE است.
هواپیمای f-15 نسبت به هواپیمای F-16 دارای جثه بزرگتری، برد زیادتر و قدرت رهگیری بسیار بالاتر است. در مجموع اسرائیل کاملا  نسبت به ترکیه برتری هوایی دارد؛ علاوه بر آن دارای تکنولوژی برتری نسبت به ترکیه نیز هست.

یکی از موارد برتری تکنولوژیکی اسرائیل این است که آمریکا هنگامی که به متحد خود هواپیما می فروشد، آنها را به سیستم جنگ الکترونیک تشخیص هواپیمای دوست از دشمن (IFF) مجهز می کند. این سیستم از راه دور و خارج از حوزه دید، هواپیمای دشمن را شناسایی کرده و به صورت خودکار موشکها را شلیک می کند.
اسرائیل به عنوان متحد راهبردی ویژه، کدهای شناسایی الکترونیک را از آمریکا دریافت کرده است . بدین سبب اسرائیل، به طور مستقیم برنامه های جنگ الکترونیک را خود تنظیم و دوست و دشمن را تعریف و شناسایی می کند.

هواپیماهای ترکیه که از آمریکا خریداری شده اند، طبق برنامه نویسی آمریکا دوست و دشمن را شناسایی و تفکیک می کنند، بنابراین سیستمهای هوایی اسرائیل را دشمن محسوب نمی کند . آمریکا حق کد گذاری و تغییر کدها را به ترکیه نداده و تغییر کد هواپیماهای ترکیه را نیز ممنوع کرده است. هواپیماهای ترکیه نمی توانند هواپیماهای اسرائیل را به عنوان دشمن شناسایی و منهدم کنند.


در جنگ هوایی ترکیه و اسرائیل بدون آنکه هواپیماهای اسرائیل در حوزه دید خلبانان ترک قرار بگیرند، می توانند هواپیماهای ترک را از مسافت دور شناسایی و با موشک منهدم کنند.
دیگر امتیاز اسرائیل این است که کنترل نبرد هوایی از طریق ماهواره ها را در اختیار خود دارد.
البته خلبانان ترک اکثرا در مسابقات مانور و جنگ هوایی ناتو پیشتاز بوده و در رتبه اول قرار دارند، ولی اسرائیل دارای هواپیماهای جنگی نسل جدید با قدرت جنگی برتر است و ترکیه در نبرد هوایی با اسرائیل کار دشواری در پیش خواهد داشت.

____________________________________________________

منابع:

iranbalkan.net

newcoy.persianblog.ir

en.wikipedia.org

گریز معجزه آسا از چنگ دشمن

$
0
0

 

خاطره ای از سرگرد خلبان یدالله شریفی راد

 

خلبانان برای پرواز معرفی شدند

ساعت ده صبح روز سه شنبه بیست و پنجم آذر سال 59، فرمانده پایگاه مرا به دفترش فراخواند و ماموریتی را ابلاغ کرد که زمانش بستگی به وضع جوی داشت. همراهانم را، سروان "حبیب بقائی"، ستوان "شفیع حسین پور" و ستوان (سرلشکر شهید ) "مصطفی اردستانی" معرفی کرد و سفارشات موکد برای مخفی ماندن ماموریت تا آخرین لحظه را نمود. به اتاق طرح ها (بریفینگ) رفتم، هوا مناسب نبود. ابرهای سیاهی که آسمان آن روز را پوشانده بودند، نشان می داد که ماموریت آن روز نمی تواند انجام شود اما طبق دستور باید منتظر هوای مساعد می شدم.
ساعت چهارده همان روز محل کار را ترک و به منزل رفتم. نقشه را باز کردم و شروع کردم طراحی. چندین مسیر را در نظر گرفتم و بارها خطوط رسم شده بر نقشه را پاک می کردم و مسیر بهتری را می کشیدم. به نظرم آمد دارم نقشه مرگم را می کشم. انگار به دلم برات شده بود که از آن ماموریت باز نخواهم گشت. در یک آن بچه هایم را یتیم دیدم. بارها دیدم فکر کردن به ماموریت جنگی به مراتب سخت تر از انجام خود ماموریت است. به هر ترتیب همه چیز را آماده کردم و تنها یک بریفینگ پروازی مانده بود.


صبح روز جمعه بیست و هشتم آذر 59

صبح زود تلفن زنگ زد. گوشی را که برداشتم سرهنگ خلبان "محمد دانشپور" بود. گفت:
- بیا بالا، کار داریم.
به سرعت لباس پوشیدم، اصلاح کردم، پوتین ها را واکس زدم و قبل از این که ربع ساعت وقت را بیشتر از دست داده باشم، آماده رفتن به اتاق جنگ شدم. به پست فرماندهی رسیدم و بی درنگ خلبانان همراهم را به اتاق طرح ها احضار کردم. ستوان حسین پور مریض شده بود. بنا بر این سروان "خسرو عباسیان" جانشین او شده بود. نقشه ها و طرح هایم را دادم که اعضای تیم از روی آن برای خودشان کپی بردارند و سپس بریفینگ پروازی را در یک ساعت به پایان رساندیم و 9:45 دقیقه صبح جمعه جهت پرواز آماده شدیم.


ماموریت انهدام تاسیسات برق دبیس

محل ماموریت تاسیسات برق دبیس در شمال کرکوک بود. همگی مغرور و مصمم و با لبخندهائی بر چهره، وسائل پروازی را برداشته و سوار مینی بوس شدیم و به طرف محل شیلتر هواپیماها رفتیم. هوا صاف و آفتابی بود. بدون یک لکه ابر! به همراهانم گفتم :
- ای کاش امروز ما را به این ماموریت نمی فرستادند. دشمن در روز آفتابی منتظرتر است.
دو نفرشان به لبخندی قناعت کردند و سومی حرفم را تائید کرد اما همه مان آرزومند که: ان شاالله به خیر خواهد گذشت.
هر کس سوار مرکب خود شد. با برج تماس گرفتیم و به سوی باند پروازی حرکت کردیم که شماره2 سروان حبیب بقائی به علت نقص فنی از ماموریت بازماند. به این جهت گروه سه نفری سر ساعت 10:30 دقیقه از زمین کنده شد. برای من که لیدر گروه بودم و متجاوز از چهل پرواز به خاک دشمن نفوذ کرده بودم، همه چیز آشنا و حتی عادی بود. آرایش پروازی مان مثلثی بود.

 روی هدف رسیدیم

همه چیز بر طبق بریفینگ پیش می رفت تا رسیدیم به 15 مایلی هدف و اوضاع مان فرق کرد. بک ابر سفید به مساحت ده، پانزده مایل در ارتفاع هزار پائی انداخته شده بود روی منطقه تاسیسات برق دبیس. هر چه پیشتر رفتیم، از یافتن هدف ناامیدتر شدیم. ارتفاع را تغییر دادیم و لحظاتی روی ابرها پرواز کردیم و در مسیرمان تغییراتی دادیم که ناچار بودم همه اینها را به یارانم بگویم. ابر سفید روی هدف سبب یک سلسله مکالمات و مشورت های رادیوئی شد، یعنی کاری که در منطقه دشمن باید در حداقل انجام داد و چه بسا همین مکالمات را دشمن شنود کرده باشد. به عنوان لیدر دسته دلم نمی خواست ناموفق از پرواز بازگردم. وقتی بر روی هدف رسیدیم بدون آن که هدف دیده شود، در ارتفاع مخصوص حمله قرار گرفتیم. سروان عباسیان گفت:
- جناب سروان من چیزی نمی بینم.
گفتم: "شما بمب هایتان را روی هدف بریزید من یک دور دیگر می زنم."
خلبانان همراه بمب هایشان را روی هدف رها کردند و به سمت کشور بازگشتند. من روی هدف دوری زدم، شکافی برای ورود به زیر ابر یافتم و قسمتی از تاسیسات هدف را مشاهده کردم و بمب هایم را روی هدفی که دیدم فروریختم. سمت حمله شمال به جنوب بود. ناچار بودم تغییر مسیر بدهم. میانه تغییر مسیر بدخلقی ضدهوائی های دشمن شروع شد. دورم را کامل کردم و به سمت ایران تغییر جهت دادم.


در راه بازگشت، خطر در کمین بود

آسمان تیرباران بود و من دود غلیظی که قسمتی از کارخانه را پوشانده بود به چشم دیدم. اولین کاری که کردم تماس با همراهانم بود. آنان گزارش دادند. 7 مایل جلوتر از من بودند. تا حد امکان سرعتم را افزودم. می خواستم در بازگشت نیز آرایش زیبای سه نفری مان را داشته باشیم. ضمنا از هر طرف مواظب هواپیمای دشمن بودم. 4 دقیقه گذشته بود که 2 فروند هواپیما در جلوی خودم دیدم. فاصله مان از 5 مایل بیشتر بود و آن دو ارتفاع شان کمی بالاتر از ارتفاع من بود. به سرعتم افزودم چون می خواستم هر چه زودتر به یاران نزدیک شوم. اما نتیجه عکس بود و فاصله ام از آنان بیشتر شد. با تعجب دوباره موقعیت همراهانم را از رادیو پرسیدم. گزارش آنان منطبق بود با آن چه دیده بودم. در همین ضمن اردستانی اضافه کرد:
- 2 فروند میگ از بالای سر من رد شد.
ابتدا صدای مصطفی را تشخیص ندادم و فکر کردم خلبان دیگری است که آن گزارش را می دهد. به همین تصور گفتم:
- جوک نگو!

 میگ ها به من حمله کردند

احتمال می دهم یک شوخی هم من کرده باشم، یادم نیست. 27 مایل با مرز فاصله داشتم اما یارانم مرتب دورتر از من می شدند تا جائی که دیگر ندیدم شان. ناچار به حدس و گمان دنبال شان در پرواز بودم و ضمن این که بی اراده ارتفاعم را افزوده بودم اطراف را هم می پائیدم. یک بار هم به همراهانم گفتم که پشت سر آنان هستم و بزودی به آنان ملحق می شوم. هنوز حرفم تمام نشده بود که از طرفین و کمی بالاتر به سمت من شلیک شد.
قبل از این که موفق به عکس العملی شوم، از دو طرف محاصره بودم. به چپ و راستم نگاه کردم و 2 فروند میگ عراقی را دیدم، در رادیو گفتم:
- بچه ها دو تا میگ دنبال من هستند. اگر می توانید برگردید.
یکی از بچه ها گفت:
- قربان، موقعیت تان کجاست؟
- درست پشت سر شما.
در لحظه تقاضای کمک، می پنداشتم دو هواپیمای دور شونده ای که دیده بودم مصطفی و خسرو هستند و خواهند توانست به زودی به کمکم بیایند. به این جهت به علایم بین المللی هواپیمای دشمن که قصد داشتند مرا زنده و سالم همراه خود فرود آورند، توجه کردم و به سمت تقریبی پایگاه هوائی کرکوک واقع در شمال عراق تغییر جهت دادم. حدود 2 دقیقه بین اسکورت دو دشمن به سمت دلخواه آنان رفتم. وقتی خبری از یارانم نشد حتی از آنان و بی جهت دلخور هم شدم. در آن لحظه اصلا در فکر کمبود بنزین برای یک درگیری هوائی نبودم و این تنها مشکل همراهانم نیز بود. بعد از آن لحظات بود که دیدم چه کار معقولی کرده اند یارانم که وقتی امکان نجات مرا نداشتند، خود به سلامت بازگشته اند و به این جهت از واقع بینی شان حتی ممنونم.


تصمیم به درگیری هوایی گرفتم

سکوت مطلق همه جا را گرفته بود. چند بار خیال کردم گوش هایم کر شده و دیگر قدرت حرف زدن هم ندارم. در همین افکار ناگهان 2 فروند دیگر از هواپیماهای دشمن که احتمال دادم همان هائی بودند که من به جای یاران خود گرفته بودم شان، سر رسیدند و در آنی از بالای سرم عبور کرده و ناپدید شدند. امید نجات را در محاصره دو فروند دشمن نداشتم و حالا شدند چهار فروند! نه می توانستم تسلیم و اسارت را بپذیرم و تن به حقارت بدهم، و نه در آن شرایط امکان فراری را می توانستم تصور کنم. تنها راه چاره، مرگ و شهادت بود. راه سوم را برگزیدم، می دانستم مرگ در هواپیما کوتاه ترین مرگ است. هیچگاه از مرگ نترسیده ام چه رسد به مرگ آنی در هواپیما.
حدود 2 دقیقه به سمت کرکوک پرواز کردم. دیگر جرات نگاه به چپ و راست را نداشتم. در یک لحظه و آن، تصمیم مرگ گرفتم و اقدام کردم. یعنی در لحظه ای که یکی از هواپیماها در سمت راست و دیگری در کمی بالاتر و عقب در پرواز بودند دسته قدرت موتور هواپیمایم را به عقب کشیدم و سرعت شکن را پائین دادم. این عمل سبب شد هواپیمائی که در سمت راستم پرواز می کرد، از من جلو زد. در همین لحظه احساس کردم هواپیمای پشت سر، به من نزدیک تر می شود و احتمالا در فاصله موشک دشمن قرار گرفته ام، لذا دست به عملی زدم که از فاصله موشک خارج شوم و دست کم از برخورد با هواپیما جلوگیری کنم. به این جهت هر دو موتور را خاموش کردم.

 
با میگها درگیر شدم

در همین راستا به تعقیب هواپیمای جلوئی خود پرداختم. هواپیمای حریف از حداکثر قدرت موتورش استفاده کرد و حرارتی که از موتورش خارج می شد هواپیمای مرا چندین بار به چپ و راست گرداند به طوری که فرصت نشانه گیری را از من گرفت و من مجبور شدم مجددا هواپیما را روشن کنم اما قبل از آن که من اقدامی دیگر کنم، هواپیمای جلوئی عراقی مورد اصابت موشکی قرار گرفت که پشت سری به سمت من فرستاده بود و چون موتورهای من خاموش بود موشکش سهم حریف جلوئی شد و به جای من، در جا در هوا منفجر شد.
قادر نیستم احساسم را آن طور که در آن لحظه داشتم بیان کنم ولی همین قدر هست که می توانم بگویم هیچگاه به آن اندازه مملو و سرشار از خدا و احساس خدا نبودم. احساس داشتم که هواپیما را دیگری هدایت می کند نه من. هواپیمائی که موشکش را رها و یارش را سرنگون کرده بود، قبل از این که "یک ور" شدنم را اصلاح کنم، از من جلو افتاد و هدف تیرهائی قرار گرفت که برای هواپیمای ساقط شده آماده کرده بودم و درحالی که عاجزانه چپ و راست می شد، مورد اصابت گلوله های من واقع شد و سقوط کرد.


هجوم دو هواپیمای دیگر دشمن

درحالی که دستگاه ناوبری هواپیمایم از کار افتاده بود، پایین تر از حد معمول به سمت کشورم می گریختم و برای آن که از روی پادگان های نیروی زمینی عراق عبور نکنم، مسیر را به طرف چپ تغییر دادم. چند لحظه بیشتر از منطقه درگیری دور نشده بودم که ناگهان دو هواپیمای دیگر دشمن به من هجوم آوردند و درگیری تازه ای را به من تحفه دادند. با چند حرکت تاکتیکی یکی از آنان را جلو انداختم و بلافاصله برایش موشک انداختم. متاسفانه موشک درست عمل نکرد. موشک سمت چپ که باید رها می شد عمل نکرد. موشک سمت راست پس از طی مسیر کوتاهی به چپ منحرف و منفجر شد.
ناچار فاصله ام را با هواپیمای جلوئی نزدیک تر کردم و در یک موقعیت بسیار عالی با مسلسل هدفش ساختم. هنوز حاصل کارم را ندیده بودم که مورد اصابت موشک هواپیمای عقبی قرار گرفتم و هواپیمایم در هوا منفجر شد. ضربه موشک چنان بود که هواپیما را مقداری به جلو پرتاب کرد و در یک آن فرامین از کار افتاد و بلافاصله دست هایم متوجه دسته صندلی پران شد. چگونه آن را کشیدم و چگونه به بیرون پرتاب شدم، نه به خاطر دارم و نه قادر هستم بیان کنم.
ناظران صحنه نبرد، بعدها برایم گفتند: هنگام هدف قرار گرفتن، هواپیمایم در ارتفاع 2 تا 10 متری زمین در پرواز بود. وقتی صندلی از هواپیما جدا شده، آنان پنداشته بودند یک قطعه از هواپیمای منفجر شده من است. همگی شان متفق القول بودند که چتر نجاتم فرصت باز شدن کامل نیافته بود و من با سر به زمین خوردم و بیهوش افتاده بودم. زخم ها و شکستگی های دست و صورتم گفته آنان را تائید می کند. برایم گفتند هواپیمائی که در جلویم پرواز کرده، 600 الی 800 متری محل سقوط من به تپه ای اصابت کرده و خلبانش نیز کشته شده. من سقوط آن را ندیده بودم، تنها چیزی که به خاطر دارم، برق جرقه هائی است که از برخورد گلوله های مسلسلم با هواپیمایش در یاد دارم.
پس از چند ماه که توسط کردها نگهداری می شدم توسط آنها به نیروهای خودی تحویل داده شدم. بعد از بازگشت به کشور و چند روز استراحت به پایگاه برگشتم و پروازهایم را از سر گرفتم.

__________________________________________________________

منبع: iranian-airforce.blogfa.com (با تشکر از دوست گرامی، محمد)

شکار هلیکوپتر عراقی با تانک

$
0
0

تذکر: هرگونه بازنشر این مطلب منوط به ذکر منبع (newcoy.persianblog.ir) می باشد.

چگونه استوار صالحی با تانک، هلیکوپتر شکار کرد؟

_______________________________________________________

تا به حال هر چه از درگیری تانک و بالگرد شنیده ایم، حکایت از شکار تانک توسط بالگرد داشته است؛ اما یکی از از دلاورمردان ارتش جمهوری اسلامی حماسه ای کم نظیر را در جنگ تحمیلی رقم زده است. سروان بازنشسته محمد صالحی یکی از درجه داران خلاق و بااراده ای است که در دوران جنگ هنرنماییهای بسیار کرده و از جمله بالگردی را با شلیک تانک مورد هدف قرار داده و ساقط کرده است. او دلاوری است از خطه دلاور پرور کردستان. آنچه در پی می آید گوشه ای است از خاطرات جنگ از زبان وی.

_______________________________________________________ 

پیوستن به ارتش
من در سال 1354 به استخدام ارتش درآمدم. قلباً خدمت در ارتش را دوست داشتم و 30سال در این سازمان ارزشمند خدمت کردم. پس از دانش آموختگی در دوره درجه داری، در شیراز دوره تخصصی تانک دیدم. سال 1357 که به زنجان منتقل شدم، مدت زیادی به پیروزی انقلاب نمانده بود.
جنگ که شروع شد، من به اتفاق یکان متبوعم در منطقه دیواندره بودم. ماآنجا سرکوب اشرار بودیم و تلاش می کردیم تاامنیت مناسبی را در منطقه برقرار کنیم. باآغاز جنگ به ما ابلاغ شد که هر که می خواهدبه منطقه عملیاتی اعزام شود، اعلام کند. من،داوطلبی ام را اعلام کردم.

اولین درگیری با دشمن
ما در تاریخ 16 مهرماه سال 1359 وارد منطقه سبزآب اندیمشک شدیم. لشکر 21 در  منطقه کرخه خط پدافندی داشت. به خاطر  دارم که مدت زیادی به پایان سال نمانده بودکه ما پنج تانک را به این منطقه منتقل کردیم که من، فرمانده آخرین تانک بودم. هدف آن بود که هم آتشباری روی مواضع دشمن صورت گرفته باشد و در ضمن، مشق تیراندازی هم شده باشد. آن روز باران شدیدی می بارید وعبور برای تانکها بسیار مشکل شده بود. چهارتانک که در جلوی من حرکت می کردند گرفتارهمین گل آلودگی زمین شدند و از حرکت بازماندند. من، به یاد توصیه فرمانده ام افتادم که همواره تأکید می کرد در وقت حرکت با تانک این موارد رافراموش نکنید: کلاه گوشی تان رابگذارید؛ با بی سیم به گوش باشید و به دقت محیط پیرامونتان را نگاه کنید. متأسفانه یکی از این تانکها هم مورد اصابت موشک مالیوتکا قرار گرفت. این موضوع باعث شد تا خدمه تانکهای دیگر، تانکشان را ترک کنند. تردید نبود که هدف بعدی نیروهای عراق، تانک من بود. من، به هر شیو ه ای بود،تانک را از معرکه به در آوردم و همین موضوع باعث شد تا به اتفاق دیگر خدمه تانک از سوی فرمانده تیپ –امیر هوشیار- مورد تشویق قرار بگیریم.

استوار صالحی، مظهر وظیفه شناسی
یکی از افسران همرزم سروان صالحی می گوید: روزی امیر حسنی سعدی، فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش، به گردان ما آمدند و به صورت اتفاقی دست در لوله تانکی کردند که در اختیارآقای صالحی بود. این تانک، آنقدر تمیز و پا به رکاب بود که مجموعه یکان را مورد تشویق قرار دادند.

سروان صالحی سوار بر مرکب آهنین

چگونه بالگرد دشمن، به آتش قهر تانک گرفتار شد
ما در اوایل سال 1360 در منطقه رقابیه مستقر شدیم. من به راهنماییهای صحیح فرمانده بسیار اعتقاد دارم. ما در این منطقه زیر دید و تیر دشمن بودیم. شهید مخبری که افسر بسیار خوشفکر و خلاقی بود، توصیه های لازم را برای آغاز آتشباری کرد. می دانیم که مقابله با آتش در شمار ماموریتهای تانک نیست، لیکن در آن شرایط هر نبوغی به کار گرفته می شد تا دشمن به هدفش نرسد. شب هنگام،‌مهمات من در حال تمام شدن بود که برابر وظیفه باید به شهید مخبری اعلام می کردم؛ همین کار را هم کردم. شهید مخبری –روانش شاد باد- گفت که زمان مناسبی این کاهش مهمات را اعلام نکرده ام، ولی با من شرط کرد که در صورتی که یک شلیک از سه شلیک من موفقیت آمیز باشد،‌ خواسته ام را تامین کند؛ پذیرفتم. یکی از توپچیهای من گروهبان بیژن عباسی بود. صبح اول وقت –که شب گذشته اش سال تحویل شده بود- دشمن تحرک بسیاری از خود نشان داد. روز قبل من موفق شده بودم که یکی از تانکهای دشمن را منهدم کنم. شهید مخبری پیش ما آمد و من با مختصاتی که از یکی از هدفها در اختیار داشتم، یک تانک دیگر را هم منهدم کردم. به یاد دارم که شهید مخبری کلاه آهنی ام را از سر شوق بوسید. ظهر همان روز –هوا هم بسیار گرم بود- من در آمادگی کامل بودم و این آمادگی هم لطف خدا بود؛ تو گویی اتفاقی خاص در شرف وقوع است. شهید مخبری از طریق مخابرات درخواست پاسخ کرد که سریعا لبیک گفتم. گفت: تو که هستی؟ گفتم: همان درجه دار دیروزی. شهید مخبری ابتدا به خاطر این آمادگی مخابراتی مرا به شش ماه ارشدیت تشویق کرد و آنگاه گفت که مواظب تانکهایی که از روبه رو تحت حمایت دو بالگرد پیش می آیند، باشم.

آغاز درگیری در روز اول عید
در ساعت 14:00 درگیری طرفین آغاز شد. در ساعت 16:00 همان روزیکی از تانکهای ماکه فرمانده اش اتفاقاً دوست و همشهری ام بود، مورد اصابت قرار گرفت. خیلی ناراحت شدم. ازبیژن عباسی که پیشتر از اویاد کردم، خواستم که لوله تانک را بالا بیاورد. حتماً می دانید که نقطه ضعف تانک، بالگرد است که خیلی راحت مورد هدف این پرنده قرار می گیرد. درهمین حال، بیژن عباسی با صدایی لرزان به من خبر بالگردی را که بر فراز سر ما قصد شکارمان را داشت، داد. خودم، به جای توپچی رفتم و در عوض جایم را به یک درجه دار دادم. من، چند شلیک  به  طرف بالگرد کردم که در شلیک سوم و وقتی که یک گلوله ثاقب نثارش کردم، کارگر افتاد و متلاشی شد. همه این اتفاقات در شرایطی افتاد که شهید مخبری و سرهنگ رستمی  -فرمانده قرارگاه جنوب- شاهد این ماجرا بودند. همان موقع، به من لقب استوار هلی کوپتری دادند که ناظر بر همین رویداد بود. من، همه این موفقیتها را لطف خداوند وهدایت درست فرمانده می دانم؛ فرماندهی که به ما می گفت: شما در دلِ تانک بمانید و رنج گرما را به جان بخرید تا در وقت نبرد، کارآزموده باشید. یادش به خیر! فرمانده ما همواره در جهت تقویت روحیه می گفت که نیروهای عراقی از مرده ما همی می ترسند تا چه برسد به زنده ما.

تانکهای باقیمانده دشمن، گرفتار در مهلکه
بقیه تانکهایی که تحت حمایت این دو بالگرد جلو می آمدند، هم بد فرجام شدند. چون دو دستگاه ازاین تانکها هم توسط  یک درجه دار دیگر مورد به نام محمدحسن رضابیگی مورد هدف قرار گرفت که برای او هم ارشدیت درخواست شد. بقیه هم متواری شدند.

بازتاب این هنرنمایی
با هماهنگی سلسله مراتب و اطلاع دیگرمسئولان از موضوع یک درجه تشویقی برای من در نظر گرفته شد که مورد تأیید و تصویب هم قرار گرفت. مخصوصا شهید مخبری خیلی دنبال این موضوع را گرفت تا اینکه شخصاً این درجه تشویقی را به من ابلاغ کرد ویادم می آید که به من گفت: مبارکت باشد استوارهلی کوپتر!

خلاقیتهای دیگر استوار هلیکوپتری در ادامه جنگ
من در تمام دوران جنگ تانکهای زیادی رامنهدم کردم. باید به این نکته اشاره کنم که ما در دوران جنگ از روحیه بالا و عجیبی برخورداربودیم. کسی به فکر روزگار پس از جنگ نبود ونمی توانست فکر کند که از آن پس چه خواهدشد. همه به فکر پیشبرد اهداف جنگ بودیم: یک یدِ واحد که در اختیار قوه متفکره و خلاقه فرماندهان جنگ قرار داشتیم. من در سال بعد و طی عملیاتی که در تنگ چزابه اجرا شد، مرخصی ام را لغو کردم و به جریان نبرد پیوستم. هر چه فرمانده اصرار کرد، نپذیرفتم. من، به خط جلو و جایی که فاصله کوتاهی با نیروهای عراقی داشت، رفتم. در همین نقطه بود که بیشتر از 15 نفر از همرزمان ما شهید شدند. سه دستگاه تانکی که در منطقه مستقربود -هر تانک- تنها یک خدمه در اختیار داشت. عراق نباید متوجه این موضوع می شد. کاری که کردم، آن بود که آتش این سه دستگاه تانک را زنده نگاه داشتم تا وانمود شود که همه خدمه این تانکها زنده هستند. این در شرایطی بود که نزدیک به دو روز تحت محاصره شدید نیروهای عراقی بودیم. اینکه چگونه از آن معرکه جان به در بردیم، خود داستان شورانگیز دیگری دارد که شرحش به درازا می کشد.

____________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir
ماهنامه صف، شماره 370 (مهر 1390)، صص 26 و 27

بازنویسی: کاوه

آشنایی با هواپیمای تهاجمی ناونشین A-7 Corsair II

$
0
0

تاریخچه

در اواسط دهه 1960 نیروی دریایی ایالات متحده برای تعویض هواپیماهای تهاجمی A-4،مناقصه ساخت یک هواپیمای تهاجمی سبک دریاپایه تک سرنشینه مجهز به سیستم های پیشرفته ناوبری را مطرح کرد. طرح مورد نظر، یک هواپیمای زیرصوتی بود که بتواند بیش از A-4E، سلاحهای غیر هسته ای حمل کند و از عهده میگهای روسی، موشکهای زمین به هوا و آتشبار های ضد هوایی برآید. همچنین تاکید شده بود که طرح پیشنهادی باید ضمن کاهش هزینه ها و افزایش سرعت تولید،از نظر ویژگیهای متعارف با هواپیماهای موجود چندان متفاوت نباشد. در 11 فوریه 1964 شعبه صنایع هوایی شرکت ال.وی.تی به نام ووت (در آن زمان، ووت کورپوریشن)،برنده این مناقصه شد و کار ساخت و طراحی هواپیمایی را که بعدها ای.7 نامیده شد، آغاز کرد. در 27 سپتامبر 1964 اولین نمونه A-7A به پرواز درآمد که مدتی بعد، رسما Corsair II نامیده شد.

ویژگیها

ال.تی.وی در ساخت ای-7 از تجربه تولید هوپیماهای قبلی اش، یعنی اف-8 کروسادر، استفاده کرد ؛ ولی طرح جدید بر خلاف طرح قبلی به موتور های بدون پس سوز، بالهای بدون پسگرایی و بدنه ای کوتاه مجهز شد. با این حال، قدرت حمل تجهیزات هواپیمای جدید،حدودا دوبرابر A-4 بود. حاصل کار طراحی A-7 ،هواپیمایی کوتوله و بدنما بود که هرچند مشکل مهمی در پروازهای آزمایشی نداشت، خلبانان به کم توانی آن معترض بودند. ضمن آنکه هدایت و کنترل آن بر روی باند های خیس ،مشکل بود. هرچند این هواپیما در نظر اول، چندان توجه کسی را جلب نکرد، در پنج میدان مهم یعنی ویتنام، لبنان، گرانادا، لیبی (1986) و خلیج فارس به طور موثری در عملیات نظامی شرکت کرد.
A-7 مصرف سوخت کمی دارد و تقریبا میتواند همه سلاحهای ویژه نیروی دریایی را حمل کند. این هواپیما در مدلهای متعددی عرضه شد و علاوه بر نیروی دریایی،در نیروی هوایی هم به خدمت درآمد بر خلاف انتظار،با ورود A-7 به خدمت، A-4 همچنان در خدمت باقی ماند و در کنار آن به اجرای وظایفش ادامه داد.

A-7 بر فراز عربستان سعودی در جربان عملیات سپر جزیره

 A-7 با استفاده از سیستم Pave Penny (هدفگیر و نشانه گذار لیزری) و همچنین شکل مناسب کابین خلبان که میدان دید وسیعی را فراهم می کند، برای هدف قراردادن مواضع زمینی از دقت نسبتا زیادی برخوردار است و سیستم دید در شب هم امکان اجرای عملیات شبانه را فراهم می کند. این هواپیما در کنار EA-6B زوج مناسبی را برای اجرای عملیات تشکیل می دهد. این ترکیب در جنگ خلیج فارس کارایی خود را نشان داد. برای پوشاندن ظاهر نازیبا، اغلب هواپیماهای A7 رنگ آمیزی باشکوهی دارند، به خصوص بر روی دم عمودی وسیعشان.

مدلها

A-7A : مدل اولیه
A-7B : با موتور اصلاح شده
A-7C : مدل آموزشی دو سرنشینه
A-7D : مدل ویژه نیروی هوایی
A-7E : آخرین و پرنوانترین مدل دریایی
سایر مدلها: TA-7C , A-7K , A-7P

کاربران: ایالات متحده آمریکا، یونان، پرتغال، تایلند
تعداد تولید شده تا نیمه دهه 80 : بیش از 1500 فروند

مشخصات فنی A-7E

نیروی محرکه: یک موتور توربرفن آلیسون TF41-A2 بدون پس سوز
بیشترین رانش موتور: 66 کیلونیوتن
ظرفیت مخازن سوخت درونی: 5700 لیتر

ابعاد
نسبت منظری بال: 4.0
دهانه بال: 11.8 متر
دهانه دم افقی: 5.5 متر
طول: 14 متر
ارتفاع: 5 متر
بیشترین وزن برخاست: 19 تن
عملکرد پروازی
بیشترین سرعت افقی: 1112 کیلومتر بر ساعت
مسافت برخاستن: 1.8 کیلومتر با بیشترین بارمزد
سال ورود به خدمت: 1967
سال خروج از خدمت در آمریکا: 1991

____________________________________________________________

منبع: military.ir

گردآوری تصاویر و تنظیم: کاوه (newcoy.persianblog.ir)

Viewing all 253 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>