Quantcast
Channel: هوانورد
Viewing all articles
Browse latest Browse all 253

زندگی نامه و خاطراتی از سرتیپ خلبان محمد عتیقه چی

$
0
0

امیر سرتیپ دوم خلبان محمد عتیقه چی یکی از خلبانان شرکت کننده در حمله به پایگاههای الولید (H-3) است. او بی گمان یکی از قهرمانان جنگ و اسوه های ملی این آب و خاک به شمار می رود. کسی که بارها تا مرز شهادت پیش رفت ولی دست تقدیر وی را برای ادامه خدمت به ایران زنده نگاه داشت. عتیقه چی با کوله باری از تجربه و صدها ساعت پرواز با هواپیمای شکاری و پشت سر گذاشتن چهار سانحه مرگ بار، مردانه می گوید که اگر دوباره جنگی در بگیرد دوباره لباس پروازش را خواهد پوشید و این در حالی است که به خاطر سوانح شدید دوران جنگ که یکی از هزاران آن را با هم مرور خواهیم کرد قادر به پرواز با شکاری نمی باشد. امیر خلبان محمد عتیقه چی با 2500 ساعت پرواز، افتخار سرنگونی 3 فروند میگ 21 عراقی و 2 فروند میگ 23 عراقی را در کارنامه درخشان خود به ثبت رسانده است.

زندگی نامه امیر سرتیپ خلبان محمد عتیقه چی

محمد عتیقه‌‌چى 8 مرداد سال 1328 در محله راه آهن شهر تهران دیده به جهان گشود. وی پس از اتمام تحصیلات در دبیرستان حکیم نظامی با آنکه امکان استخدام در شهربانی و ژاندارمری و هوانیروز را هم داشت ولی در سال 1347 به جرگه عقابان نیروی هوایی پیوست.

عتیقه‌چی پس ازگذراندن دوره‌های مختلف آموزشی جهت تکمیل آموزش در سال 1348 به همراه 19 نفر دیگر به پاکستان اعزام شد و دوره‌های مختلف زمینی و پروازی را با موفقیت پشت سر گذاشت. وی سرانجام در سال 1350 با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت. او در سال 1351 برای پرواز با هواپیمای F 86 انتخاب و به پایگاه هوایی دزفول منتقل شد ولی درست در همان روز ورود آنها به دزفول یک فروند از هواپیماهایF 86 سانحه داده و دوره آموزشی آنها کنسل می‌شود.

محمد عتیقه چى پس از این ماجرا وی به همراه دیگر دوستان برای پرواز با هواپیمای F 4 انتخاب و به پایگاه هوایی شیراز منتقل می‌شوند. پس از طی دوران آموزش کابین عقب هواپیمای فانتوم اواخر سال 1353 به پایگاه یکم شکاری مهرآباد برای گذراندن دوره کابین جلو منتقل می‌شود. بعد از این تاریخ تا سال 1356 در گردان 12 شکاری ماند.



محمد عتیقه چى در سال 1356 به عنوان مامور به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل شد و از آنجا در تاریخ 14 شهریور 1356 برای راه اندازی و سازماندهی گردان 91 شکاری بندر عباس به پایگاه نهم شکاری بندر عباس همراه با دیگر دوستان منتقل می‌شود.

با شروع جنگ تحمیلی وی بال در بال دیگر هم‌پروازان به دفاع از ایران پرداخته و از پایگاه‌های مختلفی چون دزفول، همدان و بوشهر به صورت مامور اقدام به پرواز می‌کند.

محمد عتیقه چى سرانجام در سال 1360با سمت فرماندهی گردان دوباره به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل می‌شود. بار دیگر در سال 1363 به عنوان فرماندهی عملیات به پایگاه نهم شکاری بندر عباس برمی‌گردد. پس از سانحه‌ای که در سال 1365 به وقوع می‌پیوندد و از ناحیه کمر دچار جانبازی می‌شود به تهران انتقال پیدا می‌کند.

از آنجا که وی دیگر قادر به ادامه پرواز شکاری نبود به ستاد نیروی هوایی منتقل شده و در مدیریت عملیات مشغول به خدمت شد. سرانجام پس از پایان جنگ ایشان تقاضای بازنشستگی کرده و در تاریخ آبان سال 1367 پس از سال‌ها خدمت صادقانه با درجه سرتیپی بازنشسته شد.


خاطره‌ای از سرتیپ خلبان محمد عتیقه چی

اواخر سال 1364 بود. قرارگاه رعد واقع در پایگاه امیدیه به محلی برای طرح ریزی و حمله به نقاط حیاتی عراق تبدیل شده بود. روزانه دهها سورتی پرواز جنگی به قصد زدن مواضع دشمن از این پایگاه انجام می شد.

هدف این بار پدافند شهر السلیبیه بود. پدافند این شهر بسیار مستحکم بود. از مایلها مانده به شهر رینگهای پدافندی شروع می شد. این پدافند در یک منطقه وسیع گسترده بود و همین امر مشکلات بسیاری برای خلبانان ما ایجاد می کرد . عملیات به نوعی بی بازگشت بود و احتمال بالایی می رفت که خلبانی که برای زدن آنجا برود احتمال برگشت بسیار پایینی دارد . پس برای این عملیات تصمیم گرفته شد داوطلب انتخاب شود.

من که بصورت مامور از بندرعباس به امیدیه آماده بودم برای این عملیات اعلام آمادگی کردم و با اینکه می دانستم چه خطری در پیش است، پذیرفتم که این عملیات را انجام دهم. جناب شیاری نیز داوطلب شد و قرار شد به صورت دوفروندی به پدافند قدرتمند این شهر حمله شود. در این زمان سرهنگ صدیق فرمانده وقت نیروی هوایی و حاج آقای مقدسی رئیس عقیدتی سیاسی نیرو در امیدیه به سر می بردند. کار توجیهات قبل از پرواز شروع شد و قرار شد جنگنده ها به خاطرقدرت تخریب بالا به بمبهای سنگین مجهز شوند.



هر درخواستی داری بگو

در پایان بریفینگ حاج آقای مقدسی که از خطرات این پرواز آگاه بود نزد من آمد و گفت : آقای عتیقه چی درخواستی نداری ؟ گفتم : نخیر حاج آقا من درخواستی ندارم.

به اتاق تجهیزات رفتم و چتر و کلاهم را تحویل گرفتم . جلوی درب حاج آقای مقدسی قرآن به دست و سرهنگ صدیق حضور داشتند که حاج آقای مقدسی گفت:

جناب عتیقه چی یک چیزی از من بخواهید گفتم : حاج آقا من هیچ درخواستی ندارم. بلافاصله به سمت شلیتر حرکت کردند و لحظاتی بعد در کنار هواپیما آماده سوار شدن بر مرکب آهنین خود بودم از پلکان بالا می رفتم که حاج آقای مقدسی دوباره رو به او کرد و گفت: جناب عتیقه چی یک چیزی از من بخواهید.

گفتم : حاج آقا اگه منظور شما مادیات است که الحمدا... به اندازه خودم دارم و چیزی هم نمی خواهم اگر شما فکر می کنید که مرا آخرین باراست که می بینید و من دیگر بر نمی گردم شما مطمئن باش من برمی گردم.

سوار بر جنگنده شدم و مشغول بستن بندها و وارسی های اولیه جنگنده بود ولی گویا حاج آقای مقدسی آرام و قرار نداشت پلکان را گرفت و از آن بالا آمد و مجددا گفت : جناب عتیقه چی یک درخواست از من بکنید ؟ یک چیز بخواهید ؟ گفتم : ببینید حاج آقا من یک تقاضا دارم من پارسال از طرف نیرو یک ماموریت خارج از کشور رفته بودم در بازگشت وقتی برای خانواده تعریف کردم آنها خیلی خوششان آمد شما می دانید که تمامی مرخصی های خارج از کشور برای نظامیان لغو شده است من از شما می خواهم در بازگشت برای من از فرمانده نیرو یک مرخصی بگیرد که من به همراه خانواده یک سفر یک ماهه داشته باشم حاج آقای مقدسی که گویا خیلی خوشحال شده بود گفت : جناب عتیقه چی مطمئن باش من به شما قول می دهم.

حاج آقای مقدسی خوشحال از پلکان پایین رفت با فرمان دست دستور روشن کردن موتورها را صادر کردم ، چشمهای نگران پرسنل فنی و افراد حاضر در آشیانه همگی خبر از آخیرین دیدار و وداع می داد ، ولی من مصمم بودم به هرقیمتی هدف را زده و به سلامت بازگردم .

پرواز بر فراز هور العظیم

ثانیه هایی بعد هر دو جنگنده مجهز به بمبهای سنگین در دل آسمان جای گرفتیم. مسیر به شکلی طراحی شده بود که باید از ارتفاع خیلی پایین پرواز می کردیم ارتفاعم باید به حدی پایین گرفته می شد که هر آن احتمال برخورد با عوارض طبیعی زمین می رفت. به مسیر ادامه دادیم تا به هورالعظیم که منطقه ای مشترک بین ایران و عراق بود رسیدیم.

در منطقه هورالعظیم عراق از پدافند متحرک استفاده می نمود یعنی در بین نی زارها و با استفاده از پوشش آن توپ های پدافند را مستقر کرده بود و به محض رسیدن جنگنده ها آنها بی امان شلیک می کردند در کنار این قضیه به دلیل درگیری شدید در منطقه مرتب خمپارهای ریز و درشت به داخل آب برخورد می کرد بقدری ارتفاع هواپیما پایین گرفته بودم که گل و لای حاصل از برخورد خمپاره با آب برروی کاناپی جنگنده پاشیده می شد خوشبختانه با خواست خداوند بدون اینکه هدف قرار بگیریم از روی هورالعظیم عبور کردیم و به سمت السلیبیه حرکت کردیم دود غلیظی که از نزدیکی شهر به هوا بلند شده بود خود راهنمایی برای ما بود.

بزرگترین رینگ پدافندی که تا آن زمان دیده بودم

با رسیدن به چند مایلی هدف متوجه یک میدان چند مایلی بسیار بزرگ از پدافند قدرتمند السلیبیه شدم . با کوله باری از تجارب جنگی برای اولین بار بود که با این گونه پدافند برخورد می کردم در داخل رینگهای پدافندی، انواع توپهای 23، 35 و 57 میلیمتری، انواع موشکهای سام 2 و 3 و 6 و موشکهای کوتاه رولند موجود بود.

بارسیدن به منطقه عملیاتی آسمان به جهنمی تبدیل شده بود حجم آتش بقدری زیاد بود که نقریبا گذشتن از آن غیرممکن بود در این هنگام متوجه یک برکه کوچک شدم این تنها منطقه ای بود که پدافندی نداشت تصمیم گرفتم با گردش از روی آن به هدف حمله ور شوم. بلافاصله با شماره دو تماس گرفتم و گفتم دقیقا پشت سر من حرکت کن حجم پدافند بسیار سنگین است من هدف را می زنم شما بعد از من حمله کن.

هدف را با موفقیت بمباران کردم

با گردشی سریع برروی هدف بصورت خطی هدف را بمباران کردم و با گردشی به سمت مخالف شروع به دور شدن از آن کردم در حال دور شدن بودک که شماره 2 تماس گرفت و گفت بمبهایم رها نمی شود بهش گفتم: اشکالی نداره سریع از منطقه دور شو دیگر نمی توان در اینجا ماند هر دو جنگنده در بال یکدیگر قرار گرفتیم و مسیر بازگشت به سمت پایگاه امیدیه را پیش گرفتیم در بین مسیر خیلی نگران شماره دو بودم مرتب به اطراف نگاه می کردم که مبادا خطری آنها را تهدید کند.

میگ 23 در کمین هواپیمای شماره دو

در همین حین متوجه شدم یک میگ 23 عراقی درست پشت سر شماره دو قرار دارد و در موقعیتی است که هر آن می تواند شماره 2 را هدف قرار دهد خود را آماده نمودم در صورت هر گونه اقدام میگ عراقی گردش کرده و با او درگیر شوم ولی با کمی تامل متوجه شدم خلبان عراقی از طریق رادار موقیت آنها را پیداکرده ولی هنوز نتوانسته با چشم آنها را ببیند بلافاصله با کمک خود موضوع را در میان گذاشتم و گفتم: یک میگ عراقی در تعیقب شیاری است آماده باش اگر خواست عکس العمل نشان دهد با او درگیر شویم.

می دانستم شماره 2 به دلیل رها نشدن بمبهایش هواپیمایش سنگین است و احتمال می دادم اگر درباره میگ 23 عراقی چیزی به او بگویم شاید گردشهای او باعث شود خلبان عراقی متوجه اش شود پس چیزی نگفتم و به همین شکل ادامه دادم تا به نزدیکی مرز و منطقه هورالعظیم رسیدند که با شماره دو تماس گرفتم و گفتم:

مصطفی یک چیزی می خواهم بهت بگم ولی هول نشو و نترس. درست پشت سرت یک میگ 23 عراقی قرار داره چندین مایله که من دارم می بینمش تو رو ندیده هیچ عکس العملی نشان نده اگر خواست کاری بکنه من بهش حمله می کنم.

به سلامت از مرز عبور کردیم

حدود 5 دقیقه گذشت تا به نوار مرزی رسیدیم و در همین هنگام بود که متوجه شدم میگ عراقی گردش کرد به سمت راست و دور شد با شماره 2 تماس گرفتم و گفتم :مصطفی خطر رفع شده به پشت سرت نگاه کن میگ در حال دور شدن هست. شماره 2 که در صدایش اضطراب هویدا بود، ضمن تشکر گفت در موقعیت شما ادامه مسیر می دهم.

با خود فکر می کردم به راستی چه نیروی آنها را از این همه موانع به سلامت عبور داده و در حالی که تیررس دشمن قرار داشتند و هواپیمای دشمن درست پشت سرشان بود چطور متوجه آنها نشده است ، درست بود این خواست خداوند بوده که آنها هنوز هم سلامت بودند.

در داخل خاک کشورمان به محل امنی رسیدیم و از شماره دو خواستم که بمبها را بدون فیوز رها کند تا ببینم اشکال از چیست ؟ بعد از رها شدن بمبها متوجه شدم به محض رها شدن بمب فیوزهای آن می شکند و بمب بدون اینکه منفجر شود با زمین برخورد می کند .

به سلامت در دزفول به زمین نشستیم

یکی از بمبها نیز رها نشده بود که متوجه هوا شدم که رو به تاریکی بود با رادار تماس گرفتم و اعلام کردم بدلیل اینکه هوا روبه تاریکی است قصد داردم در دزفول فرود بیایم و با موافقت رادار به سمت دزفول حرکت نمودم و لحظاتی بعد چرخهای جنگنده ام باند فرود را لمس نمود، مدتی که طول کشیده بود تا به دزفول برسم سرهنگ صدیق و حاج آقای مقدسی هم به سمت دزفول آمده بودند و در دزفول منتظر ما بودند.

جناب سرهنگ صدیق به محض رسیدن مرا را در آغوش کشید و گفت : خیلی خوشحالم که دوباره می بینمت عالی زدید از السلیبیه خبر می رسد بخش زیادی از پدافند منهدم شد تشکر کردم و گفتم ممنون قربان ولی بمبهای شماره 2 عمل نکرد اگه اجازه بدید باهم به کنار جنگنده برویم یکی از بمبها حتی در حالت خنثی هم رها نشد فکر کنم با بررسی بیشتر بشه فهمید چه اشکالی وجود دارد.

هر دو سمت جنگنده رفتیم و بعد از بررسی مشخص شد نوع کارتیج رها کنند بمب مناسب نبوده بعد از این ماجرا به دستور سرهنگ صدیق کلیه این نوع کارتیجها از رده عملیاتی خارج شدند.

تماس با دفتر ریاست جمهوری

به سمت پست فرماندهی حرکت کردم و در آنجا حاج آقا مقدسی را دیدم بعد از خوش و بش و احوال پرسی حاج آقای مقدسی بخاطر قولی که به من داده بود دست بکار شد و تلفن را برداشت و به دفتر ریاست جمهوری و شخص حضرت آیت الله خامنه‌ای که در آن زمان ریاست جمهوری را برعهده داشتند تماس گرفتند و کل ماجرا را توضیح دادند و گفتند : عملیاتی بی بازگشت بوده و ایشان موفق شده به خوبی آنرا به انجام برساند حضرت آقا هم گفتند: اشکالی ندارد آقای مقدسی ولی دیگر از این قولها به کسی ندهید به آقای صدیق بگویید استثناعا به ایشان این مرخصی را بدهند من تایید می‌کنم ، ولی آیا ایشان مورد اطمینان هستند که آقای مقدسی مرا تایید کردند.

حاج آقای مقدسی خوشحال گوشی را قطع کرد و دستور آقا را به سرهنگ صدیق ابلاغ کردند . سرهنگ صدیق نیز بلافاصله مقدمات کار را فراهم کردند و مبلغی را هم بعنوان پاداش در اختیار من قرار دادند .

بازگشت به کشور با تاخیر

یک ماه گذشت و بعد از بازگشت بدلیل تاخیر هواپیما مجبور شدم دو روز بیشتر در ترکیه توقف کنم . در دلم غوغایی بر پا بود که نکند فکر کنند که دیگر باز نمی گردم . بلافاصله بعد از اینکه به تهران آمدم با دفتر حاج آقای مقدسی تماس گرفتم و گفتم : سلام حاج آقا عتیقه چی هستم. گفتم زنگ بزنم بگم خیالتان راحت باشد.

من برگشتم دلیل تاخیر هم مشکلات پروازی بود. دست شما هم درد نکنه. ایشون هم گفت : رسیدن به خیر. من مطمئن بودم شما برمی گردید و خیالم هم راحت بود. روز بعد به پایگاه بندرعباس مراجعت نمودم تا پروازهای عملیاتی خود را از سر بگیرم.



گوشه‌ای دیگر از رشادتهای سرتیپ خلبان محمد عتیقه‌چی

هشت ماه از شروع جنگ تحمیلی می‌گذشت. کشور عراق به شدت از کرده خود پشیمان بود ولی راه بازگشتی نداشت. آنها که در خود نمی‌دیدند جلوی نیروهای دلیر ایرانی بایستند. دست به کاری ناجوانمردانه زده و طی آن در ساعات مختلف اقدام به حملات هوایی به مناطق مسکونی می‌نمودند که در این راه نیز سدی بزرگ به نام نیروی هوایی ایران را روبه روی خود داشتند.

نیروی هوایی با افزایش پروازهای گشتی خود، اقدام به رهگیری و شکار هواپیماهای مهاجم دشمن می نمود. پایگاه هوایی همدان نیز در این مدت وظیفه حراست از مناطق غربی کشور را برعهده داشت.

در تاریخ ششم اردیبهشت سال 1360 یک فروند فانتوم مسلح به قصد گشت هوایی و پوشش لازم به نیروهای زمینی، از پایگاه سوم شکاری همدان به پرواز درآمد. خلبان این هواپیما سروان محمد عتیقه چی و کابین عقب ستوان حسین صادقی بودند. مدت زمان زیادی از پرواز نگذشته بود که عتیقه چی متوجه یک هدف ناشناس می‌شود، او بلافاصله با رادار تماس می‌گیرد که ثانیه هایی بعد رادار، هواپیما را یک میگ 21 عراقی معرفی می کند که گویا هدفی را در کشور بمباران کرده و درحال بازگشت می باشد.

خشم و نفرت تمام وجود خلبانان را فراگرفته بود که چرا باید عراق بدون هیچ دلیلی به ایران حمله کند و چون توان مبارزه با نیروهای نظامی ایران را ندارد، مردم بی گناه را هدف قرار دهد؟

عتیقه چی تصمیم می‌گیرد به هر طریق ممکن میگ عراقی را سرنگون کند. بلافاصله به کمکش می گوید که به دقت از طریق رادار هواپیمای عراق را زیر نظر داشته باشد و به محض این که در تیررس موشک قرار گرفت، به او اطلاع دهد. محمد با هماهنگی با رادار دور موتور را افزایش می دهد و با تغییر سمت به طرف میگ عراقی حرکت می کند. لحظاتی بعد خلبان عراقی از طریق رادار متوجه می شود که یک هواپیمای ایرانی در تعقیب اوست.

خلبان بخت برگشته عراقی که در روزهای گذشته خود و دیگر دوستانش طعم آرامش را در آسمان نچشیده بودند، هواپیمای خود را در حالت پس سوز قرار می دهد و پا به فرار می گذارد و ثانیه هایی بعد از مرز عبور می کند. او به خیال خود موفق شده بود از دست فانتوم ایرانی فرار کند.

عتیقه چی بدون هیچ هراسی از مرز عبور می کند و به تعقیب ادامه می دهد. سرانجام لحظه شلیک فرا می رسد در عمق 30 مایلی خاک عراق، خلبان کابین عقب به عتیقه چی اطلاع می دهد که هواپیمای عراقی در تیررس قرار دارد و محمد نیز یک تیر موشک راداری به سمت او رها می کند.

لحظاتی بعد موشک با برخورد به میگ عراقی آن را به تلی از آتش تبدیل می کند. درنگ جایز نبود. امکان رهگیری فانتوم وجود داشت. عتیقه چی با گردشی سریع به سمت مرز باز می گردد. دیگر بنزین هواپیما برای گشت و یا درگیری هوایی کفاف نمی داد. پس او هواپیما را به سمت پایگاه هدایت می کند و به زمین می نشاند.

میگ 21 دوم و برخورد با کوه

در تاریخ چهارم خرداد سال 1360 یک فروند فانتوم مسلح به خلبانی سروان محمد عتیقه چی و کمک "جمشید فرقدان" از پایگاه سوم شکاری به پرواز در می آیند. هدف گشت هوایی و جلوگیری از نفوذ هواپپماهای دشمن بود. نیروی هوایی عراق با طرح های جدید قصد، سرنگون کردن هواپیماهای ایرانی را داشت.

آنها بدین شکل عمل می کردند که دسته های چهار فروندی خود را در ارتفاع بالا از مرز عبور می دادند که در این حالت رادار مرزی ایران بلافاصله آنها را شناسایی می کرد و جنگنده ها را برای مقابله با آنها به منطقه هدایت می کرد؛ در این هنگام یک فروند هواپیمای شکاری را نیز در زیر چهار فروند دیگر در ارتفاع کم از مرز عبور می داد و وقتی هواپیمای ایرانی برای درگیر با میگ ها ارتفاع می گرفت، آن یک فروند او را دور زده و مورد هدف قرار می داد.

یک روز قبل از این ماجرا، عراقی ها یک فروند هواپیمای فانتوم ایرانی را به خلبانی سروان "نقدی بیگ" مورد هدف قرار دادند که قسمت عقب هواپیما از بین رفت ولی نقدی بیگ که یکی از برجسته ترین خلبانان نیروی هوایی بود، موفق شد هواپیما را به زمین بنشاند.

عتیقه چی هم با دانستن این موضوع به پرواز در آمد. درحال گشت هوایی محمد متوجه پنج هواپیمای دشمن روی رادار هواپیمایش می شود. بلافاصله به رادار اطلاع می دهد که رادار جواب می دهد ما آنها را نداریم شما مراقب باشید. لحظاتی بعد رادار با هواپیمای فانتوم تماس می گیرد و اعلام می کند 4 فروند میگ 21 عراقی به فاصله کم در پشت سر شما قرار دارند.

محمد که می داند در صورتی که گردش کند به سمت آنها توسط هواپیمای پنجم که در ارتفاع پایین پرواز می کند هدف قرار می گیرد. بلافاصله قدرت موتور را افزایش می دهد و به سمت سنندج گردش می کند در همین زمان ارتفاع خود را به بیش از 20000 پا می رساند.

لحظاتی بعد عتیقه چی دو فروند هواپیمای دشمن را در پشت سر خود می بیند. فاصله آنها به قدری کم بود که هر آن می توانستند او را هدف قرار دهند. در این زمان عتیقه چی تقریبا روی سنندج قرار داشت که تنها راه فرار یک مانور خاص به نام "اسپیلت اس" بود. عتیقه چی بدین شکل مانور را انجام داد که بلافاصله هواپیما را وارونه کرد و درحالی که شروع به کم کردن ارتفاع کرد، به شدت به سمت دشمن گردش نمود.

هواپیمای عتیقه چی روی سد سنندج با ارتفاع بسیار کم درحال پرواز بود که هر آن احتمال برخورد آن با کوه می رفت که رادار اطلاع می دهد که چهار فروند هواپمای عراقی درحال بازگشت هستند. محمد پیش خود فکر می‌کند چرا چهار فروند؟

او به سمت پایگاه حرکت می کند و به سلامت به زمین می نشیند. بلافاصله توسط فرمانده پایگاه احضار می شود. وی به عتیقه چی ایراد می گیرد که چرا از داخل تونل ماشن رو جاده سنندج عبور کرده است؟ که محمد پاسخ می دهد این کار را انجام نداده و شرح ماجرا را برای فرمانده پایگاه بازگو می کند که ایشان به محمد اطلاع می دهد در تعیقب و گریز، خلبان عراقی که مهارت کمی در اجرای مانور ها داشته، با انجام مانور خواسته محمد را هدف قرار دهد که موفق به اجرای مانورهایی که محمد کرده است نشده و در ورودی تونل با کوه برخورد کرده و منهدم شده است.



دومین سانحه و هدایت هواپیما روی زمین

چندین روز قبل از شروع رسمی عملیات فتح المبین، پروازهای نیروی هوایی برای زدن عقبه عراق شروع شده بود. در یکی از این پروازها در دوم فروردین ماه سال 1361 یک دسته چهار فروندی به فرماندهی سرگرد خلبان محمد عتیقه چی و کمک شهید ستوان "سرابی" که یکی از خلبانان بسیار خوب نیروی هوایی بود، از پایگاه شکاری همدان به قصد زدن عقبه عراق به پرواز در آمدند.

هدف کمی دورتر از نوار مرزی بود. هر کدام از جنگنده ها مجهز به چهار تیر بمب 750 پوندی بودند. عتیقه چی که لیدر دسته بود، در بریف قبل از پرواز از کلیه خلبانان خواسته بود سکوت رادیویی را رعایت کنند. عتیقه چی تاکید می کندهنگامی که باید بمب رها شود، نگاه به جنگنده او کنند که وقتی کمی بال سمت راست را تکان داد یعنی موقع پرتاب بمب است و کسی زودتر بمب را رها نکند که در غیر این صورت بمب روی نیروهای خودی می‌خورد.

مدتی از پرواز گذشت و تا لحظاتی دیگر جنگنده ها به نقطه پرتاب بمب می رسیدند که ناگهان شهید سرابی به محمد اطلاع می دهد که یک تیر موشک سام 3 به سمت آنها شلیک شده است. عتیقه چی لحظاتی بعد در سمت چپ جنگنده خود دود نارنجی رنگ موشک را می بیند. درنگ جایز نبود. بلافاصله به سمت چپ گردش می کند.

در همین هنگام موقع رها کردن بمب ها بود که جنگنده ها بمب های خود را رها می کنند که همگی آنها در میان جبهه دشمن برخورد می کند ولی عتیقه چی فرصت رها کردن بمب ها را پیدا نمی کند. موشک در فاصله 30 پایی منفجر می شود و قطعاتی از آن به جنگنده برخورد می کند. سپس موشکی دیگر از سمت راست می آید که با انفجار آن قطعاتی دیگر به هواپیما برخورد می کند.

هواپیما دچار نشت بنزین شده بود که عتیقه چی با رها کردن بمب بدون فیوز انفجار، موفق می شود هواپیمای بدون بنزین را در کرمانشاه به زمین بنشاند که بر اثر سرعت زیاد چرخ ها کنده می شوند ولی او موفق می شود هواپیما را از حرکت باز ایستاند. هواپیما بعد از چندین ماه عملیاتی شد و توسط خود او از کرمانشاه انتقال یافت.

سومین سانحه، فتح المبین

سومین سانحه در عملیات فتح المبین اتفاق افتاد. عتیقه چی به همراه یک فانتوم دیگر در تاریخ نهم فروردین ماه سال 61 به قصد پوشش هوایی به پرواز درمی آیند و پس از آن که یک فروند میگ 23 عراقی را سرنگون می کند، بر روی پادگان حمید هدف قرار می گیرد و خود و کمکش مجبور به اجکت می شوند.

انتقال به بندرعباس

محمد تا سال 1363 در پایگاه شکاری همدان مشغول به خدمت بود که در این سال طی حکمی از سوی تیمسار صدیق فرمانده وقت نیروی هوایی، به سمت معاون عملیات پایگاه هوایی بندرعباس انتخاب و به آن جا منتقل می شود.

با ورود عتیقه چی به پایگاه بندرعباس، پروازهایش هم بر روی خلیج همیشه فارس شروع می شود و این بار وظیفه حراست از آب های نیلگون خلیج فارس و حمایت و حفاظت از نفت کش های ایرانی برعهده او و دیگر خلبانان نیروی هوایی قرار دارد. این روند تا سال 1365 ادامه دارد که چهارمین سانحه برای عتیقه چی اتفاق می افتد.

چهارمین سانحه، سقوط با بالگرد

در این سال عتیقه چی کما فی سابق به عنوان معاون عملیاتی پایگاه مشغول به خدمت بود که در تاریخ چهاردهم آبان ماه سال 1365 شهید "امیر نوروز محمدی" که از خلبانان بالگرد نیروی هوایی بود، به محمد پیشنهاد می دهد که برای گشت هوایی و شناسایی با او همسفر شود تا همراه هم گشتی روی مناطق عملیاتی بزنند که بار اول عتیقه چی به علت جلسه نمی‌تواند او را همراهی کند. ساعاتی بعد با تماس مجدد شهید محمدی، عتیقه‌چی تصمیم می‌گیرد که او را همراهی کند.

خلبانان با هم به سمت محل پارک بالگرد حرکت می کنند و پس طی زمانی کوتاه سوار بر بالگرد می شوند. همراه این دو، یک نفر تکنیسین پرواز نیز حضور داشت.

خلبان برای پرواز شروع به استارت می کند ولی هرچه تلاش می کند بالگرد روشن نمی شود. شاید حکمتی در کار بوده است که بالگرد روشن نمی شد! و شاید هم اخطاری بوده که آنان را از این پرواز منبع کند. بعد از طی زمانی نسبتا کوتاه، تصمیم بر این می‌شود که بالگرد را به وسیله باتری کمکی روشن کنند که با انتقال یک باطری به پای بالگرد، خلبان موفق به روشن کردن آن می شود. پس از بلند شدن و رسیدن به منطقه عملیاتی که آبگیری بود که روی آن تعدادی فلامینگو قرار داشتند، بالگرد شروع به گردش می کند.

در این زمان ارتفاع بالگرد از سطح زمین حدود 300 پا بود که ناگهان بالگرد شروع به تکان های شدید می کند و همزمان ارتفاع آن نیز کاسته می شود. خلبان اطمینان می‌دهد که اوضاع در کنترل اوست. در این هنگام گویا موتور بالگرد از کار افتاده بود. خلبان شروع به استارت زدن کرده و همزمان هلی کوپتر درحال کم کردن ارتفاع بود.

دیگر حاضران نمی توانستند زمین را ببیند چون نوک بالگرد به سمت بالا رفته بود و با شدت ارتفاع کم می کرد. در حدود 5 تا 6 متری زمین سرانجام خلبان موفق می شود موتور را روشن کند ولی دیگر دیر شده بود. بر اثر ضربه ناگهانی که موتور وارد نمود، بالگرد به سمت چپ منحرف شد و ثانیه هایی بعد ملخ آن به زمین برخورد کرد. بالگرد پس از برخورد به زمین دوباره به هوا برخاست و این عمل چند بار تکرار شد تا این که بالگرد بعد از کنده شدن موتورش، در داخل برکه سقوط کرد.



در هنگام کنده شدن موتور، ملخ آن از کابین گذشته و با عبور از کنار شانه عتیقه چی ضمن ساییدن به شانه او، برای آخرین بار به زمین برخورد کرد و از حرکت ایستاد. صدای روشن بودن موتور می آمد. بالگرد در ابتدای برکه سقوط کرده بود و شیشه جلوی آن شکسته بود. عتیقه چی به محض ایستادن بالگرد به بیرون نگاه انداخت و متوجه نشت بنزین شد.

در این حالت چون موتور روشن بود، هرآن احتمال انفجار بالگرد می رفت. او به سرعت از شیشه نیمه شکسته هلی کوپتر خارج شد و از ناحیه چشم دچار جراحت شدیدی شد، سپس به کمک خلبان هلی‌کوپتر شتافت ولی خون از گوش خلبان جاری بود. نوروز محمدی به درجه رفیع شهادت نائل شده بود.

2.5 کیلومتر به اندازه 25 کیلومتر

عتیقه چی از تکنیسین می خواهد که به او کمک کند تا پیکر خلبان را از بالگرد خارج کند که تکنیسین به او می گوید احتمال آتش سوزی زیاد است و باید ابتدا سر باطری را برداشته تا موتور خاموش شود. محمد این خطر را به جان خرید و درحالی که به شدت از ناحیه کمر احساس درد می کرد، خود را به بالگرد رساند و سر باطری را بر می دارد.

موتور ثانیه هایی بعد خاموش می شود. محمد سعی می کند خلبان را خارج کند ولی پای خلبان در داخل پدال های زیرین گیر کرده و او به تنهایی قادر به این کار نبود. درد کمرش هرلحظه بیشتر می شد. از ناحیه چشم نیز احساس سوزش شدیدی می کرد.

تکنیسین نیز از ناحیه کتف دچار شکستگی شده بود و به علت کوفتگی قادر به حرکت نبود. محمد تصمیم می گیرد به هر قیمتی شده از این باتلاق خارج شوند و علاوه بر نجات خود و همراه دیگر، خبر دهد تا نیروهای برای انتقال شهید محمدی و بالگرد اعزام شوند. بلافاصله به کمک تکنیسین می رود و او را بر دوش کشیده شروع به حرکت می کند.

آب تا بالای کمر محمد بود و پاهایش نیز تا مچ در گل و لای بود. آنها حرکت می کنند ولی به کدام سمت، خودشان هم نمی دانند. در بین راه محمد متوجه چند عدد ماهی می شود که هر کدام چهار پا دارند. با هر زحمتی که هست سه عدد از آنها را می گیرد تا اگر کسی نتوانست آنها را پیدا کند بتوانند از آن به عنوان غذا استفاده کنند. (چندین ماه پس از این حادثه محمد متوجه می شود که آن جانوران (ماهی ها) از نوع سمی بودند و در صورتی که از آنها استفاده می کردند، هر دوی آنها باید خود را برای پذیرایی از مرگ آماده می کردند.)

بعد از طی مسافتی در حدود 5/2 کیلومتر، سرانجام موفق می شوند از باتلاق خارج شوند. عتیقه چی کمی جلوتر یک پاسگاه می بیند و به هر زحمتی که شده خود را به آن جا می رساند. دیگر تاب ایستادن نداشت. در جلوی پاسگاه می نشیند و دیگر نمی تواند از جایش بلند شود.

در همان حال به بی سیم چی پاسگاه می گوید که به پایگاه موقعیت آنها را اطلاع دهد. در کم تر از یک ساعت یک فروند بالگرد که از پایگاه عازم منطقه شده بود به زمین می نشیند. دکتر شروع به معاینه عتیقه چی می کند تا ببیند دچار ضایعه نخاعی شده است یا خیر. پس از معاینات اولیه هر دو را به بیمارستان منتقل می کنند.



شش ماه زندگی در بدترین شرایط

در بیمارستان مشخص می شود که کمر محمد عتیقه چی دچار شکستگی شده است و باید هر چه سریع تر عمل شود. به درخواست محمد او را به تهران منتقل می کنند و در آزمایشاتی که در تهران از او به عمل می آید، پزشکان به این نتیجه می رسند که در صورت عمل جراحی احتمال فلج شدن او بالاست؛ پس در اولین اقدام از زیر باسن تا گردن عتیقه چی را گچ می گیرند.

این دوران برای محمد و خانواده بسیار طولانی بود. عتیقه چی مجبور شد که شش ماه این وضعیت را تحمل کند تا این که سرانجام بهبود اولیه حاصل و گچ کمر او باز شد. دوران نقاهت عتیقه چی یک سال به طول انجامید و در این مدت او نتوانست پرواز کند.

آخرین پروازها و بازنشستگی

سرانجام در اویل سال 1367 او شرایط پرواز را پیدا کرد ولی دیگر به بندر عباس باز نگشت و در پایگاه یکم شکاری مشغول به پرواز شد و تا پایان جنگ در همین پایگاه ماندگار شد. با پایان جنگ عتیقه چی به قسمت مدیریت عملیات ستاد نیروی هوایی ارتش منتقل شد و در اوایل شهریور ماه همین سال، به دلیل مشکلات جسمانی که داشت، درخواست بازنشستگی نمود و در تاریخ پانزدهم آبان ماه سال 1367 بعد از بیست سال خدمت صادقانه، به درجه بازنشستگی نائل آمد. محمد عتیقه چی در طول 8 سال دفاع مقدس 85 سورتی پرواز عملیاتی در عمق خاک عراق و نزدیک به 1400 ساعت پرواز جنگی داشت.

______________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

hamshahrionline.ir

parvazidigar.persianblog.ir


Viewing all articles
Browse latest Browse all 253

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>