Quantcast
Channel: هوانورد
Viewing all 253 articles
Browse latest View live

مدرنیزاسیون اف 14 های ایرانی

$
0
0

 

جانی تازه در کالبد گربه های افسانه ای ایرانی

ماهنامه «Combat aircraft» یکی از نشریات تخصصی در حوزه هوانوردی نظامی است که از زمان آغاز به انتشار خود در 14 سال پیش، موضوعات هوانوردی نظامی در سراسر جهان را به صورت تخصصی تجزیه و تحلیل می‌کند.

گزارش از توان نیروی هوایی کشورهای مختلف، پوشش رزمایش‌های هوایی برگزار شده در جهان و انعکاس جدیدترین دستاوردها و اخبار هوانوردی نظامی به تفکیک مناطق مختلف دنیا از جمله بخش‌های مهم این مجله مشهور است. این مجله در حال حاضر پرفروش‌ترین نشریه در این حوزه در منطقه آمریکای شمالی به شمار می‌آید.

Combat aircraft تاکنون به مناسبت‌های مختلف، به تشریح وضعیت ناوگان هوایی ایران پرداخته و اکنون نیز در یکی از جدیدترین شماره های خود به بررسی توان تامکت‌ها یا همان جنگنده‌های اف 14 ایران پرداخته است؛ موضوعی که از جمله بحث‌های مورد علاقه این مجله است که هر از چند گاهی به آن پرداخته می‌شود. اگرچه در این گزارش نیز ردپای روشنی از بیان اطلاعات و تحلیل‌های مغرضانه غربی‌ها درباره ایران به چشم می‌خورد، اما در لابلای آن نیز موارد مهم و قابل توجهی مطرح شده که دانستن و خواندن آن برای علاقه‌مندان به گربه‌های افسانه‌ای ایران حتماً مفید خواهد بود.

هرچند برخی دیگر از اطلاعات مطرح‌شده در این تحلیل نیز همچون درگیری تامکت‌های ایرانی با UFO و خریدهای خارجی کشورمان بیشتر به یک گمانه‌زنی رسانه‌ای شباهت دارد تا تحلیل علمی و نظامی.

تحسین خودکفایی ایران در اورهال تامکت‌ها

نویسنده این گزارش با اشاره به اینکه اگرچه فناوری جنگنده F-14A متعلق به دوران جنگ سرد است اما همچنان یکی از تأثیرگذارترین رهگیرهای جهان محسوب می‌شود، به کارنامه این هواگرد در جنگ تحمیلی اشاره و تأکید می‌کند که تامکت‌ها توانایی خود را در نبرد اثبات کرده‌اند.

این مجله با یادآوری اینکه قبل از سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران، این کشور نزدیک‌ترین متحد آمریکا در منطقه بود و مجاز بود به پیشرفته‌ترین سخت‌افزارهای تکنولوژیک آمریکا دسترسی داشته باشد، به بررسی سیر تشکیل اسکادران‌های اف 14 در شهرهای مختلف ایران پرداخته و افزوده است: در مجموع 79 فروند تامکت به ایران تحویل داده شده بود و یک فروند به عنوان نمونه در آمریکا باقی مانده بود تا به عنوان مرجع تامکت ایران مورد استفاده قرار بگیرد.

این گزارش با اشاره به اینکه وقوع انقلاب مردم ایران باعث شد تا روند آموزش کادر مورد نیاز برای این جنگنده‌ها متوقف شود و برخی از مسؤولان این دوره‌ها نیز از وابستگان به رژیم شاه بودند، خاطرنشان کرده است که در ادامه مشکلات نیروی هوایی ایران، تحریم‌های تصویب‌شده علیه نیروهای مسلح مانع از رسیدن قطعات یدکی به شکاری‌ها شده و تنها معدودی از آنها کاملاً آماده برای عملیات بودند.

Combat aircraft برای اطلاع مخاطبان خود از سطح آمادگی رزمی تامکت‌های نیروی هوایی پیش از آغاز حمله عراق به ایران، نگاهی به یک گزارش بازرسی نیروی هوایی در آگوست 1980 میلادی در مورد ناوگان تامکت پایگاه هشتم را درج کرده است که بر اساس این گزارش از 61 تامکت در این پایگاه هوایی، فقط هفت فروند قابل پرواز بودند که آمادگی رزمی 12 درصدی را نشان می‌داد!



تامکت‌های ایرانی با استتار دوران جنگ تحمیلی

این گزارش با اشاره به زمین‌گیر شدن تامکت‌های ایران در ابتدای جنگ تحمیلی و مشکلات فراوان برای عملیاتی‌کردن آنها، اعلام کرده است: هنگامی که تعداد تامکت‌های قابل استفاده برای عملیات به 10 تا 12 فروند رسید، نیاز به اورهال‌شدن و تعمیرات سنگین به‌شدت احساس می‌شد بنابراین در سال 1981 میلادی اولین شکاری به مهرآباد ارسال شد تا توسط صنایع هوایی ایران اورهال شود و عملیات اورهال در سال 1982 به پایان رسید.

این رسانه که توسط یک بنگاه انتشاراتی انگلیسی منتشر می‌شود، به نقل از کارشناسان خود نوشته است که در رژه هوایی 22 سپتامبر 1988 به مناسبت اولین هفته دفاع مقدس بعد از آتش‌بس، 24 فروند تامکت شرکت کردند و این رژه باعث شد که متخصصان نظامی غربی نتیجه بگیرند که این 24 فروند، همه تامکت‌های بازمانده از نبرد هشت‌ساله هستند و بقیه یا در جنگ از بین رفته‌اند یا به دلیل نبود قطعات زمین‌گیر شده‌اند و همین متخصصان نتیجه‌گیری کردند که از این 24 فروند نباید بیش از دو فروند دارای رادار سالم باشند!

ارتقای گربه‌های ایرانی در زمان صلح

این مجله در ادامه گزارش تفصیلی خود با تجلیل از توان اورهال جنگنده مدرن اف 14 توسط متخصصان کشورمان بدون داشتن بسیاری از اطلاعات و قطعات، تأکید کرده است که بعد از اورهال‌های موفقیت‌آمیز، تعداد تامکت‌های قابل پرواز در سال 1991 دو برابر شده بود.

تحلیلگر Combat aircraft با اعلام اینکه جمهوری اسلامی ایران و نیروهای مسلح آن از سال 1980 تا کنون تحت تحریم‌های شدید بوده‌اند، ادعا کرده است که برخی قراردادهای ایران با کشورهای دیگر برای خرید جنگنده‌های جدید با فشار آمریکا لغو شده است.

وی افزوده است: نیروی هوایی در نهایت اقدام به به‌روز رسانی ناوگان هوایی خود کرد و در اولین تلاش موشک‌های هاوک زمین به هوا را به سامانه کنترل اسلحه چند تامکت با استفاده از یک پیلون تطبیقی اضافه کرد و یک واسط رایانه‌ای به تامکت اضافه شد تا کار تطبیق داده‌های تامکت با موشک هاوک را انجام بدهد و موشک حاصل را "سجیل" نامیدند.

این گزارش افزوده است که بعد از انجام تست موفق با یک اف 14، فرماندهی نیروی هوایی ارتش ایران اجازه اعمال تغییرات به شکاری‌های دیگر را نیز صادر کرد و در نهایت نخستین پرتاب آزمایشی موشک برعلیه دشمن واقعی در سال 1987 انجام شد و یک شکاری میراژ F1 عراق در ماه فوریه نزدیک جزیره خارک سرنگون شد.

این نشریه غربی با بیان تحلیل خود در خصوص به اتمام رسیدن موشک‌های فینیکس اف 14 های ایران، خاطرنشان کرده است که در اوایل سال‌های دهه 2000 میلادی، اقداماتی در نیروی هوایی و صنایع دفاع ایران انجام شد و موشک‌های فینیکس بازسازی شدند و به خدمت بازگشتند و برای تامکت‌های هشدار و واکنش سریع پایگاه‌های ششم و هشتم نهاجا مورد استفاده قرار گرفتند. سپس ایران موشک فینیکس AIM-54A  جدید خود را که AIM-54A+ یا "فکور" نامیده شد، ارائه کرد.



اف 14 های ایران با استتار دهه 80

نویسنده گزارش با اعلام اینکه بازگشت موشک‌های فینیکس جان تازه‌ای در کالبد ناوگان تامکت‌های ایران دمیده و در یک تمرین نظامی نیز یک تامکت، پهپادی را با یکی از این موشک‌ها هدف قرار داده است، خبر از خیز مهم نهاجا برداشته و نوشته است: نیروی هوایی تصمیم گرفته F-14 ها را تحت نام پروژه "شهید بابایی" مدرنیزه بکند.

رونمایی از جنگنده‌های مدرن سازی شده اف 14 تا سال 2020 میلادی

به نوشته این مجله، کار مدرن‌سازی این جنگنده‌های استراتژیک در ژانویه 2009 میلادی در تهران آغاز شده است، این مدرنیزه‌شدن را شامل تعویض قطعات الکترونیک قدیمی به‌ویژه قطعات مربوط به رادار AN/AWG-9 و قطعات مربوط به سامانه مهمات با قطعات سبک‌تر و سریع‌تر عنوان کرده و افزوده است: همچنین سامانه جنگ الکترونیک AN/ALQ-100 با تعویض آنتن، پروسسور، تحلیلگر و سامانه پیش‌تقویت با قطعات جدید به روز شد و کل سیم‌بندی شکاری نیز تعویض شده و مقرهای 1 و 8 برای افزودن قابلیت حمل MIM-23C یا R-73E تقویت شده است. افزون بر این یک سامانه ناوبری داخلی، سامانه رادیو UHF/VHF و بعضی قطعات دیگر نصب شده‌اند.

Combat aircraft تصریح کرده است: بعد از پایان عملیات مدرنیزه‌کردن حین اورهال، به محض آنکه تمام تست‌های موتور و چک‌های زمینی تکمیل گردید در 18 ژانویه 2012 یک پرواز 30 دقیقه‌ای استاندارد چک کارکردی شکاری انجام شد. در نهایت شکاری در آوریل 2012 میلادی به اسکادران مذکور تحویل داده شد و در سپتامبر 2012 نیز شکاری مدرنیزه شده از تلویزیون به مردم ایران نشان داده شد در حالی که به رنگ استتار اولیه رنگ‌آمیزی شده بود.


جنگنده اف 14 مدرنیزه شده با استتار جدید

این مجله مشهور هوانوردی در آمریکا با اعلام اینکه سوانح تامکت‌های ایرانی ناشی از کیفیت تعمیرات و خطای خلبان در طول دو دهه گذشته کاهش یافته است، افزوده است: استاندارد نگهداری موتور این جنگنده نسبت به 20 سال پیش دو برابر بهتر شده است و ایمنی پرواز نیز افزایش یافته است. این نشریه در حالی این موضوعات را مطرح می‌کند که آموزش نسل جدید خلبانان اف 14 و تمامی تعمیرات این جنگنده در داخل کشور انجام می‌شود و اماره‌ای از خودکفایی و خوداتکایی نیروهای مسلح کشورمان را مورد تأیید قرار می‌دهد.

این نشریه در پایان گزارش خود با بیان اینکه نیروی هوایی ایران برنامه‌ای برای مدرنیزه کردن همه تامکت‌های ناوگان تا سال 2020 دارد، بار دیگر تأکید کرده است که توانایی تعمیر و نگهداری تامکت‌ها در ایران مناسب است و به عنوان مثال تامکت شماره 3-6042 که تاکنون دو بار کاناپی خود را از دست داده باز هم آماده پرواز شده است.

_____________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

mashreghnews.ir


مروری بر تاریخچه پرفراز و نشیب نیروی دریایی ایران

$
0
0

 (به پاسداشت هفتم آذر، سالروز عملیات پیروزمند مروارید و روز نیروی دریایی)

  

نهنگها در اندیشه اقیانوس

برای بسیاری از ایرانیان بزرگترین افتخارات کشورشان مربوط می شود به زمان پیش از اسلام به عبارتی عهد باستان ایران زمین. ایرانیان قدرتمندترین امپراطوری ها در جهان را در سده های مختلف و با فواصل گوناگونی را داشته اند اما به جرات می توان گفت بزرگترین و قدرتمندترین این دوره ها زمان هخامنشیان بوده است.
هخامنشیان مردمی بودند در جنوب و جنوب غربی ایران و بر پهنه ی خلیج فارس سکنی گزیده بودند اما همانند بسیاری از مردمان آن روزگار در عرصه نبردهای زمینی و نه دریایی زبده بودند. قدرتمندترین مردمان در عرصه دریا در زمان هخامنشیان را فینقی ها و مصری ها تشکیل میدادند و اولین و شاید طلایی ترین عصر دریانوردی را این مردمان آفریدند که البته در طول تاریخ هر ملتی و هر کشوری آنرا به نام خود ثبت و ضبط نمودند ولی در واقع این مصری ها و فنیقی ها بودند که حرف اول و آخر را در دریانوردی قبل از یونانیان و ایرانیان میزدند اما  با رهبری آگاهانه ی کورش کبیر پدر تاریخی بسیاری از ایرانیان و با درایت و درک درست نظامی، به توانایی محدود نظامی در دریا دست پیدا کنند و با تکیه بر همین نیرو هخامنشیان توانستند بر بزرگترین قدرت های دریایی زمان (مصری ها و فنیقی ها) تسلط پیدا کنند که البته حاصل نوعی عملیات آبی و خاکی بود که نقش نیروی زمینی و نیز دریایی ضعیف (به نسبت رقیب) اما ماهر ایرانی انکار شدنی نیست. اما به هرصورت ایران تا زمان برتری بر مصری ها و فنیقی ها قدرت دریایی قابل ملاحظه ای نداشت و بیشتر اتکا بر روی سواران و سربازان طلایی اش در زمین بود تا دریا.
پس از فائق آمدن بر این مصری ها و فنیقی ها قدرت قابل ملاحظه این دو نیز به امپراطوری هخامنشی اضافه شد و سبب شد که خود را از نیروی دریایی یونان (با تمرکز آتن که مردمانی دریانورد بودند برعکس اسپارتیان که در زمین توانا بودند) جدا کند و به تنهایی به عنوان قدرتمندترین نیروی دریایی در جهان آن زمان تکیه نماید. ایرانیان صاحب کشتی های سه طبقه که قدرتمندترین نوع کشتی در زمان خود به میزان زیاد بودند که برتری عددی و نیز قدرت دوام بدنه و... را برای ایرانیان به ارمغان می آوردند. کشتی های دو طبقه با دو ردیف پارو نیز در نیروی دریایی آن زمان موجود بود که به نوعی ستون فقرات نیروی دریایی را تشکیل میداد.

 به همین دلیل اولین پیدایش نیروی دریایی ایران را به زمان هخامنشیان نسبت می دهند،  در آن زمان به علت گسترش امپراتوری پارس و نبرد با دشمنان دیرین (یونانیان ) که در آن سوی دریای سیاه سکونت داشتند باعث ایجاد نیروی دریایی دوباره منظم شده و ملحق شده با قدرت مصری ها و فنیقی ها شد و اولین زورآزمائی واقعی نیروی دریای ایران به زمان خشایار شاه فرزند داریوش کبیر باز میگردد(البته قبلا هم درگیری هایی بود اما نه به این وسعت) ایران به دلیل حمله ی یونان به لیدی که ایران تمامیت ارضی این کشور خراجگزارش را محترم میشمرد به یونان لشکر کشید ، این بزرگترین لشکرکشی تاریخ تا بدین روز بوده.نفرات لشکر ایران به گفته مورخین در حدود 80 هزار نفر بوده است و کشتی های اریانی که از راه دریا وارد جنگ شده بودند در حدود 1200 کشتی (البته نباید فراموش شود که همواره مورخان در اینباره گزافه بسیار گفته اند چه در تعداد کشتی ها و چه نفرات که گاه تا یک میلیون نفر و بیشتر نیز برخی آمار پیش رفته اند)
به ابتکار خشایارشاه پلی از قایق ها نیروی ارتش را به ان سوی دریا انتقال داد و سرانجام در دریای ارتمزیوم نبردی اغاز شد ایرانیان پیروز بیرون امدند در آن زمان ایران از کشتی های مصری و بعضا یونانی بهره میبرد در پی این جنگ اتن سقوط کرد و معبد اکروپلیس به اتش کشیده شد.
 آتن نماد قدرت دریایی یونانیان بود هرچند این شکست برای یونان یک شکست کوتاه مدت محسوب میشد زیرا قبل از حمله ی ایران به یونان شخصی به نام تمیستوکلیس دستور ساخت حداقل 200 فروند کشتی سه طبقه (سه پارویی) را از بزرگان حاکم بر یونان و آتن و با تامین هزینه از دولت شهرهای مختلف یونان گرفته بود که سرانجام همین کشتی ها با مخلوط شدن با شانس و قضا و قدر و اتفاقات محیط نبرد و نیز اشتباهات فرماندهی ایرانیان باعث شکست ایران در نبردی به نام سالامیس و در مکانی به همین نام  به سختی شد.


طرحی از یک کشتی باستانی ایرانی

در سالامیس خاطره ای تلخ بوجود امد جزیره سالامیس تحت محاصره نیروی دریایی ایران بود که یک دستور اشتباه منجر به تغییر سرنوشت شد(شرح این نبرد و نیز دیگر نبردهای تاریخی ایران با یونان بسیار دراز است و حقا در ده کتاب جداگانه هم قابلیت بیان کامل را ندارد اما برای دریافت و درک بهتر و درست این نبردها به سلسله کتابهای دکتر امیرمهدی بدیع با نام یونانیان و بربرها مراجعه نمایید).
 کشتی ها زیراتش سنگین یونانیان دوام نیاوردند و با وجود تمام رشادتها ایرانیان شکست خوردند این دو جنگ بزرگ هنوز در خاطره تاریخ باقیست.
پس از اتمام سلسله نبردهای ایران و یونان به استراتژی ورای قدرت نظامی در دریا و زمین برای آنان روی آورد که استراتژی طلایی (سکه ی طلا) مشهور شد و از این پس بود که به مرور نیروی دریایی در ایران کم رنگ تر و کم رنگ تر شد و نیازی به وجودش به صورتی که در اوایل درخشش امپراطوری هخامنشیان بود دیده نشد و در صورتی هم که عزمی برای تقویت مجدد نیروی دریایی بود با شکست به دلایل مختلف مواجه میشد.
لامز به تذکر است که هخامنشیان از نظر اقتصادی در بین تمامی امپراطوری های ایران در طی تاریخ جز قدرتمندترین ها بودند و از نظر بنیه مالی با مشکل چندانی رو به رو نبودند هرچند این به معنای عالی بود وضع اقتصاد ایرانیان نیست چون حتی در ایران هخامنشی نیز به ندرت و به سختی میشد سکه ی طلا ضرب نمود که آن هم برای امور بسیار حیاتی بود. داشتن سکه ی طلا نشانه ی قدرت در بین کشورها در آن زمان مسحوب میشد.

پس از افول امپراتوری هخامنشی و روی کار آمدن سلوکیان اصالتا مقدونی یونانی نیروی دریایی ایران نیز از یادها رفت و حتی با آمدن امپراطوری اشکانی و سپس ساسانی نیز دیگر یارای ساختن نیروی دریایی را نداشتند و یا نخواستند و بیشتر بر عرصه نیروی زمینی تکیه میکردند که نتایج حاصل از آن را میشود خارق العاده خواند زیرا با تکیه بر نیروی زمینی ایران بسیاری از زمین های از دست رفته پس از هخامنشیان را بازپس ستاند و یا دوباره خراج گزار نمود و در این بین عنصر نیروی دریایی کم رنگ بود. نکته مهم دیگر اینکه همانطور که هنر شمسیرسازی را هر ملتی که کشف میکرد و آنرا به عالی ترین سطح میرساند میتوانست در بین دیگر حکومت ها آقایی کند هنر کشتی سازی و ساخت کشتی قوی نیز محدود به چند منطقه جغرافیایی و حکومتی بود که ایران به لطف مصری ها و فنیقی ها توانایی ساخت کشتی های عالی را داشت اما با از دست رفتن مصر و فنیقیه و عدم زیرساخت های لازم در مناطق اصلی ایران (مناطق جنوبی ایران) ایران کشتی های نظامی مناسبی را نتوانست بسازد  هرچند در تامین هزینه و نیز علل ساخت آن نیز مشکلات وافر وجود داشت.

نیروی دریایی در عصر صفویه و افشاریه

به طور خلاصه می توان گفت ایران درگذر تاریخ به دلیل بوجود امدن مشکلات و درگیری های داخلی شیرازه ی نیروی دریایی اش از هم پاشید بشکلی که با وجودی که بیش از 2000 کیلومتر از سواحل خلیج فارس و دریای عمان در اختیار ایران بود مدتها نیروی دریایی نداشت و این مدتها ادامه داشت (شاید نیازی هم نبود) ولی منجر به این شد که در سده های 17 و 18 پرتغالی ها بیش از 100 سال در خلیج فارس مستقر گردند تا در اخر هم شاه عباس با کمک ناوگان انگلیسی موفق به بیرون کردن انها از جزایر خلیج فارس شد ولی این هم درس عبرت نشد و صفویان هم به فکر نیوری دریایی کارامد نیافتادند و این بی فکری در دوران شاه سلطان حسین که خود فردی ناکارامد بود بخوبی خود را نشان داد ، سواحل دریای خزر سقوط کرد و روسها به خود جرات دادند به خاک ایران حمله کنند.
با به قدرت رسیدن نادرشاه نیاز به نیروی دریایی مورد بحث قرار گرفت و از کشورهای انگلیس و هلند درخواست خرید ناوهای جنگی شد که با ملاحظات سیاسی این کشورها رد شد ولی اینبار عزم ایران جدی بود، به هرصورت به فرمان نادرشاه 20 فروند کشتی ساخته شد و جهت تسخیر مسقط و سرکوب ددزان دریایی مورد استفاده قرار گرفت ، لازم به ذکر اسن این کشتی ها اولین کشتیهای مجهز به توپ های موسوم به توپهای نادری بود ، پس از رسیدن به سواحل جنوبی و غربی مسقط را تسخیر کرده و باقی دزدان دریایی را سرکوب نمودند.

نیروی دریایی در عصر قاجار

در زمان قاجار باز نسبت به نیروی دریایی بی توجهی شد. البته در زمان ناصرالدین شاه اولین کشتی های جنگی به معنای واقعی به نامهای پرسپولیس و شوش خریداری شدند و تعداد دیگری هم در زمان مظفرالدین شاه خریداری شد. همچنین در سالهای بعد چهار ناو با نامهای اذربایجان ، خراسان ، مازندران  و گیلان نیز به ناوگان حراست از سواحل پیوستند ولی به دلیل رسیدگی نشدن به این کشتی ها همگی از خدمت خارج شدند و از این پس عملا نیروی دریایی ایران قدرت خود را در خلیج فارس از دست داد و نیروی دریایی انگلیس قدرت را در دست گرفت.
سالهای 1290 تا 1304 را باید غم انگیزترین سالها در تاریخ نیروی دریایی ایران دانست به شکلی که بی توجهی به نیروی دریایی ایران به حدی رسید که در سواحل شرقی خلیج فارس امنیت به کل از بین رفت و اختیار امور با قاچاقچیان و دزدان بود.
سالها ایرانیان با این درد و رنج که از نعمت یک نیروی دریایی قوی بهره مند نیستند به دلایلی چون : عدم زیرساخت سازی بنیادی و عدم علاقه و نیز عدم توانایی اقتصادی در ساخت و نگه داری اینگونه تسلیحات دست و پنجه نرم میکردند و شاید بشود علت فقر و نیز شکست های بسیار ایران در طی دوره تاریخی پس از اسلام تا زمان حال را در نداشتن نیروی دریایی کارآمد دانست زیرا از زمان باستان، سیاست دریایی یونانیان حکمفرما بود به این معنی که امپراطوری قدرتمند با تکیه برنیروی دریایی حاصل میشود و لاغیر ، اصل بنیادی که بریتانیای کبیر با توجه به تمامی عوامل پیرامون کشورش و توانایی هایش آنرا سرلوحه خود قرار داد و امپراطوری دریایی را به وجود آورد و قبل و بعد و پیش از بریتانیا کشورهایی چون پرتغال هلند اسپانیا و.. به این اصل که تا پس از پایان جنگ جهانی دوم بر جهان حاکم بود وفادار بودند.
در این زمان ایران به دلیل نداشتند نیروی دریایی خسارات جبران ناپذیری را متحمل شد.

نیروی دریایی در عصر رضاشاه

در سال 1302 هجری شمسی، نیروی دریایی ایران به طور رسمی مجدداً تاسیس گردید. در سال 1303 رضاخان نخست وزیر وقت در سفری که به خوزستان داشت به نیاز ایران به نیروی دریایی کارامد واقف شد، سرانجام در اسفند همان سال کشتی کوچک مظفری به عنوان اولین کشتی رسمی نیروی دریایی فعال شد و درجات و رتبه بندی ها و یونیفرم رسمی نیروی دریایی طراحی گردید.سال بعد کشتی 60 تنی تحت عنوان سفید رو که قبلا متعلق به شیلات بود نیز به این نیرو پیوست و نامش به نهنگ تغییر یافت.

در سال 1304 اولین ناوچه 141 تنی مین روب از آلمان تحویل گرفته شد و تحت عنوان پهلوی و بعدها تحت عنوان شاهین عملیاتی گردید. با موفقیت نیروی دریایی در جنوب کم کم فکر شکل گیری آن در شمال هم به واقعیت  می پیوست.البته مدتها طول کشید تا اولین ناوچه های توپدار ساخت المان به شکل قطعات به ایران صادر گردد که این ناوچه ها در دستگیری شیخ خزعل موفق بودند ، کشتی تفریحی شیخ خزعل که اهدایی بریتانیا بود بعدها به کشتی اموزشی افسران تبدیل شد.

در سال 1306 رسما بودجه ی نیروی دریایی تصویب و دفتر آن زیرنظر نیروی زمینی فعال شد. در همین سال دانشجویانی جهت تحصیل علوم دریایی به ایتالیا اعزام گردیدند و چند فروند ناو جهت ساخت به ایتالیا سفارش گردید.در سال 1311 ناوهای ببر، پلنگ، سیمرغ و کرکس تحت فرماندهی ناخدا بایندر از طریق کانال سوئز، دریای سرخ، اقیانوس هند و دریای عمان عازم خلیج فارس شدند ودر 14 آبان 1311 در بوشهر لنگر انداختند و با خرید یک حوض شناور 6000 تنی جهت تعمیرات زیرآبی و ایجاد آموزشگاه درجه داری و پایگاه‌های دریایی، نیروی دریایی یگان‌های خود را در دریای مازندران توسعه داد.
تا قبل از جنگ دوم جهانی، نیروی دریایی در شمال دارای تعمیرگاه و ناوچه‌های بابلسر، سفید رود، گرگان، نهنگ، رامسر، نوشهر و شهسوار و قایق‌های کوچک آتش نشانی بود ودر جنوب دارای ستاد فرماندهی، آموزشگاه مهناوی، کشتی یدک بر، حوض شناور، تعمیرگاه ثابت و متحرک، دو فروند نفت کش، بنگاه فانوس‌های دریایی، مرکز تدارکات بنادر و اداره بندری بندر شاهپور سابق و ناوهای ببر، پلنگ، شهباز، سیمرغ، کرکس، شاهرخ، دو گروهان نیروی آبخاکی، ناوچه‌های شاهین، چلچله، کارون، کهف و ناوچه‌های راهنما و ناوچه‌های شماره 1 الی 10 بود.

تصویری منتسب به ناو پلنگ

روند رشد نیروی دریایی تا شهریور 1320 و شروع جنگ جهانی دوم به خوبی در حال پیشرفت بود. با شروع حمله متفقین به قصد تصرف ایران در شهریور 1320نیروی دریایی اولین نیرویی بود که ناخواسته زیرحملات شدید نیروی دریایی انگلستان قرار گرفت و تقریبا سنگین ترین بها را نسبت به سایر قوای نظامی را نیز نیروی دریایی با  از هم گسیخته  شدن شیرازه سازمانی خود پرداخت.
 در سوم شهریور 1320 در یورش متفقین به ایران، نیروی دریایی مقاومت قهرمانانه‌ای ازخود نشان داد که منجر به غرق شدن ناوهای ببر و پلنگ وتعدادی از ناوچه‌ها وشهادت دریابان بایندر فرمانده نیروی دریایی و 600 نفر از افسران، درجه داران و ناویان گردید.

با صدور فرمان ترک مخاصمه شیرازه امور از هم پاشید ، کلیه ناوگان آن توسط انگلیس مصادره شد و به خاور دور فرستاده شد.

نیروی دریایی در زمان پهلوی دوم

در سال 1325 بعد از جنگ جهانی دوم و ملاقات سران متفقین در تهران و شناسایی ایران به عنوان پل پیروزی، دو فروند ناو به منظور غرامت ببر و پلنگ به ایران داده شد ونیروی دریایی ایران با داشتن ناوهای شاهرخ،شهباز، سیمرغ، کرکس و چند فروند یدک کش به همراه باقی مانده کارکنان مجدداً پا گرفت.

در سال 1326 نیروی دریایی فعالیت جدی خود را از سر گرفت. در نتیجه مجددا روند بهبود نیروی دریایی ادامه پیدا کرد ، با پیوستن ناوشکن های سنگین مانورهای نیروی دریایی رو به گسترش گذاشت.
لازم به تذکر است که پس از جنگ جهانی دوم استراتژی تاریخی ملقب به یونانیان یعنی امپراطوری دریایی به کناری وانهاده شد و استراتژی برتری هوایی به میان آمد که معنایش آن بود هرکشوری بتواند برتری هوایی در نبرد به دست بیاورد توانایی رقم زدن برد را به نام خودش خواهد داشت و خوب ایران تازه در این زمان بود که به فکر نیروی دریایی و هوایی خود افتاد.

در سال 1340 تیمسار دریابان فرج الله رسائی فرمانده وقت نیروی دریایی گردد ، در این تاریخ به دلیل معادلات خاص سیاسی گسترش نیروی دریایی در اولویت اول قرار گرفت.
از جمله ی این دلائل می توان به :
1.موقعیت جغرافیائی ایران و خلیج فارس
2.توسعه ی تولیدات نفتی در خاورمیانه و افزایش صادرات نفت ایران
3.تهدیدات ناشی از توسعه طلبی شوروی در کلیه نقاط حهان به خصوص خاورمیانه
4.از همه مهمتر اینکه ایران میخواست استقلال نظامی خود را بطور کامل باز پس بگیرد و به یکی از قدرتهای خاورمیانه بدل شود
به همین منظور طرح های گسترش به سرعت فراهم شد و پایگاه هایی در خلیج فاس و دریای عمان ایجاد گردید(البته می توان به علاقه ی شاه برای گرفتن جای نیروی دریایی انگلستان که به تازگی در حال خروج از خلیج فارس بود نیز دانست)
مصادف با 1351 نیروی دریایی ایران سرانجام پس از 40 سال تاسیس خود توانست از پایگاه قدیمی خود در خرمشهر خارج گردد و ناوگان آن به پایگاههای جدید واقع در بندرعباس و بوشهر انتقال یافت.

طرح های گسترش این بار با سرعت هرچه تمامتر پیش می رفت تعداد زیادی هواناو و ناوچه و ناوشکن سفارش داده شد. ایران تا سال 57 (و تقریبا هم اکنون) بزرگترین یگان هواناو جهان را در اختیار داشت و با 25000 پرسنل بزرگترین نیروی دریایی منطقه بود.ناوگان نیروی دریایی تا این زمان گسترش قابل توجهی یافته بود استعداد این نیرو در این زمان بدین ترتیب بود:

 3 فروند ناوشکن موشک انداز سنگین آرتمیس ، ببر ، پلنگ (که بعدها رزمناو آرتمیس با نام دماوند مجددا نامگذاری شد) و 4 ناو محافظ میان وزن (Frigate) و 27 ناوچه گشتی (FAC) 10 تنی ، 4 کشتی مین جمع کن بزرگ و 2 فروند کوچک ، 4 لندیگ کرافت  و 6 فروند لندیگ شیپ مخصوص حمل تانک ، 2 فروند ناو لجستیکی اقیانوس پیمای بزرگ (با قابلیت فرود هلی کوپتر) و 1 ناو تعمیرات و پشتیبانی ، 13 یدک کش و کشتی آتشنشانی (گفته می شد سه فروند زیردریایی دست دوم کلاس تانگ هم از امریکا خریداری شده و با نام احتمالی کورش در دست تحویل است) و قایقهای تندرو و ....
همانطور که گفته شد ایران بزرگترین یگان هواناو جهان را در اختیار داشت و از لحاظ نفری قادر بود یک گردان نظامی کامل را ظرف 25 دقیقه در جنوب خلیج فارس مستقر کند.

یکی از هاورکرافتهای مشهور ایرانی

 از نظر یگان  هوادریا استعداد این نیرو شامل 50 هلیکوپتر و 12 هواپیمای ترابری تاکتیکی F-27 می گردید که البته این نیرو با 6 فروند هواپیمای گشت دریایی P-3F اوریون نیروی هوائی پشتیبانی می شد.
افزایش روزافزون ناوگان نیروی دریایی ایران باعث افزایش بیش از پیش قدرت دریایی ایران بود با افزایش مداخلات نظامی ایران در کشورهای خارجی همچون سرکوب ظفار ، انتقال پنهانی نیروی پشتیبانی از اکراد که مانع شرکت عراق در جنگ اعراب علیه اسرائیل شد و حفظ امنیت چاه های نفت نقش ویژه ایی یافت.

با افزایش قیمت نفت و افزایش درآمد نفتی کشور سفارشات گسترده ایی داده شد از جمله 8 زیردریایی Type 209 به المان و 4 ناوشکن (ناوشکن های کلاس کوروش) به امریکا ، 12 ناوچه سریع السیر از فرانسه و 14 هاورکرافت به انگلیس (علاوه بر یگان های هوادریای فعال) نیز سفارش داده شد که به دلیل وقوع انقلاب برخی از این قراردادها کنسل شد (به عنوان مثال 12 ناوچه کلاس  Combattante IІ فرانسوی در حال تحویل بود که با وقوع انقلاب تحویل آنها متوقف گردید البته نهایتا با شکایت ایران مابقی ناوچه ها تا 1982 تحویل ایران شدند اما ناوهای کلاس کوروش پس از کنسل شدن با نام کلاس KIDD به نیروی دیایی امریکا پیوست)

  

ناوهای کلاس KIDD

 

نیروی دریایی پس از انقلاب اسلامی

با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357، تحول عظیمی در نیروی دریایی ایجاد شد. اعزام دانشجو به صورت همگانی به خارج از کشور متوقف و دانشگاه علوم دریایی با چهار دانشکده ناوبری و فرماندهی کشتی، مهندسی برق و الکترونیک و مخابرات دریایی، مهندسی مکانیک دریایی و رشته مدیرت و کمیسر دریایی تاسیس گردید.مراکز آموزش‌های تخصصی در انزلی و رشت توسعه یافتند و دانشکده فرماندهی و ستاد نیروی دریایی پا گرفت.

کمتر از یک سال پس از وقوع انقلاب اسلامی جنگ آغاز شد و در روزهای اولیه جنگ عراقی ها با پشتیبانی توپخانه و ناوچه های موشک انداز روسی پایگاه دریایی خرمشهر را غیرفعال کردند و تعدادی از شناورها و ناوهای مستقر در پایگاه را غرق کردند.

در آغازین روزهای هجوم دشمن، تکاوران پایگاه دریایی خرمشهر به همراهی دانشجویان دانشکده افسری و نیروهای مردمی مدافعین اصلی شهر خرمشهر بودند. همزمان با تجاوز دشمن، گردان یکم تکاوران و همافران دریایی اعزامی از بوشهر نیز برای کمک به تکاوران دریایی خرمشهر در پایگاه دریایی آن شهر مستقر گردیدند. گردان مذکور با کمک سایر نیروهای مستقر در خرمشهر توانست نقش مؤثری را در کند کردن پیشروی ارتش عراق ایفا کند.

در اثر تشدید حملات و حجم آتش سنگین توپخانه عراقی، خرمشهر محاصره شد، لیکن تکاوران دریایی به اتفاق دانشجویان دانشگاه افسری و نیروهای مردمی و بسیجی با تجهیزات سبک خود توانستند، مدت 34 روز در مقابل دشمن مقاومت کنند. زمانی که شهر خرمشهر و پل‌کارون به اشغال عراقیها در آمد، تکاوران دریایی حدود200 نفر از رزمندگان بسیجی و مردمی را توسط قایق از حلقه محاصره دشمن رهانیدند و طرح اشغال 3 روزه خرمشهر توسط نیروهای بعثی را ناکام گذاردند. پس از محاصره آبادان نیز نیروی دریایی به ویژه هواناوها و بالگردهای هوادریا نقش مهمی در پشتیبانی نیروها در آبادان ایفا کردند.

عراق از آغاز جنگ، سکوهای نفتی، اسکله ها و تاسیسات دریایی، شناورهای حامل کالا به مقصد بندر امام خمینی، جزایر ایرانی خلیج فارس و به ویژه جزیره خارک را آماج حملات خود قرار داد. ناوچه های موشک انداز نیروی دریایی ارتش نیز ماموریت داشتند تا با حضور در این منطقه علاوه بر مراقبت از سکوهای نفتی ایران در صورت حضور یگان های دریایی دشمن نسبت به انهدام آن ها اقدام نمایند.

در دو ماه نخست جنگ نبردهایی بین طرفین به وقوع پیوست که با پیروزی ناوچه های موشک انداز نیروی دریایی و انهدام یا فرار واحدهای دشمن خاتمه یافت. در نتیجه این نبردها یگان های دریایی دشمن از رویارویی با ناوچه موشک انداز پرهیز نموده و به مخفی گاه های خود خزیده بودند. در آبان ماه سال 1359 با اجرای دو عملیات اشکان و شهید صفری علیه سکوهای البکر والامیه که ترمینال های بزرگ نفتی دشمن برای صدور نفت آن کشور می باشد تاسیسات سکوهای مذکور منهدم شدند. به این ترتیب دشمن از امکان صدور نفت از طریق این سکوها محروم و از نظر اقتصادی در تنگنا قرار گرفت.

گرچه سکوهای نفتی البکر و الامیه عراق کاملاً منهدم گردیده بود، لیکن آن سکوها به عنوان پناهگاه ناوچه‌های عراقی، مقر کنترل تحرکات دریایی و ارسال گزارشهای لازم به پایگاه اصلی همواره مورد استفاده دشمن قرار می‌گرفت، لذا به منظور انهدام مجدد سکوهای مذکور و تاسیسات نظامی آنها، مقدمات اجرای عملیات مروارید از تاریخ 26/8/1359 شروع و در روزهای 5 و 6 و7 آذر ماه 1359 با پشتیبانی نیروی هوایی ارتش به مرحله اجرا در آمد.

در نتیجه این عملیات، عمده نیروی دریایی عراق منهدم و  مابقی یگانهای دشمن در بنادر ام‌القصر و بصره محبوس شدند، امنیت خطوط مواصلاتی خودی تامین،
صادرات نفتی عراق از پایانه‏های نفتی البکر و الامیه متوقف و سیادت نیروی دریایی ایران تا پایان جنگ بر خلیج‏فارس و دریای عمان تضمین شد. انجام موفقیت آمیز عملیات مروارید که با حضور پررنگ ناوچه پیکان شکل گرفت، موجب شد تا این روز به نام نیروی دریایی نامگذاری شود.

نیروی دریایی در طی جنگ، ده هزار فروند کشتی تجاری را به بنادر ایران اسکورت نمود که در این بین تنها چند صد فروند آن‌ها مورد اصابت موشک‌های هواپیمای دشمن قرار گرفتند که کارنامه بسیار درخشانی در جنگ‌های دریایی قلمداد می‌گردد و از سویی امنیت خطوط مواصلات دریایی خلیج فارس، دریای عمان و شمال اقیانوس هند را همواره برقرار نمود.

نبرد نابرابر با نیروی دریایی آمریکا

با تداوم جنگ و آغاز جنگ نفتکشها، کشورهای فرامنطقه ای به ویژه آمریکا دست به تقویت حضور نظامی خود در منطقه خلیج فارس زدند و با تشدید تنشها، نیروی دریایی آمریکا به طور مستقیم با نیروی دریایی ایران رویاروی شد. این درگیری در سطح نبردهای منطقه‌ای کم سابقه بوده است.

در 29 فروردین 1367، ناوگان نیروی دریایی  ایران با نیروی دریایی آمریکا نبردی در خلیج فارس درگیر نبردی نابرابر شد که به غرق شدن ناوشکن سهند و ناوچه جوشن انجامید و در این میان ضرباتی نیز به نیروی دریایی آمریکا وارد گردید، از جمله اصابت ناوشکن ساموئل بی رابرتز به مین، غرق شدن یک فروند کشتی لجستیکی و سرنگونی یک فروند بالگرد آمریکایی.

ناو سهند آماج موشکهای آمریکایی

خسارت ایران در این درگیری سنگین بود. علاوه بر ناو سهند که در نتیجۀ اصابت 9 موشک در آب های خلیج فارس غرق شد، ناو دیگر ایران موسوم به سبلان نیز در این برخورد دریایی آسیب فراوان دید و تا سال 1990 در دست تعمیر بود.

با پایان جنگ، نیروی دریایی ایران هر جند تنی رنجور و زخم خورده از جنگ هشت ساله و نبرد با قدرتمندترین نیروی دریایی دنیا داشت، اما از اینکه توانسته بود از کیان ایران دفاعی جانانه داشته باشد، به خود می بالید و با کوله باری از تجربیات که در کوران حوادث به دست آورده بود، روند بازسازی و نوسازی را آغاز کرد.

پس از جنگ

پس از پایان جنگ با عراق، ایران قصد داشت در صورت امکان به خرید چند ناوچه از بریتانیا اقدام کند. این تلاش به دلیل وجود تحریم های نظامی علیه ایران به نتیجه نرسید و حتی روسیه نیز در آن زمان پیشنهاد اولیه ایران برای خرید دو ناو شکن را رد کرد.
با توجه به محدودیتهای خرید خارجی، ایران با پیروی از سیاست مشابه ای که در سایر نیروهای مسلح ایران نیز اتخاذ شده بود، تولید ادوات مورد نیاز نیروی دریایی با تکیه برآمیزه ای از ظرفیت های داخلی و مدل ها و قطعات وارداتی را آغاز کرد.
خرید و دریافت تدریجی سه فروند زیر دریایی دیزلی کیلو کلاس از روسیه، و تجهیز قایق های توپدار ساخت سوئد و چین تا حدودی ظرفیت های از دست رفته نیروی دریایی ایران را جبران کرد. همزمان، تکیه برتولیدات داخلی نیز ادامه یافت که شاید اوج آن را بتوان ساخت ناوشکن (ناو محافظ جماران) دانست.

یکی از 3 فروند زیردریایی کیلوکلاس که در سال 1991 به ناوگان دریایی ایران پیوستند

پیش از اتمام طرح ساخت جماران، ایران به تولید دو فروند ناوچه کوچکتر موسوم به کلاس "سینا" مبادرت ورزیده بود. این ناوچه ها با کپی برداری از نمونه های فرانسوی موسوم به " لاکامبتان" تولید شده اند و سرعت واقعی آنها در حدود 38 گره دریایی، یعنی 10 گره دریایی کمتر از میزان اعلام شده است. از این نوع ناوچه ها ایران 12 فروند خریداری کرده بود که دو فروند آنها در جریان جنگ غرق شد.

پیش از تکمیل ناو جماران، تولید ناوچه های سبک پس از برخورد یک ناو آموزشی ایران، موسوم به حمزه (که به علت نداشتن سایر تجهیزات دریایی مسئولیت گشت زنی در آب های ساحلی خزر را بر عهده گرفته بود) با یک شناور جنگی جمهوری آذربایجان که وارد آب های ایران در دریای خزر شده بود، آغاز شد. تا کنون دو فروند ناوچه سبک ( 275 تنی ) موسوم به جوشن و پیکان ساخته شده اند. این ناوچه ها به توپ های دریایی نوع فجر تولید داخلی مجهز و از قابلیت عملیاتی مناسبی بر خوردارند. علاوه بر افزودن به تعداد ناوچه های سبک از نوع جوشن، بکار گرفتن زیر دریایی های سبک ساخت ایران نیز در آب های خزر مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به شرایط آب های خزر، زیر دریایی های سبک ساخت ایران که با الگوبرداری از تکنولوژی کره شمالی تولید می شوند برای استفاده در این دریا مناسب هستند.

ناو سنگین تر موسوم به جماران که در جنوب بکار گرفته شده بر اساس ناوهای نوع سام ساخت بریتانیا تولید شده است. البته در تولید آن نسبت به نمونه بریتانیایی تغییرات اندکی نیز صورت گرفته که مکان نشستن یک فروند هلیکوپتر از جمله این تغییرات است. نصب موشک ضد کشتی "نور" ساخت ایران با برد حدود 200 کیلومتر که از نوع موشک های ساخت چین موسوم به سی-803 است به قابلیت این ناو افزوده است. این نوع ناوچه ها را در ایران کلاس الوند نام داده اند. از این نوع شناورها، ایران پیش از انقلاب 4 فروند از بریتانیا خریداری کرده بود که سه فروند آنها با سن بیش از چهل سال همچنان در آب های جنوب فعال اند.

ایران بعد از جنگ با عراق، علاوه بر سه فروند زیر دریایی روسی کیلو کلاس، 10 فروند شناور سبک نوع هودانگ چینی نیز که با استفاده از تکنولوژی مدل های روسی موسوم به اوزا ساخته شده دریافت کرده است. همچنین قرار بوده است که یک ناو دیگر مشابه جماران کلاس "الوند" نیز در سالهای اخیر تکمیل گردد.

در آذرماه 1392، ناو‌های لاوان و سیرجان به همراه چند فروند بالگرد و هواناو به بدنه نیروی دریایی ملحق شدند. همچنین ناوچه های موشک‌انداز نیزه و تبرزین نیز پس از 15 سال غیر عملیاتی بودن، عملیاتی شده و در آذرماه 1392 به ناوگان نیروی دریایی پیوست.

نیروی دریایی ایران در سالهای اخیر حضور خود را در آبهای بین المللی گسترش داده و با اعزام ناوگروههایی به خلیج عدن و تنگه باب المندب در زمینه مبارزه با دزدان دریایی فعال بوده است. همچنین این نیرو در بلندمدت درصدد است دامنه حضور خود را به سایر دریاههای آزاد گسترش دهد.

بی گمان به واسطه شرایط خاص ژئوپلتیکی ایران و داشتن سواحل طولانی در خلیج فارس و دریای خزر و حضور رقبا و دشمنان منطقه ای و فرامنطقه ای، نیروی دریایی یکی از ارکان اساسی حفظ و تثبیت جایگاه  ایران در منطقه خاورمیانه و غرب آسیاست. هر چند نیروی دریایی تا رسیدن به شرایط آرمانی راه درازی در پیش رود دارد، اما حتی نفس اندیشیدن به حضور در آبهای دوردست مانند اقیانوس اطلس نیز می تواند انگیزه ای برای تلاش پیگیرتر برای ساختن نیروی دریایی قدرتمندتر باشد.

_______________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

airnaval.blogfa.com (نویسنده: محمدحسین جهان پناه)، با تشکر از آقای ادیب نوروزی

aja.ir

مجله جنگ افزار

گردآوری و تنظیم:وبلاگ هوانورد (کاوه)

شهید سرلشکر علیاری، تکاور گمنام

$
0
0

 

 

به پاسداشت سیزدهم آذر، سالگرد شهادت تکاور رشید ارتش سرلشکر شهید یعقوب علیاری

 

 

دوران جنگ عرصه تجلی رشادت دلیرمردانی بود که به بهای جان خویش، آب و خاک و ناموس ایرانی را پاس داشتند. دلاورانی که گاه آن گونه که بایسته است به نسل جدید بازشناسانده نشده اند و نام بلندشان کمتر در رسانه ها شنیده شده است. مردان بی ادعایی که پاسداشت نامشان وظیفه هر ایرانی وطن پرست است. سرلشکر شهید یعقوب علیاری، بنیانگذار و اولین فرمانده تیپ 58 تکاور ذوالفقار ارتش، از زمره این جنگاوران توانمند و کمتر شناخته شده ایرانی است.

یعقوب علیاری در مهرماه سال 1318 شمسی در شهرستان ارومیه پای به عرصه وجود نهاد. دوران تحصیل ابتدائی را در دبستان نوید فتح و دوره متوسطه را در دبیرستان ابن سینا به تحصیل علم و دانش پرداخت. به دلیل ذوق و شوق سربازی دو سال آخر دبیرستان را در مدرسه نظام یا دبیرستان نظام که آموزشگاه مقدماتی نظامی بود گذراند. در سال 1338 وارد دانشکده افسری شد و در سال 1341 با درجه ستوان دومی و رسته پیاده به دوره‌ مقدماتی اعزام شد که بعد از یک سال با نمره ممتاز فارغ التحصیل و به یگان چترباز (که بعدها تیپ 23 نیروهای مخصوص نامیده شد) منتقل گردید.

دوره های عرضی نظامی همچون دوره چتربازی، مربی پرش چتربازی در ایران، دوره نیروی ویژه در ایران، دوره تیزیلدن (دوره نیروهای مخصوص در آمریکا)، دوره رنجر در آمریکا همچنین دوره آموزش زبان انگلیسی را در مرکز آموزش زبان های خارجی طی کرد و به قول خودش همه دوره ها را با نمره‌ی ممتاز به پایان برد. دوره اسکی و جنگ در کوهستان را نیزدر فرانسه طی کرد.

تا قبل از انقلاب فرماندهی تیم عملیاتی نیروی ویژه، فرماندهی تیم ب عملیاتی نیروی ویژه، افسر رکن سوم گردان 137 تیپ 23 نوهد وگردان 137 نیروی مخصوص را به عهده داشت  با الهام از گفته پیشکسوتان به عنوان مدرس در آموزشگاه جنگهای نا منظم تیپ 23 نوهد، دانش و اطلاعات خود را به سایر همکاران انتقال می داد.

دوره عالی پیاه نظام را در سال 1351 با نمره ممتاز به پایان برد و مجددا به تیپ 23 نوهد منتقل گردید. در سال 1353 با سپاه صلح سازمان ملل به مدت 6 ماه به کشور ویتنام اعزام گردید که خود عاملی برای پیشرفت و بالا بردن دانش نظامی اش بود. در چندین دوره نماینده ارتش ایران درطرح ریزی های نظامی در کشور آلمان، پایگاه آمریکایی نیروهای ویژه در شهر بدترلز و کشور عمان شرکت داشت. از افتخارات خدمتی اش اینکه دوسال متوالی و پی در پی در درجه سرگردی به نمایندگی از ارتش ایران در نشستهای پیمان ناتو شرکت و در زمینه طرح ریزی و هدایت جنگ های نا منظم اظهار نظر کرد که به ثبت رسیده است.

زبان انگلیسی را خیلی روان صحبت می کرد. آخرین دوره نظامی (دوره فرماندهی و ستاد مشترک ارتش و یا به عبارتی دوره دافوس) را در کشور پاکستان در شهر کویته (دانشگاه نظامی کویته) که از معتبرترین دانشگاههای نظامی دنیاست، به پایان برد و با کوله باری از اطلاعات و دانش نظامی برای خدمت به کشور بازگشت و باز زمانی کوتاه به عنوان مدرس در دانشکده فرماندهی و ستاد مشترک اطلاعات خدمت کرد.


پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ اول آذر 59 با توجه به کمبود نیرو و نیاز به تشکیل یکانهای جدید، نیروی زمینی ارتش سرهنگ ستاد یعقوب علیاری را مامور تشکیل تیپ 58 تکاور در پادگان قصر تهران کرد. بدین ترتیب شهید علیاری وظیفه تأسیس، سازمان دهی، آموزش و فرماندهی تیپ 58 تکاور ذوالفقار را به عهده گرفت و پس از آموزش با همان تیپ تکاور به جبهه اعزام گردید.

برای پایه گذاری این تیپ، در مدت کوتاهی با استفاده از 23 نفر از افسران تیپ نوهد (تیپ 23 نیروی مخصوص) و اختصاص 29 نفر از افسران فارغ التحصیل دانشکده افسری و تشکیل آموزشگاه درجه داری غیرسازمانی به استعداد 250 نفر، گردان یکم و دوم تیپ سازماندهی شدند.

با جذب بهترین سربازان آموزش دیده از مراکز آموزش نیروی زمینی و کسب آمادگی با اجرای آموزشهای تیراندازی با سلاح سبک و سنگین، رزم انفرادی و زندگی در شرایط سخت، کارایی رزمی این تیپ افزایش یافت و وضعیت تیپ با دو گردان تکاور در تاریخ 10 اردیبهشت 60 به شرح زیر اعلام گردید :

1 - موجودی تجهیزات سازمانی: 65%
2 - تامین نیروی کادر و وظیفه: افسر 60%، درجه دار 70% و سرباز 95%

در ساعت 14 بیست و دوم اردیبهشت 60 دستور آگهی حرکت این تیپ از پادگان قصر تهران به منطقه گیلان غرب ابلاغ می شود و در نهایت، گردان یکم تکاور به فرماندهی سرگرد رحیم رحمانی و گردان دوم تکاور به فرماندهی سرهنگ دوم حمزه بزرگمهر ماموریت پدافند از منطقه بان سیران ( داربلوط گیلان غرب) را در تاریخ 25 اردیبهشت 60 به عهده گرفته و ظرف 48 ساعت در خطوط دفاعی منطقه مستقر شدند. گردانهای سوم و چهارم تیپ نیز به تدریج سازماندهی شده و سازمان رزمی تیپ، با چهار گردان تکاور کامل گردید.


شهید علیاری مأموریتهای واگذاری را با شجاعت و مدیریت لازم انجام داد و مورد تشویق و تقدیر مقامات ارتش قرار گرفت و به علت ماموریت های موفق تیپ در عملیاتهای مختلف پس از آن سازمان و وضعیت آن به لشکر 58 ارتقاء پیدا کرد.

امیر سرلشکر حسنی سعدی معاون هماهنگ کننده ستاد کل نبرو ها مسلح جمهوری اسلامی ایران درباره‌ی این شهید بزرگوار می گوید : "در شروع جنگ تحمیلی اولین مأموریت خود را در منطقه غرب شیاه کوه و چرمیان با افتخار و غرور و با پیروزی انجام داد . مدیر ، مدبر و از خصوصیات بارز یک فرمانده برخوردار بود."

در جواب یکی از خبرنگاران که به امیر علیاری گفته بود : شما را از زمان فرماندهی در تیپ 58 تکاور ذوالفقار می شناسیم، می گوید: تا آخرین نفس همیشه سربازیم و بعد می گوید: «تیپ 58 تکاور ذوالفقار تمام افتخارات من و تمام افتخارات نیروی زمینی ارتش بود. از من فرمانده تا آخرین ستوان و آخرین گروهبان همه در عملیاتهای مختلف مجروح شده ایم.

حتی ترکش خمپاره‌ها و بمبهای شیمیایی نتوانستند او را از پا بیندازند. چندین بار تحت عمل جراحی قرار گرفته بود و هفت ماه در بیمارستان بستری شده بود. حالا دیگر ورد زبان‌ها شده بود و فرماندهان همه اعتراف داشتند که او مظهر فرماندهی و شجاعت و لیاقت و رهبری پدرانه و عشق به آب و خاک بود. در نهایت به عنوان فرمانده سپاه و قرارگاه عملیاتی غرب کشور که هدایت و طرح ریزی عمده عملیات جنگ تحمیلی را به عهده داشت، منصوب گردید.

شهید علیاری همیشه در مناطق عملیاتی در خطوط مقدم جبهه حضور داشت. او در منطقه عملیاتی، کوتاهی و قصور و سهل انگاری را از هیچکس نمی پذیرفت.

کارهای نو،  بدیع و ابتکاری همیشه در برنامه کارش قرار داشت. می‌گفت: واحد کوچکی به عنوان مین‌یاب و خنثی‌کننده تله‌های انفجاری و یکان کوچکی به عنوان خنثی‌کننده مواد شیمیایی سازمان داده بودیم که در کارآیی و نوع خود جالب توجه بود.

او سه مرتبه مورد اصابت ترکش گلوله های دشمن قرار گرفت و از ناحیه سینه، پای راست، زانو، ریه و گوش به شدت مجروح شد و به قول رئیس بهداری ارتش جای سالمی در بدن نداشت.

به گفته یکی از نزدیکان شهید که شاهد عمل جراحی زانوی ایشان در بیمارستان خانواده بود به این شرط و با اصرار قبول کرده بود که اولا من چتربازم و باید دو باره توان پریدن را پیدا کنم. دوم اینکه من فقط یک شب در بیمارستان خواهم ماند. دکتر معالج به او گفت: شما همیشه چتربازی! نگران نباش! و او را برای عمل جراحی قانع کرده بود. علیاری شب دوم بعد از عمل بیمارستان را ترک کرد و به جبهه بازگشت و فقط یک شب در بیمارستان خوابید.



او با کوله باری از دانش و تجربه و علاقه به میهن و انقلاب در عملیاتهای مختلفی شرکت داشت:

عملیات مطلع الفجر (شیاه کوه چرمیان): فرمانده تیپ عمل کننده قرارگاه نصر

عملیات بیت المقدس: فرمانده تیپ عمل کننده قرارگاه نصر

عملیات رمضان: فرمانده تیپ عمل کننده قرارگاه نصر

عملیات محرم: فرمانده تیپ عمل کننده قرارگاه نصر

عملیات کربلای 6 در غرب کشور: فرمانده‌ قرارگاه عملیاتی غرب کشور

و نهایتا در عملیات مرصاد با هدایت عملیات در محور ایلام - اسلام آباد با موفقیت شرکت کرد و 2 نشان درجه دوم فتح از دست فرماندهی کل قوا دریافت کرد.

شهید علیاری به علت برونشیت مزمن ریوی ناشی از مصدومیت شیمیایی در منطقه عملیاتی و ترکش گلوله‌های دشمن در سینه، بازو، زانو، پای راست و سایر اعضای بدن به افتخار جانبازی 70 درصد نایل آمده بود.

سرانجام سرلشکر یعقوب علیاری که در مورخ 19 فروردین 1362 در منطقه عملیاتی جزیره مجنون بر اثر بمباران شیمیایی دشمن از ناحیه ریه دچار ضایعه شده بود در سیزدهم آذرماه 1385 بعد از تحمل سالها درد و رنج به علت تشدید عوارض شیمیایی در بیمارستان 505 ارتش دار فانی را وداع گفته و به همرزمان شهیدش پیوست.

هم اکنون آرامگاه وی در قطعه 29 سرداران شهید بهشت زهرای تهران ،میعادگاه عاشقان این شهید است.

"امیر سرلشکر حسنی سعدی جانشین فرماندهی نیروی زمینی ارتش می‌گوید: شهید علیاری، امیری سرافراز، فرمانده‌ای هوشیار، بیدار، مدیر، مدبر، دلسوز و پا در رکاب ارتش جمهوری اسلام بود و از چهره های درخشان و همیشه ماندگار دوران دفاع مقدس که جبهه های غرب، جبهه های جنوب و عملیاتهای مختلف دوران دفاع مقدس رشادتهایش را به خاطر دارد."

 

روان آن سرباز دلیر شاد و یادش پاینده باد

__________________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

jomhourieslami.blogfa.com

majorb.persianblog.ir

urmia-ag.ir

گردآوری و تنظیم:وبلاگ هوانورد (کاوه)

میگ 15، گربه سیاه آمریکاییها در جنگ کره

$
0
0

سی ام نوامبر ١٩۵٠ ساعت ٧ و ٢٠ دقیقه به وقت محلی در طی یک یورش به پایگاه هوایی نامسی در کره شمالی، یک بمب افکن بی ٢٩ سوپرفورترس آمریکایی مورد اصابت آتش توپ یک هواپیمای جنگی ناشناس قرار گرفت. سرعت حمله به قدری بود که شکاری F-80C که بمب افکن غول پیکر را اسکورت می کرد فرصت هیچ واکنشی نیافت. جنگنده ناشناس بسرعت به سمت شمال شرقی رود یالو در مرز کره شمای و چین تغییر مسیر داد. خلبانان آمریکایی نتوانستند هویت هواپیمای مهاجم را تشخیص دهند لیکن برآورد آنان حاکی از یک جنگنده جت با سرعتی نزدیک به سرعت صوت بود. صدمات وارده به بمب افکن بی ٢٩ ناشی از یک توپ ٣٧ میلیمتری تشخیص داده شد. این واقعه آغاز ظهور هواپیمای جنگی فوق العاده میگ ١۵ شوروی در فضای جنگ سرد بود. جنگنده ای که گربه سیاه هواپیماهای آمریکایی در جنگ کره به شمار می رفت.

 
تاریخچه ساخت جنگنده میگ 15

میگ-۱۵ فاگوت (Fagot) یک هواپیمای جت جنگنده تک سرنشینه بود که برای نیروی هوایی شوروی توسط آرتم میکویان و میخائیل گورویچ طراحی شد. میگ-۱۵ یکی از موفق‌ترین جنگنده های جت با بال پسگرا بود و در آسمان کره در اوایل جنگ شهرت زیادی به دست آورد.

اولین هواپیمای جنگنده جت ساخت شوروی میگ 9 (موسوم به فارگو) بود که از مشکلاتی اساسی در زمینه موتور جت رنج می برد. موتور بکار رفته در این هواپیما یک کپی از موتور آلمانی BMW 003 بکار رفته در جنگنده Messerschmitt Me 262 زمان جنگ جهانی دوم بود. آلمان ها هرگز نتوانستند در زمان جنگ موتور جتی با نیروی پیشرانه بیشتر از 2500 پاوند بسازند.  

 

 

میگ 9 موسوم به فارگو

 

در سال 1946 ستاره بخت و اقبال روس ها طلوع کرد. در ان زمان در بریتانیا یک دولت چپگرا بر سرکار بود و وزیر بازرگانی دولت بریتانیا سر استافورد کریپس علنا حامی شوروی بود. او ترتیبی داد تعدادی موتور جت ساخت رولز رویس از نوع Nene در اختیار هیات اعزامی از روسیه قرار گیرد. این موتور جت در شوروی مهندسی معکوس شد و تحت نام Klimov RD-45 در محصول بعدی شرکت میکویان گروویچ یعنی میگ 15 بکار رفت.

در ساخت هواپیمای میگ 15 نوآوری های متعددی بکار رفت و از آن جمله از دانش غنیمت گرفته شده از آلمانها در زمینه بالهای به عقب برگشته (swept wings) استفاده شد. هواپیماهایی که بال مستقیم دارند قادر به نزدیک شدن به سرعت صوت نیستند زیرا در سرعت نزدیک به صوت امواج شوک مهلکی بر لبه فرار بالهای آنها بوجود می آید. بالهای میگ 15 زاویه ای 35 درجه رو به عقب داشت.

وقتی اولین مدل میگ 15 در 30 دسامبر 1947 پرواز آزمایشی خود را انجام داد، عملکرد عالی آن در سرعت های بالا تحسین ناظران را برانگیخت. میگ 15 سریعترین هواپیمای جنگی ساخته شده تا آن زمان بود و می‌توانست با سرعت 1075 کیلومتر بر ساعت پرواز کند. اما چیزی که آن را در موقعیتی برتر قرار می داد سرعت صعود آن بود. با سرعت صعود 50 متر بر ثانیه قدرتمندترین جنگنده ساخته شده تا آن زمان و با سقف پرواز 15500 متر می توانست بالاتر از هر هواپیمای دیگری پرواز کند.

 
میگ 15، پرنده ای مخوف

اما یک برتری دیگر میگ 15 در تسلیحات آن بود. زمامداران شوروی برای مقابله با بمب افکن های استراتژیک بی 29 که دارای توان حمل بمب اتمی بود، طراحان میگ 15 را ملزم به استفاده از تسلیحاتی سنگین بر روی این هواپیما کرده بودند. میگ 15 یک توپ سهمگین 37 میلی متری با 40 تیر و دو توپ 23 میلیمتری حمل می کرد. با این قدرت آتش می توانست تنها با اصابت یک گلوله یک هواپیمای کوچک را منهدم کند. این توث براحتی قابل بارگیری مجدد بود. لیکن در هنگام شلیک ارتعاش زیادی تولید می کرد و سیستم نشانه روی آن نیز از نوع ژایروسکوپی بود که دقت زیادی در مقایسه با سیستم راداری F-86 آمریکا نداشت.

 

 
 
توپ های میگ 15 در حال سرویس

 

با شروع جنگ کره بمب افکن های بی 29 آمریکا بیشتر اهداف استراتژیک واقع در خاک کره شمالی کمونیست را در عرض مدت کوتاهی نابود کردند. رهبر کره شمالی از استالین تقاضای کمک کرد و او در پاسخ واحدهایی از میگ 15 را به یک پایگاه هوایی در مرز چین و کره شمالی فرستاد. از این نقطه میگ های 15 که اغلب خلبانانی روسی داشتند به مصاف بمب افکن های بی 29 و سایر هواپیماهای سازمان ملل رفته و ضرباتی کاری بر آنها وارد می ساختند. جنگنده های بال مستقیم آمریکایی مانند F-80C قادر به برابری با میگ 15 های تندپرواز را نداشتند. در پاسخ نیروی هوایی آمریکا جنگنده های F-86 Sabre را به نبردگاه کره فرستاد که تقریبا هم تراز با میگ 15 لیکن از نظر تسلیحات بسیار ضعیف تر بودند. اشتباه تاریخی آمریکایی ها تکیه به مسلسل های 12 میلی متری بود که تیرهای کوچک آنها اثر قابل ملاحظه ای بر بدنه مستحکم میگ 15 نداشتند.

 

 

یک بی 29 در دوربین نشانه روی میگ 15

 

با این وجود مهارت بالای خلبانان آمریکایی و سیستم نشانه گیری دقیق تر F-86 باعث شد برتری هوایی از دست رفته تا حدودی دوباره به نیروهای سازمان ملل بازگردانده شود. برخلاف جنگ های بعدی، مستندسازی دقیقی از وقایع جنگ کره صورت نگرفت. شوروی تنها 40 سال بعد پذیرفت که خلبانان این کشور مستقیما علیه نیروهای سازمان ملل که خود بخشی از آن بودند وارد عمل شدند. در زمان جنگ کره برای پرهیز از بروز بحران بین المللی بین دو ابرقدرت آمریکا و شوروی، موضوع شرکت خلبانان شوروی در جنگ کره از هر دو سوی نبرد کتمان می شد.

 

میگهای 15 در جنگ کره

با هجوم همه جانبه نیروهای کمونیستی شمال به سرزمین های جنوبی شبه جزیره کره در تاریخ 25 ژوئن 1950 جنگ کره اغاز گردید و همزمان نیروی هوایی شمال به بهترین جنگنده های ساخت اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم تجهیز شد که این جنگنده ها شامل 93 فروند جنگنده ایلوشین Il-10 و 79 فروند جنگنده Yak-9Ps میشدند.



جنگنده ایلوشین Il-10


و در این هنگام نیروی هوایی و نیروی دریایی ایالات متحده امریکا نیز تعداد زیادی از جنگنده های بسیار پیشرفته خود از قبیل جت های F-80 Shooting Star و F-84 Thunderjet را به منطقه وارد نموده و به سرعت توانست با استفاده از برتری جنگنده های مدرن خود بر جنگنده های قدیمی ساخت شوروی کنترل اسمان کره را بدست اورد.
امریکا با بدست اوردن برتری هوایی مطلق در اسمان کره شروع به بمباران کردن شهرهای بدون دفاع سرزمینهای کره شمالی با استفاده از بمب افکن های سنگین و استراتژیک خود (B-29 Superfortresses) که در هر زمانی در حال پرسه زدن بر فراز اسمان کره بودند نمود.



F-80 Shooting Star

 



F-84 Thunderjet


هدف شمالی ها برای وارد کردن میگ های 15 به نیروی هوایی خود تنها پر کردن خلا ناشی از کمبود جنگنده با موتور جت در نیروی هوایی شان نبود،بلکه انها میخواستند با استفاده از توانایی های این جنگنده جدید هر گونه هواپیمای متخاصم دشمن را که پیش روی خود میدیدند از میان بردارند.
میگ های  15 با هدایت خلبانان با تجربه شوروی توانایی های خود را بار ها در برابر ارایش بمب افکنهای سنگین امریکایی(B-29) نشان دادند و در طول جنگ تعدادی از ان بمب افکتهای گران قیمت را ساقط نمودند.



بمب افکن B-29 Superfortresses



در طول سالهای جنگ کره نیروهای سازمان ملل همواره به شرکت داشتن خلبانان و متخصصان شوروی به نفع کره شمالی در این جنگ مظنون بودند و به شوروی اعتراض مینمودند ولی این اتهام همواره از سوی مقامات شوروی رد میشد.اما با پایان دوران جنگ سرد خلبانان روسی که در جنگ کره شرکت داشتند شروع به فاش نمودن نقش خود در ان جنگ نمودند.
جنگنده های روسی که در جنگ کره شرکت داشتند به ارم نیروی هوایی کره شمالی و یا نیروی هوایی چین منقش میشدند و خلبانان روس انها نیز لباس مخصوص نیروهای ان دو کشور را به تن مینمودند تا دشمن را با این تغییر ظاهر بفریبند.حتی انها در ارتباطات رادیویی خود نیز از کارتهایی استفاده میکردند که بر روی انها کلمات کلیدی مورد نیاز در ارتباطات رادیویی به زبان کره ای اما با حروف روسی نوشته شده بود و خلبانان روس باید در حین برقرای ارتباط رادیویی کلمات کره ای را تلفظ میکردند.اما این نیرنگ باعث میشد تا تنش و اضطراب خلبانان روس در هنگام درگیری های هوایی افزایش یابد و تمرکز انها از دست برود و از همینرو انها در بسیاری از موارد با زیر پا گذراندن قوانین به زبان روسی با همرزمان خویش ارتباط برقرار مینمودند.
خلبانان روسی از پرواز کردن بر فراز مناطقی که امکان اسارت انها به دست نیروهای سازمان ملل در اثر سقوط جنگنده شان وجود داشت منع شده بودند و همه این مدارک و شواهد به وضوح نشان میدهد که اتحاد جماهیر شوروی نیز یکی از طرفین درگیر در جنگ کره بوده است.
اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد هیچگاه به شرکت داشتن خلبانانش در جنگ کره اعتراف نکرد اما نیروهای امریکایی که در طی درگیری های هوایی به استراق سمع ارتباطات برقرا شده میان جنگنده های نیروهای شمال میپرداختند بارها صدای خلبان روس را شنیده بودند.اما فقط نیروهای کمونیست  کره شمالی و چین بودند که مسولیت پروازهایشان را بر عهده میگرفتند.تا زمیانیکه تعدادی از نویسندگان چینی و روس(Xiaoming Zhang, Leonid Krylov, Yuriy Tepsurkaev , Igor Seydov) دست به انتشار کتابهایی زدند و در ان از نقش واقعی خلبانان روس در جنگ کره پرده برداشتند.
با وارد شدن چین کمونیستی به جنگ کره به نفع نیروهای شمال،متخصصین شوری شروع به اموزش دادن خلبانان چینی ها برای استفاده از جنگنده های جدید میگ 15 خود نمودند.و در ماه اکتبر سال 1950 اتحاد جماهیر شوروی تصمیم به ایجاد یک گردان هوایی در خاک چین و تجهیز ان به جدید ترین جنگنده ساخت خود یعنی میگ 15 و اموزش خلبانان چینی نمود.در پی این عمل کرملین تصیم به اموزش هم زمان خلبانان چینی و کره ای برای هدایت جنگنده های میگ 15 نمود تا با اماده کردن خلبانان چینی و کره ای به تدریج بتواند خلبانان خود را از جنگ خارج نماید.(عملی که هیچگاه تا پایان جنگ کره بطور کامل رخ نداد).



متخصصان شوروی در حال اماده سازی یک فروند میگ 15 برای نبرد


در روز اول نوامبر سال 1950، 15 فروند میگ 15 یک دسته 15 فروندی از جنگنده های P-51 Mustang نیروی هوایی امریکا را بر فراز خاک کره رهگیری کردند.ستوان یکم  Fiodor V. Chizh (روسی) موفق به سرنگون کردن یکی از F-51D ها به خلبانیAaron Abercombrie  گردید و در این حادثه خلبان امریکایی نیز کشته شد.
سه فروند میگ 15 از همان واحد نیز 10 فروند جت جنگنده F-80 Shooting Star را رهگیری کردند و یکی از میگها به خلبانی Semyon Fiodorovich Jominich اولین پیروزی جت برابر جت تاریخ جنگهای هوایی جهان را در برابر نیروهای سازمان ملل با ساقط کردن یکی از F-80 ها به خلبانی Frank Van Sickle به نام خود و نیروهای کمونیستی ثبت کرد.در این حادثه نیز خلبان امریکایی F-80 کشته شد.
اما نیروهای سازمان ملل علت هر 2 حادثه فوق را اصابت گلوله های پدافند هوایی کره شمالی اعلام کردند.

جنگنده های پیستونی امریکا از قبیل P-51 Mustang و F4U Corsair و حتی جت های بال صاف F-80 در برابر میگ های 15 که شوروی واقعا حرفی برای گفتن نداشتند.نخستین جنگنده های جت طراحی شده همچون جنگنده های پیستونی جنگ جهانی دوم از بالهای صاف استفاده میکردند که این طراحی مانع دست یافتن ان جنگنده ها به سرعت های بالا میشد اما طراحان روس جنگنده میگ 15 بر اساس تجربیات مهندسان و طراحان المانی(بر اساس طرح ناتمام المانی جنگنده Ta 183 Huckebein) در طراحی بدنه میگ 15 از مدل بالهای متمایل استفاده کردند و این نوع از طراحی به میگ 15 اجازه میداد تا به سرعتی بسیار بالا دست پیدا کند.



جنگنده آلمانی Ta 183 Huckebein

و در تاریخ 9 نوامبر میگ 15 های روسی اولین تلفات خود را در مقابل نیروهای سازمان ملل متحمل شدند و در این روز یک فروند میگ 15 به خلبانی کاپیتان Mikhail F. Grachev توسط یک فروند جنگنده امریکایی از نوع F9F Panther و به خلبانی ستوان William T. Amen که از ناو هواپیما بر امریکایی USS Philippine Sea به پا خواستسه بود ساقط گردید.
.
نیروی هوایی شوروی ادعا میکرد که تا پایان ماه نوامبر میگ های 15 نیروهای شمال،27 فروند دیگر از هواپیماهای نیروهای سازمان ملل را سرنگون نموده اند(11 فروند اف 80،7 فروند بی-29 و 7 فروند اف-51) که 23 فروند از این تعداد سرنگون شده توسط امریکایی ها نیز نیز تایید میگردد اما منابع امریکایی ادعا میکنند که اکثر این سرنگونی ها توسط اتش توپخانه ضد هوایی سرنگون گشته اند و فقط سرنگونی 4 فروند بمب افمن بی-29(سه قروند بی-29 و یک فروند اربی -29 را که به شدت اسیب دیده ) را توسط حمله میگ های 15 تایید کرده اند.
با این حال هر دو طرف(شوروی و امریکا) به این مساله اذعان داشته اند که با ورود میگ های 15 روسی به صحنه نبرد کره برتری هوایی اولیه نیروهای ازمان ملل بر فراز خاک کره شمالی از بین رفته است.

برای جلوگیری از تهدیدات روز افزون میگ های 15 و جلوگیری از خسارات و تلفات بیشتر، امریکایی ها در ماه دسامبر سه اسکادران از جنگنده های جدید و بال کج F-86 Sabre را که به سرعت اماده درگیری هوایی میشدند و خطری بسیار جدی برای میگهای شوروی به حساب می امدند را برای حفاظت از B-29 وارد شبه جزیره کره نمود نمود.
هرچند که نتایج رویارویی مستقیم میگ ها در برابر F-86 های امریکایی به وضوح در مدارک و اسناد امریکایی ها از پیروزی های قاطع جنگنده امریکایی حکایت میکنند اما بر اساس ادعای لشکر 64 ام نیروی هوایی شوروی،در طول جنگ کره کلا تعداد 1,106 فروند از انواع هواپیما های نیروی سازمان ملل توسط جنگنده های کره ای (روسی) ساقط شده اند
در تاریخ 17 دسامبر سال 1950 اولین درگیری هوایی میان F-86 های تازه وارد و میگ های 15 رخ داد و پیروزی واضح و اشکار امریکایی ها با مجبور کردن  کلنل Yakov Nikanorovich به اجکت از میگ در حال سوختنش توسط سرهنگ دوم Bruce H. Hinton  خلبان امریکایی Sabre شکل گرفت.



سه فروند جنگنده F-86 Sabre در حال پرواز جمع بر فراز کره (سال 1954)


در روزهای بعدی هریک از طرفین ضرباتی را به یکدیگر وارد نمودند.در 22 دسامبر کاپیتان Nikolay Yefremovich از نیروی هوایی شوروی و از درون کاکپیت میگ 15 bis اش یک فروند  Sabreامریکایی را به خلبانی کاپیتان Lawrence V. Bach را به زیر کشید.
البته هر دو طرف در تعداد موفقیت های هوایی کسب شده در ماه دسامبر به مبالغه پرداختند.
خلبانان امریکایی جنگنده های F-86 مدعی به زیر کشیدن 8 فروند میگ 15 و خلبان شوروی نیز مدعی ساقط کردن 12 فروند F-86 بوسیله میگهای خود هستند.اما امار واقعی تلفت طرفین سه فروند میگ 15 از شوروی و حداقل یک فروند Sabre از امریکا میباشد.
این برخورد های نخستین هوایی بین دو طرف سیمای دو سال و نیم باقیمانده از جنگهای هوایی در کره را روشن میسازد.میگ  15 و میگ bis15  هر دو دارای سقف پروازی بالاتری نسبت به تمام ورژنهای جنگنده F-86 Sabre بودند.15,500 متر برای میگها در برابر 14,936 متر توانایی صعود برای Sabre چرا نسبت نیرو به وزن در میگها بیشتر از این نسبت در Sabre ها میبود.
به این ترتیب میگ ها از سرعت بالاتری نیز نسبت به مدل های A,E ,F  از جنگنده F-86 Sabre  برخوردادر بودند :1,005 کیلومتر در ساعت(624 mph) برای میگها در برابر 972 کیلومتر در ساعت(604 mph) برای Sabre ها (برای مدلهای اولیه).
نرخ صعود میگها 2,800 متر بر دقیقه بود درحالیکه این رقم برای Sabre های امریکایی 2,200 متر بر ثانیه ثبت شده بود.(البته این مقدار برای F-86 های نوع A  و E بود ولی F-86 های نوع F که از موتور جدیدتر و قوی تری استفاده میکردند از نرخ صعودی برابر با میگ 15 برخوردار بودند)
شعاع گردش بهتر برای میگ 15 (10,000 متر) از ویژگیهای دیگر برتری میگ 15 بود.

دیگر مزیت میگ 15 بر رقیب امریکایی اش سلاحهای قوی تری بود که از انها استفاده میکرد:
یک قبضه توپ 37 میلیمیتری Nudelman N-37
دو قبضه توپ 23 میلیمتری NR-23
در برابر 6 قبضه مسلسل ضعیف و کم اثر 12.7 میلیمتری Sabre

 



دو رقیب دیرینه بال در بال یکدیگر، میگ 15 و سابر


اما میگها نفاط ضعفی هم در برابر حریف خود داشتند که بدین شرح بودند:
میگ 15 در ارتفاع پایین کندتر از F-86 –F  بود.سرعت میگ bis15 در ارتفاع پایین حداکثر به 935 کیلومتر بر ساعت میرسید در حالیکه F-86 /F  توانایی پرواز با سرعت 1,107 کیلومتر بر ساعت را در ارتفاع پایین را داشتند.
ژیروسکوپهای بکار رفته در سایتهای نشانه روی نصب شده روی میگ 15 از نوع ASP-1  بودند که مربوط به زمان جنگ جهانی دوم میشدند و از تکلونوژی قدیمی تری استفاده میکردند و دقت هدفگیری و میدان دید کمتری نسبت به سایتهای نشانه روی مدلهای A-1CM و A4 بکار رفته در F-86 –E/F داشتند.

همه Sabre ها در ارتفاع زیر 8,000 متر قدرتمند تر عمل میکردند زیرا از سرعت و چابکی بیشتری نسبت به میگ ها در ارتفاعات پایین برخوردار بودند اما اگر میگ ها میتوانستند انها را مجبور به جنگیدن در ارتفاع بالای 10,000 متری ینمایند به نتایج بهتری دست پیدا میکردند.و خلبانان میگ هم هرگاه نسبت به Sabre ها احساس خطر مینمودند به راحتی میتوانستد با افزودن به ارتفاع  و رفتن به سقف پروازی شان از دست Sabre های مهاجم فرار کنند و میدانستند که Sabre ها قادر به تعقیب انان در ان ارتفاع نیستند.
ماموریت اصلی میگ های 15 درگیری نزدیک (داگ فایت) با Sabre ها نبود بلکه اساسا انها برای نا امن کردن اسمان کره برای بمب افکنهای B-29 Superfortress امریکا امده بودند و این ماموریت بر عهده زبده ترین خلبانان شوری (VSS) گذاشته شده بود.در اوریل سال 1951 کلنل  Ivan Kozhedub خلبان تکخال نیروی هوایی شوروی در جنگ جهانی دوم و همچنین ژنرال Georgiy A. Lobov هردو با اتفاق یکدیگر به کره امدند.و این دو در یک ماموریت هوایی در تاریخ 12 اوریل 1952 به 44 مورد پیروزی هوایی با میگ های 15 شان دست یافتند.

در این تاریخ این دو که سوار بر میگ های 15 خود بودند به همراه سایر میگ های گروه شان یک فرمیشن بزرگ 48 فروندی از بمب افکنهای Superfortresses را درحالی بر فراز خاک کره رهگیری کردند که 18 فروند Sabre، 54 فروند F-84 Thunderjet و 24 فروند P-80 Shooting Star نیز انها را اسکورت میکردند و به قصد بمباران کردن پلی که کره شمالی و چین را در منطقه ای موسوم به Uiju (در شمال غربی کره شمالی) به یکدیگر متصل مینمود در حال حرکت بودند.در این هنگام درگیری میان میگ های 15 و بمب افکنهای امریکایی و گروه همراه اغاز شد.پس از پایان یافتن درگیری خلبانان ورزیده شوروی موفق به وارد ساختن خسارت سنگین به 10 فروند B-29 Superfortress و ساقط کردن 1 فروند F-86A  و 3 فروند F-80C شدند در حالیکه در این درگیری تنها 1 فروند میگ 15 از دست رفت.

بمب افکنهای استراتژیک امریکا در طول روزهای 27-22 اکتبر برای بمباران کردن فرودگاههای Namsi, Saamchan وTaechon به اسمان کره بازگشتند و در طول این مدت خسارات زیادی را از جانب میگ های 15 شوروی متحمل شدند.

در روز بیست وسوم اکتبر 56 فروند Mig 15bis نیروی هوایی شوروی یک دسته بزرگ از هواپیماهای امریکایی را که شامل 9 فروند بمب افکن B-29A به همراه اسکورت 34 فروند Sabre و 54 فروند F84E بودن را شناسایی کردند و به سمت انان هجوم بردند.با وجود اینکه دسته میگها از لحاظ تعداد کمتر از گروه امریکایی بودند اما نیروی هوایی شوروی در انروز به 8 فروند B-29 و 2 فروند F84E خسارات سنگینی وارد ساخت و جالب است که در این درگیری نیروی هوایی شوروی تنها یک فروند از میگهایش را از دست داد و امریکایی ها را مجبور کردند تا روز 23 اکتبر 1951 را بنام سه شنبه سیاه نام گذاری نمایند.
بیشترین تعداد کسب موفقیت در نبرد انروز سهم کلنل Aleksandr P. Smorchkov (او در هر کدام از روزهای 22،23 و 24 اکتبر یک فروند B-29 را هدف قرار داد) و سرهنگ  Dmitriy A. Samoylov (او نیز در 24 اکتبر 2 فروند Sabre  را ساقط نمود) بود.

تلفات سنگینی که در ان چند روز  به بمب افکنهای B-29 نیروی هوایی امریکا وراد گشت سرفرماندهی نیروهای خاور دور امریکا را مجبور کرد تا فرمان لغو بمبارانهای روزانه B-29 ها را صادر نماید و از ان پس بیشتر حملات در تاریکی شب و به دور از چشمان خلبانان میگهای شوروی انجام میگرفت.

در یک دوره زمانی از نوامبر سال 1950 الی ژانویه 1952 دست کم 40 نفر از خلبانان شوروی که بیش از 5 فروند از هواپیماهای امریکایی را سرنگون کرده بودند به درجه تکخالی نائل شدند.



تعدادی از خلبانان تکخال شوروی در جنگ کره


با وجود این موفقیت های کسب شده سرفرماندهی نیروهای اتحاد جماهیر شوروی در پی تصمیمی که اشتباه بودن ان بعد ها به اثبات رسید این واحد های هوایی با 2 واحد هوایی جدید جایگزی نمود.
این واحد های جدید به جای تمرین های درگیری هوایی با Sabre ها فقط به تمرین رهگیری کردن بمب افکنهایی که احتمال حمل سلاح هسته ای داشتند میپرداختند. همچنین برعکس واحد های قبلی که خلبانانش از زبده ترین خلبانان جنگ جهانی دوم بودند خلبانان این واحدهای جدید تازه کارانی بودند که هریک در حدود فقط 50 الی 60 ساعت سابقه پرواز با میگ 15 داشتند.

در نتیجه این جایگزینی نیروی هوایی شوروی متحمل شکست های سنگینی در برابر نیروهای ورزیده امریکایی گردید.در یک دوره شش ماهه از فوریه تا جولای سال 1952 شوروی 81 فروند میگ 15 به همراه 31 خلبان خود را در جدال با Sabre های امریکا از دست داد.در حالیکه انها فقط موفق به ساقط کردن 68 فروند(36 فروند از انها Sabre بود) از جنگنده های امریکایی شده بودند.

و بزرگترین شکست نیروی هوایی شوروی در روز 4 جولای 1952 رخ داد که در انروز 11 فروند میگ 15 به همراه 1 خلبان روس در رویارویی با جنگنده های امریکایی از بین رفتند.

مدلهای جدید جنگنده F-86 Sabre و خلبانان زبده تر امریکایی برتری خود را به رخ میگ های 15 و خلبانان جوانشان میکشیدند.


خلبانان فراری

در طول جنگ کره امریکایی ها همواره علاقه مند بودند تا با بدست اوردن حداقل یک فروند میگ 15 بتوانند با ساختار و عمرلکرد ان از نزدیک اشنا گردند.

از همین رو امریکایی ها یک جایزه یکصد هزار دلاری به همراه اعطای پناهندگی سیاسی برای خلبانانی تعیین نموده بودند که به همراه میگ 15خود از کشورهای بلوک شرقی متواری گردند گردند.
Franciszek Jarecki خلبان لهستانی میگ 15 بود که در تاریخ 5 مارچ 1953 توانست با یک فروند میگ 15 از پایگاه هوایی خود در شمال لهستان به یک جزیره دانمارکی در دریای بالتیک فرار کند.بعد از این عمل بلافاصله مسولان دانمارکی امریکایی ها را در جریان گذاشتند و متخصصان امریکایی برای ارزیابی فنی میگ پناهنده به دانمارک شتافتند.بعد از بررسی های فنی لازم میگ 15 را با یک فروند کشتی به لهستان برگرداندند.
Franciszek Jarecki هم علاوه بر دریافت جایزه نقدی خود مجوز شهروندی ایالات متحده امریکا را نیز بدست اورد.



لباسهای خلبانی Franciszek Jarecki در هنگام پناهندگی


دومین مورد پناهندگی مربوط به No Kum-Sok  از خلبانان نیروهای کره شمالی بود که وقتی در تاریخ 21 سپتامبر 1953 وی با هواپیمای میگ 15 اش در فرودگاه کیمپوی کره جنوبی به زمین نشست از وجود جایزه 100,000 دلاری برای پناهندگی اظهار بی اطلاعی مینمود و تنها قصدش از پناهندگی را فرار از خدعه ها و دروغهای حزب کمونیسمت بیان کرد.

 


No Kum-Sok

 



جنگنده میگ 15 No Kum-Sok در موزه ای در امریکا

 

جمع بندی عملکرد میگهای 15

میگهای 15 در جنگ کره، کارنامه خوبی از خود به جای گذاشتند. بر اساس مدارک موجود، در جنگ کره میگهای 15، 60450 سورتی پرواز رزمی روزانه و 2779 سورتی پرواز رزمی شبانه انجام دادند که در طی آنها 1683 بار در روز و 107 بار در شب با هواپیماهای دشمن درگیر شدند و توانستند 1097 فروند از آنها را ساقط کنند. بر طبق این آمار 647 فروند اف-86، 185 فروند اف-84، 118 فروند اف-80، 28 فروند موستانگ ، 11 فروند اف-94، 65 فروند بی-29، 26 فروند متئور و 17 فروند از هواپیماهای دیگر توسط میگها شکار شده اند.

______________________________________________________________

منابع:

scitech.blogsky.com

military.ir

wars-and-history.mihanblog.com

fa.wikipedia.org

گردآوری و تنظیم:وبلاگ هوانورد (کاوه)

V-22 Osprey، عقاب ماهیگیر

$
0
0

V-22 Osprey یک هواگرد آمریکایی چندمنظوره  ساخت بل بوئینگ است که با استفاده از تکنولوژی تیلت روتر (Tiltrotor) قابلیت نشت و برخاست عمودی و نشست و برخاست کوتاه را داراست. این هوانگرد هم همانند یک هلیکوپتر توانایی پرواز عمودی را داراست و هم می تواند مانند یک هواپیما با سرعت و در ارتفاع بالا پرواز کند یا مانند یک بالگرد در هوا معلق بماند.

در هنگام پرواز موتورهای این پرنده قادر به چرخش هستند و این پرنده را تبدیل به یک هواپیمای جت می کنند که دارای قابلیت پرواز در ارتفاع و سرعت نسبتا زیاد می باشد. این ویژگیها سبب شده که V-22 تبدیل به یک پرنده بی همتا شود.

V-22می تواند 24 سرباز با تجهیزات کامل و یا 20000 پوند در داخل خود به صورت بار داخلی و یا 15000 پوند به صورت معلق (آویزان یا بار خارجی) را با بیش از دو برابر سرعت یک هلیکوپتر حمل کند.

 V-22 دارای یک جعبه دنده Cross-Couppled است که در صورتی که یکی از موتورها دچار مشکل شود، موتور سالم قادر است هر دو پره را به حرکت در آورده و پرنده به راه خود ادامه دهد.

پره ها و بالهای V-22 قابلیت تا شدگی را دارا هستند و این امکان باعث می شود که در ناو هواپیمابر و یا ناو جنگی فضای کمتری اشغال شود.

 V-22 تنها پرنده ای است که قابلیت عملیات در هر نقطه جهان با هر گونه آب و هوا را داراست که این قابلیت باعث تسریع در عملیات و اعزام سریع نیروها در عملیات جنگی می شود.

نخستین ارزیابی میدانی شامل 15 ساعت  پرواز واقعی در شرایط کاملا تحت کنترل از 16 مه لغایت 8 ژوییه سال 1994 بر روی آسپری انجام پذیرفت.

دومین مرحله آزمون ها از 8 سپتامبر تا 18 اکتبر سال بعد شامل 10 ساعت پرواز و ارزیابی های زمینی انجام گردید و متعاقب آن نتیجه آزمون ها به صورت مشترک توسط نیروی هوایی و دریایی منتشر شد.

مرحله سوم آزمون ها شامل 6 مرحله در مرکز آزمایش های نیروی دریایی و تاسیسات بل بویینگ واقع در تگزاس و پنسیلوانیا از اکتبر 1996 تا مه 1997 به شرح زیر انجام شد:

عدم پرواز ایستا در مناطق نشست نا آماده/  عدم حمل بار یا مسافر داخلی و خارجی/ وزن پرواز متوسط/ عدم پرواز ایستا روی آب. محدودیت های طول آزمایش سبب ایجاد محیطی غیر واقعی و مصنوعی شده بود. آزمون های متعاقب که تحت شرایط سخت تری انجام شد منجر به افزایش بقاپذیری V-22 شد. در نهایت برنامه  V-22در 28 سپتامبر 1995 پذیرفته شد.



 
تولید

بخش هلی بویینگ مسئول ساخت بدنه ، سیستمهای کمکی ، سیستمهای دیجیتال و سیستم کنترل الکتریکی می باشد همچنین شرکت هلیکوپتر سازی بل مسئول ساخت بال، جعبه دنده ، سکانها ، سیستم چرخش پره ها و موتور می باشد.

دو پیشرانه توربوشفت هر یک با قدرت 6150 اسب بخار و مجهز به پروانه های سه گانه با قطر 38 پا توسط پراپ روتر با یکدیگر هماهنگ می شوند و اگر هر یک از موتور ها دچار نقص فنی شود قدرت موتور تنها به هر دو پراپ روتور منتقل می گردد. موتور ها و سامانه هدایت پرواز با سامانه ی دیجیتالی پرواز با سیم هدایت می شوند. ساختار مواد مرکب هواگرد مقاومت بیشتری به ارمغان می آورد و پایداری آن را در میدان نبرد افزایش می دهد. تیلت روتر اسپری مجهز به سامانه دفاعی جنگ الکترونیک یکپارچه شامل گیرنده  هشدار راداری، مجموعه هشدار نزدیک شدن موشک و سامانه پخش کننده شراره است.

مدلها

این هواگرد دارای سه مدل اصلی HV-22 ، MV-22 ، MV-22 می باشد.

HV-22 برای انجام عملیات تهاجمی و عملیات پشتیبانی نیروها مورد استفاده قرار می گیرد. گونه ویژه نیروی دریایی این هواگرد  MV-22 می با شد که جایگزین بالگردهای CH-46E و CH-53B این نیرو شده و قادر است انعطاف پذیری بی همتایی در عملیات آبی خاکی به نیروی دریایی ایالات متحده بدهد. گونه ویژه نیروی هوایی تیلت روتر آسپری، CV-22 جایگزین هواگردهای MH-53J ،MH-60 و MC-130 برای پشتیبانی و تعقیب زمینی در ارتفاع کم و در عین حال با سرعت زیاد در مکانهای مختلف برای انجام عملیات ویژه خواهد شد.


 
 کاربران:

تفنگداران دریایی آمریکا (US MARINE)

واحد عملیات ویژه هوایی آمریکا (US Air Force Special Operation)

نیروی دریایی آمریکا (US NAVY)

 

سپاه تفنگداران آمریکا سفارش تولید 360 فروند mV-22bs برای انجام دادن عملیات تهاجمی و عملیات پشتیبانی نیروها سفارش داده است.
واحد عملیات ویژه نیروی هوایی آمریکا 50 فروند cV-22s برای پشتیبانی و تعقیب زمینی در ارتفاع کم و در عین حال با سرعت زیاد در مکانهای مختلف برای انجام عملیات های ویژه ی مختلف سفارش داده است.
نیروی دریایی 48 فروند hV-22s برای انجام عملیات پشتیبانی سفارش داده است.

اولین اسکادران وی22 در مارچ 2006 برای نیروی کماندویی آمریکا با نام phumder-Chickens تشکیل شد که این اسکادران در سال 2007 کاملا عملیاتی شد.

بل بیش از 70 فروند هماپیما قبل از سال 2006 برای عملیاتهای گوناگون تولید کرده که یک دهه هم ادامه پیدا خواهد کرد.
اولین کاربری واقعی این "عقاب دریایی" به سال 2007 در جنگ عراق رقم خورد تا ثابت کند از هر هلی کوپتری سریع تر بوده و از هر هواپیمای دیگری زودتر به هوا بر می خیزد. اگر چه با سقوط یک فروند از این هواپیمای چند منظوره و کشته شدن 30 نفر، پروژه توسعه آن متوقف گردید اما به دلیل برد مناسب و انعطاف پذیری چشمگیر آن دوباره به تولید بازگشت و در افغانستان مورد استفاده قرار گرفت . هواپیمای v-22 ospery  قادر است 32 سرباز، بیش از 9 تن بار داخلی و یا نزدیک به 7 تن بار آویزان را تا مسافت 1627 کیلومتر جا به جا کند.



مشخصات (MV-22B):

ویژگیهای عمومی

     خدمه: چهار (خلبان، کمک خلبان و دو مهندس پرواز)
     ظرفیت:
    32 نفر سرباز یا 24 سرباز با تجهیزات کامل یا 9070 کیلوگرم (20،000 پوند) در محفظه های داخلی و یا تا 6،800 کیلوگرم (15،000 پوند) به صورت محموله های خارجی
     طول: 17.5 متر
     قطر روتور: 11.6 متر
     بال: 14 متر
     عرض با روتور: 25.8 متر
     مساحت بال: 28 متر مربع
     وزن خالی: 15032 کیلوگرم
     وزن در حالت بارگیری شده: 21500 کیلوگرم
     حداکثر وزن برخاست: 27400 کیلوگرم
     پیشرانه: 2 موتور توربوشافت رولز رویس آلیسون با قدرت 4،590 کیلو وات

کارایی

     حداکثر سرعت: 509 کیلومتر بر ساعت در سطح دریا
     سرعت کروز: 446 کیلومتر بر ساعت در سطح دریا
      برد عملیاتی: 1،627 کیلومتر (1،011 مایل و 879 NMI)
      سقف پرواز: 7،620 متر (25،000 فوت)
     نرخ صعود: 11.8 متر بر ثانیه
    
تسلیحات

یک مسلسل 7.62 میلی متری  M240 یا یک مسلسل 12.7 میلیمتری M2 برونینگ
یک مسلسل 7.62 میلی متر GAU-17

آشنایی با موشک ضدزره میلان

$
0
0

 

___________________________________________________________________

>> تذکر مهم:هرگونه برداشت از مطالب وبلاگ هوانورد، مشروط به درج نام و لینک هوانورد (newcoy.persianblog.ir) می باشد. بازنشر بدون رعایت این موارد شرعاً و اخلاقاً مجاز نمی باشد.

___________________________________________________________________

میلان یک موشک میان برد و قابل حمل ضد زره است که توسط کمپانی یورومیسایل (Euromissile) تولید شده‌است. این شرکت در فرانسه واقع است. یورومیسایل در واقع کنسرسیومی است که توسط شرکت هوا و فضای دایملر کرایسلر آلمان و شرکت هوا و فضای ماترا از فرانسه تشکیل شده‌است. این موشک برای اولین بار توسط شرکت ماترا توسعه یافت. این سیستم همچنین به صورت تحت لیسانس توسط بهارت دینامیک هند نیز تولید می شود.

این سامانه ضدزره در ابتدا برای ارتش فرانسه و آلمان توسعه داده شد و از سال ۱۹۷۲ تا کنون، بیش از ۳۶۰۰۰۰ فروند موشک و ۱۰۰۰۰ واحد پرتاب ساخته شده است. میلان در ۴۳ کشور در دنیا در خدمت بوده‌است.

سامانه موشکی میلان از دو بخش موشک انداز و موشک تشکیل می‌شود. حمل و نقل مدل اولیه میلان به وسیله نفر صورت می‌گرفت اما نمونه‌های بعدی آن روی خودروهای زرهی و غیر زرهی نیز مستقر شد.

نمونه‌های مختلفی از این موشک تولید شده است  که عبارتند از:

 Milan-۱,Millan-۲,Milan-۲T,Milan-۳,Milan-ER

ارتش انگلستان در جنگ فالکند از موشک میلان با موفقیت زیاد برای انهدام پناهگاه‌ها زیر زمینی آرژانتین استفاده کرد. انگلستان در اواخر سال ۲۰۰۱ با هدف انجام آزمایش‌های موشکی تعدادی از سامانه‌های موشکی را خریداری کرد. دو سامانه موشکی هدایت شونده ضد تانک جاولین و گیل تنها رقبای میلان هستند که دولت انگلیس آنها را برای تجهیز ارتش و لشکر زرهی پیاده نظام خود انتخاب کرده‌است.

میلان افزون بر تانک‌های رزمی می‌تواند هدف‌های دیگری همچون انواع هدف‌های ثابت در میدان نبرد را مورد حمله قرار دهد. در جنگ سال ۱۹۸۷  بین دو کشور چاد و لیبی  ۱۲ فروند موشک میلان که کشور چاد آن‌ها را بر روی کامیون‌های سبک تویاتا سوار کرده بود به تنهایی پاسخگوی بیش از ۶۰ دستگاه تانک T-۵۰ و T-۶۰ لیبی بودند.ارتش مصر نیز در سال ۱۹۷۳ از این موشک در جنگ علیه اسرائیل استفاده کرد.


ویژگیهای مدلهای مختلف موشک میلان

مدل پایه:

میلان از هدایت نیمه خودکار فرمان به خط دید برخوردار است. کنترل موشک از طریق بردار رانش (نازل‌های متحرک موتور برای تغییر جهت بردار رانش) انجام می‌شود و موشک نیز به تجهیزات نشانه روی حساس فروسرخ مجهز است. سامانه ردیابی فروسرخ با همکاری مشترک دو کشور فرانسه و آلمان ساخته شده‌است. زمانی که موشک پرتاب می‌شود چهار بالک انتهایی آن باعث حرکت موشک حول محور افقی و تثبیت آن در حین پرواز می‌شود. موشک انداز و تجهیزات نشانه روی با هم هستند و در پرتاب‌های زمینی این مجموعه روی یک سه پایه قرار می‌گیرد.این مکانیزم باعث می‌شود که بتوان موشک میلان را از روی تجهیزات و خودروهای نیمه زرهی نیز شلیک کرد. آماده کردن موشک میلان برای شلیک آسان است. هنگام شلیک موشک تیر انداز فقط علامت نشانه روی خود را روی هدف نگه داشته و بقیه کارها به صورت خودکار توسط سامانه هدایت نیمه خودکار فرمان به خط دید انجام می‌شود.

موشک Milan-۲:

 این موشک که نسل دوم موشک میلان محسوب می‌شود در سال ۱۹۸۳ طراحی و یک سال بعد در خط تولید قرار گرفت و در سال ۱۹۸۴ به خدمت ارتش کشورهای فرانسه، آلمان و انگلیس در آمد. در سال ۱۹۸۵ آمریکا این سامانه موشکی را مورد ارزیابی قرار داد.

سرجنگی میلان 2 از نوع خرج گود است که توانایی نفوذ به زرههای کامپوزیتی و پیشرفته را داراست. موشک میلان ۲ نسبت به موشک پایه دارای توانایی نفوذ بیشتری است. این ویژگی به خاطر پراپ دماغه موشک است که موجب افزایش فاصله دورایستایی موشک شده‌است. موشک میلان ۲ دارای هدایت نیمه خودکار فرمان به خط دید با استفاده از سیم است. بیشینه برد موشک ۲۰۰۰ متر و کمینه برد ۲۵ متر است. موشک با سرعت متوسط ۷۲۰ کیلومتر در ساعت در ۱۲/۵ ثانیه به بیشینه برد خود می‌رسد. این موشک دارای طول ۹۱۸ میلیمتر، قطر ۱۲۵ میلیمتر و وزن ۶/۷۳ کیلوگرم است. امکان شلیک تا ۳ گلوله در دقیقه با لانچر این موشک فراهم است. سرجنگی موشک به وزن ۲/۷۰ کیلوگرم و قطر ۱۱۵ میلیمتر است که دارای ۱/۷۹ کیلوگرم ماده شدیدالانفجار و قدرت نفوذ ۲۵۳ میلیمتری در زره‌است.

موشک Milan-۲T:

 در سال ۱۹۶۸ Milan-۲T در مسیر توسعه قرار گرفت .در سال ۱۹۹۱ Milan-۲T که دارای سرجنگی خرج گود دو مرحله‌ای بود به خدمت ارتش فرانسه و آلمان در آمد. از این موشک برای انهدام اهدافی که به وسیله زره واکنشی انفجاری محافظت می‌شوند استفاده می‌شود.

موشک Milan-۲ER:

این موشک که برد آن به ۳۰۰۰ متر افزایش یافته و جدیدترین نسل میلان محسوب می‌شود با همکاری فرانسه و هندوستان تولید شده و از قابلیتها و برد بیشتر برخوردار است. سرجنگی آن می‌تواند تا ۱۰۰۰ میلیمتر در زره واکنشگر انفجاری نفوذ کند. قدرت نفوذ آن در بتون مسلح نیز ۳ متر است. برای این موشک یک موضع شلیک دیجیتالی جدید طراحی و ساخته شده‌است. در این موضع شلیک یک تصویربردار حرارتی یک پارچه به همراه یک خروجی ویدیویی وجود دارد که موجب می‌شود موقعیت تیرانداز و موشک انداز از هم فاصله پیدا کند. وزن لانچر این موشک کمتر از ۴۵ کیلوگرم است.

موشک میلان ER:

نسل جدید سلاح پیاده نظام برای حمایت آتش تاکتیکی و دقیق نزدیک عملیات رزمی  است. کارآیی این نسخه از میلان در عمل اثبات شده و فوق العاده قابل اعتماد است. در حال حاضر این موشک در بیش از ۴۰ کشور در سراسر جهان در خدمت است. این سامانه برای جنگهای شبکه محور (NCW) آینده سیستمی مناسب است.

میلان ER با حفظ تمام عملکرد و ویژگی‌های عملیاتی خانواده میلان (ارگونومی، قابلیت اطمینان، دقت، استحکام و انعطاف پذیری تاکتیکی) شامل بروزرسانی‌هایی شده‌است. همچنین دارای فن آوری‌های نسل آینده برای پاسخگویی به نیازهای جدید در میدانهای جنگ است. این فن آوری‌های جدید شامل بروز رسانی‌هایی از جمله استفاده از سر جنگی پیشرفته و سیستم نیروی محرکه پیشرفته تر است که موج بهبود در مانورپذیری و و برد عملیاتی می شود. موشک دارای سرعت ۲۰۰ متر در ثانیه، برد ۴۰۰ تا ۲۰۰۰ متر و سرجنگی دو مرحله‌ای ضد زره با قدرت انفجاری بسیار بالا است. موشک به طول ۱/۲ متر، وزن ۷/۱ کیلوگرم، قطر 125/0متر دارای پیشرانه راکتی با سوخت جامد است. سامانه پرتاب و تجهیزات نشانه روی این موشک با هم بوده و در پرتاب‌های زمینی این

تمام سامانه‌های پرتاب موشک میلان را می‌توان به سامانه‌های پرتاب میلان ۳ ارتقاء داد و از آن برای شلیک گونه‌های مختلف موشک میلان استفاده کرد. موشک برای شلیک به دو خدمه نیاز دارد: یکی تیرانداز که سه پایه شلیک را حمل می‌کند و دیگری کمک تیرانداز یا بارگذار موشک که دو موشک را با خود حمل می‌کند. شلیک موشک در وضعیت عادی به این صورت است که تیرانداز علامت دوربین را روی هدف قرار داده و دکمه شلیک را فشار می‌دهد. موشک از داخل لوله پرتاب شلیک می‌شود و خود لوله پرتاب نیز پشت موشک انداز پرتاب می‌شود. پس از آن می‌توان موشک را دوباره بارگذاری کرد. در مرحله اول پیشرانش (به مدت ۱/۵)  موشک از داخل موشک انداز تا فاصله تقریبا ۳ متری پرتاب می شود و در مرحله دوم پیشرانش (به مدت حدود ۱۱ ثانیه) موشک به سرعتی فراتر از ۲۰۰ متر بر ثانیه و بیشینه برد ۲ کیلومتر برای یک زمان پرواز ۱۲/۵ ثانیه دست می یابد.

پس از شلیک موشک بالک‌های موشک باز شده و موشک را در وضعیت ثابت قرار می‌دهند. وقتی موشک از دید تیرانداز ناپدید می‌شود، تیرانداز با نگه داشتن علامت + دوربین که در طول پرواز موشک روی هدف متمرکز است کار ردگیری هدف را به آسانی دنبال می‌کند. در طول پرواز به منظور برخورد نکردن با موانع، موشک به صورت خودکار ۰/۵ متر بالاتر از دوربین حرکت می‌کند. به محض برخورد موشک با هدف حتی در زاویه‌های بالا یعنی تا زاویه ۸۰ درجه مواد انفجاری آن آتش می‌گیرد.

مزایا و قابلیتهای موشک میلان

◊ می‌تواند توسط ۲ نفر راه اندازی و پرتاب شود. ◊ مقاوم در برابر اقدامات متقابل  ◊ قابل اعتماد (۹۵ ٪ بر خورد در ۱۰۰٫۰۰۰ شلیک ◊ قابل کاربرد در برابر همه اهداف زمینی ◊ نسخه جدید میلان ۳ ارتقا داده شده برای نابود کردن دقیقتر و مقاوم در جمینگ ◊ دقت، قابلیت اطمینان، انعطاف پذیری تاکتیکی، سهولت آماده سازی برای شلیک ◊ در اختیار داشتن ۷۵٪ بازار تسلیحات ضد تانک

کاربران

افغانستان،الجزایر، استرالیا، برزیل، بوسنی و هرزگوین، بلژیک، چاد، اکوادور، استونی، قبرس، مصر، فرانسه، آلمان، سوریه، یونان، هند، ایرلند، ایران، عراق، ایتالیا، کنیا، لبنان، لیبی، مکزیک، پاکستان، پرتغال، چین، روسیه، سنگاپور، آفریقای جنوبی، اروگوئه، مراکش، اسپانیا، ترکیه، انگلیس

مشخصات موشک میلان 3


پهنا: 125 میلی متر

طول: 1/2 متر

وزن: 7 کیلوگرم

پیشرانه: راکتی با سوخت جامد

سیستم هدایت: نیمه خودکار سیمی

سرعت: 200 متر بر ثانیه

برد: 400 تا 2000 متر

کاربری: موشک ضد تانک

خاستگاه: فرانسه / آلمان

سازنده: Bharat Dynamics و MBDA

زمان طراحی: دهه 70 میلادی

دوره تولید: از 1972

ورود به خدمت: 1972

_____________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir (وبلاگ هوانورد)

ویکیپدیا

آشنایی با پنج موشک دوش پرتاب کارآمد

$
0
0

در زمان جنگ جهانی دوم بود که اهمیت قدرت هوایی و مشکلاتی که ممکن است توسط آنها برای قوای پیاده به وجود آید بیش از پیش خود را عیان کرد. از همان زمان به این سو بود که بحث مقابله با تهدیدات هوایی دشمن برای نیروهای زمینی و خصوصا رسته پیاده تبدیل به مساله ای حیاتی شد.

در سالهای بعد و با معرفی بالگردها این مسئله از حساسیت دوچندانی نیز بر خوردار شد. در این میان توپهای ضد هوایی خیلی برای مقابله با تهدیدات هوایی هوشمند و چابک نبودند و عمده موشکهای ضد هوایی از هدایت راداری بهره برده و بسیار بزرگ و درعین حال ثابت بودند و توانایی پوشش واحدهای متحرک را نداشتند. متخصصان دفاعی در نقاط مختلف جهان به دنبال راه چاره ای برای این معضل رفتند. راهی که توسط این کارشناسان پیشنهاد شد استفاده از موشکهای سطح به هوای هدایت راداری که بر روی کشنده سوار شده اند و استفاده از موشکهای سطح به هوای دوش پرتاب بود که با استفاده از یک جستجوگر حرارتی که در سر جنگی موشک  قرار دارد، بر روی هدف قفل کرده و به تعقیب آن می پردازند.

در اواخر دهه 60 میلادی بود که روسها همزمان با آمریکایی ها موشک دوش پرتاب حرارتی خود یعنی سام 7 را معرفی کرده و آمریکایی ها نیز به دنبال آن موشک "رد آی" را معرفی کردند. در سالهای پس از آن، این گونه از موشکها توسط کشورهای زیادی تولید می شوند و در حجم زیادی نیز صادر می گردند و امروزه تقریبا در هر ارتشی در جهان می توان انواعی از این سلاح را یافت.

بالگردها، هواپیماهای مسافربری و باربری، پرنده های نظامی کم سرعت و پهپادها از جمله قربانیان این گونه از موشک ها هستند.

 

سامانه دوش پرتاب آمریکایی استینگر

می توان این موشک ضد هوایی دوش پرتاب آمریکایی ساخت شرکت "ریتهون" را یکی از بهترین و مؤثرترین سامانه ها در این کلاس دانست. این موشک نسل جدیدی از سامانه های ضد هوایی در غرب بوده است که از سال 1981 میلادی به این سو یکی از یکه تازان این عرصه است. اما باید سری به افغانستان در دهه 80 بزنیم، یعنی جایی که این موشک آمریکایی شهرت هراس انگیزی برای خود کسب کرد. در سالهای اولیه اشغال افغانستان توسط قوای شوروی سابق، مجاهدین افغانی با مشکلی بزرگ رو به رو بودند و آن هم واحدهای هوایی شوروی سابق بود.



موشک دوش پرتاب FIM-92 Stinger


در این میان بالگردهای میل 24 ملقب به "ارابه شیطان" بیشترین مشکل را برای مجاهدین به وجود می آوردند. در ابتدا سازمان جاسوسی آمریکا " CIA " سعی کرد تا با تهیه موشکهای روسی سام 7 از بازار سیاه و یا مدل چینی آن و حتی در اختیار گذاشتن موشک آمریکایی "رد آی" به مجاهدین کمک کند، اما این موشکها پاسخگوی نیاز مجاهدین نبود و مشکل بالگردهای میل 24 موسوم به"هایند" به راه حلی ویژه نیاز داشت.

در سال 1985 میلادی بحثهای شدیدی در میان کنگره، دولت و سیا در آمریکا در مورد رساندن موشک استینگر (به معنی نیش حشرات) به مجاهدین وجود داشت. نهایتا با کمک دولت پاکستان این موشکها به دست مجاهدین رسید و در سپتامبر 1986 اولین هایند روسی شکار شد. بسیاری از کارشناسان ورود استینگر را نقطه عطف و تغییر بزرگی در جنگ افغانستان می دانند. در طول سالهای بعد دهها بالگرد و هواپیمای روسی به وسیله این موشک مورد هدف قرار گرفته و ساقط شدند.

یکی دیگر از مکانهایی که این موشک در آن توانست به خوبی و با موفقیت بالایی ظاهر شود، عملیات والفجر 8 بود. در این عملیات بود که موشکهای استینگری که منابع ایرانی تهیه کرده بودند توانستند آسمان جزیره فاو را به قتلگاه بمب افکن های سوخوی 20 و 22 عراقی و همچنین بالگردهای متجاوز تبدیل کنند.

در سالهای اخیر مدلهای مختلفی با بهینه سازیهای گوناگون از این موشک به بازار عرضه شده است.

مشخصات کلی این موشک از این قرار است: وزن کلی: 14 کیلو و 300 گرم، وزن سر جنگی: 3 کیلوگرم، سرعت موشک: 750 متر بر ثانیه، برد موثر: 7600 متر
از کاربران این موشک می توان به پرتقال، مکزیک، ایتالیا، ترکیه، انگلستان، شیلی و بنگلادش اشاره کرد.

 

سامانه دوش پرتاب روسی ایگلا

سری موشکهای " Igla " که در زبان روسی به معنای سوزن است از جمله قوی ترین موشکهای دوش پرتاب ضد هوایی حال حاضر جهان است. روسها با توجه به اهمیت همیشگی که برای سامانه های پدافندی قائل بوده اند، بعد از رو به رو شدن با عملکرد مرگبار موشک آمریکایی "استینگر" در افغانستان به دنبال ساخت مدلهای بهتر و موثرتر از موشکهای دوش پرتاب رفتند.

پیش از جنگ افغانستان، اولین مدل موشکهای دوش پرتاب جدید در سال 1974 میلادی به خدمت ارتش شوروی سابق وارد شد که در دنیا با عنوان " SA-14 " شناخته می شود.

 این موشک یک مدل ارتقاء یافته بر اساس موشک "SA-7" بود که از توانایی مقاومت بیشتر در برابر اقدامات متقابل دشمن و همچنین زاویه درگیری بیشتری برخوردار بود. در سال 1981 میلادی نسل جدیدتر از این موشکها با نام " Igla-1 " که در غرب با نام "SA-16" شناخته می شود وارد خدمت شد.

سامانه ایگلا

این موشک به نسبت مدلهای قبلی از برد و ارتفاع درگیری بیشتر، جستجوگر فروسرخ حساس تر، قابلیت مقابله بهتر با سامانه های اخلال گر الکترونیک و همچنین برخوردار از یک سامانه تشخیص دوست از دشمن بود. در تست هایی که در کشور آفریقای جنوبی صورت گرفت برتری این موشک نسبت موشک آمریکایی استینگر کاملا مشهود و مشخص بوده است.

در جریان عملیات توفان صحرا این موشک توانست یک فروند جنگنده بمب افکن "تورنادو" نیروی هوایی سلطنتی انگلستان و همچنین یک فروند اف 16 آمریکایی را ساقط کند. در سال 1995 نیز این موشک توانست یک میراژ 2000 فرانسوی را بر فراز یوگسلاوی سابق سرنگون کند. اما در سال 1983 میلادی مدل ارتقاء یافته تری از این موشک به خدمت ارتش شوروی سابق وارد شد که در جهان غرب با نام " SA-18 " شناخته می شود.

این موشک در مقایسه با سایر موشکهای خانواده "ایگلا" از سرعت و برد بیشتر و همچنین توان مقابله بهتر با اقدامات متقابل هواگردها برخوردار است. در سال 2004 میلادی جدیدترین موشک دوش پرتاب روسی با نام " SA-24 " یا ایگلا-اس به خدمت ارتش روسیه وارد شد.

این موشک با وزنی در حدود 19 کیلوگرم، وزن سرجنگی 2.5 کیلوگرم، بردی در حدود 6000 متر و سرعتی در حدود 600 متر بر ثانیه به جدیدترین موشک دوش پرتاب ارتش روسیه تبدیل شده است. این موشک علاوه بر مدل قابل پرتاب توسط یک نفر به صورت چندتایی درکنار یکدیگر نیز وارد خدمت شده است. سری موشکهای "ایگلا" به کشورهای زیادی از جمله: بلغارستان، برزیل، بلاروس، اندونزی، هند، مقدونیه، مکزیک، مراکش، کره جنوبی و ترکیه صادر شده است.

 

سامانه دوش پرتاب FN-16

کشور چین سالهای زیادی است که با اتکاء به صنایع بومی دفاعی خود به مسیر تولید سلاح های مختلف وارد شده و توانسته است علاوه بر تٱمین نیازهای ارتش خود، در بازار جهانی سلاح نیز خوش بدرخشد. در سالهای اخیر مدلهای مختلفی از موشکهای دوش پرتاب توسط صنایع دفاعی چین ساخته شده است که پیشرفته ترین آنها موشکهای سری " FN-16 " است.

این موشک مدل ارتقاء یافته سری موشکهای " FN_6 " است. این موشک دوش پرتاب با سامانه جستجوگر فروسرخ دارای وزنی در حدود 18 کیلوگرم است و می تواند با سرعتی در حدود 600 متر بر ثانیه حرکت کرده و با اهدافی تا فاصله 6000 متری و ارتفاع 4000 متری درگیر شود.

سامانه دوش پرتاب FN-16

نکته جالب در مدل " FN_16 " استفاده از سامانه های هدفگیری بر اساس امواج فرابنفش در کنار سامانه های شناسایی و تعقیب هدف فروسرخ است. این قابلیت توان مقابله این موشک با سامانه های اقدام متقابل هواگردهای دشمن را شدیدا ارتقاء می دهد. این موشک تاکنون به کشورهای مالزی، کامبوج، سودان، پاکستان و پرو صادر شده است.



سامانه دوش پرتاب سوئدی RBS-70

اما متفاوت ترین موشک در این لیست، سامانه پدافند هوایی " RBS-70 " ساخت شرکت سوئدی "Saab Bofors Dynamics" است. نسل های اولیه این موشک در اوایل دهه 70 میلادی به خدمت وارد شدند. از جمله کاربران مدلهای اولیه این موشک ایران است که از این موشک برای دفاع در ارتفاع پایین بهره برده و در جریان جنگ تحمیلی موفق شد تا با موفقیت تعدادی از پرنده های متجاوز عراقی را سرنگون کند. این موشک معمولا از یک تیم سه نفره برای عملیات بهره می برد.

یک سه پایه که بر روی آن صندلی و سامانه هدایت قرار دارد به عنوان بدنه اصلی پرتابگر استفاده می شود. سپس استوانه حامل موشک بر روی سامانه پرتاب بسته شده و سیستم آماده کار است.

سامانه دوش پرتاب RBS-70

این سیستم دفاع هوایی از روش "تعقیب امواج لیزر" برای یافتن اهداف خود استفاده می کند. کاربر این موشک با کمک سامانه های راداری حاضر در منطقه به موقعیت هدف پی برده و سپس با فرستادن امواج لیزر بر روی هدف قفل کرده و شلیک می کند. موشک مورد نظر برای تعقیب هدف به دنبال امواج لیزری ساطع شده از سامانه پرتاب کننده می رود که این عمل باعث می شود تا اخلال در این موشک بسیار مشکل شود.

ارتقاء های صورت گرفته بر روی سامانه های الکترونیکی این موشک در سالهای اخیر باعث شده است تا این موشک بتواند بر علیه پرنده های بی سرنشین کوچک و همچنین موشکهای کروز نیز مؤثر باشد.

مشخصات موشک " RBS-70 " از این قرار است: وزن کلی سامانه:87 کیلوگرم، طول: 1 متر و 32 سانتی متر، برد: 8 کیلومتر، ارتفاع درگیری: 5 کیلومتر، وزن سرجنگی: 1.1 کیلوگرم و سرعت: 2 برابر سرعت صوت. این موشک در مدلهای مختلف به کشورهایی همچون نروژ، ایران، پاکستان، سنگاپور، تایلند، تونس، فنلاند و بحرین نیز صادر شده است.


موشک دوش پرتاب ایرانی میثاق


موشک های دوش پرتاب پس از جنگ تحمیلی بیشتر مورد توجه قرار گرفته و برای ساخت آنها در کشور تلاش های بسیاری انجام شد و در نهایت امروزه نمونه پرکاربرد این موشک ها با نام میثاق1و2 به طور گسترده ای در حال خدمت در نیروهای مسلح کشورمان است. میثاق 2 بر اساس بهسازی نمونه قبلی به قابلیت های عملیاتی بهتری دست یافته است.

میثاق1 موشکی با طول یک و نیم متر، دارای کمینه برد 500 متر و بیشینه برد 5000 متر، توان درگیری با اهداف در سقف پروازی 4000 متر و کمینه 30 متر است. سرعت این موشک بالغ بر 600 متر بر ثانیه و جرم آن نزدیک به یازده کیلوگرم است که 1.42 کیلوگرم آن را سرجنگی تشکیل داده و جرم موشک با پرتابگر که نفر باید آن را تحمل کند حدود 17 کیلوگرم است.

موشک دوش پرتاب میثاق


با توجه به ویژگیهای پرتابگر، عمر انبارداری این موشک بالا بوده، دستور العمل پرتاب ساده و نرخ شلیک بالایی داشته و در دمای منفی40 تا مثبت60 درجه سانتیگراد قابل استفاده است. سامانه هدایت خودکار امکان شلیک کن و فراموش کن را فراهم کرده و به کاربر اجازه می دهد سریعاً موضع پرتاب را ترک کرده و از خطر آسیب دیدن از سوی دشمن کاسته شود که به نسبت سایر دوش پرتاب های دنیا، کارآیی مناسبی را در اختیار نیروهای مسلح ایران قرار می دهد.

حسگر این موشک از نوع فروسرخ پیشرفته بوده و به آن توانایی حمله به هدف از تمام زوایا را می دهد. بدین ترتیب این موشک توان درگیری با اهداف نزدیک شونده را نیز دارد.

این موشک برای دفاع از پیاده نظام و تأسیسات در صحنه نبرد سلاح مناسبی است و حمل آن روی موتور سیکلت، خودروها نظامی، بالگردها، قایق های تندرو و زیردریایی ممکن است. همچنین پرتابگر دوتایی آن بر روی خودروی وانت در کشور توسعه بافته است. برخی کشورها نیز مجموعه های 6 تایی از این نوع موشکها را بر روی شناورهای دریایی بکارگرفته اند که می تواند در ایران نیز مورد الگوبرداری قرار بگیرد.

شبکه گسترده دیدبانهای مرزی در کشورمان علاوه بر امکانات اپتیکی و سامانه های مخابراتی برای انتقال اطلاعات، به موشک های دوش پرتاب نیز مسلح هستند تا در صورت لزوم اقدام به درگیری با اهداف بنمایند.

با توجه به افزایش حجم تهدیدات هوایی و ظهور نسل جدید پرنده های بدون سرنشین و یا بالگردهای کوچک با توانایی مانور بالا به همراه موشکهای کروز که در ارتفاع پایین پرواز می کنند، موشکهای دوش پرتاب به عنوان بخش جدایی ناپذیر از تسلیحات پیاده نظام در بسیاری از ارتش های جهان وارد خدمت شده و همچنان تا سالهای بعد به حیات خود ادامه می دهند.

_____________________________________________________

منبع: mashreghnews.ir

سرهنگ کهتری، ناجی آبادان

$
0
0

 

___________________________________________________________________

>> تذکر مهم:هرگونه برداشت از مطالب وبلاگ هوانورد، مشروط به درج نام و لینک هوانورد (newcoy.persianblog.ir) می باشد. بازنشر بدون رعایت این موارد شرعاً و اخلاقاً مجاز نمی باشد.

___________________________________________________________________

 

مقدمه

امیر سرتیپ جانباز منوچهر کهتری، قهرمانی است که مردم قدرشناس آبادان به او لقب زیبای ناجی آبادانرا دادند؛ عنوانی که به راستی برازنده اوست. حتی بعضی از آبادانیها فرزندانشان را به پاس قدرشناسی، کهتر نامیدند تا همیشه یاد و نامش در آبادان و در صفحات تاریخ ایران زمین زنده بماند.
دریغ که سرتیپ کهتری، دلاوری که با حضور در خط مقدم نبرد و فرماندهی نیروهای از جان گذشته گردان 153 لشکر 77 خراسان، نقشی بی بدیل در خلق حماسه کوی ذوالفقاری و جلوگیری از سقوط آبادان به دست دشمن بعثی و شکست حصر آبادان داشت، آن گونه که شایسته است به مردم این مرز و بوم معرفی نشده است.
رهبر انقلاب در تقریری بر کتابی با عنوان «تجاوز که آغاز شد» چاپ بنیاد حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس نیروی زمینی سپاه پاسداران نوشته اند: «در این ماجرای مهم و تعیین‌کننده، یک گردان از ارتش نیز نقش بسیار اساسی داشت و فرمانده آن به نام سرهنگ کهتری همان روزها به خاطر مقاومت شجاعانه و فداکارانه‌اش خیلی معروف شد. کاش از اینها هم در این نوشته یادی شده بود.»
متن پیش رو، برگرفته از چاپ دوم کتاب «امیر آبادان» نوشته آقای علی اعوانی است که توسط نشر آجا منتشر شده است و هم اکنون پس از تلخیص و تایپ مجدد توسط وبلاگ «هوانورد»، بازنشر می گردد. امیدوارم که این پست بتواند بازگو کننده گوشه کوچکی از تلاشها و خدمات یکی از قهرمانان ملی ایران زمین باشد.



عشق به نظامی گری از دوران کودکی

منوچهر کهتری در 14 بهمن ماه 1314 در روستای زرنه از توابع شهرستان سومار استان کرمانشاه پا به عرصه وجود نهاد. پدرش حاج غلامعلی که ریشه در عشایر غیور غرب کشور داشت نسبش به قبیله کلهر می رسید و شغلش عطاری بود. با تولد فرزندان دیگر و زیاد شدن عائله، تامین معاش در زرنه برای حاجی مشکل شد و با مهاجرین به کرمانشاه رفت تا شاید بتواند سروسامانی به زندگی اش بدهد. بدین ترتیب منوچهر نیز که پنج سال بیشتر نداشت، همراه خانواده عازم کرمانشاه شد.
کم کم منوچهر با قد و قامت رسا در بین همسالان و هم بازیهایش خودی نشان می داد و پدر را برای آماده کرده مقدمات تحصیل به فکر وا می داشت. منوچهر در کرمانشاه به دبستان رفت و مدرک ششم ابتدایی را گرفت. تابستان آن سال تصمیم گرفت در کنار حاجی باشد و بار سنگین تامین معاش را کمی سبک کند. عصرها که مغازه پدرش خلوت بود، روی پله می نشست و نظامیهای لشکر 7 (که بعدها به لشکر 81 زرهی کرمانشاه تغییر نام یافت) را که ا ز پادگان بیرون می آمدند و بعضیهاشان از جلوی مغازه می گذشتند، تماشا می کرد. گاهی چنان غرق زرق و برق لباسها و راه رفتن آنها می شد که در آسمان رویاهایش خودش را نظامی می دید.
گاهی برای محک زدن حاجی سر حرف را باز می کرد و از او می خواست که اجازه دهد با مدرک ششم ابتدایی به ارتش بپیوندد و تحصیلاتش را هم در ضمن خدمت ادامه دهد. پدرش اما موافقت نکرد. حاجی می دانست که پسرش با سواد بالاتر در ارتش می تواند جایگاه بهتری برای خودش دست و پا کند. این بود که اصرار داشت منوچهر درس بخواند و بعد به ارتش برود.
منوچهر سر تسلیم در مقابل حاجی فرود آورد و در دبیرستان رازی کرمانشاه ثبت نام کرد. مدرک دوره اول متوسطه را که در سال 1329 گرفت، توانست موافقت پدر را هم برای ثبت نام در دبیرستان نظام جلب کند. می خواست هر چه زودتر به آرزویش که پوشیدن لباس ارتش بود، دست یابد.
منوچهر در آزمون ورودی دبیرستان نظام شرکت کرد و پذیرفته شد. در روز موعود که برای اعزام به تهران و حضور در دبیرستان نظام به ستاد لشکر رفت، در عین ناباوری دید که نامش را از فهرست پذیرفته شدگان حذف و فرد دیگری را جایگزین او کرده اند و اصرار و پیگیریهای بعدی هم حاصلی در بر نداشت. پاهایش یارای بازگشتن نداشت. با چشمهای گریان و حوصله ای تنگ به خانه برگشت. منوچهر مدتی گوشه گیر و افسرده شد. با رسیدن فصل پاییز با تشویق پدر و مادر دوره دوم دبیرستان را آغاز کرد.
نام کرمانشاه با نام زورخانه و کشتی پهلوانی عجین شده است. منوچهر هم در پرداختن به ورزش از همان دوران دبیرستان پیشتاز و پیشگام بود. کهتری نوجوان عصرها که از مدرسه باز می گشت، ساعتی را به ورزش بدنسازی مشغول می شد. هفته ای سه روز هم به باشگاه کشتی می رفت. حتی به عنوان نماینده دبیرستان رازی به مسابقات کشتی آزاد استان راه یافت و مقام سوم استان را کسب کرد. بدن ورزیده او بعدها باعث شد که در دانشکده افسری و در میان سایر همدوره ایهایش یک سر و گردن بالاتر بایستد و در رسته های مختلف رزمی و زرهی خودی نشان دهد.
کهتری با رویای پوشیدن لباس نظامی، در خرداد سال 1332 مدرک پایان دوره متوسطه را کسب کرد. اندکی پس از اخذ مدرک دیپلم، برای ثبت نام در دانشکده افسری به همراه چند از دوستانش راهی تهران شد. پس از انجام مقدمات پذیرش در دانشکده افسری و انجام معاینات پزشکی و سایر مقدمات استخدام، در اولین روز مهرماه 1332 رویاهای زیبای منوچهر جامه حقیقت پوشید و او لباس دانشجویی دانشکده افسری را بر تن کرد.
از همان روزهای اول، در دانشکده با قوانین سخت آموزشی و تربیتی نظامی مواجه شد. برخوردهای خشن و باصلابت مربیان آموزشی به تازه واردین می فهماند که ارتش جای مردان سختکوش و صبور است.
پس از سه سال، سرانجام دوران فراگیری آموزشهای نظامی به پایان رسید و در یک مراسم سالیانه، دانشجویان به درجه ستوان دومی نائل شدند و پس از پایان مراسم، قرعه کشی برای تعیین یکان محل خدمتی انجام شد. دانشجویانی که دارای رتبه های آموزشی بالایی بودند، با انتخاب خود و مابقی با قرعه از یکان محل خدمت خود آگاه شدند. ستوان دوم کهتری به دلیل کسب رتبه برتر در دانشکده، جزء گروه اول بود و زادگاهش، کرمانشاه را به عنوان محل خدمت خود انتخاب کرد.


اولین تجربه جنگی

پس از معرفی خود به ستاد لشکر 7، کارگزینی لشکر او را به گردان 2 که یکی از گردانهای مرزی وابسته به لشکر بود، معرفی کرد و در آنجا فرماندهی دسته ادوات گروهان 3 را به او واگذار کردند.
اواسط سال 1336 حدود یک سال از حضور کهتری در لشکر 7 می گذشت. گروهانی را که به او سپرده بودند، با انواع آموزشها و ایجاد ارتباط صمیمی با سربازان تحت امرش برای انجام عملیات مختلف آماده کرده بود.
آن روزها تعدادی از شورشیان داخلی و اشرار تحت حمایت حکومت عراق، شرارتهایی را در مناطق مرزی ایران انجام می دادند. ستاد لشکر فرمانی صادر کرده بود که ستوان کهتری با افراد تحت امرش به مدخل ورودی پاوه اعزام شود. منطقه پاوه اولین عرصه ای بود که ستوان کهتری می توانست شایستگیهای خود را به اثبات برساند. گروهان پس از استقرار در ارتفاعات ورودی پاوه با تدبیر ستوان جوان در آمادگی کامل به سر می برد تا اینکه شبی مورد شبیخون اشرار قرار گرفتند و به شدت با آنان درگیر شدند. صدای تیراندازی هر لحظه بیشتر می شد. جاگیری مناسب و پیشبینیهای لازم قبلی باعث شد که به کسی آسیب نرسد. یکی از اشرار به نزدیکی کهتری رسیده بود که ستوان تنها نارنجکی که برایش مانده بود، را به سوی او قل داد. نارنجک در دو سه متری او منفجر و جنازه اش به انتهای دره پرتاب شد. دو سه ماه دیگری که در منطقه بود، دیگر دشمن جرات آمدن به آنجا را پیدا نکرد. این اولیه تجربه او در مبارزه رودرو با دشمن مسلح بود که به ناکامی دشمن انجامید.
کهتری پس از دو سال خدمت در لشکر 7 و فرماندهی یکی از گروهانهای هنگ مرزی، به درجه ستوان یکمی نایل شد. در همین زمان بود که اعلام شد یکان هوابرد از میان افسران جوان و ورزیده، تعدادی را برای پذیرش، دعوت به آزمون ورودی کرده است. می دانست که ورود به هوابرد یعنی تحمل سختیهای فراوان و تمرینهای بسیار دشوار نظامی؛ اما این ورود می توانست تجربیات و آموزشهای نظامی او را در راه رسیدن به آرمانهایش افزایش دهد. از این رو در آزمون ورودی هوابرد شرکت کرد و با نمره خوبی پذیرفته شد.
سال 1338 تمرینان سخت هوابرد را در تیپ هوابرد تهران آغاز کرد و با یکصد و پنجاه پرش با چتر از هواپیما همراه با پنجاه کیلوگرم بار، تجربیات مفیدی اندوخت. در یکی از همین پرشها چترش درست باز نشد و پس از برخورد با زمین دستش از مچ شکست. امروز او دارای سه ستاره پرارزش پرش با چتر است.
کهتری پس از پنج سال حضور در تهران و انجام تمرینان منظم و دشوار تصمیم گرفت به یکی از لشکرهای مستقر در استانهای مرزی منتقل شود، از این رو از هوابرد جدا شد و به لشکر 92 زرهی خوزستان پیوست.

دومین تجربه جنگی

پس از پیوستن به لشکر 92 زرهی، فرماندهی گردان 119 پیاده مکانیزه به کهتری محول شد. به سروان کهتری و گردان تحت امرش ماموریت داده شد که از مرزهای کشور در منطقه مهران محافظت کند. بعداً قرار شد گردان 119 با گردان 100 لشکر 7 که حالا به لشکر 81 زرهی کرمانشاه تغییر نام داده بود، جابه جا شود. از قصر شیرین تا ارتفاعات بازرگان، منطقه ای بود که حفاظت از آن را به گردان 119 محول کرده بودند. در آن زمان ارتش عراق در منطقه تحرکاتی را انجام می داد و در یکی از همان روزها دشمن در یک تک حساب شده، ارتفاعات بازرگان را تصرف کرد و مشغول ایجاد استحکامات شد.
از سوی مرکز امریه ای به لشکر 81 زرهی ابلاغ و مقرر شد نسبت به تنبیه عراقیها طرحی بیندیشند. فرمانده لشکر، سروان کهتری را خواست و فرمان مرکز را به او ابلاغ کرد.
سروان بدون فوت وقت راهی منطقه شد و با کمک افراد تحت امرش اقدام به شناسایی موقعیت دشمن و راههای نفوذ و ضربه زدن به او کرد. پس از آماده شدن طرح حمله، گردان 119 ساعت 4 صبح روز بعد اقدام به تک علیه مواضع دشمن کرد. سروان کهتری خود در یک نفربر پیشاپیش نفرات حرکت می کرد و سرانجام قبل از بیدار شدن دشمن به بالای ارتفاعات بازرگان رسیدند. در این تک حساب شده و سریع، دشمن غافلگیر و با به جا گذاشتن تعدای کشته و 24 اسیر مجبور به تخلیه ارتفاعات بازرگان شد. تنها تلفات گردان شهادت یک نفر سرباز بود. خبر پیروزی گردان 119 مثل برق در لشکر و ستاد فرماندهی ارتش پیچید و از سوی مرکز یک سال ارشدیت برای سروان کهتری و ششصد توام پاداش نقد برای هر یک از افرادش تعیین وابلاغ شد.
پس از بازگشت از ماموریت، بنا به پیشنهاد خانواده با دختر دایی اش پیمان ازدواج بست و چندی بعد صاحب یک فرزند دختر شد.
کهتری سال 1350 برای گذراندن دوره عالی رسته ای و آموختن امور ستادی و تخصصی عازم مرکز شد. پس از طی این دوره با کسب نمره خوب، در طرح تقسیم نیروهای آموزش دیده، با توجه به علاقه به حضور در کنار بارگاه امام رضا، لشکر 77 خراسان را برگزید. در ابتدا گردان 148 و سپس گردان آموزشی مستقر در تربت جام به عنوان محل خدمتش تعیین شد. بعد از مدتی به عنوان رئیس رکن 3 و معاون گردان سوار زرهی منصوب شد. سپس در سال 1356 به تیپ 2 قوچان منتقل شد و با خانواده اش به قوچان عزیمت کرد.

 

قوچان و شیرمردان دلاور گردان 153

سرگرد جوان به عنوان معاون فرمانده گردان 153 پیاده به قوچان رفت و چند ماه بعد فرماندهی گردان به او سپرده شد. با اوج گرفتن انقلاب اسلامی، بعضی از واحهای ارتش به دستور شاه در مقابل مردم صف آرایی می کردند. سرگرد کهتری در دل مایل نبود گردانش در موقعیتی قرار بگیرد که مجبور به مقابله با مردم شود. روزی به زیارت امام رضا رفت و درددلش را گفت. خواست که همان نظامی قهرمان و دوستدار وطن بماند. چندی بعد دستور رسید که گردانش را آماده حرکت به سوی پادگان امامقلی کند. خبر اعزام به امامقلی کامش را شیرین کرد و برخاست و از همانجا به نشانه سپاس، سلامی به امام هشتم کرد. در آنجا سرگرد به تعدادی از سربازانش دستور داد که برای جلوگیری از سوء استفاده فرصت طلبان، تانکرهای سوخت را تا رسیدن به شهرها حفاظت کنند و خودش هر جا که بود، پای تانکرهای سوخت می ایستاد تا با نظارت ارتشیها مساوی بین مردم توزیع شود.


گردان 153 و پیروزی انقلاب

محبتی که سرگرد به مردم منطقه کرده بود، باعث شد که پادگان امامقلی از غارت در امان بماند، اما بعضی از فرصت طلبان از آشفتگی آن روزها سوء استفاده کرده و به ایجاد بی نظمی و شورش در پادگان مشغول شدند که با درایت سرگرد، نقشه های آنها ناکام ماند. اوضاع کمی آرام شده بود که دستور آمد گردان 153 از پادگان امامقلی به محل استقرارش در قوچان برگردد.
گردان 153 در درگیریهای شمال غرب کشور
پس از بازگشت به قوچان، گردان 153 برنامه های آموزش نظامی اش را زیر نظر فرمانده گردان با جدیت آغاز کرد و  برنامه های منظم تکهای شبانه، رزمایش، دفاع شخصی و آمادگی رزمی با دقت اجرا می شد.
چند روزی بیشتر از ابلاغ درجه سرهنگ دومی کهتری نمی گذشت که از سوی فرماندهی لشکر احضار و مامور شد به همراه گردانش برای مقابله با ضدانقلاب عازم مهاباد شود. در همین گیرودار خبر رسید که پدرش، در یک تصادف فوت کرده است. به معاون گردان که آنجا بود گفت: دلم نمی خواهد افراد من بدانند پدرم فوت کرده است. ممکن است این خبر باعث تضعیف روحیه آنها شود. می رویم به مهاباد و وقتی برگشتیم در قوچان ختمی برایش می گیرم.
اولین روزهای تیرماه بود که وارد پادگان مهاباد شدند. اوضاع شهر غیرعادی و آشفته بود. سرهنگ همان روزهای اول با مردم طرح دوستی ریخت و به کمک هم توانستند آرامش را به شهر برگردانند. گردان، شش ماه در مهاباد مستقر بود و در اواخر آبان ماه، سرهنگ در میان بدرقه به یاد ماندنی مردم مهاباد، گردان 153 را برای انجام ماموریتهای مهم دیگر به سوی قوچان حرکت داد.


گردان 153 و آغاز جنگ تحمیلی

با رسیدن خبر تهاجم همه جانبه عراق در سی و یکم شهریور، فرمانده تیپ اعلام کرد که از ستاد لشکر دستور آمده که یکی از گردانهای آماده برای پشتیبانی لشکر 92 زرهی به خوزستان برود. از آنجا که گردان 153 از لحاظ تجهیزات و نیروی آموزش دیده امتحانش را بارها پس داده و نسبت به سایر گردانها آماده تر است، می خواهم که این ماموریت را به عهده بگیرند.
با فرمان عمومی ارتش، سربازان ترخیص شده سال 1356 هم به خدمت فرا خوانده شدند. خبر بازگشت پیروزمندانه گردان 153 از ماموریت مهاباد بدون اینکه حتی یک سرباز زخمی هم داشته باشد، باعث شده بود که سربازهای احتیاطی که به تیپ قوچان آمده بودند، از فرماندهی گردان 153 بخواهند که برای آنها هم جایی در گردان پیش بینی کند.
سرهنگ کهتری، بر اساس برگ ماموریتی که روز اول مهر با امضای امیر سرلشکر فلاحی به او ابلاغ شده بود، برای دفاع از خرمشهر به همراه نیروهای تعیین شده حرکت کرد. تمام نیروهای گردان پیاده 153 به همراه آتشبار 105 و یک گروهان تانک روز سوم مهر به فرماندهی سرهنگ کهتری با بدرقه گرم مردم قوچان عازم ماموریت شدند. پس از زیارت امام رضا، نیروها با قطار به سوی اهواز حرکت کردند. پس از رسیدن به ایستگاه راه آهن اهواز، طی امریه ای از سوی بنی صدر به عنوان فرمانده کل قوا، ماموریت اعزام آنها به خرمشهر لغو شد واز آنان خواستند که به طور موقت در فولی آباد اهواز مستقر شوند.
با آگاهی دشمن از استقرار گردان 153 و همراهانشان در فولی آباد، هواپیماهای دشمن با چند راکت به آنها هجوم آورند و در بیست و چند روز بعد که آنجا مستقر بودند، هر روز یکی دو بار مزاحمتهایی را برایشان ایجاد کردند. نیروهای آماده رزم اعزامی از قوچان بدون هیچ برنامه ای در فولی آباد سرگردان و یا شاید بشود گفت زندانی بودند.


رهایی از مخمصه فولی آباد

با گذشت بیش از بیست روز از سرگردانی در فولی آباد، پس از کسب تکلیف از شهید بهشتی و آیت الله خامنه ای و با هماهنگی قرارگاه اروند مقدمات انتقال نیروهای تحت امر سرهنگ کهتری به آبادان فراهم شد. قرار شد نیروها با خودرو از طریق جاده، تجهیزات با لنج از خورموسی و مهمات با بالگردهای اعزامی منتقل شوند. ساعت دوازده شب کار انتقال و استقرار گردان 153، آتشبار 105 و گروهان تانک در مکانهای از پیش تعیین شده پایان یافت. روز بعد هم سرلشکر فلاحی حکم فرماندهی قرارگاه آبادان و خرمشهر را به نام سرهنگ منوچهر کهتری نوشت.

 

ادامه دارد...


سرهنگ کهتری، ناجی آبادان - بخش پایانی

$
0
0

 

 ______________________________________________________________________

>> تذکر مهم:هرگونه برداشت از مطالب وبلاگ هوانورد، مشروط به درج نام و لینک هوانورد (newcoy.persianblog.ir) می باشد. بازنشر بدون رعایت این موارد شرعاً و اخلاقاً مجاز نمی باشد.

______________________________________________________________________

 استقرار در آبادان

روز دوم آبان 1359 سرهنگ کهتری نیروهایش را بعد از یک ماه سرگردانی، در چند مدرسه در آبادان مستقر کرد. از همان روز اول گروههای شناسایی مشخص شدند و قرار شد که موقعیت و امکانات دشمن را در اولین فرصت بررسی وبرای تنبیه آن تدبیری بیندیشند.
گروه اول که شب به شناسایی رفتند، هنگام بازگشت خبرهای ناخوشایندی را با خود آوردند، خبر از خیز دشمن برای شکستن مقاومت خرمشهر و تصرف آن شهر. سرهنگ با فرماندهان همراهش جلسه ای را تدارک دید. دسته جمعی به این نتیجه رسیدند که کاری برای دفاع از خرمشهر انجام دهند. هنوز جلسه آنها به پایان نرسیده بود که خبر تلخ سقوط خرمشهر بین نیروها پیچید واشکهای آنان را بر گونه هایشان سرازیر کرد. روز چهارم آبان 1359 از غمبارترین روزهای زندگی سرهنگ به شمار می رود.
- اگر گذاشته بودند به مسیرمان ادامه دهیم و زودتر در خرمشهر مستقر شویم، دشمن نمی توانست به حریم آن شهر وارد شود.
با سقوط خرمشهر، مردم آبادان که غافلگیر شده بودند، با وحشت و هراس با هر وسیله ای که داشتند، تلاش می کردند از آبادان خارج شوند.
روز سوم استقرار گردان بود که از سرهنگ خواستند که با یک گروهان، خطوط مقدم جبهه را شناسایی کند. گروهان سوم به همراه سرهنگ، مامور انجام شناسایی شدند. چند دستگاه اتوبوس به منطقه آمد و همه سوار شده و حرکت کردند. هیچ کس منطقه را به خوبی نمی شناخت. از یک راهنما که توسط قرارگاه معرفی شده بود، خواستند آنها را به خط مقدم نبرد راهنمایی کند. در بین راه سرهنگ به آن راهنما مشکوک شد و اتوبوسها را برگرداند. بعدها معلوم شد که راهنما از عناصر نفوذی منافقین بوده و تصمیم داشته گروهان شناسایی را تحویل نیروهای دشمن دهد. عناصر نفوذی و مزدور به اشکال مختلف از قبیل خبرچینی، ایجاد شایعه و جنگ روانی و استراق سمع به دشمن یاری می رساندند.


ورود دشمن به ذوالفقاریه

روز نهم آبان ساعت نه صبح، وانت باری به رانندگی یک غیرنظامی با عجله و هراس وارد محوطه گروهان شد. او دریاقلی سورانی، اوراق فروشی در ذوالفقاریه آبادان بود و به سرهنگ اطلاع داد که نیروهای عراقی از پلی که روی رودخانه بهمن شیر زده اند، وارد ذوالفقاریه شده اند. سرهنگ ضمن اعلام خبر تجاوز دشمن و هماهنگی با قرارگاه اروند، درخواست تعدادی اتوبوس یا وسیله نقلیه دیگر کرد تا بتواند نیروهایش را به خط مقدم ببرد.

 


تندیس شهید دریاقلی سورانی در یکی از میادین شهر آبادان

با اتوبوسهایی که تدارک دیده شد، سرهنگ نیروهایش را تا خسروآباد رساند و در آنجا آنها را پیاده و به ستون و با آرایش جنگی به سمت رودخانه بهمن شیر که نقطه ورود دشمن بود، حرکت داد. دشمن با همکاری منافقین از رودخانه بهمن شیر گذشته و وارد ذوالفقاریه شده بود. صدای تیراندازی و انفجار گلوله های خمپاره و توپ اوضاع شهر را به هم ریخته بود. سرهنگ با همراهی گروهی از تکاوران مردمی و نیروهای مردمی با نیروهای عراقی که به منطقه ذوالفقاریه نفوذ کرده بودند، درگیر شدند.

 


واحد تفنگداران دریایی دوشادوش پرسنل گردان 153 در آبادان جنگیدند

سرهنگ با شور و هیجان و با لحنی حماسی حرف می زد و نیروهایش را به در هم شکستن دشمن فرا می خواند. در حال پیشروی ناگهان ترکش خمپاره ای به قمقمه آبش اصابت کرد و بعد از شکافتن آن بر کمرش نشست و ترکش دیگری بر بازویش. فوران خون و سوزش حرارت ترکشها که رگ و پی اش را می سوزاند، مانع حرکت به سوی دشمن نمی شد. دو بی سیم چی اش در کنارش به شهادت رسیدند. دو نفر از نیروهای مردمی با دیدن این صحنه به کمکش آمدند. از دیدن زخمهایش به شدت گریه کردند. بی سیم به زمین افتاده را به دوش کشیدند و همراه او به پیش رفتند. سرهنگ با چشمانی تر نگاهی به پیکر سربازان شهید همراهش کرد.
- تقاص خون شما را از متجاوزین خواهیم گرفت.
از آن سوی بی سیم کسی فریاد می زد: جناب سرهنگ! فرمانده گروهان یکم مجروح شده است.
- او را به عقب تخلیه کنید و فرمانده دسته خمپاره انداز مسولیت او را به عهده بگیرد و پیش برود.
چند نفر از مردم آبادان و نیروهای مردمی که همراه گردان به سوی دشمن می رفتند، با دیدن لباسهای خونین سرهنگ، از او خواستند که برای مداوا به عقب برگردد. وقتی امتناع او را از عقب رفتن دیدند، با اصرار زخمهایش را سرپایی بستند و همراهش شدند.
خورشید پشت نخلهای پیش روی گردان آهسته آهسته پنهان می شد. سرهنگ با هوشیاری فرمان ورود به نخلستان را داد. چند صد متری پیش نرفته بودند که صدای فریاد یک افسر عراقی توجه اش را به خود جلب کرد که عراقیها را به مقاومت فرا می خواند. سرهنگ دست به اسلحه برد، اما شلیک نکرد و از بالای بلندی جستی زد و با افسر عراقی گلاویز شد. افسر عراقی درشت هیکل بود و دستانی قوی داشت. در یک حرکت سرهنگ را به کناری انداخت و پنجه های دستش را روی گلوی او گذاشته و با تمام توان فشار داد. راه نفس سرهنگ بند آمده بود. با دستهایش تلاش می کرد از زیر هیکل دشمن نجات یابد. سرانجام بی رمق روی زمین افتاد. ناگهان حس کرد که راه نفسش باز شد. تمام نیرویش را یک جا جمع کرد و با یک حرکت، هیکل سنگین او را به کناری انداخت. چشمها را که باز کرد، دید یکی از سربازانش با یک سرنیزه که بر سر تفنگ او بود، بهت زده او را نگاه می کند. نگاهی به افسر عراقی انداخت که پهلویش شکافته بود و خون از آن فوران می کرد.
نیروها با هدایت سرهنگ که حالا درد زخمهایش او را بیشتر آزار می داد، خیز به خیز به سوی دشمن می رفتند. از مشکلات اساسی سرهنگ در پیشروی، خودفروختگان منافق بودند که با خبرچینی و شرکت در جنگ به یاری دشمن رفته بودند.
در این گیرودار خبر رسید که گروهان سه در نزدیکی قبرستان ذوالفقاریه در محاصره افتاده و فرمانده آن کمک می خواهد. از سوی دیگر فرمانده گروهان دوم فریاد می زد که مهمات تمام کرده وبه مشکل برخورده است.
سرهنگ بلافاصله دستور داد تفنگ 106 میلی متری را از روی جیپ باز کردند و مهمات مورد نیاز آنها را با همان جیپ فرستادند. از آنها خواست گروهان سوم را هم پشتیبانی کنند. نیروهای باقی مانده را به حاشیه رودخانه بهمن شیر آورد. در حالی که یک خط پدافندی را سازماندهی می کرد، از آنها خواست که در پشت خاکریزی که جزر و مد رودخانه ساخته بود، پناه بگیرند. گروهان دوم و سوم هم به آنها ملحق شدند.

ماموریت گردان با سرافرازی به پایان رسیده بود و نیروهای دشمن با تحمل تلفات سنگین و به جای گذاشتن ادوات و تجهیزات از پلی که آمده بودند، به آن سوی بهمن شیر گریخته بودند.
یک افسر عراقی که به اسارت در آمده بود، می گفت: «صدام دیروز در مراسم بازدید از لشکر ما، دستور داد که به سوی آبادان بروید. خواربار نبرید. سوخت زیاد با خود حمل نکنید. همه چیز در آبادان برای شما مهیاست. فردا در میدان شهر از شما سان خواهم دید. خبرچینهای ما گفته بودند که هیچ نیروی نظامی از ایران در آبادان وجود ندارد و آنها همه چیز را برای ورود ما مهیا کرده اند."
سرهنگ کهتری و نیروهایش این آرزوی سردار قادسیه را نقش بر آب کرده بودند. گویی که این شعر مصداق عینی یافته بود:

هر بیشه گمان مبر که خالیست --- شاید که پلنگ خفته باشد

نیروهای عراقی یک بار دیگر هم برای عبور از پلی که روی بهمن شیر نصب کرده بودند، تلاش کردند که با هوشیاری و پایمردی سرهنگ و مردان وفادارش راه به جایی نبردند و با تحمل تلفات و خسارات فراوان عقب نشستند.
نهم آبان را بسیاری از کارشناسان نظامی، نقطه عطفی در تاریخ جنگ ایران و عراق می دانند. از این روز به بعد بود که عراق از حالت تهاجمی و پیشروی بی وقفه باز ماند و حالت دفاعی به خود گرفت. ارتش عراق از این ضربه کاری کمر راست نکرد. خواسته صدام این بود که آبادان را تصرف کند. اگر این اتفاق رخ می داد، کسی نمی دانست که بعد از آن چه می شد. با سقوط آبادان، خرمهشر و ماهشهر و به دنبال آن خوزستان از دست می رفت.

عبور از بهمن شیر

با عقب نشینی دشمن، گردان 153 مواضعش را در حاشیه رودخانه مستحکم کرد. گروه شناسایی اعزامی گردان که به آن سوی رودخانه رفته بود، خبر آورد که عراقیها از ترس عبور نیروهای ایرانی از رودخانه، سنگرهایشان را تخلیه کرده و در فاصله زیادی از رودخانه مستقر شده اند. سرهنگ با آگاهی از این خبر، تعدادی قایق فراهم کرد و از شامگاه همان روز نیروهایش را به سرعت از بهمن شیر عبور داد و در سنگرهای ایجاد شده توسط دشمن در آن سوی رودخانه و در نزدیکترین موضع به دشمن  مستقر ساخت. او سنگرهای زیادی را در کنارشان دید که خالی مانده بود. پیکی را به ذوالفقاریه فرستاد و از ستاد نیروهای مردمی خواست که تعدادی از نیروهای ژاندارمری و نیروهای مردمی را به این سوی رودخانه اعزام کند.
موقعیت گردان در جنوب غربی بهمن شیر تثبیت شده بود. سرهنگ شبها را در یک سنگر کالیبر 50 در کنار سربازها می نشست و هر لحظه با بی سیم با سنگرهای دیگر ارتباط می گرفت و خسته نباشید می گفت. روزها هم یک موشک انداز آرپی جی به دست می گرفت و با کمکهایش سنگر به سنگر به نیروهایش سر می زد و حال آنها را می پرسید. اگر بچه ها برای چند ساعت صدایش را نمی شنیدند، نگرانش می شدند و بی تابی می کردند.
آفتاب صورتش را سوزانده و ظاهرش را تغییر داده بود. پنجاه و پنج روز بود که در کنار آب زندگی می کرد، اما نتوانسته بود تنی به آب بزند. پاهایش آن قدر در پوتین مانده بود که وقتی بیرون می آورد به گوشتی می ماند که در آب جوش انداخته شده باشند. زخمهایش از ترکش خمپاره در اولین روز پیشروی، عفونی شده بود و درمانش مشکل.
روزی در سنگر دیده بانی بود که تانک دشمن موضع آنها را شناسایی و با شلیک گلوله ای آن موضع را منهدم کرد. سرهنگ زخمی شد و یکی از همراهانش شهید.
آوازه سرهنگ کهتری و نیروهای دلاور گردان 153 پیاده لشکر 77 خراسان چنان بین نیروهای دشمن ترس و وحشت ایجاد کرده بود که خواب را از چشمهای آنها ربوده بود. صدام برای سرش جایزه تعیین کرده و به منافقین اعلام کرده بود که هر کس سر کهتری را بیاورد، جایزه کلانی دریافت خواهد کرد.

ناجی آبادان

گروه زیادی از مردم آبادان وقتی خبر شکست دشمن را شنیدند، به خانه و کاشانه شان بازگشتند. خبر رشادت و مردانگی سرهنگ کهتری و گردان 153 در میان مردم قدرشناس آبادان دهان به دهان می گشت و هر وقت نام او را می شنیدند با احترام از او به عنوان «ناجی آبادان» نام می بردند. بسیاری از آبادانیها فرزندانشان را کهتر نامیدند. کسی در آبادان و خرمشهر نبود که نداند ناجی آبادان کسی جز سرهنگ منوچهر کهتری نیست. مردی که برای تحقق پیروزی، پنجاه و پنج روز بدون اینکه بتواند استراحت کافی کند و یا حتی آبی به بدنش بزند و در حالی که زخمهای فراوانی از ترکش خمپاره ها بر تنش نشسته بود، بی سیم به دست از این سنگر به آن سنگر و از این منطقه به آن منطقه می رفت.
سرهنگ کهتری بعدها در جریان عملیات ثامن الائمه (شکست حصر آبادان) و در سایر عرصه ها نیز منشاء خدمات فراوان شد.


ماجرای دریاقلی در یکی از دروس سال ششم ابتدایی انعکاس یافته است

هر چند که گفته اند گذر زمان، غبار فراموشی بر روی خاطره ها می نشاند، ولی در آبادان بعد از سه دهه هنوز هم نام و یاد ناجی آبادان دلها را به وجد می آورد. آنها وقتی در مقابل تندیس دریاقلی سورانی در شهر آبادان می ایستند، ناخواسته زمزمه می کنند: آیا قهرمان و ناجی آبادان به اندازه دریاقلی که فقط خبر نفوذ دشمن به ذوالفقاریه را به سرهنگ کهتری داده بود، جایگاه نداشت که نشانی از بزرگی او را در یکی از میدانهای آبادان به یادگار بگذارند.

آخرین روزهای زمستان؛ روایتی که واقعیت ها را کتمان کرد

$
0
0

مطلبی که در پی خواهد آمد چندی پیش در وبسایت خبری- تحلیلی عصر ایران منتشر شده است که فارغ از هرگونه پیش داوری و بدون حک و اصلاح تقدیم همراهان گرامی "هوانورد" می گردد.

 

آخرین روزهای زمستان مستند-سریال تلویزیونی است که تلاش دارد دلاوری‌های شهید بزرگوار حسن باقری را در فاصله شروع جنگ تا زمان شهادت ایشان در تاریخ 9/10/61 به نمایش بگذارد.

کارگردان این سریال محمد حسین مهدویان، تهیه کننده حبیب‌الله والی‌نژاد و برخی از حمایت کننده‌های مالی و معنوی این سریال، موسسه حفظ آثار شهید باقری، موسسه حفظ آثار و نشر دفاع مقدس و صدا و سیمای جمهوری اسلامی هستند.

هرچند این مجموعه به شهید بزرگوار سید مرتضی آوینی تقدیم شده؛ اما با «روایت فتح» شهید آوینی تفاوت‌های زیادی دارد و اتفاقا این تفاوت‌ها موجب جذابیت این سریال شده است. برای مثال به جای سکوت و آرامش کارهای آوینی بیشتر از صدا و حرکت استفاده شده است و به جای مشاهده روایتی یکنواخت و کم‌هیجان، بیننده با روایتی روان و هیجانی روبرو است.

 ما هدف این مقاله پرداختن به ویژگی‌های ساختاری و تکنیکی سریال، یا مقایسه آن با سایر فیلم‌های مستند دربارة دفاع مقدس و یا حتی صرفا داوری درباره مستندات تاریخی آن نیست. اذعان می کنیم که نویسندگان دانش و توان چنین کاری را هم ندارند. آنچه در حیطه تخصص نویسندگان است، پرداختن به ابعاد آسیب‌شناسانه سریال آن هم از بُعد اجتماعی و با رویکرد جامعه‌شناسانه است. امیدوارم خوانندگان، دست اندرکاران این سریال و مسئولان امر اگر احتمالاً نکات درستی را در این آسیب‌شناسی دیدند در راستای اصلاح آن‌ها از هیچ کوششی کوتاهی نکند که این کمترین حقی است که شهدا و رزمندگان عزیز بر گردن ما دارند. به‌نظر می‌رسد مهمترین ضعف‌های این سریال به شرح زیر است:

1. این سریال نقش و جایگاه ارتش را کم‌رنگ و حتی بی‌رنگ کرده‌ است. البته این ضعف در سایر برنامه‌ها نیز دیده می‌شود، بطوریکه اکثر ارتشیان از چنین برخوردهای ناراحت و گله‌مند هستند. دلیل ناراحتی نیز خیلی روشن و ساده است. نخست اینکه در سال‌های اول جنگ هنوز سپاه به اندازة کافی نیرو و تجهیزات سنگین و مهمتر از آن دانش و تجربه جنگ‌های کلاسیک را نداشت.


دوم اینکه آمار رسمی درباره تعداد شهدای کل دوران دفاع مقدس هم نشان از مشارکت بسیار قوی ارتش در جنگ دارد؛ آمار کل شهدای جنگ تحمیلی به تفکیک شغل به شرح جدول زیر است:

تعداد


نوع شغل

ردیف

23199

کادر

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

1

16738

سرباز



9089

کادر

ارتش جمهوری اسلامی

2

36965

سرباز



2926

کادر

نیروی انتظامی جمهوری اسلامی

3

5672

 

سرباز


31674

شغل آزاد

 

4

32275

دانش آموز

 

5

2608

دانشجو

 

6

2742

روحانی

 

7

6128

بیکار

 

8

26293

دولتی

 

9

2329

بسیج ویژه

 

10

3136

خانه دار

 

11

2906

کودک

 

12

4565

غیر ایرانی

 

13

213255

  

جمع کل

همانطور که مشاهده می‌شود بیشترین تعداد شهدا متعلق به شهدای بسیجی یعنی ردیف 4 تا 10 (100 هزار شهید) و پس از آن سربازان وظیفه ارتش (37 هزار شهید) است.

در این سریال نقش نیروهای ارتش تنها به سپهبد صیاد شیرازی و سرلشگر حسنی سعدی محدود شده و متاسفانه در برخی صحنه‌ها و دیالوگ‌ها نقش این دو بزرگوار تا حد سیاهیِ لشگر پایین آورده می‌شود. این درحالی است که حداقل در اوایل جنگ نقش ارتش به خصوص در طراحی و پشتیبانی عملیات‌ها غیرقابل انکار است.

یکی از بینندگان این سریال می‌گوید: « درست‏ ‏که‏ ‏شهید‏ ‏باقری‏ ‏در‏ ‏جنگ‏ ‏از‏ ‏خود‏ ‏رشادت‏ ‏زیادی‏ ‏به‏ ‏خرج‏ ‏داد‏ ‏اما‏ ‏باید‏ ‏قبول‏ ‏کرد‏ ‏که‏ ‏کسی‏ ‏که‏ ‏هیچ‏ ‏دوره‏ ‏خاص‏ ‏نظامی‏ ‏ندیده‏ ‏نمیتواند‏ ‏یک‏ ‏عملیات‏ ‏حساس‏ ‏مانند‏ ‏ثامن‌الائمه‏ را‏ ‏طراحی‏ ‏کند‏. متاسفانه‏ ‏نام‏ ‏طراحان‏ ‏اصلی‏ ‏این‏ ‏عملیات‏ ‏و‏ ‏عملیات‏ ‏بیت‏‌‏المقدس‏ ‏که‏ ‏افرادی‏ ‏چون‏ ‏صیاد‏ ‏شیراز‏ی‏ ‏و‏ ‏تیمسار‏ ‏بختیاری‏ ‏و‏ ‏تیمسار‏ ‏شهاب‌‏الدین‏ ‏جوادی‏‏ ‏بوده‏‌‏اند‏‏ اصلا‏ ‏برده‏ ‏نمیشود‏ ‏و‏ ‏نقش‏ ‏یگانهای‏ ‏ارتش‏ ‏نادیده‏ ‏گرفته‏ ‏میشود‏ ‏و‏ ‏‏‏از‏ ‏رشادتهای‏ ‏سرهنگ‏ ‏منوچهر‏ ‏کهتری‏ ‏چیزی‏ ‏گفته‏ ‏نمیشود‏‏. فقط‏ ‏کافی است‏ ‏یک‏ ‏لحظه‏ ‏تصور‏ ‏کنید‏ ‏که‏ ‏اگر‏ ‏هوانیروز‏ و‏ ‏نیروی‏ ‏هوایی‏ ‏و‏ ‏پدافند‏ ‏ارتش‏ ‏در‏ ‏این‏ ‏عملیاتها‏ ‏نبودند‏ ‏‏‏چه‏ ‏سرنوشتی‏ ‏دچار‏ ‏این‏ ‏عملیاتها‏ ‏میشد.» ‏http://alef

البته هیچ عقل سلیمی منکر شهامت و شجاعت بی‌بدیل نیروهای سپاه یا بسیج نیست؛ سخن این است که برای نشان دادن این شجاعت و شهامت نیازی به تحریف، تقلیل یا تخفیف نقش دیگران نیست.

شهید باقری متولد 25 اسفند 1334 است. او در زمان شروع جنگ 25 سال سن داشته و 16 ماه بعد یعنی در 27 سالگی به درجه رفیع شهادت رسیده است. باقری تا 25 سالگی تحصیلات و تجربیات مرتبطی با نقشه‌کشی و طراحی عملیات‌های جنگی نداشته است. بنابر این منطقی است که فکر کنیم در کنار این شهید بزرگوار و نابغه جنگ، افراد دیگری به خصوص از طراحان و مهندسان ارتش نیز حضور داشته‌اند که متاسفانه در این سریال نام و نشانی از آن‌ها دیده نمی‌شود.


در ادامه چنین رویکردی است که راوی به‌گونه‌ای عملیات طریق‌القدس را روایت می‌کند که گویی کل رزمندگان فقط شامل نیروهای سرداران رحیم صفوی از شمال؛ عزیز جعفری و مرتضی قربانی از جنوب می‌شده است. این درحالی است که در جبهه شمال عملیات که بیشترین پیروزی را داشته علاوه بر نیروهای سپاه، نیروهای ارتش شامل تیپ 3 لشگر زرهی 92؛ تیپ 1 از لشگر پیاده 77 و تیپ‌های 1 و 2 از لشگر 16 زرهی و گردان‌های توپخانه حضور داشته‌اند.
به طور حتم نتیجه چنین روایت‌هایی چیزی جز شکسته شدن دل عزیزان ارتشی نیست و با شعار بسیار دقیق و استراتژیک «ارتشی، سپاهی یک لشگر الهی» هم سازگار نیست.

2. ایراد بسیار مهم دیگر به روایت سریال از نقش یگانهای عملیاتی مربوط می‌شود. راوی در بخش هفتم و در تفسیر و توضیح عملیات طریق‌القدس و نشان دادن نقش نیروها به گونه‌ای عمل می‌کند که نوعی غیر واقع بینی و شاید بی انصافی در آن دیده می‌شود.

حتی اگر در این عملیات بخشی از یگانها و فرماندهان ضعف و قصوری داشته‌اند دلیل بر آن نیست که راوی مدام از گیجی و سردرگمی و بی‌نظمی آن‌ها بگوید و حکایت گم شدن سردار مرتضی قربانی و غفلت او از دیدن دشمن در نزدیکی پل سابله را با آن آب و تاب بیان کند و داستان به‌خواب رفتنش و پیدا شدنش را با آن وضعیت تمسخر آمیز روایت کند.

بهتر است شرح ماجرا را از کتاب «در کمین گل سرخ» و از زبان شهید صیاد شیرازی بشنویم:«محور جنوب‌، تلاش‌ و پشتوانه‌ای‌ برای‌ عملیات‌ محسوب‌ می‌شد. تلاش‌ اصلی‌ ما از شمال‌ بود و تلاش‌ و پشتیبانی‌ آن‌ها از پایین‌. دشمن‌ سه‌ خاکریز داشت‌. بچه‌ها خاکریزهای‌ اول‌ و دوم‌ را گرفتند ولی‌ در خاکریز سوم‌ بریدند. توان‌ از دست‌ رفت‌ و عصر شد. تا جایی‌ که‌ که‌ فرماندهی‌ آن‌ محور را احضار کردیم‌؛ برادرمان‌ عزیز جعفری‌ از سپاه‌ و سرکار سرهنگ‌ جمشیدی‌ فرمانده‌ تیپ‌ یکم لشکر 16 زرهی‌. در حین‌ این‌که‌ برایشان‌ می‌گفتیم‌: اگر امشب‌ تک‌ نکنید، وقت‌ تلف‌ می‌شود، از خستگی‌ و فرسودگی‌ به‌ خواب‌ رفتند. بعد هم‌ که‌ رفتند، دیده‌ بودند بچه‌های‌ خودشان‌ در خط‌ خوابیده‌اند. عراقی‌ها هم‌ در خط‌ خوابیده‌ بودند. شب‌ دوم‌ در محور پایین‌ یک‌ گلوله‌ هم‌ شلیک‌ نشد. از زور خستگی‌ و فرسودگی‌، دو طرف‌ از پا درآمده‌ بودند.»
حال اینکه چرا در فیلم فقط مرتضی قربانی به خواب می‌رود و اساساً روایت این موضوع به آن شکل چه ضرورتی داشته است؛ پرسشی است که کارگردان باید پاسخ دهد.

شنیدن روایت ماجرا از زبان سردار غلامعلی رشید فرمانده عملیات طریق‌القدس نیز جالب است. «بدین ترتیب عقبه دشمن در شمال کرخه بسته شد و در حقیقت رده های دوم و سوم دشمن در عمق دور زده شدند. متاثر از این تاکتیک، 19 قبضه توپ سنگین 152 میلی متری به محاصره رزمندگان اسلام درآمد. فقط فرمانده تیپ موفق به فرار شد و مقر تیپ 26 زرهی که فرماندهی جبهه شمالی منطقه عملیات را در نزدیکی شهر بستان بر عهده داشت، به تصرف درآمد. البته در این محور نیرویی از سپاه می‌جنگید که از قوی‌ترین یگانهای سپاه بود. تیپ امام حسین (ع) با کادر قوی و کارآمد چون شهید مصطفی ردانی‌پور، شهید حسین خرازی، شهید عباس کردآبادی، شهید احمد فروغی در دو محور به استعداد 2 تیپ در کنار یک تیپ از ارتش حرکت کردند. از درون رمل‌ها، روانه چزابه و بستن عقبه دشمن شدند و توانستند به خوبی و قدرتمندانه عقبه دشمن را ببندند و در ساعت 9 صبح 8 آذر 1360 رزمندگان ما بستان را آزاد کردند.» http://serajnet


جالب است که در روایت سریال از عملیات طریق‌القدس هیچ نامی از سردار شهید حسین خرازی نیست و فقط از نیروهای شمال به فرماندهی سردار رحیم صفوی صحبت می‌شود. البته این درست است که صفوی به علت پیشکسوتی به همشهریانش از جمله خرازی، ردانی‌پور، قربانی و احمد کاظمی و سایر بسیجی‌های اصفهانی سر می‌زده و نگران حال آنان بوده است؛ اما خود او درباره این عملیات می‌گوید: «...در عملیات طریق‌القدس برای نخستین بار تا عمق بیش از 20 کیلومتر به سمت دشمن پیشروی صورت گرفت. از سپاه پاسداران سه تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی حسین خرازی، کربلا به فرماندهی مرتضی قربانی و عاشورا به فرماندهی عزیز جعفری به عنوان گردان‌های خط‌شکن و رزمنده در این عملیات شرکت کردند.» http://www.ibna.ir

محسن رضایی هم درباره خاطراتش از شهید خرازی می‌گوید: «حسین خرازی از اولین چهره‌های بزرگواری بود که در جنگ من با او آشنا شدم. در عملیات ثامن‌الائمه که گزارش او را از شهید بزرگوار کلاهدوز، قائم مقام فرماندهی سپاه در فرماندهی عملیات ثامن‌الائمه، شنیده بودم؛ تصمیم گرفتم که اطلاعات بیشتری از ایشان به دست بیاورم و همین تحقیق و آشنایی باعث شد که حسین خرازی به عنوان یکی از سه فرمانده عملیات طریق القدس، آزاد‌سازی شهرستان‌های بستان و مناطق اطراف هویزه، به عنوان یکی از فرماندهان سه تیپ سپاه که تازه در همین عملیات تاسیس شده بودند، قرار بگیرد. ایشان فرمانده یک تیپ شد. آقای عزیز جعفری که الان فرمانده کل سپاه پاسداران است و آقای مرتضی قربانی هر کدام فرمانده یک تیپ شدند. تیپی که ایشان راه اندازی و فرماندهی کرد، تیپ امام حسین (ع) بود. در آن عملیات بیشترین موفقیت را تیپ ایشان توانست کسب کند و قابلیت، لیاقت و شایستگی‌های خودش را در آن عملیات توانست نشان دهد. بعد از آن، پاتک‌هایی که در چزابه شروع شد. ایشان و شهید ردانی‌پور که همکار ایشان بود، وقتی من به تنگه چزابه رفتم و آتش‌های دشمن را مشاهده کردم، دیدم که شهید خرازی، شهید ردانی‌پور را در آنجا مستقر کرده و او به خوبی جبهه را اداره می‌کند.» http://old.maslahat.ir

 

 ینکه چرا کارگردان محترم رحیم صفوی را دیده؛ اما حسین خرازی را ندیده و کوچکترین اشاره‌ای به او نمی‌کند تاسف‌آور است؟ آیا ضرورتی دارد که برای تقدیر از شهیدی از کنار شهید دیگری بگذریم؟ اگر قرار باشد هر موسسه‌ای به دلخواه خود تاریخ جنگ را به گونه‌ای خاص روایت کند؛ تا جایی که واقعیت در روایت بیان شده نادیده گرفته شود، واقعیت دفاع مقدس تحریف نمی‌شود و دل مردم و به خصوص خانواده شهدا نمی‌شکند؟ باید توجه داشت که بخشی از تاریخ دفاع مقدس را این سریال‌ها می‌سازند و عامه مردم از این طریق با تاریخ جنگ تحمیلی آشنا می‌شوند. بنابراین باید امانت‌دارانه روایت کرد.

در قسمت بعدی سریال همین بلا به سر تیپ 7 ولی‌عصر(ع) دزفول می‌آید. روایت فیلم که این تیپ کار خودش را بلد نبوده و به اهداف از پیش تعیین شده نرسیده و نیروهای تیپ محمد رسول الله را دچار مشکل کرده به اندازه‌ای یکطرفه و غیرمنصفانه است که برخی از مسئولان آن زمان تیپ مذکور را وادار به واکنش می‌کند. حبیب سعیدفر، جانشین اطلاعات تیپ7 دزفول در اعتراض به تحریفات این سریال می‌گوید: «روزهای قبل از عملیات بود. من جانشین اطلاعات تیپ 7 ولی‌عصر بودم. حسن باقری از نحوه شناسایی‌ها ناراحت بود و رفته بود پیش احمد سوداگر، حاج احمد گفته بود مسئول شناسایی‌ها آقای سعیدفر است. حسن باقری آمد و خیلی عصبانی به من گفت چرا شناسایی‌هایتان را تمام نمی‌کنید؟ بچه‌های لشکر 27 تمام کرده‌اند. گفتم ما شیوه خودمان را داریم. اینجا با منطقه کردستان فرق می‌کند. دشمن روی دشت تسلط دارد. نمی‌شود به شیوه کردستان عمل کرد، مواضعمان لو می‌رود، ما اینها را تجربه کرده‌ایم. درحالی که باقری قانع نمی‌شد گفت شیوه شما برای شناسایی چیست؟

گفتم ما هر شب فقط بخشی از کار را شناسایی می‌کنیم. مثلا امشب 30 درصد فرداشب 60 درصد و شب دیگر 100 درصد. اما دو شب قبل از عملیات به هیچ وجه شناسایی نمی‌کنیم. حسن گفت آمدیم عراق در این دو شب مواضعش را تغییر داد. گفتم یک شب قبل از عملیات تعداد محدودی می‌رویم فقط مواضعمان را چک می‌کنیم.

آن روز دعوا با حسن باقری تمام شد و حسن قانع نشد. من هم به حسن گفتم ما شیوه بچه‌های تیپ27 محمد رسول الله را قبول نداریم. آنها با نحوه عملکردشان مواضع ما را لو می‌دهند و دشمن از تحرکات ما با خبر می‌شود. من به حسن گفتم این کار را نکنید بچه‌ها را به کشتن می‌دهید. دشمن متوجه تحرکات نیروهای اطلاعات عملیات تیپ 27 محمد روسول الله شده بود و هیچ واکنشی از خود نشان نداده بود. به همین خاطر مواضع خودی لو رفته بود و نیروی‌های تیپ 27 متوجه نشده بودند.

عراق شب عملیات سر خاکریزش تیربار کاشته بود و بچه‌های اطلاعات تیپ 27 متوجه نشده بودند. لذا روز عملیات یک گردان از تیپ 27 که در سمت چپ محور عملیات عمل می‌کرد توسط همان تیربار در سطح دشت زمینگیر شد و تقریبا تمام گردان منهدم شده بود. لذا عراقی‌ها از خلاء ناشی از این تلفات استفاده کرده و از سمت چپ به نیروهای تیپ 7 ولیعصر حمله می‌کند طوری که ما مجبور شدیم موقتا 2 کیلومتر عقب نشینی کنیم. اما نهایتا دوباره حمله کردیم و خودمان را سر جاده اهواز خرمشهر رساندیم. نیروهای اطلاعات تیپ 27 از همان ابتدا شناسایی خود را تمام کرده بودند و هر شب نیروهای عمل کننده را جهت توجیه روی جاده می‌بردند که این موجب لو رفتن معابر می‌شد. این موضوع را ما به حسن باقری تذکر دادیم ولی عدم آشنایی با اصول حرفه‌ای اطلاعات و شناسایی در دشت موجب لو رفتن معابر سمت چپ تیپ 7 دزفول شده بود. نتیجه این نوع عملکرد را مصرانه به حسن باقری تذکر میدادم ولی به نظر می‌رسید خود حسن هم تحت تاثیر بچه‌های تهران بود. به همین خاطر در صبح عملیات با ملاقاتی که در کنار جاده با حسن داشتم، نتیجه نحوه‌ی غلط شناسایی بچه‌های تیپ 27 را به او نشان دادم. یک گردان از تیپ 27 تهران که بنا بود با تیپ 7 دزفول الحاق کند تماماً زمین‌گیر شدند و دلیل آن چیزی نبود جز شناسایی غلط و تیربارهای دشمن و نه دیر رسیدن بچه‌های تیپ 7 دزفول. اساساً نرسیدن تیپ 7 دزفول به هیچ وجه واقعیت ندارد و نحوه عملکرد بچه‌های تهران موجب این اتفاق شد.» http://www.alefdezful

مجددا تاکید می‌شود که هدف این مقاله آن نیست که نشان دهد حق با این تیپ است یا با آن گردان. همانطور که در سطور بالا بیان شد تفاوت اصلی این گونه مستند با گونه‌های دیگر در بیان امانت‌دارانه از واقعیت است. برای ماندن در گونه مستند ضروری بود تا کارگردان محترم همانطور که با سردار محسن رضایی و سردار رحیم صفوی مصاحبه کرده و نظر آن‌ها را جویا شده، نظر فرماندهان دیگر حاضر در همان عملیات‌ها مانند مرتضی قربانی یا حبیب سعیدفر را هم جویا می‌شد.(برای آگاهی دقیقتر از این عملیات نگاه کنید به: «نبرد طریق‌القدس» نوشته امیر رزاق‌زاده)

3. آخرین آسیب به نحوة شخصیت‌پردازی و اسطوره‌سازی این سریال برمی‌گردد. قدردانی از یک شهید بزرگوار اگر به قیمت شکستن دل خانوادة شهدا و دل سایر سربازان باشد، ارزش که ندارد هیچ، ضد ارزش و بی‌اخلاقی هم محسوب می‌شود. متاسفانه روایت کارگردان سریال از عملیات‌ها بیشتر به فیلم‌های هالیودی شبیه است. براساس روایت فیلم در بیشتر عملیات‌ها نیروها سردرگم، ناامید، خسته و حتی تنبل هستند؛ اما با حضور فیزیکی سردار باقری ناگهان همگی نظم و سروسامان می‌گیرند و به هوش می‌آیند. راوی؛ منطقة عملیاتی را با پراکندگی‌ هزاران نفر در منطقه‌ای گسترده آن هم زیر آتش شدید دشمن با محیط مدرسه و کم کاری چند معلم و شلوغی چند کلاس درس اشتباه گرفته و می‌خواهد با دادن نقش مدیر یکه‌تاز به شهید باقری، سرو ته داستان را هم بیاورد.

این چه روایتی است که به خواننده القاء می‌کند پیروزی در عملیات‌های موفق مانند طریق‌القدس فقط بخاطر رشادت‌های شهید باقری و گوش دادن به فرمان‌های او و عدم پیروزی در عملیات ناموفق مانند عملیات رمضان؛ به‌دلیل کم‌کاری فرماندهان گردان و گوش نکردن به نصیحت‌های شهید باقری است؟

متاسفانه این نوع قهرمان‌پروری با سخنان برادر شهید باقری کامل می‌شود و ایشان به دفعات از برق نگاه و عصبانیت سردار و داد زدن او بر سر دیگران و سکوت مطلق دیگران حکایت می‌کند. کارگردان فیلم آقای مهدویان در مصاحبه‌ای با افتخار می‌گوید: پدری تعریف می‌کرد پسرش پس از مستند آخرین روزهای زمستان، عکس‎های خواننده‎‎های راک را از دیوار اتاقش کنده بود و یک عکس تمام‎قد از حسن باقری پیدا کرده بود و زیرش هم به فینگلیش نوشته بود «عشق من، سلطان حسن باقری» http://www.mashreghnews

این قهرمان‌پروری هالیودی در بخش‌های مختلف فیلم دیده می‌شود. برای مثال عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر به گونه‌ای روایت می‌شود که گویی سردار باقری خرمشهر را آزاد کرده است. همین پروژه در فضای اینترنت و توسط گروهی با نام مستعار «گردان وبلاگی کمیل» نیز دنبال می‌شود. این گروه مجازی در وبلاگی با نام «سردار شهید حسن باقری» مطلبی با عنوان «فاتح بزرگ خرمشهر» منتشر می‌کنند که در آن آمده است: «اینگونه بود که در ساعت 13:50 دقیقه روز سوم خرداد ماه یکهزار و سیصد و شصت و یک، سرانجام پس از چند روز نبرد سخت، خرمشهر شهر لاله‌های خونین به دست پرتوان رزمندگان مخلص و جان بر کف اسلام فتح شد و آنها با آب و جارو کردن مسجد جامع نماز شکر را در آن به جای آوردند.
خبر فتح خرمشهر در ساعت 16:30 دقیقه همان روز از رادیو جمهوری اسلامی پخش گردید و سراسر میهن اسلامی غرق شادی و سرور و تبریک با شربت و شیرینی میان مردم گردید. نام سردار بزرگ اسلام «حسن باقری » تا ابد به عنوان فاتح بزرگ خرمشهر در تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در ثبت است.» http://www.afshordi.blogfa.com

در این سریال علاوه بر حذف خرازی از عملیات طریق‌القدس، سردار شهید احمد کاظمی هم از عملیات بیت‌المقدس حذف می‌شود. سردار قالیباف در یادآوری آن دوران می‌گوید: «خاطرم هست در منطقه اهواز مستقر بودیم. من اولین باری که رفتم آبادان، فعال‌ترین جبهة آن جا فیاضیه بود؛ جایی که اگر عراقی‌ها یک تنه حمله می‌کردند آن جا را می‌گرفتند؛ می‌توانستند محاصره را کامل کنند و موجب سقوط آبادان شوند. وقتی که رفتم آن جا، دیدم یک تعداد از بچه‌های اصفهان آن جا مستقر و برای اولین بار مرتضی قربانی را دیدم و هم چنین احمد کاظمی را که از فعال‌ترین نیروها بود. کم کم ارتباط ما درگلف بیش‌تر شد. در گلف احمد کاظمی، حاج آقا اسدی، حسن باقری، آقای صفار، رستمی و خیلی از بچه‌های دیگر رفت و آمد می‌کردند. می‌توانم بگویم اوج دوستی‌ام با احمد بعد از عملیات ثامن الائمه(ع) بود که جبهه‌ها مدیریت خوبی پیدا کرد. یگان‌ها سر و سامانی گرفتند.

ویژگی‌های احمد کاظمی در هر عملیات با شهید خرازی و شهید باکری در روحیه، نوع تصمیم‌گیری و نوع طراحی‌شان بود؛ مثلاً در آزادسازی خرمشهر انصافاً باید گفت احمد بین فرماندهان، مهم‌ترین نقش را داشت. احمد کاظمی بود که از محور دژ بالای شلمچه عمل کرد و از سمت پل عرایض، پل نو و شهرک ولیعصر(ع) عقبة عراقی‌ها را به طرف شلمچه و به عراق بست. اگر بگوییم احمد فاتح خرمشهر بود، هرگز حرف گزافی نگفته‌ایم و حق احمد است. یا در عملیات فتح المبین؛ دور بزرگی به طول سی کیلومتر پشت دشمن زد و توپخانه‌های‌شان را محاصره کرد. یادر عملیات والفجر چهار همین طور.» http://www.havadar

در پایان بر دو نکته باید تاکید کرد:

نخست؛ اساسا میان قهرمان واقعی و قهرمان هالیودی تفاوت‌های بسیاری است. رزمندگان ایرانی از جنس مردم بودند و قهرمانی‌شان از این بابت نبود که توانایی نابود کردن دشمن را یک تنه (مانند رمبو) داشتند. رزمندگان ما ریشه در واقعیت تاریخ ایران و مردم دارند. قهرمانند به دلیل نوع کنش‌هایشان و نه صرفا نتیجه کنش‌هایشان. برای مثال مرحوم تختی نامش ماندگار نشد بدین خاطر که در تمام مسابقات پیروز میدان بود بلکه بخاطر منش و کردارش پهلوان ایران ماند. تمام رزمندگان ما بخاطر عادی بودنشان و مردمی ماندشان در تاریخ ماندگار هستند و نه بخاطر فرا انسانی بودنشان. شهید باقری درست به همین دلیل ماندگار است و نه آن گونه که این مجموعه از وی یاد می‌کند. آسیب آن است که رزمندگان را از صورت واقعی و مردمی‌شان به صورت اسطوره‌ای و شکست ناپذیری تحویل نماییم. ما هیچ نیازی به قهرمانان فرا انسانی نداریم چرا که از واقعیت فاصله دارند. بنابراین اشکال کانونی این مستند در روایت قهرمان‌گرایانه است.

 رای روشن‌تر شدن موضوع فرض کنید همین موسسه بخواهد با محوریت شهید خرازی یا کاظمی یا سردار قربانی از عملیات آزادسازی بستان و خرمشهر بگوید، آن وقت مخاطب با دو واقعیت کاملا مجزا روبرو می‌شود که هر یک از روایت‌ها دارای قهرمانی فراانسانی است ولی نمی‌تواند تک تک این روایت‌ها را با واقعیت تطبیق و پیوند دهد. لازمه روایت قهرمانانه، ارایه یک قهرمان اسطوره‌ای یا هالیودی و در ذیل آن رزمندگانی غیر اسطوره‌ای است که معمولا اشتباه می‌کنند. به بیان دیگر با این سبک از روایت مستندگونه، فقط یک مجموعه را می‌توانید ارایه کنید. مجموعه‌ای که از واقعیت رخ داده، فاصله دارد. اما در روایت واقعیت‌گرایانه همه عناصر در یک بسامد عادی حاضر هستند و راوی می‌تواند از زاویه هر یک از عناصر روایت را ارایه کند و مخاطب نیز با پی‌گیری روایت از زاویه‌های مبتنی بر عناصر مختلف از واقعیت رخ داده فاصله نمی‌گیرد.

خلاصه آن که در این مجموعه، واقعیت در جاهایی نادیده یا تحریف شده است. علت این تحریف یا نادیده انگاشتن باز می‌گردد به روایت قهرمانانه از شخصیت اصلی مستند. روشن است این نوع از روایت باوجود جذابیت فراوان برای نسل جوان، که البته در جنگ حضور نداشته است، آسیب‌زاست.

دوم؛ پرسش این است که با کم‌رنگ کردن نقش ارتش و نقش بخشی از نیروهای سپاه چه عایدمان می ‌شود؟ اگر قرار است فاتح بزرگ خرمشهر شهید بزرگوار حسن باقری باشد؛ پس تکلیف دل شکستة سایر خانوادة شهدا چه می‌شود؟ تکلیف شهدای استان کرمانشاه، مرکزی، سمنان و... که سر قبر خیلی‌هاشون نوشته شده «عملیات بیت‌المقدس» چه می‌شود؟ اگر اصفهانی‌ها با 27 درصد شهدای کل این عملیات به درستی نگفته‌اند و نخواهند گفت خرمشهر را ما آزاد کردیم؛ دلیل بر این نیست که کسان دیگری مستقیم و غیرمستقیم چنین ادعایی بکنند. تمام کسانی که به جبهه رفته‌اند با خدا معامله کرده‌اند و البته ما را تا ابد شرمنده و مدیون خود کرده‌اند. اینکه امروز کسی مدعی سهم آنان شود کار پسندیده‌ای نیست و باید هرچه زودتر جلوی چنین آسیب‌هایی گرفته‌شود.

به‌راستی اگر شهید باقری زنده بود دربارة این سریال چه می‌گفت؟ شهید سردار باقری همرزم شهیدانی مانند شهید سردار قربانعلی عرب، قائم مقام لشگر 14 امام حسین (ع) است. برادر این شهید بزرگوار می‌گوید: «در منطقه بودم که خبر مجروح شدن قربانعلی را برایم آوردند. خود را به بیمارستان رساندم و چند روزی کنارش ماندم...در یکی از روزها استاندار اصفهان همراه هیأتی برای عیادت از او به بیمارستان آمدند و در مورد حماسه آفرینی‌ها و فداکاری‌های قربانعلی صحبت کردند و او را مورد تکریم و تمجید قرار دادند. پس از رفتن آنها، دیدم که چشمان قربانعلی پر از اشک شده و او به شدت گریه می‌کند. پرسیدم: چرا گریه می‌کنی؟ مگر فراموش کردی که گریه برای بخیه‌هایت مضر است؟ پاسخ داد: من با چشم خود شهادت و رشادت رزمندگان را در شب عملیات دیده‌ام و بسیاری از آنها در کنار خودم به شهادت رسیدند. کار اصلی بر دوش آنهاست آن وقت نام و افتخارش را به من می‌دهند. آخر فردای قیامت چگونه جواب شهدا را بدهم؟!» http://mokhaberat14.

شهدا فقط متعلق به خانواده و شهر خود نیستند آن‌ها متعلق به همه هستند و همه مدیون آن‌ها هستیم. خدا کند که با رفتن زمستان پیش آن‌ها رو سیاه نشویم.

 --------------------------------------------------------------------------------

‏http://alef.ir/vdcgqz9x3ak9zz4.rpra.html?200016

http://www.alefdezful.blogfa.com/post-65.aspx

http://www.mashreghnews.ir/fa/news/233941

http://serajnet.org/userfiles/defaaa/khatereh/new_page_5.htm

http://www.ibna.ir/prtfmxdm.w6d1yagiiw.html

http://old.maslahat.ir/Printable.aspx?p=1cb86a3a-beac-44e9-8626-c41252ab7384

http://www.afshordi.blogfa.com

http://www.havadar.ir/content/detail_20894.html

http://mokhaberat14.blogfa.com/1392/04/4

 ______________________________________________________________

منبع:وبسایت خبری- تحلیلی عصر ایران (نظام بهرامی کمیل، محمد رضا خطیبی‌نژاد)
 

جنگنده نشر، کرکس اسرائیلی

$
0
0

هنگامی که به تاریخ جنگهای اعراب و اسرائیل  می نگرید، به اسم جنگنده ناآشنایی موسوم به «نشر» بر می خورید. تولید این جنگنده در سالهایی که اسرائیل با دولتهای عربی، دست و پنجه نرم می کرد و دچار مشکلات فراوانی برای تهیه ادوات و هواپیماهای نظامی مورد نیاز خود بود، بسیار قابل توجه است. این راهی بود که اسرائیل پیمود تا بخشی از هواپیماهای نظامی مورد نیاز خود را بتواند در داخل تولید کند.

نشر (به انگلیسی Nesher) که در زبان عبری به معنای کرکس است، اولین جنگنده ای بود که در اسرائیل تولید شد و با تولید بسیار موفق این جنگنده،‌ راه برای ساخت جنگنده های پیشرفته تر «کفیر» و «لاوی» هموار گشت.
در آن زمان، نیروی هوایی اسرائیل (IAF) ملاحظه کرد که این جنگنده، به طور موقت، توان نیروی هوایی را به میزان قابل ملاحظه ای بالا می برد. در واقع تولید و ورود به خدمت این جنگنده، یک دوره میانی قبل از در سرویس قرار گرفتن جنگنده های پیشرفته تر نظیر «لاوی» بود. تجربیات حاصل از تولید و استفاده از «نشر» راهگشای خوبی برای پیشرفت صنایع هواپیماسازی اسرائیل گشت.

 

نشر از نمای روبرو

 در آن زمان، قرار بود با ورود به خدمت جنگنده های بهتر، هواپیماهای نشر بازنشسته شوند. نشر 10 سال در نیروی هوایی اسرائیل با موفقیت تمام، انجام وظیفه کرد تا به نقطه اوج خود– یعنی نبرد یام کیپور (1973) – رسید و در آن جنگ بود که پیروزیهای فراوانی در نبردهای هوایی و حمله به اهداف زمینی اعراب، کسب کرد.

تاریخچه عملیات جنگی

اولین جنگنده‌ نشر که رسما به اولین اسکادران عملیاتی نیروی هوایی تحویل شد به تاریخ می 1971 (اردیبهشت 1350) در پایگاه هوایی Hatzor فرود آمد و توسط خلبان باسابقه نیروی هوایی – دنی شاپیرا – مورد آزمایش قرار گرفت. به دلیل درگیری اعراب و اسرائیل، دولت فرانسه از تحویل مابقی میراژ3 های خریداری شده خودداری کرده بود، از این رو در طول ماههای بعد و با موفق بودن طراحی این جنگنده، تعداد دیگری از این جنگنده به اسکادرانهای ناقص میراژ3 اضافه شدند تا اسکادرانهای میراژ3، توان عملیاتی خود را بازیابند.

بسیاری به دلیل شباهت بسیار زیاد این جنگنده با میراژ۳، بر این عقیده هستند که این جنگنده، کپی ای از میراژ۳ فرانسوی است. هنگامی که تعداد قابل ملاحظه ای از نشرها در IAI (کارخانجات هواپیماسازی اسرائیل) تولید شد، دو اسکادران، منحصرا (بدون میراژ3) از نشرها، تشکیل یافت. اولین اسکادران در پایگاه هوایی Etzion به تاریخ سپتامبر 1972 و دیگری به تاریخ مارس 1973 در پایگاه هوایی Hatzor استقرار یافتند.
با شروع جنگ یام کیپور به تاریخ اکتبر 1973، نیروی هوایی اسرائیل، 40 فروند نشر در سه اسکادران (یک اسکادران اولیه و دو اسکادران جدید) در خدمت داشت.

یک فروند نشر بر فراز بلندیهای جولان

اگرچه نشر در اصل برای حملات علیه اهداف زمینی طراحی شده بود، ولی در ضمن جنگ، برای نبردهای هوایی نیز از آن استفاده شد. در آن زمان فرمانده نیروی هوایی، تصمیم گرفت تا از جنگنده های F-4D (فانتوم) و «اسکای هاوک»  بر علیه اهداف زمینی استفاده کند و از جنگنده های میراژ3 و نشر برای نبرد با هواپیماهای دشمن و ایجاد برتری هوایی در مناطق درگیری، بهره ببرد.

نبرد یام کیپور (1973)

در طول نبرد یام کیپور، نشرها به خوبی از عهده وظایف خود برآمدند،‌ تعدادی زیادی از میگها و سوخوهای اعراب را به راحتی ساقط کردند و نشان دادند که جنگنده ای بسیار خوب و  نسبت به میگهای21 مانورپذیرتر هستند، ضمن اینکه از نظر کیفیت قطعات تولیدی نیز در سطح بسیار مناسبی بودند.
مطابق آماری که بلافاصله پس از اتمام جنگ انتشار یافت، نشرها در 117 نبرد هوایی در جنگ یام کیپور شرکت جسته بودند که شامل 65 نبرد هوایی در سوریه و 52 نبرد در مصر بود. 227 هواپیمای دشمن در این نبردهای هوایی ساقط شده بودند که در مقابل تنها 6 فروند جنگندهء ‌نشر سرنگون شده بود که این 6 جنگنده نشر نیز در ماموریت شناسایی بودند و توسط پدافند زمینی مورد هدف قرار گرفته بودند.
در این میان، اسکادران نشر متعلق به پایگاه هوایی Etzion سرآمد بقیه بود و 42 هواپیمای اعراب را ساقط کرده بود و تنها یک فروند هواپیمای نشر از دست داده بود.

 

جنگنده  Dagger B که یک گونه صادراتی از نشر بود

نشرها در عملیات شناسایی – ضربتی چندان موفق نبودند. آنها فقط در چند ماموریت زمینی شرکت داشتند: حمله به اهدافی در بلندیهای جولان و نقاطی در نوار غزه. عملیات در آن مناطق، بسیار سنگین و فشرده بود و هر خلبان نیروی هوایی، می بایست در طول هر روز، چندین عملیات جنگی را انجام می داد.

 نبرد یام کیپور، ثابت نمود که تقویت نیروی هوایی با جنگنده های نشر، چقدر موثر بوده است و مقامات وزارت دفاع را بسیار متقاعد کرد که به تولید و توسعه این جنگنده در IAI (صنایع هواپیماسازی اسرائیل) ادامه دهند.
با ورود جنگنده های «کفیر» به خدمت، به تدریج از نقش عملیاتی نشرها کاسته شد. سپس در اواخر سال 1976، همه ‌جنگنده های نشر در قالب دو اسکادران ادغام شدند و به پایگاه هوایی Eitam (جنوب صحرای سینا) انتقال یافتند.
در اواخر دهه 1970، با تولید انبوه جنگنده «کفیر»، هواپیماهای نشر و میراژ3 با کفیر جایگزین شدند.

 

جنگنده Dagger نیروی هوایی آرژانتین (جولای 1981)

«کفیر»  از نشر بسیار پیشرفته تر دارای عملکردی بهتر و سیستمهایی  بسیار پیچیده تر و کارآمدتر از نشر بود و با وجود کفیر سرمایه گذاری در جهت ارتقاء سیستمهای نشر، معقول و اقتصادی به نظر نمی رسید.
در سال 1981، کفیر به طور کامل، جای نشر را در نیروی هوایی گرفت و جنگنده های نشر جهت فروش به دیگر کشورها، مورد نوسازی و تعمیرات اساسی قرار گرفتند.
نشرها به کشور آرژانتین فروخته شدند که در آنجا با نامگذاری مجدد، به نام Dagger (به معنای خنجر) شناخته شدند و در چند عملیات موفق علیه انگلستان در جنگ فالکلند (1982) شرکت جستند.

   

مشخصات فنی جنگنده نشر


ماموریت اولیه: جنگنده تک سرنشینه چندماموریته
سازنده: اسرائیل

تاریخچه خدمتی
نخستین پرواز: 1971
ورود به خدمت: 1972
بازنشستگی: 1977 در اسرائیل و 2012 در آرژانتین

ابعاد
طول: 15.55 متر
فاصلهء دو سر بالها: 8.22 متر
ارتفاع: 4.25 متر


مقدورات
حداکثر سرعت: 2.1 ماخ = 2400 کیلومتر بر ساعت
سقف پرواز خدمتی: 17000 متر
برد: 1300 کیلومتر

وزن
وزن خالی: 6600 کیلوگرم
حداکثر وزن قابل بار گذاری شده: 13500 کیلوگرم

پیشرانه
موتور Atar 09 ساخت اسنکما (فرانسه) با کشش 4280 کیلوگرم

تعداد ساخته شده: 61 فروند

 

در همین رابطه بخوانید:جنگنده های ساخت اسرائیل

________________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

military.blogfa.com

centralclubs.com

چگونه میگ 25 عراقی شکار اف 5 ایرانی شد؟

$
0
0

خاطره ای از سرهنگ خلبان حسین شعبانی

 

بعداز ظهر روز 12 تیر ماه سال 1365 درحالی که گردان پروازی را ترک می نمودم، روی تابلوی مخصوص برنامه های پروازی نام خود را دیدم که بر طبق آن می بایستی از طلوع آفتاب فردا به عنوان لیدر دسته دو فروندی، در آماده باش باشم تا در صورت تجاوز هوایی دشمن به سرعت به پرواز درآییم.
آن روز نسبت به روزهای قبل کمی دیرتر گردان را ترک کردیم؛ زیرا جلسه خاصی جهت توجیه نحوه عملیات درگیری هوایی دو فروند از هواپیماهای خودی با هواپیماهای متجاوز دشمن که چند ساعت قبل اتفاق افتاده بود، تشکیل شده و خلبانان رویدادهای این نبرد را تشریح می نمودند. آرزو می کردم که به جای آنها بود. اصولا بالاترین افتخار برای یک خلبان شکاری، سرنگون نمودن هواپیمای شکاری دشمن در نبردهای هوایی می باشد.
با این افکار به خانه رسیدم و تا پاسی از شب در جست وجوی راه حل های عملی برای کسب توفیق در نبردهای هوایی به سر بردم. ساعت شماطه دار را برای ساعت چهار بامداد تنظیم نمودم و در خیال پرواز فردا خواب چشمانم را در ربود.

با شنیدن صدای زنگ اسکرامبل آماده پرواز شدیم

سحرگاه روز بعد با شنیدن صدای خودروی سرویس مخصوص خلبانان، آماده از خانه خارج شدم و پس از چند دقیقه با دریافت چتر نجات و کلاه پرواز، خود را به اتاق خلبانان آماده رساندم و پس از انجام توجیه و هماهنگی پرواز با خلبان همراه، آمادگی خود را به پست فرماندهی اطلاع دادم. هنوز لحظاتی نگذشته بود که صدای آژیر مخصوص اعلام اسکرامبل برای پرواز فوری هواپیماهای آماده در فضای اتاق طنین افکند. به سرعت خود را به هواپیما رساندم و با کمک پرسنل فنی آماده پرواز شده و پس از روشن کردن سریع هواپیما و آزمایش دستگاه های الکترونیکی، متوجه شدم که یکی از دستگاه ها شرایط استاندارد را ندارد. ناچار بودم هواپیما را تعویض کنم. مجددا پس از چند دقیقه برای پرواز آماده شدم. اکنون از زمان اعلام آژِیر 9 دقیقه گذشته بود و بیم آن داشتم که نتوانم به موقع با هواپیماهای دشمن برخورد کنم؛ لذا سریعا با کسب اجازه پرواز از برج مراقبت در دل آسمان کبود غوطه ور گشتم.

  
به سرعت به پرواز درآمدیم

برج مراقبت ما را به فرکانس رادار هدایت نمود. افسر مسئول رادار سوال کرد: آیا آمادگی کامل برای اجرای ماموریت دارید؟
طبیعی بود که پاسخ مثبت می باشد. صدای هیجان زده و غیر عادی افسر کنترل کننده رادار، احساس عجیبی در من به وجود آورد. حدس زدم که هواپیماهای دشمن در حوزه دفاعی ما نفوذ کرده و احتمال درگیری زیاد است. از خلبان شماره 2 خواستم تا موشک ها و مسلسل های هواپیمای خود را سریعا آزمایش و نتیجه را اعلام کند. خودم هم همین کار را کردم و کلید مسلسل را در حالت آماده شلیک قرار دادم.
با یک نگاه سریع آلات دقیق و نشان دهنده های سوخت هواپیما را چک کردم، همه چیز در حالت عادی بود. تنها تعجب من از این بود که چرا کنترلر رادار ما را به ارتفاع 12000 پایی راهنمایی نموده؟ زیرا معمولا برای مقابله با تجاوز هوایی دشمن همیشه در ارتفاعات پایین تر پرواز می کردیم.
آفتاب هنوز به طور کامل در آسمان نتابیده بود و من غرق در افکار درگیری با دشمن بودم. کنترلر رادار اعلام نمود که به سمت شمال پرواز کنیم لذا با یک گردش تاکتیکی خود را در موقعیت رو به شمال قرار دادیم. لحظه ای نگذشته بود که مجددا دستور داد از چپ به سمت جنوب حرکت کنیم. این کار هم با انجام دو گردش 90 درجه تاخیری امکان پذیر شد. هنوز 90 درجه اولی تمام نشده بود که اعلام نمود هدف در 13 مایلی مقابل شما و در ارتفاع بالا درحال پرواز است. به خلبان شماره دو گفتم که هر گاه هدف را دید اطلاع دهد، سپس با استفاده از پس سوز شروع به اوج گیری نمودیم. به خلبان شماره دو تاکید کردم که از من جدا نشود و کاملا مراقب باشد.

 
هواپیمای دشمن را که یک میگ 25 بود دیدم ولی ...

در همین لحظه هواپیمای دشمن را مشاهده نمودم. فاصله ام با هدف زیاد بود. نمی توانستم از او چشم بردارم. شماره دو را در جریان موقعیت هدف قرار دادم. به دقت دستورالعمل های درگیری هوایی را انجام داده و باک سوخت خارجی هواپیما را رها کردم تا قابلیت مانور بیشتری کسب کنم. کنترلر رادار مرتبا با صدای هیجان زده ای فاصله ما را با دشمن گزارش داده و هر بار تاکید می نمود دقت کنید هدف شما یک هواپیمای میگ25 است.

به فکرم رسید که چون هواپیمای دشمن مجهز به سیستم هشدار دهنده پیشرفته ای است، قفل نمودن رادار هواپیمایم روی آن باید در حداقل فاصله و در آخرین لحظات انجام شود تا هرچه ممکن است او دیرتر متوجه حضور ما در اطراف خود گردد. برنامه را به گونه ای تنظیم نمودم که همزمان با انجام قفل راداری بر روی او، موشکم را نیز پرتاب کنم. تمام این موارد را به هواپیمای شماره دو نیز اطلاع دادم.
در یک لحظه مناسب، دشمن را در صفحه رادار قفل نمودم و با دریافت علایم پرتاب موشک حرارتی، دگمه را با انگشت فشردم. موشک رها نشد! فرصت بسیار کم بود و فاصله هر لحظه کم تر می شد. می دانستم که هواپیمای میگ – 25 در ارتفاع بالا قابلیت مانور خوبی دارد و از شتاب زیاد و موتورهای بسیار قوی برخوردار است.

هواپیمای دشمن را مورد هدف قرار دادم

درنگ جایز نبود. به سرعت سوئیچ مسلسل را در اختیار گرفتم. هواپیمای دشمن که اکنون با دریافت علایم هشدار راداری متوجه قفل رادار من شده بود، گردش شدیدی را به راست آغاز نمود. دستگاه نشانه روی را روی او تنظیم نمودم و شروع به شلیک کردم که نتیجه ای حاصل نشد. با یک مانور حساب شده، دستگاه نشانه روی را در فاصله کوتاهی جلوتر از هواپیمای دشمن قرار داده و شلیک رگبار مسلسل را مجددا آغاز نمودم. در این لحظه فراموش نشدنی، آتش و دود فراوانی از بال سمت راست او زبانه کشید. قصد داشتم چنانچه موفق به سرنگونی او نشوم، به هر طریق ممکن اجازه خروج از مرزهای هوایی کشور را به او ندهم. در آن لحظات در چنان وضع روحی بودم که حتی اگر لازم می شد با مورد اصابت قرار دادن او توسط هواپیمای خودم، این کار را می کردم. خیلی هیجان زده بودم. بی اختیار به شماره دو گفتم:
- چه طور بود؟
او هم صادقانه جواب داد:
- از این بهتر ممکن نیست.
کنترلر رادار با خوشحالی این موفقیت را تبریک گفت.


با دست به خلبان عراقی هشدار دادم بیرون بپرد

برای لحظاتی خود را به هواپیمای دشمن که اینک مانند پرنده شکسته بالی پرواز می نمود، نزدیک و نزدیک تر کردم. خلبان دشمن کاملا مرا می دید. حالت پروازش عادی نبود و هواپیما با شیرجه ملایمی به سمت زمین رفته و تدریجا ارتفاع کم می نمود. درحالی که شعله های آتش حدود 15 متر به دنبال او زبانه می کشید، با علامت دست به خلبان عراقی گفتم که خود را نجات دهد ولی او فقط نگاهم می کرد. در همین لحظات بود که کنترلر رادار به ما اطلاع داد یک هواپیمای دیگر دشمن از پشت سر، ما را تعقیب می کند. با یک نگاه سریع به سوخت باقی مانده هواپیما و این که در صورت درگیری فشنگی هم ندارم تا نثار دشمن کنم و چنانچه درگیری هوایی توسعه پیدا کند به هیچ وجه قادر به حمایت و پشتیبانی از هواپیمای شماره دو نخواهم بود، ناچار تصمیم به مراجعت گرفتم. خط دود سیاهی از هواپیمای آسیب دیده دشمن در آسمان مشاهده می شد. ارتفاع ما 29000 پا بود. در اندک زمانی ارتفاع خود را به 5000 پا رساندم و برای نشستن آماده شده و به سمت فرودگاه ادامه مسیر دادیم. وقتی هواپیما را پارک کرده و به اتاق مخصوص آلرت رسیدیم، دوستانم مرا در آغوش فشردند و فرمانده پایگاه نیز به من تبریک گفت و اعلام نمود هواپیمای دشمن سرنگون شده و عملیات وسیعی از سوی دشمن برای یافتن خلبان آن در جریان است.
ساعتی بعد یکی از اساتید پروازم در سال های دور که در مرکز فرماندهی نیروی هوایی خدمت می نمود، تلفنی تماس گرفت و تبریک گفت و اظهار داشت که این انتظار را از تو داشتم. این جمله برای من بسیار غرور آفرین و دوست داشتنی بود. آن روز را هرگز فراموش نمی کنم.

  
مصاحبه با خلبانان F-5E درباره ماجرای سرنگونی میگ 25 عراقی

رژیم جنایتکار عراق هر گاه طعم تلخ شکست را از رزمندگان کفر ستیز اسلام می چشد، با بکارگیری خلبانان مزدور دیگر کشورها دست به بمباران مناطق مسکونی و اقتصادی کشورمان می زند. طبق اسناد منتشره و به اعتراف فرمانده وقت نیروی هوایی عراق سپهبد حمید شعبان 130 نفر از خلبانان مزدور مصری در حمله به بمباران شهرها و مناطق اقتصادی کشورمان شرکت داشته اند. در این رابطه خلبانان شجاع نیروی هوایی ساکت ننشسته اند و به حملات آنها پاسخ دندان شکنی داده اند و در چندین عملیات برون مرزی، منابع اقتصادی و صنعتی عراق را مورد حمله مکرر هواپیمای خود قرار داده اند و یا هواپیماهای متجاوز عراقی را در آسمان میهن اسلامی سرنگون کرده اند. دو تن از تیزپروازان صحنه نبرد حق علیه باطل مستقر در یکی از پایگاه های نیروی هوایی در غرب کشور، یک فروند هواپیمای دشمن از نوع میگ 25 را به وسیله جنگنده اف 5 شکار کردند که این حماسه را از زبان خودشان نقل می کنیم.


خلبان اول

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و امت شهید پرور ایران و با سلام به ارواح پاک شهدای جنگ تحمیلی بالاخص شهیدان به خون خفته نیروی هوایی. بایستی عرض کنم در تاریخ 13 تیرماه سال 1365 ماموریت آلرت به عهده من و دوست خلبانم گذاشته شده بود. صبح زود به محض رسیدن به محل کار از ما خواسته شد تا برای مقابله با هواپیمای دشمن که وارد خاک کشورمان شده بود، به پرواز در آییم. بعد از بلند شدن از زمین رادار از ما خواست که خیلی سریع خود را به هدف برسانیم. چرا که خلبان بزدل دشمن قصد حمله به یک هواپیما از نوع مسافربری را داشت و می خواست با این کار جنایت دیگری را مرتکب شده و فاجعه ای برای مملکت ما بوجود آورد. من با هماهنگی رادار دست به انجام یک سری مانور و تاکتیک هایی زدم و هواپیمای دشمن را با چشم رهگیری کردم تا این که به آن نزدیک شدم. هواپیمای دشمن از نوع میگ 25 بود که در مقایسه با هواپیمای من از نظر مانور و ارتفاع پروازی و تجهیزات دیگر فوق العاده پیشرفته بود، ولی من به او مجال فرصت هیچ گونه عمل متقابلی را ندادم. خود را به هواپیمای دشمن رسانده و آن را هدف آتش مسلسل خود قرار دادم تا این که سرنگون شد.
اهالی شهر خوی با چشم خود هواپیما را که در آسمان می سوخت مشاهده کردند و 10دقیقه بعد از این که من به زمین نشستم، از مناطق مختلف زنگ زدند که هواپیما در نزدیکی پل قطور سقوط کرده است. این مسئله را خدمت شما عرض کنم که با توجه به این که هواپیمای دشمن از نوع پیشرفته بود، خلبانان آن تصور می کردند که هواپیمای ما جرات نزدیک شدن به او را ندارد؛ ولی به خواست خدا و با الطاف الهی که همیشه شامل حال ماست، من توانستم با عمل فوق العاده ساده و با مسلسل این هواپیما را سرنگون کنم و امیدوارم که خلبانان عراقی بفهمند که آسمان کشور ما جای این گونه قدرت نمایی ها نیست.

در این هنگام رژیم بزدل عراق که در خود توان مقابله با رزمندگان اسلام را نمی دید، شروع به بمباران شهرها و مناطق مسکونی نموده بود که خلبان این پرواز در این باره می گوید:
با توجه به این که رژِیم عراق تحت سلطه ابر قدرت هاست، بنابراین اراده ای از خود نداشته و هر چه که آنها به این رژِیم دیکته می کنند عینا به آنها عمل می کنند ولی اگر نظر مرا در مورد خلبان های شان بخواهید باید بگویم هر ماموریتی که به آنها داده شود کورکورانه قبول می کنند و انجام می دهند و طبق اطلاعاتی که به دست ما رسیده اکثر آنها در موقع انجام ماموریت محوله به فکر مردمی نیستند که در زیر بار ستم رژیم جنایتکار عراق قرار دارند. ولی با تمام این تفاصیل می بینیم هنگامی که خلبانان و افسران ارشد به اسارت رزمندگان در می آیند اظهار ندامت و پشیمانی می نمایند که این خود نشانه تزلزل حزب بعث عراق می باشد.
والسلام

  
خلبان دوم

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به پیشگاه امام امت همیشه در صحنه. در آن روز با توجه به اسکرامبلی (حالت فوق العاده) که داده شده بود، من و همکار خلبانم به ترتیب 1 و 2 از زمین بلند شدیم. از برج به ما گفته شد که هواپیمای هدف درحال رفتن به سمت شمال کشور و در تعقیب یک هواپیمای مسافربری است. افسر کنترل شکاری به ما گفت که من شما را در یک نقطه می گردانم و مانور می دهم که در برگشت بتوانید این هواپیما را رهگیری و ان شالله سرنگون کنید و ما درست طبق دستور العمل های افسر کنترل شکاری عمل می کردیم. به خاطر دارم که دقیقا در ساعت 5:20 دوستم در سمت چپ من بود و ایشان هواپیمای دشمن را در سیزده مایلی و حدودا 7 یا 8 هزار پا از ما بالاتر پیک آپ (در زیر پوشش خود گرفت) کرد. ما با سرعت خوبی که داشتیم توانستیم همزمان با هم و به خوبی به طرف هواپیمای دشمن گردش کنیم. منتهی دوستم با توجه به فاصله نزدیک تری که به هواپیما داشت، هواپیما را رهگیری کرد و زمانی که فشنگ های مسلسل ایشان به هواپیما اصابت کرد، من حدودا چهار یا پنج هزار پا پشت سر ایشان با همان ارتفاع درحال پرواز بودم و دقیقا اصابت فشنگ ها را بر روی هواپیمای میگ 25 عراقی مشاهده کردم. آتش نارنجی رنگ و دود سفیدی در پشت سر هواپیمای دشمن کاملا به چشم می خورد و در برگشت، سوختن و قطعه قطعه شدن هواپیما را مشاهده کردم و ما توانستیم سالم به پایگاه مراجعت کنیم. آن طور که ما بعدا شنیدیم هواپیمای مسافربری سالم در خاک ترکیه به زمین نشست.

از خلبان درباره نقش افسران کنترل شکاری در این ماموریت سوال می شود که پاسخ می دهد:
شاید این اولین باری باشد که من چنین مهارتی را از یک افسر کنترل شکاری می دیدم و این نشان دهنده این مسئله است که برادر سروان هدی کاملا به کارشان وارد و بر اعصاب شان مسلط هستند. کار پرسنل کنترل شکاری و رادار در سطح بسیار عالی بود و به هیچ وجه هیجان زده نشده بودند و دقیقا از موقعیت های ما و هواپیمای دشمن مطلع بودند و حتی دقیقا می دانستند که راه برگشت هواپیمای دشمن در کجاست و ما را در این منطقه با ارتفاع پایین تر نگه داشتند و نگذاشتند که ما با هواپیمای دشمن رو در رو قرار بگیریم؛ چون اگر چنین می شد هواپیمای دشمن با موشک های دوربردی که داشت ما را هدف قرار می داد. در مجموع کار بزرگی که این برادر انجام دادند باعث شد که نه تنها هواپیمای دشمن نتوانست ما را رهگیری کند، بلکه رادارهای آنها نیز نتوانستند ما را تشخیص دهند و ما توانستیم در این ماموریت محوله موفق باشیم.

______________________________________________________________

منبع: iranian-airforce.blogfa.com (محمد معما)

سوخوهای 22 ایرانی

$
0
0

ماهنامه «Combat aircraft» به معنای هواگردهای رزمی یکی از نشریات تخصصی در حوزه هوانوردی نظامی است که از زمان آغاز به انتشار خود در 14 سال پیش، موضوعات هوانوردی نظامی در سراسر جهان را به صورت تخصصی تجزیه و تحلیل می‌کند.

گزارش از توان نیروی هوایی کشورهای مختلف، پوشش رزمایش‌های هوایی برگزار شده در جهان و انعکاس جدیدترین دستاوردها و اخبار هوانوردی نظامی به تفکیک مناطق مختلف دنیا از جمله بخش‌های مهم این مجله مشهور است. این مجله در حال حاضر پرفروش‌ترین نشریه در این حوزه در منطقه آمریکای شمالی به شمار می‌آید. این نشریه در شماره ژانویه 2014 خود به بررسی وضعیت ناوگان سوخوی 22 نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران پرداخته است.

سوخوی 22 جنگنده بمب افکنی روسی است که از خانواده سوخوی 17 (در نامگذاری ناتو موسوم به Fitter) به شمار می رود. سوخوی 20 و سوخوی 22 دو گونه صادراتی از سوخوی 17 بود که به کشورهای مختلفی از جمله عراق صادر شد.

در این گزارش با اشاره به نحوه دستیابی کشورمان به جنگنده های سوخوی 22 آمده است: حداقل 6 فروند از این هواپیماها فرود سختی را در هنگام نشستن در ایران تجربه کرده و آسیبهای شدیدی را در بخش بدنه و سازه متحمل شدند. در ابتدا فرماندهی نیروی هوایی ارتش ایران این هواپیماها را به عنوان "میهمان " شناخته و به تکنسین های خود دستور داد تا تنها آنها را در شرایط مناسبی حفظ کنند.

بنا بر اعلام این نشریه غربی، پس از چند سال، علائم نیروی هوایی ایران روی بدنه سوخو 22 حک شده و تمام هواپیماها شماره سریال استاندارد نیروی هوایی ایران را دریافت کردند و استفاده از عبارت " M " به عنوان واژه میهمان پایان یافت.

«Combat aircraft» افزوده است که بعد از درخواستهای متعدد از طرف پرسنل و فرماندهان نیروی هوایی ایران، در نهایت فرماندهی نیروی هوایی ارتش با تغییر در وضعیت عملیاتی هواپیماهای عراقی موافقت کرده و در 1993 نیروی هوایی ایران ارزیابی تکنیکی، عملیاتی و رزمی پرنده های مذکور را آغاز کرد.

 این ماهنامه تخصصی با اشاره به اینکه تکنسین های سوخوی 24 نهاجا اولین تلاشها در این زمینه را به همراه کار بر روی دو فروند سوخوی آسیب دیده در پایگاه سوم شکاری همدان آغاز کردند، افزوده است که این تلاش های اولیه به دلیل عدم تخصص تکنسین های ایرانی بر روی سوخوی 22 و عدم وجود دستورالعمل های لازم ناموفق بود.

 

کابین سوخو 22

نویسنده گزارش مذکور با ادعای اینکه یک گروه از تکنسینهای اوکراینی پیشنهاد کردند که در ازای دریافت مبلغ 100 میلیون دلار سوخوی 22 را آماده کرده و متخصصین را برای تعمیر و نگهداری از این هواپیماها آموزش دهند، اضافه کرده است که به دلیل تاکید فرماندهی نهاجا برای عملیاتی شدن سوخوهای 22 ، بخش جهاد خودکفایی ماموریت یافت تا بدون کمک خارجی این هواپیماها را فعال کند. متخصصین ایران کار را در سال 1994 میلادی آغاز کرده و 10 فروند سوخوی 22 را آماده کردند اما نتیجه، برای نهاجا اطمینان بخش نبود.

دومین تلاش برای عملیاتی کردن فیترها

در ادامه گزارش «Combat aircraft» آمده است: در سال 2007 میلادی ، نیروی هوایی ارتش ایران به پایگاه های ششم و هفتم شکاری اجازه آغاز تعمیر اساسی بومی ناوگان سوخوی 24 و اف 4 ائی را داد. در سال 2008 در حالی که یک فروند سوخوی 24 برای اورهال انتخاب شده بود یک فروند سوخوی 22 مدل UM4K نیز برای بازیابی انتخاب شد. این هواپیما یک رنگ استتار 4 تایی استاندارد نیروی هوایی ایران را دریافت کرده و در پایگاه دوشان تپه در تهران موتور مدل AL-21F-3 این هواپیما نیز تحت تعمیر و بازبینی قرار گرفت.

"سپس نیروی هوایی ارتش تصمیم گرفت که قراردادی را با شرکتی که زیر مجموعه نیروی هوا فضای سپاه پاسداران انقلابی اسلامی است به امضاء برساند. این شرکت با تجربه ترین ارگان در ایران بحث تعمیر اساسی هواگردهای روسی به شمار می آید و کیفیت کار این شرکت با تعمیر اساسی 5 فروند سوخوی 25 مدل K و سه فروند سوخوی 25 مدل UBK در سالهای 2011 و 2012 مشخص شد. "

  

این ماهنامه تخصصی افزوده است: دو فروند سوخوی 22 مدل UM4K و دو فروند سوخوی 22 مدل M4K به تاسیسات شرکت مذکور در تهران منتقل شد. دو فروند دیگر از این هواپیماها نیز در می 2013 از شیراز به تهران منتقل شد چراکه رساندن  سوخوهای 22 به توان کامل عملیاتی و استفاده نهاجا از این پرنده ها به عنوان نیروی تهاجمی بسیار مهم بود.

این نشریه در بخش دیگری از گزارش خود با اشاره به تحول اساسی این جنگنده افزوده است: در حال حاضر نهاجا دوره های پروازی با سوخوی 22 را برای خلبان سوخوی 24 و جنگنده های اف 7 قرار داده است و جهاد خودکفایی نهاجا در حال کار برای ساخت سیمیلاتور سوخوی 22 با استفاده از کابین یک فروند از سوخو که به پایگاه دوشان تپه منتقل شده بودند. 3 فروند از این هواپیماها که یکی از آنها در همدان فرودی سخت را تجربه کرده بود برای آزمایش و بازبینی به این پایگاه منتقل شده بودند.

بنا بر تحلیل نویسنده این گزارش با توجه به اینکه اکثر سوخوهای 22 سفر کرده به ایران با مخازن سوخت مدل PTB-800 و پرتاب گرهای سلاح خود به کشور وارد شدند. در آینده نزدیک تمام این هواپیماها می توانند از کلیه سلاح های هواپیماهای سوخوی 24 نیز استفاده کنند.

وی تاکید کرده است که سوخوهای 22 به موشکهای هوا به سطح هدایت لیزری و تلویزیونی Kh-29 ، Kh-25 به همراه موشکهای هوا به هوای R-60MK برای دفاع از خود و انواع بمب های سقوط آزاد و راکت انداز مجهز خواهد شد.

  

«Combat aircraft» در پایان گزارش خود تاکید کرده است که تمام سری اول سوخوهای 22 تا پایان سال 2015 بازیابی می شوند و امکان شکل دادن دوباره اسکادران 71 را ایجاد می کنند. گروه دوم و سوم سوخوهای 22 نیز تا سال 2020 آماده خواهند شد. تحویل اولین سوخوی 22 برای ژانویه 2014 برنامه ریزی شده و دومین فروند آنها نیز در ماه مارس تحویل می شود. این هواپیماها نیز در اسکادران 72 خدمت خواهند کرد.

________________________________________________________________

منبع: mashreghnews.ir

آشنایی با هواپیمای ایلوشین Il-76

$
0
0

هواپیمای ایلوشین ۷۶ یا کاندید (اسمگذاری ناتو) هواپیمای ترابری و چند منظوره استراتژیک و ۴موتوره ای است که در سال ۱۹۶۷ به عنوان یک هواپیمای باربری در نظر گرفته شده بود و به عنوان جایگزینی برای هواپیمای آنتونوف ۱۲ محسوب می شود.این هواپیما اصلا به منظور انتقال ماشین آلات سنگین به دورترین و فقیر ترین مناطق روسیه طراحی شده بود.گونه های نظامی آن نیز به طور وسیع در آسیا اروپا و آفریقا استفاده میشود.از بدو ورود به خدمت تاکنون ایلوشین ۷۶ به عنوان نقطه ی عطفی در زمینه ی باربری هوایی و حمل بارهای حجیم و سنگین شناخته میشود.همچنین این هواپیما در مواقع اضطراری توانایی حمل افراد و همچنین کمک رسانی در مواقع حادثه را به سرتاسر نقاط دنیا خصوصا کشورهای در حال توسعه و فقیر که دارای باندهای فرود ناهموار می باشند را داراست.نوع اطفای حریق آن نیز توانایی حمل مقدار زیاد مواد ضد اشتعال و اب را نیز دارست.ازین هواپیما در تمرین های بی جاذبگی Zero G استفاده میشود.

طراحی و توسعه

این هواپیما در سال ۱۹۶۷ توسط ایلوشین به عنوان هواپیمایی که توانایی حمل ۴۰ تن بار در ۵۰۰۰ کیلومتر و کمتر از ۶ ساعت را داشته باشد و بتواند در باندهای نا آماده و تمام شرایط اب و هوایی خصوصا شرایط روسیه و سیبری عملیات داشته باشد معرفی شد.این هواپیما بیشتر جایگزین هواپیمای مستعمل An-12 بود تا هواپیمایی مسافربری;زیرا طرحی که قرار بود این هواپیما به عنوان یک هواپیمای مسافربری دو طبقه با ظرفیت ۲۵۰ نفر تبدیل شود لغو شد.اولین پرواز این هواپیما در ماه مارس ۱۹۷۱ انجام شد.تولید این هواپیما در تاشکند ازبکستان که در ان زمان جزوی از قلمرو شوروی بود آغاز شد و ۸۶۰ فروند از این هواپیما تولید شد.

ایلوشین Il-76TD شرکت ایرفلوت در فرودگاه زوریخ

در سالهای ۱۹۹۰ نوع مدرنیزه شده ی این هواپیما تحت عنوان Il-76MF/TF با فضای بار بیشتر و اویونیک بهتر طراحی شده بود که به علت مشکلات مالی نیروی هوایی روسیه به تولید انبوه نرسید و فقط پیش نمونه این هواپیما در سال ۱۹۹۵ پرواز کرد.عاقبت در سال ۱۹۹۷ به علت رو به زوال گذاشتن کارخانه تولید این هواپیما متوقف شد.بعضی از شرکت های هواپیمایی برای به روز کردن و همسو شدن با استانداردهای آلودگی صوتی اروپا از سال ۲۰۰۴ موتورهای PS-90 را بروی هواپیماهای ایلوشین ۷۶ نصب کردند.این سری به Il-76TD-90VD معروف شده است.در سال ۲۰۰۵ چین ۳۴ فروند هواپیمای Il-76MD و ۴فروند تانکر Il-78 به روسیه سفارش داد.کارخانه تاشکند نیز ۱۶ بدنه ی هواپیما را که ناتمام مانده بودند کامل کرد.

سابقه عملیاتی

اولین هواپیما به سال ۱۹۷۴ به نیروی هوایی شوروی داده شد و تبدیل به ستون فقرات ترابری نیروی هوایی شوروی شد.بین سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۱ شوروی با این هواپیما ۱۴۷۰۰ سورتی پرواز به سمت افغانستان انجام داده بود.۷۸۶۲۰۰ سرباز جابه جا کرد و حدود ۳۱۵۸۰۰ تن بار حمل نمود.میتوان گفت که ایلوشین ۷۶ ۸۹ درصد سربازان شوروی و ۷۴ درصد محموله های هوایی ارتش شوروی را جابه جا کرد.تا سال ۲۰۰۶ نیروی هوایی روسیه حدود ۲۰۰ فروند ازین هواپیما ها را در اختیار دارد که کمتر از نصف آنها مناسب برای پرواز هستند.

 

محفظه بار یک فروند ایلوشین Il-76MD

اپراتور های غیر نظامی نیز ۱۰۸ فروند ازین تایپ را در روسیه در اختیار دارند.Il-76 به عنوان تانکر سوخت رسان نیز فعالیت میکند و ۵۰ فروند ازین نوع نیز ساخته شده است.همچنین بدنه ی این هواپیما در تولید هواپیمای آواکس Beriev A-50 Mainstay که ۲۵ فروند از این مدل نیز تولید شده بکار رفته است.با این حال هنوز هم این هواپیما پروازهای منظمی به قطب جنوب دارد و اصلی ترین شبیه ساز بی وزنی برای فضانوردان روس نیز همین هواپیما است.Beriev و NPO Almaz برنامه هایی برای تبدیل این هواپیما به عنوان لیزر هوایی را دارند.این هواپیما که به عنوان A-60 شناخته میشود و دو فروند از آن نیز ساخته شده استهنوز هم بسیاری از زوایایش برای همگان روشن نیست و عملا به عنوان طرحی سری به شمار می آید.

هواپیمای آواکس A-50EI نیروی هوایی هند

 

کودتای مالدیو ۱۹۸۸

عملیات کاکتوس در نوامبر سال ۱۹۸۸ انجام گرفت که طی آن سربازان چتر باز هندی بوسیله ی Il-76MD به سمت جزایر مالدیو برای بر اندازی کودتا چیان فرستاده شدند.


توفان کاترینا

فدراسیون روسیه در راستای کمکهای بشر دوستانه به طوفان زدگان آمریکایی در نیو اورلئان آمریکا دو فروند هواپیمای ایلوشین ۷۶ را برای کمک به آسیب دیدگان اعزام کرد.هند نیز همچنین برای کمک به آسیب دیدگان از هواپیمای ایلوشین ۷۶ استفاده کرد.در اکتبر سال ۲۰۰۹ مقامات روسی به استرالیایی ها پیشنهاد به خدمت گیری هواپیماهای آتشنشان ایلوشین ۷۶ را جهت مبارزه با آتش سوزی جنگلها که به شنبه سیاه معروف بود را مطرح کردند.اما کمیته ی حفاظت منابع طبیعی سلطنتی استرالیا این پیشنهاد را نپذیرفت.

پیش نمونه ها

Izdeliye-176
Izdeliye-576
Izdeliye-676
Izdeliye-776 به عنوان مسافت سنجی و ارتباطات برای استفاده در بقیه پیش نمونه ها
(IZdeliye-976 (SKIP ردیابی موشک ها و فواصل.بیشتر برای آزمایشات موشک KH-55 ساخته شد.
Izdeliye-1076 عملیات ویژه
Izdeliye-1176 جاسوسی الکترونیک
Il-76TD-90 / Il-76MD-90 با موتورهای PS-90
Il-76 firebomber آتشنشان که میتواند کپسول های انفجاری حاوی مواد ضد اشتعال را حمل نماید.
Il-76PSD جستجو و نجات
Il-96 مدل با قابلیت تبدیل سریع(این فقط طرح بود و ارتباطی با Il-96 مسافری ندارد)
Il-150 این مدل همان A-50 بود که از موتورهای PS-90 استفاده میکرد.
Beriev A-60 لیزر هوایی


گونه های نظامی

Il-76-Tu160 tailplane transporter مربوط به برنامه های طراحی Tu-160
Il-76D به همراه یک قبضه توپ ضد هوایی در عقب هواپیما
Il-76K / Il-76MDK/Il-76MDK-II نمونه ی تمرینی برای شرایط بی وزنی
Il-76LL تست موتور
Il-76M حمل و نقل نظامی
Il-76MD حمل و نقل نظامی با برد بیشتر
Il-76MD Skal’pel-MT بیمارستان سیار
Il-76MD-90 با موتورهای PS-90
Il-76MF با بدنه ی کشیده تر(حدود ۶٫۶متر)با موتورهای PS-90 بیشترین وزن تیک آف ۲۱۰ تن و حمل بار ۶۰ تن.به تولید نرسید.
Il-76PP جنگ الکترونیک
Il-76MD PS گشت دریایی و جستجو و نجات
Il-76T/Il-76TD به عنوان هواپیمایی نظامی مطرح بود اما بیشتر کاربرانش غیر نظامی هستند.
Il-78 / Il-78M تانکر سوخترسان
Il-82 هواپیمای پست فرماندهی
Beriev A-50/Beriev A-50M/Beriev A-50I/Beriev A-50E هواپیمای هشدار زود هنگام هوابرد

 

ایلوشین 76 در عملیات ترابری نظامی ارتش سرخ نقش برجسته ای ایفا می کرد


گونه های غیر نظامی

Il-76MGA مدل تجاری باری
Il-76MD to Il-76TD در این مدل تمامی وسایل نظامی برداشته شده است.
Il-76P / Il-76TP / Il-76TDP / Il-76MDP هواپیمای آتش نشان.۱٫۵ تا ۲ ساعت طول میکشد تا کیت تانکر به آن نصب گردد.قادر به حمل ۴۹۰۰۰ لیتر آب است که ۳٫۵ برابر هرکولس سی-۱۳۰ است.
Il-76T گونه باربری غیر نظامی.ملقب به Candid A


نمونه های خارجی

Il-76 Phalcon برای نیروی هوایی هند است که مجهز به رادار اسرائیلی Phalcon است.
Il-76MD tanker برای نیروی هوایی عراق که قابلیت سوخت رسانی هوا به هوا دارد.
KJ-2000 نمونه چینی A-50 است و هم اکنون در خدمت نیروی هوایی خلق چین است.به رادار آرایه فازی فعال AESA که توسط چین تولید شده مجهز شده است.

یک فروند ایلوشین 76 نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

 

ایلوشین 76 در ایران

گونه های تجاری و ترابری نظامی ایلوشین 76 در ایران در خدمتند. کاربران این هواپیما در ایران عبارتند از:

نیروی هوایی ارتش: 15 فروند  Il-76s

نیروی هوایی سپاه پاسداران: تعداد نامعلوم  Il-76s و Il-76D

اطلس ایر: دست کم 8 فروند  Il-76TD

چابهار ایر: دست کم 2 فروند  Il-76TD

ماهان ایر: تعداد نامعلوم  Il-76

پیام ایر: 2 فروند Il-76TD

قشم ایر: 2 فروند Il-76TD

یاس ایر: 2 فروند Il-76TD

سفیران ایرلاین: قبلا سابقه استفاده از این نوع هواپیما را داشته است

 

یک فروند واترتانکر IL-76D سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

 

آواکسهای ایلوشین ایرانی

در جریان جنگ اول خلیج فارس، دو فروند هواپیمای ایلوشین 76 آواکس عراقی به نامهای بغداد 1 و عدنان 1 به همراه گروهی از دیگر هواپیماهای عراقی به ایران پناهنده شدند.  این دو هواپیمای آواکس IL-76MD با توجه به ماهیت اصلی خود در ابتدا نقش یک هواپیمای ترابری نظامی را در عراق بر عهده داشتند. در سال 1980 و بنابر درخواست نیروی هوایی عراق شرکت فرانسوی Thomson-CSF اقدام به نصب تجهیزات هشدار زود هنگام هوابرد (Airborne Warning and Control System) بر روی آنها کرد.

آواکس ایرانی سیمرغ

عدنان 1 در آن زمان با استفاده از رادار خارجی خود توانایی پوشش حداکثر 1000 کیلومتر را دارا بود و بغداد 1 نیز با استفاده از رادار داخلی خود حداکثر شعاع 350 کیلومتر را پوشش می داد.
هواپیمای عدنان 1 در سال 1387 پس از سرویس و اورهال با نام سیمرغ به ناوگان نیروی هوایی پیوست و در سی و یکم شهریور 1388 در یک سانحه هوایی سقوط کرد. بغداد 1 نیز ظاهرا به دلیل مشکلات اساسی، ارزش عملیاتی شدن نداشته و عملا بازنشسته محسوب می شود.

 

مشخصات کلی هواپیمای ایلوشین 76

کشور سازنده : اتحاد جماهیر شوروی
سال ورود به خدمت : ۱۹۷۴
خدمه : ۷ نفر
طول : ۴۶٫۵۹ متر
فاصله نوک دو بال : ۵۰٫۵ متر
ارتفاع : ۱۴٫۷۶ متر
وزن : ۷۵ تن
وزن با حداکثر بارگذاری : ۱۹۰ تن
پیشرانه : ۴ عدد موتور جت توربوفن مدل Soloviev D-30KP با حداکثر توان ۴۷۲ کیلو نیوتون
حداکثر سرعت : ۸۵۰ کیلومتر در ساعت
برد (با حمل ۲۰ تن بار) : ۷۳۰۰ کیلومتر
برد (با حداکثر بارگذاری) : ۳۶۵۰ کیلومتر
حداکثر بارگذاری: ۵۰ تن

_______________________________________________________________

منابع:

arteshi.com

centralclubs.com

en.wikipedia.org

نیروهای ویژه هوابرد، طلایه داران هجوم به بلژیک

$
0
0

آلمان در ماههای آغازین سال 1940 درصدد یافتن راهی برای هجوم به فرانسه از طریق دور زدن خط دفاعی ماژینو بود. در این میان تسخیر دژ ابن ایمائل (Eben-Emael) در بلژیک به عنوان نقطه آغاز هجوم به بلژیک در دستور کار طراحان نظامی آلمان قرار گرفت. وظیفه انجام این عملیات بر عهده نیروی هوایی و واحد هوابرد گذاشته شد. این عملیات گرچه در قیاس با نبردهای بزرگ جنگ جهانی دوم، نبردی در مقیاس کوچک به شمار می رفت، اما در پیروزیهای بعدی آلمانها بسیار موثر بود و نقش سرنوشت ساز نیروهای هوابرد را بیش از پیش برجسته ساخت.

در روز دهم می 1940 آلمان حمله خود را به کشورهای هلند و بلژیک آغاز کرد. فرمانده عالی ورماخت باور داشت که با این حمله می توانند خط دفاعی ماژینو را دور بزنند و با نفوذ به جنوب بلژیک جبهه شمال فرانسه را به دو نیم کنند و نیروهای اعزام شده توسط بریتانیا و قسمت عمده ای از سپاهیان فرانسوی را به دام بیندازند. برای بهره  گیری از این فرصت آلمان مجبور بود تا نیروهای نظامی هلند و بلژیک را شکست دهد یا دست کم تعدادی از مواضع دفاعی این کشورهای را بی اثر کند. بعضی از این مواضع دفاعی بیشتر به منظور تأخیر در پیشروی دشمن ایجاد شده بودند تا اینکه بخواهند حمله دشمن را به راستی سدکنند. به هرحال، تعدادی از این مواضع دارای مواضع دفاعی پیشرفته تر به همراه سربازخانه و تعداد زیادی خدمه بودند. خط دفاعی گریب-پیل در هلند دارای تعداد زیادی استحکامات بود که در هماهنگی با عوارض زمینی ساخته شده بودند و می توانستند به راحتی به آب بسته شوند. مواضع دفاعی بلژیک شامل یک موضع تأخیری در طول کانال آلبرت بود که بندر آنتورپ و بروکسل را حفاظت می کرد. این موضع تأخیری به وسیله تعدادی از پستهای خط مقدم حفاظت می شد.

بلژیکیها به دلیل نزدیکی به مرز نمی توانستند استحکامات زیادی بسازند به همین دلیل یک لشکر پیاده را به 3 تیپ مجزا تقسیم کردند و آنها را در کنار 3 پلی که بر روی کانال وجود داشت مستقر کردند. پلها به وسیله استحکامات مجهز به مسلسل و توپخانه ای که در دژ ابن ایمائل مستقر شده بود پشتیبانی می شدند. بلژیکی ها امیدوار بودند تا آنقدر بتوانند آلمانها را معطل کنند که فرانسوی ها به یاریشان بشتابند و در این زمان این لشکر را به سمت مواضع دفاعی نیروی مشترک فرانسه و بلژیک عقب بکشند. آلمانها با آگاهی از نقشه دفاعی بلژیکی ها نقشه کشیدند تا هر سه پل را تصرف کنند و آنها را حفظ کنند تا نیروهای مهاجمشان بتوانند با عبور از آنها به سمت فرانسه پیشروی کنند.

آماده سازی ارتش بلژیک

لشکر هفتم پیاده ارتش بلژیک مأمور حفاظت از 3 پل نصب شده بر روی کانال آلبرت بود. حفاظت هر پل برعهده 4 سنگر بزرگ در سمت غربی کنال بود که 3 سنگر به مسلسل و یک سنگر به توپ ضد تانک مجهز شده بودند. سنگر آخری نزدیک جاده قرار داشت. یکی از مواضع مسلسل بلافاصله در پشت پل و دو موضع دیگر در فاصله کمی جناح های پل را پوشش می دادند. در سمت غرب هر پل یک موضع به ظرفیت یک گروهان و در سمت شرق پلها یک پست دیده بانی کوچک وجود داشت که می توانست به سرعت فراخوانده شود. هر سه پل خرج گذاری شده بودند و آماده انفجار در موقع لزوم بودند.

دژ ابن ایمائل ، با ابعاد تقریبی 200×400 متر در طی دهه 1930 ساخته شده و در سال 1935 به اتمام رسیده بود. دیوارهای بتنی این دژ تا 1.5 متر ضخامت داشتند. درون این دژ 12 قبضه توپ 120 میلیمتری (با برد 10 مایل)، 17 قبضه توپ 75 میلیمتری، 12 قبضه توپ ضد تانک 60 میلیمتری، 25 برجک مسلسل و تعدادی توپ ضدهوایی مستقر شده بود. یک طرف دژ به موازات کانال بود و 3 طرف دیگر آن به وسیله میدان مین محافظت می شد. یک خندق عمیق، یک دیوار 6 متری مجهز به آشیانه مسلسل و 15 نور افکن نیز حفاظت از دژ را تأمین می کردند. برجک توپها به وسیله شبکه ای از تونلها به مقر فرماندهی و انبارهای مهمات متصل شده بودند.

ابن ایمائل دارای یک درمانگاه و تعدادی آسایشگاه به علاوه مولد برق اختصاصی خود بود. قرار بود که با پیش آگاهی از حمله آلمان نیروهای مدافع سمت شرق کانال عقب کشیده شوند، پلها منفجر شوند و مدافعین مستقر در دژ یک عملیات تأخیری را آغاز کنند. پس از آن مدافعین باید به بدنه اصلی نیروهای دفاعی در طول رود دایل می پیوستند.

 آماده سازی ارتش آلمان

حمله هوابرد به ابن ایمائل و 3 پلی که  پشتیبانی از آنها برعهده این دژ بود، قسمتی از نقشه بزرگتری بود که آلمانها برای اجرا در نظر گرفته بودند. نیروهای عمل کننده عبارت بودند از لشکر هفتم نیروی هوایی و لشکر 22 هوابرد. لشکر هفتم شامل 3 هنگ چترباز و یک هنگ پیاده بود و مأموریت داشت تا تعدادی از رودها و پل هایی که اطراف مواضع دفاعی روتردام و فرودگاه والهاون قرار داشتند تسخیر کند. لشکر 22 از دو هنگ پیاده و یک گردان تقویتی چترباز تشکیل شده بود و وظیفه داشت که تعدادی از فرودگاهها را در منطقه ولکنبرگ، اکنبرگ و یپنبرگ اشغال کند. هنگامی که این فرودگاهها توسط چتربازان تأمین می شدند بقیه لشکر باید پایتخت هلند را اشغال کرده و هیات دولت، خانواده ملکه و نظامیان عالی رتبه ارتش این کشور را بازداشت می کردند. آنها باید همچنین تمام خطوط راه آهن و جاده ها را مسدود می کردند تا جلوی تحرکات ارتش هلند گرفته شود.

آلمانها قصد داشتند تا با استفاده از این دو لشکر هوابرد یک دالان درست کنند تا ارتش هجدهم بتواند بدون درگیری یا معطل شدن در عوارض زمینی، سرزمین هلند را از طریق این دالان درنوردد. ژنرال کورت اشتودنت ، فرمانده نیروهای چترباز هیتلر، استدلال می کرد که حرکت آنها سبب عدم دخالت نیروهای ذخیره هلند و متفقین فرانسوی شان می شود. 400 فروند هواپیمای باری یونکرس-52 در اختیار این تهاجم قرار گرفته بودند.

نیروهایی که مسئول حمله به دژ ابن ایمائیل و پلهای اطراف آن شدند ترکیبی از لشکر هفتم و بیست و دوم بودند و به عنوان واحد هجومی کخ شناخته می شدند. این واحد در نوامبر 1939 تشکیل شد و هسته اولیه از چتربازان هنگ اول چترباز و مهندسین رزمی لشکر هفتم نیروی هوایی و تعدادی از خلبانهای نیروی هوایی تشکیل شد. اگرچه نیروهای این واحد همگی چترباز بودند قرار شد تا فرودشان به وسیله گلایدر انجام شود. در آن زمان بلژیکی ها شبکه راداری نداشتند و با رها کردن گلایدرها در نزدیک مرز هلند امکان داشت تا مدافعین بلژیکی را غافلگیر کرد. 50 فروند گلایدر باری دی.اف.اس-230 برای این حمله اختصاص داده شدند. ماکتی از دژ و منطقه اطرافش برای تمرین واقعی تر چتربازها در خاک آلمان ساخته شد و در بهار 1940 تمرینهای عملی شروع شد. روشها و تاکتیکهایی که قرار بود در جریان تهاجم اجرا شوند در طی این تمرینها بهبود یافتند. برخی از چتربازان به شعله افکن مجهز شدند و عده ای از آنها کار کردن با مواد منفجره را فرا گرفتند.

آلمانها برای لو نرفتن نقشه خود تمهیدات زیادی را به اجرا گذاشتند. گلایدرها پس از کامل شدن تمرینها از هم جدا شدند و به وسیله کامیون به فرودگاههای مورد نظر برده شدند. واحدهای درگیر عملیات بارها و بارها تغییر نام دادند و از پادگانی به پادگانی دیگر منتقل شدند. نشانه ها و علامات واحدها برداشته شدند و مرخصی چتربازان لغو شد.

 

گلایدر آلمانی که بر زمین نشسته است

هاپتمان کخ نیروهایش را به چهار گروه حمله تقسیم کرد: گروه گرانیت تحت فرمان ستوان رودولف ویتزیگ شامل 85 چترباز بود و قرار بود با استفاده از 11 فروند گلایدر به دژ ابن ایمائل حمله کند. گروه فولاد تحت فرمان ستوان گوستاو آلتمان بود و از 92 چترباز و 9 فروند گلایدر برای حمله به پل ولدوزلت استفاده می کرد. گروه بتن تحت فرمان ستوان گردهارد شاخت بود و وظیفه داشت با 96 سرباز و با استفاده از 11 فروند گلایدر پل ورنهوون رو تسخیر کند. آخرین دسته گروه آهن نام داشت و فرمانده آن مارتین شاختر به همراه 90 سرباز خود قرار بود پل کانس را تصرف کند.

زمان حساسترین عنصر برای گروه حمله کخ و به ویژه گروه گرانیت بود. باور عمومی بر این بود که با استفاده از حمله ناگهانی گلایدرها و با توجه به اینکه قرار نبود آلمان رسما به بلژیک و هلند اعلان جنگ کند، حمله با عنصر غافلگیری همراه باشد. به هرحال آلمانها تخمین زده بودند که مدافعین بلژیکی در عرض یک ساعت بر علیه نیروی کوچک چتربازها وارد عمل شده و حتی شاید بتوانند از نیروهای ذخیره شان هم استفاده کنند. بنابراین آلمانها باید در عرض این یک ساعت تا آنجا که امکان داشت مواضع ضدهوایی و توپخانه را از بین می بردند و به هر قیمت که بود توپهای دور برد مستقر در ابن ایمائل را از کار می انداختند. منفجر کردن این توپها ده دقیقه زمان می گرفت. در طی این زمان چتربازها باید از گلایدرهایشان پیاده می شدند، راه خود را به سمت توپها باز می کردند و منطقه را تأمین می کردند، خرجها را بر روی لوله توپها کار می گذاشتند و آنها را منفجر می کردند. تمام این عملیات باید زیر آتش توپخانه دشمن انجام می گرفت.

آخرین اصلاحات بر روی نقشه انجام گرفت و قرار شد که گلایدرها در ساعت 5:30 روز دهم می در مناطق درنظر گرفته شده فرود بیایند. گروههایی که به پلها حمله می کردند باید مدافعین بلژیکی را عقب می زدند، خرجهای انفجاری را از روی پلها باز می کردند و آماده می شدند تا پل را در برابر ضدحملات دشمن حفظ کنند. 40 دقیقه بعد سه فروند یونکرس-52 بر فراز هر پل پرواز می کردند و 24 چترباز دیگر را به عنوان نیروی کمکی بر روی پلها می ریختند. این هواپیماها وظیفه داشتند تا مهمات و چند قبضه مسلسل را نیز با چتر رها کنند. همزمان، نیروهای مهاجم به خود دژ باید فرود می آمدند و مدافعین را گیر می انداختند و توپهایشان را از کار می انداختند. با رسیدن به اهداف اولیه، چتربازان باید از مواضع خود دفاع می کردند تا اینکه نیروی زمینی آلمان وارد منطقه شود و منطقه عملیاتی را تحویل بگیرد.

روز نبرد

به دلایل امنیتی واحد هجومی کخ در چند موقعیت مختلف در  منطقه راینلند پخش شده بود. فرمان حرکت در روز نهم می به واحد ابلاغ شد و واحدهای پراکنده حرکت به سوی منطقه تجمع از پیش تعیین شده را آغاز کردند. در ساعت 4:30 روز دهم می 42 فروند گلایدر به همراه 493 چترباز به آسمان برخواستند تا با حرکت به سمت جنوب به محل رهاسازی برسند. سکوت رادیویی خلبانها را مجبور می کرد تا برای ارتباط از گلوله های منور استفاده کنند. این سکوت رادیویی سبب شد تا فرمانده های آلمانی نفهمند که یکی از گلایدرها از هواپیمای یدک کش خود جداشده و ناچار در خاک آلمان فرود آمده است. خلبان دیگری گلایدرش را زودتر از موقع رها کرد و به هدف خود نرسید. هر دو گلایدر سربازان گروه گرانیت را حمل می کردند که در نتیجه سبب تضعیف این گروه شدند. فرمانده  گرانیت، ویتزیگ، در یکی از این دو گلایدر بود و ناچار در زمان حمله جانشینش مجبور بود که حمله را هدایت کند. بقیه گلایدرها در حدود 20 مایلی اهدافشان و در ارتفاع 7000 پایی جداشدند. پس از اینکه یونکرسها گلایدرها را رها کردند و به سمت داخل آلمان چرخیدند ضدهوایی های بلژیکی آنها را کشف کردند و به سوی آنها شلیک کردند. همین آتشباری سبب هشیاری مدافعین بلژیکی شد.

 

چتربازان آلمانی پس از پیاده شدن از هواپیمای گلایدر به سمت هدف یورش می برند.

تسخیر پلها

هر 9 فروند گلایدری که گروه فولاد را در خود حمل می کردند در ساعت 5:20 در نزدیکی هدفشان بر زمین نشستند. چتربازها با نارنجک و مسلسل دستی به مواضع مدافعین هجوم بردند. در سنگر توپ به وسیله خرج انفجاری از جا کنده شد و این موضع تسخیر شد. همزمان آلتمان چتربازانش را برای بازکردن خرج های انفجاری، که بلژیکیها بر روی پایه های پل نصب کرده بودند، هدایت کرد. بلژیکیها فرصت منفجر کردن پل را از دست دادند اما هنوز در برابر چتربازان مقاومت می کردند. گروه حمله نتوانست بر دو قبضه توپ صحرایی که در پانصد متری پل مستقر شده بودند فائق شود و آلتمان ناچار شد که درخواست پشتیبانی هوایی کند. چند فروند بمب افکن شیرجه روی اشتوکا، که در آسمان منطقه بودند، توپها را از کار انداختند. نیروی زمینی در ساعت 21:30 به منطقه وارد شد و گروه فولاد را رها کرد. در اثر مقاومت بلژیکی ها 8 کشته و 30 زخمی بر روی دست آلتمان گذاشته شد.

10 فروند گلایدری که گروه بتن را حمل می کردند درساعت 5:15 در کنار پل ورونهوون بر زمین نشستند و چتربازان را پیاده کردند. یکی از گلایدرها طعمه توپ ضدهوایی شد و مجبور شد تا در خاک هلند فرود بیاید. گلایدرها بلافاصله پس از فرود زیر آتش قرار گرفتند و یکی از آنها در هوا دچار واماندگی شد. این سانحه سبب شد تا 3 چترباز زخمی شوند. یکی از گلایدرها نزدیک استحکاماتی که کلید خرج انفجاری پلها در آن قرار داشت فرود آمد. چتربازان به این سنگر هجوم بردند و سیمهایی که به چاشنی خرجهای انفجاری وصل می شد را قطع کردند. دیگر دست بلژیکی ها به پل نمی رسید. البته مدافعین چند بار با ضد حمله سعی کردند تا پل را دوباره تصرف کنند اما به وسیله ی مسلسلهایی که از طریق هوا برای چتربازان ریخته شده بود به عقب رانده شدند. در ساعت 21:40 یک گردان پیاده آلمانی به پل رسید و چتربازان نفس راحتی کشیدند. تلفات گروه بتن 7 کشته و 24 مجروح بود.

سربازان بلژیکی مستقر در استحکامات یکی از پلها تسلیم چتربازان آلمانی می شوند (11 مه 1940)

9 فروند از 10 فروند گلایدر گروه آهن در نزدیک اهدافشان بر زمین نشستند. آخرین گلایدر به دلیل اشتباه ناوبری در منطقه ای اشتباه بر زمین نشست. زمانی که چتربازان از هواپیماهایشان پیاده شدند دریافتند که چند دقیقه قبل مدافعین بلژیکی پل را منفجر کرده اند. ستون مکانیزه آلمانی که قرار بود پل را از چتربازها تحویل بگیرد 20 دقیقه زودتر از برنامه حرکت کرده بود و مدافعین بلژیکی را نسبت به فعالیتهای نظامی آلمان هشیار کرده بود. عنصر غافلگیری از دست رفته بود. یکی از گلایدرها در زمان فرودآمدن سقوط کرد و بیشتر سرنشینانش کشته شدند. چتربازان به مواضع بلژیکیها هجوم بردند و آنها را نابود کردند.

در ساعت 5:50 چتربازهای آلمان اهداف مورد نظر خود را تصرف کرده بودند. ضدحملاتی که برعلیه آنها صورت گرفت به وسیله اشتوکاها دفع شد ولی بلژیکیها تا شب دست از حملاتشان برنداشتند. تلفات گروه آهن از بقیه واحدها سنگین تر بود: 22 کشته و 26 مجروح. یکی از چتربازان به دست بلژیکی ها اسیر شد اما بعدتر در زمان عقب نشینی متفقین از دونکرک آزادشد.

هجوم به دژ

9 فروند گلایدر باقیمانده گروه گرانیت را با موفقیت بر سقف دژ ابن ایمائل پیاده کردند. این هواپیماها برای توقف سریع به چتر مجهز شده بودند. چتربازان به سرعت پیاده شدند و شروع کردند به نصب خرجهای انفجاری بر روی توپهای دوربرد. در قسمت جنوبی دژ یک مقر توپ با 3 قبضه توپ 75 میلیمتری منفجر شد. یک برجک توپ که 3 قبضه  توپ 75 میلیمتری بر روی آن نصب شده بود توسط چتربازان منفجر شد اما یکی از توپها از کار نیفتاد و مدافعین آن را برعلیه چتربازان بکار گرفتند. چتربازها ناچار شدند تا دوباره به این برجک حمله کنند و توپ را نابود کنند. توپهای نصب شده بر روی یک برجک آنچنان بزرگ بودند که چتربازان دو گلایدر برای منفجر کردن آن مجبور شدند با همدیگر وارد عمل شوند.

 

بازمانده استحکامات دژ ابن ایمائیل

در ضلع شمالی دژ همین الگو در حال پیاده شدن بود. چتربازان یا توپها را از کار می انداختند یا استحکاماتی که توپها در آن نصب شده بودند را منفجر می کردند. برای از کار انداختند یک برجک مسلسل، که ضلع غربی دژ را پوشش داده بود، چتربازها از آتش افکن استفاده کردند. توپهای 75 میلیمتری که در هدف شماره 23 نصب شده بودند چنان مشکل آفرین شدند که چتربازان درخواست پشتیبانی هوایی کردند. یک اسکاداران اشتوکا این برجک را بمباران کردند. اگرچه بمبها مستقیما به برجک اصابت نکردند اما خدمه توپها مجبور شدند تا موضع خود را تخلیه کنند. خروجیهای آسایشگاهها توسط مواد منفجره تخریب شد تا سربازان بلژیکی نتوانند ضدحمله مؤثری را سازماندهی کنند. توپهایی که ممکن بود با آتش خود عملیات تسخیر پلها را با مشکل مواجه کنند همگی از کار افتادند اما چتربازها هنوز با تعدادی آشیانه مسلسل که آنها را زیر آتش خود گرفته بودند درگیر بودند.

 

خوابگاه سربازان در داخل دژ ابن ایمائیل که امروزه به صورت موزه بازسازی شده است.

در حین درگیریها یک گلایدر بر روی سقف دژ نشست و ستوان رودولف ویتزیگ را پیاده کرد. او پس از فرود اجباری در آلمان با بیسیم درخواست کمک کرد و به همراه افرادش توسط یک فروند گلایدر دیگر به منطقه عملیاتی آورده شد. مدافعین بلژیکی ضدحملات خود را بدون هماهنگی با یکدیگر و بدون پشتیبانی توپخانه انجام می دادند. تعدادی آتشبار صحرایی و استحکامات کوچکتر در منطقه وجود داشت که چتربازان را زیر آتش گرفته بودند اما پراکندگی آتش آنها سبب شد تا چتربازان حملات پیاده نظام بلژیک را دفع کنند. آلمانها مراقب بودند تا سربازانی که در آسایشگاه به دام افتاده بودند ضدحمله ای را اجرا نکنند. تمام راههای خروجی آسایشگاه توسط چتربازان مسدود شده بود و هر سرباز بلژیکی که جرأت می کرد از آسایشگاه خارج شود به گلوله بسته می شد.

طبق نقشه قرار بود که پس از تصرف دژ، گردان پنجاه و یکم مهندسین رزمی جانشین گروه گرانیت شوند اما آنها تا ساعت 7 صبح فردا سر وکله شان پیدا نشد. مقاومت سرسختانه بلژیکیها و منفجر کردن چند پل بر روی رودخانه موز سبب شد تا این گردان برای خود یک پل موقت نصب کند و دیر به محل دژ ابن ایمائل برسد. اندکی پس از گردان پنجاه و یکم، یک هنگ پیاده هم به منطقه رسید و حمله نهایی آلمان جهت تسلیم کردن سربازان درون دژ آغازشد. بلژیکیها با به جای گذاشتن 60 کشته و 50 مجروح در ساعت 12:30 تسلیم شدند. تلفات گروه گرانیت 6 کشته  19 مجرح بود.

نمای بیرونی سنگرهای توپخانه دژ ابن ایمائیل


پس از نبرد

تهاجم هوابرد به پلها و دژ ابن ایمائل برای گروه حمله کخ یک موفقیت تمام عیار بود. توپهای مستقر در دژ از کار افتادند و نتوانستند از مدافعین پلها پشتیبانی کنند. دو پل از 3 پل سالم به دست آلمانها افتاد و در نتیجه ارتش هجدهم توانست به راحتی تا قلب بلژیک پیشروی کند و نقشه دفاعی بلژیکی ها ناکام بماند. ژنرال اشتودنت پس از پایان جنگ درباره این عملیات نوشت: "این عملیات سندی از شجاعت و تصمیم گیری قاطع بود... من تاریخ آخرین جنگ و نبردهای آن در تمام جبهه ها را مطالعه کرده ام. اما قادر نیستم تا در میان عملیاتهای مشعشع این جنگ، چه به وسیله خودمان چه به وسیله دشمن، عملیاتی را قابل مقایسه با موفقیت گروه حمله کخ بدانم."

تعدادی از افسرانی که در این عملیات شرکت داشتند به مدال صلیب شوالیه دست یافتند. گروه حمله کخ پس از این عملیات تا استعداد یک گردان گسترش یافت و تبدیل به گردان یکم هنگ تازه تأسیس اول هوابرد شد. این هنگ شامل 4 گردان بود که به وسیله گلایدر در محل عملیات فرود می آمدند. خود کخ نیز به درجه سرگردی رسید و فرماندهی گردان یکم به وی واگذار شد.

_____________________________________________________________

منبع: wars-and-history.mihanblog.com (مترجم: رضا کیانی موحد)


شمشیرباز بر فراز چچن

$
0
0

مروری بر کارنامه عملیاتی Su-24M در جنگهای اول و دوم چچن

 

جنگ اول چچن

چچن یکی از جمهوری های فدراسیون روسیه است ؛ نوع اداره حاکمیتی این منطقه را می توان با ایالت تگزاس در ایالات متحده آمریکا مقایسه کرد با این تفاوت که که جمعیت این ناحیه را اکثریت بزرگی از مسلمانان تشکیل می دهند که خواهان ایجاد یک دولت مستقل از روسیه هستند.

مدت کوتاهی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و در آگوست 1991 ، ژنرال جوهر دودایف از فرماندهان پیشین نیروی هوایی شوروی موفق به انجام یک کودتا بر علیه حکومت کمونیست چچن شد.در اکتبر همان سال او در انتخابات پیروز شده  و به عنوان رئیس جمهور چچن معرفی شد.او مدت چند ماه بعد رسماً تشکیل جمهوری چچن به عنوان کشوری بیرون از چارچوب فدراسیون روسیه را اعلام کرد که این امر اعتراض شدید دولت مسکو را در پی داشت.روابط دو طرف به وخامت گرایید و سیاست های ناسیونالیستی دودایف باعث وخامت سریع و در نهایت سقوط اقتصاد چچن که هنوز تا حدود زیادی به روسیه وابسته بود شد.در سال 1993 ، او با استفاده از اختیارات رئیس جمهور پارلمان چچن را منحل کرد ؛ کاری که در عمل باعث تشویق روسیه برای حمایت از گروههای اپوزوسیون و تلاش برای خلع او شد.

 

 

جوهر دودایف رهبر مبارزین چچنی

 
در 11 دسامبر 1994 ، ارتش روسیه وارد خاک چچن شده و در گروزنی پایتخت این کشور رژه رفت.هواپیماهای پارک شده در پایگاه شمالی شامل ال-29 آ ، ال-39 سی و MiG-15UTI میشد و در دیگر فرودگاهها نیز تعدادی هواپیمای شناسایی و آموزشی وجود داشت که همه به وسیله بمباران های مداوم فنسرها از بین رفتند.

جنگجویان چچنی همچنان به مقاومت خود در دیگر مناطق ادامه دادند تا جایی که روس ها مجبور شدند با استفاده از یک فروند Su-24M و با پرتاب یک تیر بمب هدایت تلویزیونی KAB-500KR سدی را در نزدیکی روستای چچن آول منهدم کنند.

پرواز های نیروی هوایی جهت پشتیبانی از نیروهای زمینی در ماه دسامبر به علت شرایط بد آب و هوایی کاهش یافت.هر چند نمی توان درک کرد که چگونه این پشتیبانی ها با وجود در اختیار داشتن جنگنده هایی با قابلیت عمل در تمامی شرایط آب و هوایی مثل Su-24M و Tu-22M3 کاهش پیدا کرد.توضیح دیگری که برای این مسئله می توان داد ترس روس ها از تلفات بالای بمباران فرشی با استفاده از بمب های غیر هدایت شونده بود که باعث افزایش شدید تلفات غیر نظامیان از شروع جنگ شده بود.به هر حال با توجه به زمین ناهموار منطقه دقت اصابت موشک ها و بمب های هوشمند و در نتیجه احتمال موفقیت آنها قابل مقایسه با بمب های معمولی پرتاب شده از یک جنگنده نیست.

سوخوی 24 (موسوم به فنسر به معنی شمشیرباز) به دلیل داشتن همین قابلیت حمل تسلیحات هوشمند بود که توانست ماموریت خود در انهدام پل های روی رودخانه آرگون ، مرکز تلویزیون ، کارخانه تعمیر تانک و پناهگاه زیر زمینی دودایف در کاخ شخصیش را با موفقیت کامل انجام دهد.

با آمدن فصل بهار و بهبود شرایط آب و هوایی فنسرها دور جدیدی از پرواز ها را برای بمباران مواضع چریک های چچنی به وسیله بمب های 500 و 1500 کیلوگرمی هدایت تلویزیونی و لیزری آغاز کردند.

علاوه بر سوخوی 24 ، جنگنده های Su-17M4 و Su-25 نیز وارد معرکه شده و با هدایت نیروهای ویژه ارتش روسیه (اسپتناز) حملات دقیقی بر علیه مخفیگاههای کوهستانی چریک ها انجام دادند.شرایط جغرافیایی چچن بی شباهت به افغانستان نیست ؛ کوهستان هایی با ارتفاع 4500 متر در جنوب ، زمین های حاصل خیر در مرکز و نواحی استپی در شمال.علاوه بر آن ، چریک های چچنی نیز همچون ستیزه جویان افغان از موشک های دوش پرتاب استفاده می کردند که این امر باعث می شد اکثر پروازهای Su-24 در ارتفاع بالاتر از پنج هزار متر انجام شود.

 

شناسایی مخفیگاه دودایف توسط هواپیمای شناسایی روسیه

 

پس از تلفات و آسیب های فراوانی که به نیروی زمینی روسیه در چچن وارد شد ، دولت روسیه یک قرارداد صلح با مبارزین منعقد کرد.این قرارداد راه را برای کشتن دودایف در یک عملیات هوشمندانه هموار کرد.در 21 آوریل 1996 ، جوهر دودایف بزرگترین اشتباه زندگی خود را مرتکب شده و با یک تلفن همراه تماس گرفت.یک هواپیمای گشتی که در منطقه حضور داشت ، با ردیابی این تماس یک موشک لیزری به سمت پناهگاه وی شلیک و آن را منهدم کرد.در آن زمان از بین هواپیماهای حاضر در جنگ چچن تنها Su-24M و Su-39 مجهز به موشک های لیزری بودند که بسیاری عقیده دارند این عملیات توسط یک فنسر صورت گرفته است.


چنگ دوم چچن

در آگوست 1999 ، گروهی چریک های چچنی از مرزهای جنوبی این کشور وارد داغستان - یکی از جمهوری های فدراسیون روسیه - شدند.یک جنگ جدید نیز در افغانستان آغاز شده بود و مسلمانان از سراسر جهان اسلام برای جهاد وارد این کشور می شدند.

مهاجمان به دقت مشغول ایجاد نقاط استقرار و سنگرهای خود شدند ؛ برنامه ریزی و دقت در این امر به گونه ای بود که اکثر راه های ارتباطی داغستان مختل و قطع شد.دولت روسیه این اقدام را با ارسال بمب افکن های Su-24M جهت بمباران مواضع مهاجمین با اولویت نقاط تجمع و مواضع کلیدی پاسخ داد.علاوه بر آن ، فنسرها وارد حریم هوایی چچن شده و به بمباران نیروهای پشتیبانی ، کمپ های آموزشی ، انبارهای مهمات و سوخت و حتی یک پالایشگاه غیر استاندارد - که جهت تولید بنزین اتومبیل ساخته شده بود - با وجود حفاظت توپ های ضد هوایی و موشک های دوش پرتاب از این تاسیسات پرداختند.تخمین زده می شود که چریک های چچنی در مجموع چیزی حدود 70 قبضه موشک دوش پرتاب استینگر و 100 قبضه استرلا و ایگلا در اختیار داشتند.


طیف گسترده تسلیحات قابل حمل توسط Su-24M

تجربه جنگ اول چچن و عملیات پرواز ممنوع ناتو بر فراز یوگسلاوی، فرماندهان ارتش روسیه را به این نتیجه رسانده بود که به جای تکیه بر گردان های پر تعداد توپخانه که باعث تلفات وحشتناک غیر نظامیان و تحریک افکار عمومی می شود از بمب افکن های مجهز به بمب های هدایت شونده استفاده کنند.هواپیماهای انتخاب شده برای انجام این وظیفه مهم Su-24M فنسر و Su-25 فراگ فوت بودند ؛ با توجه به قابلیت بالای فنسر در حمل و استفاده از بمب های هوشمند بار اصلی ماموریت بر دوش این جنگنده گذاشته شده بود و از سوخو-25 جهت پشتیبانی از نیروهای زمینی و به ویژه حمله به خودروهای چریک های چچنی استفاده می شد.

در چچن نیز مثل جنگ افغانستان پیش از آن که فنسرها به عملیاتی اعزام شوند منطقه هدف به وسیله هواپیماهای MiG-25RB و Su-24MR شناسایی و مختصات آن به هواپیمای بمب افکن داده می شد تا به سمت آن حرکت کرده و مختصات را در حافظه بمب یا موشک وارد کنند ؛ گاهی اوقات نیز از هواپیماهای آنتونوف An-30B برای گرفتن عکس های پانورامیک استفاده می شد.

یکی از مهمترین درس های جنگ چچن به نیروی هوایی روسیه آن بود که هوای نامساعد در خوشبینانه ترین حالت باعث اتلاف منابع و اتلاف تسلیحات و در بدبینانه ترین حالت موجب افزایش تلفات غیر نظامی خواهد شد.در مواردی که نامساعد بودن هوا امکان ردیابی اهداف توسط فنسرها را ناممکن می ساخت از نیروهای ویژه اسپتناز برای علامت گذاری نقاط هدف استفاده می شد.

 

نیروهای ویژه اسپتناز در چچن

 
یک Su-25 جمعی گردان 368 اولین تلفات نیروی هوایی روسیه در این جنگ بود ؛ دومین تلفات تنها یک روز بعد از سقوط سوخو-25 و در 4 اکتبر 1999 با هدف قرار گرفتن یک فروند Su-24MR گردان 11 شناسایی به خلبانی سرگرد سوکالوف در ارتفاع 200 متری رقم خورد.خلبان هنگام ایجکت کشته شد اما کابین عقب او ستوان اسمیسلوف جان سالم به در برد و اسیر شد ؛ ستیزه جویان چچنی تهدید کردند که در سالگرد انقلاب اکتبر روسیه او را اعدام خواهند کرد.این تهدید عملی نشد و او دو هفته بعد از دست چچنی ها فرار کرد.در 24 اکتبر جسد سرگرد سوکالوف با جسد دو مبارز چچنی معاوضه شد.

نیروی هوایی روسیه در این جنگ از سه پایگاه اصلی استفاده می کرد: بودناسک در فاصله 220 کیلومتری گروزنی - پایتخت چچن - ، موزدک در فاصله 100 کیلومتری و اکتوبینسک در فاصله 550 کیلومتری.گردان یازدهم شناسایی در اصل در پایگاه مارینوکا مستقر بود اما تعدادی از هواپیماهای این گردان برای پوشش منطقه به پایگاه موزدک منتقل شدند.

بمب لیزری قدرتمند KAB-1500L

پس از تصرف مجدد گروزنی توسط روسها، شورشیان بار دیگر به کوهستان های جنوبی این کشور پناه بردند ؛ جایی که فنسرهای نیروی هوایی روسیه با پرواز در ارتفاع 5 هزار متری و استفاده از بمب های هدایت تلویزیونی KAB-1500 و ترموباریک ODAB-500 آنها را تار و مار می کردند.

در 7 مه 2000 ، یک فروند Su-24MR گردان یازدهم با آتش موشک استینگر شورشیان سرنگون شد.پس از یک عملیات جستجو و نجات وسیع اجساد سرگرد یوری کازاکوف و سروان یوگنی کوردیونف و تکه هایی از هواپیما و جعبه سیاه آن پیدا شد.

تا یکم آگوست 2000 ، تلفات نیروی هوایی و روسیه در جنگ دوم چچن شامل دو فروند Su-24MR ، سه فروند Su-25 ، دو فروند میل Mi-24 ، یک فروند میل Mi-26 و ده فروند میل Mi-8 بود.البته سقوط اکثر هلیکوپترها به دلیل مشکل فنی یا خطای انسانی بود و تنها یک میل Mi-8 با آتش شورشی ها سرنگون شد.در 29 ژانویه 2000 نیز سه فروند Su-24M در یک حادثه در فرودگاه اکتوبینسک منهدم شدند.

در یک جمع بندی کلی باید گفت که سوخوهای 24 با کمک تسلیحات هوشمند در جنگ چچن کارنامه موفقی از خود به جای گذاشتند.

_____________________________________________________________

منبع: scramble.mihanblog.com

سرتیپ خلبان منوچهر محققی، رکورددار پرواز با فانتوم

$
0
0

___________________________________________________________________________

>> تذکر مهم:هرگونه برداشت از مطالب وبلاگ هوانورد، مشروط به درج نام و لینک هوانورد (newcoy.persianblog.ir) می باشد. بازنشر بدون رعایت این موارد شرعاً و اخلاقاً مجاز نمی باشد.

___________________________________________________________________________

به پاسداشت قهرمان جنگ و خلبان افسانه ای فانتوم، امیر سرنپپ دوم خلبان منوچهر محققی

 

امیر منوچهر محققی یکی از بزرگمردان دوران جنگ هشت ساله و نابغه پرواز با فانتوم است. این خلبان پیشکسوت نیروی هوایی ایران، رکورد دار پرواز رزمی برون مرزی با فانتوم به شمار می رود. او دارای رکورد ۱۸۲ سورتی پرواز برون مرزی (Special Mission) است و با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با فانتوم از این نظر در ایران و خاورمیانه رکورددار می باشد. پس از او شهید سید علیرضا یاسینی با بیش از 90 پرواز عمقی در خاک عراق  و 2759 ساعت پرواز با هواپیمای فانتوم، بیشترین ساعت پرواز را با این هواپیما داشته است.

در بعد از ظهر روز 31 شهریور سال 1359 نیروی هوایی عراق به طور غافلگیرانه به پایگاههای هوایی ایران حمله کرد. اقدام عراق با این تصور صورت گرفت که با این کار نیروی هوایی ایران را از کار خواهد انداخت. این عملیات موفقیت چندانی برای عراق به همراه نداشت و پایگاهها و هواپیماهای ایرانی آسیب زیادی ندید.

نیروی هوایی ایران برای پاسخگویی به این تجاوز، طرح عملیاتی کمان 99 را در روز بعد به مرحله اجرا گذاشت. اهداف این عملیات پایگاههای هوایی، مخازن سوخت و مهمات، پالایشگاه ها، آشیانه هواپیماها، پناهگاه های تعمیرات و نگهداری هواپیما، باندهای پروازی، رادارهای هدایت کننده هواپیماهای جنگی، برج های مراقبت و مراکز صنعتی و مخابراتی عراق بودند.

امیر خلبان منوچهر محققی فرمانده دسته ۴۰ فروندی پروازی از پایگاه بوشهر در عملیات ۱۴۰ فروندی کمان ۹۹ در روز یکم مهرماه سال 1359 ( کمتر از 15 ساعت پس از آغاز هجوم هوایی عراق) بود که در این عملیات بی نظیر و تاریخی فانتومها و تایگرهای پایگاههای شکاری تهران، بوشهر، همدان، تبریز و ... با پشتیبانی عقابهای تیز پرواز شکاری اف 14 تامکت، اکثر پایگاههای شکاری نیروی هوایی عراق و بسیاری از مراکز نظامی و صنعتی دشمن را در یک روز مورد حمله قرار دادند و رویای خوش سردمداران عراق را به کابوسی هولناک تبدیل کردند.

در بامداد اول مهرماه سال 1359 و پیش از سپیده دم، پایگاه بوشهر که تا به آن روز پرواز همزمان بیش از ۴ فروند فانتوم را تجربه نکرده بود، شاهد برخاست بزرگترین اسکادران جنگی تاریخ ایران و خاورمیانه با ۴۰ فروند فانتوم بود. هواپیماها یک به یک تاکسی کرده و در دل آسمان جای گرفتند و با توجه به بعد مسافت، بعد از سوختگیری هوایی  به سمت اهداف حرکت کردند. در آسمان بغداد در حین انجام اولین عملیات بزرگ نیروی هوایی با بزرگ ترین ابعاد در تمام طول تاریخش حتی تا به امروز، ناهماهنگیهایی بروز کرد، به شکلی که وقتی اسکادران 40 فروندی تحت امر سرگرد منوچهر محققی از پایگاه ششم شکاری (بوشهر) به آنجا رسیدند، هواپیماهای پایگاه  سوم شکاری همدان از ارتفاع بالاتر بر سر بغداد شیرجه زده و درحال بمباران بودند. سرگرد محققی و خلبانان اسکادرانش با مانورهایی بی نظیر در بین ساختمانهای بغداد خود را از تیر پدافند دشمن از زمین و بمبهای خودی از آسمان و ساختمانهای بغداد در مقابل در امان نگاه داشته و بدون کوچکترین صدمه ای تمامی اهداف مورد نظر را بمباران کردند.

به نوشته خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در روز اول مهرماه 1359 یک  پرواز چهارفروندی به لیدری منوچهر محققی انجام شد که خلبانان محمد دژپسند، علی‌اصغر سپیدموی آذر و علی‌رضا یاسینی و کابین عقبها شامل مسعود اقدام، حسین خلعت‌بری، علی‌یارمحمدی و کاظم روستا او را همراهی می‌کردند. در این عملیات به پالایشگاه بصره حمله شد. فانتومها با هدایت محققی همچوم آذرخشی سوزان بر سر پالایشگاه بصره فرود آمدند و با بمباران موثر آن را غرق در دود و آتش ساختند.  بر اساس خبر رادیوهای بیگانه با وجود آنکه عراق برای اطفای حریق پالایشگاه از کویت هم کمک خواست، خاموش کردن پالایشگاه پنج شبانه‌روز طول کشید.

منوچهر محققی، نفر اول ایستاده از سمت چپ

به گفته همرزمانش، امیر منوچهر محققی اخلاق منحصر به فردی داشت، شلیک توپ ضد هوایی به فانتومش را کسر شان خود می دانست و جواب آن را متقابلاً با شیرجه و شلیک توپ دماغه فانتوم می داد. در یک عملیات که به همراه شهید عباس دوران به عملیات برون مرزی رفته بود، در راه باز گشت از دسته پروازی جدا شد و با تغییر مسیر تیربار ضد هوایی را که در مسیر رفت به طرفش شلیک کرده بود، منهدم کرد.

پایگاه اطلاع رسانی ارتش جمهوری اسلامی در تشریح نقش نیروی هوایی ارتش در عملیات مروارید، که ستون فقرات نیروی دریایی عراق را شکست، از سرگرد خلبان منوچهر محققی به عنوان یکی از قهرمانان این عملیات نام برده است.

وی در آخرین روزهای جنگ در وصف دوران خدمت خود به همرزمان تیز پرواز خود گفته بود: بچه ها! این قدر Low Level بر فراز خلیج فارس پرواز کردم که فکر کنم همه ماهیهای خلیج فارس کباب شدند.

از امیر سرتیپ خلبان محمود ضرابی، از خلبانان دوران جنگ، نقل شده است که در آذرماه سال 1359 به دستور معمار بزرگ انقلاب، رییس‌جمهور وقت و وزیر کشور دستور رسید تا قهرمانان جنگ معرفی شوند که در آن زمان در نیروی هوایی پنج نفر معرفی شدند و قرار شد در زادگاه این پنج نفر خیابانهایی به اسم آنها نامگذاری شود که عبارت بودند از منوچهر محققی در تبریز، عباس دوران در شیراز، علی بختیاری در نارمک تهران، رضا سعیدی در چیزر تهران و محمود ضرابی در کرمان.

 خاطره ای از خلبان منوچهر شیرآقایی

در خلال عملیات شکست محاصره آبادان، من در کابین عقب، چندین پرواز روی مواضع دشمن داشتم. یک بار پلی را که دشمن روی کارون و در اطراف مارد زده بود، بمباران کردیم.

مارد را هم که محل تجمع دشمن و درگیری با رزمنده های خودی بود، زدیم. بمب ای مان که تمام شد، با مسلسل به جان نیروهای پیاده دشمن افتادیم و تا فشنگ و مهمات داشتیم، از آنها تلفات گرفتیم. می توانم مدعی شوم که ده ها نفر از نیروهای دشمن فقط با مسلسل لت و پار شدند. دو پرواز هم روی شلمچه داشتیم. از بالا می دیدم ستون نظامی دشمن در حال حرکت یا عقب نشینی هستند، آنها را بمباران یا مسلسل باران می کردیم.

در یکی از این پروازها منوچهر محققی، خلبان کابین جلو بود. از اهالی تبریز و از خلبانهای شجاع و نترس بود. در ایستگاه حسینیه هم یک پرواز داشتیم. یادم هست مسلسل هواپیما 640 فشنگ داشت. خلبان محققی مسلسل را روی نیروهای دشمن گرفت و شروع به شلیک کرد. من از آن بالا صحنه ای دیدم که هرگز برایم در پروازهای بعدی تکرار نشد. یک نظامی دشمن را دیدم که تیر خورد و چنان بالا پرید که از هواپیمای ما بالاتر رفت. البته ما در ارتفاع بسیار پایینی پرواز می کردیم. کالیبر هواپیما طوری بود که وقتی به هدف می خورد، منفجر می شد، دو زمانه بود. انگار آن نظامی پرواز کرده بود. مثل سوپرمن در کارتونهای تلویزیون. او را که دیدم با خودم گفتم: " جل الخالق". خلبان محققی با مسلسل بسیاری از نیروهای دشمن را به هلاکت رساند.

چند شب بعد در پایگاه بودم که شنیدم نیروهای ما محاصره یک ساله آبادان را شکسته اند و دشمن را کیلومترها به عقب رانده اند. خوشحال شدم و از این که من هم به اندازه قطره ای در این دریا نقش داشته ام، در پوست خود نمی گنجیدم.

 خاطره ای از سرتیپ دوم خلبان مسعود اقدام

در یک صبح پاییزی سال اول جنگ، عقربه های ساعت حدود 7 را نشان می داد. هنوز دقایقی از ورودم به گردان نگذشته بود که برنامه پروازی  اعلا م شد.  چهار فروند هواپیمای  اف ـ 4  در یک دسته پروازی به رهبری جناب محققی در برنامه قرار گرفته بودند.

در این ماموریت، من ناوبر و خلبان کابین عقب هواپیمای شماره 2، (هواپیمای جناب یاسینی ) بودم. ساعت 8 صبح به اتاق توجیه رفتیم. در آنجا مسیر رفت و برگشت و ارتفاع پرواز در طول مسیر تعیین شد و توسط لیدر دسته گفته شد که هدف، تانکرهای سوخت رسان وسایل موتوری دشمن است که از طریق مرز کویت آورده و در منطقه ای به نام «صفان» نزدیک یک قهوه خانه در زیر نخلها استتار کرده اند که به راحتی هم قابل شناسایی نیست. باید نزدیک هدف ارتفاع را کم کنیم تا به وضوح قابل شناسایی باشد. ما بعد از توجیه، اتاق را ترک کرده و به سوی پرنده های آهنین خود حرکت کردیم. در مسیر با رضا (شهید یاسینی) صحبت می کردم که در بین صحبت گفت: آقا مسعود! ناراحت که نیستی ، با من هم پرواز می شوی؟

- راستش را بخواهی از خدامه که همیشه با شما همپرواز شوم.

- شما می دانید اگر هواپیما عیب بیاورد، من پرواز را لغو نمی کنم.

- به همین دلیل است که دوست دارم با شما پرواز کنم.

شهید یاسینی از جمله کسانی بود که اگر هواپیما عیبی به غیر از موتور و هیدرولیک می آورد، پرواز را لغو نمی کرد.

هنوز به سر باند پروازی نرسیده بودیم که دو فروند از چهار فروند عیب آوردند و به آشیانه برگشتند. فقط هواپیمای شماره یک (جناب محققی) و شماره دو (جناب یاسینی) به هوا برخاستند. در آسمان گردشی کرده و از روی خلیج فارس پرواز را ادامه دادیم و آنگاه از نزدیک مرز کویت (جزیره بوبیان ) حرکت کرده و از غرب فاو به هدف نزدیک می شدیم .

نزدیک ظهر بود و لکه های ابر پراکنده در هوا به چشم می خورد. خورشید از پس این لکه های ابر حالت زیبایی پیدا کرده بود و ما غرق تماشای این طبیعت زیبا بودیم. چون اطلاع داده بودند که در آن منطقه پدافند ضدهوایی نیست، ما زیاد دقت نمی کردیم که یک لحظه شلیک ضدهوایی به طرفمان شروع شد. لیدر دسته (جناب محققی  خیلی حساس بود. با دیدن این صحنه خیلی ناراحت شد و گفت : شماره 2 من دور می زنم.  با این ضد هوایی کار دارم. رضا هم در جوابش گفت : من هم یک گردشی انجام می دهم تا بال در بال هم بریم.

جناب محققی برگشت و یک رگبار با مسلسل هواپیما به سوی این ضد هوایی خالی کرد، به طوری که خدمه و تکه هایی از توپ ضدهوایی به هوا پرتاب شدند. سپس برگشتیم و راهمان را ادامه دادیم. وقتی که به نزدیک هدف رسیدیم، ارتفاع را کم کردیم تا لای نخلها را جست و جو کنیم. دو ثانیه نگذشته بود که شماره یک گفت: شماره 2 هدف زیر این نخلهاست.

ما هم به دقت نگاه کردیم، دیدیم حدود 40 دستگاه کامیون حامل سوخت، نزدیک قهوه خانه به ردیف قرار گرفته اند. بعد از شماره یک، ارتفاع مناسب را گرفته و به سوی هدف شیرجه زدیم و بمبها را رها کردیم. در چشم به هم زدنی آنجا را به جهنمی تبدیل کردیم. پس از بمباران آنچنان حجم دود و آتش منطقه را فرا گرفته بود که مجبور شدیم سریع گردش کرده و از آنجا دور شویم تا دود ناشی از سوختن تانکرها ما را با مشکل مواجه نکند. این در حالی بود که دو روز بعد رسانه ها اعلام کردند هنوز عراق با کمک کویت نتوانسته است آتش آن منطقه را مهار کند.

 

امیر محققی به علت پروازهای عملیاتی فراوان در دوران جنگ و ساعتهای پرواز طلانی، دچار آسیب در ناحیه ستون فقرات شده و از اواسط سال 1387 در بستر بیماری به سر می برد. برای او و همه پیشکسوتان نیروی هوایی و قهرمانان گمنام جنگ آرزوی تندرستی و بهروزی داریم.

______________________________________________________________ 

تحقیق، گردآوری و تنظیم:وبلاگ هوانورد (کاوه)

 

 منابع:

newcoy.persianblog.ir

mashreghnews.ir

co-pilot.blogfa.com

isna.ir

asriran.com

sobh.org

forum.arteshi.com

aerospacetalk.ir

irna.ir

parvazidigar.persianblog.ir

هواپیمای ترابری نظامی ایرباس A-400M

$
0
0

ایرباس A-400M (که پیشتر با نام هواپیمای بزرگ آینده شناخته می شد) ملقب به اطلس به دلیل نیاز نیروی هوایی کشورهای انگلیس ، فرانسه ، ترکیه ، اسپانیا ، آلمان ، ایتالیا و بلژیک به یک هواپیمای ترابری برد بلند با قابلیت جابجایی بالا توسط شرکت ایرباس طراحی و توسعه داده شد.در سال 1993 ، وِیژگی های کلی طرح تعیین و قراردادی بین 7 کشور مشارکت کننده بسته شد.مدتی بعد ایتالیا از این طرح کناره گرفت تا شمار کشورهای مشارکت کننده به 6 کشور برسد. ایرباس نظامی SL در مادرید که یکی از شرکت های تابع صنایع ایرباس اروپاست ، مسئول مدیریت ، پیگیری و توسعه هواپیمای A-400M است.دیگر شرکت های سهیم در این پروژه عبارتند از سیستم های BAE از انگلستان ، شرکت EADS از آلمان ، فرانسه و اسپانیا ، شرکت فلابل از بلژیک و صنایع هوافضای Tusas از ترکیه.پس از ساخت قطعات و سیستم های مختلف توسط شرکت های نامبرده ، مونتاژ نهایی در شهر سویل اسپانیا انجام می گیرد.

در مه 2003 ، قراردادی بین شرکت ایرباس و آژانس تدارکات اروپا (OCCAR) برای تولید 212 فروند از این هواپیما بسته شد.کشورهای فرانسه ، انگلیس ، اسپانیا ، ترکیه ، آلمان ، لوکزامبورگ (که به تازگی به این پروژه پیوسته بود) و بلژیک این قرارداد را امضا کردند اما ایتالیا مدتی بعد از طرح کناره گیری کرد تا هواپیماهای سفارش داده از 212 به 180 فروند کاهش یابد.تحویل این هواپیما از سال 2009 شروع شده و تا سال 2020 ادامه خواهد داشت.در ژانویه 2005 ، برش اولین فلز برای قرار دادن بر روی A-400M انجام شد و مونتاژ آن نیز در سال 2007 شروع شد.

در ژوئن 2008، این هواپیما اولین پرواز خود را انجام داد.به دلیل مشکلات موجود در موتور دومین پرواز به تعویق افتاد و سرانجام در 11 دسامبر 2009 انجام شد.در هنگام پرواز آزمایشی ، هواپیما که خود دارای وزن 127 تن است تجهیزات آزمایشی به وزن 15 تن از جمله مخازن آب به وزن 2 تن به همراه داشت.به صورت رسمی حداکثر وزن برخاست این هواپیما 141 تن اعلام شده است.انتظار می رود اولین هواپیما در سه ماهه اول سال 2013 به نیروی هوایی فرانسه تحویل داده شود و تحویل بقیه سفارشات تا سال 2025 پایان یابد.

  

در ژانویه 2009 ، شرکت ایرباس تحویل اولین دسته از هواپیماهای A-400M را تا سال 2012 به تعویق انداخت و اعلام کرد باید به دنبال راه های جدید برای پیشبرد برنامه هواپیمای ترابری بزرگ بود.در همان سال با بر آورد هزینه های پیش روی توسعه این طرح رقم شگفت انگیز 11.2 میلیارد دلار اعلام شد.شرکت ایرباس اعلام کرد که در صورتی که 5.2 میلیارد دلار پول به این پروژه تزریق نشود ، آن را کنار خواهد گذاشت.سر انجام در نوامبر 2010 ، کشورهای بلژیک ، انگلیس ، فرانسه ، ترکیه ، آلمان اسپانیا و لوکزامبورگ توافق کردند مبلغ 1.5 میلیارد دلار را در اختیار شرکت ایرباس قرار دهند تا این پروژه را پیگیری کرده و توسعه دهد.در عین حال کشورهای آلمان و انگلیس از تعداد هواپیماهای سفارش داده شده خود کاستند و آن را به 53 و 22 فروند رساندند که در کل تعداد هواپیماهای سفارش داده شده را به 170 فروند کاهش داد.

 
تستهای پروازی


اولین A-400M با نام MSN1 شناخته می شود.در 8 آوریل 2010 ، دومین هواپیمای تولیدی (MSN2) تست های پروازی خود را تکمیل کرد.هواپیماهای سوم و چهارم نیز به ترتیب در 9 ژوئیه 2010 و دسامبر همان سال تست های پروازی خود را به پایان رساندند.هواپیماهای اول ، سوم و پنجم تولید شده ( MSN1 ، MSN3 و MSN5 ) پرواز های خود را در تولوز فرانسه انجام دادند.در حالی که هواپیماهای دوم و چهارم (MSN2 و MSN4) تست های پروازی را در سویل اسپانیا که از آب و هوای بهتری نسبت به تولوز برخوردار است و انطعاف پذیری بیشتری به هواپیما می دهد انجام دادند.علاوه بر آن در سال 2010 ، هواپیمای A-400M در دو رویداد بزرگ دنیای هوانوردی یعنی نمایشگاه های هوایی فارنبورگ انگلیس و برلین آلمان به نمایش گذاشته شد.

در اکتبر 2011 ، تست های حرکت بر روی خزشگاه و باند خیس نیز با موفقیت انجام گرفت و شرکت ایرباس اعلام کرد که در صورت خیس بودن باند ، در هنگام فرود و برخاست هیچ آبی وارد موتورهای A-400M نمی شود.

 


کاربران


همانطور که پیشتر گفته شد تعداد 170 فروند از این هواپیما توسط 7 کشور مشارکت کننده در طرح سفارش داده شده است.اما به جز 7 کشوری که ذکر شد ، مالزی نیز خواستار به خدمت گرفتن 4 فروند هواپیمای A-400M شد که این امر باعث می شود مجموعه هواپیماهای سفارش داده شده به 174 فروند برسد.با این حساب کشورهایی که این هواپیما را سفارش داده اند عبارتند از بریتانیا (22 فروند) ، بلژیک (7 فروند) ، ترکیه (10 فروند) ، لوکزامبورگ (1 فروند) ، فرانسه (50 فروند) ، آلمان (53 فروند) ، اسپانیا (27 فروند) و مالزی (4 فروند).

در آوریل 2005 ، نیروی هوایی آفریقای جنوبی طی قراردادی با شرکت ایرباس خواستار ملحق شدن به جمع کشورهای مشارکت کننده در تولید هواپیمای A-400M شد. به موجب این قرارداد شرکت ایرباس باید در بین سال های 2010 تا 2014 تعداد 10 فروند هواپیمای A-400M را تحویل این کشور می داد.اما 4 سال بعد و در نوامبر 2009 ، آفریقای جنوبی این قرار داد را لغو کرد. در دسامبر 2005 نیز ، مالزی با سفارش 4 فروند A-400M به جمع خریداران این هواپیما پیوست.

 
ویژگیها

در طراحی این هواپیما به صورت گسترده از مواد کامپوزیتی استفاده شده است.با این وجود توانایی حمل بار این هواپیما بالاتر از هواپیماهای ترابری معروفی همچون C-130 هرکولس یا C-160 ترانسال است.در طراحی این هواپیما مسئله نشست و برخاست از باندهای کوتاه و نیمه کاره در نظر گرفته شده و A-400M دارای 12 چرخ در مرکز بدنه و 2 چرخ در دماغه است.

یکی از وظایف اصلی هواپیماهای ترابری مدرن پرتاب تسلیحات ، مواد غذایی ، بارهای مختلف و چتربازان است.برای این پرتاب نیاز است هواپیمای حامل توانایی پرواز در ارتفاع و سرعت بسیار کمی را داشته باشد.در هواپیمای A-400M این توانایی گنجانده شده و هواپیما می تواند هم در سرعت های پایین به پرتاب بارهای مختلف بپردازد و هم با سرعت بالا در حداقل زمان ممکن ماموریت ها را انجام دهد.این انعطاف پذیری در ماموریت ها لازمه اصلی هواپیماهای ترابری مدرن است.

 

نمای برش خورده از  A-400M

شرکت هوانوردی دنل آفریقای جنوبی وظیفه تهیه پوسته بالایی بدنه هواپیما و همچنین روکش بال ها را بر عهده دارد.شرکت EADS آلمان (مستقر در آوگسبورگ) نیز درب رمپ کامپوزیتی 7×4 متری هواپیما را تولید می کند.تولید بدنه و ساختار اصلی بال ها نیز بر عهده شرکت هوافضای GKN بریتانیاست. پس از تهیه و تولید این قطعات کامپوزیت (کربن تقویت شده با پلاستیک یا به اختصار CRP)، به صنایع ایرباس در فیلتون بریتانیا فرستاده می شود تا مونتاژ نهایی در آنجا صورت بگیرد.مونتاژ بدنه نیز در صنایع ایرباس در برمن آلمان انجام می شود.پس از ساخت این قطعات ، هواپیما در سویل اسپانیا مونتاژ می شود.

 
کابین خلبان

کابین خلبان این هواپیما به صورت کامل با پروازهای شبانه سازگار بوده و می تواند در کمترین نور محیطی روشنایی لازم را برای خلبانان فراهم آورد.خدمه این هواپیما شامل خلبان ، کمک خلبان و افسر بارگیری است.

از جمله سیستم هایی که امروزه بر روی اکثر هواپیماهای نظامی و غیر نظامی مدرن نصب می شود ، سیستم FBW یا پرواز با سیم است ؛ هواپیمای A-400M نیز از این قاعده مستثنا نیست و این سیستم در آن تعبیه شده است.در این هواپیما دو استیک برای خلبان و کمک تعبیه شده و اهرم گاز نیز در وسط دو صندلی کابین قرار گرفته است.انتقال فرامین هدایتی از روبروی خلبان و کمک خلبان به طرفین باعث می شود نمایشگر ها بهتر دیده شوند و خلبان با دقت بیشتری وضعیت هواپیما را کنترل کند.

شرکت های تالس و دیهل با الگوبرداری از هواپیمای ایرباس A-380 در حال توسعه سیستم مدیریت پرواز FMS400 بر اساس مدل های مدولار یکپارچه اوینیک هستند.از جمله سیستم های الکترونیکی کابین خلبان عبارتند از 9 عدد نمایشگر اطلاعات پرواز 6×6 اینچی ، یک نمایشگر سر بالای دیجیتال (HUD) که دارای ویژگی هایی همچون افزایش دید است و از جنس کریستال مایع (LCD) ساخته شده ، سیستم محاسبه خودکار CG ، سیستم های سوئیتچینگ ساده EMCOM و ... 

 

کاکپیت مدرن و جادار A-400M


هواپیماهای A-400M تولیدی برای نیروی هوایی آلمان (لوفت وافه) ، توسط شرکت EADS به سیستم پوشش سطح زمین برای پرواز های ارتفاع پایین (TMLLF) که برای کنترل و مدیریت پرواز در ارتفاع پایین کاربرد دارد مجهز خواهد شد.این سامانه در واقع یک سیستم الکترونیکی کنترل پرواز ساخت شرکت سوئدی ساب است.این شرکت همچنین ژنراتور نقشه دیجیتال را نیز بر روی این هواپیما نصب خواهد کرد. به وسیله شرکت دفاع و امنیت EADS ، بر روی هواپیماهای A-400M سیستم مدیریت ماموریت نظامی (MMMS) که شامل دو کامپیوتر ماموریتی جدا گانه است ، نصب می شود.این سیستم وظیفه کنترل ورود و خروج بارها به هواپیما ، محاسبه میزان بار و همچنین مدیریت سوخت و محاسبه شعاع عملیات با توجه میزان بار و سوخت را بر عهده دارد.

سیستم MMMS همچنین سامانه تاکتیکی اجتناب از برخورد با زمین را که به هواپیما توانایی پرواز در ارتفاع پایین بدون ترس از برخورد با موانع و سطح زمین را می دهد ، مدیریت می کند. شرکت معتبر و معروف راکول نیز سیستم ارتباطی فرکانس بالای HF-9500 و سامانه ADFX(یک شبکه امن انتقال داده ها) هواپیما را تامین می کند.

 
اقدامات متقابل


بخش الکترونیک شرکت EADS یک مجموعه دفاعی کامل را برای این هواپیما تهیه کرده که با نام " ایدز " شناخته می شود.اعضای این مجموعه عبارتند از رادار هشدار دهنده ALR-400 ، سنسور هشدار دهنده مادون قرمز (MIRAS) پرتاب موشک و سیستم پرتاب باریکه (چف) و شراره (فلیر).همچنین ممکن است لیزر هدایتی مادون قرمز اقدامات متقابل نیز بر روی A-400M نصب شود.از دیگر توانایی های این هواپیما می توان به نصب صفحات زرهی برای حفاظت بیشتر خدمه ، شیشه های ضد گلوله ، انجام بهینه سازی بر روی موتورها برای کاهش انتشار گرما و اثر مادون قرمز اشاره کرد.همچنین بر روی بال این هواپیما نقاطی تعبیه شده است تا غلافهای سوخت رسانی و جنگ الکترونیک بر روی آنها نصب شود.

سیستم حمل و نقل بار

بخش الکترونیک صنایع دفاعی راین متال آلمان تجهیز هواپیما به سیستم کنترل مسئول بار (loadmaster control system) برای کنترل الکترونیکی محموله ها را بر عهده دارد. این سیستم از یک ایستگاه کاری (workstation) ، یک پنل کنترل ، هشت پنل قفل محموله به دیواره های جانبی هواپیما و یک پنل قفل درب خدمه تشکیل شده است این سیستم کارآمد ، قابلیت بارگذاری بر روی زمین و یا تخلیه بار در هوا را بهبود می بخشد.

هواپیما قابلیت حمل طیف وسیعی از محموله ها همچون وسائل نقلیه نظامی ، بالگرد، تجهیزات فنی و مهندسی و انواع پالت را دارد. بخش حمل بار آن از ظرفیت حمل نه عدد پالت نظامی استاندارد (به ابعاد 2.74× 2.23) به همراه 58 نفر و یا حمل 120 سرباز با تجهیزات کامل رزمی برخوردار است. علاوه بر این امکان حمل دو پالت اضافی بر روی رمپ انتهایی نیز فراهم شده است. به منظور انجام عملیات امدادی هواپیما امکان حمل 66 برانکارد وکادر پزشکی 25 نفری را دارد. A400M از قابلیت حمل 116 نیروی چتر باز با تجهیزات کامل و انجام عملیات تخلیه آنها در هوا برخوردار است.

 
نمایی از محفظه بار ایرباس A-400M


این هواپیما امکان بارگذاری و بارریزی هوایی (air-drop) یک محموله به وزن 16 تن یا چند محموله به وزن حداکثر 25 تن و یا بیست پالت به وزن حداکثر 1 تن رادارد . علاوه بر این از قابلیت تخلیه بار در ارتفاع بسیار پایین (VLLE) برخوردار است و می تواند یک محموله به وزن 6.35 تن و یا چند محموله به وزن حداکثر 19 تن را با این روش تخلیه کند. پیکره بندی بخش حمل بار هواپیما قابل تنظیم برای کاربری های مختلف نظیر حمل نیرو ، تجهیزات و واحد امداد هوایی است.

پیکره بندی بخش حمل بار بر روی زمین و یا در هوا قابل تغییر است که این تغییر توسط مسئول حمل باز صورت می گیرد.به منظور جا به جایی محموله در سقف بخش حمل بار یک چرثقیل در نظر گرفته شده است که امکان جا به جایی محموله هایی با حداکثر وزن پنج تن را فراهم میکند.درب بارگذاری هواپیما در انتهای آن و به گونه ای طراحی شده است که امکان بارگذاری محموله های حجیم و تخلیه آن ها بر روی زمین و در آسمان و همچنین خروج سریع و گروهی چتربازان در شرایط خاص را فراهم کند.

 
تانکر تاکتیکی و سوختگیری

 A400M توانایی تبدیل به تانکر تاکتیکی به منظور سوخت رسانی به طیف گسترده ای از هواگردها همچون جنگنده ها و بالگرد ها را در مدت دو ساعت دارد. صنایع سوختگیری هوایی با مسئولیت محدود (Flight Refuelling Ltd) تجهیز این هواپیما به غلاف های سوخت رسانی 908E را بر عهده دارد. این غلاف های سوخت رسان دارای اتصال چتری (drogue) بوده و بر روی بال های هواپیما نصب میشوند و قابلیت انتقال 1200 کیلوگرم سوخت در هر دقیقه و سوخت رسانی همزمان به دو فروند هواگرد را دارند.

غلاف سوخت رسان دیگری نیز در قسمت حمل بار هواپیما قابل نصب است که برای انجام سوخت رسانی از قسمت انتهایی بدنه هواپیما خارج می شود .این غلاف امکان انتقال 1800 کیلوگرم سوخت در هر دقیقه را فراهم میکند. علاوه بر این دو مخزن سوخت قابل حمل در قسمت حمل بار نیز تعبیه شده است که به سیستم مدیریت سوخت هواپیما وصل می شوند . ظرفیت حمل سوخت A400M در حدود 46.7 تن است که با مخازن اضافی به 58 تن بالغ میشود. در ماه اکتبر سال 2011 صنایع هوافضای GKN قرار دادی به ارزش 6 میلیون پوند (9.54 میلیون دلار) برای نصب برخی تجهیزات عملیاتی جدید بر روی هواپیما به امضا رساند که اضافه شدن قابلیت سوختگیری هوایی برای A400M را نیز شامل می شد.

 


هواپیمای ایرباس A-400M نیروی هوایی فرانسه در حال سوخت رسانی به دو فروند جنگنده Mirage 2000



ناوبری

سیستم ناوبری A400M ترکیبی از سیستم مرجع اینرسیایی (IRS) و سیستم موقعیت یاب جهانی (GPS) است. این هواپیما به رادار آب و هوایی و موقعیت یابی AN/APN-241E ساخت نورث گرومن با قابلیت اندازه گیری جهت سمتی باد و نقشه برداری زمینی و سیستم ناوبری رادیویی شامل یک جفت سیستم فرود با دستگاه (ILS) ، سیستم ناوبری رادیوی وی اچ اف با گیرنده و فرستنده در جهت مناسب (VOR) ، تجهیزات اندازه گیری فاصله (DME) ، فرستنده سیستم کنترل ترافیک هوایی (ATC) ، جهت یاب خودکار (ADF) و واحد ناوبری هوایی تاکتیکی (TACAN) مجهز است.

 
پیشرانه

در ماه مه سال 2003 ایرباس نظامی (زیر مجموعه صنایع ایرباس و بخشی از صنایع دفاع هوایی و فضایی اروپا (EADS))، پیشرانه سه محور توربوپراپ TP400-D6 ساخت صنایع یوروپراپ بین المللی (EPI) را برای نصب بر روی A400M انتخاب کرد. یوروپراپ بین المللی ، کنسرسیومی متشکل از رولز رویس (آلمان- انگلیس) ، آی تی پی (اسپانیا) ، ام تی یو (آلمان) و اسنکما (فرانسه) است که مسئولیت یکپاچه سازی آن با رولز رویس بر عهده رولز رویس قرار دارد. هر کدام از چهار پیشرانه TP400-D6 نصب شده بر روی هواپیما توانی معادل با 11000 اسب بخار دارند و بزرگترین و قویترین پیشرانه های توربو پراپی هستند که در غرب به طراحی و تولید رسیده است.

 
موتور توربوپراپ قدرتمند TP400-D6



ارابه فرود

صنایع Messier-Dowty به عنوان تامین کننده اصلی ارابه فرود اصلی (عقبی) و ارابه فرود دماغه انتخاب شده است. ارابه فرود اصلی (عقبی) شامل شش چرخ در هر طرف بوده و از قابلیت تغییر ارتفاع برخوردار است تا به این صورت با کاهش ارتفاع هواپیما و در نتیجه کاهش شیب رمپ بارگیری ، امکان بارگذاری محموله های حجیم و سنگین تسهیل شود. کمک فنر های در نظر گرفته شده برای ارابه های فرود ، قابلیت تحمل و خنثی سازی ضربات شدید را داشته و قابلیت فرود نرم در باند های غیر آماده را برای هواپیما فراهم می کنند.

 
تصویری از ارابه فرود A-400M در یکی از نمایشگاههای هوایی

صنایع Messier-Bugatti عهده دار تامین دو چرخ برای ارابه فرود دماغه ، دوازده چرخ برای ارابه فرود اصلی (عقبی) و سیستم های ترمز چرخ ها است.

هواپیمای ترابری نظامی A400M در شرایط پروازی معمول سرعتی برابر با 550 کیلومتر بر ساعت دارد . حداکثر سرعت آن نیز در حدود 780 کیلومتر بر ساعت است. برد عبوری این هواپیما 8710 کیلومتر بوده و از قابلیت طی مسافتی 3298 کیلومتر با حداکثر بارگذاری برخوردار است. سقف پروازی این هواپیما نیز 11300متر است. A400M با وزنی در حدود 76500 کیلوگرم، حداکثر وزن برخاستی معادل با 141000 کیلوگرم دارد. این هواپیما برای برخاست به 980 متر و برای فرود به 770 متر باند نیاز دارد.

 ______________________________________________________________

منبع: scramble.mihanblog.com (مترجمین: سینا نوریخانی و سورنا نوشاد)

کمین کرکس

$
0
0

خاطره ای از سرتیپ خلبان محمد اسماعیل پیروان

 

هواپیمای اف14 یک رهگیر فوق‌مدرن و سدی محکم در برابر تجاوز‌های دشمن بود، ولی به دلیل تحریم، در حال فرسوده شدن بود و غیورمردان گردان نگهداری شبانه‌روز در تلاش بودند تا این جنگنده هم‌چنان سر پا بماند. پرواز با این جنگنده مدرن و بهره‌گیری از تمامی امکانات آن کار آسانی نبود، ولی رزمندگان شجاع نیروی هوایی همه سدها را شکسته بودند و از این جنگنده با حداقل امکانات، بیش‌ترین کارایی را می‌کشیدند. مردانی که دلاورانه هشت سال دفاع کردند و اجازه ندادند ذره‌ای از این خاک مقدس به تصرف دشمن درآید. آن‌ها که حماسه‌ها آفریدند، رشادت‌ها کردند و شهدای گران‌قدری را تقدیم ملت ایران نمودند.

 حمله به شهرها، عمل ناجوانمردانه عراق

اواخر پاییز 65 بود که حمله به شهرها شدت بیش‌تری گرفت. هواپیما‌های دشمن با توجه به وضعیت جغرافیایی کشورمان و با استفاده از نقاط کور راداری که به خاطر کوهستان‌های غرب کشور ایجاد شده‌اند، می‌کوشیدند با پرواز در ارتفاع پست، خود را به نقاط مرکزی ایران برسانند و در چند مرحله نیز موفق به بمب‌باران مردم بی‌دفاع شهر‌های همدان، اراک و قم شدند. در این حمله‌های ناجوان‌مردانه، تعداد زیادی از مردم غیرنظامی در خانه، کوچه و بازار به خاک و خون کشیده شدند.

نیروی هوایی که همواره و با تمام توان درگیر مأموریت‌های محوله؛ به‌ویژه دفاع هوایی از نقاط حساس و حیاتی کشور هم‌چون خلیج فارس بود، نمی‌توانست پوشش هوایی اختصاصی برای ده‌ها شهر بزرگ و کوچک را در برنامه دفاعی خود لحاظ کند؛ مگر در مناسبت‌های خاص مثل راه‌پیمایی‌‌های بزرگ 22 بهمن، روز قدس و نمازجمعه‌های شهرهای بزرگ که این روش نیز در هیچ کشوری مرسوم نبود.

شش سال جنگیده بودیم و تجهیزات رو به فرسودگی بودند. تعدادی هواپیما و خلبان را از دست داده بودیم، مقدار زیادی موشک و سایر مهمات ذخیره‌شده را مصرف کرده بودیم و با توجه به تحریم‌های همه‌جانبه، جای‌گزینی برای آن‌ها نداشتیم.

باوجود تلاش کارکنان نگهداری و جهادگران «نهاجا» در معاونت جهاد خودکفایی و مسئولان لجستیک نهاجا که با تعمیر سریع و نوآوری، ساخت و تهیه اقلام مورد نیاز، برای عملیاتی نگه‌داشتن هواپیماها تلاش می‌کردند، ولی حصر اقتصادی کم‌کم داشت اثرهای خود را نشان می‌داد.

ما در سال‌های آغازین جنگ، با هواپیما‌های اف14 و به‌وسیله‌ی موشک‌های مرگ‌بار «فنیکس» ضربه محکمی به نیروی هوایی عراق زده بودیم و مخصوصاً در عملیات‌‌های «بیت‌المقدس» و والفجر 8 با شکار هواپیما‌های عراقی، وحشت را در دل خلبان‌های آن‌ها انداخته بودیم؛ ولی در سال 1365 با توجه به این محدودیت‌ها، دیگر نمی‌توانستیم از فنیکس استفاده کنیم و برای جلوگیری از استهلاک هواپیما‌های اف14 به‌ویژه فرسایش موتورها و قطعه‌های مهم و کمیاب دیگر باید تدبیری می‌اندیشیدیم.

شهید «بابایی» دستوری جدید صادر کرد

شهید «بابایی»، معاون عملیاتِ وقتِ نیروی هوایی، دستوری مبنی بر تغییر زمان پرواز‌ هواپیما‌های اف14، کاهش پرواز‌های گشت هوایی شبانه‌روزی اف14 و جای‌گزینی پرواز‌های اسکرامبل به‌جای آن صادر کردند.

ایشان بر این عقیده بودند که با توجه به مشخص نبودن زمان پایان جنگ و تا به ثمر رسیدن تلاش کارکنان خلاق معاونت جهاد خودکفایی نهاجا در جای‌گزین کردن موشکی مناسب برای هواپیمای اف14، فقط در موارد خاص و اضطراری از موشک فنیکس استفاده شود. در بقیه‌ موارد هم، خلبانان یا از موشک‌های راداریِ بُرد متوسط «اسپارو» و یا موشک‌های حرارتی «سایدواندر» برای انهدام هواپیما‌های دشمن استفاده کنند. این در حالی بود که دشمن بدون هیچ محدودیتی از موشک‌های زمین به هوا و هوا به هوای خود علیه هواپیما‌های ما استفاده می‌کرد. البته خوش‌بختانه زحمت‌های جهادگران مبتکر در دو سال آخر جنگ به ثمر نشست و موشک «هاوک» به‌عنوان جای‌گزین مناسبی برای فنیکس، بر روی اف14 نصب و آزمایش شد. این موشک در سال آخر دفاع مقدس، دل‌گرمی خوبی برای خلبانان و پشتوانه مناسبی برای صرفه‌جویی در مصرف موشک فنیکس بود.

 

قرار شد برای شهر قم دفاع هوایی برقرار شود

دی سال 65 از نیمه گذشته بود و رزمندگان اسلام در عملیات «کربلای 5» در منطقه عمومی شلمچه، ضربه‌های جبران‌ناپذیری به پیکره‌ دشمن وارد کرده بودند. جنگنده‌های دشمن نیز به تلافی این شکست‌ها، با استفاده از نقاط کوهستانی و ارتفاعات غرب کشور، خود را از دید رادارها مخفی کرده و اقدام به بمب‌باران شهرها کردند. در یکی از این حمله‌ها شهر قم هدف قرار گرفت و تعدادی از مردم بی‌دفاع و زائران حرم حضرت معصومه به شهادت رسیدند.

بهمن از راه رسیده بود و با توجه به در پیش بودن دهه فجر، احتمال این‌که دوباره این شهر مذهبی مورد حمله قرار بگیرد؛ بسیار بالا بود. به‌همین خاطر مسئولان نیروی هوایی تصمیم گرفتند که برای مدتی با گشت ویژه‌ای با هواپیما‌های اف14، شهر قم و شهر‌های اطراف آن را پوشش دهد تا در صورت موفق شدن دشمن به مخفی ماندن از چشم رادار‌های پدافند و رسیدن آن‌ها به شهر قم، هواپیما‌های اف14 آماده پذیرایی از آن‌ها باشند و درس فراموش‌نشدنی‌ای به آن‌ها بدهند. نام منطقه‌ پروازی، «کیویک» انتخاب شد که «کیو» حرف اول شهر قم (Qom) بود و مسئولان، کلیه خلبانان را در مورد چگونگی عملیات و حساسیت موضوع آگاه کردند.

اولین پرواز من برروی منطقه کیوبک

چند روزی از آغاز این مأموریت می‌گذشت. اولین روز دهه فجر بود که طبق معمول برای چک برنامه پروازی روز به پست فرماندهی رفتم. دیدم که نامم به‌همراه سروان «کازرونی» برای ساعت سه بعدازظهر روز سیزدهم بهمن برای پرواز در منطقه کیوبک در لیست قرار گرفته است.

معمولاً خلبان‌ها پیش از هر مأموریتی در مورد چگونگی انجام آن مدتی در یک محل خلوت و آرام فکر می‌کنند و موارد گوناگون و احتمالات را بررسی کرده و تاکتیک‌های مناسب مقابله با آن‌ها را از نظر می‌گذرانند. دفاع از آسمان یک شهر بزرگ توسط هواپیما با دفاع از یک منطقه نظامی، یک مرکز بزرگ صنعتی، پالایشگاه‌ و یا دیگر مراکز مهم نفتی خیلی متفاوت است. این مکان‌ها معمولاً برای دفاع از خود مجهز به یگان‌های پدافند هستند، کارکنان آن‌ها آموزش پدافند غیرعامل دیده‌اند و خانواده‌ای در این یگان‌ها زندگی نمی‌کند. هم‌چنین ماهیت شغلی این کارکنان ایجاب می‌کند که آمادگی رویارویی با حمله هوایی دشمن را داشته باشند، ولی مردم شهرها، خصوصاً زنان و کودکان در برابر حمله‌های هوایی بسیار آسیب‌پذیرند.

البته نیروی هوایی برابر طرح‌های مصوب، بخش بزرگی از توان پدافندی خود را در مرز‌های هوایی کشور متمرکز کرده بود تا از ورود هواپیما‌های دشمن جلوگیری کند، ولی در هیچ جا دفاع هوایی مطلق نیست و گاهی دشمن موفق می‌شود به خاک کشور نفوذ کند. با توجه به این مسائل، شب قبل از مأموریت ترجیح دادم که این مأموریت به‌صورت دوفروندی انجام شود تا شهر پوشش دفاعی مطمئن‌تری داشته باشد، ولی می‌دانستم که با توجه به امکانات موجود و حجم مأموریت‌ها این امر ممکن نیست. تصور این‌که یکی از مهاجمان موفق شود خود را به شهر رسانده و مردم را مورد حمله قرار دهد، فکرم را سخت مشغول کرده بود و بار مسئولیت بر دوشم سنگینی می‌کرد.

روز سیزده بهمن، پس از نماز صبح قدری بیشتر استراحت کردم تا خستگی شب پیش را جبران کنم. از طرفی خلبان‌هایی که بعدازظهر پرواز داشتند و تا دیروقت درگیر پرواز می‌شدند، صبح چند ساعتی دیرتر به گردان پروازی مراجعه می‌کردند تا سرزنده و بانشاط باشند.

هواپیما اشکال داشت

حدود ساعت دو بعدازظهر بود به همراه سروان کازرونی، پس از دریافت اطلاعات پرواز و مدارک مربوط به مأموریت و وضع هوای منطقه به اتاق تجهیزات پروازی رفتیم و پس از چک کردن کلاه پرواز، ماسک اکسیژن و پوشیدن جی‌سوت (لباس ضدجاذبه ) به‌سمت آشیانه راه افتادیم.

در آشیانه پس از انجام مقدمات کار، سوار هواپیما شدیم و موتورها را روشن کردیم. در حال چک کردن سیستم‌ها بودم که متوجه اشکالی در یکی از سیستم‌ها شدم. امکان برطرف کردن آن در زمان کوتاه فراهم نبود و مجبور شدیم از هواپیمای رزرو استفاده کنیم. سریع خودمان را به آشیانه‌ هواپیمای جایگزین رساندیم؛ چون همکارانم از چند ساعت پیش در منطقه کیوبک مشغول مأموریت بودند و پس از چند مرحله سوخت‌گیری، منتظر ما بودند و نمی‌توانستند پیش از رسیدن ما منطقه را ترک کنند.

با مشاهده هواپیمای جایگزین تعجب کردم؛ چون هواپیما فقط مجهز به دو موشک حرارتی بود. این موشک‌ها بُرد کوتاهی داشتند و برای درگیری نزدیک هوایی به کار می‌رفتند؛ درحالی‌که باید دست‌کم چند موشک راداری برد متوسط اسپارو و دو تیر موشک سایدواندر زیر هواپیما نصب باشد. با خودم فکر کردم که شاید به دلیل تراکم مأموریت‌‌های عملیاتی، کارکنان زحمت‌کش گردان نگهداری، مجال کافی برای تجهیز هواپیما پیدا نکرده‌اند. به خدا توکل کردم و مثل همیشه برای بازدید وضعیت ظاهری هواپیما به‌سمت آن حرکت کردم؛ درحالی‌که با خود می‌گفتم: خدایا! خودت شاهدی که ما با چه امکانات محدودی باید جلوی دشمنی بایستیم که هیچ محدودیتی ندارد.

سوار هواپیما شدم. موتورها را یکی پس از دیگری روشن کردم و مشغول بررسی سیستم‌ها و فرامین شدم. سروان کازرونی هم مشغول بررسی رادار و آماده کردن سیستم‌‌های ناوبری و دیگر سیستم‌‌های مورد نیاز مأموریت شد تا اگر اشکال جزئی وجود داشت، کارکنان فنی حاضر در کنار هواپیما مشکل را برطرف کنند.

پس از اطمینان از کار کردن درست تمام سیستم‌ها با هماهنگی برج مراقبت و با نام خدا به‌سمت ابتدای باند حرکت کردیم. پیش از ورود به باند، بررسی‌های لازم انجام شد و موشک‌ها از بیرون توسط متخصصان مسلح شدند. با اجازه‌ برج مراقبت وارد باند شدم. پس از آزمایش موتورها و چک کردن دوباره فرامین، قدرت موتور را در حالت صددرصد گذاشتم و ترمزها را رها کردم. بهمن بود و هوا سرد. از آن‌جا که در هوای سرد به‌دلیل تراکم مولکول‌‌های هوا واکنش موتور هواپیما بهتر است و هواپیما در زمان و فاصله کم‌تری از باند پرواز کنده می‌شود، پس از چند ثانیه از باند پایگاه شکاری اصفهان جدا شدیم و در آسمان آبی و آفتابی به‌سمت منطقه مأموریتمان که شمال غرب شهر قم بود، پرواز کردیم. خود را به ارتفاع هجده‌هزار پا رساندیم. دقایقی بعد با دیدن بارگاه حضرت معصومه(س) از دور سلام دادیم و به‌اتفاق همکارم از خداوند متعال خواستیم به ما کمک کند تا بتوانیم با محدودیت موشک، از شهر دفاع کنیم. نزدیک منطقه مأموریت بودیم که با کد، حضور خود را در منطقه به رادار‌های کرج و سوباشی اعلام کردم. با رسیدن به منطقه، هواپیمای دیگر که چند ساعتی در منطقه بود، حفاظت از آن‌جا را به ما سپرد. ساعت حدود سه‌وپانزده دقیقه بود. تانکر سوخت‌رسان در منطقه گردش می‌کرد تا در صورت نیاز بتوانیم سوخت‌گیری هوایی را انجام دهیم. تانکر سوخت‌رسان نیز با کد اعلام موقعیت کرد.

حدود 45 دقیقه گذشت. با حساسیت و دقتِ تمام، در صفحه رادار، جهت‌های مختلف را جست‌وجو می‌کردم و اطراف را زیر نظر داشتم. مدتی گذشت. سکوت عجیبی حاکم بود. نگاهی به نشانگر سوخت انداختم. هنوز هم می‌توانستیم پرواز کنیم. یکی از اشکال‌هایی که انجام مأموریت به‌صورت تک‌فروندی داشت، این بود که وقتی برای سوخت‌گیری هوایی، کمی از منطقه فاصله می‌گرفتیم، نگران بودیم که نکند پیش از پایان سوخت‌گیری، سروکله‌ هواپیما‌های دشمن پیدا شود.

فریاد دشمن! دشمن!

در حال گشت در منطقه ایستایی بودم و دقیقاً به‌سمت شمال غرب پرواز می‌کردم که افسر کنترل شکاری رادار سوباشی همدان روی رادیو آمد و با لحنی متفاوت و با صدایی بلند گفت: شاهد54! شاهد 54! رهنورد 53!

بی‌درنگ جواب دادم. افسر کنترل از ما خواست که بلافاصله سمت خود را به جنوب غرب تغییر دهیم. سپس در قالب کد‌های روزانه موقعیت چهار فروند هواپیمای مهاجم را اعلام کرد. در ارتفاع چهارده‌هزار پایی پرواز می‌کردم و با توجه به اعلام رادار، هوایپما‌های دشمن پایین‌تر از من پرواز می‌کردند. از کازرونی خواستم که آن‌ها را روی رادار جست‌وجو کند. چند ثانیه بیش‌تر نگذشته بود که کازرونی هدف‌ها را روی صفحه رادار مشخص کرد. بی‌درنگ با کد به رادار اعلام کردم که هدف‌ها را داریم و برای درگیری به سمت آن‌ها می‌رویم. با توجه به محاسباتی که انجام دادیم، هواپیما‌های مهاجم در اطراف شمال اراک و در ارتفاع پایین به سمت شهر قم می‌آمدند. فاصله آن‌ها با ما حدود صد کیلومتر بود. با هماهنگی، سروان کازرونی اطلاعات مربوط به هدف‌ها را درحالت TWS (یکی از مود‌های رادار اف14) به‌دست آورد تا خلبانان عراقی متوجه حضور ما در منطقه نشوند.

در صورت قفل راداری روی هواپیما‌های دشمن، سیستم دریافت‌کننده هشدار راداری موجود در هواپیما، خلبان مهاجم را متوجه حضور و فعالیت اف14 می‌کرد و احتمال داشت آن‌ها از ادامه پرواز انصراف دهند و با برگشت به سمت خاک عراق، بمب‌های خود را در یکی از شهرهایی که در مسیر برگشتشان قرار داشت فروریزند. در این صورت از تله طراحی شده ما می‌گریختند و با توجه به فاصله ما از آن‌ها احتمال تعقیب و درگیری با آن‌ها وجود نداشت؛ خصوصاً این‌که ما بنزین زیادی نداشتیم.

سویچ‌های لازم را برای درگیری روشن کردم و هرچه به هدف‌ها نزدیک می‌شدیم، رفته‌رفته ارتفاع را کم کردم و سرعت مناسب را برای تاکتیک مورد نظر انتخاب کردم.

باید در کم‌ترین فاصله آن‌ها را می‌زدم

هدف‌ها را در صفحه رادار زیر نظر داشتم و سروان کازرونی هم مرتب اطلاعات مربوط به هدف‌ها را برایم می‌گفت. اگر مجهز به موشک فنیکس و یا اسپارو بودیم، از روبه‌رو آن‌ها را هدف قرار می‌دادم، ولی چون فقط موشک حرارتی داشتیم، باید مطابق تاکتیک‌های خاص پروازی طوری به‌سمت آن‌ها حرکت می‌کردیم که با چند درجه اختلاف در سمت راست یا چپ ما قرار گیرند تا بتوانیم با گردشی به‌موقع، درست پشت سر آن‌ها قرار بگیریم. تصمیم داشتم تا در فرصتی مناسب، موشک حرارتی را به‌سمت اگزوز موتور یکی از آن‌ها شلیک کنم، ولی یک مسأله فکر مرا مشغول کرده بود و آن نگرانی از این موضوع بود که چون آن‌ها در جهت شمال شرق پرواز می‌کردند، ممکن بود حتی پس از سرنگونی یکی‌شان، بقیه خود را به شهر برسانند. بنابراین تصمیم گرفتم که از جلو وارد دسته پروازی آن‌ها شوم و آرایش پروازی‌شان را به‌هم بریزم. روی همین اساس سرعتم را بیش‌تر کردم تا در فاصله بیش‌تری از شهر با آن‌ها درگیر شوم.

فاصله کم‌تر و کم‌تر می‌شد و من به‌جای نگاه کردن به صفحه رادار، دقیقاً جلوی هواپیما را نگاه می‌کردم. سروان کازرونی هم مرتب فاصله آن‌ها را اعلام می‌کرد. سمت ما 240 درجه؛ یعنی جنوب غرب بود و چون بعدازظهر بود، نور آفتاب دقیقاً در چشم من بود و همین، دیدن با چشم غیرمسلح از دور را دشوار می‌کرد. مطمئناً یکی از دلایل انتخاب این زمان برای حمله ازسوی دشمن همین موضوع بود؛ چون خلبانان ما نیز هنگام بمب‌باران اهداف خود در خاک دشمن، این موضوع را در نظر می‌گرفتند و ترجیح می‌دادند در ساعت‌های اولیه صبح به‌سمت عراق حمله کنند تا خلبانان شکاری عراقی و توپچی‌های پدافند به خاطر تابش شدید آفتاب نتوانند آن‌ها را پیش از رسیدن به هدف، به‌راحتی ببینند.

ارتفاع هواپیما را به هزار پا رساندم؛ درحالی‌که هواپیما‌های دشمن حدوداً در ارتفاع دویست پایی پرواز می‌کردند. سروان کازرونی فاصله هواپیما‌های دشمن را پنج مایل اعلام کرد و از آن‌جا که با کمک رادار دقیقاً روبه‌روی آن‌ها پرواز می‌کردیم، باید آن‌ها را در جلوی خود می‌دیدم. چند ثانیه بعد چهار نقطه تیره درست روبه‌روی خود، ولی در ارتفاع پایین‌تر دیدم. سرعت آن‌ها کم‌تر از ما بود. کاملاً آن‌ها را زیر نظر گرفتم. کازرونی هم رادار را رها کرد و با چشمانی باز به کمک شتافت. هواپیما‌های دشمن از نوع میراژ اف1 بودند. هزار پا بالاتر از آن‌ها پرواز می‌کردم و هنوز مرا ندیده بودند؛ چون هیچ واکنشی از خود نشان نمی‌دادند. فرصت مناسب فرا رسید. ارتفاع را کم کردم، دسته‌های گاز هواپیما را به جلو فشار دادم و هم‌زمان با اضافه شدن سرعت، به‌سمت آن‌ها شیرجه رفتم.

هواپیما‌های دشمن پا به فرار گذاشتند

در فاصله حدود دو مایلی، متوجه حضور ما شدند و خطر را به‌خوبی احساس کردند. آرایششان به‌هم ریخت و بی‌درنگ سه فروند به‌سمت راست گردش کردند و یک فروند به‌سمت چپ گردش کرد. من با مانوری مناسب به تعقیب دسته سه فروندی رفتم. با صدای بلند به کازرونی گفتم که مواظب هواپیمای چهارم باشد که به‌سمت شهر و یا پشت سر ما نرود.

سرعتم خیلی زیاد بود و داشتم از یکی از آن‌ها رد می‌شدم که با مانور Hi Yo Yo، یعنی مانوری که خلبان با کشیدن شدید هواپیما به‌سمت بالا، سرعت را در کوتاه‌ترین زمان به ارتفاع تبدیل می‌کند و خود را در محل مورد نظرش قرار می‌دهد، به پشت سر آن‌ها رفتم. در همین هنگام کازرونی گفت: هواپیمای چهارم به‌سمت غرب گردش کرد.

سرم را به عقب برگرداندم تا موقعیت هواپیمای دشمن را ببینم. متوجه شدم کازرونی خودش را 150 درجه چرخانده است و دقیقاً پشت هواپیمای خودمان را زیر نظر دارد. خیالم راحت شد. هواپیما‌های میراژ دشمن مجهز به دو توپ بودند. آن‌ها معمولاً هنگام بم‌باران، مجهز به دو تیر موشک حراراتی نیز در نوک بال‌ها بودند تا در صورت رویارویی با هواپیما‌های رهگیر، از خود دفاع کنند؛ بنابراین قرار گرفتن آن‌ها در پشت سر، برای ما خطرآفرین بود.

با یک مانور سریع، خودم را پشت سر یکی از آن‌ها و در موقعیت شلیک موشک قرار دادم که ناگهان هر سه فروند به سمت چپ تغییر مسیر دادند و بمب‌های خود را بی‌هدف در بیابان رها کردند. منتظر این لحظه بودم. نگرانی‌ام کم‌تر شد. باوجود این‌که جهت عمومی هر سه فروند به‌سمت چپ بود، ولی از نظر فاصله طولی، فاصله جانبی و ارتفاع در حالت‌های مختلفی قرار داشتند و پیوسته در حال جابه‌جا شدن بودند. با رها کردن بمب‌هایشان، قدرت مانورشان بیش‌تر شد؛ به‌طوری‌که برای من میسر نبود که خودم را در پارامتر مناسب برای زدن موشک قرار دهم. یعنی در تمام مدتی که آن‌ها از سمت چپ در حال گردش به‌سمت غرب بودند (حدود 270 درجه) به آن‌ها فشار آوردم تا شاید یکی را بزنم یا یکی‌شان به زمین بخورد، ولی نشد. به نظر می‌رسید خلبانان عراقی از مهارت بالایی برخوردارند.

چرخش‌ها ادامه پیدا کرد تا آن‌ها در راستای غرب (مسیر فرار) قرار گرفتند و با استفاده از کاهش ارتفاع و افزایش سرعت قصد داشتند از مهلکه فرار کنند. این یک روش معمول برای فرار از دست هواپیمای رهگیر است؛ زیرا در این حالت کار برای خلبان هواپیمای رهگیر سخت و خطرآفرین می‌شود؛ به‌طوری‌که ممکن است دست از تعقب بردارد. بدترین دشمن خلبان در این‌گونه پروازها زمین است و تاکنون خلبانان زیادی در دنیا در پرواز‌های آموزشی و یا جنگی به دلیل سرعت زیاد در ارتفاع کم با خطای دید روبه‌رو شده‌اند. غفلت لحظه‌ای، ایجاد نوسان توسط خلبان و یا عدم تجربه و مهارت کافی در این لحظه باعث خواهد شد که هواپیما به موانع یا زمین برخورد کند و خلبان جان خود را از دست بدهد، ولی من دست‌بردار نبودم.

شرایط، بسیار سخت و حساس بود

شرایط در کابین متفاوت بود. در ارتفاع پایین و سرعت بالا پرواز می‌کردیم و به دلیل انجام مانور‌های سنگین، دمای کابین بالا رفته بود. در ارتفاع پایین مولکول‌های هوا متراکم هستند و در سرعت زیاد و مانور شدید، اصطکاک مو‌لکول‌ها با بدنه هواپیما صدا و حرارت زیادی در کابین تولید می‌کند که سیستم خنک‌کننده جواب‌گوی آن نمی‌باشد. علاوه بر آن سروصدا نیز بسیار زیاد بود. تمام این شرایط باعث شده بود که عرق بر سروصورتم جاری شود. زیر کلاه پروازی و ماسک اکسیژن روی صورتم کاملاً خیس بود و در آن شرایط حتی امکان پاک کردن عرق از روی چشمانم نیز وجود نداشت. یکی از آن‌ها که به‌نظر می‌رسید لیدر دسته پروازی باشد، در وسط و دو فروند دیگر در دو طرف، با فاصله جانبی تاکتیکی و کمی عقب‌تر از او به‌سمت عراق پرواز می‌کردند و ما هم به دنبال آن‌ها بودیم. استقبال را به‌خوبی انجام داده بودیم و حالا نوبت بدرقه‌ای درخور بود.

باید برای شلیک موشک حرارتی همه چیز را در نظر می‌گرفتم؛ زیرا شلیک موشک حرارتی با موشک راداری متفاوت است. موشک راداری را بیش‌تر از فاصله دور، توسط رادار هواپیما و بدون مشاهده‌ چشم شلیک می‌کنند، ولی برای شلیک موشک حرارتی، خلبان با مشاهده چشمی هدف، قرار گرفتن در موقعیت مناسب از نظر فاصله و زاویه جانبی با دم هواپیما و ارتفاع نسبت به هدف، دستگاه نشانه‌روی را دقیقاً روی اگزوز هواپیما قرار می‌دهد و اگر همه‌ پارامترها به درستی رعایت شده باشند، جست‌وجوگر حرارتی موشک با حس کردن حرارت موتور، با صدایی که در گوشی خلبان شنیده می‌شود اعلام می‌کند که همه چیز برای شلیک موشک آماده است.

اگرچه موشک حرارتی برای هدایت به‌سمت هدف نیازی به رادار ندارد، ولی قفل راداری به خلبان کمک می‌کند که فاصله‌اش را با هواپیمای هدف به‌طور دقیق در HUD مشاهده کند؛ چون اگر موشک در بیرون از حداکثر و یا حداقل فاصله تعیین‌شده شلیک شود، به هدف نخواهد خورد. همچنین رهگیر باید هنگام زدن موشک قدری پایین‌تر از هدف باشد.

نزدیک بود همه چیز از دست برود

همه پارامترها روی میراژ وسطی تنظیم شده بود؛ به‌جز ارتفاع. من کمی بالاتر بودم، برای همین شروع کردم به کم کردن ارتفاع. ناگهان هواپیما در جت‌واش (گاز‌های خروجی از اگزوز هواپیما جلویی) قرار گرفت و در ارتفاع سی متری از زمین، تکان سختی خورد و متلاطم شد. خیلی به زمین نزدیک شدیم؛ به‌طوری‌که سروان کازرونی به‌شدت نگران شد. سریع هواپیما را کنترل کردم و کمی ارتفاع گرفتم. همزمان سرعت را افزایش دادم و چون می‌خواستم در جت‌واش قرار نگیرم، بالاتر پرواز کردم. چندین مایل از منطقه درگیری اولیه دور شده بودیم. تمایل نداشتم دست خالی به پایگاه برگردم و ازطرفی هنوز به دنبال کسب آخرین پارامتر شلیک موشک بودم؛ چراکه فقط دو موشک داشتیم و هر بی‌دقتی‌ای ممکن بود سرنوشت و نتیجه مأموریت را عوض کند. تمایل نداشتم عجله و دست‌پاچگی، موشک‌ها را به هدر دهد. نکته جالب برایم این بود در طول درگیری آن‌ها به‌دلیل نامعلومی از پرتاب فلر حرارتی برای انحراف موشک حرارتی که به‌زودی به سمت موتورشان شلیک می‌شد، خودداری می‌کردند و این، مقداری کارم را آسان‌تر می‌کرد.

موشک، حلقوم میراژ را فشرد

چون سرعت گرفته بودم، دوباره به نزدیکی آن‌ها رسیدم. این‌بار با توجه به تجربه قبلی مقدار به‌سمت چپ رفتم تا از مخروط جت‌واش خارج شوم. سپس ارتفاع را کم کردم و دوباره به پشت هواپیمای دشمن برگشتم. جنگنده‌ ما مقداری لرزش داشت که توجهی نکردم. بی‌درنگ دستگاه نشانه‌روی را روی اگزوز موتور هواپیمای میراژ وسطی قرار دادم. صدای بلند بوق حس‌گر حرارتی موشک در گوشم غوغا می‌کرد؛ مثل این‌که موشک برای لحظه ملاقات بی‌قراری می‌کرد. با فریاد الله‌اکبر، ماشه را فشردم. موشک از زیر بال هواپیما جدا شد و به‌سمت هواپیمای دشمن روانه شد و پیش از این‌که واکنش دشمن سودی برایش داشته باشد، موشک با موتور هواپیما برخورد کرد. بر اثر انفجار، بخش بزرگی از دم هواپیمای دشمن جدا شد و چون در ارتفاع پایینی پرواز می‌کردیم، خلبان فرصت خروج اضطراری را پیدا نکرد. هواپیما بلافاصله با زمین برخود کرد و منهدم شد. این درحالی بود که دیگر خلبانان عراقی که در دو طرف او پرواز می‌کردند، صحنه برخورد موشک و اصابت هواپیما به زمین را مشاهده می‌کردند.

به‌دنبال انفجار، قطعه‌های هواپیما در فضا پخش شدند و باتوجه به این‌که من با سرعت زیاد و در فاصله کم دقیقاً پشت سر او پرواز می‌کردم، خطر مرا به‌شدت تهدید می‌کرد. هواپیما را سریع بالا کشیدم تا به قطعه‌های متلاشی‌شده میراژ که در هوا پراکنده بودند، برخورد نکند و از طرفی قطعه‌ها وارد موتور هواپیما نشوند. هم‌چنین قدرت موتورها را به حداقل رساندم و هواپیما را به سرعت وارونه کردم؛ به‌طوری‌که صحنه‌ برخورد میراژ به زمین را به همین شکل دیدم.

سروان کازرونی که هیجان‌زده شده بود، خطاب به رادار سوباشی با صدای بلند تکبیر گفت و اعلام کرد که یکی از هواپیماهای دشمن را زدیم و بقیه فرار کردند. افسران کنترل شکاری خیلی خوشحالی می‌کردند و مرتب از ما تشکر می‌کردند. وقتی از روی هواپیمای منهدم‌شده عبور کردیم، هواپیما را به حالت عادی درآوردم. ارتفاع هواپیما به دوهزار پایی رسیده بود و به خاطر کم کردن قدرت موتور، سرعت نیز کم شده بود و هواپیماهای دشمن فاصله زیادی با ما گرفته بودند. دهانم کاملاً خشک شده بود و خیس عرق بودم. یک‌لحظه تصمیم گرفتم سرعت را زیاد کنم و به تعقیب آن‌ها ادامه بدهم، ولی به دلیل کمبود بنزین و فاصله گرفتن از شهر قم منصرف شدم؛ چون احتمال این‌که دسته‌ بمب‌افکن دیگری به شهر حمله کنند، زیاد بود. مختصات جغرافیایی بقایای لاشه هواپیما را با کد به رادار سوباشی اعلام کردم و به‌سمت تانکر سوخت‌رسان پرواز کردیم. با خلبان و مسئول سوخت‌رسانی هواپیمای 707 تماس گرفتم و با توجه به نتیجه مأموریت به نظر می‌رسید خستگی پرواز طولانی آنها نیز برطرف شده است.

خطری که به خیر گذشت

هنگام سوخت‌گیری به‌دلیل متلاطم بودن هوا و احیاناً خستگی ناشی از درگیری سنگین هوایی، قسمت فلزی بسکت سوخت‌گیری تانکر به گوشه جلویی کاناپی هواپیما برخورد کرد و صدمه‌ای جزئی به آن وارد نمود. پس از سوختگیری به‌سمت منطقه ایستایی کیوبک برگشتیم و به گشت‌زنی ادامه دادیم. هوا داشت تاریک می‌شد و سکوت آرامش‌بخشی حکم‌فرما بود. زمان پرواز ما نیز پس از حدود سه ساعت پایان یافته بود؛ به‌ همین خاطر با کد از رادارهای کرج و سوباشی خداحافظی و منطقه را ترک کردیم. در راه بازگشت طوری پرواز کردیم که شهر قم را دور بزنیم. چراغ‌های حرم حضرت معصومه(س) روشن شده بودند و حرم جلوه و روحانیت خاصی داشت. سلام دادیم و خدا را شکر کردیم که ما را یاری کرد تا بتوانیم از شهر دفاع کنیم و دشمن متجاوز را گوش‌مالی دهیم. این‌جا بود که متوجه شدم اگر اراده خداوند باشد، کم‌ترین امکانات هم کافی است و نگرانی من که چرا به صورت تک‌فروندی و یا با موشک ناکافی به مأموریت اعزام شدیم، بی‌جا بوده است. در حقیقت آیه شریفه «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی؛ این تو نبودی که تیر را (به‌سوی دشمن) پرتاب می‌کردی؛ بلکه خداوند تیر را می‌انداخت» مصداق یافته بود.

به‌سمت پایگاه شکاری اصفهان پرواز کردیم و حدود پانزده دقیقه بعد، چرخ‌های هواپیما باند پروازی را لمس کردند. هواپیما را در آشیانه پارک کردم و از هواپیما خارج شدم. پرسنل زحمت‌کش نگهداری؛ خصوصاً سرهمافر «بی‌آزار» بسیار خوشحال بودند و به ما خسته‌نباشید گفتند. ما هم از آن‌ها تشکر کردیم و مشکل جزئی کاناپی را یادآور شدیم که روز بعد این مشکل برطرف شد.

پرونده بمب‌باران شهرها بسته شد

فرمانده پایگاه شکاری اصفهان، سرتیپ خلبان «عطایی» در دفتر معاونت عملیات پایگاه منتظر ما بودند. ایشان به هر دوی ما خسته‌نباشید گفتند و من هم خلاصه مأموریت را برای ایشان تعریف کردم. مدتی بعد نیز شهید «ستاری»، فرمانده وقت نیروی هوایی هدیه‌ای برای من و سروان کازرونی فرستادند و از ما تقدیر کردند. ما هم آن هدیه‌ها را تقدیم خانواده‌ شهدا کردیم.

روز بعد از طریق سایت‌‌های شنود «فاشا» متوجه شدیم که خلبان یکی از میراژها نیز در آن‌سوی مرز به دلیل کمبود سوخت به پایگاه خود نرسیده و مجبور به خروج اضطراری از هواپیما شده است. به‌دنبال این ماجرا، پرونده بمبباران شهرها با هواپیما‌های میراژ در ارتفاع پست بسته شد و خلبانان عراقی دیگر جرأت حضور در این منطقه را پیدا نکردند.

____________________________________________________________

منبع: iranian-airforce.blogfa.com (با تشکر از آقای محمد معما)

سال نو مبارک باد

Viewing all 253 articles
Browse latest View live




Latest Images