Quantcast
Channel: هوانورد
Viewing all articles
Browse latest Browse all 253

نقش سرنوشت ساز نیروی هوایی در نبردهای نوین

$
0
0

استفاده گسترده از نیروی هوایی در جنگها چیزی کم‏سابقه و یا عجیب نیست، برای مثال نقش نیروی هوایی آلمان در نبرد مسکو به سال 1941 که منجر به نابودی بیش از 550 هواپیمای جنگی روسها بر روی زمین شد و یا نیروی هوایی اسرائیل در جنگ ژوئن 1967 که تنها در روز اوّل جنگ به واسطه دقت و سرعت عمل این نیرو، توان هوایی اعراب به کل نابود گردید و در نتیجه، جنگ با برتری کامل اسرائیل به پایان رسید. اما آنچه در سالهای اخیر در جنگها مشاهده می‏شود، افزایش نقش قابل ملاحظه نیروهای هوایی در جنگهاست تا آنجا که برتری کامل هوایی ایالات متحد آمریکا در نبرد سوم خلیج فارس سبب شد نیروهای زمینی آن کشور بدون مشکل وارد بغداد شوند. بدین جهت به نظر می‏‎رسد نقش نیروی هوایی، فراتر از یک نیروی پشتیبانی کننده از واحدهای زمینی باشد و این نیرو قادر است با سلاح‏‎های هوشمند و بمب‏افکن‏های سنگین، پایان جنگ را رقم بزند.

  

MiG-3 غنمیت گرفته شده توسط آلمانها

 تقویت روحیه مدافعین
به کارگیری گسترده هواپیما در جنگهای بزرگ به سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ باز می‏گردد. جنگ جهانی اول برای اولین بار به فرماندهان ثابت کرد در معادلات جنگی خود در کنار توپ، تانک، نفربر و کشتی باید عنصر پنجمی را نیز در نظر بگیرند و آن عنصر، چیزی نبود جز هواپیمای جنگی. شاید در آن سالها کمتر کسی می توانست پیش‏بینی کند هواپیماها در آینده چه نقش مهمی خواهند داشت. طی سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۹ تمام کشورهای پیشرفته آن زمان به فعالیتهای جدی برای توسعه نیروهای هوایی خود پرداختند. آلمان، آمریکا، بریتانیا، ژاپن، فرانسه و اتحاد شوروی طی ۱۸ سال هواپیماهای دوباله و کندروی خود را به مدلهای بسیار پیشرفته (در آن زمان) نظیر اشتوکا، مسراشمیت، بی ـ ۱۷، هاریکن، اسپیت فایر، زیرو و میگ تبدیل کردند.

اجرای استراتژی نبرد برق‏آسا
در این میان تکنولوژی آلمان نازی از همه پیشرفته‏تر و پیشروتر بود. آلمانها برای اولین بار در نبرد لهستان (سپتامبر ۱۹۳۹) به صورت بسیار گسترده از هواپیماهای جنگی در کنار تانکها و نیروهای پیاده استفاده کردند و در شیوه نبردی که معروف به بلیتس گریک یا جنگ برق‏آسا شد، توانستند طی مدت کوتاهی از سپتامبر ۱۹۳۹ تا ژوئن ۱۹۴۱، تعداد ۹ پایتخت اروپایی را به آسانی فتح کنند. (لهستان، بلژیک، هلند، فرانسه، یونان، نروژ، دانمارک، یوگسلاوی و رومانی، کشورهایی بودند که طی کمتر از دو سال اشغال شدند.)

 

جنگنده‏های ضربتی اشتوکا ساخت آلمان نازی


آلمانها در نبرد بزرگ با اتحاد جماهیر شوروی نیز به طور گسترده از نیروی هوایی استفاده کردند، اما توان بسیار عظیم نیروهای پیاده‏نظام شوروی سبب شد تا نیروی هوایی آلمان با وجود برتری مطلق در سالهای اولیه جنگ، نتواند جلوی پیشروی گسترده روسها را بگیرد.

اما بی‏تردید در جنگ دوم جهانی هیچ کشوری به اندازه آمریکا از هواپیما استفاده نکرد. در زمانی که آلمانها و ایتالیایی‏ها در اروپا بسیار ضعیف شده بودند، آمریکا در ۳ سال آخر جنگ، سالی ۱۰۰ هزار هواپیمای جنگی می‏ساخت! (بسیاری از این هواپیماها هیچگاه به پرواز درنیامدند و پس از پایان جنگ به نازلترین قیمت در اختیار فیلمسازان هالیوودی قرار گرفته و یا به اوراقچی‏ها فروخته شدند.) استراتژی آلمان نازی در بمباران گسترده را آمریکایی‏ها نیز عینن تقلید کرده و بر سر مردم آلمان پیاده نمودند.

دهها هزار هواپیما در گروههای صدفروندی بر بالای شهرهای صنعتی آلمان حاضر شده و روزهای متوالی بمب می‏ریختند. همه گمان می‏کنند فاجعه جنگ دوم جهانی، بمباران هیروشیما است، حال آنکه شهر درسدن در آلمان شاهد ۴۸ ساعت بمباران بسیار شدید و مرگ ۳۰۰ هزار غیرنظامی بود. اما در تمامی نبردهای بزرگ جنگ جهانی دوم، هیچگاه بار اصلی جنگ بر دوش نیروهای هوایی نبود، بلکه واحدهای بزرگ زرهی و پیاده سلاطین میادین نبرد محسوب می‏شدند.

پس از جنگ جهانی، دنیا شاهد ۳۰ جنگ در نیمه دوم قرن بیستم بود. برخی از این جنگها مانند جنگ کره و جنگ هند و پاکستان اهمیت زیادی داشت، اما در آن جنگها نیز هواپیماها با وجود رشادت خلبانان در درجه دوم اهمیت بوده است.

 
اولین تجربه
شاید اولین جنگی را که در آن هواپیماها تعیین کننده نبرد بودند، بتوان جنگ موسوم به جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائیل دانست. در سال ۱۹۶۷، ارتشهای مصر و سوریه از نظر دارا بودن هواپیما و تانک و نفر بر روی کاغذ کاملن برتر از اسرائیل بودند. دو کشور عرب با حمایت کشورهای عرب منطقه در تدارک حمله نهایی به اسرائیل بودند، اما ژنرال موشه دایان، وزیر دفاع وقت اسرائیل مقامات مافوق خود را مجاب کرد با استفاده از نیروی هوایی در اقدامی پیشگیرانه ارتشهای عربی را متوقف کند.

 

 

بقایای جنگنده‏های منهدم شده MiG-21 مصر در روز ششم ژوئن 1967

 در سحرگاه ششم ژوئن ۱۹۶۷، ژنرال موشه دایان به همراه تمامی هواپیماهای نیروهای اسرائیلی ظرف دو ساعت کلیه فرودگاههای منطقه (حتی فرودگاههای متروکه) را بمباران و غیرقابل استفاده کرد و هر آنچه از نیروهای هوایی عربی بر روی باندهای پرواز بود، از بین برد. حافظ اسد و جمال عبدالناصر صبح روز ششم ژوئن متوجه شدند دیگر چیزی تحت عنوان نیروی هوایی ندارند! اکنون آسمان در اختیار اسرائیلی‏ها بود. ارتش اسرائیل با پشتیبانی هوایی، به سرعت وارد خاک مصر شده و صحرای سینا را به اشغال خود درآورد. در شمال نیز بلندی‏های جولان به تصرف اسرائیل درآمد و سوری‏ها به عقب رانده شدند. اکنون زمانی مناسب برای اشغال قسمت شرقی شهر اورشلیم (بیت‏المقدس) و نواحی غربی رود اردن فراهم گشته بود. این نبرد برای اولین بار در تاریخ جنگها نشان داد به کارگیری درست نیروی هوایی می‏تواند بار جنگ را از دوش نیروهای زرهی و پیاده بردارد.

  

سایت موشکی سام3 مصری‏ها در صحرای سینا (جنگ 1973)


اسرائیلی‏ها در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ دیگر نتوانستند این تجربه را تکرار کنند، چرا که واحدهای پدافند سام روسی سبب شدند طی ۳ روز نخست نبرد، ۱۰۰ هواپیمای خود را از دست بدهند. اما در ادامه جنگ و با انهدام سایتهای موشکی سام مصری در صحرای سینا، فانتومهای اسرائیلی در صحرای سینا، در ارتفاع پست اقدام به شکار تانکهای مصری کردند و به راحتی مانع از پیشروی ارتش مصر گشتند. جنگ اکتبر بدون هیچ نتیجه‏ای برای اعراب به پایان رسید.

  

در ادامه جنگ و با انهدام سایتهای موشکی سام مصری در صحرای سینا، فانتومهای اسرائیلی در صحرای سینا، در ارتفاع پست اقدام به شکار تانکهای مصری کردند و به راحتی مانع از پیشروی ارتش مصر گشتند.

 
جنگ ویتنام یک تجربه ناموفق
شکست کامل ارتش فرانسه در ۱۹۶۱ سبب شد نیروهای تازه نفس آمریکا جای این استعمارگر پیر را بگیرند. آمریکایی‏ها بر اساس مدلهای نظامی خاص خود به دنبال از بین بردن دشمن با استفاده از بمبارانهای بسیار گسترده رفتند. شدت بمبارانها در جنگ ویتنام به اندازه‏ای بود که اعتراضات گسترده جهانی را برانگیخت. صدها هزار غیرنظامی ویتنامی در بمبارانها کشته شدند، اما با شروع عملیات زمینی، آمریکایی‏ها پی بردند نیروهای کمونیست ویتنام شمالی هرگز قصد عقب‏نشینی ندارند.

  

جنگنده F-4B نیروی دریایی ایالات متحده، در بازگشت از ماموریتی در ویتنام شمالی، هدف گلوله‏های آتشبار ضدهوایی ویت‏کنگ‏ها قرار گرفته و به دلیل از دست رفتن فرامین و افت فشار هیدرولیک، ابتدا کمک‏خلبان و اندکی بعد، خلبان مجبور به پرش از هواپیما می‏شود.


آمریکایی ها که تاکنون هیچ شکست نظامی را در کارنامه خود نداشتند، تصمیم گرفتند به هر قیمت حتی به بهای محو ویتنام شمالی، این جنگ را به پایان ببرند. سیاستمداران آمریکایی به ژنرال وستمورلند سرفرمانده آمریکایی در نبرد ویتنام اختیارات کامل دادند که به جز به کارگیری بمب اتم، با هر روشی که می‏داند غائله ویتنام را به پایان برساند. وستمورلند با وجود در اختیار داشتن ۵۰۰ هزار نظامی آمریکایی در کنار یک میلیون سرباز ویتنام جنوبی، نتوانست حتی رخنه نیروهای ویت‏کنگ را به داخل ویتنام جنوبی متوقف کند. ژنرالهای آمریکایی چاره کار را در بمبارانهای بسیار گسترده دیدند. هواپیماهای آمریکایی تنها طی ۳ سال (۱۹۶۵ تا ۱۹۶۸) در ۱۰۷ هزار حمله 52 میلیون تن بمب بر سر ویتنامی‏ها ریختند. آنها تمامی خطوط مواصلاتی ارتش ویتنام شمالی و ویت‏کنگها و شهرها و بنادر این کشور را بمباران کردند.

 

 

جنگنده نورث آمریکن F-100F سوپرسابر به شماره سریال 1213 - 58 جمعی اسکادران تاکتیکی 325 ام از تیپ هوایی 35 تاکتیکی مستقر در پایگاه هوایی Phan Rang در ویتنام جنوبی به سال 1971


البته این بمباران‏ها برای آمریکا بدون عواقب نبود و آمریکایی‏ها نیز ۵ هزار هواپیما و ۴ هزار هلیکوپتر خود را از دست دادند (مقامات آمریکایی رقم تلفات خود را ۶ هزار هواپیما و هلیکوپتر اعلام کردند) نیروهای ویتنام شمالی به رهبری هوشی‏مین، با تسلیحات بسیار پیشرفته‏ای که از طریق ژنرال مائو در چین در اختیار آنها قرار می‏گرفت، به طور مداوم تجهیز می‏شدند
این حجم تلفات از بعد اقتصادی حتی برای اقتصاد اول دنیا نیز غیرقابل‏تحمل بود. از بعد سیاسی و اجتماعی نیز باید گفت ۲۰ هزار خلبان آمریکایی در این جنگ کشته و یا اسیر شدند. (هنوز آمریکا پس از گذشت ۳ دهه از جنگ مذکور از سرنوشت برخی خلبانهای خود بی‏اطلاع است) بسیاری از این خلبانان فرزندان خانواده‏های پرنفوذ در طبقات اجتماعی آمریکا بودند و از عمده‏ترین دلائل پایان جنگ ویتنام و کنار کشیدن آمریکا از این مهلکه، اعتراضات خانواده‏های آمریکائیان قربانی جنگ بود.

 

 

جنگنده F-4E جمعی اسکادران تاکتیکی 421 ام نیروی هوایی ایالات متحده در حال برخاست از پایگاه DaNang در ویتنام جنوبی

 اما ارتش ویتنام شمالی به دو دلیل توانست استفاده حداکثری از نیروی هوایی آمریکا را بی‏اثر کند:
* اول به دلیل انگیزه و هوشمندی بالای ویتنامی‏ها که قصد داشتند به هر قیمت متجاوز را عقب برانند. برخلاف نبردهای سالهای اخیر، خلبانان ویتنامی بارها در جنگ هوایی خلبانان آمریکایی را مقهور کردند. بمبارانها بر روحیه نیروهای زمینی نیز بدون تأثیر بود و این نیروها با وجود تلفات سنگین هرگز از نظر روحی دچار ضعف نشدند.

* دلیل دوم ناکامی آمریکا، وجود سیستم‏های بسیار پیشرفته پدافندی روسی بود. موشکهای سام روسی در دهه 1960 و نخستین سالهای دهه 1970 اوج تکامل خود را می‏گذراندند و روسها که نمی‏توانستند مستقیمن به جنگ آمریکای گرفتار درگرداب ویتنام بروند، ترجیح دادند با ارسال تجهیزات پیشرفته، ویتنام را جهنم آمریکایی‏ها کنند. خلبانان آمریکایی در جنگ مذکور هرگز به آسودگی خیال (مانند آنچه که در نبردهای اخیر خود با عراق تجربه کردند) دست نیافتند. اسلحه‏های کالیبر کوچک در ارتفاع پایین، پدافند و موشکهای سام در ارتفاع متوسط و خلبانان میگهای 21 ویتنام شمالی در ارتفاع بالا منتظر آنها بودند. جنگ ویتنام و شکستهای آن سبب شد بسیاری از تئوریسین‏های نظامی در باورهای خود تجدیدنظر کنند.

جنگهای دهه ۸۰
سالهای آغازین دهه ۸۰ میلادی شاهد بروز ۳ جنگ بود در نبرد اول، نیروی زمینی اسرائیل در پناه واحدهای توپخانه و هوایی از جنوب لبنان بدون توقف تا بیروت پیش رفت و هواپیماهای اسرائیلی طی حملات غافلگیرانه، کلیه پایگاههای پرتاب موشک سام سوری مستقر در دره بقاع (لبنان) را از بین برده و ۹۰ هواپیمای پیشرفته سوری نظیر میگ23 و میگ25 را نیز تنها با تعداد انگشت‎‏شماری تلفات، ساقط کردند.

  

جنگنده F-15C آسیب دیده اسرائیلی که به وسیله تور موسوم به باریر متوقف شده است


ضربه اسرائیلی‏ها آنقدر غافلگیرکننده و مخوف بود که فرماندهان سوری را از ادامه عملیات نظامی علیه اسرائیل منصرف کرد، نیروی هوایی سوریه، در این جنگ، در برابر هواپیماهای پیشرفته F-15 اسرائیلی کاملن دست و پا بسته بود و خلبانان سوری با میگهای23 و 25، بدل به حریفی آسان برای نیروی هوایی اسرائیل شده بودند.

همزمان با این جنگ، نیروهای دریایی و هوایی آرژانتین و انگلستان در دهها هزار کیلومتر آن طرف‏تر بر سر جزایر فالکلند (مالویناس) درگیر جنگی تمام عیار شدند. در این جنگ اگرچه آرژانتینی‏ها در نبردهای کماندویی و آبی خاکی و همچنین جنگ کشتی‏ها شکست خوردند اما موفق به ثبت عملیات موفق هوایی شدند.

  

جنگنده داجر آرژانتینی که همان Nesher ساخت اسرائیل می‏باشد


نیروی هوایی آرژانتین به تنهایی توانست بار ضعف نظامی کشورش در دریا و خشکی را توسط عملیات متهورانه بگیرد. چند اسکادران میراژ و داجر (داجر = جنگنده نشر اسرائیلی صادر شده به آرژانتین) آرژانتینی موفق شدند ضربات سختی به نیروی دریایی سوم جهان بزنند.

  

جنگنده سوپر اتاندارد آرژانتینی در حال شلیک موشک ضدکشتی اگزوسه


مهمترین این ضربات از بین رفتن ناو شفیلد انگلیس با دهها ناوی بود. این ناو که بیش از ۱۰۰ متر طول داشت و دارای توپهای بزرگ بود، تنها با یک موشک ضدکشتی اگزوست که به وسیله‌ جنگنده سوپراتاندارد آرژانتینی شلیک شده بود، غرق شد، ضمن اینکه دیگر شناورهای انگلیسی نیز ضربات سنگینی در این نبرد متحمل شدند.

 

 

ناو شفیلد اندکی پس از اصابت موشک اگزوست


هرچند آرژانتینی‏ها در نهایت، تن به ترک مخاصمه دادند اما انگلیسی‎ها به وسیله نیروی هوایی آرژانتین که از هواپیماهای نسل سومی چون داجر و سوپراتاندارد بهره می‏گرفت و عمدتن با بمب‏های سقوط آزاد حمله می‏کردند، ضربات خرد کننده‏ای دریافت کرد. این نبرد نشان داد نیروهای دریایی بدون حمایت گسترده نیروهای هوایی قادر نخواهند بود حتی در برابر نیروهای هوایی ارتشهای جهان سومی تاب بیاورند.

 جنگ ایران و عراق
22 سپتامبر ۱۹۸۰ برابر با 31 شهریور ۱۳۵۹ عراق جنگی علیه ایران آغاز کرد که ۸ سال به طول انجامید و پس از جنگ ویتنام، طولانی‏ترین جنگ قرن اخیر بود. اگرچه این جنگ، از نظر تداوم و شدت، بیشتر نبردی زمینی بود اما نیروهای هوایی نیز نقش قابل توجهی را ایفا کردند.

پس از حمله ناشیانه هواپیماهای عراقی در روز اول جنگ برای از صف خارج کردن نیروی هوایی ایران، این نیرو توانست با وجود بروز مشکلات ناشی از غافلگیری و پیامدهای انقلاب نظیر تصفیه ارتش از افسران زبده ولی وفادار به حکومت پیشین، به سرعت توانایی خود را بازیابد و با اجرای عملیات شجاعانه و حتا عجیب، ۱۳ لشگر آفندی عراق را در وضعیت مشکلی قراردهد.

نیروی هوایی ایران در بین نیروهای منطقه در آن زمان، به دلیل توجه، خریدهای هوشمندانه و آموزشهای باکیفیت انجام شده، بی‏شک برترین بود. براساس آموزشهای داده شده به این نیرو، تخصص آن کندکردن و حتی توقف واحدهای سنگین زرهی (حتی اگر مربوط به ارتش سرخ باشد) بود. بی‏شک به جز برخی مقاومتهای کوچک مردمی در روزهای اول جنگ، این نیروی هوایی و هوانیروز ایران بود که نوک پیکان مهاجمان را کند کرد. در زمانی که هنوز نیروهای کلاسیک ارتش و نیروهای داوطلب مردمی فرصت استقرار و سازماندهی را در مرزهای غربی و جنوبی نیافتند، نیروهای هلیکوپتری و هوایی ایران ۱۵ روز حیاتی را از ارتش عراق گرفتند و آنها را در حوالی مرز ایران، زمین‏گیر کردند.

نیروی هوایی ایران هزاران سورتی پرواز بر روی ارتش عراق اجرا کرد و هلیکوپترهای کبرای ایران با موشکهای ضدتانک تاو و راکتهای 70 میلی‏متری خود، جهنمی از آتش را برای واحدهای زرهی عراق ایجاد کردند. نیروی هوایی با زدن عقبه‏ها، واحدهای تدارکاتی و حتی باندهای پروازی نیروی هوایی عراق، شتاب ارتش بعث را به شدت کاهش داد، به نحوی که 4 تیپ ویژه عراق، 35 روز حیاتی را در پشت دروازه‏های شهر کوچک خرمشهر از دست دادند و 2 لشگر مکانیزه عراق در پشت دروازه‏های اهواز مجبور به عقب‏نشینی گشتند.

جنگنده‏های F-4E نیروی هوایی ایران با بهره‏گیری از خلبانانی که بیش از ارزش هواپیمایشان، صرف آموزش آنها گشته بود، با موشکهای ماوریک و بمب‏های سقوط آزاد Mk 82 پیشروی سریع ارتش بعث عراق را کامل متوقف کردند، به نحوی که ارتش بعث، نتوانست حتا شهرهای مرزی نظیر آبادان، ایلام، اهواز، کرمانشاه را به تصرف خود درآورد، زیرا صدام با توجه به شرائط نامساعد نیروهای ارتش ایران، گمان می‏برد ظرف یک هفته به تهران برسد!
نبرد در دریا نیز به طور کامل با پشتیبانی جنگنده‏های F-14A و F-4E نیروی هوایی ایران، به طور کامل، به ضرر عراق به اتمام رسید و ناوچه‏های اوزای عراقی (Osa)، در عملیات غرورآفرین مروارید که به تاریخ 7 آذر 1359 انجام شد، تک‏تک ناوچه‏های عراقی را با موشکهای ماوریک هدف قرار داده و غرق نمودند.

اگرچه دشمنی غرب سبب شد در مورد رشادتهای نیروهای هوایی و هوانیروز ایران در اوائل جنگ سخنان چندانی در محافل تخصصی غرب گفته نشود، اما درج برخی مقالات در رسانه‏های خارجی قابل ملاحظه بود تا آنجا که غربی‏ها شکست‏های سنگین عراقی‏ها را به حساب برتری تکنولوژی جنگ‏افزارهای خود نسبت به مدل روسی (که مورد استفاده عراق بود) می‎نوشتند. اما ارتش عراق نتوانست مشابه این وضعیت را در سالهای بعد جنگ برای نیروهای زمینی و دریایی ایران ایجاد کند. هرچه به سالهای انتهایی جنگ نزدیک می‏شدیم نیروی هوایی عراق بزرگتر و قدرتمندتر می‏شد اما نیروی هوایی ایران تحت تأثیر تحریم‏ها و فرسایش وحشتناک در اثر تقابل با نیروی هوایی عراق، کوچکتر و ضعیف‏تر می‏شد. در سالهای پایانی جنگ (از ۱۳۶۵ به بعد) نیروی هوایی عراق از ۶۰۰ هواپیمای جنگی مدرن (در آن زمان) بهره‏مند بود. (نیروی هوایی عراق ۳ بار به طور کامل منهدم و سپس بازسازی شد) حال آنکه ایران تنها ۱۰ درصد این تعداد را به شکل هواپیمای عملیاتی داشت، اما عراق نتوانست از نیروی هوایی خود علیه سربازان ایرانی استفاده قابل توجهی بکند و عمدتن اقدام به بمباران و حمله به مناطق اقتصادی و مسکونی شهرهای ایران می‏نمود. ناکامی‏های نیروهای هوایی و زرهی عراق در بازپس‏گیری شهر فاو با وجود انجام صدها سورتی پرواز در روز، نشان از همین امر داشت. حتی عقب‏نشینی‏های ماههای آخر جنگ ایران در اثر برتری هوایی عراق نبود بلکه به افزایش توان آتش عراق، بزرگ شدن بیش از اندازه نیروی زمینی، استفاده گسترده از سلاح‏های شیمیایی و پشتیبانی اطلاعاتی آمریکا از آن کشور باز می‏گشت.

جنگ ایران و عراق نشان داد نیروی هوایی آموزش دیده و باتجربه و انگیزه قادر به کند کردن سرعت واحدهای زرهی و پیاده به میزان زیاد است. اما برعکس نیروی هوایی بدون ابتکار وآموزش کافی نمی‏تواند مانع پیشروی نیروهای با انگیزه زمینی شود.

 
جنگ سال ۱۹۹۱ خلیج فارس
اما تأثیر قاطع نیروهای هوایی در نابودی لشگرها و حتا سپاههای زرهی، در جنگ سال ۱۹۹۱ خلیج فارس به اثبات رسید. ۴۰ روز بمباران بسیار سنگین نیروهای عراقی توسط آمریکا و متحدان آن سبب شد ۵۰ درصد نیروهای رزمی عراق و 100 درصد روحیه آنها از بین برود. ارتش عراق آنقدر ضعیف شد که طی نبردی ۱۰۰ ساعته از پای درآمد. حال آنکه عراق از ۶۰ لشگر، ۷ هزار تانک، ۱۰ هزارنفربر، هزاران عراده توپ ضدهوایی و صدها سایت پدافند موشکی سام و ۸ سال تجربه جنگی بهره‏مند بود. ایالات متحده با استفاده از ۲۴۰۰ هواپیما، ضرباتی به نیروهای زرهی و پیاده عراق وارد کرد که آنها تبدیل به واحدهایی در روی کاغذ (ونه واقعیت یک واحد نظامی) شدند. آمریکایی‏ها حتا خود نیز گمان نمی‏کردند که در اختیار داشتن آسمان تا این اندازه باعث برتری باشد. آنها برای نبرد زمینی خود حداقل ۵ هزار کشته و از بین رفتن صدها تانک و نفربر را پیش‏بینی می‏کردند. اما آنچه که در عمل تحقق یافت مرگ حدود ۱۰۰ سرباز بود.

برتری خردکننده آمریکایی‏ها، حتا مانع استفاده مؤثر صدام از نیروی هوایی‏اش که حداقل ۶۵۰ هواپیمای عملیاتی پیشرفته و مناسب (نسبت به زمان خود) در اختیار داشت، شد. این نبرد زنگ خطر بزرگی برای تمامی ارتشهای بزرگ زمینی بود. اگرچه عراقی‏های بی‏انگیزه، حریف مناسبی برای نیروهای ائتلاف آزادکننده‌کویت نبودند، اما اتفاق عجیبی که رخ داد، تکان‏دهنده‏تر از آن بود که بتوان تمام تقصیرها را گردن ارتش صدام انداخت. در این جنگ، به کارگیری گسترده هواپیماهای جنگی، موشکهای هدایت شونده و دورپرتاب و بمبهای لیزری برای اولین بار صورت گرفت و مانند شیوه جنگ برق‏آسای آلمان در سال ۱۹۳۹، بسیاری از تئوری‏های کلاسیک را تغییر داد.

 
مقابله با پیمان ورشو
در سال ۱۹۸۸ هنوز اتحاد جماهیر شوروی از هم نپاشیده بود. هنوز بزرگترین دغدغه اروپای غربی و آمریکا، چگونگی برخورد با ارتش گروههای شوروی و پیمان ورشو در صورت حمله غافلگیرانه به مرکز اروپا بود. اما شرائط جنگهای نوین، نویدهایی را به ژنرالهای غربی می‏داد. آنها امیدوار بودند با استفاده از تکنولوژی جدید، برتری ۴ بر یک زرهی و پیاده روسها را با هواپیما و موشک خنثی کنند. مانفرد دورنر وزیردفاع وقت آلمان‏غربی در همان سالها گفته بود تنها با ۶۰۰ هواپیما و ۳ هزار تن بمب می‏توان جلوی یک ارتش گروه شوروی را که قصد نفوذ به داخل اروپای غربی دارند، گرفت. (ارتش گروه بزرگترین واحد رزمی متشکل از چند سپاه است). وی بلافاصله افزوده بود: درگذشته اگر برای نابودی یک ارتش گروه روس، نیازمند ۵۵۰۰ هواپیما و ۳۳ هزار تن بمب بودیم، اما من روزی را پیش‏بینی می‏کنم که بتوان روزی به وسیله ۱۰۰ هواپیما و ۵۰۰ تن بمب و موشک هدایت شونده به تنهایی این کار را انجام دهیم. حرف وی در آن سالها شباهت زیادی به یک «بلوف» داشت اما گذشت زمان ثابت کرد توسعه سلاحهای هوشمند و جنگ‏افزارهای هدف‏یاب، بسیاری از معادلات را دگرگون خواهدکرد. البته شرط به‏کارگیری تمامی این سلاحها، برتری هوایی است.

 
نبرد بالکان
عملیات ناتو علیه نیروهای جنایتکار صرب در سال ۱۹۹۹، باردیگر برتری هوایی را به عنوان نقطه تمام کننده نشان داد. صربها که از نظر نظامی، نیروهای باانگیزه، قدرتمند و جهان دومی بودند، به سادگی مقهور حدود هزار فروند هواپیمای سازمان ناتو شدند. اقتصاد یوگسلاوی ظرف مدت کوتاهی، به دهه‏های گذشته پرتاب شد و خطوط تدارکات صربها به شدت ضربه خورد. این نبرد سنگین و یکسویه با سقوط چند فروند هواپیمای غربی (کمتر از انگشتان دست) در مقابل انبوهی از ستونهای پیاده و هزاران خودروی زرهی متلاشی شده یوگسلاوها به پایان رسید.


قرن بیست و یکم و جنگ افغانستان
با شروع قرن بیست و یکم دنیا شاهد جنگ بین آمریکا و افغانستان به عنوان یکی از تراژدی کمدی‏های سیاسی بود. در این نبرد آمریکا به جای به‏کارگیری صدها هزار سرباز تنها از ۲ لشگر زبده خود درکنار بمبارانهای گسترده استفاده کرد. البته آمریکایی‏ها از مجاهدان افغان نیز بهره‏مند بودند، اما آنها این بازی را تنها با نیروی هوایی تا به آخر ادامه دادند. نیروهای طالبان که فاقد هواپیما و پدافند هوایی مناسب بودند، تنها نظاره‏گر جنگنده‏های فوق مدرن آمریکایی و انگلیسی بودند که چگونه مواضع آنها را بی‏محابا به آتش می‎کشند. این نبرد به دلیل شباهت نداشتن حداقلی نیروهای درگیر (نبرد ارتش اول دنیا با نیروهایی که از تجهیزات فرسوده و قدیمی متعلق به ارتش از هم پاشیده افغانستان استفاده می‏کردند) فاقد نکات قابل توجه بود. خلبانان آمریکایی به شوخی اظهار می‏داشتند که شرائط آنها در عملیات علیه واحدهای طالبان بسیار ساده‏تر از مانورهای سخت آنها در ناتو و یا تحت فرمان استاد خلبانهای آمریکایی بوده است.


نبرد آزادسازی عراق: آمیختگی کامل تکنولوژی و جنگ
جنگ سوم خلیج فارس در سال 2003 که به عملیات آزادسازی عراق شهرت دارد، اولین جنگ تکنولوژیکی جهان نبود. بی‏شک نیروهای ویتنام، اعراب و اسرائیل، ایران و عراق، جنگ دوم خلیج فارس و جنگ بالکان همه نقاط قابل‏توجه تکنولوژیکی داشتند. اما نظامیان در هیچ جنگی به این اندازه مقهور ماشین نشدند. کسی، از نظامیان عراقی انتظار نداشت جلوی ماشین جنگی آمریکا را برای سالها بگیرند اما هیچکس منتظر نبود ارتش دوم اعراب با حداقل فشار، با سرعت از هم بپاشد. اما به جز کم‏کاری ارتش عراق به ویژه لشگرهای گارد ریاست جمهوری، نباید نقش سلاحهای هوشمند را فراموش کرد. در سال ۱۹۹۱ تنها ۷ درصد بمبهای آمریکایی هوشمند بودند، اما در جنگ سال ۲۰۰۳ حدود ۹۵ درصد بمبها و موشکهای شلیک شده، به سیستم‏های هدایت دقیق مجهز بودند. این موشکها ظرف ۱۰ دقیقه، هدفهای خود را توسط سیستم‏های ماهواره‏ای پیدا و سپس منهدم می‏کردند.

حرف اول و آخر: تسلیحات هوشمند به جای بحث‏های بیهوده دیپلماتیک
البته زمینه‏سازی استفاده از موشکهای هدایت شونده به یکی دوسال اخیر باز نمی‏گردد بلکه ایجاد این سیستم، به اواسط دهه ۹۰ باز می‎گردد. آمریکایی‏ها درتمام سالهایی که دنیا با شادی پایان جنگ سرد را جشن گرفته بود و خوش‏باوران گمان می‏بردند عصر استفاده از اسلحه به سررسیده و پس از این اقتصاد و دیپلماسی حرف اول و آخر را می‏زند، بر روی دقت بیشتر سلاحهای خود و نصب ۲۴ ماهواره برای مکان‏یابی‏جهانی یا همان GPS وقت صرف می‏کردند. این سیستم‏ها اکنون به این کشور این امکان را داده که هر هدفی را با دقت کمتر از ۱۰ متر هدفیابی و سپس منهدم کند.

اکنون به تدریج آشکار می‏شود حداقل یکی از دلائل فروپاشی ارتش مجهز عراق، بمبارانهای بسیارسنگین واحدهای زرهی و مکانیزه با دقتی بی‏نظیر بوده است؛ چیزی که کارشناسان نظامی نظیر استفان بیکر بازنشسته اطلاعات وزارت دفاع آمریکا و رئیس سابق نیروی دریایی آمریکا در بحرین از آن با نام چکش سنگین یاد می‎کند. وی در گفت وگو با نیوزویک می‎گوید: مردم نمی‏دانند چه چکش سنگینی برروی نیروهای عراقی قرارداشت. توانایی هرگونه جنبشی از صدام گرفته شده بود. آنها با بمبارانهای مرگبار خود، عملن ارتباط بین گارد ریاست‏جمهوری و صدام را قطع کرده بودند.

گزارش مجله تایم نیز حکایت از تأثیر فوق‎العاده بمبارانهای هوایی برروی سپاهیان عراقی دارد. این مجله با اعزام خبرنگاران خود به عراق، به دنبال پاسخ به این سؤال بوده که چرا درکنار انهدام واحدهای زرهی و مکانیزه عراق، تلفات این ارتش بسیار کم بوده است! ظاهرن پاسخ به این سؤال چندان مشکل نیست. دقت نیروی هوایی آمریکا در انهدام واحدهای زرهی عراق به اندازه‏ای بالا بوده که بسیاری از نظامیان عراقی برای در امان ماندن، از خودروها و تانکهای خود فاصله می‏گرفته‏اند! یک سرهنگ عراقی که ۲۱ سال سابقه خدمت دارد (در زمان جنگ ایران و عراق از درجه ستوانی تا سرگردی حضور داشته است) در مصاحبه با گروه تایم گفته است: فرماندهی عراق فراموش کرده بود، نیروی هوایی نداریم. این اشتباه بزرگی بود. تکنولوژی نیروی هوایی آمریکا باورکردنی نیست.

گزارشات دیگری نیز حاکی است چهار لشگر گارد ریاست جمهوری عراق (بغداد، مدینه، بخت‏النصر و حمورابی) زمان مواجهه با نیروهای زمینی آمریکایی را پیدا نکردند چرا که ۳۰۰ کیلومتر قبل از آنکه نیروی زمینی آمریکایی به آنها برسند توسط هواپیماهای ضدزره A-10 و سپس هلیکوپترهای ضدتانک Apache به شدت بمباران شدند. پرنده‏های مذکور عملن با حجم آتش بسیارگسترده خود، واحدهای مجهز زرهی گارد ریاست جمهوری عراق را مبدل به واحدهای پیاده می‏کردند!

کارشناسان معتقدند خط دفاعی بغداد از دهها کیلومتر پائین‏تر از محور کربلا تا کوت آغاز می‏شد. قوسی که ۱۶۰ کیلومتر طول داشت و قرار بود به باتلاق نیروهای آمریکایی تبدیل شود! عراقی‏ها حتی برای درامان ماندن تانکهای خود بسیاری از آنها را به میان شهرهای کوچک، روستاها و شهرهای بزرگ برده بودند که در شرائط حساس این واحدهای کوچک با پیوستن به هم، لشگرهای زرهی را تشکیل دهند، اما ظاهرن چشم تیزبین ماهواره‎ها و موشکهای هدایت‏شونده را دست کم گرفته بودند. بسیاری از بمب‏ها و موشکها، تانکها عراقی را در کوچه‏های تنگ و باریک و یا زیردرختان شکارکرده بودند!

موشکهای حساس به حرارتی مانند ماوریک (AGM-65 Maverick) نیز مدل اثرگذاری است که بیش از ۳ دهه از اختراع آن می‏گذرد. این موشک دیگر حتا نیازی به دید ندارد بلکه همانند خفاشی که در شب کاملن تاریک می‏تواند حشره‏ای را در هوا شکارکند، از روی فرکانسهای بسیار ضعیف مادون قرمز و یا انرژی ساطع شده از هدف زمینی، آن را پیدا می‏کند.

در جنگ سال 2003 آزادسازی عراق، ایالات متحده هیچ هواپیمای جدیدی را نسبت به نبرد سال ۱۹۹۱ وارد عرصه نکرد، اما تمامی جنگ‏افزارهای خود را کاملن به روز کرده بود.

نبرد سال ۱۹۹۱، نقش مهم نیروی هوایی را برای فرماندهان نظامی به اثبات رساند. اما این نبرد، ناتوانی نیروهای زمینی را در صورت برخوردار نبودن از پشتیبانی هوایی خودی و پدافند در برابر نیروی هوایی نشان داد. این نبرد همچنین از نظر کلاسیک نشان داد می‏توان با یک نیروی هوایی بسیار قوی، حرکت رو به جلوی یک نیروی زمینی حتا در مقیاس ۲۰ لشگر را متوقف کرد. اما آیا در هر نبردی، نیروی هوایی حرف اول را خواهد زد؟ به شرط تجهیزات و آموزشهای مناسب، جواب مثبت است.

ممکن است برخی گمان کنند هدف مقاله، کم‏رنگ نشان دادن نقش نیروهای دریایی و زمینی در جنگهای نوین است، اما باید گفت مباحث مربوط به برتری مطلق نیروی هوایی، چند پیش شرط دارد که تحقق نیافتن هرکدام از آنها می‏تواند پروژه انهدام کامل نیروهای زمینی را با مشکل مواجه کند.

 (1) برتری هوایی
اگر به هر دلیل، نیروی هوایی مهاجم نتواند نیروی هوایی نیروهای مدافع را به طورکامل از بین ببرد و یا زمین‏گیر کند، هواپیماهای پشتیبانی نزدیک، هلیکوپترها و بمب‏افکن‏های آن قادر نخواهند بود از چنگال تیز شکاری‏های مدافع، جان به سلامت ببرند. عراق 24 فروند MiG-29 داشت. میگ۲۹ می‏تواند در صورت پرواز، قادر است به سادگی هواپیماهای کند پرواز A-10 (که حدود ششصد کیلومتر، یعنی یک سوم میگ۲۹ سرعت دارند) را شکار کند.

ناگفته پیداست همان‏طور که تانکهای پیشرفته‏ای نظیر T-72 در مقابل هلیکوپترهای آپاچی به مانند کودکان بی‏دفاع تن به سرنوشت محتوم می‏سپارند، هلیکوپترها هم در مقابل شکاری‎ها، مانند پرنده‎های کوچک، اسیر چنگال شاهین خواهند بود. از سوی دیگر نیروهای هوایی پرقدرت قادرند هفته‏ها در برابر امواج هواپیماهای مهاجم تاب آورده و آنها را به عقب برانند. آمریکا پروژه جنگ آزادسازی عراق را با کمتر از 700 فروند هواپیما به پایان رساند، حال آنکه اگر قرار بود با نیروی هوایی قدرتمندی با ۸۰۰ هواپیما روبه‏رو شود، حداقل باید ۲۰۰۰ هواپیما وارد عمل می‏کرد و ماهها برای امن کردن فضا می‏‎کوشید.

(2) پدافند دشمن
اگر نیروهای مدافع، نیروهای پدافندی به ویژه از نوع موشکی داشته باشند، مبارزه با آنها آسان نخواهد بود. در جنگ سال 1991 خلیج فارس، آمریکا تنها برای انهدام پدافندهای عراقی در کنار بمبارانهای شهری، بیش از ۳۰ هواپیما را از دست داد. دهها خلبان آمریکایی اسیر عراق و از تلویزیون نشان داده شدند.

  

 

استینگر در افغانستان

در طول سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ پدافندهای طراحی شده توسط روسها، جهنمی برای هواپیماهای غربی و خلبانان آنها در جنگها ایجاد کرده بود. تلفات باورنکردنی آمریکایی‏ها در نبرد ویتنام، ساقط شدن ۱۰۰ فروند هواپیمای اسرائیلی در طی ۳ روز اوّل در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ و یا استفاده مجاهدین افغان از موشک‏انداز استینگر که منجربه سرنگونی صدها هلیکوپتر و هواپیمای روس و در نهایت شکست کامل ارتش سرخ در جبهه افغانستان شد، همگی از نشانه‏های بارز این داستان است.

(3) استفاده پرتعداد
اگر نیروی مهاجم در به‏کارگیری هواپیما و هلیکوپتر با محدودیت روبه‏رو باشد، مثلن در مبارزه با یک نیروی زمینی عظیم از ۳۰۰ هواپیما استفاده کند و یا مثلن نسبت به‏کارگیری موشکهای هوشمند به کل بمبها کم باشد و یا آنکه از پشتیبانی اطلاعاتی (سیستم‏های ماهواره ای) کافی برخوردار نباشد، آنگاه نمی‏توانیم آنها را از قبل برنده بدانیم. بسیاری از سلاحهایی که ایالات متحده در نبرد اخیر به کار برد، آنقدر گران‏قیمت است که هیچ ارتشی توان خریداری آن را ندارد. موشکهای هدایت شونده‏ای نظیر AGM-130 آمریکایی بی‏شک از تانکهای قدیمی T-62 عراقی گرانتر بودند. قطعات مصرفی بمب‏افکن‏های بسیار پیشرفته B-2 بی‏شک به ارزش یک تیپ زرهی عراقی بود. (قیمت هر فروند B-2 حدود 1.2 میلیارد دلار یا معادل یکسال بودجه نظامی یک کشور متوسط است.)

هلیکوپتر آپاچی ۱۰ برابر یک هلیکوپتر معمولی نظیر کبرا یا هایند قیمت دارد. جنگنده‏های آمریکایی نظیر F/A-18E/F Super Hornet در این جنگ بین ۵۰ تا ۸۰ میلیون دلار قیمت داشتند، حال آنکه جنگنده‏های قدیمی ارتشهای جهان سومی نظیر اف4 فانتوم، میگ23 یا سوخوی22 به سختی ۵ میلیون دلار ارزش دارند. سقوط یک هلیکوپتر بلک‏هاوک برای ارتش آمریکا قابل توجه نیست، اما معادل هفته‏ها حقوق کل پرسنل نیروی هوایی ترکیه می‏شود! بنابراین اگر ارتش، به هر دلیل از پشتیبانی مالی، فنی و اطلاعاتی نیروی هوایی خود باز بماند، آنگاه این مدافعان خشمگین هستند که توان انجام پاتکهای سنگین را پیدا می‏کنند.

_____________________________________________________________

منبع: Gartal.com (به نقل از aerospacetalk.ir، نویسنده: Reza6662)


Viewing all articles
Browse latest Browse all 253

Trending Articles