Quantcast
Channel: هوانورد
Viewing all articles
Browse latest Browse all 253

ماجرای سقوط هواپیمای فرماندهان ارتش و سپاه

$
0
0

تصویر تزئینی است

 

سی و سه سال پیش در هفتم مهر سال 1360 پنج تن از فرماندهان ارشد ارتش و سپاه که جهت تقدیم گزارش عملیات ثامن‏ الائمه به رهبر انقلاب عازم تهران بودند در نزدیکی تهران در نتیجه سانحه سقوط هواپیمای هرکولس سی 130 به شهادت می رسند.
این هواپیما با 40 نفر سرنشین و 27 مجروح و پیکر 32 تن از شهدای عملیات ثامن‏ الائمه از فرودگاه اهواز به مقصد تهران به پرواز در آمده بود، اما در 30 کیلومتری فرودگاه مهرآباد در جنوب غربی کهریزک دچار سانحه شد و آتش گرفت.

در این واقعه 49 نفر از سرنشینان هواپیما از جمله پنج فرمانده ارشد جنگ به نام های سرلشکر ولی‏ الله فلاحی (جانشین ستاد مشترک ارتش)، سرتیپ سید موسی نامجو (نماینده امام در شورای عالی دفاع و فرمانده دانشکده افسری)، سرتیپ جواد فکوری (فرمانده نیروی هوایی و مشاور در ستاد مشترک ارتش)، یوسف کلاهدوز (قائم مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) و محمدعلی جهان‏ آرا (فرمانده سپاه خرمشهر) جان باختند.

روزنامه های جمهوری اسلامی و اطلاعات دو روز بعد فهرستی از شهدای احتمالی حادثه سقوط سی- 130 منتشر کردند که در هر دوی آنها نامی از شهید محمد جهان‌آرا نبود. رادیو و تلویزیون نیز همچون مطبوعات که آن زمان بیشتر اخبارشان متاثر از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بود، اشاره‌ای به نام فرمانده شهید سپاه خرمشهر نکرد.

این سکوت خبری ادامه داشت تا این که سپاه در اطلاعیه مراسم چهلمین روز شهادت سرنشینان سی 130 در مدرسه فیضیه قم، در کنار نام 4 فرمانده شهید ارتش و سپاه، به نام شهید محمد جهان‌آرا نیز اشاره کرد.
در این اطلاعیه روز 18 آبان ماه منتشر شد، آمده بود: «به مناسبت چهلمین روز شهادت سرداران شهید برادران ارتشی فلاحی، نامجو، فکوری و برادران پاسدار کلاهدوز، جهان‌آرا و دیگر شهدای سانحه هوایی مجلس بزرگداشتی در شهر خون و قیام در مدرسه فیضیه قم از ساعت 14:30 تا 16:30 امروز (دوشنبه) برپاست به پاس احترام به خون این شهیدان عزیز و تاکید بر ادامه راه‌شان تا پیروزی نهایی اسلام بر کفر و همگام با روحانیت متعهد و بیدارمان در این مجلس شرکت می‌کنیم».

فرماندهان ارشد نظامی که در سانحه کهریزک به شهادت رسیدند


هرچند ابهام‌ها درباره دلایل سقوط هواپیمای سی-130 ارتش پابرجاست و روایت‌های گوناگونی از واقعه بیان شده است اما روایت کمک ‌خلبان این پرواز، مستندتر از دیگر روایت ها است.
محمود خرم‌دل که از بازماندگان این حادثه است، سال ها بعد، در مصاحبه با ماهنامه صنایع هوایی می گوید:
هفتم مهرماه سال 1360 بود ما در منطقه (پایگاه مهرآباد) آماده بودیم. ساعت 9 صبح، خبر دادند که یک پرواز تهران - بوشهر- اهواز، و برگشت به تهران داریم. برای انجام بازرسی‌های اولیه هواپیما رفتیم. همه چیز عالی بود و هرکولس C-130 سیار، قبراق و سرپا به نظر می‌رسید. پس از بازرسی و تماس با برج، از پست فرماندهی خبر دادند که استارت نزنید چون قرار است چند نفر از اشخاص مهم (VIP) را با این هواپیما به اهواز منتقل کنید.

به همین دلیل آغاز پرواز تا بعد از ظهر به تعویق افتاد. گروه پنج نفره(VIP)  شامل رئیس مالی سپاه خراسان و همراهانشان و یک پیک سیاسی بود. البته این پیک سیاسی در بوشهر پیاده می‌شد. مسیر اصفهان، شیراز، بوشهر را پیمودیم و همه چیز خوب پیش می‌رفت. در فرودگاه بوشهر پیک را پیاده کردیم و به سمت اهواز ادامه پرواز دادیم. همین که از باند پرواز بلند شدیم از تهران تماس گرفتند که چون وضعیت اهواز قرمز است به اهواز نروید و برگردید شیراز. ما نیز مسیرمان را به سمت شیراز عوض کردیم.

پس از طی مسیر رفته رفته داشتیم آماده فرود در باند شیراز می‌شدیم که دوباره از تهران تماس گرفتند و گفتند باید بروید اهواز، پروازتان عملیاتی است. مانیز اطاعت امر کردیم و حدود ساعت 19 به اهواز رسیدیم. به برج اعلام کردم تا برای چند لحظه چراغ‌های باند را برایمان روشن کند. نشستیم دور زدیم و هواپیما را رو به قسمت سوختسان نگه داشتیم.
(برای برگشت به تهران) 54 نفر مجروح ،22 شهید ،33 نفر مسافر و 9 خدمه پروازی در هواپیما بودند. 4 نفر را هم که نمی‌توانستند راه بروند به وسیله برانکاردهای متصل به بدنه هواپیما حمل می‌کردیم.

تصویر تزئینی است

در محوطه فرودگاه امیران، فلاحی و فکوری قدم زدند و روبه‌روی در سالن نیز گروه VIP شامل سردارانی همچون نامجو، کلاهدوز، جهان‌آرا و محافظانشان بودند. از تیمسار فلاحی خواستیم که داخل کابین خلبان بنشیند. وی تبسم کرد و گفت: نه! در آن صورت محافظان ناراحت می‌شوند.

حدود ساعت 20 در کوه‌های حسن‌آباد قم بودیم. برای نخستین بار بدهکار شده بودم. پسرم نیز تازه به دنیا آمده بود. از پنجره به بیرون نگاه کردم گفتم: خدایا! من برای نخستین بار بدهکار شدم، نکند نتوانم بدهی مردم را پرداخت کنم. توی همین فکرها بودم که یک لحظه تمام برق‌های هواپیما قطع شد! ظلمات کامل. یک لحظه احساس کردم هواپیما ایستاده، موتورها به طور کامل خاموش شدند. به کمک چراغ قوه بیرون را نگاه کردم دیدم ملخ‌ها فقط با نیروی باد می‌چرخند.

شرایط بسیار سخت و هولناکی بود! نخستین کاری که کردم از ساک پرواز چراغ قوه را در آوردم دیدم دور موتور به 10 تا 15 رسیده است. یک ناوبر به اسم محمدی و سه مهندس پرواز (2 معلم مهندس پرواز که برای چک پروازی و سروان تهرانی که حدود 23 - 24 سال داشت) نیز در کابین حضور داشتند. تهرانی، کارت عروسی‌اش را روز قبل پخش کرده بود و می‌خواست دو روز بعد ازدواج کند. پس از چند لحظه امیر فکوری به کابین آمد و به خدمه گفت: «خونسرد باشید! قطعی کامل در سیستم الکترونیکی به وجود آمده است. تا تهران 20 دقیقه بیشتر راه نداریم».

ظلمات و سکوت کامل بود. فقط سمت حرم شاه عبدالعظیم چند تا چراغ دیدم. وی چراغ قوه را از دست من گرفت، اول به دورسنج موتور و بعد به خود موتورها نگاه کرد احساس کردم متوجه شده که مشکل فقط الکترونیکی نیست. وی با سرعت از کابین خارج شد و با یکی از مهندسین پرواز رفتند تا چرخ‌ها را به صورت دستی باز کنند. من به تهران خبر دادم و اعلام وضعیت اضطراری کردم. اما از عملیات به ما گفتند: «موتور بده!» من گفتم موتورم رفته. آنها فکر می‌کردند که بحث هواپیماربایی است و برای همین هم برای کمک به جای بالگرد، دو تا F-4 را فرستادند.

برایم مسجل شد که می‌خوریم زمین، ولی شانس بیاوریم هواپیما بیشتر با وزنش می‌آمد و پرواز سرشی انجام نمی‌داد ولی چون تریم کرده بودم روی بال نرفت و کله نکرد! وقتی که فهمیدم داریم می‌خوریم زمین با لحنی عاشقانه به خدا گفتم: خدایا! الان گفتم کمکم کن! اینطوری کمک می‌کنی؟! هواپیما داشت با وزنش پایین می‌آمد! آنجا یک رودخانه بود و در 15 متری آن یک تپه قرار داشت که در فاصله تپه تا رودخانه چند حلقه چاه قنات بودند.

هواپیما پس از اصابت به زمین 11 متر کشیده شد و چرخ سمت چپ چون قفل نشده بود جمع شد و دوباره بالا رفت و به همین دلیل بال سمت چپ پایین آمد و موتور شماره 1 به همین دهنه چاه قنات برخورد کرد و در اثر شکستن ملخ، بنزین روی دماغه هواپیما پاشیده شد و شیشه جلوی ما آتش گرفت. پای من بین صندلی و کنسول مرکزی هواپیما گیر کرده بود و آتش جلوی ما شعله می‌زد! کمربندم را باز نمودم. ضامن پنجره اضطراری را کشیدم و آن را باز کردم. پایم به آهن کنسول مرکزی پایین گیر کرده بود و آهن آن، پوست و استخوانم را تراشیده بود. با سختی خودم را از پنجره کشیدم بالا و از ارتفاع 3 متری به پایین پرت شدم.

وقتی روی زمین افتادم ،دیدم زیر بال یک نفر افتاده و صورتش پر از خاک و خون بود و یک پایش قطع شده بود. او را از هواپیما دور کردم، کمی بعد یک نفر را در حال قدم زدن در محوطه سقوط دیدم. اول ترسیدم! بعد رفتم دیدم لباس بیمارستان پوشیده، جالب اینکه وی از جمله مجروحانی بود که در حالت عادی نمی‌توانست راه برود. پیش از سانحه خود را از سوراخی که به واسطه شکستن استرات چرخ سمت راست در بدنه ایجاد شده بیرون کشیده بود. جالب اینجاست که وی به قدری مجروح بود که مادرش در فرودگاه از من خواسته بود که چون امید زیادی به زنده ماندنش نیست، او را به یک بیمارستان خوب بفرستیم.

18مسافر و چهار نفر از خدمه توانستند از این سانحه جان سالم به در ببرند. کمی بعد مخزن مرکزی منفجر شد و منطقه بزرگی را آتش فرا گرفت. هواپیما در لحظه انفجار حدود 8000 پاوند سوخت داشت. هواپیماهای F-4 که آمده بودند، وضعیت ما را گزارش کردند و حدود 45 دقیقه بعد یک بالگرد بل -214 برای نجات ما آمد.

____________________________________________________________

منبع: irinn.ir


Viewing all articles
Browse latest Browse all 253

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>