Quantcast
Channel: هوانورد
Viewing all 253 articles
Browse latest View live

شادباش سال نو

$
0
0

دوستان و همراهان همیشگی هوانورد

درود بر شما و سال نو بر شما فرخنده و همایون باد

خرسندم که سال 1391 به پشتگرمی و همراهی شما عزیزان به نیکویی گذشت و امید آن دارم که با همگامی و همیاری شما بزرگواران، سالی بهتر در پیش روی باشد.

بی مناسبت ندیدم که نگاهی داشته باشم به کارنامه وبلاگ "هوانورد" در سالی که گذشت. سال گذشته مجموعا 54 پست در وبلاگ منتشر شد و جای بسی خوشوقتی است که همچنان که قرارمان با دوستان بود، به میانگین دست کم یک  پست در هر هفته دست یافتیم.

من بالشخصه از کارنامه سال گذشته رضایت دارم، به ویژه که شمار مطالب تولیدی و تالیفی در قیاس با مطالبی که بدون دخل و تصرف از منابع دیگر برداشت شده بود، روند رو به رشدی داشت. از این گذشته بسیاری از مطالب منتشره در وبلاگ، به ویژه پستهای مربوط به شهدای نیروی هوایی، موضوعاتی بود که خودم آنها را بسیار دوست داشتم و بارها پیش آمد که در هنگام گردآوری زندگی نامه و خاطرات یک شهید، بی اختیار اشک از چشمانم سرازیر شد. گرچه این احساس خوشایند با دریغ و افسوس آمیخته بود و بسیار حسرت می خوردم که چرا  زحمات و جانفشانیهای این دلاوران آن گونه که شایسته و بایسته است، بازتابی درخور نیافته است. بنده به سهم خویش کوشیدم که گوشه ای از فداکاری آنان را بازگو کنم، تا که قبول افتد و که در نظر آید.

باری، از میان مطالب منتشر شده در وبلاگ در سال گذشته، تعدادی را شخصا بیشتر دوست داشتم که از باب یادآوری، عناوین تعدادی را (که تقریبا همگی جنبه تولیدی داشته و برگردان یا گردآوری و تنظیم آنها را خودم انجام داده ام) می آورم:

میک لیک (MICLIC) چیست؟ 

شهید هاشم آل آقا، از آبی آسمان تا نیلی دریا

زیبای مخوف، برترین زن تک تیرانداز تاریخ

رایش سوم، مقاومت تا آخرین نفس 

سرنگونی شبح بر فراز مدیترانه  

 آشنایی با سیستم پدافند هوایی گنبد آهنین

واپسین وداع در کابین جنگنده

کهنه سرباز    

 

در پایان از همه شما همراهان مهربان سپاس بی کران دارم، زیرا بدون همراهی و پشتیبانی شما، بی گمان انگیزه ای برای ادامه این مسیر نبود. سالی سرشار از شادی و بهروزی برای شما نازنینان آرزومندم.

دوستدار همیشگی شما: کاوه


بررسی توان نظامی کره شمالی و کره جنوبی و نتایج درگیری احتمالی

$
0
0

 

شبه جزیره کره، آرامش بر دهانه آتشفشان

اگر واقعاً جنگی در شبه جزیره کره روی دهد، به چه شکل و صورتی خواهد بود؟

طی روزهای اخیر، تنش ها در شبه جزیره کره به اوج رسیده و دولت کره شمالی نه تنها تمامی خطوط ارتباطی با همسایه جنوبی را قطع کرده و خود را در «وضعیت جنگی» با سئول قرار داده، بلکه حتی آمریکا را نیز تهدید به حمله موشکی کرده است. نشریه کریستین ساینس مانیتور در گفت و گو با کارشناسان نظامی، به بررسی سناریویی احتمالی پرداخته که در آن پیونگ یانگ تهدیدات خود را عملی کند.

با اوج گیری تهدیدات کره شمالی در روزهای اخیر علیه کره جنوبی و متحدانش، تحلیلگران آشنا به مسائل این کشور هشدار می دهند که ممکن است «کیم جونگ اون»، رهبر جوان پیونگ یانگ، دست به اقدامی نسنجیده، از جمله آغاز یک جنگ بزند.

نشریه «کریستین ساینس مانیتور» در مطلبی با اشاره به این موضوع و در گفت و گو با تحلیلگران و کارشناسان نظامی، به بررسی سناریوهای احتمالی در این زمینه پرداخته است. در این مطلب آمده است:

چند روز پیش کره شمالی آنچه آمریکا از آن با عنوان «ادبیات جنگ طلبانه» یاد می کند را تکرار و اعلام کرد کیم جونگ اون به واحدهای موشکی کشورش دستور داده برای حمله به ایالات متحده و کره جنوبی آماده شوند. در پاسخ به این تهدیدات و همچنین تهدیدات خفیف تر کره شمالی، «چاک هیگل»، وزیر دفاع آمریکا اعلام کرد ایالات متحده به طور صریح از خود دفاع خواهد کرد و همچنین به طور صریح به اتحاد خود با کره جنوبی پایبند است. 

برخی اعضای سابق نیروهای عملیاتی ویژه آمریکا و نیز تحلیلگران باسابقه مسائل کره شمالی، دیدگاه های خاص خود را درباره اینکه پاسخ «صریح» ارتش ایالات متحده به چه صورت خواهد بود، مطرح می کنند؛ از جمله اینکه در صورت انجام حمله نخست از سوی کره شمالی علیه آمریکا و یا کره جنوبی، چه اقدامی انجام خواهد شد.

«پاتریک کرونین»، مدیر ارشد برنامه امنیت آسیا و اقیانوسیه در «مرکز امنیت نوین آمریکا»، در پاسخ به این سوال که اقدام نخست کره شمالی می تواند به چه صورت باشد، می گوید: «این اقدام می تواند شامل نفوذهای کم دامنه با استفاده از زیردریایی های کوچک، تلاش برای ترور و شاید هدف قرار دادن افرادی در منطقه غیرنظامی باشد و یا انجام آزمایش های موشکی در منطقه ای بسیار نزدیک به ژاپن».

کرونین می گوید ممکن است کیم جونگ اون چنین اقداماتی را انجام دهد تا نشان دهد بر اوضاع مسلط است و مرعوب تهدیدات نشده؛ و یا شاید این اقدام را از سر استیصال انجام دهد.

در گذشته، انجام اقدامات مشابه از سوی کره شمالی، به محکومیت بین المللی این کشور و تشدید تحریم ها منجر شده است. به هر حال، به اعتقاد کرونین، در صورتی که این کشور بخواهد «اقدامی عجیب و غریب تر» انجام دهد، پاسخ ارتش آمریکا و کره جنوبی مهلک تر خواهد بود.

 «راسل هاوارد»، ژنرال بازنشسته و فرمانده سابق واحد یکم نیروهای ویژه که بر منطقه آسیا تمرکز دارد، می گوید یکی از سناریوهایی که موجبات نگرانی تحلیلگران دفاعی ایالات متحده را فراهم کرده، استفاده کره شمالی از حدود 500 هزار تا 700 هزار گلوله توپخانه خود است که به سمت سئول نشانه گرفته شده است. در صورتی که کیم بخواهد آن ها را شلیک کند، در ساعات اولیه اوضاع«تا حدی وخیم» خواهد شد.

هاوارد می افزاید همچنین ممکن است کره شمالی اقدام به استفاده از 600 هزار نیروی احتیاط خود که در قالب کماندوهای عملیاتی ویژه هستند کند که نیرویی قابل توجه را تشکیل می دهند. وی می گوید: «تنها هدف این گروه، نفوذ به جنوب و ایجاد خسارت و ویرانی است».

با این حال، هدف واقع گرایانه تر ارتش کره شمالی می تواند این باشد که با استقرار 150 هزار نیرو در طول مرز با جنوب، علیه زیرساخت های کره جنوبی، از جمله ارتباطات و سیستم های حمل و نقل اقدام کند.

 اما آنچه می تواند به پیچیده تر شدن اوضاع منجر شود، این است که انتظار می رود در صورت وقوع درگیری، سیل آوارگان از کره شمالی به مناطق مجاور رهسپار شوند. در این صورت، تخمین زده می شود که بین 3.5 تا 4 میلیون نفر به چین و حدود 2.5 میلیون نفر نیز به کره جنوبی بروند.

هاوارد می گوید: «این یک فاجعه انسانی خواهد بود که هیچ گاه مشابه آن تجربه نشده است. شمار آوارگان بسیار زیاد خواهد بود. در این شرایط، تلاش برای جدا کردن شهروندان عادی کره شمالی از نظامیان نفوذی، چیزی شبیه یک کابوس است».

به اعتقاد وی، نیروهای کره شمالی که به سمت جنوب حرکت می کنند، در ابتدا بسیار پرانرژی و نیرومند خواهد بود؛ اما همزمان با کاهش سلاح و مهمات، کمبود مواد غذایی و انجام ضدحملات، احتمالاً آن ها پس از یک هفته شروع به تجزیه خواهند کرد. هاوارد می گوید: «من این حرف را از سر گستاخی نمی زنم؛ اما این واقعاً بستگی دارد که آن ها تا چه حد گرسنه شوند».

از سوی دیگر، به فوریت و پس از شلیک اولین گلوله های توپخانه، ارتش آمریکا با استفاده از هواپیماهای «B-52» و نیز بمب افکن های «B-2» و همچنین مجموعه ای دیگر از ابزارها، اقدام به کنترل اوضاع خواهد کرد.

با این حال، «ویکتور چا»، کارشناس مسائل کره در «مرکز مطالعات راهبردی و بین الملل» واشنگتن معتقد است هرچند ایالات متحده بدون شک سیستم های توپخانه ای کره شمالی را از کار خواهد انداخت، اما بمب های شیمیایی که کره شمالی می تواند به سوی سئول شلیک کند، دارای تأثیراتی فاجعه بار خواهد بود.

وی همچنین می گوید: «ما مقابله خواهیم کرد؛ اما آن ها می تواند پیش از آنکه ما اقدامی انجام دهیم، هزاران گلوله توپخانه را شلیک کنند. این همواره یکی از مسائل است... اگرچه ممکن است ارتش کره شمالی کاملاً مسلح و یا قوی نباشد، اما باز هم میزان خسارت می تواند وحشتناک باشد».

اما یکی از اقداماتی که ایالات متحده و کره جنوبی می توانند انجام دهند، عملیات های روانی است تا مردم کره شمالی را متقاعد کنند آنچه در طول زندگی خود شنیده اند، چیزی به جز تبلیغات نبوده است. افراد جدا شده از کره شمالی می توانند یکی از اهداف این عملیات ها باشند.

در نهایت، مشکل ترین عملیات احتمالی، مأموریتی خواهد بود که نیروهای ویژه آمریکایی بر عهده می گیرند. تردید اندکی وجود دارد که آن ها دستور خواهند یافت تا به صورت فوری و ویژه، تأمین امنیت سلاح های کشتار جمعی کره شمالی را بر عهده بگیرند. هاوارد می گوید: «انجام این کار دشوار است.. بسیار دشوار».

در اینجا بد ندیدم که مقایسه ای داشته باشیم بین توان نظامی کره شمالی و جنوبی.

توان نظامی کره شمالی

براساس اطلاعات منتشر شده توسط سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) و کتابخانه کنگره آمریکا و برآورد آنها در سال ‌2011، کره شمالی از نظر توان نظامی در رده بیست و دوم قدرتهای نظامی جهان قرار دارد.
کره شمالی با 23 میلیون و 400 هزار نفر جمعیت یکی از نظامی ترین کشورهای جهان به شمار می رود. این کشور یک میلیون و 190 هزار نیروی نظامی درحال خدمت و هفت میلیون و 700 هزار نیروی نظامی ذخیره دارد.


کره شمالی حدود 4100 دستگاه تانک و بیش از 2500 دستگاه نفربر زرهی در اختیار دارد. گفته می شود اکثر این تجهیزات مربوط به دوران شوروی و نیازمند نوسازی است.
تانک تی 54 مهمترین تانک رزمی کره شمالی به شمار می رود که اکثر کشورهای دارای آن از دهه 1970 کنار گذاشتن آن را آغاز کردند.
کره شمالی همچنین بیش از 7900 عراده توپ دارد که 4400 عراده آن توپ های خودکششی، 2500 مورد همزمان چند راکت را شلیک می کنند و 7500 مورد نیز خمپاره شلیک می کنند. 
هواپیماهای میگ ساخت شوروی بخش اعظم 620 فروند هواپیماهای جنگی کره شمالی را به خود اختصاص می دهد. ناوگان هوایی کره شمالی قدیمی است و برای جنگ مدرن مناسب نیست.

گفته می شود کره شمالی پیوسته در حال تقویت ناوگان زیردریایی خود بوده است به طوری که 71 فروند زیردریایی کره شمالی به لحاظ تعداد بیشتر از 12 تا 13  فروند زیردریایی کره جنوبی است. کره شمالی همچنین 420 فروند کشتی جنگی دارد که خیلی بیشتر از 140 فروند کشتی جنگی کره جنوبی است.
کره شمالی به لحاظ منابع تامین سوخت از جمله نفت و بنزین به شدت وابسته به چین است.
کره شمالی بیش از 700 موشک بالستیک و بیش از هزار فروند موشک از انواع مختلف در اختیار دارد.
گفته می شود کره شمالی 50 کیلوگرم پلوتونیوم تولید کرده است که کارشناسان می گویند برای ساخت شش تا هشت سلاح هسته ای کافی است.  در این تاسیسات بیش از هزار سانتریفوژ وجود دارد.

توان نظامی کره جنوبی

کره جنوبی با ۹۸۴۸۴ کیلومتر مربع وسعت در شرق قاره آسیا در کنار دریای زرد (در مغرب) ژاپن (در مشرق) و چین شرقی (در جنوب) و در همسایگی کشور کره شمالی در شمال واقع شده‌است. کشور کره جنوبی دارای ۲۴۲۰ کیلومتر خط ساحلی و ۲۳۸ کیلومتر مرز مشترک است.
براساس اطلاعات منتشر شده توسط سازمان سیا و کتابخانه کنگره آمریکا و برآورد آنها در سال ‌۲۰۱۱، کره جنوبی از نظر توان نظامی در رده هفتم قدرتهای نظامی جهان قرار دارد.
بر اساس این اطلاعات، کره جنوبی که جمعیت آن ۴۸ میلیون و ‌۷۵۴ هزار نفر است، هم‌اکنون دارای ۶۵۳000 پرسنل فعال نظامی و تعداد نیروهای ذخیره فعال این کشور ‌۳۲۰000 نفر است.


 

نیروی زمینی کره جنوبی دارای ۲۴۲۹ دستگاه تانک، ۲۸۲۰ دستگاه نفربر، ۲۱۰۰ عراده توپ کششی، ۱۸۷۲ عراده توپ خودکششی، ۲۱۴ سامانه موشک انداز ، ۲۰۰۰ خمپاره‌ انداز، ۱۹۲۶ سامانه ضد تانک، ۲۶۵۹ سامانه پدافند هوایی و ۸۶۶۰ وسیله نقلیه لجستیکی است.

نیروی هوایی کره جنوبی نیز دارای ۱۵۶۸ فروند هواپیما، ۷۸۷ فروند بالگرد و ۱۱۶ فرودگاه عملیاتی است.
نیروی دریایی کره جنوبی نیز دارای ۱۷۰ فروند کشتی، پنج بندر، ۱۴ زیر دریایی، ۱۵۵ قایق نظامی گشت زنی، ۹ ناوچه‌، یک ناوشکن و ۱۰ قایق‌ جنگی خشکی آبی است. نیروی دریایی کره جنوبی دارای ناو هواپیمابر نیست.

بودجه نظامی کره جنوبی در سال ‌۲۰۱۱، ۲۶ میلیارد و ۵۵۰ میلیون دلار بوده است. کره جنوبی درزمینه دنبال کردن برنامه توسعه موشکی خود به علت پیمانی که با امریکا امضا کرده با محدودیت هایی روبرو است ، اما اخیرا موشکهای کروز دور برد جدیدی را ساخته است که 1500 کیلومتر برد دارد و قادر است سراسر کره شمالی وهمچنین اهدافی را در چین و روسیه هدف قرار دهد.

در کره جنوبی خدمت سربازی اجباری است و مردان در این کشور باید در دوره پس از اتمام دبیرستان تا ۳۵ سالگی، ۲۱ ماه در خدمت ارتش باشند. ارتش کره جنوبی یکی از مجهزترین و بروزترین ارتشها در آسیا به شمار می رود.

_______________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

tabnak.ir

mashreghnews.ir

militaryparsi.ir

inn.ir

مروری بر تاریخچه آزمایشهای هسته‌ای

$
0
0

 

 

___________________________________________________________________

 ××× تذکر:این مقاله توسط وبلاگ هوانورد (newcoy.persianblog.ir) گردآوری و تنظیم شده و هرگونه بازنشر آن مشروط به ذکر نام و لینک "وبلاگ هوانورد" می باشد.

  ___________________________________________________________________

 

بمب اتمی چیست؟

بمب اتمی نام رایج وسایل انفجاری است که در آنها از انرژی آزاد شده در فرآیند شکافت هسته‌ای یا گداخت هسته‌ای برای تخریب استفاده می‌شود. بمب‌های اتمی که برمبنای گداخت کار می‌کنند نسل نوین بمب اتمی هستند و قدرتی بسیار بیشتر از بمبهای شکافتی دارند. مبنای آزاد شدن انرژی در هر دو نوع بمب اتمی تبدیل ماده به انرژی (طبق معادله معروف E=mc2) است، با این تفاوت که در بمب‌های گداختی جرم بیشتری از ماده به انرژی تبدیل می‌شود.

اختراع این سلاح، ریشه طولانی در تاریخ علم فیزیک و شیمی دارد، اما استفاده از دانش به دست آمده، برای ساخت بمب اتمی بیشتر به روبرت اوپنهایمر و ادوارد تلر نسبت داده می‌شود.

نخستین بمب اتمی که بمبی پلوتونیومی (از نوع شکافتی) بود در سال ۱۹۴۵ در جریان جنگ جهانی دوم در آمریکا ساخته و در شانزدهم ژوئیهٔ ۱۹۴۵ در صحرای آلاموگوردو در نیو مکزیکوی آمریکا آزمایش شد. آمریکا تنها کشوری است که از بمب اتمی (شکافتی-اورانیومی در هیروشیما وشکافتی - پلوتونیومی در ناگازاکی) استفاده نظامی کرده‌است. شوروی نیز در سال ۱۹۴۹ دارای بمب اتمی شد.

تاریخچه آزمایشهای هسته ای

اولین تلاشها در جهت ساخت بمب اتمی در آلمان نازی آغاز گشت. در این دوران، شیمیدانی به نام پل هارتک از اساتید دانشگاه هامبورگ به توان بالقوه نیروی اتمی برای کاربردهای نظامی پی برد. وی در ۲۴ فوریه ۱۹۳۹ امکان استفاده از انرژی هسته‌ای به عنوان یک سلاح با توان تخریبی نامحدود را طی نامه‌ای به وزارت جنگ در برلین اطلاع داد. به‌دنبال این امر گروهی برای تحقیق در این رابطه تشکیل شد و وارنرهایزنبرگ فیزیکدان برجسته آلمانی به طور غیر رسمی، سرپرست تیم تحقیقاتی آلمان برای ساخت بمب هسته‌ای شد.

در همین زمان بود که آلبرت انیشتین طی نامه معروف خود به روزولت رئیس جمهور وقت آمریکا خطر دستیابی آلمان به بمب اتمی را گوشزد کرد. متعاقب این اخطار، روزولت دستور اجرای پروژه منهتن را با هدف تحقیق در این رابطه و تولید بمب اتمی با همکاری کشور انگلستان صادر کرد. برای این پروژه تأسیساتی در لوس آلاموس در ایالت نیومکزیکو، اوک ریج ایالت تنسی و همفورد ایالت واشنگتن به کار گرفته شدند و تیمی از برجسته‌ترین دانشمندان آن دوران به استخدام این پروژه در آمدند.

نهایتاً محققان آلمانی فرصت کافی برای تولید بمب اتمی نیافتند، اگرچه ادعاهایی در زمینه آزمایش نوعی ابزار هسته‌ای توسط نازی‌ها پیش از پایان جنگ جهانی دوم مطرح شده است. اما تیم آمریکایی به سرپرستی فیزیکدان برجسته، جی آر اوپنهایمر موفق به ساخت عملی اولین بمب هسته‌ای شد که در ۱۶ جولای ۱۹۴۵ در ناحیه‌ای موسوم به ترینیتی در نیومکزیکو آزمایش شد.

در آزمایش هسته ای ترینیتی که اولین انفجار هسته ای در جهان به شمار می رود، نمونه اولیه بمب ساخته شده از پلوتنیوم که بعدا ناگازاکی را با خاک یکسان کرد، با شدتی غیرمنتظره، یعنی چهار برابر برآوردهای آزمایشگاه لاس آلاموس، منفجر شد.

اپنهایمر (Julius Robert Oppenheimer)، پدر بمب اتمی در کنار آلبرت اینشتین

 

تصویر اولین آزمایش اتمی تاریخ در ترینیتی ایالت نیومکزیکوی آمریکا

به فاصله کوتاهی در ۶ آگوست ۱۹۴۵، یک هواپیمای بمب افکن از اسکادران ۵۰۹ نیروی هوایی آمریکا موسوم به Enola Gay (که اکنون در موزه‌ای در واشنگتن نگهداری می‌شود)، از پایگاهی در جنوب اقیانوس آرام به پرواز در آمد و در ساعت ۸:۱۵ دقیقه به وقت محلی، بمب موسوم به پسر کوچک را بر فراز شهر هیروشیما منفجر ساخت. این بمب که در طراحی آن از ۶۴ کیلوگرم اورانیوم استفاده شده بود، از ارتفاع ۹۶۰۰ متری رها شد و در ارتفاع ۵۸۰ متری سطح زمین با شدتی معادل با انفجار ۱۵ کیلوتن TNT منفجر شد. مجموع تلفات اولیه و کشته شدگان ناشی از عوارض این انفجار را بالغ بر ۱۴۰۰۰۰ نفر تخمین می‌زنند.

سه روز بعد در ۹ آگوست انفجار بمب موسوم به مرد چاق در شهر ناگازاکی موجب مرگ ۷۴۰۰۰ نفر دیگر شد. این بمب که از پلوتونیوم به عنوان ماده شکافت پذیر استفاده می‌کرد، انفجاری به شدت ۲۱ کیلوتن TNT ایجاد کرد. بمب دیگری نیز در پروژه منهتن تولید شده بود که هرگز از آن استفاده نشد.

پسر کوچک (Little Boy) انفجاری مهیب و فاجعه ای بزرگ در شهر هیروشیما آفرید

 

مرد چاق (Fat Man) دومین بمب اتمی بود که بر فراز ژاپن منفجر شد

شوروی نخستین کشوری بود که­ چهار سال بعد از انفجار هیروشیما در 20 اوت 1949 اولین بمب اتمی خود را در سیبری آزمایش کرد؛ نخستین آزمایش اتمی انگلستان در 3 اکتبر سال 1952، نخستین آزمایش فرانسه ­در 13 فوریه­ی سال 1960 و نخستین آزمایش چین در 16 اکتبر سال 1964 انجام شده­است. کشورهای دیگری از جمله ­کره­ی شمالی، هند، پاکستان و اسرائیل نیز در دوران معاصر به­این سلاح مرگبار دست یافته­اند.

پس از پایان جنگ دوم جهانی دانشمندان در آمریکا به تحقیق در رابطه با تسلیحات هسته‌ای ادامه دادند. اگرچه این تصور وجود داشت که هیچ کشور دیگری در دنیا نمی‌تواند تا پیش از سال ۱۹۵۵ به فناوری ساخت سلاح هسته‌ای دست یابد، اما کلاوس فیوکس یکی از فیزیکدانان آلمانی که در رابطه با مواد فوق انفجاری (High Explosive) با تیم اوپنهایمر همکاری می‌کرد، طرحها و جزئیات طراحی بمب آزمایش شده در ترینیتی را در اختیار جاسوسان شوروی قرار داد. به این ترتیب در ۲۹ آگوست ۱۹۴۹ اتحاد جماهیر شوروی اولین آزمایش اتمی خود را با موفقیت انجام داد و غرب را در وحشت فرو برد. این انفجار اثر زیادی در تسریع جنگ سرد گذارد و موجب ایجاد رقابت تسلیحاتی بین آمریکا و شوروی گردید.

پس از آن ایالات متحده جهت حفظ برتری تسلیحاتی خود، تحقیق در رابطه با ساخت بمب گداختی (یا هیدروژنی) یا به عبارت دقیقتر تسلیحات گرما-هسته‌ای (Termo- Nuclear) را آغاز کرد. پیش از این اوپنهایمر به دلیل اتخاذ مواضعی علیه ساخت تسلیحات هسته‌ای از سرپرستی پروژه کنار گذارده شد و ادوارد تلر هدایت عملی پروژه ساخت بمب هیدروژنی را برعهده گرفت.

پدران بمب اتمی شوروی: آندری ساخارف (Andrei Sakharov) (فرد سمت چپ تصویر) در کنار ایگور کورچاتوف (Igor Kurchatov

 

ادوارد تلر (Edward Teller) به عنوان پدر بمب هیدروژنی شناخته می شود

نخستین آزمایش یک وسیله گرما-هسته‌ای با اسم رمز مایک در نوامبر سال ۱۹۵۲ در جزیره کوچکی به نام الوگالب در مجاورت انی وتاک در جزایر مارشال انجام شد. وزن تجهیزات به کار رفته در این انفجار شامل دستگاه‌های تبرید به بیش از ۶۵ تن می‌رسید. از آنجایی که در این سیستم مستقیماً از ایزوتوپهای دوتریوم و تریتیوم مایع استفاده می‌شد، به آن لقب بمب خیس (wet bomb) داده بودند. پیش بینی می‌شد که قدرت این انفجار معادل یک یا دو مگاتن تی ان تی باشد، اما برخلاف انتظار شدت انفجار معادل ۱۰٫۴ مگاتن تی ان تی بود. نتایج انفجار بسیار هراسناک بود. قطر گوی آتشین حاصل از این انفجار به ۵ کیلومتر رسید. جزیره الوگالب تقریباً تبخیر شد و حفره‌ای به عمق ۸۰۰ متر و شعاع دهانه ۳ کیلومتر برجای ماند.

این آزمایش هسته ای با تولید 15 مگاتن نیرو (هر مگاتن megaton که با MT نمایش داده می شود، شدت انفجاری معادل یک میلیون تن تی.ان.تی می باشد) بزرگترین انفجار صورت گرفته توسط آمریکا می باشد، انفجاری که هزار برابر قوی تر از بمب اورانیمی بود که هیروشیما را با خاک یکسان کرد. بازدهی پیش بینی نشده برای این آزمایش انجام شده در اقیانوس آرام عواقب ناخواسته هول انگیزی را به دنبال خود پدید آورد. هنگامی که آسمان سحرگاه اول مارس 1945، در جزیره کوچک نامو واقع در آقیانوس آرام با نورافشانی خیره کننده انفجار هسته ای روشن شد، وسعت اولیه گوی آتشین انفجار به چهار مایل می رسید.

مارشال روزن بلوت فیزیکدان، در کتاب "خورشید تیره؛ ساخت بمب هیدروژنی" نوشته ریچارد رودس، از آن روز این گونه یاد می کند: " انفجار بسیار خیره کننده بود. قارچ هسته ای ناشی از انفجار به نظر مثل یک مغز بیمار می نمود". ابر متلاطم رادیواکتیوی آن سرانجام به ارتفاع 130هزار پا و پهنای 66 مایل رسید. شدت انفجار به حدی بود که بدنه و محافظ موتور یک بمب افکن غول پیکر شناسایی از نوع RB-36D که در ارتفاع 40هزار پایی و در فاصله 15 مایلی از محل انفجار هسته ای در حال پرواز بود، آسیب دید. 20 مایل دورتر، غبار رادیواکتیوی ناشی از انفجار، دسته ای از سربازان جوخه آتش را در سنگر بتونی خود به دام انداخت و دست آخر اینکه غبار انفجار، 82 مایل دورتر یک قایق ماهی گیری ژاپنی را نیز در بر گرفت که منجر به بستری شدن خدمه و مرگ یکی از آنها شد. بیماری ناشی از پرتوهای رادیو اکتیو، آمریکا را مجبور به تخلیه منطقه از 264 تن از نیروهای خود و ساکنان جزیره کرد. در پی آزمایش براوو، سه انفجار هسته ای دیگر نیز تحت عنوان مجموعه آزمایشات کاسل آپریشن، (Castle Operation) فراتر از پیش بینی ها انجام شد که در اولین آنها خلبان بمب افکن B-52با گم کردن هدف، بمب هیدروژنی را که دارای قدرت 3.8 مگاتن بود، در فاصله 4 مایلی جزیره هدف رها کرد. دو سال بعد، یک بمب افکن B-47 تصادفا بمب هسته ای غیر مسلحی را در کارولینای جنوبی رها کرد.

در جداول الف ‌و ب آزمایشات هسته‌ای که دنیا از آن مطلع گشته، آورده شده است.

 

 

ممکن نبودن اثبات تمام آزمایشات هسته‌ای زیر زمینی این شبهه را بوجود می‌آورد که شاید آزمایشات هسته‌ای زیرزمینی دیگری نیز انجام شده باشد که ذکری از آن به میان نیامده است، زیرا آنچه در ابتدا از انفجارهای هسته‌ای ناشی می‌شود یک لرزه‌زمینی است که می‌تواند به طور طبیعی صورت گرفته باشد، با این تفاوت که چنین آزمایش‌هایی پس از چندی اثرات مشخصی در سطح زمین ایجاد می‌کند که از آثار زلزله‌های طبیعی متمایز است.

با توجه به جداول الف و ب مشاهده می‌شود که در طی 25 سال، 482 انفجار هسته‌ای در جو و 522 انفجار هسته‌ای در زیرزمین انجام شده است. آمریکا با 1030، شوروی سابق با 715، فرانسه با 210، انگلیس با 45 و چین هم با 45 انفجار هسته‌ای به ترتیبت در این زمینه رکورد دارند. در ضمن می‌توان دید که از سال 1945 تا 1996 به تعداد 2046 انفجار هسته‌ای توسط پنج کشور فوق در دنیا انجام شده است که واقعاً باعث شگفتی است.

صحنه ای از یک انفجار اتمی

 

آزمایش یک بمب اتمی در صحرای نوادای آمریکا در سال 1962 حفره ای به قطر 390 و عمق 100 متر ایجاد کرد

یک نکته جالب توجه دیگر این است که انگلستان تمام انفجارهای هسته‌ای خود را در خارج از خاک انگلستان مورد آزمایش قرار داده است. به جز پنج کشور فوق، دو کشور دیگر دارنده تسلیحات هسته‌ای یعنی هند و پاکستان که جزو NPT نبوده یک‌سری آزمایشات هسته‌ای انجام دادند.

هند اولین آزمایش هسته‌ای خود را در سال 1974 انجام داد که این آزمایش باعث اعتراض شدید پاکستان شد و یک رقابت تسلیحاتی بین دو کشور در زمینه تسلیحات هسته‌ای پدید آمد.

پس از دومین آزمایش هسته‌ای هند در تاریخ 11مه 1998، پاکستان اولین آزمایش هسته‌ای خود را هفده روز بعد در تاریخ 28مه 1998 انجام داد. کره‌شمالی هم نخستین آزمایش هسته‌ای نظامی خود را چند سال پیش انجام داد. آزمایش هسته‌ای کره شمالی قدرتی معادل 550 تن تری نیترو تولوئن (TNT) داشته است که از بمب‌های هسته‌ای به کار گرفته شده در جنگ جهانی دوم در ژاپن به مراتب کوچکتر است.

آثار و پیامدهای آزمایشهای هسته ای

منطقه انفجار بمب‌های هسته‌ای به پنج قسمت تقسیم می‌شود:

۱- منطقه تبخیر ۲- منطقه تخریب کلی ۳- منطقه آسیب شدید گرمایی ۴- منطقه آسیب شدید انفجاری ۵- منطقه آسیب شدید باد و آتش

در منطقه تبخیر درجه حرارتی معادل سیصد میلیون درجه سانتیگراد به وجود می‌آید و هر چیزی از فلز گرفته تا انسان و حیوان، در این درجه حرارت آتش نمی‌گیرد، بلکه بخار می‌شود.

 

آثار زیانبار این انفجار حتی تا شعاع پنجاه کیلومتری وجود دارد و موج انفجار آن که حامل انرژی زیادی است، می‌تواند میلیون‌ها دلار تجهیزات الکترونیکی پیشرفته نظیر ماهواره‌ها و یا سیستم‌های مخابراتی را به مشتی آهن پاره تبدیل کند و همه آنها را از کار بیندازد.
اینها همه آثار ظاهری و فوری بمب‌های هسته‌ای است . پس از انفجار تا سال‌های طولانی تشعشعات زیانبار رادیواکتیو مانع ادامه حیات موجودات زنده در محل‌های نزدیک به انفجار می‌شود.

ابر قارچی حاصل از بمباران اتمی ناگاساکی ژاپن حدود ۱۸ کیلومتر به هوا فوران کرد

 

انفجار بمب اتمی از هیروشیما تلی از خاک و آوار برجای گذاشت

پرتو رادیو اکتیو از پرتوهای آلفا، بتا، گاما و تابش نوترونی تشکیل شده‌است. پرتوی آلفای آن بسیار خطرناک است، ولی توان نفوذ اندکی دارد. این پرتو در بافت زنده تنها کمتر از ۱۰۰ میکرون نفوذ می‌کند، اما برای آن ویرانگر است.
پرتوی گاما از دیوار و سنگ نیز عبور می‌کند. هر ۹ میلی‌متر سرب یا هر ۲۵ متر هوا شدت تابش آن را نصف می‌کند. این پرتو نیز با توجه به فرکانس بسیار بالا، انرژی زیادی دارد که اگر به بدن انسان برخورد کند، از ساختار سلولی آن عبور کرده و در مسیر حرکت خود باعث تخریب ماده دزوکسی ریبو نوکلوئیک اسید یا همان DNA شده و سرانجام زمینه را برای پیدایش انواع سرطان‌ها، سندرم‌ها ونقایص غیر قابل درمان دیگر فراهم می‌کند و حتی این نقایص به نسل‌های آینده نیز منتقل خواهد شد. برای جلوگیری از نفوذ تابش گاما به حدود ۱۰ سانتی‌متر دیوارهٔ سربی نیاز است.

ده مکان مشهور انجام آزمایشهای هسته ای

کوه کمباران

کشور پاکستان به نوعی جدیدترین عضو باشگاه کشورهای دارنده سلاح های اتمی است و زمان و هزینه های زیادی را برای بدست آوردن سلاح های اتمی صرف کرده است. مشکلات مرزی این کشور با هند که آن نیز یک کشور مسلح به سلاح اتمی است ترس از بروز یک جنگ هسته ای در جنوب آسیا را گسترش داده است. کشور پاکستان از دهه 70 میلادی به دنبال دستیابی به فناوری سلاح های اتمی بود و بنا بر برآوردهای اطلاعاتی از سال 1983 میلادی به این سلاح ها دست یافته است. پاکستانی ها برای آزمایش هسته ای خود یک تونل به طول یک کیلومتر را در زیر " کوه کمباران" در استان بلوچستان حفر کردند. این کوه به نوعی یک لایه محافظ طبیعی برای این آزمایش به حساب می آمد. پاکستانی ها در 28 می 1998 توانستند با موفقیت آزمایش اتمی خود را به انجام برسانند و به عنوان یک کشور دارای سلاح اتمی خود را معرفی کنند.

مارالینگا

انگلستان که در طول جنگ دوم جهانی ضربات خرد کننده ای را از آلمان و همچنین ژاپن در شرق دور دریافت کرده بود می دانست که اقتصاد و صنعت نابود شده این کشور در آن سالها توان بازسازی ارتش انگلستان در ابعاد گذشته را ندارد. این مساله به همراه گسترش سریع نفوذ کمونیستها در نقاط مختلف جهان باعث شد تا انگلیسی ها به سرعت به سمت ساخت سلاح های اتمی بروند. اما انگلیسی ها با یک مشکل رو به رو بودند و آن هم این بود که این کشور در سرزمین اصلی خود مکان مناسبی برای آزمایش اتمی نداشت.

اما به هر حال هنوز سایه ای از امپراتوری بی غروب انگلستان در قرن نوزده میلادی وجود داشت و انگلیسی ها می توانستند از مستعمرات خود در نقاط مختلف جهان برای این کار سود ببرند. آنها به این منظور دو منطقه در جنوب استرالیا را برای آزمایش انتخاب کردند. منطقه " امو فیلد" مکانی بود که در سال 1953 دو آزمایش اتمی در آن صورت گرفت و پس از آن به منطقه " مارالینگا" منتقل شد. تعدادی از ساکنین بومی این منطقه به زور از محل زندگی خود دور شدند. تا اوایل دهه 70 میلادی چندین آزمایش اتمی در این محل صورت گرفت که به دلیل رعایت نشدن اصول حفاظتی باعث آلوده شدن بسیاری از کارکنان انگلیسی و استرالیایی و همچنین بعضی از بومیان نزدیک منطقه شد. این حرکت باعث شد تا انگلیسی ها مجبور به پرداخت غرامت سنگینی به بومیان و نیروهای آسیب دیده خود شود. با وجود پاکسازی های صورت گرفته در این منطقه، دیگر به بومیان اجازه بازگشت به محل سکونت قبلیشان داده نشد.

پوکاران

هندوستان در دهه 60 میلادی و پس از درگیری های مرزی با کشور چین و تجربه یک شکست تلخ و تحقیر آمیز، به دنبال دستیابی به سلاح های اتمی رفت. این کشور منطقه " پوکاران" در ایالت راجستان را برای انجام آزمایش های اتمی انتخاب کرد. اولین آزمایش در این مکان در سپتامبر 1974 رخ داد. با وجودی که دولت هند اعلام کرد که این مکان خالی از سکنه است، اما بعضی از گزارشات حاکی از حضور جمعیتی در حدود پانزده هزار نفر در نزدیکی این محل است. هندی ها بار دیگر مجموعه ای از آزمایشهای اتمی و همچنین یک آزمایش هیدروژنی را در ماه می سال 1998 انجام دادند. از آن تاریخ به بعد هندوستان دیگر آزمایش اتمی صورت نداد. دولت هندوستان از انتشار هر گونه اخباری در مورد سرنوشت افرادی که نزدیک به محل آزمایش بودند جلوگیری می کند.

جزایر مارشال

جزایر مارشال کشوری در اقیانوس آرام است که به نوعی تحت قیومیت دولت آمریکا اداره می شود. این کشور تعدادی از جزایر خود را پس از جنگ دوم جهانی به آمریکا برای انجام آزمایشات اتمی تحویل داد. منطقه مورد نظر " Bikini Atoll " نام داشت و در تاریخ 1 جولای 1946 میلادی اولین آزمایش اتمی در این منطقه انجام گرفت. در این آزمایش چیزی در حدود 250 کشتی جنگی در این منطقه قرار گرفت تا میزان قدرت تخریب بمب اتمی در یک نبرد دریایی مورد آزمایش قرار بگیرد. در طول سالها چندین آزمایش اتمی و هیدروژنی در این منطقه صورت گرفت تا آن را به یکی از شناخته شده ترین مکان ها برای آزمایش اتمی در جهان تبدیل کند.

کیریتیماتی

این جزیره در میان اقیانوس آرام یکی از دورافتاده ترین نقاط جهان به شمار می آید و از جهتی در دنیا بی همتا به حساب می آید، چرا که تنها مکانی که دو کشور در آن به انجام آزمایش اتمی دست زده اند، این جزیره است. در سالهای 1957 و 1958 انگلیسی ها در این جزیره دو آزمایش بمب هیدرو‍ژنی را انجام داده و سپس آن را ترک کردند. در سال 1962 میلادی آمریکایی ها از این سایت شروع به استفاده کرده و تا سال 1969 میلادی در حدود 22 انفجار را در این مکان صورت دادند.

لوپ نور

منطقه لوپ نور در چین مکانی بود که در اکتبر سال 1964 اولی آزمایش اتمی کشور چین در آن صورت گرفت. در این منطقه چیزی در حدود 44 آزمایش اتمی انجام شده است که 22 عدد از آنها در منطقه جوی بالای این مکان و 22 عدد از آنها به صورت زیرزمینی انجام شده است. این منطقه که اولین بمب هیدروژنی چین نیز در سال 1967 در آن محل مورد آزمایش واقع شد، یکی از حساس ترین نقاط در چین به حساب آمده و دسترسی به آن برای بسیاری غیر ممکن است.

مورورا

بدون شک بحث برانگیز ترین مکان آزماش اتمی در جهان سایت آزمایشی مورورا در اقیانوس آرام است که به عنوان بخشی از قلمرو فرا سرزمینی فرانسه به حساب می آید. این جزایر برای سالهای طولانی به عنوان محلی برای آزمایشهای هسته ای فرانسه بین سالهای 1966 تا 1996 به حساب می آمد. این جزایر در نزدیکی دو کشور استرالیا و نیوزیلند قرار داشتند و مقامات این دو کشور بارها اعتراض شدید خود را در مورد این آزمایش ها اعلام کردند. در این میان حتی کشور نیوزلند یک بار اقدام به اعزام کشتی های جنگی به نزدیک این جزایر برای اعتراض به این اقدامات کرد. بمب گذاری عوامل فرانسوی در کشتی طرفداران صلح سبز در سال 1985 که به مرگ یک نفر منجر شد اعترضات شدیدی را متوجه فرانسه کرده و باعث شد این کشور در سال 1996 آخرین آزمایش اتمی خود را در این مکان انجام دهد.

نویا زملیا

این جزیره یخ زده در منطقه اقیانوس منجمد شمالی برای انجام 224 آزمایش اتمی توسط اتحاد جماهیر شوروی سابق مورد استفاده قرار گرفته است. این محل شهرت خود را به دلیل تست بمب هیدروژنی " تزار" به قدرت 50 مگاتن در سال 1961 کسب کرده است. این انفجار قوی ترین انفجاری بوده است که تا به امروز در تاریخ بشر اتفاق افتاده است. این محل تا سال 1990 مورد استفاده قرار می گرفته است.

سمیپالاتینکس

این منطقه در کشور قزاقستان امروزی در سالهای جنگ سرد به عنوان مهمترین مرکز آزمایش های هسته ای اتحاد شوروی سابق مورد استفاده قرار می گرفت. چیزی در حدود 465 انفجار اتمی بین سالهای 1949 تا 1981 در این مکان انجام شده است. برای سالها این مکان یکی از مورد علاقه ترین نقاط در دنیا برای سرویس های اطلاعاتی غربی بود. امروز جمعیت زیادی از این کشور به دلیل این آزمایشها دچار مشکل شده اند.

صحرای نوادا

و اما آخرین و مشهورترین مکان از این لیست ده گانه: صحرای نوادا. به یکی از خطرناک ترین نقاط جهان در جنوب غرب آمریکا، یعنی جایی که در آن نزدیک به 928 آزمایش اتمی انجام شده است خوش آمدید. در این مکان بیش از هر نقطه دیگری از جهان آزمایشهای اتمی صورت گرفته است. برای مدتها بسیاری از توریستها به این مکان سفر می کردند تا بتوانند شاهد انجام آزمایشهای اتمی باشند. این آزمایشهای باعث شده است تا میزان افراد مبتلا به سرطان و همچنین میزان تولد کودکان ناقص الخلقه در این منطقه زیاد باشد و همچنین باید گفت که این نقطه پس از چرنوبیل در اوکراین دومین مکان آلوده به تشعشعات رادیواکتیو در جهان است.

 ______________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

fa.wikipedia.org

 pajoohe.com

farsnews.com

hamshahrionline.ir

shafaf.ir

گردآوری و تنظیم:newcoy.persianblog.ir (کاوه)

انتقام تا آخرین گلوله

$
0
0

خاطره ای از سرگرد خلبان علی رضا غفاریان

 

طراحی عملیات

عراق ناجوانمردانه مناطق مسکونی ایران را بمباران می کرد و دولتمردان ایران نیز تصمیم گرفتند یکی از مناطق مسکونی عراق را که خالی از سکنه بود، بمباران کنیم. 24 اسفند ماه 1363 بود که این ماموریت به پایگاه ما ابلاغ شد.
من به اتفاق یکی دیگر از خلبانان (سروان سلیمانی) ماموریت یافتیم تا این منطقه را که در شرق منطقه "رواندوز" قرار داشت، بمباران کنیم. بعد از ظهر همان روز افسر اطلاعات و عملیات در پست فرماندهی از روی نقشه ای بزرگ دیواری که اطلاعات خوبی از منطقه دشمن داشت، چگونگی استقرار پدافند موجود و تجهیزات نظامی مستقر در منطقه و هدف و مسیر آن را برای ما تشریح کرد. افسر متخصص جنگ الکترونیک نیز از نحوه استفاده و کاربرد سیستم های دفاعی توضیح لازم را بیان کرد.
سروان سلیمانی به عنوان کابین جلو، هدایت هواپیما را بر عهده داشت. او به من گفت:
- نقشه دیگری تهیه کن تا مسیر رفت و برگشت را با هماهنگی هم انتخاب کنیم.
پس از کسب اطلاعات لازم به اتفاق هم سالن بریفینگ را ترک کردیم.
صبح روز بعد، پس از خواندن نماز صبح منزل را به سوی گردان پرواز ترک کردم. از طریق سلسله مراتب فرماندهی از قبل به گردان نگهداری آماده کردن جنگنده ابلاغ شده بود و بچه های گردان هم تا پاسی از شب نسبت به آماده کردن هواپیما طبق شرایطی که خواسته شده بود، همت گماشته بودند.


به سوی هدف پرواز کردیم

هوا خیلی سرد بود. مه غلیظی ارتفاعات را پوشانده بود. پس از صرف صبحانه به اتاق تجهیزات پرسنلی رفته و به ملزومات پروازی مجهز شدیم. از مقابل قرآن مجید عبور کردیم و بعد از گذشتن از چند خیابان به هواپیما رسیدیم.
خلبان کابین جلو با دقت کامل ابتدا بررسی های مربوطه را انجام داد و بعد از روشن کردن هواپیما آن را به آرامی از آشیانه خارج کرد.
من در این ماموریت به عنوان خلبان کابین عقب انجام وظیفه می کردم و مسئولیتم دادن سمت، ارتفاع و سرعت و نقشه خوانی بود. از کوه های پر از برف الوند گذشتیم و به مناطق سبز و کم ارتفاع ماهدشت رسیدیم. سرعت هواپیما حدود 540 نات و ارتفاع به تناسب از سطح زمین کم و زیاد می شد. بار دیگر کلیه کلیدهای سیستم های مربوطه را بررسی کرده و از طریق گوشی رادیو از همکارم خواستم تا بر اساس دستورالعمل پروازی کلیدها را آزمایش کند. او نیز این کار را انجام داد. لحظاتی بعد روی مناطق عملیاتی نیروهای خودی رسیدیم و آنان را که با نظم و ترتیب خاصی در مواضع خود در منطقه سومار به دفاع از کشور مشغول بودند، به خوبی دیده می شدند.


وارد خاک دشمن شدیم، هدف را نمی دیدیم

به دلیل مصون ماندن از دید رادارهای دشمن ارتفاع را تا حداقل ممکن یعنی به 100 پا تقلیل داده و از مرز گذشتیم. زیاد از ورودمان به عراق نگذشته بود که تجمع زیادی از نیروهای عراقی را که مجهز به انواع تجهیزات تانک و نفربر و ماشین آلات زرهی بودند، دیدیم. براساس بررسی های انجام شده، می بایست حدود یک مایل از مسیر پروازی به سمت چپ منحرف می شدیم تا هدف مورد نظر را بیابیم. با شاخص هایی که مشخص شده بود، جاده ای را که تنها نشانه ما به سوی هدف بود یافته و در امتداد آن به حرکت ادامه دادیم. آتش رگبارهای پراکنده ضدهوایی که به سوی ما شلیک می شد، در آن صبح زود به وضوح معلوم بود. اولین سایت موشکی سام 2 در 10 کیلومتری مسیر درست سر راهمان قرار داشت. برای یک لحظه موج رادار کاوشگر آن را در صفحه راداری خود مشاهده کردم. به همین دلیل سیستم الکترونیکی هواپیما را برای ایجاد اختلال در سایت موشکی مربوطه به راه انداختم. یک دقیقه تا هدف باقی مانده بود. از خلبان جلو پرسیدم:
- ایا هدف را در دستگاه نشانه روی خود می بینی؟
گفت: "نه در جلوی دیدم نیست."
تعجب کردم. طبق نقشه می بایست به هدف رسیده باشیم. دوباره از همکارم پرسیدم :
- آیا هدف را می بینی؟
گفتم: "طبق نقشه و محاسبات باید روی هدف باشیم."
گفت: "چیزی نمی بینم."


هدف را پیدا و بمباران کردیم

دوباره با دقت نقشه را نگاه کردم. اما مسیر و اطلاعات داده شده کاملاً درست بود.
با سرعتی که هواپیما داشت، نزدیک چند مایل از هدف دور شدیم. به ناگاه منبع آب و آنتن های تلویزیون نظرم را جلب کرد. بلافاصله فریاد زدم :
- از روی هدف رد شدیم.
خلبان به سرعت به سمت راست چرخید. هدف در زیر پوششی از نخلستان ها استتار شده بود. درختان نخلی که هر کدام به ارتفاع سی تا چهل متر می رسید. با چرخشی که انجام شد، هدف کاملاً در دید قرار گرفت. همکارم دماغ هواپیما را بر روی هدف قرار داد و با سمت ارتفاع و زاویه مناسب، دکمه رهایی بمب ها را فشار داد و همزمان نیز دوربین هواپیما به کار افتاد.
بر اثر اصابت بمب به محل تجمع دشمن، دود و آتش ناشی از برخورد بمب به هدف جهنمی سوزان برای متجاوزین بعثی فراهم کرد. آتش بارهای ضدهوایی دشمن به شدت بر روی ما شلیک کردند، ولی با عکس العمل های درست، گلوله ها از مقابل و اطراف کابین می گذشتند.


تجهیزات کنار مرز را منهدم کردیم

پس از بمباران ارتفاع را کم کرده و چون در مسیر بازگشت بودیم، به راحتی با مانور سریعی منطقه را ترک کردیم. با انجام گردش های کوتاه و سریع از چپ و راست، اطراف منطقه و پشت سر هواپیمای خود را در آینه های بغل وارسی کردم تا از وجود هواپیماهای دشمن با خبر شوم. در بازگشت، تجهیزات و ادوات نظامی را که قبل از ورود به خاک عراق دیده بودیم به رگبار مسلسل هواپیما بستم که یکی از تانکرهای سوخت دشمن بر اثر اصابت تیر مسلسل منفجر شد. تا آن جا که فشنگ در مسلسل داشتیم به انهدام نیروهای دشمن پرداختیم و بعد از دقایقی خاک دشمن را ترک کردیم. با اندکی تغییر در مسیر و با محاسبه مقدار بنزین، ارتفاع را به میزان بالاتری رساندیم تا از مصرف بنزین کاسته شود.
با رادار تماس گرفتیم و موقعیت خود را اعلام کردیم. رادار هم ضمن تبریک به ما، در پاسخ گفت که هواپیمای اف 14 برای پوشش هوایی شما در چند مایلی قرار دارد و به سوی ما در حرکت است. هواپیمای گشت به سرعت به ما ملحق شد و سپس در یکی از پایگاه های کشورمان سالم به زمین نشستیم. به هنگام فرود، تعداد زیادی از پرسنل و فرماندهان به استقبال مان آمدند و با ذبح گوسفند، این موفقیت را به ما تبریک گفتند.

_______________________________________________________________

منبع: iranian-airforce.blogfa.com (با تشکر از آقای محمد معما)

افسری که سرباز گمنام شد

$
0
0

____________________________________________________

در دانشکده افسری در مرحله آمورش راپل ناگهان درآن بالا کمرش ازسیم جدا شد و در آستانه سقوط قرار گرفت.

روز سی و یکم فروردین ماه سال 59 گردان به سوی سقز به راه افتاد. چند کیلومتر دورتر عده ای از ضد انقلاب با لباس ارتشی در مقابل گردان ظاهر شدند.

شهید نصرت زاد در اقدامی حماسی پس از گفتن وصیت، برای مختصات محل مجروحیت و اسارتگاه خود درخواست آتش توپخانه کرد.

جنازه ها خیلی وضع فجیعی داشتند و اکثر آنها ازجمله شهید جلیلی را سر بریده بودند. سر سرهنگ نصرت زاد را بیخ تا بیخ بریده بودند و شکمش را افقی و عمودی پاره کرده بودند.

____________________________________________________به

به یادبود افسر دلاور و سرباز گمنام وطن، سرتیپ شهید محمد جلیلی

 

مقدمه

در سی و یکم فروردین ماه 1359 گروهی از پرسنل فداکار ارتش در کردستان به دست ضدانقلاب به شهادت رسیدند. از جمله شهدای شاخص این واقعه، سرلشکر شهید ایرج نصرت زاد (فرمانده وقت تیپ یکم لشکر 28 کردستان) است. دو روز پیش که مصادف با سالروز شهادت این عزیزان بود، در حال جستجو در اینترنت درباره زندگی نامه شهید نصرت زاد بودم که به طور اتفاقی به مطلبی در مورد یکی از همرزمان این شهید برخوردم: شهید سرتیپ محمد جلیلی. افسر شهیدی که به عنوان سرباز گمنام در بهشت زهرای تهران آرام گرفته است. داستان شهادت شهید جلیلی و رویدادهای پس از آن مرا بسیار متاثر ساخت. با توجه به این امر ترجیح دادم که این پست را به زندگی، شهادت و غربت این شهید اختصاص دهم.

سرتیپ شهید محمد جلیلی بهابادی درسال ۱۳۳۱در بهاباد یزد چشم به جهان گشود. چون در روز عید قربان به دنیا آمده بود، حاج محمد نامیده شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ادیب بهاباد به پایان رسانید و برای ادامه تحصیل عازم شهرستان یزد شد و دوره دبیرستان را در دبیرستان اسلامی رسولیان به اتمام رساند.

پس از اخذ دیپلم با اینکه در رشته زبان انگلیسی دردانشگاه قبول شده بود، ولی درامتحانات ورودی ارتش شرکت و به همراه همکلاسی اش تیمسار غلامرضا محمدی نیا درتاریخ ۱۳۵۲/۶/۱۰ وارد دانشکده افسری ارتش در تهران گردید و دوران دانشکده رادرتاریخ ۱۳۵۵/۴/۳۰ به پایان برد.

شهید جلیلی در مهرماه ۱۳۵۵ ازدانشکده فارغ التحصیل شد و با توجه به اینکه به رسته توپخانه منتقل شده بود، برای طی دوره مقدماتی به اصفهان منتقل و بعد از طی دوره مقدماتی در گروه توپخانه اصفهان به خدمت مشغول گردید.


در زمان آموزش افسری درمرحله سخت راپل (به کلیه مراحل فرود از یک ارتفاع معین و  به نقطه صفر و عبورهای عرضی به وسیله ابزارالات تخصصی کار در ارتفاع، راپل می گویند) ناگهان در آن بالا کمرش ازسیم جداشده و در آستانه سقوط قرار گرفته بود که با توسل به امام زمان (عج) نجات پیدا می کند. از آن سال به بعد به خاطر این عنایت امام زمان نذرکرده بود هر سال درنیمه شعبان شیرینی پخش کند و تا زمانی که زنده بود نذر خود را ادا کرد و پس از شهادت او، پدرشهید این کار را انجام می دهد.

درسال ۵۴ در مسجدجامع برعلیه شاه سخنرانی کرد که دستگیر شد. با اینکه نظامی بود و در اوضاع ارتش قبل از انقلاب، بسیار مقید به دین و نماز و وظایف شرعی خود بود. تیمسار غلامرضا محمدی نیا بهابادی همکلاس و همراه شهید ازدبستان تا دانشکده افسری، او که بعداز سالها وقتی ازشهید جلیلی یادمی کند اشک درچشمانش می نشیند، در مورد این دوران می گوید: "شهید انسانی والا ، متین و صمیمی بود وبه دلیل داشتن صفات حسنه مورد احترام کلیه همدوره ها قرار داشت. شهید جلیلی مسلمانی بسیار معتقد بود ودر دوران دانشجویی که ماه مبارک رمضان درماههای شهریور و مهربود و هیچ  گونه امتیازی برای افراد روزه دار منظور نمی شد و بایستی مانند سایرین در آموزش رزمی شرکت نمایند، نامبرده تمام روزه های خود را می گرفت . یادم است که در روز جشن فارغ التحصیلی که در هفته اول مهرماه و مصادف بود با روز سی ام ماه مبارک رمضان و ما روزه بودیم وقتی مراسم رسمی شروع شد و هرگونه حرکتی ممنوع بود در صفها اعلام شد که در اخبار اعلام شده که رویت هلال به ثبوت رسیده و امروز عید است و بایستی روزه ها را باطل کنیم، ولی ما دسترسی به هیچ خوراکی نداشتیم که شهید جلیلی اعلام کرد الاعمال بالنیات ما نیت خیر داشتیم و شرایط خارج از اختیار ماست بنابراین دل بد ندارید که گناهی متوجه شما نیست."

شهید جلیلی درتمام جلسات تفسیر قرآن که چهارشنبه شبها در مسجد دانشکده برگزار می شد شرکت می کرد. درهمین جلسات بود که با امیر شهید سرلشکر نامجو (موسس دانشگاه امام علی علیه السلام) آشنا شد و به وسیله نامبرده به جلساتی که به وسیله شهید نامجو و سایر همفکران وی در مسجد المصطفی برگزار می شد راه یافت تا آنکه جلسات به وسیله عوامل اطلاعاتی کشف و مسئولین برگزاری آن دستگیر شدند و شهید جلیلی نیز به ضد اطلاعات دانشکده فراخوانده شد و به گفته خودش با دو سیلی ویک تعهد نامه مساله فیصله پیدا کرد.

دردی ماه ۵۷ و در آستانه  پیروزی انقلاب درجه ستوان یکمی داشت و رسته اش توپخانه بود. سرلشکر ناجی فرمانده ارتش دراصفهان به او دستور شلیک به مردم می دهد، ولی او گفته بود من به روی مردم شلیک نمی کنم. سرلشکر ناجی گفته بود اگرشلیک نکنی تو رامی کشم، ولی این شهید لباسهای ارتشی رابیرون آورده وازکوچه پس کوچه های اصفهان فرار کرده بود و خود سرلشکر ناجی عامل قتل عام مردم شد.

بعد از آن ماجرا، شهید به یزد آمده و تا پیروزی انقلاب در یزد بود. وقتی انقلاب پیروز شد، به مادرش گفته بود: من دیگر به ارتش نمی روم، ولی مادرش گفته بودند: پسرم تو تا وقتی ارتش، شاهنشاهی بود درارتش بودی و حالاکه انقلاب پیروز شده باید درارتش بمانی وبه انقلاب خدمت کنی وگرنه از تو راضی نمی شوم. شهیدجلیلی حرف مادر را اطاعت کرد و به اصفهان برگشته وخود را معرفی کرد. مدتی درتوپخانه اصفهان خدمت کرد بعد درسال ۵۸ و در زمان حمله ضد انقلاب به کردستان به همراه خانواده اش داوطلبانه  به سنندج رفت و فرماندهی توپخانه سنندج را برعهده گرفت.

در فروردین ماه سال 1358 ضد انقلاب به پادگان سنندج حمله کرد و پادگان به محاصره کامل آنها درآمد. پس از این اتفاق عناصر ضد انقلاب به تدریج اداره شهر را در دست گرفتند. ارتش در این زمان اجازه درگیری نداشت و تنها ابتکار و شجاعت انقلابی سرهنگ ایرج نصرت زاد (فرمانده وقت تیپ یکم لشکر 28 سنندج) حکایت از حضور ارتش جمهوری اسلامی در آن منطقه داشت و مانع از سقوط پادگان می شد.

شهید نصرت زاد افراد گردانش را با یک آرایش نظامی ـ ورزشی خاصی به داخل شهر می برد و با انجام دادن تمرینات صحرایی شهر را دور می زد و گاهی سنگرهای ضد انقلاب را ویران می ساخت و آنها جرات هیچ اقدامی نداشتند. سرهنگ نصرت زاد پس از جلب نظر اعضای کمیسیون دفاعی در شمال سنندج پاسگاه فرماندهی برقرار کرد و پرسنل را به بیرون از پادگان برد. فرمانده پادگان سرهنگ صدری بود، اما میدان عمل در دست نصرت زاد بود که روحیه بالای نظامی و انقلابی داشت.

با اصرار سرهنگ صدری سرانجام گردان هوابرد شیراز به سنندج رسید و در فرودگاه مستقرشد. بر مبنای برنامه مسوولان ارتش قرار بود این گردان از داخل سنندج گذشته و به سقز اعزام شود که با ترفند ضد انقلاب در ریختن دانش آموزان به سطح شهر، عبور میسر نشد اما گردان با رهبری سرهنگ نصرت زاد پس از دور زدن شهر، از مسیر سد قشلاق به راه خود ادامه داد.

روز سی و یکم فروردین ماه سال 59 گردان به سوی سقز به راه افتاد. چند کیلومتر دورتر عده ای از ضد انقلاب با لباس ارتشی در مقابل گردان ظاهر شدند و سرهنگ که در پیشاپیش گردان حرکت می کرد، با این فکر که آنها خودی هستند، به چند قدمی شان رفت؛ ولی آنها با تیراندازی سرهنگ را زخمی و اسیر کردند.
عناصر ضد انقلاب که مدتها کینه آن سرباز فداکار و شجاع ایرانی را در دل داشتند، پس از شکنجه های فراوان از او می خواهند که وصیت خود را در پشت بی سیم برای همرزمانش بگوید. او چند کلامی در وصف ایمان، اسلام و وطن می گوید و سپس به دست ضدانقلاب در تاریخ اول اردیبهشت ماه سال 59 به شهادت می رسد.

شهید نصرت زاد در پیامش می گوید: "من سرهنگ ستاد ایرج نصرت زاد در آخرین دقایق عمر سربازی خویش پیام خود را به همرزمان اعلام می دارم: جانم فدای ایران! زنده باد ارتش جمهوری اسلامی ایران! زنده باد فرماندهان تیپ 1 سنندج! خداحافظتان! نصرت زاد." شهید نصرت زاد در اقدامی حماسی پس از گفتن وصیت برای مختصات محل مجروحیت و اسارتگاه خود درخواست آتش توپخانه کرد.

در جریان واقعه 31 فروردین 1359 شهید محمد جلیلی به همراه ۱۰۲ نفر از ارتشیان انقلابی از جمله سرلشکر شهید ایرج نصرت زادو سرگرد مصطفی یداللهی به شهادت رسیدند و پیکرهای پاک این شهیدان را به صورت دسته جمعی دفن کردند.

آنچه بر شهید نصرت زاد و همرزمانش رفت به نوعی تداعی گر فرجام کار افسر وطن پرست و فرمانده دلیر  ژاندارمی خراسان، کلنل محمد تقی خان پسیان بود که در سال 1300 شمسی در حالی که یکه و تنها توسط کردان قوچانی محاصره شده بود تا آخرین فشنگی که داشت جنگید و کشته شد و کردهای قوچان پس از نبرد سرش را از تن جدا کردند و عارف قزوینی در سوگ او سرود:

این سر که نشان سرپرستی است

امروز رها ز قید هستی است

با دیده عبرتش ببینید

کاین عاقبت وطن پرستی است

به ماجرای شهید نصرت زاد و همرزمانش برگردیم. با پیگیریهای پدر شهید جلیلی و حضور او در منطقه، پیکر این شهیدان پس از ۲۵ روز توسط شهید دکترچمران و ابوشریف (اولین فرمانده سپاه) از زیر خاک بیرون آورده شد و چون بدنهای این شهیدان براثر دفن تغییر کرده بود، وقتی پیکر شهید جلیلی را برای شناسایی درتهران به خانواده اش نشان دادند، گفتند این بدن فرزند ما نیست و پیکر این افسر دلاور را درقطعه ۱۹ بهشت زهرا به عنوان سرباز گمنام دفن کردند.

شرح ماجرا از زبان پدر شهید جلیلی

حاج غلامحسین جلیلی، پدر دو شهید بزرگوار محمد و علی اکبر جلیلی، در مورد نحوه شهادت و یافتن پیکر شهید محمد جلیلی می گوید: فروردین ۵۹ زنگ زدند که حاج محمد مفقود شده است. به همراه دامادم آقای فاریابی با جیپی که داشتم رفتیم کرمانشاه. گفتند باید از کرمان مجوز بگیرید. رفتیم کرمان مجوز گرفتیم و برگشتیم. با هلی کوپتر ما را بردند پادگان سندج و چون سنندج دست کومله ها بود، هلی کوپتر وسط پادگان فرود آمد. ۸-۷ روز سنندج بودیم، اما خبری از شهید به دست نیاوردیم. بالاخره خدا رحمت کند شهید دکتر چمران با ما همراهی کرد و ۲۰۰ سرباز همراه ما کرد رفتیم دم زندان، یک  عضو کومله را از زندان بیرون آوردند و او جای دفن شهدا را به ما نشان داد.

سربازها با بیل و کلنگ جنازه ها را بیرون آوردند. وقتی جنازه ها را شمردند تعداد آنها ۱۰۲ نفربود. جنازه ها خیلی وضع فجیعی داشتند و اکثر آنها ازجمله حاج محمد را سر بریده بودند. سر سرهنگ نصرت زاد را بیخ تا بیخ بریده بودند و شکمش را افقی و عمودی پاره کرده بودند.

جنازه ها را داخل هواپیما گذاشتند. وقتی آمدم سوار هواپیما شوم، از هوش رفتم  و وقتی به هوش آمدم، دیدم پیش خلبان هستم. من، ابوشریف، شهید دکتر چمران و یک سرهنگ دیگر در هواپیما بودیم. جنازه ها را برای شناسایی به پزشکی قانونی منتقل کردند تا خانواده ها برای شناسایی جنازه ها بیایند. جنازه حاج محمد را نشان من دادند اما اصلا شبیه بچه من نبود و هرچه بچه ها اصرار کردند که این خودش است، من قبول نکردم که این بچه من است و بنابراین به عنوان سرباز گمنام در بهشت زهرا در کنار قبر شهید مصطفی یداللهی دفن کردند، هر چند بعدا که عکس جنازه را آوردند مطمئن شدم خودش بوده است و الان سالهاست حسرت این را می خورم که چرا این قضیه را نپذیرفتم و واقعا پشیمانم، ولی چه سود؟



پدر شهید تنها آرزوی خود را انتقال پیکر شهید به زادگاهش می داند:

"الان ۳۳ سال از دفن حاج محمد می گذرد و می شود با اجازه فقها نبش قبر کرد. تنها آرزویم این است که مسئولان پیگیری کنند و اجازه نبش قبر را بگیرند و جنازه فرزندم را به وطنش برگردانند تا از این غربت و گمنامی در بیاید. حاضرم تمام هزینه های آن را هم بپردازم."

از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر بنام محمد مهدی به یادگار مانده که دارای دکترای مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف بوده و درحال حاضر استاد دانشگاه یزد می باشد.

 

موخره

بجاست مسئولین و متولیان امر اگر خواننده این پست هستند، برای برآورده ساختن خواسته پدر داغدار و رنج کشیده سرتیپ شهید جلیلی مبنی بر انتقال پیکر این افسر رشید و فداکار از بهشت زهرای تهران به زادگاهش، مساعی خویش را به کار بندند.

________________________________________________________________

منابع:

navideshahed.com

aja.ir

bahabad.in

oroojbahabad.blogfa.com

fa.wikipedia.org

بالگرد بلک هاوک، شاهین سیاه آمریکایی

$
0
0

 بالگرد سیکورسکی UH-60موسوم به بلک هاوک، نقش اسب بارکش را در ارتش آمریکا و همپیمانان آن در سراسر جهان بر عهده دارد. کاربریهای مختلف آن از کاربرد در عملیات ویژه و عملیات تهاجمی گرفته تا آمبولانس هوایی، مرکز فرماندهی و کنترل سیار، ترابری و ... آن را به عنوان یک بالگرد موفق چندمنظوره معرفی کرده است.

کار طراحی بلک هاوک در چارچوب طرحی موسوم به هواگرد ترابری تاکتیکی همه منظوره ارتش آمریکا (UTTAS) در اواخر دهه 1960 میلادی آغاز شد. در این طرح از تجربیات حاصل از کاربرد چند منظوره بالگرد UH-1 هیوی کبرا در میادین نبرد نیز استفاده شد.

اولین نمونه آزمایشی بلک هاوک به نام YUH-60 ساخت کمپانی سیکوریکی برای نخستین بار در اکتبر سال 1974 به پرواز در آمد. دومین نمونه نیز در سال 1975 ساخته شد. در ماه دسامبر 1976 نیروی زمینی آمریکا هلیکوپتر UH-60 سیکورسکی را برتر از YUH-61 بوئینگ و برنده پروژه UTTAS اعلام کرد. بالگرد بلک هاوک در سال 1979 وارد خدمت شد و اکنون با گذشت بیش از سه دهه، همچنان مدلهای گوناگون آن در خدمتند.

ویژگیها

بلک هاوک در زمینه های مختلف از جمله قابلیت اعتماد، سهولت تعمیر و نگهداری، بقاپذیری و کاربردهای چندگانه خصوصیات ممتازی دارد. در حالی که بسیاری از هلیکوپترها به ازای هر ساعت پرواز نیاز به 12 تا 20 نفر ساعت تعمیر و نگهداری دارند، بلک هاوک تنها به 2 الی 3 نفر ساعت تعمیرات برای هر پرواز نیازمند است.
برای افزایش بقاپذیری این هلیکوپتر در منطقه جنگی از تعداد قطعات تشکیل دهنده آن کاسته شده و در عوض به مقاومت آنها افزوده شده است. در نتیجه بلاک هاوک حتی در در صورت اصابت گلوله های 7.62 میلی متری باز هم قادر به ادامه پرواز می باشد.

بلک هاوک در اصل به عنوان یک بالگرد ترابری طراحی شد

 

کاربرد بلک هاوک به عنوان آمبولانس هوایی در نیروی دریایی آمریکا

 

پیشرانه

سیستم تولید نیروی نخستین سری تولیدی بلک هاوک شامل دو موتور توربوشفت از نوع T700-GE-701C700 ساخت کمپانی جنرال الکتریک بود که قدرت کشش هر کدام به 1543 اسب بخار می رسید. این موتورها همچنین در هلیکوپترهای YAH-64 ساخت هیوز و YAH-63 ساخت بل هم مورد استفاده قرارگرفتند.

تسلیحات

هر چند که بلک هاوک به عنوان هلیکوپتر ترابری، طراحی و ساخته شده ولی به منظور پشتیبانی از نیروهای محمول و نیز برای دفاع از خود و پاسخ متقابل به تهدیدات زمینی به دو مسلسل 7.62 میلی متری از نوع ام- 32 دی ساخت صنایع هاروارد مجهز شده که درداخل و به سمت طرفین نصب شده اند. بلک هاک قابلیت حمل یک توپ ۱۰۵ میلیمتری را نیز دارد. همچنین انواع تسلیحات دیگر از قبیل راکتها و موشکهای ضدزره، سیستم مین ریزی، انواع مسلسل سبک و سنگین و ... نیز در آن قابل نصب است.

بلک هاوک مجهز به موشکهای ضدتانک

 

بلک هاوک در خدمت نیروهای ویژه

 

امکانات عملیاتی

بلک هاوک برای پاسخگویی به نیازهای نیروی زمینی با قابلیت مانور زیاد و پاسخ سریع به فرامین خلبان (که برای عملیات در ارتفاع کم ضرورت دارد) ساخته شده است. یک مدل از هلیکوپتر بلک هاوک که برای فرود سریع در باندهای کوچک ساخته شده است، با سرعت 92 کیلومتر در ساعت به طرفین و عقب پرواز می کند و این امر، توانایی اجرای عملیات فرود در باندهای بسیار کوچک و حتی در حین وزش بادهای جانبی و یا از روبرو را فراهم می سازد.
تجهیزات منظور شده برای بلاک هاوک عبارتند از: سیستم اخلال مادون قرمز، سیستم هشدار دهنده امواج رادار و سیستم پرتاب چف و فلر.

وجود سیستم اخلال مادون قرمز به منظور افزایش بقاپذیری بالگرد در مناطق مورد تهدید توسط موشکهای سطح به هوا با هدایت فرو سرخ تعبیه شده است. این سیستم از طریق پخش علایم ساختگی مادون قرمز باعث گمراهی سیستم جستجوگر موشکهای حرارت یاب می شود.

تکنولوژی بالای بلاک هاوک، آن را به هلی کوپتری با کارایی بالا در میادین نبرد تبدیل کرده‌است. بدنه مقاوم بلاک هاوک به خوبی خلبان و کمک خلبان را در برابر بیشتر حملات و خطرات محافظت می‌کنند. همچنین سپر محافظ خارجی آن نیز می‌تواند در برابر گلوله‌های ۲۳ میلیمتری به خوبی مقاومت کند.

بلک هاوک با قلاب حمل بار (Cargo hook) خود قادر به حمل بار به صورت خارجی نیز هست. حداکثر سرعت بلک هاوک 294 کیلومتر بر ساعت است. ملخ اصلی آن از مواد کامپوزیت فایبرگلاس و تیتانیوم شامل چهار تیغه طراحی و ساخته شده است.

بلک هاوک از قابلیت سوخت گیری هوایی نیز برخوردار است

 

نمایی از کاکپیت بالگرد بلک هاوک

 

مدلها

UH-۶۰A: در سال ۱۹۷۸ به کار گرفته شد و از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۹ ارتش امریکا مدل UH-۶۰A را در خدمت داشت. در اکتبر ۱۹۸۹ با انجام تغییراتی در پیشرانه‌های بلاک هاوک، مدل UH-۶۰L ساخته شد که ۲۴ درصد از مدل A قویتر بود و کارایی بهتری داشت.


UH-۶۰L: در اکتبر ۱۹۸۳ موتورهای جنرال الکتریک مدل T۷۰۰-GE-۷۰۱C جایگزین موتورهای قبلی شدند. در نتیجه مدل A به مدل L تغییر کرد. موتورهای جدید در ارتفاع بالا و نیز هوای گرم نیروی برای (Lift) بیشتری تولیدی می‌کردند و در برابر خوردگی نیز مقاومتر بودند. هلی کوپتر اکنون می‌توانست تا وزن ناخالص ۲۲۰۰۰ پوند به صورت داخلی و ۹۰۰۰ پوند به صورت خارجی حمل کند.

با نصب تانکرهای سوخت خارجی، بلاک هاوک به برد ۱۱۵۰ مایل هوایی (نات) یعنی چیزی در حدود ۲۰۰۰ کیلومتر بدون توقف دست یافت.

تاریخچه خدمتی

بلک هاوک نخستین حضور رزمی خود را در جریان دخالت نظامی آمریکا در گرانادا در سال 1983 و اندکی بعد در هجوم به پاناما در سال 1989 به ثبت رساند. بعدتر در سال 1991 و در جریان جنگ اول خلیج فارس برای بیرون راندن نیروهای عراقی از کویت، بلک هاوک حضور پررنگی داشت. اما معروفترین رویداد در تاریخچه خدمتی بلک هاوک، عملیات در موگادیشو (پایتخت سومالی) بود. در این عملیات که به یک تراژدی تمام عیار تبدیل شد، دو فروند بلک هاوک توسط موشکهای ضدتانک شورشیان سومالیایی سرنگون شد. در پی رویدادهای پس از 11 سپتامبر و در جریان نبرد علیه تروریسم و حمله آمریکا به افغانستان و عراق نیز بلک هاوکها نقش بسزایی ایفا کردند.

شمای کلی هلی کوپتر بلک هاوک از سه نمای مختلف

 

کشورهای دارنده بالگرد بلک هاوک

 

 


مشخصات بالگرد UH-۶۰ Blackhawk:

کشور سازنده: آمریکا

شرکت سازنده: Sikorsky Aircraft

سال ورود به خدمت: 1979

تعداد تولیدی: 2625 فروند

تعداد خدمه پروازی: 2

طول: 15.26 متر

عرض: 16.36 متر

ارتفاع: 3.76 متر

وزن (خالی): 5224 کیلوگرم

بیشینه وزن برخاست: 11113 کیلوگرم

پیشرانه: دو موتور توربوشفت جنرال الکتریک T700-GE-701C

تعداد روتورها (ملخها): 2 (یک روتور 4 پره اصلی و یک روتور 4 پره در دم)

بیشینه سرعت: 294 کیلومتر بر ساعت

بیشینه برد: 584 کیلومتر

سقف پرواز: 5790 متر

نرخ اوج گیری: 472 متر بر دقیقه

آویزگاه: 4

تسلیحات: 2 مسلسل خودکار 7.62 میلیمتری در طرفین کابین

تجهیزات و تسلیحات آپشنال: مخازن سوخت خارجی، شانزده موشک ضد تانک هلفایر، سیستم مین ریزی، دو مسلسل 12.7 میلیمتری گاتلینگ GAU-19، دو مسلسل 7.62 میلیمتری M240H7 و ...

 __________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

delta-pc.mihanblog.com

aerospacetalk.ir

militaryfactory.com

گردآوری و تنظیم:newcoy.persianblog.ir (کاوه)

هشت سال جنگ هوایی - بخش نخست

$
0
0

مروری کوتاه بر نقش نیروی هوایی در جنگ ایران و عراق

 

پیشینه درگیریهای مرزی

نخستین بار در سال 1253 هجری قمری والی عثمانی در عراق به خرمشهر حمله کرد و از آن پس گاه و بیگاه پس از درگیریهای مرزی عهدنامه هایی به امضا می رسید.

در سال 1266 هجری قمری عهدنامه  ارض روم، در سال 1329 هجری قمری پروتکل تهران و در سال 1331 هجری قمری پروتکل استانبول در مورد اختلاف های مرزی دو کشور مطرح گردید. بار دیگر در سال 1935 میلادی مساله اختلافات ارضی ایران و عراق در جامعه ملل  مطرح شد که منجربه عهدنامه ی مرزی 1316 هجری شمسی (1937 میلادی)) گردید.
به دنبال الغای این عهدنامه، در سال 1348 عهدنامه ای بدین شرح فی مابین دو کشور به امضا رسید:
1- مرزهای زمینی خود را بر اساس پروتکل استانبول مورخ 1913  و صورت جلسه های تعیین مرز مورخ 1914 تعیین کنند.
2- مرزهای آبی خود را بر اساس خط تالوگ تعیین کنند.
3- دو کشور متعهد شوند که در مرزهای خود کنترل دقیق و موثر به منظور قطع هر گونه رخنه و نفوذ که جنبه خرابکارانه از هر سو داشته باشد اعمال کنند.
4- توافق شده که مقررات فوق عواملی جهت یک راه حل کلی هستند و نقض هر یک از موارد مغایر روح توافق الجزیره است.


پس از پیروزی انقلاب اسلامی صدام حسین برای رسیدن به اهداف توسعه طلبانه خود با این تصور که می تواند خلاء قدرت ناشی از سقوط شاه در منطقه ی خلیج فارس را پر کند و نقش رهبری اعراب را به بهانه دفاع و  گسترش آرمان های ناسیونالیسم عرب احراز کند به اقدامات و صحنه سازی های دیپلماتیک پرداخت تا زمینه ای برای به دست آوردن عنوان قدرت برتر منطقه برای خود فراهم کند.

از نظر تبلیغاتی نیز عراق  اهواز را "الاحواز" و خرمشهر را " محمره" و آبادان را " عبادان" و هویزه را " حویزه" و سوسنگرد را  " خفاجیه" و بالاخره خوزستان را " عربستان" نامگذاری کرد. در همین رابطه در نشریه  "ژون افریک" تاریخ 9 ژوئن 1982 در خصوص اقدامات صدام در مورد لغو عهدنامه 1975 و آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران مقاله ای منتشر گردید که با بیان اهم مطالب آن به تاریخچه مختصر روابط دو کشور ایران و عراق خاتمه داده شد.

1- روز 5 اوت 1980 صدام با برخی از سران منطقه در شهر طائف ملاقات کرد. از لحاظ ظاهری هدف این دیدار تقویت همکاری بین آنها و حصول توافق درباره یک استراتژی برای مقابله با ضمیمه کردن بیت المقدس به اسرائیل بود ولی در واقع مبارزه علیه ایران هدف اصلی این ملاقات بود.
2- طی این ملاقات طرفین ضمن تجزیه و تحلیل شرایط و اوضاع و احوال ایران و این که ایران با مخالفت های متعدد و مشکلات ناشی از گروگان گیری کارمندان سفارت آمریکا روبه رو بود به این نتیجه رسیدند که عراقی ها در سواحل خلیج فارس، خود را برای شکست دادن رژیم ایران آماده کنند.
3- تماس هایی که صدام با مخالفان ایران برقرار کرده بود او را به این نتیجه رساند که به محض شروع جنگ این نظام از هم خواهد پاشید. لذا در 22 سپتامبر صدام به ارتش خود فرمان هجوم به ایران را صادر کرد.

نیروی هوایی و آغاز تجاوز در 31 شهریور 1359

تابستان 1359 تجاوز آشکار نظامی ارتش عراق با تعرض همه جانبه هوایی به ده مرکز  مهم هوایی با قصد انهدام ظرفیت جنگی نیروی هوایی ارتش ایران آغاز شد. رژیم عراق سرنگونی جمهوری اسلامی ایران را به عنوان هدف مدنظر داشت. عراق در نخستین روز تجاوز و با طرح ریزی حمله هوایی به مراکز پروازی ایران از طرح اسرائیلی ها در جنگ ژوئن 1967 اعراب و اسرائیل تقلید کرده بود که با درایت طراحان نظامی و توان رزمی نیروی هوایی ارتش ایران با شکست مواجه شد.

یک فروند فانتوم ایرانی بر روی باند فرودگاه مهرآباد هدف راکت میگهای عراقی قرار گرفت.

خلبانان نیروی هوایی ارتش ایران نیز با یک حمله برق آسا در کمتر از دو ساعت جواب این حمله را دادند و در فردای آن روز با به پرواز در آوردن 200 فروند هواپیمای جنگنده و حمله به پایگاههای مهم نیروی هوایی عراق به وسیله  140 فروند هواپیمای شکاری بمب افکن درسی عبرت انگیز به آنان دادند. نیروی هوایی در این روز بیش از 335 سورتی پرواز عملیاتی انجام داد که این به نوبه خود امری مهم تلقی می شد.
در این تهاجم وسیع هدفهایی مورد تهاجم قرار گرفتند که عبارتند از:
1-    پایگاه های هوایی و نظامی موصل، الرشیدبغداد، سلیمانیه، کوت، شعیبیه، ناصریه وام القصر
2-    هر دو باند پروازی پایگاه کرکوک
3-    پالایشگاههای نفت کرکوک و بصره
4-    فرودگاه های حبانیه شمال
5-    چاه های نفت بابا گرگو و مخازن نفت موصل و تاسیسات گازی کرکوک
6-    پل های ارتباطی تنومه و بصره

این حملات که منجر به انهدام و از رده خارج شدن بخشی از توان رزمی نیروی هوایی دشمن برای مدت طولانی شد، باعث شد تا ارتش عراق در به کار گیری این نیرو دچار ضعف های آشکار شود و نیروی زمینی خود را بدون پشتیبانی و پوشش موثر هوایی در مناطق داخل خاک ایران رها کند. به همین دلیل ارتش ایران با کسب برتری هوایی، واحدهای زرهی، پیاده، مکانیزه، توپخانه و قرارگاها ی تاکتیکی، نقاط آماده ستون های نظامی و محورهای مواصلاتی نیروی پیاده دشمن را مورد تهاجم هواپیماهای شکاری بمب افکن قرار داد. بعد از این حمله سراسری از آن سوی مرزها خبر رسید که تعدادی از پایگاه های عراق تا 2 ماه بعد از این حمله عملیاتی نشدند.

ارتش ایران با طرح ریزی های اولیه عملیاتی در جهت بمباران مراکز نظامی به ویژه پایگاههای هوایی دشمن این اصل مهم را مورد توجه قرار داده بود که با زمین گیر کردن هواپیماهای عراق و کسب برتری هوایی، فرصت زمانی کافی برای رسیدن به این اهداف را به دست آورد:
1-    فراهم کردن فرصت لازم برای سازماندهی نیروهای پراکنده سطحی و انجام طرح ریزی های اولیه پدافندی
2-    انتقال نیروهای سطحی از پشت جبهه به مناطق عملیاتی

جنگنده فانتوم، ستون فقرات نیروی هوایی را در جنگ هشت ساله تشکیل می داد

حکام جنگ افروز بغداد تصمیم گرفتند عملیات تعرض هوایی و بمباران استراتژیک در داخل ایران را انجام دهند. با توسعه ی حملات عراق به منابع استراتژیک کشور وظیفه خطیر حراست از آنها به عهده فرماندهی هوایی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران گذاشته شد و با سود جستن از شبکه ی گسترده ای از ایستگاه های رادار و پست های شنود الکتریکی، تحرکات هوایی دشمن را زیر نظر گرفتند و با بهره گیری از هواپیماها و سیستم های موشکی و ضد هوایی از قلمرو ایران به عملیات تجسس، کشف، شناسایی و انهدام هواپیماهای دشمن در ابعاد زیر پرداخت:

1-    برقراری مناطق ایستایی هواپیماهای شکاری از جمله هواپیماهای اف14 به صورت نگهبانان آسمان کشور
2-    برقراری پوشش هوایی در ارتفاعات مختلف
3-    تقویت و گسترش شبکه اعلام خبر و کنترل عملیاتی آتشبارهای موشکی ارتفاع متوسط و کم سایر تجهیزات توپخانه و موشکی ارتفاع کم نیروهای مسلح
4-    ایجاد شبکه جهت اعلام وضعیت های مختلف پدافندی از رسانه های گروهی به هنگام شروع یا خاتمه حملات هوایی
5-    کاهش توان رزمی هوایی دشمن در پوشش هوایی  و پشتیبانی نزدیک از نیروهای زمینی خود
6-    آزادی عمل جهت هواپیماهای شکاری خودی
7-    کاهش ظرفیت جنگی دشمن در دست زدن به حملات احتمالی هوایی به نقاط حساس و حیاتی اقتصادی، سیاسی و صنعتی کشور
8-    کسب فرصت جهت تامین و تقویت بنیه  دفاع هوایی نزدیک و دور از منابع استراتژیکی کشور
9-    مهیا شدن زمینه مناسب جهت تغییر ماموریت و مقابله سریع نیروی هوایی با تمرکز تلاش هوایی بر علیه نیروهای سطحی دشمن به منظور انسداد و جلوگیری از پیشروی آن ها در داخل خاک ایران

ارتش عراق زیر فشار نیروهای ایران به اجبار ناچار به توقف و تثبیت در مواضع نامناسب تاکتیکی شد. دشمن بعثی ناتوان از پاسخ گویی به حملات کوبنده نیروی هوایی، نقاط مسکونی شهرهای میهن اسلامی را هدف حمله خود قرار داد که در این راستا شهر دزفول به عنوان سمبل مقاومت مردمی و نشانه جنایات رژیم عراق متحمل نخستین حملات هوایی و موشکی دشمن گردید و به این طریق سر فصل جدیدی از جنایات رژیم عراق در حمله به شهرها و نقاط مسکونی گشوده شد.

به استناد مندرجات روزنامه کیهان مورخه 8/7/1359 خبرگزاری آسوشیتد پرس در نهمین روز از آغاز تجاوز عراق به ایران از اعزام هواپیماهای آواکس (رادارهای پرنده) آمریکا به منطقه خلیج فارس جهت کسب و ارسال اطلاعات نظامی به ارتش عراق گزارش داده است. در گزارش این خبرگزاری آمده است که این هواپیماها قرار است توسط ایالات متحده آمریکا در خاک عربستان مستقر شود تا تحرکات جنگ ایران و عراق زیر نظر بگیرد. این هواپیماها قادرند تا برد 400 کیلومتر در اطراف خود را از هر نظر تجسس کنند و تحرکات هوایی را کشف و شناسایی کرده و به مراکز تصمیم گیری گزارش دهند.

یک فروند آواکس E-3 Sentry نیروی هوایی آمریکا

در همین ایام خبر گزاری رسمی شوروی (تاس) نیز به حمایت از عراق برخاست و گفت: دولت شوروی بر اساس پیمان های نظامی که با عراق بسته در صورت هر گونه تهدیدی علیه این کشور ناچار است اقدامات لازم را برای نجات عراق انجام دهد.
ارتش عراق نیز با این پشتیبانی حملات خود را ادامه داد و در مقابل این حملات، نیروی هوایی کشورمان حملات خود را متوجه تاسیسات حیاتی اقتصادی و نظامی دشمن کرد و با هدف قرار دادن پالایشگاه کرکوک، خانقین، دوحه بغداد، کارخانجات پتروشیمی بصره و زبیر، پل های تنومه، القرنه، ام القصر،پادگان های رواندوز و زاخو، تاسیسات نفتی کرکوک، موصل، رادار زبیده، تاسیسات برق سدهای دوکان و دربندیخان، تلمبه خانه عین الزاله و صدها هدف نظامی و اقتصادی دیگر صدمات سنگینی بر پیکر اقتصادی و نظامی دشمن وارد کرد. این اقدامات پس از ده روز مبین شکست استراتژی عراق در حمله به خاک ایران بود.


نیروی هوایی و تثبیت نیروهای دشمن/آبان 59- مهر 60

در یک ماه اول جنگ نیروی هوایی تقریبا تمامی اهداف از پیش تعیین شده در خاک عراق را بمباران کرده بود و با پروازهای شناسایی بر فراز خاک دشمن سعی در شناسایی اهداف جدیدی در عمق خاک دشمن کرد.
با کاهش فعالیت های هوایی عراق به دلیل ترس از واکنش مستمر نیروی هوایی ارتش ایران با ترکیب موزونی از هواپیماهای مدرن و پیشرفته  " اف- 14" به منظور ایجاد پوشش هوایی و کسب برتری هوایی و تامین پرواز هواپیماهای " اف- 4" و "اف-5" و جابه جایی تاکتیکی و استقرار سایت های موشکی پدافند زمین به هوای ارتفاع متوسط ( به صورت دفاع منطقه ای) به همراه گسترش تعداد قابل ملاحظه ای از تجهیزات توپخانه ضد هوایی ارتفاع کم ( به صورت دفاع نقطه ای) عملاً امکان هر گونه آزادی عمل در تحرکات هوایی از نیروی هوایی عراق سلب گردید و رژیم عراق از روزهای آغازین دومین ماه نبرد از اجرای عملیات موثر و عمده هوایی در روند جنگ تحمیلی باز ماند.

خلبانان عراقی از تامکتهای ایرانی خاطرات بسیار تلخی داشتند

ارتش عراق برای رهایی از نافرجامی طرحهای عملیاتیش تمام تلاش خود را معطوف به بازگشایی جبهه جدیدی در دریا کرد تا شکست خود را در خشکی و هوا جبران کند. نیروی دریایی عراق با وارد عمل کردن ناوچه های موشک انداز تندرو " اوزا" و هلی کوپترهای  " سوپر فرلون" مجهز به موشکهای هوا به سطح تهاجم به کشتی های تجارتی ایران حامل کالاهای استراتژیک در منطقه ی شمال خلیج فارس را آغاز کرد.

طراحان و کارشناسان نیروهای هوایی و دریایی ایران از ظرفیت جنگ و امکانات نیروی دریایی عراق اطلاع داشتند و احتمال وقوع نبرد در خلیج فارس را پیش بینی می کردند. در مهر ماه 1359 به تلافی عملیات دشمن، اسکله های صادرات نفت " البکر" و " الامیه" هم زمان مورد بمباران جنگنده ی بمب افکنهای نیروی هوایی و گلوله باران توپخانه ناوگان نیروی دریایی ارتش ایران قرار گرفت.
هدف مهم این عملیات بیرون کشاندن واحدهای دریایی عراق از مخفیگاههای خود در آبگیرهای منتهی به خورهای " زبیر" و " عبدالله" بود که توسط هواپیماهای شکاری نیروی هوایی ایران در هم کوبیده شد و در راستای این هدف دو فروند ناوچه پیش رفته " اوزا" هدف قرار گرفته و به قعر آب های خلیج فارس فرستاده شد.

روز هفتم آذر ماه 1359 خلبانان نیروی هوایی ارتش ایران بر اساس  طرحهای از قبل تعیین شده و هماهنگ با نیروی دریایی و با اتخاذ تمهیدات و تاکتیک های ویژه رزمی، نیروی دریایی عراق را به صحنه نبرد در شمالی ترین بخش خلیج فارس کشانده و در یک نبرد سهمگین و رو در روی هوایی موفق شدند هفت فروند هواپیمای شکاری آنان را منهدم کنند و هفت فروند از ناوچه های موشک انداز و یک فروند ناو نیروبر یک هزار تنی را هدف قرار دهند و به قعر آب های خلیج فارس بفرستند که جمعی از پرسنل این واحدها توسط شناورهای خودی به اسارت در آمدند.

فانتومها در جنگ دریایی نیز خوش درخشیدند

این گونه بود که دست عراق از منطقه  استراتژیک خلیج فارس قطع شد و به همین دلیل این روز به نام روز نیروی دریایی ارتش ایران نامگذاری شد. در طول این دوره نیروی هوایی با حملات مداوم هوایی در عمق خاک دشمن توان رزمی عراق را در ابعاد اقتصادی و نظامی به نحو چشم گیری منهدم کرد و مجموعه ای از اهداف استراتژیک نظیر پالایشگاه های مهم، تلمبه خانه های نفت، کارخانجات پتروشیمی و صنایع سنگین، نیروگاههای برق، ترمینال های نفتی و هدفهای تاکتیکی مثل پایگاههای هوایی و فرودگاه های مقدم و انبارهای مهمات و ... از دسترس خلبانان نیروی هوایی به دور نماندند.
نیروی هوایی عراق در راستای مقابله با این طرح نظامی، یکانهایی از تجهیزات پدافند زمین به هوا شامل موشکهای زمین به هوای " سام 3" و " سام 6" و توپهای ضد هوایی هدایت شونده راداری را در جبهه های نبرد گسترش می داد.
ارتش ایران نیز با تغییر تاکتیک، تهدیدات را خنثی کرده و برای کاهش ضایعات احتمالی راهکارهای مناسبی را اتخاذ کرد که در این زمینه می توان به بمباران هوایی محل تجمع نیروها، تجهیزات و ادوات عراق از ارتفاع بالا اشاره کرد. نتایج این عملیات دشمن را وادار به انتقال سیستم موشکی زمین به هوای ارتفاع بالای " سام 2" به منطقه نبرد کرد که متقابلاً با به کار گیری روشهای ویژه جنگ الکترونیک تهدیدات موشکهای " سام 2" نیز تا حدود زیادی خنثی شد.
رژیم عراق به دلیل ضعف نظامی خود به کشورهای پیشرفته صنعتی متوسل شد. کشور فرانسه بزرگترین پشتیبان غربی و تامین کننده سلاح برای عراق بود که 60 فروند هواپیمای پیشرفته " میراژ اف-1" مجهز به موشک هوا به سطح " اگزوست" و موشک هوا به هوای " سوپرماترا 530" در اختیار آن قرار داد.

 

میراژ عراقی در حال شلیک موشک اگزوسه


عراق بخش بزرگی از هواپیماهای شکاری بمب افکن و ترابری عملیاتی خود را به پایگاه هوایی " الولید" (h-3) در منتهی الیه غرب این کشور در جوار مرزش با اردن منتقل کرد تا بتواند با جا به جایی به پایگاههای مقدم جبهه در عملیات تاکتیکی نظامی از این هواپیماها استفاده کند.
طراحان نیروی هوایی که با دقت تحرکات دشمن را زیر نظر داشتند درصدد بر آمدند که این طرح دشمن را نیز ناکام گذارند. پس از طرح ریزی عملیات، نیروی هوایی با بهره گیری از انواع هواپیماهای شکاری بمب افکن، شکاری رهگیر، پست فرماندهی پرنده و هواپیماهای سوخت رسان با انجام 4 مرحله سوخت گیری در آسمان و پرواز در ارتفاع بسیار کم در تاریخ  15 فروردین 1360با به پرواز درآوردن 10 فروند هواپیمای اف 4 و عبور دادن 8 فروند آنها از مرز با طی مسافتی طولانی، مرزهای شرقی عراق را پشت سر گذاشتند و پس از رسیدن به مرز غربی ( نوار مرزی مشترک عراق و اردن) در یک عملیات غافلگیر کننده به هدف های از پیش تعیین شده شامل تاسیسات، هواپیماها و امکانات عملیاتی پایگاه هوایی " الولید" و فرودگاه های آن یورش برده و ضمن انهدام این مراکز، همگی به سلامت بازگشتند. در این عملیات غروز آفرین علاوه بر شرکت هواپیماهای اف 4 به عنوان محور اصلی، انواع هواپیماهای سوخت رسان و ترابری و هوایپماهای شکاری اف 5 و 14 نیز بعنوان شرکت کننده در ماموریت فریب شرکت داشتند.

قابلیت سوخت گیری هوایی، برد عملیاتی فانتومها را به نحو چشمگیری افزایش می داد

نیروی هوایی به لحاظ تنوع، پیچیدگی، وابستگی تجهیزات  عمده آفند و پدافند شامل انواع هواپیماهای پیشرفته و جنگنده بمب افکن، ترابری سنگین و سبک، رادارها، ایستگاههای شنود و الکترونیکی، انواع موشکهای هوا به هوا، هوا به زمین و زمین به هوا و سیستمهای کنترل آتش و کامپیوتر ها، بیش از هر نیروی دیگر در داخل کشور با کمبودهای آشکار پشتیبانی و لجستیکی در ابعاد تعمیراتی و نگهداری مواجه بود. از طرفی دشمن نیز که با کشته و اسیر شدن تعداد زیادی از سربازانش به این نتیجه رسید که ادامه جنگ در جبهه های زمینی به سود عراق نخواهد بود. به این ترتیب با فراهم ساختن امکانات جدید دامنه فعالیتهای تاکتیکی نیروی هوایی عراق تدریجاً توسعه یافت و پس از چندی تهدیدات بر علیه ناوگان تجارتی ایران در منطقه ی شمالی خلیج فارس و تاسیسات نفتی جزیره ی خارک به صورت جدی مشاهده شد. با تغییر استراتژی نیروی هوایی عراق پس از آبان 1359 و شناسایی و بمباران اهداف مهم اقتصادی و صنعتی و نظامی کشور واحدهای دفاع هوایی نیروی هوایی ارتش ایران ماموریت جدیدی را آغاز کردند.
انهدام دو فروند هواپیمای پیشرفته ی "توپولف- 22" در تاریخ هفتم آبان 1359 درحوالی تهران و نجف آباد و همچنین به اسارت در آمدن تعداد زیادی خلبان و سرنگونی هواپیماهای دشمن در این برهه از جنگ از نتایج این اقدامات بموقع به شمار می آید.
در این دوره به کارگیری هواپیماهای رهگیر مدرن" اف- 14" باعث شد تا نیروی هوایی ایران حاکمیت خود را به داخل مرزهای عراق و خارج از فضای آبهای فلات قاره و مرزهای بین المللی گسترش دهد.

 

ادامه دارد...

 _____________________________________________________________

منبع: sajed.ir

هشت سال جنگ هوایی- بخش پایانی

$
0
0

نیروی هوایی و آزاد سازی خاک میهن اسلامی 5 مهر 1360- 3 خرداد 1361

شکست حصر آبادان نیازمند برآورد و طرح ریزی دقیق پیش از آغاز عملیات بود. ماموریت های اکتشاف هوایی به برنامه ریزی دقیق با ترکیبی هماهنگ از هواپیماهای شکاری رهگیر جهت پوشش هوایی و اسکورت و هواپیماهای سوخت رسان و ایستگاه های شنود  و هواپیماهای شناسایی تحت کنترل مستقیم و حساب شده ایستگاه های رادار نیاز دارد تا ضمن اجرای ماموریت، سلامت پرواز هواپیماهای عکسبردار تامین شود و اطلاعات به دست آمده از دشمن را در قالب فیلم تحویل دهد.
انجام پروازهای شناسایی در طول جبهه ها، دشمن را وادار به مقابله تاکتیکی با استفاده از موشک های زمین به هوای ارتفاع متوسط و بالا می کرد که همین امر موجب کشف و شناسایی مواضع استتار شده دشمن شده و در روزهای بعد هدف بمباران مستقیم هوایی و گلوله باران واحدهای توپخانه قرار می گرفت. رویارویی با تعدادی از سایت های موشکی پدافند زمین به هوای دشمن توام با اجرای ماموریتهای اکتشافی از جمله عملیات حماسی نیروی هوایی در طول جنگ تحمیلی بود.

 

فتوفانتومهای بی باک ایرانی تصاویر ارزشمندی از مواضع دشمن تهیه می کردند. در این تصویر که توسط یک فرند RF-4E ایرانی گرفته شده، دود ناشی از شلیک موشکهای سام عراقی به وضوح مشخص است.

 

تایگرهای نیروی هوایی در عملیات ضربتی و پشتیبانی نزدیک از یکانهای زمینی شرکت فعال داشتند

با اتخاذ این اقدامات، نخستین عملیات بزرگ و موفقیت آمیز نیروهای خودی در جهت پاکسازی خاک ایران از وجود ناپاکان بعثی در 5 مهر 1360 اجرا و منجر به شکست حصر آبادان و آزادی کلیه مناطق در محور شرق آبادان و ماهشهر شد.
به دنبال این موفقیت تنی چند از سرداران همیشه جاوید نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران از جمله سر لشکر فلاحی، سرتیپ نامجو، سرتیپ فکوری، جهان آرا و ... که در حال بازگشت ازمنطقه عملیاتی بودند بر اثر سانحه سقوط هواپیما در نزدیک تهران به شهادت رسیدند.
عراق با تحمل شکست در آبادان بار دیگر شهرها و مناطق مسکونی ایران را مورد تهاجم هوایی و گلوله باران و موشکهای زمین به زمین قرار داد. نیروی هوایی ایران نیز دست به مقابله زده و برخلاف آنان مجریان این فجایع را مورد تهاجم قرار دادند.
عملیات پشتیبانی هوایی جنگنده بمب افکنهای نیروی هوایی در خطوط مقدم جبهه و تامین و برقراری پوشش و پدافند هوایی از قلمرو هوایی کشور به نحو مطلوبی ادامه یافت تا سرانجام در هشتم آذرماه 1360 عملیات  "طریق القدس" در محور بستان- سوسنگرد با موفقیت به مرحله اجرا در آمد که در این عملیات خلبانان نیروی هوایی به صورتی گسترده به بمباران خطوط مقدم جبهه پرداختند.
اوج نبردهای هوایی دو کشور طی دهه اول و دوم آذرماه 1360 بود که با سرنگون شدن 16 فروند هواپیمای مهاجم عراقی، برگ زرینی بر پرونده افتخارات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران افزوده شد که در این ارتباط می توان به شکار اولین میراژ عراقی در چهارم آذر ماه سال 1360 اشاره کرد.
از این پس دشمن برای تدارک نیروهایش در بخش شمالی خوزستان اجباراً به احداث جاده و عبور از هورالهویزه و هورالعظیم مبادرت ورزید که این خود در قطع پشتیبانی مطلوب نیروهای عراق مستقر در ارتفاعات الله اکبر ، دهلران، ابوغریب، عین خوش، سایتهای چهار و پنج، چنانه، زبیدات و دشت عباس تاثیر زیادی داشت و به این ترتیب زمینه مساعد برای پیروزی رزمندگان اسلام درعملیات فتح المبین فراهم شد.
در دوم فروردین 1361 عملیات " فتح المبین" در منطقه ای به وسعت دو هزار کیلومتر آغاز شد. این عملیات با آتش پشتیبانی هوایی خلبانان تیز پرواز نیروی هوایی که پیش از این با اجرای عملیات شناسایی هوایی و عکسبرداری اطلاعات کافی از استعداد و ترکیب نیروهای دشمن به دست آورده و در اختیار طراحان عملیاتی گذاشته بود، آغاز شد. در راستای اجرای عملیات فتح المین نیروی هوایی عملیات هوایی شبح 2 را آغاز نمود که هدف از این عملیات مقابله با هرگونه تهدید هوایی و سپس بمباران شدید مواضع دشمن بود.

فانتومهای مسلح به موشک ماوریک در جریان عملیات فتح المبین بلای جان واحدهای زرهی عراق شدند


نیروی هوایی در جریان این عملیات در مراحل اولیه با اعزام دسته های هشت فروندی هواپیمای " اف-4" برای بمباران ارتفاع بالا و انهدام قرار گاههای تاکتیکی تیپها و لشکرهای دشمن و هم چنین اعزام دسته های دو یا چهار  فروندی هواپیمای " اف-5" درارتفاع کم و بمباران متوالی مراکز تجمع نیرو و سنگرهای اجتماعی و مراکز تجمع و ایجاد شکاف در خطوط دفاعی دشمن به نحوی عمل کرد که مجال هر گونه تفکر و برنامه ریزی را از فرماندهان رده بالای ارتش عراق سلب و قدرت دفاع آنان را کاهش داد. در همین راستا هواپیماهای رهگیر اف 14 نیز در آسمان حضور داشتند و هرگونه تهدید هوایی دشمن را به شدت پاسخ می دادند . عراق زمانی نیروی هوایی اش را وارد صحنه کرد که نیروهای ایران حاکمیت کامل فضای منطقه را در دست داشتند و عراقیها متحمل خسارات زیادی شدند.

هرکولس C-130 اسب بارکش نیروی هوایی ارتش در زمینه ترابری نیرو و تجهیزات بود

کسب پیروزی در عملیات بزرگ "فتح المبین" و باز پس گیری بخش وسیعی از مناطق اشغالی از جمله ایستگاه رادار دهلران و سایتهای چهار و پنج موشکی نیروی هوایی در شمال خوزستان موجب تقویت روحی و انسجام نیروها برای انجام عملیات بعدی شد.
با پایان عملیات فتح المبین، دستورات لازم برای کسب آمادگی در جهت اجرای تهاجمی بزرگ جهت آزادسازی خرمشهر به نیروها ابلاغ شد.
این عملیات که در منطقه ای به وسعت 5400 کیلومتر انجام شد " بیت المقدس" نام گرفت. این منطقه از شمال به کرخه و هویزه، از جنوب به اروند رود و خرمشهر، از شرق به رود کارون و از غرب به هورالعظیم و القرنه عراق محدود می شد.
دشمن با تجربه ای که در عملیات " فتح المبین" به دست آورده بود برای برطرف کردن ضعفهای خود اقدام به انتقال هواپیماهای پیشرفته " میراژ اف-1" و " میگ-23" از پایگاههای مستقر در عمق خاک خود به پایگاه های مقدم جبهه کرد و با وجود ضعف های خود در آموزش خلبانان خود به مقابله با تهدیدات نیروی هوایی ایران پرداخت.
خلبانان شناسایی ایران، علی رغم تهدیدات پدافند هوایی دشمن، عملیات مربوط به شناسایی تاکتیکی و  عکسبرداری هوایی از ترکیب و استعداد نیروهای عراق مستقر در صحنه عملیات را به طور مستمر و موفقیت آمیزی انجام دادند و به محض تطبیق آخرین اطلاعات دریافت شده با طرحهای در دست اجرا، مرحله اول عملیات بیت المقدس در روز دهم اردیبهشت 1361 آغاز شد. در راستای این عملیات، نیروی هوایی عملیات شبح 3 را آغاز کرد.
عراق با اختصاص هواپیماهای رهگیر تلاش کرد تا با هواپیماهای "اف-14" مقابله کند. این تمهیدات دشمن، با اتخاذ تدابیر مناسب و تغییر تاکتیک خنثی شد و عملیات پشتیبانی نزدیک هوایی از رزمندگان اسلام به طور قاطع انجام و در نهایت منجر به باز پس گیری بخش عظیمی از خاک کشور مان و آزادی خرمشهر شد.

میراژهای عراقی هر چند جنگنده های قابلی بودند اما در مصاف با تامکتهای ایرانی ره به جایی نبردند

در طول عملیات بیت المقدس در حالی که کلیه تلاشهای هوایی نیروی هوایی ارتش ایران در منطقه نبرد از طریق " ستاد عملیات هوایی جنوب" هماهنگ، هدایت و کنترل می شد، تیز پروازان نیروی هوایی با بمباران نیروی دشمن در محورهای شط علی، جفیر، شلمچه، طلائیه، کوشک، حمید، حسینیه و گرمدشت قوای عراق را زیر فشار قرار دادند.
خبرگزاری آسوشیتد پرس هم زمان با محاصره خرمشهر اعلام کرد: عراق در حالی که مشغول جنگ برای دفع حملات دیگری از جانب ایران است به همسایگان عرب خود گوشزد کرد که به موجب قراردادهای منعقده باید به عراق که به شدت تحت فشار است کمک ارسال کنند. اشاره این بیانیه به موافقت نامه سال 1950 اتحادیه عرب است که به موجب آن 22 کشور عضو این اتحادیه ملزم هستند به هر کشور عربی که مورد حمله یک قدرت خارجی قرار گیرد کمک نظامی ارسال دارند.
این بیانیه شدیدترین موضع گیری علنی رژیم عراق علیه بی توجهی سایر دول عرب و تایید کننده موفق بودن عملیات ایران در نبرد برای آزادی خرمشهر بود.
به دنبال آزادی خرمشهر، عراق عجولانه درخواست تشکیل اجلاس شورای همکاری کشورهای خلیج فارس را کرد. این جلسه دو روز طول کشید و طی آن شش کشور عربی ضمن حمایت از عراق نگرانی خود را از پیروزیهای رزمندگان اسلام ابراز کردند. با آزادسازی خرمشهر عراق می خواست به هر شکل ممکن مجددا با بمبارانهای پی در پی تسلط خود را بر منطقه در دست گیرد که با حضور 24 ساعته هواپیماهای نیروی هوایی ایران مواجه شد و تلفات سنگینی را نیز متحمل گردید .
در پی هجوم اسرائیل به جنوب لبنان، رژیم عراق نیز اعلام کرد که به منظور مقابله با اسرائیل نیروهایش را از باقیمانده اراضی اشغالی ایران عقب می کشد. مقامات ایران نیز یادآور شدند که عراق به این بهانه می خواهد بر شکستهای خود در طول تجاوز به ایران سرپوش بگذارد.
عراق با شکست استراتژی سیاسی جدید خود به اجلاس سران کشورهای غیر متعهد که قرار بود اوایل شهریور ماه سال 1361 در بغداد تشکیل شود، دل بسته بود.
ایران به عنوان یکی از اعضای این اجلاس تاکید کرد در حالی که نیروهای عراق بخش هایی از خاک ایران را اشغال کردند ، هیچ هیاتی ار سوی تهران در این اجلاس شرکت نخواهد کرد و اصولاً بغداد محل امنی برای برگزاری کنفرانس سران غیر متعهد نمی باشد.
اعلام مواضع رسمی ایران در مورد ناامنی بغداد ، رژیم عراق را وادار کرد تا با انتشار بیانیه ای بر امنیت کامل بغداد تحت پوشش دفاعی متشکل از انواع موشکهای زمین به هوای ارتفاع بالا، متوسط و پایین، پوشش گسترده راداری و توپخانه ضد هوایی و محافظت دائمی به وسیله ی انواع هواپیماهای رهگیر تاکید کند.
در این راستا نیروی هوایی ایران درصدد برآمد ضمن بمباران و ناامن کردن بغداد، عزم راسخ ایران مبنی بر عدم تشکیل اجلاس در عراق را به اثبات رساند.
علی رغم نقاط استراتژیک زیادی که در بغداد قرار داشت پالایشگاه الدوره به دلابل زیر به عنوان هدف انتخاب شد:
1-    هم جواری آن با پایگاه هوایی الرشید هیچ تردیدی را در مورد حضور دفاع هوایی عراق در اذهان سران غیر متعهد باقی نمی گذاشت.
2-    دود و آتش ناشی از اشتعال مواد خام و مشتقات نفتی ساعت ها باقی    می ماند.
3-    انهدام این پالایشگاه اثراتی را در روند تامین سوخت مورد نیاز ماشین جنگ عراق به جای می گذاشت.
4-    اثرات روانی این بمباران به دلیل قرار داشتن هدف در محدوده شهر بغداد قابل لمس بود.
5-    در صورت انتخاب محل دیگری دولت عراق قادر به خنثی کردن اثرات حاصله و ایجاد پوشش خبری بر علیه آن بود.

در سحرگاه روز 30 تیر، دسته پروازی به لیدری یکی از خلبانان با تجربه نهاجا (سرلشکر خلبان شهید عباس دوران) خود را به بغداد رساند و ناامن بودن بغداد را به عینه به سران کشورهای غیر متعهد و افکار عمومی جهانی اثبات کرد. این هواپیماها پس از نمایش قدرت، خود را به پالایشگاه الدوره رساندند و آن جا را بمباران کردند.

عباس دوران با انجام ماموریتی بی بازگشت به یکی از اسطوره های نیروی هوایی ایران تبدیل شد

پس از بمباران و در حین بازگشت، هواپیمای لیدر دسته، مورد اصابت پدافند هوایی دشمن قرار گرفت و کمک خلبان موفق به خروج از هواپیما شد ولی شهید دوران در جنگنده باقی ماند و با ادامه پرواز برروی شهر بغداد و زدن هواپیما به یکی از ساختمانهای نزدیک محل کنفراس حماسه ای بزرگ آفرید .
به دنبال این بمباران خبرنگاران خارجی مستقر در هتل ها، وحشت زده شدند و این گونه اجلاس سران در بغداد لغو و دهلی نو به عنوان میزبان انتخاب شد .

نیروی هوایی و نبرد اقتصادی

روند جنگ و پیروزیهای پی در پی ایران درجبهه های جنگ نشانگر این مساله بود که عراق در جبهه های زمینی قادر به پیروزی نیست. بنابراین حامیان صدام تصمیم گرفتند نیروی هوایی این کشور را تقویت کنند. دشمن با دلارهای نفتی اهدایی کشورهای مرتجع منطقه و با دریافت انواع هواپیماهای مدرن از غرب و شرق همچون هواپیماهای "سوپراتاندارد" و انواع هواپیماهای " میراژ اف- یک" ، " میگ- 25" و "میگ-23" و تجهیز آنها به طیف وسیعی از بمبهای هدایت شونده و موشکهای هوا به هوا و هوا به سطح و تجهیز یکانهای دریایی خود به موشک های سطح به سطح توان رزمی خود را به میزان قابل توجهی ارتقا داد و از این پس تلاش هوایی وسیعی را در جهت ضربه زدن به منابع حیاتی کشور در نبرد اقتصادی علیه ایران آغاز کرد.
نیروی هوایی ایران به منظور مقابله و خنثی کردن تمهیدات و تهدیدات نیروی هوایی دشمن به طور اخص وارد عمل شد و سیاست" مقابله به مثل" سر لوحه اهداف آن قرار گرفت.

بار سنگین اسکورت نفتکشها و کشتیهای تجاری خودی نیز عمدتا بر دوش فانتومها بود

رژیم عراق با شروع جنگ نفت کشها در سال 1361 و مورد حمله قرار دادن شماری از پایانه های نفتی و تسهیلات بارگیری نفت ایران فکر می کرد می تواند با قطع درآمدهای ارزی و فشار شدید بر ساختار اقتصادی ایران، عملیات نیروهای ایرانی در جبهه ها را با مشکل مواجه کند. اما مقابله به مثل ایران و اجرای طرحهای مناسب و بهره گیری از امکانات موثر تهاجمی و بازدارنده در خلیج فارس ضمن این که عرضه نفت به بازار جهانی و امنیت حوزه ی عربی را با خطر جدی روبه رو کرد، این اصل را به اثبات رساند که منطقه خلیج فارس یا برای همه کشور ها منطقه ای امن است و یا برای هیچ کدام. در این میان حضور ناوگانهای نظامی کشورهای عضو پیمان ناتو و حمایت آنها از کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس نیز نتوانست موازنه مطلوبی را به سود عراق ایجاد کند.
از آغاز جنگ دریایی در خلیج فارس در سال 1361 تا اعلام آتش بس در جبهه ها در سال 1367 تقریباً 600 فروند کشتی تجارتی و نفت کش توسط نیروهای هوایی طرفین، مورد حمله قرار گرفت و تعدادی نیز غرق شد که دو سوم این حملات توسط نیروی هوایی عراق انجام شد. موشک های هوا به سطح "اگزوست" که توسط فرانسه در اختیار عراق قرار گرفته بود در تاریکی شب توسط هلی کوپترهای " سوپرفولون" ودر روز و شب توسط هواپیماهای " میراژ" بر علیه شناورهای تجارتی مورد استفاده قرار می گرفت.
عراق علی رغم هزینه های سنگین مادی برای تامین این تجهیزات و امکانات در این نقشه خود نیز با شکست رو به رو شد. به دنبال این شکست، عراق در سال 1362 متوسل به بهره گیری از هواپیماهای " سوپراتاندارد" اجاره ای از فرانسه شد. این هواپیما این امکان را داشت که در شب و در ارتفاع پایین، خارج از پوشش میدان رادارهای خودی به سوی لنگرگاه ترمینال نفتی خارک نفوذ کرده و تهدیدی جدی علیه نفت کش ها در این منطقه ایجاد کند.
آیت الله هاشمی رفسنجانی، سخنگوی شورای عالی دفاع و ریاست وقت مجلس شورای اسلامی در سال 1362 با اشاره به تحویل هواپیماهای "سوپراتاندارد" از جانب فرانسه به عراق و اعلام این مطلب که خلیج فارس یا برای همه امن و یا برای همه نا امن است، تاکید کرد:"ارتش و نیروهای مردمی هستند که در مورد امنیت مردم تصمیم می گیرند. اگر قدرتهای جهانی در تنگه ی هرمز خرابکاری کنند به وظیفه خود عمل می کنیم زیرا تنگه ی هرمز در اختیار ماست و اگر صلاح بدانیم که نا امن شود نا امنش می کنیم. اگر خلیج فارس را برای ما نا امن کنند کاری می کنیم که حتی یک کشتی هم نتواند وارد آن شود. الان امنیت خلیج فارس را حفظ می کنیم چون خودمان به آن احتیاج داریم."
به دنبال این مطلب، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ضمن جدی قلمداد کردن این تهدیدات، آن را تجاوز به منابع حیاتی ایالات متحده تلقی کرد. واشنگتن همزمان با تحویل هواپیماهای " سوپراتاندارد" به عراق، تعدادی از ناوهای خود را با بیش از دو هزار تفنگدار دریایی راهی اقیانوس هند کرد و در همین حال روزنامه واشنگتن پست از تشکیل پنج لشکر پیاده ارتش آمریکا برای عملیات واکنش سریع در خلیج فارس و در معیت ناو گروه مستقر در دریای عمان خبر داد.

همزمان با تقویت نیروی هوایی عراق، نیروی دریایی این کشور نیز با مجهز شدن به موشکهای چینی ساحل به دریا موسوم به " اچ-2"  تهدیدات موشکی خود را در اجرای عملیات ضد شناور در آبراه های شمال خلیج فارس توسعه داد. در تاریخ 13 دی ماه 1362 جنگنده بمب افکنهای نیروی هوایی ارتش ایران، سکوهای پرتاب این موشکها را در منطقه " راس البیشه" در حوالی شبه جزیره فاو شناسایی و مورد بمباران شدید قرار دادند، به نحوی که تا مدتها این تهدیدات خنثی شد.
عراق پس از تحویل هواپیماهای سوپراتاندارد آنها را وارد صحنه نبرد کرد اما با ابتکار هواپیماهای رهگیر و پوشش هوایی ما دو فروند از این هواپیماها به قعر آبهای  خلیج فارس فرستاده شدند. عراق که خود را در این زمینه نیز شکست خورده دید باقیمانده  هواپیما ها را باز پس فرستاد.
تحلیلگران نظامی غرب با توجه به دفاع محکم پدافند و پوشش هوایی ایران از ترمینال های نفتی و آبراههای کشتی رانی در خلیج فارس و عدم کارآیی کافی هواپیماهای میراژ و سوپراتاندارد عراق، به شکست عراق در این مرحله از جنگ اعتراف کردند و در جهت ترمیم این ناکامی هواپیماهای میراژ " ای – کیو- 5" را در اختیار عراق قرار دادند.
به موازات بهره گیری از هواپیماهای جدید میراژ، عراق هواپیمای روسی " میگ- 25" رانیز برای بمباران پایانه های نفتی و قطع صادرات نفت ایران به خدمت گرفت. این هواپیما می توانست با ارتفاع بیش از 100 هزار پا و با سرعت سه برابر صوت خود را به مواضع ایران نزدیک کند.
میگهای 25 از ترس هدف قرار گرفتن توسط آتش موشکی پدافند نیروی هوایی ایران، مبادرت به بمباران جزیره خارک از ارتفاع بسیار بالا می کردند که این ترفند نیز با سرنگون شدن یک فروند از هواپیماهای " میگ- 25" بر فراز جزیره خارک توسط هواپیماهای شکاری رهگیر اف 14 نیروی هوایی ایران، با شکست مواجه شد.
روزنامه ی " سونسکادا بگلادت" چاپ سوئد در همین زمینه در گزارش خود نوشت:
" علی رغم جنگ نفت کشها صدور روزانه 2 میلیون بشکه نفت ایران هم چنان از جزیره خارک ادامه دارد. رژیم عراق بسیاری از هواپیماهای گرانبهای خود را از دست داد و..."
بدین ترتیب نیروی هوایی ایران با وجود تمامی کمبودها و مشکلات ناشی از تحریمها توانست در جلوگیری از موفقیت دشمن در عرصه نبرد اقتصادی نیز نقش شایانی ایفا کند.

______________________________________________________________

منبع: sajed.ir


میراژ 4، بمب افکن راهبردی فرانسوی

$
0
0

 Mirage IV (میراژ چهار) یک هواپیمای بمب افکن و شناسایی عمقی ، راهبردی و مافوق صوت ساخت شرکت فرانسوی داسو است.این هواپیما تا مدت های زیادی یکی از ارکان اصلی نیروهای سه گانه هسته ای فرانسه در کنار موشک های بالستیک زمین پایه و زیردریایی پرتاب بود.این هواپیما در سال 1964 وارد خدمت نیروی هوایی فرانسه شد و در سال 1996 نمونه بمب افکن و در سال 2005 نمونه شناسایی آن زمین گیر و از خدمت خارج شد.


طراحی

در سال 1956 میلادی ، کار بر روی یک بمب افکن مافوق صوت که توانایی حمل یک بمب هسته ای را داشته باشد به عنوان یک طرح توسعه ای مستقل برای افزایش قدرت بازدارندگی فرانسه شروع شد.طبق اعلام دولت فرانسه ، این بمب افکن باید می توانست یک بمب هسته ای به وزن و اندازه 3 تن و 5.2 متر طول را به هدفی در فاصله 2,000 کیلومتری - بدون سوخت گیری هوایی - می رساند و پرتاب می کرد.مشخصات و انتظارات دولت به وسیله متخصصات شرکت داسو بررسی و در 20 مارس 1957 به تصویب رسید.طرح های زیادی از سوی داسو پیشنهاد شد ؛ یکی از این طرح های ارائه شده سوپر واتور بود که نمونه کشیده هواپیمای واتور محسوب می شد و می توانست مسافت 1,700 مایل را با سرعت 0.9 ماخ بپیماید.اما در پایان ، طرح ارائه شده که یک بمب افکن مشتق شده از جنگنده چند منظوره و موفق Mirage III بود به دلیل سادگی و هزینه کم تر انتخاب شد.این پیشنهاد یک جنگنده دو موتوره با قابلیت پرواز در شب و برد بالا به نام Mirage IV بود.

شرکت داسو نمونه اولیه این هواپیما را با نام Mirage IV 01 توسعه داد که از نظر بسیاری از کارشناسان بسیار به Mirage IIIA بود.البته این در حالی بود که میراژ IV دارای سطح بالی دو برابر ، دو موتور به جای یکی ، دو برابر وزن خالی و سه برابر گنجایش مخازن سوخت داخلی نسبت میراژ-3 بود.نمونه اولیه این هواپیما دارای 67 فوت طول ، 37 فوت طول بالها و وزنی برابر با 55 هزار پاوند بود.این نمونه دارای ایرودینامکی همانند میراژ-3 اما با یک ساختار جدید و تجهیزاتی به مراتب پیشرفته تر بود.در برخی از نقاط حساس مانند مخازن سوخت درون بالها به منظور افزایش مقاومت به میزان کمی تیتانیوم و ورقه های مخروطی به کار رفته است.


___________________________________________________________________

 

دو فروند جنگنده Mirage IVP نیروی هوایی فرانسه

___________________________________________________________________

اولین نمونه آزمایشی این هواپیما به پیدا کردن و حل مشکلات ناشی از پرواز های طولانی مدت مافوق صوت اختصاص یافت.برای مثال هواپیما نمی توانست در مسافت های طولانی در سرعت 1.8 ماخ باقی بماند.مشکلات تسلیحات نیز از طرف دیگر متخصصان داسو را مشغول خود کرده بود.در 17 ژوئن 1959 ، ژنرال رولند گلاوانی که چهار سال پیش بازنشست شده بود ، ماموریت یافت تا سومین پرواز Mirage IV را در نمایشگاه پاریس و در مقابل دیدگان " شارل دو گل " رئیس جمهور وقت فرانسه انجام دهد.در 19 سپتامبر 1960 ، رنه بیگاند که حالا جایگزین رولند گلاوانی شده بود ، توانست رکورد جهانی سرعت پرواز در مدار بسته را در نزدیکی پایگاه نیروی هوایی در پاریس شکسته و به 1,822 کیلومتر در ساعت برساند.چهار روز بعد و در صد سی و هشتمین پرواز آزمایشی نیز بار دیگر میراژ IV کارایی و سرعت بالای خود را با دستیابی به سرعت بین 2.04 تا 2.08 ماخ ثابت کرد.در پائیز همان سال ، نمونه آزمایشی اولیه دستخوش برخی تغییرات از جمله کاهش طول در دم خود شد.

شرکت داسو ، مطالعاتی را به منظور افزایش برد و سرعت نمونه اولیه انجام داده و یک نمونه جدید طراحی کرد.این نمونه از دو موتور تولید شده تحت لیسانس J 75 ساخت شرکت پرات اند ویتنی کانادا بهره می برد و دارای سطح بال 120 متر مربع نسب به 70 متر مربع در نمونه اولیه IVA بود.این هواپیما می توانست به سرعت 2.4 ماخ برسد و دارای وزنی معادل 140 هزار پاوند بود.این طرح به دلیل هزینه بالا لغو شد.

به دلیل توانایی پایین نمونه IVA و هزینه بالای IVB ، شرکت داسو تصمیم گرفت نمونه بزرگتری از IVA را طراحی کند که ضمن هزینه پایین ، توانایی برآورد نیازهای نیروی هوایی فرانسه را نیز داشته باشد.این هواپیما دارای سطح بال 839 متر مربع و وزنی معادل 70 هزار پاوند بود.به دستور نیروی هوایی ، سه فروند از این نمونه ساخته شد و در بین سال های 1961 تا 1963 اولین پرواز های خود را انجام دادند.نمونه دوم ماموریت داشت تا یک بمباران هسته ای را بر فراز منطقه کلمب بیچار واقع در جنوب الجزایر که تحت سلطه فرانسه قرار داشت ، شبیه سازی کند.سومین نمونه نیز ماموریت داشت تا سیستم های ناوبری و سوخت گیری هوایی را آزمایش و ایرادات احتمالی را رفع نماید.


___________________________________________________________________

 
پرواز زیبای یک فروند Mirage IV ؛ به نازکی بالها دقت کنید

___________________________________________________________________


ورود به خدمت

 اولین هواپیمای تولید شده (به غیر از نمونه های آزمایشی) که با همکاری شرکت های داسو و برگوت ساخته شده بود در دسامبر 1963 پرواز کرد.در همان زمان ، شرکت داسو پیشنهاد یک نمونه جدیدی به نام Mirage IV-106 را داد.این نمونه از موتورهای پرات اند ویتنی TF106 نیرو می گرفت و توانایی حمل نمونه فرانسوی موشک بالستیک هواپرتاب GAM-87 اسکای بولت را داشت.این طرح نیز به دلیل هزینه سرسام آور لغو شد.در مجموع از سال 1964 تا 1968 که خط تولید این هواپیما تعطیل شد ، تعداد 62 فروند هواپیما تولید و تحویل نیروی هوایی فرانسه شد.اگر چه شرکت داسو این هواپیما را اساساً برای پرواز و عملیات در ارتفاع بالا ساخته بود اما در 12 فروند از آخرین هواپیماهای تحویلی به نیروی هوایی تغییرات و بهینه سازی هایی برای افزایش توانایی پرواز و بمباران در ارتفاع پایین ایجاد شد.این تغییرات شامل سیستم های الکترونیکی ، کنترل پرواز ، تغییرات ساختاری در بدنه می شد.هواپیمای تحویل شده خیلی زود به 9 اسکادران هرکدام با 4 فروند هواپیما (دو فروند بمباران متعارف - یک فروند مسلح به بمب هسته ای و یک فروند سوخت رسان) در پایگاه های هوایی مونت دی مارسان ، لسترس و سنت دیزیر گسترش یافتند.


ویژگیها

 میراژ-IV از نظر طراحی بسیار شبیه به دیگر اعضای خانواده جنگنده های ساخت داسو می باشد.این شباهت در یک سکان عمودی و بال های دلتا شکل این جنگنده بیشتر نمود دارد.با این وجود ، بال های این هواپیما بسیار نازک تر از دیگر اعضای خانواده میراژ و یکی از نازک ترین بال های جهان می باشد ؛ این نازکی بالها باعث عملکرد بهتر فرامین در سرعت های بالاتر می شود.دو موتور این هواپیما در قسمت عقب قرار گرفته و ورودی های هوای آن که به ورودی " موشی " معروف است برای کاهش تلاطم هوا اندکی جلوتر آورده شده و تا نزدیکی کابین عقب امتداد یافته است.در ارتفاع پایین ، جنگنده Mirge IV می تواند تا 2.2 ماخ سرعت بگیرد ولی با وجود توانایی دستیابی به سرعت های بالاتر ، به دلیل بالا رفتن دمای بدنه و فرسودگی زودرس آن از این کار اجتناب می شود.این هواپیما دارای ظرفیت 14 هزار لیتر (3,700 گالن) سوخت است.یکی از ویژگی های موتور توربوجت ، مصرف سوخت بسیار بالای آن است ، میراژ IV نیز که از موتورهای توربوجت SNECMA Atar 9K-50 استفاده می کند از این قائده مستثنی نیست و دارای مصرف سوخت بالا خصوصا در هنگام استفاده از پس سوز است.

این هواپیما دارای دو خدمه (خلبان و ناوبر) بوده که این دو هر یک دارای دو کاناپی (آسمانه) و صندلی ایجکت جداگانه هستند.در سال 1980 ، صندلی ایجکت هواپیماهای میراژ IV نیروی هوایی فرانسه که از نوع مارتین بیکر شماره 4 بوده اند به نوع مارتین بیکر شماره 6 ارتقا یافتند1.در همین دهه ، میراژ IV های نیروی هوایی فرانسه مکرراً در حال سوختگیری هوایی دیده می شدند ؛ این امر حکایت از تغییر نگرش این نیرو در نوع عملیات های این بمب افکن دارد.برای ماموریت های دوربرد ، چهار مخزن سوخت زیر بالها و مخازن سوخت داخلی این هواپیما معمولا با چیزی حدود 2,500 لیتر سوخت بارگذاری می شوند.همینطور می توان بر روی آویزگاه های زیر بال پرتابگرهای چف / فلیر و غلاف های جنگ الکترونیک نیز نصب کرد.این دو امکان زمانی استفاده می شود که بمب افکن قصد عملیات در منطقه ای حفاظت شده به وسیله سیستم های پدافند هوایی و هواپیماهای شکاری را داشته باشد ؛ در این حالت ، هواپیما با روشن کردن غلاف جنگ الکترونیک خود و پرتاب چف و فلیر در کار سیستم های دشمن اختلال ایجاد می کند.

 

___________________________________________________________________

 
یک فروند Mirage IV در حال برخاست سریع با استفاده از راکت های سوخت جامد

___________________________________________________________________

تسلیحات

به دلیل نوع ماموریت هواپیمای میراژ IV ، به صورت استاندارد بر روی آن هیچ توپی نصب نشده است.این جنگنده می تواند بمب های اتمی تاکتیکی AN-11 و AN-22 با قدرت 60 کیلوتن و بمب های سقوط آزاد 250 ، 500 ، 1000 و 2000 پوندی را حمل و پرتاب کند.همچنین توانایی نصب راکت های هوا به زمین غیر هدایت شونده در کالیبر و انواع مختلف نیز وجود دارد.با این وجود ، به دلیل نقش در نظر گرفته شده برای این هواپیما ، کمتر با ترکیب متعارف دیده می شد.بعدها توانایی شلیک یک تیر موشک هوا به زمین میان برد ASMP با کلاهک هسته ای که در مقر میانی بدنه نصب می شد ، به توانایی های این جنگنده اضافه شد.

 ___________________________________________________________________

 
یک فروند Mirage IVP مسلح به موشک ASMP

___________________________________________________________________

 

میراژ 4 در نقش هواپیمای شناسایی

 از سال 1972 ، 12 فروند هواپیمای Mirage IV توانایی حمل و استفاده از غلاف شناسایی (عکس برداری) CT-52 را پیدا کردند.این غلاف که از 3 یا چهار دوربین تشکیل شده توانایی عکس برداری در ارتفاع پست یا بالا را داشته و برخلاف غلاف های امروزی ، عکس های آن از نوع " مرطوب " است.

صادرات

در سال 1963 ، دولت استرالیا به دنبال جایگزینی برای بمب افکن انگلیسی " کانبرا " و خرید هواپیمای جدید برای نیروی هوایی سلطنتی بود.البته خرید هواپیمای بمب افکن توپولوف Tu-16 از سوی اندونزی که به موشک های هوا به سطح مجهز بودند ، نقشی اساسی در این تصمیم داشت.شرکت داسو ، یک نسخه از هواپیمای Mirage IVA را که به موتورهای رولزرویس آوون مجهز بودند به نیروی هوایی استرالیا پیشنهاد کرد.فردیک شرگر ، مارشال نیروی هوایی استرالیا ، از این پیشنهاد استقبال کرده و میراژ IV را یک " هواپیمای اثبات شده " در قیاس با هواپیمای در حال توسعه BAC TSR-2 می دانست.در واقع نیروی هوایی استرالیا لیستی از 5 نامزد خرید تهیه کرده بود که در این لیست میراژ IV در رده نخست قرار داشت.بعد ها بنا به دلایلی هواپیمای F-111C ساخت جنرال دینامیک انتخاب شد.

 ___________________________________________________________________

  

یک فروند F-111F در حال پرتاب بمب های Mk 82

___________________________________________________________________

در آوریل 1965 ، بریتانیا برنامه هواپیمای شناسایی ضربتی BAC TSR-2 را لغو کرد.در پاسخ ، شرکت داسو و شرکت هواپیمایی بریتانیا (BAC) نمونه ای بهبود یافته از میراژ IV را پیشنهاد دادند.این نمونه که IVS لقب گرفته بود از دو موتور توربوفن نیرومند تر روزلرویس اسپی با تراست 41,700 پوند استفاده می کرد و دارای بدنه ای متفاوت و بزرگتر بود.اگرچه این نمونه به وسیله شرکت داسو طراحی شده بود ولی قرار بر آن بود که شرکت هواپیمایی بریتانیا با استفاده از کیت های فرستاده شده بخش جلو و عقب بدنه را مونتاژ کند و دیگر اجزا شامل بال ، بخش میانه بدنه و دم نیز در تاسیسات داسو در فرانسه ساخته شود.طی برآوردی که از هزینه تولید این نمونه صورت گرفته بود ، در صورتی  50 فروند هواپیما تولید شود ، قیمت هر فروند 2,321 میلیون پوند خواهد بود و به ازای هر 100 فروند 2,067 پوند که کمتر از جنگنده F-111K بود.با این وجود ، دولت و مجلس بریتانیا با استدلال هایی همچون " کلاس خاص جنگنده F-111K " یا بی اهمیت بودن " توانایی برخاست از باندهای کوتاه در بمب افکن های راهبردی " از قبول طرح این دو شرکت سر باز زدند.اما این دو شرکت همچنان امیدوار بودند که بتوانند این نمونه را به نیروی هوایی فرانسه ، هند ، اسرائیل و دیگر کشورها بفروشند ولی با رد این نمونه از سوی بریتانیا ، این امید نیز تبدیل به نا امیدی شد.


تاریخچه خدمتی

 در فوریه 1964 ، تحویل بمب افکن های Mirage IV به نیروی هوایی فرانسه آغاز شد.در 1 اکتبر همان سال ، نخستین گردان این جنگنده نیز سازماندهی و عملیاتی شد.زمانی که همه هواپیماها تحویل شدند ، نیروی هوایی فرانسه دارای سه وینگ شکاری بود که هر یک از این وینگ ها خود از سه اسکادران هر یک با 4 فروند هواپیما تشکیل شده بود.به منظور در امان ماندن از حملات احتمالی دشمن و احتمال از دست رفتن همه نیروی بمب افکن راهبردی ، نیروی هوایی فرانسه هر یک از این گردان ها را در پایگاه های مختلفی مستقر کرده بود.اسکادران های به کارگیرنده این هواپیما عبارت بودند از:

 

1/91 با نام Gascogne مستقر در مونت دی مارسان
2/91 با نام Bretagne مستقر در کازاوکس
1/93 با نام Guyenne مستقر در لسترس
2/93 با نام Gevennes مستقر در اورانج
1/94 با نام Bourbonnais مستقر در آورد
2/94 با نام Marne مستقر در سنت دیزر
3/94 با نام Arbois مستقر در لوکسویل
3/91 با نام Beauvaisis مستقر در کریل
3/93 با نام Sambre مستقر در کامباری


___________________________________________________________________

 

یک فروند Mirage IVP در حال پرواز بر فراز عراق در جریان عملیات طوفان صحرا

___________________________________________________________________

در صورت وقوع جنگ ، اهداف اصلی گردان های بمب افکن Mirage IV پایگاه های هوایی و شهرهای شوروی سابق بودند.این هواپیما ، با پرواز از پایگاه های خود در فرانسه و یک بار سوخت گیری هوایی ، توانایی بمباران شهرهای مسکو ، مورمانسک و یا شهرهای اوکراین را داشت.به منظور رفع نیاز به هواپیماهای سوخت رسان ، نیروی هوایی فرانسه تعداد 14 فروند2 هواپیمای بوئینگ C-135F را خریداری کرد.تاکتیک معمول میراژ IV های فرانسوی این بود که به صورت دو فروندی از زمین بلند شده و یک فروند مسلح به بمب هسته ای و دیگری مجهز به مخازن سوخت خارجی و یک بوم سوخت رسانی بود ؛ با استفاده از این تاکتیک و سوخت گیری جنگنده به جنگنده ، این هواپیماها می توانستند تا عمق قابل ملاحضه ای از خاک شوروی نفوذ کنند.با این حال ، برخی منابع اظهار داشته اند که این هواپیماها در صورت ورود به خاک شوروی تقریباً هیچ شانسی برای برگشت و زنده ماندن خود و خدمه خود ندارند.


___________________________________________________________________

 

پرواز نمایشی یک فروند Mirage IVP به مناسبت پنجاهمین سالگرد تشکیل گردان EB 2/91

___________________________________________________________________

در ابتدا ، پرواز از ارتفاع بالا و با سرعتی نزدیک به 1.85 ماخ اصلی ترین تاکتیک این جنگنده به شمار می رفت.با وجود این که این تاکیک شعاع عملی معادل 3,500 کیلومتر را در اختیار این هواپیما قرار می داد ولی با پیشرفت سامانه های پدافند هوایی زمین به هوا ، این تاکتیک دچار تغییر شد.تغییر انجام گرفته به این صورت بود که هواپیما باید در ارتفاع پایین و سرعت 1,100 کیلومتر در ساعت پرواز کرده و طبیعتاً دارای شعاع عمل کمتری نیز باشد.در دهه 1970 ، مشخص شد که پرواز در ارتفاع پایین و پرتاب بمب های سقوط آزاد اتمی نیز غیر عملی است.در سال 1979 ، در پاسخ به این ضعف ، فرانسه موشک های هوا به زمین هسته ای ASMP را که دارای برد 400 کیلومتر و سرجنگی 150 تا 300 کیلوگرمی (هسته ای) بود ، توسعه داد.تعداد 18 فروند جنگنده میراژ IV دچار تغییراتی برای حمل این موشک شدند و بر روی آن ها نام جدید Mirage IVP گذاشته شد.اولین فروند از این 18 فروند تغییر یافته در 12 اکتبر 1982 پرواز کرد و در سال 1986 همه هواپیماها عملیاتی شدند.همه هواپیماهای تغییر یافته در گردان های بمب افکن EB 1/91 و EB 2/91 سازماندهی شده و دیگر گردان ها که از هواپیماهای IVA استفاده می کردند منحل شدند.جنگنده های IVA به بورود مریگناس منتقل شده و در سال 1997 منهدم شدند.


___________________________________________________________________

 

یک فروند جنگنده Mirage 2000 نیروی هوایی فرانسه

 ___________________________________________________________________

در سال 1996 ، ماموریت های هسته ای بمب افکن میراژ IVP به جنگنده چند منظوره و مدرن Mirage 2000N محول شد.در پی این تغییر ، گردان EB 2/91 منحل شده و گردان EB 1/91 نیز از بمب افکن استراتژیک به " شناسایی راهبردی " تغییر ماموریت داد.این گردان که حالا تنها 12 فروند هواپیمای Mirage IVP در اختیار داشت ، در جنگ های بوسنی ، کوزوو ، عراق و افغانستان به انجام عملیات شناسایی پرداخت.در سال 2005 ، این آخرین گردان بازمانده نیز بازنشسته شد و وظایف شناسایی آن به جنگنده های Mirage 2000N مجهز به غلاف های شناسایی دیجیتال سپرده شد.

___________________________________________________________________

 

تصویر شماتیک بمب افکن میراژ 4 از سه نمای مختلف

 ___________________________________________________________________

 مشخصات

خدمه: 2 نفر شامل خلبان و ناوبر

طول: 23.49 متر

طول بالها: 11.85 متر


ارتفاع: 5.40 متر

سطح بال: 78.22 متر مربع

وزن خالی: 14,500 کیلوگرم

وزن بارگذاری شده: 31,600 کیلوگرم

بیشینه وزن برخاست: 33,475 کیلوگرم

پیشرانه: 2 موتور توربوجت SNECMA Atar 9K-50

قدرت موتور: 49.03 کیلونیوتن بدون و 70.061 کیلونیوتن با پس سوز

بیشینه سرعت: 2,340 کیلومتر در ساعت

شعاع رزمی: 1,240 کیلومتر

برد خالی: 4,000 کیلومتر

سقف پرواز: 20000 متر

تسلیحات: بمب های هسته ای AN-11 و AN-22 و موشکASMP


 

پی نوشت:

 1- این صندلی قابلیت پرتاب سرنشینان در ارتفاع صفر و سرعت صفر را داراست.به این معنی که می توان از آن کمترین ارتفاع و سرعتی استفاده کرد.

2- از این 14 فروند که هواپیماهای کارکرده نیروی هوایی ایالات متحده بودند ، 12 فروند عملیاتی شدند و 2 فروند نیز به عنوان منبع قطعات یدکی مورد استفاده قرار می گرفتند.

___________________________________________________________________

منبع: scramble.mihanblog.com (با تشکر از دوست گرامی آقای سورنا نوشاد)

آشنایی با 5 ماده منفجره معروف

$
0
0

مواد منفجره امروزه نه فقط در بخش های نظامی بلکه در بخش های مختلف صنعتی و علمی نیز دارای کاربردهای فراوانی هستند. انواع بسیار گوناگونی از مواد منفجره در حال حاضر در جهان تولید و مورد استفاده قرار می گیرد که مسلما توضیح و معرفی آنها از توان این قلم و حوصله خوانندگان خارج است. در این مطلب قصد داریم تا شما را با 5 ماده منفجره معروف (نیتروگلیسیرین، دینامیت، تی ان تی، سی 4 و سمتکس) که بیشتر در جهان کاربرد داشته و ممکن است به دفعات در اخبار و یا فیلم های سینمایی با نام آنها رو به رو شوید آشنا کنیم.

نیترو گلیسیرین

اولین ماده منفجره ما یک گونه مایع است که به عنوان پایه مواد منفجره در جهان شناخته می شود. این مایع انفجاری یکی از عناصر اصلی ساخت "دینامیت" به شمار می رود. در یک نمایه کلی "نیترو گلیسیرین" یک مایع روغنی است که اولین بار توسط " آسکانیو سوبررو " شیمیدان ایتالیایی در سال 1847 میلادی کشف شد. تا آن زمان باروت سیاه به عنوان قوی ترین ماده منفجره در جهان شناخته می شد اما این مایع انفجاری جدید قدرتی بسیار بیش از باروت داشت.

 

نتیرو پس از آن به سرعت توسط بخش های صنعتی همچون راه سازی و یا صنعت معدن به کار گرفته شد. این مایع انفجاری به راحتی می توانست حجم زیادی از پوشش های خاکی و یا سنگی را شکافته و مسیر مورد نظر را باز کند. اما این مایع انفجاری دارای مشکلاتی هم بود. نیترو در شکل مایع شدیدا به شوک و ضربه ناگهانی حساس است. چندین مورد انفجار در همان سالهای قرن نوزدهم میلادی این نکته را اثبات کرد که کار با این ماده انفجاری به شدت خطرناک است.

نیترو در برابر گرم شدن سریع نیز حساس بود. به طور معمول این مایع در دمای 4 درجه سانتیگراد یخ می زند. در گذشته این مایع در زمان حمل به صورت یخ زده حمل می شد چون در این حالت حساسیت این ماده در این حالت کمتر بود. البته در این جا نیز مشکل دیگری وجود داشت و آن هم بحث یخ زدایی این ماده بود. در بسیاری از موارد گرم کردن ناگهانی این ماده باعث انفجار آن می شد. این آلفرد نوبل شیمیدان و مخترع سوئدی بود که توانست با استفاده از این مایع " دینامیت " را اختراع کند که به دلیل دارا بودن حالت جامد از امنیت بیشتری برخوردار بود.

نیترو گلیسیرین به غیر از استفاده در بخش مواد منفجره در بحث پزشکی نیز به عنوان یک داروی مهم در بخش بیماری های قلبی و عروقی مورد استفاده قرار می گیرد.

دینامیت

شاید بتوان "دینامیت" را معروفترین ماده منفجر در کل دوران دانست. این اختراع " آلفرد نوبل " مخترع سوئدی به معنای واقعی کلمه دنیای مواد منفجره را دچار تغییری انقلابی کرد. همانگونه که در بالا اشاره شد نیترو گلیسیرین به عنوان یک مایع انفجاری به شدت حساس بوده و کار با آن بسیار مشکل بود.

در سال 1867 میلادی " آلفرد نوبل " موفق شد با ترکیب نیترو گیلیسیرین مایع با " خاک دیاتومه " که نوعی خاک حاوی فسیل های جلبکی است ، دینامیت را بسازد. ماده دیگری که به این ترکیب اضافه می شود " سدیم کربنات " نام دارد. دینامیت از ابتد بیشتر به شکل استوانه ای و درون پوشش های کاغذی بسته بندی می شد. در ابتدا دینامیت با نام تجاری " پودر انفجاری نوبل " به بازار عرضه شد. معمولا سه عدد از این دینامیتها به هم بسته شده و با یک فیتیله مشترک مجهز می شدند. در ابتدا این ماده منفجره با استقبال شدید صنایع راه و معدن در نقاط مختلف جهان رو به رو شد و البته به زودی پتانسیل های بالای نظامی آن نیز مورد شناسایی قرار گرفت.

  

در طول دو جنگ جهانی حجم زیادی از این ماده منفجره برای نابودی تاسیسات گوناگون مورد استفاده قرار گرفت. گونه خاصی از دینامیت نیز که با مواد ژلاتینی پوشش داده شده بود برای استفاده های زیر آبی ساخت شد. اما با وجود امنیت بیشتر باز هم دینامیت یک ماده 100 درصد مطمئن نیست. زمانی که دینامیت ها در یک جعبه و برای مدت طولانی نگه داری می شوند با پدیده ای رو به رو می شوند که در اصطلاح باعث " عرق کردن " دینامیت شده و نیترو گلیسیرین مایع را که در درون دینامیت به کار رفته از درون آن خارج کرده و در کف جعبه و یا سطح انبار شده جمع می شود.

 مشخص است که این مسئله نیز بسیار خطرناک بوده و با هر حرکت ناگهانی کل محتویات جعبه امکان منفجر شدن را دارد. همین مشکلات بود که در نهایت به ساخت مواد منفجره امن تر مثل تی ان تی منجر شد.

تی ان تی

اما یکی از مشهورترین مواد منفجره حال حاضر در دنیا " تی ان تی " نام دارد. باید گفت که این ماده جامد زرد رنگ انفجاری به طور کلی در برابر ضربه و شوک حساسیتی نداشته و در دمای 82 درجه سانتیگراد نیز ذوب می شود. برای منفجر کردن این ماده حتما باید از یک مکانیزم فعال کننده مثل فیتیله یا جریان الکتریکی استفاده کرد.

" تی ان تی " اولین بار در سال 1863 میلادی توسط شیمیدان آلمانی " ژولیوس ویلبرند " ساخته شد. تا سالها به دلیل سختی های موجود برای منفجر کردن این ماده و این که مواد منفجره در آن زمان از تی ان تی قویتر بودند از این ماده استفاده چندانی به عمل نیامد. از ابتدای قرن بیستم آلمان به استفاده از تی ان تی خصوصا در بحث گلوله های ضد زره برای کشتی های جنگی خود رفت.

  

 تحقیقات آلمانی ها نشان داد که گلوله های ضد زره که از تی ان تی به عنوان ماده منفجره استفاده می کنند پس از نفوذ به درون بدنه کشتی منفجر شده و تخریب بییشتری را ایجاد می کنند. پس از آلمان ها انگلستان و ایالات متحده آمریکا نیز از همین الگو برای ساخت گلوله های ضد زره، اژدر و مین های دریایی استفاده کردند.

البته باید توجه داشت که تی ان تی به صورت عادی ماده ای با خواص سمی است که اولین بار مشکلات ناشی از تماس آن با پوست در طول جنگ اول جهانی و در بین زنان کارگر انگلیسی که در کارخانه های مهمات سازی انگلستان فعال بودند خود را نشان داد. پوست دست این زنان زرد رنگ شده و بسیاری از آنها از علائمی همچون کم اشتهایی و حالت تهوع رنج می بردند. این مشکلات باعث شد که کارگران از آن به بعد برای کار با این ماده از دستکش و ماسکهای حفاظتی استفاده کنند. تی ان تی تا به امروز به عنوان یکی از مهمترین مواد منفجره چه در بخش نظامی و چه صنعتی کاربرد داشته و در حجم بالا مورد استفاده قرار می گیرد.

سی 4

ماده انفجاری سی 4 یک گونه از مواد منفجره " پلاستیکی " به حساب می آید. این ماده منفجره و در کل کلیه مواد منفجره خانواده پلاستیکی از مواد با ترکیب پلاستیک به دو منظور اصلی بهره می برند. اولا با استفاده از این مواد ، حساسیت این گونه از مواد منفجره به فشار و ضربات ناگهانی بسیار کاهش می یابد و حمل و نقل این گونه از مواد برای کاربران مختلف خصوصا واحدهای نظامی بسیار امن تر و راحت تر صورت می گیرید.

 

 جالب است که بدانید این ماده منفجره حتی با شلیک مستقیم گلوله نیز منفجر نمی شود.  بحث بعدی در مورد قابلیت شکل پذیری این گونه از مواد است. مواد منفجره پلاستیکی مثل سی 4 به راحتی و به مانند خمیر اسباب بازی قابلیت شکل پذیری داشته و به راحتی بر روی سطوح مختلف قابل نصب است.

ماده پایه ای برای ساخت سی 4 ماده منفجره " RDX " است. این ماده چیزی در حدود 91 درصد از ترکیب کلی ماده منفجره مورد نظر را تشکیل می دهد. باقی این ماده از ترکیبات پلاستیکی و روغن موتور تشکیل می شود.

امروزه در انواع گوناگونی از نارنجکها و مین های ضد نفر از سی 4 به عنوان ماده انفجاری استفاده می شود. باید گفت که سی 4 معمولا از فیتیله سوزان و یا خرج الکتریکی برای انفجار استفاده می کند.

سمتکس

اما آخرین گونه از مواد منفجره که در این لیست به شما معرفی می شود سمتکس (Semtex) نام دارد. این ماده منفجره که از خانواده مواد منفجره پلاستیکی به حساب می آید از ترکیب موادی همچون " پینتریت " و " RDX " ساخته شده است. سمتکس اولین بار در کشور چکسلواکی سابق در اواخر دهه 1950 میلادی ساخته شد.

این ماده منفجره از لحاظ قابلیت ها به سایر مواد منفجره پلاستیکی دیگر شباهت زیادی دارد اما نکاتی در مورد سمتکس وجود دارد که این ماده منفجره را در مرحله بالاتری قرار داده و خصوصا آن را به ماده انفجاری گروه های چریکی و تروریستی بدل کرده است.

  

این ماده خاصیت جامد و پلاستیکی بودن خود را تا دمای 40 – و 60 + درجه سانتیگراد حفظ می کند و در عین حال ضد آب نیز به حساب می آید. نکته دیگر این است که به دلیل ترکیبات خاص به کار رفته در این ماده شناسایی آن توسط سیستم های کشف مواد منفجره بسیار مشکل است. گروه های مبارز ویتنامی ، ارتش جمهوری خواه ایرلند و گروه های مبارز در خاورمیانه از جمله کاربران این ماده انفجاری بودند.

جالب است بدانید که پرواز معروف شماره 103 خط هوایی پان آمریکن که در سال 1988 برفراز لاکربی اسکاتلند منفجر شد به وسیله ماده سمتکس به آن سرنوشت شوم دچار شده و سیستم های شناسایی در فرودگاه هیتروی لندن نتوانستند این ماده را کشف کنند.

____________________________________________________________

منبع: mashreghnews.ir

زندگی نامه و خاطراتی از سرتیپ خلبان محمد عتیقه چی

$
0
0

امیر سرتیپ دوم خلبان محمد عتیقه چی یکی از خلبانان شرکت کننده در حمله به پایگاههای الولید (H-3) است. او بی گمان یکی از قهرمانان جنگ و اسوه های ملی این آب و خاک به شمار می رود. کسی که بارها تا مرز شهادت پیش رفت ولی دست تقدیر وی را برای ادامه خدمت به ایران زنده نگاه داشت. عتیقه چی با کوله باری از تجربه و صدها ساعت پرواز با هواپیمای شکاری و پشت سر گذاشتن چهار سانحه مرگ بار، مردانه می گوید که اگر دوباره جنگی در بگیرد دوباره لباس پروازش را خواهد پوشید و این در حالی است که به خاطر سوانح شدید دوران جنگ که یکی از هزاران آن را با هم مرور خواهیم کرد قادر به پرواز با شکاری نمی باشد. امیر خلبان محمد عتیقه چی با 2500 ساعت پرواز، افتخار سرنگونی 3 فروند میگ 21 عراقی و 2 فروند میگ 23 عراقی را در کارنامه درخشان خود به ثبت رسانده است.

زندگی نامه امیر سرتیپ خلبان محمد عتیقه چی

محمد عتیقه‌‌چى 8 مرداد سال 1328 در محله راه آهن شهر تهران دیده به جهان گشود. وی پس از اتمام تحصیلات در دبیرستان حکیم نظامی با آنکه امکان استخدام در شهربانی و ژاندارمری و هوانیروز را هم داشت ولی در سال 1347 به جرگه عقابان نیروی هوایی پیوست.

عتیقه‌چی پس ازگذراندن دوره‌های مختلف آموزشی جهت تکمیل آموزش در سال 1348 به همراه 19 نفر دیگر به پاکستان اعزام شد و دوره‌های مختلف زمینی و پروازی را با موفقیت پشت سر گذاشت. وی سرانجام در سال 1350 با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت. او در سال 1351 برای پرواز با هواپیمای F 86 انتخاب و به پایگاه هوایی دزفول منتقل شد ولی درست در همان روز ورود آنها به دزفول یک فروند از هواپیماهایF 86 سانحه داده و دوره آموزشی آنها کنسل می‌شود.

محمد عتیقه چى پس از این ماجرا وی به همراه دیگر دوستان برای پرواز با هواپیمای F 4 انتخاب و به پایگاه هوایی شیراز منتقل می‌شوند. پس از طی دوران آموزش کابین عقب هواپیمای فانتوم اواخر سال 1353 به پایگاه یکم شکاری مهرآباد برای گذراندن دوره کابین جلو منتقل می‌شود. بعد از این تاریخ تا سال 1356 در گردان 12 شکاری ماند.



محمد عتیقه چى در سال 1356 به عنوان مامور به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل شد و از آنجا در تاریخ 14 شهریور 1356 برای راه اندازی و سازماندهی گردان 91 شکاری بندر عباس به پایگاه نهم شکاری بندر عباس همراه با دیگر دوستان منتقل می‌شود.

با شروع جنگ تحمیلی وی بال در بال دیگر هم‌پروازان به دفاع از ایران پرداخته و از پایگاه‌های مختلفی چون دزفول، همدان و بوشهر به صورت مامور اقدام به پرواز می‌کند.

محمد عتیقه چى سرانجام در سال 1360با سمت فرماندهی گردان دوباره به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل می‌شود. بار دیگر در سال 1363 به عنوان فرماندهی عملیات به پایگاه نهم شکاری بندر عباس برمی‌گردد. پس از سانحه‌ای که در سال 1365 به وقوع می‌پیوندد و از ناحیه کمر دچار جانبازی می‌شود به تهران انتقال پیدا می‌کند.

از آنجا که وی دیگر قادر به ادامه پرواز شکاری نبود به ستاد نیروی هوایی منتقل شده و در مدیریت عملیات مشغول به خدمت شد. سرانجام پس از پایان جنگ ایشان تقاضای بازنشستگی کرده و در تاریخ آبان سال 1367 پس از سال‌ها خدمت صادقانه با درجه سرتیپی بازنشسته شد.


خاطره‌ای از سرتیپ خلبان محمد عتیقه چی

اواخر سال 1364 بود. قرارگاه رعد واقع در پایگاه امیدیه به محلی برای طرح ریزی و حمله به نقاط حیاتی عراق تبدیل شده بود. روزانه دهها سورتی پرواز جنگی به قصد زدن مواضع دشمن از این پایگاه انجام می شد.

هدف این بار پدافند شهر السلیبیه بود. پدافند این شهر بسیار مستحکم بود. از مایلها مانده به شهر رینگهای پدافندی شروع می شد. این پدافند در یک منطقه وسیع گسترده بود و همین امر مشکلات بسیاری برای خلبانان ما ایجاد می کرد . عملیات به نوعی بی بازگشت بود و احتمال بالایی می رفت که خلبانی که برای زدن آنجا برود احتمال برگشت بسیار پایینی دارد . پس برای این عملیات تصمیم گرفته شد داوطلب انتخاب شود.

من که بصورت مامور از بندرعباس به امیدیه آماده بودم برای این عملیات اعلام آمادگی کردم و با اینکه می دانستم چه خطری در پیش است، پذیرفتم که این عملیات را انجام دهم. جناب شیاری نیز داوطلب شد و قرار شد به صورت دوفروندی به پدافند قدرتمند این شهر حمله شود. در این زمان سرهنگ صدیق فرمانده وقت نیروی هوایی و حاج آقای مقدسی رئیس عقیدتی سیاسی نیرو در امیدیه به سر می بردند. کار توجیهات قبل از پرواز شروع شد و قرار شد جنگنده ها به خاطرقدرت تخریب بالا به بمبهای سنگین مجهز شوند.



هر درخواستی داری بگو

در پایان بریفینگ حاج آقای مقدسی که از خطرات این پرواز آگاه بود نزد من آمد و گفت : آقای عتیقه چی درخواستی نداری ؟ گفتم : نخیر حاج آقا من درخواستی ندارم.

به اتاق تجهیزات رفتم و چتر و کلاهم را تحویل گرفتم . جلوی درب حاج آقای مقدسی قرآن به دست و سرهنگ صدیق حضور داشتند که حاج آقای مقدسی گفت:

جناب عتیقه چی یک چیزی از من بخواهید گفتم : حاج آقا من هیچ درخواستی ندارم. بلافاصله به سمت شلیتر حرکت کردند و لحظاتی بعد در کنار هواپیما آماده سوار شدن بر مرکب آهنین خود بودم از پلکان بالا می رفتم که حاج آقای مقدسی دوباره رو به او کرد و گفت: جناب عتیقه چی یک چیزی از من بخواهید.

گفتم : حاج آقا اگه منظور شما مادیات است که الحمدا... به اندازه خودم دارم و چیزی هم نمی خواهم اگر شما فکر می کنید که مرا آخرین باراست که می بینید و من دیگر بر نمی گردم شما مطمئن باش من برمی گردم.

سوار بر جنگنده شدم و مشغول بستن بندها و وارسی های اولیه جنگنده بود ولی گویا حاج آقای مقدسی آرام و قرار نداشت پلکان را گرفت و از آن بالا آمد و مجددا گفت : جناب عتیقه چی یک درخواست از من بکنید ؟ یک چیز بخواهید ؟ گفتم : ببینید حاج آقا من یک تقاضا دارم من پارسال از طرف نیرو یک ماموریت خارج از کشور رفته بودم در بازگشت وقتی برای خانواده تعریف کردم آنها خیلی خوششان آمد شما می دانید که تمامی مرخصی های خارج از کشور برای نظامیان لغو شده است من از شما می خواهم در بازگشت برای من از فرمانده نیرو یک مرخصی بگیرد که من به همراه خانواده یک سفر یک ماهه داشته باشم حاج آقای مقدسی که گویا خیلی خوشحال شده بود گفت : جناب عتیقه چی مطمئن باش من به شما قول می دهم.

حاج آقای مقدسی خوشحال از پلکان پایین رفت با فرمان دست دستور روشن کردن موتورها را صادر کردم ، چشمهای نگران پرسنل فنی و افراد حاضر در آشیانه همگی خبر از آخیرین دیدار و وداع می داد ، ولی من مصمم بودم به هرقیمتی هدف را زده و به سلامت بازگردم .

پرواز بر فراز هور العظیم

ثانیه هایی بعد هر دو جنگنده مجهز به بمبهای سنگین در دل آسمان جای گرفتیم. مسیر به شکلی طراحی شده بود که باید از ارتفاع خیلی پایین پرواز می کردیم ارتفاعم باید به حدی پایین گرفته می شد که هر آن احتمال برخورد با عوارض طبیعی زمین می رفت. به مسیر ادامه دادیم تا به هورالعظیم که منطقه ای مشترک بین ایران و عراق بود رسیدیم.

در منطقه هورالعظیم عراق از پدافند متحرک استفاده می نمود یعنی در بین نی زارها و با استفاده از پوشش آن توپ های پدافند را مستقر کرده بود و به محض رسیدن جنگنده ها آنها بی امان شلیک می کردند در کنار این قضیه به دلیل درگیری شدید در منطقه مرتب خمپارهای ریز و درشت به داخل آب برخورد می کرد بقدری ارتفاع هواپیما پایین گرفته بودم که گل و لای حاصل از برخورد خمپاره با آب برروی کاناپی جنگنده پاشیده می شد خوشبختانه با خواست خداوند بدون اینکه هدف قرار بگیریم از روی هورالعظیم عبور کردیم و به سمت السلیبیه حرکت کردیم دود غلیظی که از نزدیکی شهر به هوا بلند شده بود خود راهنمایی برای ما بود.

بزرگترین رینگ پدافندی که تا آن زمان دیده بودم

با رسیدن به چند مایلی هدف متوجه یک میدان چند مایلی بسیار بزرگ از پدافند قدرتمند السلیبیه شدم . با کوله باری از تجارب جنگی برای اولین بار بود که با این گونه پدافند برخورد می کردم در داخل رینگهای پدافندی، انواع توپهای 23، 35 و 57 میلیمتری، انواع موشکهای سام 2 و 3 و 6 و موشکهای کوتاه رولند موجود بود.

بارسیدن به منطقه عملیاتی آسمان به جهنمی تبدیل شده بود حجم آتش بقدری زیاد بود که نقریبا گذشتن از آن غیرممکن بود در این هنگام متوجه یک برکه کوچک شدم این تنها منطقه ای بود که پدافندی نداشت تصمیم گرفتم با گردش از روی آن به هدف حمله ور شوم. بلافاصله با شماره دو تماس گرفتم و گفتم دقیقا پشت سر من حرکت کن حجم پدافند بسیار سنگین است من هدف را می زنم شما بعد از من حمله کن.

هدف را با موفقیت بمباران کردم

با گردشی سریع برروی هدف بصورت خطی هدف را بمباران کردم و با گردشی به سمت مخالف شروع به دور شدن از آن کردم در حال دور شدن بودک که شماره 2 تماس گرفت و گفت بمبهایم رها نمی شود بهش گفتم: اشکالی نداره سریع از منطقه دور شو دیگر نمی توان در اینجا ماند هر دو جنگنده در بال یکدیگر قرار گرفتیم و مسیر بازگشت به سمت پایگاه امیدیه را پیش گرفتیم در بین مسیر خیلی نگران شماره دو بودم مرتب به اطراف نگاه می کردم که مبادا خطری آنها را تهدید کند.

میگ 23 در کمین هواپیمای شماره دو

در همین حین متوجه شدم یک میگ 23 عراقی درست پشت سر شماره دو قرار دارد و در موقعیتی است که هر آن می تواند شماره 2 را هدف قرار دهد خود را آماده نمودم در صورت هر گونه اقدام میگ عراقی گردش کرده و با او درگیر شوم ولی با کمی تامل متوجه شدم خلبان عراقی از طریق رادار موقیت آنها را پیداکرده ولی هنوز نتوانسته با چشم آنها را ببیند بلافاصله با کمک خود موضوع را در میان گذاشتم و گفتم: یک میگ عراقی در تعیقب شیاری است آماده باش اگر خواست عکس العمل نشان دهد با او درگیر شویم.

می دانستم شماره 2 به دلیل رها نشدن بمبهایش هواپیمایش سنگین است و احتمال می دادم اگر درباره میگ 23 عراقی چیزی به او بگویم شاید گردشهای او باعث شود خلبان عراقی متوجه اش شود پس چیزی نگفتم و به همین شکل ادامه دادم تا به نزدیکی مرز و منطقه هورالعظیم رسیدند که با شماره دو تماس گرفتم و گفتم:

مصطفی یک چیزی می خواهم بهت بگم ولی هول نشو و نترس. درست پشت سرت یک میگ 23 عراقی قرار داره چندین مایله که من دارم می بینمش تو رو ندیده هیچ عکس العملی نشان نده اگر خواست کاری بکنه من بهش حمله می کنم.

به سلامت از مرز عبور کردیم

حدود 5 دقیقه گذشت تا به نوار مرزی رسیدیم و در همین هنگام بود که متوجه شدم میگ عراقی گردش کرد به سمت راست و دور شد با شماره 2 تماس گرفتم و گفتم :مصطفی خطر رفع شده به پشت سرت نگاه کن میگ در حال دور شدن هست. شماره 2 که در صدایش اضطراب هویدا بود، ضمن تشکر گفت در موقعیت شما ادامه مسیر می دهم.

با خود فکر می کردم به راستی چه نیروی آنها را از این همه موانع به سلامت عبور داده و در حالی که تیررس دشمن قرار داشتند و هواپیمای دشمن درست پشت سرشان بود چطور متوجه آنها نشده است ، درست بود این خواست خداوند بوده که آنها هنوز هم سلامت بودند.

در داخل خاک کشورمان به محل امنی رسیدیم و از شماره دو خواستم که بمبها را بدون فیوز رها کند تا ببینم اشکال از چیست ؟ بعد از رها شدن بمبها متوجه شدم به محض رها شدن بمب فیوزهای آن می شکند و بمب بدون اینکه منفجر شود با زمین برخورد می کند .

به سلامت در دزفول به زمین نشستیم

یکی از بمبها نیز رها نشده بود که متوجه هوا شدم که رو به تاریکی بود با رادار تماس گرفتم و اعلام کردم بدلیل اینکه هوا روبه تاریکی است قصد داردم در دزفول فرود بیایم و با موافقت رادار به سمت دزفول حرکت نمودم و لحظاتی بعد چرخهای جنگنده ام باند فرود را لمس نمود، مدتی که طول کشیده بود تا به دزفول برسم سرهنگ صدیق و حاج آقای مقدسی هم به سمت دزفول آمده بودند و در دزفول منتظر ما بودند.

جناب سرهنگ صدیق به محض رسیدن مرا را در آغوش کشید و گفت : خیلی خوشحالم که دوباره می بینمت عالی زدید از السلیبیه خبر می رسد بخش زیادی از پدافند منهدم شد تشکر کردم و گفتم ممنون قربان ولی بمبهای شماره 2 عمل نکرد اگه اجازه بدید باهم به کنار جنگنده برویم یکی از بمبها حتی در حالت خنثی هم رها نشد فکر کنم با بررسی بیشتر بشه فهمید چه اشکالی وجود دارد.

هر دو سمت جنگنده رفتیم و بعد از بررسی مشخص شد نوع کارتیج رها کنند بمب مناسب نبوده بعد از این ماجرا به دستور سرهنگ صدیق کلیه این نوع کارتیجها از رده عملیاتی خارج شدند.

تماس با دفتر ریاست جمهوری

به سمت پست فرماندهی حرکت کردم و در آنجا حاج آقا مقدسی را دیدم بعد از خوش و بش و احوال پرسی حاج آقای مقدسی بخاطر قولی که به من داده بود دست بکار شد و تلفن را برداشت و به دفتر ریاست جمهوری و شخص حضرت آیت الله خامنه‌ای که در آن زمان ریاست جمهوری را برعهده داشتند تماس گرفتند و کل ماجرا را توضیح دادند و گفتند : عملیاتی بی بازگشت بوده و ایشان موفق شده به خوبی آنرا به انجام برساند حضرت آقا هم گفتند: اشکالی ندارد آقای مقدسی ولی دیگر از این قولها به کسی ندهید به آقای صدیق بگویید استثناعا به ایشان این مرخصی را بدهند من تایید می‌کنم ، ولی آیا ایشان مورد اطمینان هستند که آقای مقدسی مرا تایید کردند.

حاج آقای مقدسی خوشحال گوشی را قطع کرد و دستور آقا را به سرهنگ صدیق ابلاغ کردند . سرهنگ صدیق نیز بلافاصله مقدمات کار را فراهم کردند و مبلغی را هم بعنوان پاداش در اختیار من قرار دادند .

بازگشت به کشور با تاخیر

یک ماه گذشت و بعد از بازگشت بدلیل تاخیر هواپیما مجبور شدم دو روز بیشتر در ترکیه توقف کنم . در دلم غوغایی بر پا بود که نکند فکر کنند که دیگر باز نمی گردم . بلافاصله بعد از اینکه به تهران آمدم با دفتر حاج آقای مقدسی تماس گرفتم و گفتم : سلام حاج آقا عتیقه چی هستم. گفتم زنگ بزنم بگم خیالتان راحت باشد.

من برگشتم دلیل تاخیر هم مشکلات پروازی بود. دست شما هم درد نکنه. ایشون هم گفت : رسیدن به خیر. من مطمئن بودم شما برمی گردید و خیالم هم راحت بود. روز بعد به پایگاه بندرعباس مراجعت نمودم تا پروازهای عملیاتی خود را از سر بگیرم.



گوشه‌ای دیگر از رشادتهای سرتیپ خلبان محمد عتیقه‌چی

هشت ماه از شروع جنگ تحمیلی می‌گذشت. کشور عراق به شدت از کرده خود پشیمان بود ولی راه بازگشتی نداشت. آنها که در خود نمی‌دیدند جلوی نیروهای دلیر ایرانی بایستند. دست به کاری ناجوانمردانه زده و طی آن در ساعات مختلف اقدام به حملات هوایی به مناطق مسکونی می‌نمودند که در این راه نیز سدی بزرگ به نام نیروی هوایی ایران را روبه روی خود داشتند.

نیروی هوایی با افزایش پروازهای گشتی خود، اقدام به رهگیری و شکار هواپیماهای مهاجم دشمن می نمود. پایگاه هوایی همدان نیز در این مدت وظیفه حراست از مناطق غربی کشور را برعهده داشت.

در تاریخ ششم اردیبهشت سال 1360 یک فروند فانتوم مسلح به قصد گشت هوایی و پوشش لازم به نیروهای زمینی، از پایگاه سوم شکاری همدان به پرواز درآمد. خلبان این هواپیما سروان محمد عتیقه چی و کابین عقب ستوان حسین صادقی بودند. مدت زمان زیادی از پرواز نگذشته بود که عتیقه چی متوجه یک هدف ناشناس می‌شود، او بلافاصله با رادار تماس می‌گیرد که ثانیه هایی بعد رادار، هواپیما را یک میگ 21 عراقی معرفی می کند که گویا هدفی را در کشور بمباران کرده و درحال بازگشت می باشد.

خشم و نفرت تمام وجود خلبانان را فراگرفته بود که چرا باید عراق بدون هیچ دلیلی به ایران حمله کند و چون توان مبارزه با نیروهای نظامی ایران را ندارد، مردم بی گناه را هدف قرار دهد؟

عتیقه چی تصمیم می‌گیرد به هر طریق ممکن میگ عراقی را سرنگون کند. بلافاصله به کمکش می گوید که به دقت از طریق رادار هواپیمای عراق را زیر نظر داشته باشد و به محض این که در تیررس موشک قرار گرفت، به او اطلاع دهد. محمد با هماهنگی با رادار دور موتور را افزایش می دهد و با تغییر سمت به طرف میگ عراقی حرکت می کند. لحظاتی بعد خلبان عراقی از طریق رادار متوجه می شود که یک هواپیمای ایرانی در تعقیب اوست.

خلبان بخت برگشته عراقی که در روزهای گذشته خود و دیگر دوستانش طعم آرامش را در آسمان نچشیده بودند، هواپیمای خود را در حالت پس سوز قرار می دهد و پا به فرار می گذارد و ثانیه هایی بعد از مرز عبور می کند. او به خیال خود موفق شده بود از دست فانتوم ایرانی فرار کند.

عتیقه چی بدون هیچ هراسی از مرز عبور می کند و به تعقیب ادامه می دهد. سرانجام لحظه شلیک فرا می رسد در عمق 30 مایلی خاک عراق، خلبان کابین عقب به عتیقه چی اطلاع می دهد که هواپیمای عراقی در تیررس قرار دارد و محمد نیز یک تیر موشک راداری به سمت او رها می کند.

لحظاتی بعد موشک با برخورد به میگ عراقی آن را به تلی از آتش تبدیل می کند. درنگ جایز نبود. امکان رهگیری فانتوم وجود داشت. عتیقه چی با گردشی سریع به سمت مرز باز می گردد. دیگر بنزین هواپیما برای گشت و یا درگیری هوایی کفاف نمی داد. پس او هواپیما را به سمت پایگاه هدایت می کند و به زمین می نشاند.

میگ 21 دوم و برخورد با کوه

در تاریخ چهارم خرداد سال 1360 یک فروند فانتوم مسلح به خلبانی سروان محمد عتیقه چی و کمک "جمشید فرقدان" از پایگاه سوم شکاری به پرواز در می آیند. هدف گشت هوایی و جلوگیری از نفوذ هواپپماهای دشمن بود. نیروی هوایی عراق با طرح های جدید قصد، سرنگون کردن هواپیماهای ایرانی را داشت.

آنها بدین شکل عمل می کردند که دسته های چهار فروندی خود را در ارتفاع بالا از مرز عبور می دادند که در این حالت رادار مرزی ایران بلافاصله آنها را شناسایی می کرد و جنگنده ها را برای مقابله با آنها به منطقه هدایت می کرد؛ در این هنگام یک فروند هواپیمای شکاری را نیز در زیر چهار فروند دیگر در ارتفاع کم از مرز عبور می داد و وقتی هواپیمای ایرانی برای درگیر با میگ ها ارتفاع می گرفت، آن یک فروند او را دور زده و مورد هدف قرار می داد.

یک روز قبل از این ماجرا، عراقی ها یک فروند هواپیمای فانتوم ایرانی را به خلبانی سروان "نقدی بیگ" مورد هدف قرار دادند که قسمت عقب هواپیما از بین رفت ولی نقدی بیگ که یکی از برجسته ترین خلبانان نیروی هوایی بود، موفق شد هواپیما را به زمین بنشاند.

عتیقه چی هم با دانستن این موضوع به پرواز در آمد. درحال گشت هوایی محمد متوجه پنج هواپیمای دشمن روی رادار هواپیمایش می شود. بلافاصله به رادار اطلاع می دهد که رادار جواب می دهد ما آنها را نداریم شما مراقب باشید. لحظاتی بعد رادار با هواپیمای فانتوم تماس می گیرد و اعلام می کند 4 فروند میگ 21 عراقی به فاصله کم در پشت سر شما قرار دارند.

محمد که می داند در صورتی که گردش کند به سمت آنها توسط هواپیمای پنجم که در ارتفاع پایین پرواز می کند هدف قرار می گیرد. بلافاصله قدرت موتور را افزایش می دهد و به سمت سنندج گردش می کند در همین زمان ارتفاع خود را به بیش از 20000 پا می رساند.

لحظاتی بعد عتیقه چی دو فروند هواپیمای دشمن را در پشت سر خود می بیند. فاصله آنها به قدری کم بود که هر آن می توانستند او را هدف قرار دهند. در این زمان عتیقه چی تقریبا روی سنندج قرار داشت که تنها راه فرار یک مانور خاص به نام "اسپیلت اس" بود. عتیقه چی بدین شکل مانور را انجام داد که بلافاصله هواپیما را وارونه کرد و درحالی که شروع به کم کردن ارتفاع کرد، به شدت به سمت دشمن گردش نمود.

هواپیمای عتیقه چی روی سد سنندج با ارتفاع بسیار کم درحال پرواز بود که هر آن احتمال برخورد آن با کوه می رفت که رادار اطلاع می دهد که چهار فروند هواپمای عراقی درحال بازگشت هستند. محمد پیش خود فکر می‌کند چرا چهار فروند؟

او به سمت پایگاه حرکت می کند و به سلامت به زمین می نشیند. بلافاصله توسط فرمانده پایگاه احضار می شود. وی به عتیقه چی ایراد می گیرد که چرا از داخل تونل ماشن رو جاده سنندج عبور کرده است؟ که محمد پاسخ می دهد این کار را انجام نداده و شرح ماجرا را برای فرمانده پایگاه بازگو می کند که ایشان به محمد اطلاع می دهد در تعیقب و گریز، خلبان عراقی که مهارت کمی در اجرای مانور ها داشته، با انجام مانور خواسته محمد را هدف قرار دهد که موفق به اجرای مانورهایی که محمد کرده است نشده و در ورودی تونل با کوه برخورد کرده و منهدم شده است.



دومین سانحه و هدایت هواپیما روی زمین

چندین روز قبل از شروع رسمی عملیات فتح المبین، پروازهای نیروی هوایی برای زدن عقبه عراق شروع شده بود. در یکی از این پروازها در دوم فروردین ماه سال 1361 یک دسته چهار فروندی به فرماندهی سرگرد خلبان محمد عتیقه چی و کمک شهید ستوان "سرابی" که یکی از خلبانان بسیار خوب نیروی هوایی بود، از پایگاه شکاری همدان به قصد زدن عقبه عراق به پرواز در آمدند.

هدف کمی دورتر از نوار مرزی بود. هر کدام از جنگنده ها مجهز به چهار تیر بمب 750 پوندی بودند. عتیقه چی که لیدر دسته بود، در بریف قبل از پرواز از کلیه خلبانان خواسته بود سکوت رادیویی را رعایت کنند. عتیقه چی تاکید می کندهنگامی که باید بمب رها شود، نگاه به جنگنده او کنند که وقتی کمی بال سمت راست را تکان داد یعنی موقع پرتاب بمب است و کسی زودتر بمب را رها نکند که در غیر این صورت بمب روی نیروهای خودی می‌خورد.

مدتی از پرواز گذشت و تا لحظاتی دیگر جنگنده ها به نقطه پرتاب بمب می رسیدند که ناگهان شهید سرابی به محمد اطلاع می دهد که یک تیر موشک سام 3 به سمت آنها شلیک شده است. عتیقه چی لحظاتی بعد در سمت چپ جنگنده خود دود نارنجی رنگ موشک را می بیند. درنگ جایز نبود. بلافاصله به سمت چپ گردش می کند.

در همین هنگام موقع رها کردن بمب ها بود که جنگنده ها بمب های خود را رها می کنند که همگی آنها در میان جبهه دشمن برخورد می کند ولی عتیقه چی فرصت رها کردن بمب ها را پیدا نمی کند. موشک در فاصله 30 پایی منفجر می شود و قطعاتی از آن به جنگنده برخورد می کند. سپس موشکی دیگر از سمت راست می آید که با انفجار آن قطعاتی دیگر به هواپیما برخورد می کند.

هواپیما دچار نشت بنزین شده بود که عتیقه چی با رها کردن بمب بدون فیوز انفجار، موفق می شود هواپیمای بدون بنزین را در کرمانشاه به زمین بنشاند که بر اثر سرعت زیاد چرخ ها کنده می شوند ولی او موفق می شود هواپیما را از حرکت باز ایستاند. هواپیما بعد از چندین ماه عملیاتی شد و توسط خود او از کرمانشاه انتقال یافت.

سومین سانحه، فتح المبین

سومین سانحه در عملیات فتح المبین اتفاق افتاد. عتیقه چی به همراه یک فانتوم دیگر در تاریخ نهم فروردین ماه سال 61 به قصد پوشش هوایی به پرواز درمی آیند و پس از آن که یک فروند میگ 23 عراقی را سرنگون می کند، بر روی پادگان حمید هدف قرار می گیرد و خود و کمکش مجبور به اجکت می شوند.

انتقال به بندرعباس

محمد تا سال 1363 در پایگاه شکاری همدان مشغول به خدمت بود که در این سال طی حکمی از سوی تیمسار صدیق فرمانده وقت نیروی هوایی، به سمت معاون عملیات پایگاه هوایی بندرعباس انتخاب و به آن جا منتقل می شود.

با ورود عتیقه چی به پایگاه بندرعباس، پروازهایش هم بر روی خلیج همیشه فارس شروع می شود و این بار وظیفه حراست از آب های نیلگون خلیج فارس و حمایت و حفاظت از نفت کش های ایرانی برعهده او و دیگر خلبانان نیروی هوایی قرار دارد. این روند تا سال 1365 ادامه دارد که چهارمین سانحه برای عتیقه چی اتفاق می افتد.

چهارمین سانحه، سقوط با بالگرد

در این سال عتیقه چی کما فی سابق به عنوان معاون عملیاتی پایگاه مشغول به خدمت بود که در تاریخ چهاردهم آبان ماه سال 1365 شهید "امیر نوروز محمدی" که از خلبانان بالگرد نیروی هوایی بود، به محمد پیشنهاد می دهد که برای گشت هوایی و شناسایی با او همسفر شود تا همراه هم گشتی روی مناطق عملیاتی بزنند که بار اول عتیقه چی به علت جلسه نمی‌تواند او را همراهی کند. ساعاتی بعد با تماس مجدد شهید محمدی، عتیقه‌چی تصمیم می‌گیرد که او را همراهی کند.

خلبانان با هم به سمت محل پارک بالگرد حرکت می کنند و پس طی زمانی کوتاه سوار بر بالگرد می شوند. همراه این دو، یک نفر تکنیسین پرواز نیز حضور داشت.

خلبان برای پرواز شروع به استارت می کند ولی هرچه تلاش می کند بالگرد روشن نمی شود. شاید حکمتی در کار بوده است که بالگرد روشن نمی شد! و شاید هم اخطاری بوده که آنان را از این پرواز منبع کند. بعد از طی زمانی نسبتا کوتاه، تصمیم بر این می‌شود که بالگرد را به وسیله باتری کمکی روشن کنند که با انتقال یک باطری به پای بالگرد، خلبان موفق به روشن کردن آن می شود. پس از بلند شدن و رسیدن به منطقه عملیاتی که آبگیری بود که روی آن تعدادی فلامینگو قرار داشتند، بالگرد شروع به گردش می کند.

در این زمان ارتفاع بالگرد از سطح زمین حدود 300 پا بود که ناگهان بالگرد شروع به تکان های شدید می کند و همزمان ارتفاع آن نیز کاسته می شود. خلبان اطمینان می‌دهد که اوضاع در کنترل اوست. در این هنگام گویا موتور بالگرد از کار افتاده بود. خلبان شروع به استارت زدن کرده و همزمان هلی کوپتر درحال کم کردن ارتفاع بود.

دیگر حاضران نمی توانستند زمین را ببیند چون نوک بالگرد به سمت بالا رفته بود و با شدت ارتفاع کم می کرد. در حدود 5 تا 6 متری زمین سرانجام خلبان موفق می شود موتور را روشن کند ولی دیگر دیر شده بود. بر اثر ضربه ناگهانی که موتور وارد نمود، بالگرد به سمت چپ منحرف شد و ثانیه هایی بعد ملخ آن به زمین برخورد کرد. بالگرد پس از برخورد به زمین دوباره به هوا برخاست و این عمل چند بار تکرار شد تا این که بالگرد بعد از کنده شدن موتورش، در داخل برکه سقوط کرد.



در هنگام کنده شدن موتور، ملخ آن از کابین گذشته و با عبور از کنار شانه عتیقه چی ضمن ساییدن به شانه او، برای آخرین بار به زمین برخورد کرد و از حرکت ایستاد. صدای روشن بودن موتور می آمد. بالگرد در ابتدای برکه سقوط کرده بود و شیشه جلوی آن شکسته بود. عتیقه چی به محض ایستادن بالگرد به بیرون نگاه انداخت و متوجه نشت بنزین شد.

در این حالت چون موتور روشن بود، هرآن احتمال انفجار بالگرد می رفت. او به سرعت از شیشه نیمه شکسته هلی کوپتر خارج شد و از ناحیه چشم دچار جراحت شدیدی شد، سپس به کمک خلبان هلی‌کوپتر شتافت ولی خون از گوش خلبان جاری بود. نوروز محمدی به درجه رفیع شهادت نائل شده بود.

2.5 کیلومتر به اندازه 25 کیلومتر

عتیقه چی از تکنیسین می خواهد که به او کمک کند تا پیکر خلبان را از بالگرد خارج کند که تکنیسین به او می گوید احتمال آتش سوزی زیاد است و باید ابتدا سر باطری را برداشته تا موتور خاموش شود. محمد این خطر را به جان خرید و درحالی که به شدت از ناحیه کمر احساس درد می کرد، خود را به بالگرد رساند و سر باطری را بر می دارد.

موتور ثانیه هایی بعد خاموش می شود. محمد سعی می کند خلبان را خارج کند ولی پای خلبان در داخل پدال های زیرین گیر کرده و او به تنهایی قادر به این کار نبود. درد کمرش هرلحظه بیشتر می شد. از ناحیه چشم نیز احساس سوزش شدیدی می کرد.

تکنیسین نیز از ناحیه کتف دچار شکستگی شده بود و به علت کوفتگی قادر به حرکت نبود. محمد تصمیم می گیرد به هر قیمتی شده از این باتلاق خارج شوند و علاوه بر نجات خود و همراه دیگر، خبر دهد تا نیروهای برای انتقال شهید محمدی و بالگرد اعزام شوند. بلافاصله به کمک تکنیسین می رود و او را بر دوش کشیده شروع به حرکت می کند.

آب تا بالای کمر محمد بود و پاهایش نیز تا مچ در گل و لای بود. آنها حرکت می کنند ولی به کدام سمت، خودشان هم نمی دانند. در بین راه محمد متوجه چند عدد ماهی می شود که هر کدام چهار پا دارند. با هر زحمتی که هست سه عدد از آنها را می گیرد تا اگر کسی نتوانست آنها را پیدا کند بتوانند از آن به عنوان غذا استفاده کنند. (چندین ماه پس از این حادثه محمد متوجه می شود که آن جانوران (ماهی ها) از نوع سمی بودند و در صورتی که از آنها استفاده می کردند، هر دوی آنها باید خود را برای پذیرایی از مرگ آماده می کردند.)

بعد از طی مسافتی در حدود 5/2 کیلومتر، سرانجام موفق می شوند از باتلاق خارج شوند. عتیقه چی کمی جلوتر یک پاسگاه می بیند و به هر زحمتی که شده خود را به آن جا می رساند. دیگر تاب ایستادن نداشت. در جلوی پاسگاه می نشیند و دیگر نمی تواند از جایش بلند شود.

در همان حال به بی سیم چی پاسگاه می گوید که به پایگاه موقعیت آنها را اطلاع دهد. در کم تر از یک ساعت یک فروند بالگرد که از پایگاه عازم منطقه شده بود به زمین می نشیند. دکتر شروع به معاینه عتیقه چی می کند تا ببیند دچار ضایعه نخاعی شده است یا خیر. پس از معاینات اولیه هر دو را به بیمارستان منتقل می کنند.



شش ماه زندگی در بدترین شرایط

در بیمارستان مشخص می شود که کمر محمد عتیقه چی دچار شکستگی شده است و باید هر چه سریع تر عمل شود. به درخواست محمد او را به تهران منتقل می کنند و در آزمایشاتی که در تهران از او به عمل می آید، پزشکان به این نتیجه می رسند که در صورت عمل جراحی احتمال فلج شدن او بالاست؛ پس در اولین اقدام از زیر باسن تا گردن عتیقه چی را گچ می گیرند.

این دوران برای محمد و خانواده بسیار طولانی بود. عتیقه چی مجبور شد که شش ماه این وضعیت را تحمل کند تا این که سرانجام بهبود اولیه حاصل و گچ کمر او باز شد. دوران نقاهت عتیقه چی یک سال به طول انجامید و در این مدت او نتوانست پرواز کند.

آخرین پروازها و بازنشستگی

سرانجام در اویل سال 1367 او شرایط پرواز را پیدا کرد ولی دیگر به بندر عباس باز نگشت و در پایگاه یکم شکاری مشغول به پرواز شد و تا پایان جنگ در همین پایگاه ماندگار شد. با پایان جنگ عتیقه چی به قسمت مدیریت عملیات ستاد نیروی هوایی ارتش منتقل شد و در اوایل شهریور ماه همین سال، به دلیل مشکلات جسمانی که داشت، درخواست بازنشستگی نمود و در تاریخ پانزدهم آبان ماه سال 1367 بعد از بیست سال خدمت صادقانه، به درجه بازنشستگی نائل آمد. محمد عتیقه چی در طول 8 سال دفاع مقدس 85 سورتی پرواز عملیاتی در عمق خاک عراق و نزدیک به 1400 ساعت پرواز جنگی داشت.

______________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

hamshahrionline.ir

parvazidigar.persianblog.ir

دادگاه نورنبرگ، معروفترین دادگاه تاریخ

$
0
0

___________________________________________________________________

××× تذکر:این مقاله توسط وبلاگ هوانورد (newcoy.persianblog.ir) گردآوری و تنظیم شده و هرگونه بازنشر آن مشروط به ذکر نام و لینک "وبلاگ هوانورد" می باشد.

 ___________________________________________________________________

جنایت و مکافات
 
در نیمه قرن بیستم، هنوز مردم دنیا در بهت و حیرت ناشی از ویرانی و کشتار جنگ جهانی دوم بودند که سران دولتهای متفق تصمیم گرفتند آنان را که جنگ افروز و عامل این ویرانیها می نامیدند، محاکمه کنند. فقط شش ماه از پایان جنگ جهانی می‌گذشت که برای نخستین بار، دادگاهی بین‌المللی برای مجازات جنایتکاران جنگی تشکیل شد.

شهر نورنبرگ (به انگلیسی Nuremberg و به آلمانی Nürnberg) یکی از شهرهای ایالت باواریای آلمان است. این شهر در مدت دیکتاتوری رایش سوم، محل رژه‌های پر زرق و برق ارتش آلمان نازی بود و همایشهای برتری نژادی در آن برگزار می‌شد، اما این بار نورنبرگ صحنه‌ محاکمه سردمداران نازی شد. دادگاه نورنبرگ تاریخی‌ترین محکمه جهان پس از خانمان‌سوزترین جنگ تاریخ بود.
در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم، وینستون چرچیل –نخست وزیر انگلیس – راه حل ساده ای برای مجازات جنایتکاران نازی در نظر داشت و آن اعدام در اسرع وقت بدون برگزاری دادگاه بود، اما فرانکلین روزولت – رئیس جمهور ایالات متحده – ایده بهتری داشت؛ او معتقد بود نباید با اعدام جنایتکاران جنگی، آنها را تبدیل به قهرمان‌های کشورشان کرد؛ به همین خاطر باید به پای میز محاکمه کشیده شوند و شواهد و مدارک جنایت آنها برای تمام مردم دنیا افشا و عدالت از طریق قانون اجرا شود. بنابراین 21 تن از فرماندهان و مقامات عالیرتبه حکومت هیتلر که توسط متفقین دستگیر شده بودند، به دستور ژنرال دوایت آیزنهاور – فرمانده عالی نیروهای متفقین – به زندان نورنبرگ منتقل شدند.
طبق گزارشی که اخیراً از حالت محرمانه خارج شده است، دولت بریتانیا با تشکیل دادگاه جرایم جنگی نورنبرگ در پایان جنگ جهانی دوم مخالف بود چرا که می‌خواست دست‌چینی از رهبران نازی را فوری اعدام و بقیه را بدون محاکمه حبس کنند.
 طبق این گزارش، وینستون چرچیل این پیشنهاد را در اجلاس سران سه دولت بزرگ جهان ارایه کرد که در فوریه ۱۹۴۵ در یالتا برگزار شده بود، ولی فرانکلین روزولت و استالین با آن مخالفت کردند. روزولت معتقد بود که مردم ایالات متحده خواستار برگزاری محاکماتی مناسب هستند و استالین استدلال می‌کرد که دادگاه علنی دارای ارزش تبلیغاتی عالی است.

موقعیت نورنبرگ در نقشه آلمان

 

دادگاه نورنبرگ در زمره معروفترین محاکمات تاریخ به شمار می رود


بریتانیا در ‌‌نهایت با برگزاری دادگاه جنایات جنگی موافقت کرد، هر چند که برخی از مقامات ارشد لندن اعتقاد داشتند که محاکمه رهبران به جای ماندهٔ نازی به اتهام برپا کردن جنگ متجاوزانه باعث ایجاد رویهٔ قضایی خطرناکی می‌شود. همچنین هراس داشتند که مبادا چنین محاکماتی تداعی‌کنندهٔ دادگاه‌های نمایشی در شوروی استالینی باشد.

نورنبرگ، شهر نازیها

نورنبرگ به شهر هیتلر شهرت یافته بود، شهری که در آن تظاهرات عظیم نازی برگزار می‌شد و قوانین ضد یهود به تصویب می‌رسید؛ شهری که این بار شاهد اجرای قانون برای سران نازیها بود. محاکمات نورنبرگ در سال ۱۹۴۵ آغاز شد. دو سال قبل اتحاد شوروی، بریتانیا و ایالات متحده بیانیه‌ای راجع به وحشی‌گریهای آلمان در اروپای اشغالی صادر کرده و گفته بودند وقتی نازیها شکست خوردند متفقین‌ باید «آنها را در سراسر جهان تحت تعقیب قرار دهند تا بلکه عدالت برقرار شود.»

دادگاه نورنبرگ از ماه نوامبر سال 1945 تا ماه اکتبر سال 1946 حدود 11 ماه به طول انجامید. کاخ دادگستری که تنها ساختمان سالم میان ویرانه‌های شهر بود، به عنوان محل دادگاههای بین‌المللی انتخاب شد. هر روز 400 تماشاچی و 325 خبرنگار از 23 کشور در دادرسیها حاضر می‌شدند. این دادگاه نظامی ‌بین‌المللی، متشکل از قضاتی از ایالات متحده امریکا، انگلیس، فرانسه و اتحاد جماهیر شوروی بود و قاضی دیوان عالی انگلیس، جفری لارنس ریاست آن را بر عهده داشت.

قوانین دادگاه حاصل انطباق میان سیستمهای قضایی اروپا و آمریکا بود و یک تیم مترجم، همزمان تمام دادرسیها را به چهار زبان انگلیسی، فرانسه، روسی و آلمانی ترجمه می‌کرد.

چهار دادستان متفقین علیه 24 مقام ارشد آلمان نازی کیفر خواست صادر کردند. این مقامات آلمانی به موجب اصول منشور دادگاه بین‌المللی نظامی‌، به دلیل ارتکاب جنایت علیه صلح و بشریت، آغاز جنگ تهاجمی‌، نقض معاهدات بین‌المللی و جنایت جنگی، جنایتکار و گناهکار نامیده شدند. آدولف هیتلر، هاینریش هیملر (رییس اس‌اس) و ژوزف گوبلز (رییس دستگاه تبلیغاتی نازی) در دادگاه حاضر نبودند، چون خودکشی کرده بودند. مارتین بورمان دبیر حزب نازی نیز به صورت غیابی محاکمه می‌شد. بقایای جسد بورمان سالها بعد در برلین کشف شد.

از محل برگزاری جلسات دادگاه نورنبرگ به شدت محافظت می شد

 


 
مارتین بورمان، دبیر حزب نازی و منشی مخصوص هیتلر، در دادگاه نورنبرگ به طور غیابی به مرگ محکوم شد


از آنجایی که دادگاه نورنبرگ نمی‌خواست تصور زنده بودن هیتلر، «هاینریش هیملر» - فرمانده نیروهای اس اس – و «ژوزف گوبلز» – وزیر تبلیغات رایش – را به وجود بیاورد، از برگزاری محاکمه ای حتی نمادین برای آنها خودداری کرد. از این فهرست 21 نفر باقی ماندند، اما برخی از آنها مانند "گوستاو گروپ" – کارخانه دار آلمانی – به دلیل سن بالا و بیماری و "روبرت لای"  – رئیس جبهه کار رایش سوم – به دلیل خودکشی در شب قبل از محاکمه از دادرسی حذف شدند.
همه متهمان در حالی که حق انتخاب وکیل داشتند، اتهاماتشان را انکار کردند و خود را بی‌گناه دانستند. محاکمات نورنبرگ به خاطر دفاع مبتنی بر مامور و معذور بودن شهرت یافت. رابرت جکسن – دادستان کل آمریکا – تصمیم گرفت برای اثبات جرم آنها اتهامات را بر اساس مدارک نوشته شده توسط خود نازیها مطرح کند تا رای دادگاه با قاطعیت در مرحله اول اعلام شود. بنابراین وقتی متهمان مدارک ثبت و ضبط شده آرشیو حزب نازی را دیدند، لب به اعتراف گشودند. در دادگاه، حدود یک میلیون صفحه اسناد و فیلمهای اختصاصی حزب نازی از اردوگاه‌های کار اجباری مورد بررسی قرار گرفت.

 

نفر اول ردیف جلو از سمت چپ: هرمان گورینگ، فرمانده لوفت وافه (نیروی هوایی آلمان نازی) از بلندپایه ترین مقامات رایش سوم

 

ردیف جلو به ترتیب از سمت چپ: رودلف هس (دستیار هیتلر) و یواخیم فون ریبن تروپ (وزیر امور خارجه حکومت نازی) نشسته در جایگاه متهمان

بعضی از متهمان، جنایت جنگی‌شان را به گردن هیتلر، حزب نازی و سران حزب انداختند و بعضی دیگر خودشان بر عهده گرفتند تا شاید در محکومیتشان تخفیف داده شود. 12 تن از متهمان، به مرگ پای چوبه دار محکوم شدند. سه نفر تبرئه شدند و بقیه آنها به حبس از چندین سال تا حبس ابد محکوم شدند. رابرت لی، رهبر جبهه کارگری آلمان نازی، قبل از شروع محاکمات خودش را حلق‌آویز کرد. هرمان گورینگ، جانشین هیتلر، هم شب قبل از اعدام با خوردن یک شیشه‌ سم سیانید خودش را کشت. رودلف هس، معاون پیشین هیتلر که در سال ۱۹۴۱ با پیشنهاد طرح صلح به انگلستان گریخته بود، به حبس ابد محکوم شد. هس در سال ۱۹۸۷ در زندان اشپاندائو در برلین خودکشی کرد. آلبرت اشپیر، معمار ارشد هیتلر که مسئولیت بیگاری کشیدن از کارگران خارجی را به عهده داشت، به ۲۰ سال زندان محکوم شد.
حکم اعدام محکومین به مرگ، در 15 اکتبر 1946 به اجرا درآمد و اجساد آنها را در کوره‌های آدم‌سوزی سوزاندند. زندانیها را به زندان "اشپانداو" در برلین منتقل کردند. پس از دادگاه نورنبرگ محاکمات دیگری انجام شد که مربوط به اعضای گشتاپو، اس اس، پزشکان نازی و … بود.

نازیهای محکوم به مرگ در دادگاه نورنبرگ، به طناب دار آویخته شدند. هرمان گورینگ (نفر سمت چپ از ردیف بالا) قبل از اعدام، خودکشی کرده بود.

 

پزشکان نازی و نقض اخلاق در پژوهش

طی دادگاه نورنبرگ و دادگاههای پزشکی‌اش که پس از آن تشکیل شد، آزمایشهایی که روی زندانیهای اردوگاههای کار اجباری و کمپهای زندانیها صورت می‌گرفت، به عنوان جنایت جنگی شناخته و محکوم شد. آزمایش روی انسانها توسط دکتر ورنر هیده – پزشک معروف نازی – در 1939 به نام تئوری کشتن شفقت آمیز زندگیهای بی‌ارزش به هیتلر عرضه شده بود. به فرمان او، پزشکان نازی در 30 اردوگاه اسرای جنگی برای اثبات برتری نژادی، آزمایشهای هولناکی انجام می‌دادند که شامل تزریق میکروب تیفوس و سل و آب دریا به بدن، پرتاب از ارتفاع زیاد، اعمال روشهای استرلیزاسیون، عمل پیوند اعضا و … بود که در شرایط طبیعی و بدون بیهوشی صورت می‌گرفت. در دادگاه نورنبرگ 23 نفر از پزشکان و پرستاران به مرگ و حبس ابد محکوم شدند.
دادگاه نورنبرگ اساسنامه ای استاندارد تهیه کرد که در آن نظارت اخلاقی بر سالم و انسانی بودن آزمایشهای تحقیقاتی روی انسانها، به صورت یکی از مواد قانونی در آمد. اگر شما هم دانش آموخته مقاطع تحصلیات تکمیلی باشید حتماً در موقع تصویب پایان نامه، فرمی ‌را امضا کرده اید که تعهد کنید اخلاق پژوهش را در کارتان رعایت می‌کنید. آن فرم یادگاری از همین دادگاهها است.

مجازات دیگران

ناگفته‌های پنهان جنگ جهانی دوم حکایت از آن دارند که علاوه بر مقامات و دولتمردان آلمان، رهبران، رؤسا، دولتمداران و نخست‌وزیران هشت تا نه کشور اروپایی که در جبهه مخالف متفقین بودند پس از جنگ به شکلهای مختلف تیرباران و اعدام شدند.
«پی‌یر لاوال» نخست‌وزیر فرانسه از پشت سر هدف جوخه‌ آتش قرار گرفت و مغزش متلاشی شد. او متهم به همکاری با نازیها بود. «مارشال پتن» به زندان مادام‌ العمر در یک پادگان نظامی محکوم شد.
«کوئیسلینگ» نخست‌وزیر نروژ در محوطه زندان «آکرشوس» تیر باران گردید. «فرنک زالاسی»  رهبر مجارستان را به همراه همه‌ وزیران آن کشور اعدام کردند. «لازلو باردوسی» ، «بلا ایم ردی»،  «دوم زتوجای»  و «ژنوزلوسی»  چهار نفر از نخست‌وزیران پیشین کشور مجارستان به اتهام ناسازگاری با فاتحان جنگ، به پا چوبه‌ی دار رفتند.
«مارشال آنتونسکو»  بزرگترین شخصیت محبوب و قهرمان کشور رومانی، «موجز پیجاده»  رهبر پارتیزانهای میهن پرست یوگسلاوی، دکتر «ژوزف تیسو»  کشیش و نیز نخست‌وزیر مستقل اسلواکی از دیگر کسانی بودند که پس از جنگ در پای چوبه‌ دار متفقین جان سپردند. گفته می‌شود که حتی پا در میانی و وساطت پاپ نیز نتوانست جلوی مرگ «ژوزف تیسو» روحانی مسیحی را بگیرد.
گای لیدل، رییس وقت بخش ضدجاسوسی انگلیس (MI5) در خاطراتش در مورد دادگاه نورنبرگ می نویسد: «آدم از این حس گریزی ندارد که چیزهایی که این ۲۱ نفر متهم به انجامشان طی ۱۴ سال هستند روسها طی ۲۸ سال انجام داده‌اند. فضایی تصنعی بر کل محاکمه حاکم است که مهمترین نگرانی‌ام را تایید می‌کند. این نگرانی که انگار پیروزمندان جنگ با منشور، روال و ضوابط خاص خودشان به تسویه حساب با شکست‌خوردگان دست زده‌اند

با گذشت نزدیک به هفت دهه از برپایی دادگاه نورنبرگ این پرسش همچنان باقیست: آیا دادگاه نورنبرگ واقعاً یک محکمه بی‌طرف زیر نظر ایالات متحده امریکا، بریتانیای کبیر، فرانسه و روسیه شوروی بود؟ و آیا آنچه در آنجا حکمفرما بود عدالت بود یا انتقام جویی؟

______________________________________________________________

منابع:

newcoy.persianblog.ir

seemorgh.com

ir-psri.com

tarikhirani.ir

هفته نامه همشهری جوان، شماره 233، مینا شاهمیری

سریعترین هلیکوپترهای جهان

$
0
0

بالگردها بی‌شک انعطاف‌پذیرترین ماشین‌های پرنده ساخت دست بشر هستند، اما مطمئنا در بین سریع‌ترین‌ها جایی ندارند. اما شاید به‌زودی نسل جدیدی از بالگردهای سریع دنیای هوانوردی را با تحولی تازه مواجه کند.

بیشتر بالگردهای امروزی در نهایت به سرعتی در حدود 250 یا در بهترین حالت 300 کیلومتر بر ساعت می‌رسند. سرعت نهایی بالگردها ارتباط مستقیمی به سرعت گردش ملخ اصلی آن‌ها دارد و این سرعت هم به زاویه خمیدگی ملخ‌ها محدود می‌شود. در این بین تنها پرنده‌های دورگه‌ای مثل تیلیت‌روترها هستند که با ترکیب ویژگی‌های بالگرد و هواپیما از خطوط قرمز محدودیت سرعت بالگردها گذشته‌اند.
دو شرکت آمریکایی سیکورسکی و اروپایی یوروکاپتر چندی است که در حال توسعه طرح‌های متفاوتی برای ساخت بالگردهایی سریع‌تر هستند، بالگردهایی که به‌طور خاص کاربردهای نظامی بسیاری دارند. هر دو بالگرد طراحی‌شده توسط یوروکاپتر و سیکورسکی از ترکیبی از ملخ‌های افقی بزرگ در کنار ملخ اصلی خود برای تامین نیروی پیشرانه اضافی استفاده می‌کنند که 50% به سرعت نهایی بالگرد می‌افزاید. البته هر دو طرح فعلا در مرحله طراحی و آزمایش پیش‌نمونه‌های خود به سر می‌برند و سال‌ها طول خواهد کشید که نمونه کاملی از چنین بالگردهایی ساخته شود.

ابداع این بالگردهای نوظهور اگرچه انقلاب بزرگی در دنیای بالگردها به‌نظر نمی‌رسد، اما در نوع خود گام‌هایی جدید برای ابداع ترکیب‌های بیشتری از بالگرد و هواپیما به شمار می‌آید، گام‌های تازه‌ای که در نهایت به توسعه نسل جدیدی از هواگردهای با قابلیت‌های بیشتر برای پاسخ‌گویی به نیاز های امروز دنیا منجر خواهد شد.

 

Sikorsky X2

سیکورسکی ایکس2 امروزه به عنوان سریع‌ترین بالگرد ساخته شده شناخته می‌شود. ایکس2 بالگرد کوچکی است که به جای یک ملخ اصلی از ترکیب دو ملخ اصلی استفاده می‌کند تا با گردش در خلاف جهت هم، گشتاور تولیدی یکدیگر را خنثی کنند. نیروی پیش‌رانش بالگرد علاوه بر ملخ‌های اصلی، توسط ملخ بزرگی که در انتهای بدنه جای گرفته نیز تامین می‌گردد. این ترکیب با افزایش سرعت X2 اجازه گردش‌های تندتر با زاویه کمتر و مانورهای پیچیده‌تر نسبت به دیگر بالگردهای متعارف را فراهم می‌سازد. پیش‌نمونه X2 توانست تا سرعت نهایی 462 کیلومتر بر ساعت پرواز کند. سیکورسکی در نظر دارد تا چند سال دیگر بر اساس بالگرد آزمایشی X2 نمونه رزمی سبکی موسوم به اس97 را برای ارتش ایالات متحده تولید کند.

 

Eurocopter X3

یوروکاپتر X3 برای نخستین بار در سپتامبر 2010 / شهریور 1389 به پرواز در آمد. این بالگرد نسبتا بزرگ با ترکیبی از خواص هواپیماها مثل بال و ملخ‌های افقی ساخته شده و همین موضوع هم سرعت بیشتر را برای آن به همراه آورده است. بدنه اصلی بالگرد در حقیقت نسخه اصلاح‌شده‌ای از بالگرد معروف EC155 یوروکاپتر مجهز به موتورهای توربوشفت و ملخی پنج پر است که نیروی برای اصلی بالگرد را برای شناور شدن در هوا تامین می‌کند. ملخ‌های افقی بالگرد هم که در نوک بال‌های به‌نسبت کوچک آن قرار گرفته‌اند، نیروی پیش‌رانش را تامین می‌کنند. این ملخ‌ها همچنین برای خنثی کردن گشتاور تولیدی ملخ اصلی با سرعت بیشتری می‌چرخند. سرعت نهایی این بالگرد 410 کیلومتر بر ساعت است و به گفته یوروکاپتر، نمونه کامل بالگرد که بر اساس تکنولوژی X3 ساخته خواهد شد، تا سال 2020 / 1399 پرواز خواهد کرد.

________________________________________________________________

منابع:

khabaronline.ir (محمدحسین جهان‌پناه)

newcoy.persianblog.ir

 

میراژ در ایران

$
0
0

«میراژ اف-1» جنگنده ای چند منظوره ساخت شرکت داسوی فرانسه است که نخستین نمونه آن در سال 1966 پرواز کرده و در 13 کشور جهان به کار گرفته شده و در برخی کشورها از جمله خود فرانسه همچنان در حال خدمت است.

این جنگنده پس از طرح های موفق و پرطرفدار میراژ-3 و 5 ساخته شد و پس از سوپر اتندارد دومین و آخرین طرح جنگنده در داسو بود که از بال دلتایی استفاده نمی کرد. اما این میراژ(به معنی سراب) نیز با اقبال خوبی روبه رو شده و بیش از 700 فروند آن ساخته شد. این در حالی بود که ناکامی بزرگ میراژ اف-1 در انتخاب نشدن به عنوان جنگنده سبک و چندمنظوره ناتو در رقابت با «اف-16» آمریکایی بازار بزرگی را از چنگ فرانسوی ها خارج کرده بود.

این جنگنده در نمونه های مختلف خود بین 7400 تا 7600 کیلوگرم جرم دارد(بدون سلاح و سوخت) طولی کمتر از 15.5 متر، دهانه بالی در حدود 8.4 تا 9.3 متر، بیشینه جرم 16200 کیلوگرم داشته و با موتور توربوجت آتار-9-کی خود به بیشترین سرعت 2.2 ماخ(2250 کیلومتر بر ساعت) در ارتفاع بالا دست می یابد. بیشینه برد نمونه های مختلف میراژ اف-1 در حدود 3300 و برد رزمی آنها کمتر از 1500 کیلومتر بدون سوختگیری هوایی گزارش شده است. البته میزان برد تابع عوامل مختلفی از جمله میزان سوخت و وزن محموله جنگی در حال حمل، سرعت و ارتفاع پروازی بوده و این اعداد مربوط به حالات معمول برای مقایسه هستند.

این جنگنده توانایی حمل 6300 کیلوگرم محموله را داشته و از دو جایگاه در نوک بال ها(برای موشک های کوتاه برد هوا به هوا)، دو جایگاه زیر هر بال و یکی هم زیر بدنه برای حمل این بار برخوردار است. بیشترین ارتفاع پروازی قابل دستیابی این هواپیما 20هزار متر عنوان شده است.

میراژ اف-1 از رادار «سیرانو-4» با برد حدود 100 کیلومتر استفاده کرده و تسلیحات هوابه هوای آن شامل موشک کوتاه برد حرارتی «مجیک» و انواع موشک میان برد «سوپر-530» است. کشورهای مختلفی به جز فرانسه دارای این هواپیما هستند از جمله یونان، آفریقای جنوبی، لیبی، اسپانیا، مراکش و اکوادر که همچنان از میراژ استفاده می کنند.

سابقه در عراق

هر چند سفارش میراژ از سوی عراق به قبل از جنگ تحمیلی بازمی گردد اما اولین سری 16 تایی از نمونه اف-1ئی-کیو که مختص عراق ساخته شده بود تا فروردین 1360 تحویل نیروی هوایی این کشور قرار نگرفت.

عراق به عنوان بزرگ ترین مشتری خارجی این جنگنده 126 فروند میراژ اف-1 در بیش از 6 نمونه که بهسازی هایی نسبت به نمونه قبلی داشتند تحویل گرفت. این هواپیما پس از ورود به نیروی هوایی عراق پیش از آنکه سهمی در نبردهای هوایی با همسایه پرقدرت شرقی کسب کند بیشتر نقش قربانی را در برابر «اف-14 تامکت» های نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بازی کرد،‌ نقشی که حتی با وجود ارتقاءهای متعدد، آراسته شدن به تسلیحات جدید و آموزش های کامل فنی و راهکنشی(تاکتیکی) توسط فرانسوی ها تا آخرین روزهای جنگ ادامه داشت. در واقع به جز آن درگیری معروف که میراژهای عراقی با جدیدترین نمونه موشک سوپر-530-اف موفق به سرنگونی دو تامکت ایرانی شدند پیروزی چشمگیر دیگری در برابر حریف مستقیم خود پیدا نکردند.

در مقابل تامکت های ایرانی چندین بار موفق به سرنگونی بیش از دو تا سه فروند میراژ در درگیری های هوایی در یک روز شدند؛ شاهکاری که تا آخرین روزهای دفاع مقدس و با وجود همه مشکلات تعمیرات و تسلیحات رقم می خورد.

اما سایر جنگنده های نهاجا از جمله انواع «اف-4 فانتوم» و خصوصاً «اف-5 تایگر» زخم های قابل توجهی از میراژها دریافت کردند و آمارهای منتشر شده نشان می دهد این جنگنده توانست برتری نسبی بر فانتوم و برتری محسوسی بر تایگر کسب کند. در مجموع همین آمارها نشان دهنده انهدام بیش از 20 تا 33 فروند میراژ در نبردهای هوایی با ایران است یعنی 16 تا 26 درصد دارایی عراق از این نوع جنگنده که تلفات بالایی است.


سوختگیری هوایی میراژ اف-1 در ارتفاع پائین


میراژهای عراقی البته در نبرهای هوا به سطح موفقیت های زیادی کسب کردند. اجرای عملیات بمباران سنگین، حملات ضربتی به عمق خاک ایران با سوختگیری جنگنده های میراژ از جنگنده میراژ دیگر حتی تا عمق بیش از 600 کیلومتری ایران و معروف تر از همه اجرای عملیات ضدکشتی با موشک های «اگزوست» در نبردهای دریایی و جنگ نفتکش ها از جمله سوابق عملیاتی این هواپیما در زمان حضور در عراق بوده است. هر چند که چندین فروند از آنها نیز در اثر آتش پدافند هوایی منهدم شدند.

یکی از عجیب و رازآلودترین عملیات های میراژ در زمان حضور در نیروی هوایی عراق حمله به ناو آمریکایی «استارک» با موشک اگزوست و از مسافت چند ده کیلومتری بود که منجر به آسیب دیدن شدید این کشتی رزمی شد در حالی که روابط عراقی ها با آمریکا در آن مقطع(1987) خوب بود و البته ناو آمریکایی هم نتواست در برابر هیچ یک از دو موشک شلیک شده واکنشی نشان دهد.


یک میراژ عراقی در حال شلیک موشک اگزوست


به گزارش مشرق، نکته جالب در مورد میراژهای غربی عراقی تلاش برای تجهیز این جنگنده بمب افکن موشک های هوا به سطح جدید شوروی سابق بود که در روزگار جنگ سرد و تفاوت فناروی های غربی و شرقی امری جدید بود هر چند که این تلاش ها به نتیجه قابل توجهی نرسید.


میراژ عراقی مجهز به موشک هوابه سطح روسی KH-29


ورود به ایران

پس از حمله عراق به کویت و اشغال این کشور کوچک و ائتلاف ناتو و کشورهای منطقه برای آزاد سازی این انبار نفت نیروی هوایی عراق با وجودِ داشتن 8 سال تجربه رزمی سنگین در جنگ تحمیلی قبلی خود یعنی حمله به ایران نتوانست به موفقیتی جز یک پیروزی هوایی در برابر هواپیماهای ائتلاف دست یابد و با از دست دادن برتری هوایی و بالا رفتن تلفات پرنده هایش راهکاری عجیب را برگزید و به جای هر حرکتی بیش از 100 فروند از هواپیماهای جنگی و تعدادی هواپیمای غیرنظامی را به سمت ایران پرواز داد تا از آتش دشمن مصون مانده و بعدها با فروکش کردن جنگ آنها را از ایران پس بگیرد.

این طرح عراقی ها اما با ممانعت ایران از پس دادن هواپیماها به بن بست برخورد و در اظهار نظرهای غیر رسمی دلیل اینکار در نظر گرفتن این مهاجران غیرقانونی اما بسیار ارزشمند به عنوان بخشی از غرامت جنگ تحمیلی 8 ساله در کشور عنوان شد. بنا بر اظهارات منابع خارجی حدود 24 فروند میراژ اف-1 در بین این هواپیماهای وجود داشته که 17 فروند نوع تک سرنشین و 7 فروند نوع دو نفره بوده است.


پرواز جمع سه فروند از میراژ های کشورمان


مهمان های ناخوانده عراقی پس از عبور از مرزهای غربی کشور، عمدتآً‌در پایگاه سوم شکاری همدان فرود آمدند و بعدها به نقاط دیگر منتقل شدند. میراژها نیز هر چند در چند پایگاه کشور حضور یافتند اما سرانجام در قالب یک اسکادران شکاری جدید در پایگاه هوایی مشهد مستقر شده و از آن پس با فراز و نشیب های فراوانی تا به امروز در حال خدمت بوده اند.

اتفاقی بزرگ؛ ارتقاء بدون دفترچه راهنما

این هواپیماها در حالی وارد ایران شدند که نه تنها هیچ کتاب راهنما و دفترچه فنی به همراه نداشتند بلکه شاید همه آنها فاقد جایگاه های حمل جنگ افزار بودند. بدیهی است که قطعات یدکی نیز برای این هواپیما موجود نبود و این در حالی بود که سطح فناوری های میراژ اجازه نمی داد از آن صرف نظر شود. بنابراین بار دیگر و برای چندمین بار پس از انقلاب متخصصان داخلی دست به کار بزرگی زده و برای عملیاتی کردن این هواپیما بدون مراجعه به کشور سازنده اقدام کردند.

در ابتدا خلبانان ماهر نهاجا حتی بدون برگزاری دوره آموزش از سوی خلبانان عراقی این هواپیماها را به پرواز در آورده و پس از استقرار در پایگاه مشخص شده برای این هواپیما رفته رفته متخصصان تعمیر و نگهداری نهاجا و صنایع هواپیمایی موفق به سرپا نگهداشتن این جنگنده برای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران شدند. هر چند که گاه و بیگاه مشکلات فنی گریبانگیر این پرنده شده و تعداد عملیاتی از این جنگنده در مواقعی بسیار کم می شد. حتی یک مورد سانحه نیز برای یکی از میراژهای دو نفره ایران در نزدیکی مشهد به وقوع پیوست که منجر به شهادت یکی از خلبانان آن شد.


نمونه دو نفره از میراژهای نهاجا


وقوع این دست مشکلات نیز باعث نشد تا این هواپیماها از رده خارج شوند بلکه تلاش برای فعال کردن تعداد بیشتری از آن به طور ثابت انجام شد بطوریکه هم اکنون تعدادی از این جنگنده در پایگاه دهم شکاری چابهار مستقر هستند که خبر پروازهای عملیاتی آنها در رزمایش های اخیر نیز منتشر شد.

از کم و کیف میزان آمادگی رادار این جنگنده ها اطلاعاتی ارائه نشده است اما با توجه به برد قابل توجه و مداوت پروازی بیش از دو ساعت که توسط این جنگنده قابل دستیابی است میراژهای نهاجا در شرق کشور فعالیت مناسبی داشته اند و پروازهای گشتی زیادی را به انجام رسانده اند. در عرصه دریا نیز چیره دستی این هواپیماها در زمان جنگ با ایران آشکار شده و در صورت آمادگی رادار و دسترسی به موشک اگزوست این ترکیب همچنان برای شناورهای دشمن پیام آور نابودی خواهد بود. با توجه به توان متخصصان داخلی در شناخت فناوری های خارجی و تسلط به آنها احتمال آمادگی سامانه های راداری این جنگنده قابل توجه است.


میراژ اف-1 مجهز به نوع اصلاح شده ای از موتور آر-دی-33

سایر دارندگان میراژ بهسازی های مختلفی را روی آن به انجام رسانده اند که هر چند به طور گسترده انجام نشد اما نشان داد این هواپیما بستر خوبی برای توسعه توانایی های خود دارد. از آن جمله تجهیز میراژهای آفریقای جنوبی به موتور «آر-دی-33» جنگنده «میگ-29» و یا موشک های کوتاه برد پیشرفته «آر-73آرچر» روسی. گفتنی است هر چند مصرف ویژه سوخت موتور روسی آر-دی-33 از موتور خود میراژ کمی بیشتر است اما 200 کیلوگرم جرم کمتر و 15 درصد رانش بیشتر آنقدر وسوسه انگیز بود تا با کمی تغییرات فنی این کار به انجام رسیده و به مرحله پرواز برسد و در خود روسیه هم به نمایش درآید.


میراژ اف-1 مجهز به موشک هوا به هوای آر-73


با توجه به اینکه توانایی میراژ در زمینه حمل وزن محموله تنها 13 درصد کمتر از فانتوم-ئی و برد آن بیشتر از این جنگنده کهنه کار آمریکایی است می توان انتظار داشت نهاجا تلاش کند تا میراژها به تسلیحات بومی مجهز شده و برای مأموریت های تعریف شده به کار گرفته شوند.

خصوصاً‌ با توجه به اینکه نهاجا در هماهنگ کردن تسلیحات شرقی موجود روی هواپیماهای غربی و برخی تجهیزات شرقی روی پرنده های غربی خود ید طولایی دارد. مثلآً یکی از گزینه های محتمل کاربری موشک کوتاه برد وبسیار کارآمد آر-73 توسط میراژ است همانطور که اخبار غیر رسمی حاکی از بکارگیری آن روی سایر هواپیماهای غربی نهاجار نیز دارد. حداقل نصب تسلیحات بومی مانند موشک های ضد کشتی دوربرد نور و قادر یا بمب های هدایت شونده قاصد روی این جنگنده ها دور واقعیت نیست.

این جنگنده هر چند با روشی غیرمعمول وارد ناوگان نهاجا شده اما با تلاشی امیدوارانه و برای غلبه بر تحریم ها نشان روشنی از عزم جدی نیروهای داخلی برای استفاده از ابزارهای موجود و بهسازی آنها برای نیازهای موجود داشته و تأیید دیگری بر توانایی های علمی و فنی داخلی است.

__________________________________________________________________

منبع: mashreghnews.ir

آشنایی با بمبهای هدایت شونده لیزری

$
0
0

در جنگ جهانى دوم براى انهدام هدفى به اندازه آشیانه هواپیما لازم بود دهها بمب سبک شلیک شود. اما امروزه مى توان همین کار را با استفاده از یک بمب هدایت شونده لیزرى مانند GBU12 از یک جنگنده F-16 انجام داد.

تاکنون دو نوع بمب هوشمند وارد میدان نبرد شده اند که عبارتند از:

  • بمب هاى هدایت شونده TV/IR (چشمی/ تلویزیونی)
  • بمب هاى هدایت شونده لیزرى

 
پیشرفت و توسعه ی چشمگیرى که در زمینه ی جنگ افزارهاى هدایت شونده لیزرى صورت گرفته، باعث پیشرفت و ارتقاى دقت سلاح هاى هدایت از راه دور شده است. بمب هاى هدایت شونده لیزرى یا LGB ها (Laser Guided Bombs) از قابلیت تحرک بالایى برخوردارند و سلاح هایى هستند که به صورت سقوط آزاد فرود مى آیند و براى این منظور به هیچ گونه ارتباط الکترونیکى درونى هواپیما احتیاج ندارند.

این سلاح ها داراى یک سیستم داخلى هدایت نیمه فعال هستند که انرژى لیزر را آشکار کرده و جنگ افزار را به سمت هدفى که توسط یک منبع لیزر خارجى روشن شده رهگیرى مى کند. به طور مثال در جنگ 1991 خلیج فارس، ابتدا هواپیمایى که لیدر نام داشت اهداف مورد نظر را با لیزر شناسایى و علامت گذارى مى کرد و سپس هواپیماهاى بمب افکن F-117 و F-14D توسط بمب هاى لیزرى، اهداف علامت گذارى شده را تخریب مى کردند. این سیستم حتى مى تواند از یک منبع مستقر در روى زمین نیز فرمان بگیرد.

عملیات توفان صحرا:  F-117 در حال پرتاب GBU12


 

F-14D در حال پرتاب بمب هدایت لیزری GBU24

 

 

بمب GBU24 در زیر بال F-16


مسیر پرواز LGBها به سه مرحله تقسیم مى شود:

  • هدایت پرتاب
  • هدایت پرواز
  • هدایت نهایى

در خلال مرحله پرتاب، سلاح به مسیر غیرهدایتى که همان مسیر پرواز جنگنده مادر در لحظه آزادسازى است همچنان ادامه مى دهد و همپاى جنگنده حرکت مى کند.
در این مرحله، وضعیت پروازى جنگنده نیز حائز اهمیت است، چرا که قابلیت عملیاتى شدن جنگ افزار LGB به سرعت جنگنده در زمان هدایت نهایى بستگى دارد. بنابراین در خلال مرحله پرتاب، سرعت هوا مى تواند میزان قدرت عملیاتى شدن جنگ افزار را تحت الشعاع خود قرار دهد. همزمان با عمل هدف یابى، مرحله گذر نیز آغاز مى شود. طى این مرحله، سلاح سعى مى کند که بردار سرعت خود را با راستاى خط دید هدف میزان نماید.

یک فروند بمب هدایت شونده GBU12 پرتاب شده از F-14D

 

انتقال بمب هوشمند برای نصب بر روی جنگنده


حین مرحله نهایى، بمب هوشمند لیزرى تلاش مى کند که هر لحظه بردار سرعتش را موافق و همسوى خط دید قرار دهد. در لحظه اى که این تطبیق رخ مى دهد، انرژى لیزر بازتابش شده روى آشکارسازها، متمرکز مى شود و به سنسورهای آیرودینامیکى فرمان مى دهد که مسیر را تعقیب کنند تا موجب شوند سلاح به صورت یک جسم سنگین با نیروى وزنش به سمت هدف حرکت و با آن برخورد کند.

نمایش دهنده هاى هدف در اصل، تابشگرهاى نیمه فعالى هستند که براى قفل شدن روى هدف به کار مى روند. گیرنده هاى بمب هدایت شونده لیزرى از آرایه اى از فوتودیودها (نیمه هادىهایى که با دریافت نور فعال مى شوند) استفاده مى کنند تا پیام هاى مکانى هدف را پیدا کنند. این پیام ها به حرکت هاى سطحى برگردانده مى شوند تا سلاح را درست به سمت هدف سوق دهند. یک آشکارساز هوابرد مى تواند از طریق میدان دید وسیعى که در اختیار دارد اطلاعات مربوط به هدایت را در اختیار خلبان قرار دهد و آن را مستقیما روى هدف متمرکز کند و سرانجام به جنگ افزار مربوطه که در اختیار دارد، یک هدف نقطه اى را نشان دهد.
پس از این مرحله، موشک یا بمب هوشمند لیزرى مى تواند در زمانى شلیک شود که خلبان از قفل بودن آشکارساز روى هدف اطمینان داشته و سلسله مراتب مربوط به باز شدن محفظه جنگ افزار به نحو قابل قبولى انجام شده باشد. در هر یک از این مراحل خلبان هرگز هدف واقعى را نمى بیند و فقط نقطه اى را مشاهده مى کند که به وسیله لیزر، نشانگر موقعیت هدف است. سامانه هاى تجسسى و نمایش دهنده لیزرى از یک روش رمزگذارى پالسى استفاده مى کنند تا مطمئن شوند که یک پویشگر و یک نمایش دهنده ویژه در یک حالت هماهنگ با یکدیگر در حال کارند. هم رمز کردن این دو مجموعه باعث مى شود سامانه پویشگر تنها روى هدفى که دستگاه نمایش دهنده معلوم مى کند قفل شود.
رمزگذارى پالسى بر پایه فرکانس تکرار پالس (PRF) صورت مى گیرد. رمز مى تواند بسته به تجهیزات لیزرى که در اختیار است، سه یا چهار رقمى انتخاب شود. رمزگذارى به جنگنده یا هر وسیله جنگى هوایى این امکان را مى دهد که به طور همزمان یک هدف چندگانه و پیچیده را هدف قرار دهد ضمن آنکه از عملیات ضدالکترونیک دشمن مصون بماند.
در این حالت جنگ افزارهاى هدایت شونده لیزرى روى رمزهاى مختلف متمرکز مى شوند. این روش تا زمانى از اطمینان بالایى برخوردار است که چندین هدف با موقعیت برتر نسبت به نیروهاى خودى ضرورتا بمباران شوند.

این روش همواره با هدایت واحدهاى پشتیبان مى تواند به صورت همزمان طراحى و نمایش داده شود و آخرین وضعیت آن اعلام شود. سامانه هاى لیزرى هدایت آتش عبارتند از: مسافت سنج هاى لیزرى (LRF) و نمایشگرهاى لیزرى. این سامانه هاى لیزرى مى توانند براى انسان بسیار خطرناک تر از سامانه هاى آموزشى نظیر MILES و سامانه هاى شبیه ساز لیزرى باشند که براى دفاع در درگیرى هاى هوا به زمین استفاده مى شود.

در نتیجه لیزرهاى هدایت آتش نیاز به سنجش دارند تا در نتیجه نگاه مستقیم به پالس ها و پرتوهاى آن به عوارض دائمى همچون کورى منجر نشود. LGB یا بمب هاى هوشمند لیزرى نوشداروى تمام داستان ها و اهداف جنگى نیستند؛ بلکه به گونه اى پیشرفت کرده اند که بازیگر انواع دیگرى از جنگ افزارهاى سقوط آزاد هستند که در زاغه هاى مخفى نگهدارى مى شوند.

شمایی از یک بمب هوشمند

در یک دید وسیع تر، LGB ها در هدف قرار دادن مخفیگاه ها در وضعیتى با ارتفاع متوسط از قدرت اجرایى فوق العاده اى برخوردارند، قدرت مخفى شدن سریع و اغراق آمیز باعث افزایش قدرت تحرک و قابلیت پروازى LGB شده است. معمولاً شلیک در ارتفاع میانى، مشکلات یافتن هدف را کاهش مى دهد و به سایت هاى طراحى هوایى یا زمینى اجازه مى دهد که به راحتى آن را رهگیرى کنند. اگر سامانه هدایت لیزرى زودتر از موعد روشن شود یا برعکس به موقع روشن نشود، ممکن است LGB هدف را گم کند و به آن اصابت نکند.
طى عملیات، به محض روشن شدن انرژى لیزرى،LGB  آن را مشاهده و در همان زمان اقدام به شلیک از هواپیما یا هر وسیله حامل دیگرى مى کند و چون این عمل زودتر از موعد مناسب صورت گرفته، لذا بمب یا هدف را گم مى کند و به آن اصابت نمى کند و یا این که بخشى از آن را ویران مى سازد. براى رفع این مشکل، نمایشگر لیزرى باید در زمانى روشن شود که بمب به سمت هدف روانه شده و قصد ویران کردن آن را دارد. خلبان به طور یقین مى داند که زمان مناسب براى روشن کردن سامانه لیزر چه وقت است. شگردهاى پروازى تهاجمى - تدافعى که از LGBهاى نوین امروزى بهره مى گیرند به خوبى کمترین مدت زمان مورد نیاز براى نمایش هدف را اعلام مى کنند تا سلاح تا رسیدن به هدف و ویران کردن آن هدایت شود. دود، گردوغبار و نخاله هاى معلق در هوا مى تواند روى کارکرد سلاح هاى هدایت شونده لیزرى اثر سوء داشته باشند.

تست سنسورهای LGB توسط پرسنل زمینی


تفرق ناشى از بازتابش نور لیزر به وسیله ذرات دود مى تواند هدف هاى اشتباه را نمایش دهد. باران، برف، مه و ابرهاى رقیق نیز مى توانند استفاده موثر از سلاح هاى هدایت شونده لیزرى را تحت تاثیر قرار دهند. شتاب و تهور بیش از حد خلبان نیز مى تواند کاربرد نمایشگرهاى لیزرى را محدود سازد؛ زیرا خط دید را تحت تاثیر قرار مى دهد. برفى که زمین را مى پوشاند، نیز مى تواند روى دقت سلاح هدایت لیزرى تاثیر منفى داشته باشد. مه و ابرهاى رقیق میدان دید کاوشگر سلاح هدایت شونده لیزرى را سد مى کنند و مى توانند باعث کاهش زمان هدایت آن شوند. در واقع این کاهش میدان دید، احتمال برخورد سلاح به هدف را نیز پایین مى آورد.

 

فناورى LGBها متشکل از سه نسل است که هر یک از آنها به نوعى حاصل تحول یا اصلاح سازوکار هدایت هستند. نسل اول عبارت است از گروهى از بمب هاى هدایت شونده لیزرى با بال هاى ثابت، نسل دوم با بال هاى جمع شونده و نسل سوم نمایشگرهاى نیروى هوایى براى بمب هاى هدایت شونده لیزرى کلاس هزار و دو هزار پوندى هستند. واحد هدایت کننده لیزرى به بخش جلویى بمب و یک بال در قسمت عقب آن متصل شده است. هر سه نسل با نمایشگرهاى رایج در ارتش، نیروى هوایى، نیروى دریایى و زیردریایى سازگارى دارند. نسل دوم و سوم داراى برنامه گزینشى رمز پیش از پرواز هستند.
عموماً نسل سوم LGBها را بمب هدایت شونده لیزرى سطح پائین مى نامند. زیرا این بمب به نحوى طراحى شده است که تحت شرایط نقطه اوج نسبتاً پایین، براى ارتفاع کم و برد زیاد مورد استفاده قرار گیرد.

طى عملیات توفان صحرا، بیشترین استفاده از بمب هاى هدایت شونده لیزرى و شلیک آنها به سمت اهداف مهم و اصلى به عمل آمد و توانمندى جنگ افزارهاى نیروى دریایى ایالات متحده براى هدایت LGBها کاملاً مفید و مقرون به صرفه بود، تا آنجا که یکصد و بیست A-E6 حدود ۵ درصد از تمام توان LGB ایالات متحده را در نخستین روز از عملیات طوفان صحرا به صف و روانه منطقه عملیاتى کردند.

بمب افکن A-6E

بعضى از سامانه هاى حسگر لیزرى در شرایط نامساعد جوى نظیر باد مخالف، باران، مه و حتى رطوبت دچار افت کارایى شدند. نمایشگرهاى LGB ، بمب را به دقت به سمت هدف هدایت و آن را با یک جرقه منفجر مى کنند. در واقع هر یک بمب به خوبى مى تواند روى یک هدف مستقل و بزرگ تاثیرگذار باشد و مسئولیتش را به نحو احسن و بسیار دقیق انجام دهد.

 

مشخصات بمب GBU24

 

ماموریت: پشتیبانی هوایی نزدیک، مقابله ی هوایی دقیق با ادوات زمینی، حمله ضد شناورهای دریایی
اهداف: ادوات زمینی متحرک، ادوات ثابت کوچک و بزرگ
محل خدمت: نیروهای دریایی و هوایی
وضعیت: عملیاتی (در سرویس)
اولین نمونه قابل استفاده: 1983
روش هدایت پذیری: لیزری
برد: حدود 10 ناتیکال مایل
هزینه بهسازی: نامعلوم (سند محرمانه نیروی دریایی)
کل هزینه تولید: 138 / 729 میلیون دلار
کل هزینه تمام شده: نامعلوم
هزینه احداث هر واحد تولید کننده بمب ها:  55 میلیون دلار
هزینه تجهیز هر یگان رزمی: نامعلوم
تعداد تحویل شده به نیروهای رزمی: 13114 فروند

استفاده کننده ها:
جنگنده های: A-6E و A-10 و F-14D و F-15 (تمامی مدلها) و F/A-18 (تمامی مدلها) و F-111
(احتمالا به دلیل سنگینی و حجیم بودن نوع GBU24، این بمب در اف117 مورد استفاده قرار نمی گرفته است، زیرا اف117 مهمات خود را در درون محفظه های مخفی نگهداری می کرد و حجیم بودن این بمب، مانعی برای نصب آن بر روی اف117 بود)

_______________________________________________________________

منبع: military.blogfa.com


روایتی مهیج از نخستین واحد کماندویی غواص در جهان

$
0
0

در این مقاله بر آنیم تا شما را با نخستین یکان کماندویی غواص حرفه ای در جهان آشنا کنیم: کماندوهای از جان گذشته ایتالیایی که در قالب واحدی با نام دسیما ماس (به ایتالیایی لا دسیما) سازمان یافته بودند. مردان قورباغه ای دسیما ماس نه تنها دشمنی مهلک برای شناورها بودند، بلکه با تیزهوشی از پس ماموریتهای مختلف برمی آمدند.

دسیما فلوتیگلیا ماس (Decima Flottiglia MAS)که با نام Xª MAS نیز شناخته می شد، پیشگام واحدهای کماندویی غواص نوین در جهان به شمار می رفت که بعدها تجربیات آنها مورد استفاده ارتشهای آمریکا و بریتانیا نیز قرار گرفت. کماندوهای دسیما در طی جنگ جهانی دوم، 72190 تن از کشتی های جنگی متفقین و 130572 تن از کشتی های باری و تجاری آنها را به قعر دریا فرستادند. آنها در عین گمنامی، افتخارات زیادی کسب کردند، به گونه ای که چندین نبردناو و رزمناو سنگین نیز در لیست بلندبالای قربانیان آنها به چشم می خورد.

پیشینه تاریخی

در روز اول نوامبر 1918 و در گیرودار جنگ اول جهانی، دو نفر از اعضای نیروی دریایی سلطنتی ایتالیا به نامهای رافائلو پاوئولوچی و رافائله روستّی، یک اژدر را -مانند یک قایق- تا بندر پولا هدایت کردند و نبردناو اتریشی اس ام اس ویربیوس یونیتیز و کشتی باری وین را با استفاده از مینهای چسبنده غرق کردند. آنها دارای وسایل غواصی نبودند و ناچار بودند تا برای نفس کشیدن، سر خود را بالای آب نگه دارند. بدین سان، اژدر آنها شناسایی شد و خودشان اسیرشدند.

خاستگاه

در دهه 20، ماهیگیری ورزشی با استفاده از نیزه در سواحل ایتالیا و فرانسه رواج یافت و سبب توسعه ابزار غواصی مدرن مانند ماسک غواصی شد. در دهه 30، یک ایتالیایی ناشناس از کپسول اکسیژن برای تنفس در زیر آب استفاده کرد و اندک اندک غواصی با استفاده از وسایل تنفسی در بین ایتالیایی ها گسترش یافت.

اندکی بعد، این روش جدید غواصی مورد توجه فرماندهان نیروی دریایی ایتالیا قرارگرفت. آنها اولین واحد نیروی مخصوص غواص را پایه گذاری کردند. این واحد بعدها توسط آمریکایی ها و بریتانیای ها مورد تقلید قرارگرفت.

در اکتبر1935، 2 افسر جزء یک طرح انقلابی از سلاحی جدید را ارائه کردند که بعدها به عنوان اژدرانسانی معروف شد. نیروی دریایی ایتالیا از قدرت این سلاح جدید هیجان زده شد و 3 ماه بعد دستور داد تا آن را در جزیره لاسپیتزا آزمایش کنند.

شاهزاده جونیو والریو بورگزه (Junio Valerio Borghese) که به  "شاهزاده تاریکی" معروف بود، اولین واحد کماندوی غواص یا "ماس" را در سال 1938 تشکیل داد. این واحد حاصل  تحقیقات و تلاشهای دو نفر بود: سرگرد تزئو تزئی و سرگرد الیوس توسکی از نیروی دریایی سلطنتی ایتالیا. آنها توانستند اندیشه های پائولوچی و روستّی را زنده کنند.

 

جونیو والریو بورگزه -معروف به "شاهزاده تاریکی"- موسس اولین واحد کماندوی غواص

 

یک مرد قورباغه ای ایتالیایی

در سال1940، سرفرماندهی نیروی دریایی، واحد اول ماس را تحت فرمان ارنستو فورزا و با نام واحد دهم ماس یا "ماس دسیما" تجدید سازماندهی کرد. ایتالیا به صورت مخفیانه به ساخت اژدرهای انسانی پرداخته بود و تصمیم داشت تا آن را در جنگ آینده چونان برگی برنده بکارگیرد. مردان قورباغه ای تمرین با اژدرهای انسانی را آغازکردند. در ادامه این توسعه، فورزا در آکادامی نیروی دریایی ایتالیا -در بندر کوچک سان لئوپولد- یک مدرسه آموزش غواصی تاسیس کرد.

تمام پرسنل نیروهای مسلح ایتالیا که تجربه غواصی داشتند به این مدرسه فرستاده شدند اما تنها تعداد محدودی از آنها برای هدایت سلاح جدید انتخاب شدند. واحد جدید شامل دو واحد کوچکتر بود؛ یک واحد متخصص در عملیات غواصی بود و دیگری متخصص استفاده از اژدرهای انسانی. سرگرد تزئو تزئی برای هر کدام وسایل مخصوصشان را توسعه داده بود.


نشان Xª MAS

 

 اژدر انسانی

اژدر انسانی یک سلاح سری ایتالیایی بود که بعدها توسط بریتانیایی ها نیز مورداستفاده عملیاتی قرارگرفت. این اژدرها برای حمله به کشتی های دشمن که در بنادر لنگر انداخته بودند بکارگرفته می شد.

این اژدرها به موتورهای الکتریکی مجهز بودند و توسط 2 نفر خدمه که لباس غواصی پوشیده بودند هدایت می شدند. آنها اژدر را با سرعتی کم به سمت کشتی دشمن هدایت می کردند و پس از رسیدن به آن، توسط مینهای چسبنده کشتی را منفجر می کردند. پس از چسباندن مین، خدمه باید سعی می کردند که هرچه سریعتر با اژدر خود از مهلکه بگریزند.

نحوه عملیات با اژدر انسانی

در هنگام عملیات، اژدرانسانی توسط یک کشتی دیگر (معمولا زیردریایی) تا نزدیکی هدف حمل می شد. بیشتر حملات در طول شب و زمانی که ماه در آسمان نبود انجام می گرفت تا مخاطرات به حداقل برسند.

پس از حملات موفقیت آمیز ایتالیایی ها در مدیترانه و کشف چگونگی انجام آنها، بریتانیایی ها هم به استفاده از اژدرهای انسانی روی آوردند. این اژدرها را ایتالیایی ها "خوک" و بریتانیایی ها "ارابه" می نامیدند. کمی بعد و در طی جنگ جهانی دوم، آلمان، روسیه و ژاپن هم به ساختن نمونه هایی از این سلاح روی آوردند.

اژدرانسانی معمولا توسط خدمه ای که در صندلی جلو نشسته است هدایت می شود. اژدرهای قدیمی برای ناوبری تنها مجهز به قطبنما بودند اما اژدرهای امروزی را به وسایل مدرن هدایت مانند جی پی اس، سونار و وسایل ارتباطی مجهز کرده اند.

پوستر سربازگیری از بین بانوان برای خدمات جانبی دسیماماس  


 آغاز درگیریها

در روز دهم ژوئن1940، هنگامی که رژیم فاشیست ایتالیا وارد جنگ جهانی دوم شد واحد دهم ماس نیز فعالیتهای نظامی خود را آغازکرد.

تاریخچه عملیاتی دسیما ماس

سال1940

·    10ژوئن؛ موسیلینی به بریتانیا اعلام جنگ داد.

·   21 آگوست؛ زیردریایی ایتالیایی ایریده برای حمله به جبل الطارق بندر لاسپیتزا را ترک کرد. در خلیج بومبا -در ساحل لیبی- این زیردریایی 4 فروند اژدر انسانی را سوارکرد. هواپیماهای ناوهواپیمابر اچ ام اس ایگل زیردریایی را تعقیب کرده و غرق کردند. این، اولین تلفات جنگی واحد دسیما ماس بود.

·   21 سپتامبر؛ زیردریایی گوندار در حالیکه 3 فروند اژدر انسانی و 8 خدمه آنها را حمل می کرد از لاسپیتزا خارج شد. در 28 سپتامبر، گوندار به اسکندریه رسید اما توسط کشتی ها جنگی بریتانیا کشف شد و در اثر حمله آنها غرق شد. خدمه آن تسلیم شدند.

·   24 سپتامبر؛ زیردریایی شیره بندر لاسپیتزا را به همراه 3 اژدر انسانی و 8 نفر خدمه آنها ترک کرد. در روز 29 سپتامبر، در نزدیکی جبل الطارق به زیردریایی دستور بازگشت به لامادالنا داده شد چراکه ناوگان بریتانیا بندر را ترک کرده بودند.

·   21اکتبر؛ دوباره شیره به جبل الطارق اعزام شد. این بار، اژدرهای انسانی وارد بندرگاه شدند اما نتوانستند هیچ کشتی را منفجر کنند. 2 نفر از خدمه آنها اسیر شدند و 6 نفر دیگر به اسپانیا فرارکردند و به ایتالیا بازگردانده شدند.

1941

·   25مارس؛ ناوشکنهای کرسپی و سلا بندر لروس را در شب هنگام ترک کردند. هر کدام از آنها 3 قایق موتوری کوچک حمل می کردند و در هر قایق 300کیلوگرم تی ان تی وجود داشت. قایقها را در 10 مایلی ساحل جزیره کرت پیاده کردند. در خلیج سودا، چند ناو و کشتی کمکی نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا لنگر انداخته بودند. قایقها در مسیر طعمه های بی حرکت و از همه جا بی خبر قرارگرفتند و راننده ها پس از تثبیت جهت قایق، از آنها بیرون پریدند. پس از برخورد، قایقها منفجر شدند. 2 قایق به رزمناو یورک برخورد کردند و منفجر شدند. موتورخانه و انبار مهمات یورک آسیب دیدند و یورک بعدها توسط پرسنلش غرق شد. یک نفتکش نروژی نیز آسیب دید و در حال یدک شدن به بندر اسکندریه غرق شد. بقیه قایقها به هدف اصابت نکردند. ایتالیایی های متهور اسیر شدند.

  

بازدید گروهی از ملوانهای ایتالیایی ناوشکن سیریو از اچ ام اس یورک به گل نشسته

·   25می؛ شیره بندر لاسپیتزارا به همراه 3 فروند اژدرانسانی ترک کرد. در اسپانیا زیردریایی، 6 خدمه آنها را به صورت پنهانی سوارکرد. در جبل الطارق آنها هیچ کشتی را پیدا نکردند که مورد هجوم قراردهند و سعی کردند که یک کشتی را غرق کنند اما موفق نشدند. خدمه دسیما از طریق اسپانیا به ایتالیا بازگشتند.

·   26جولای؛ 2فروند اژدر انسانی و 10 قایق کوچک برای حمله به والتا -در جزیره مالت- به همراه مواد منفجره ایتالیا را ترک کردند. آنها نتوانستند هیچ کشتی را غرق کنند چراکه زیر آتش شدید توپخانه ساحلی و هواپیماهای بریتانیا قرارگرفتند. 15 نفر از افراد واحد کشته و 18 نفردیگر اسیر شدند.

·   27جولای؛ در سپیده دم سرگرد تزئی -هنگامی که با اژدر خود به یک شاه تیر در ورودی آبهای بندر برخوردکرد- کشته شد. 6فروند قایق سریع السیر، 2 فروند اژدرانسانی و 2 قایق دسیما از بین رفتند. این فاجعه دسیما را وادارکرد تا ارزیابی جدیدی از روشهای خود بکند. یکی از قایقها به دست بریتانیایی ها افتاد و پس از جنگ در موزه والتا به نمایش گذاشته شد.


سرگرد تزئو تزئی از بنیانگذاران دسیما ماس

·   10 سپتامبر؛ شیره به همراه 3 فروند اژدرانسانی از لاسپیتزا به راه افتاد و 6 خدمه اژدرها را به صورت مخفیانه در اسپانیا سوارکرد. در جبل الطارق اژدرهای انسانی توانستند 3 فروند کشتی را غرق کنند و خدمه اژدرها تا اسپانیا شنا کردند و -جز 2نفر از آنها- به ایتالیا بازگشتند. این دو نفر احتمالا در اثر انفجار خرج انفجاری کشته شدند.

·   3دسامبر، شیره با 3فروند اژدرانسانی لاسپیتزا را ترک کرد. در جزیره لروس به صورت مخفیانه 6 خدمه آنها را سوارکردند که لویجی دوراند دلاپنه معروف در میان آنها بود. در 19 دسامبر، زیردریایی به اسکندریه رسید و اژدرهای انسانی خود را در فاصله 10 مایلی بندر رها کرد. دلاپنه فرماندهی گروه را برعهده داشت. آنها زمانی که بریتانیایی ها نرده های محافظ بندر را برای عبور 3 فروند ناوشکن خود گشودند وارد بندرگاه شدند. پس از نصب خرجهای انفجاری، افراد گروه به روی آب آمدند و دستگیر شدند. آنها از پاسخ دادن به سوالات بریتانیایی ها سرباززدند. دلاپنه متوجه شد که آنها را در بالای قسمتی از اچ ام اس والیانت که بمبگذاری شده بود نگه داشته اند. 15 دقیقه قبل از انفجار، او درخواست کرد که با ناخدای کشتی ملاقات کند تا نزدیک بودن انفجار را گوشزد کند اما از دادن هر اطلاعات دیگری خودداری کرد. یک فروند تانکر و نبردناوهای والیانت و کویین الیزابت در این عملیات غرق شدند.

1942

·   29 آوریل؛ زیردریایی آمبرا به همراه 3 فروند اژدرانسانی، لاسپیتزا را ترک کرد. در جزیره لروس ،6 خدمه اژدرها به صورت مخفیانه سوار زیردریایی شدند. در روز 14 می، زیردریایی به اسکندریه رسید. آمبرا شناسایی شد و نتوانست به کشتی ها حمله کند. تمام خدمه اژدرهای انسانی دستگیرشدند.

·   جولای؛ مردان قورباغه ای ایتالیا یک پایگاه مخفی در نزدیکی جبل الطارق برپاکردند. این پایگاه در حقیقت یک ویلا بود که صاحب آن یک افسر ایتالیایی بود که با یک زن اسپانیایی ازدواج کرده بود. حمله از این پایگاه، سخت و پرهزینه بود و به همین دلیل آنها از یک کشتی باری -که در طرف دیگر ساحل جبل الطارق به گل نشسته بود- استفاده کردند. این کشتی ایتالیایی اولترّا نام داشت و پایگاه مردان دسیما شد. تمام تجهیزات به صورت پنهانی از اسپانیا وارد کشتی شدند. حملات چندی توسط این پایگاه انجام گرفت.

 

 

کشتی اولترّا، اسب تروای جنگ جهانی دوم

 

 

 در مخفی که در زیر اولترّا ساخته شده بود

·   3جولای؛ 12 غواص ایتالیایی از پایگاه اولترّا تا جبل الطارق شناکردند و پس از غرق 4 فروندکشتی به سلامت به پایگاه خود بازگشتند.
·   29 آگوست؛ ناوشکن اچ ام اس اریگ توسط یک اژدر انسانی که به اژدر جنگی مسلح شده بود مورد اصابت قرارگرفت و 6 نفر از خدمه آن کشته شدند. اریگ به اسکندریه یدک شد ولی دیگر قابل استفاده نبود و پس از جنگ اوراق شد.

·   4دسامبر؛ آمبرا برای حمله به الجزیره به همراه 2 اژدر انسانی و مردان قورباغه ای به راه افتاد. 10 نفر غواص به همراه اژدرهای انسانی به راه افتادند اما به دلیل فاصله زیاد نتوانستند به بندر برسند. آنها به کشتی های خارج از بندر حمله کردند. 2 فروندکشتی غرق شد و 2 فروند دیگر آسیب دیدند.

·   17دسامبر؛ 3 اژدر انسانی به همراه 6خدمه خود پایگاه اولترّا را برای حمله به 3 فروند نبردناو بریتانیایی در جبل الطارق ترک کردند. یک قایق نگهبان بریتانیایی توانست با مواد منفجره یکی از اژدرها را غرق کند. یک قایق دیگر بریتانیایی به اژدر دیگر شلیک کرد و خدمه آن تسلیم شدند. اژدر دیگر با یک خدمه به پایگاه بازگشت.

1943

·   8می؛ 3 اژدرهای انسانی در هوای نامساعد از اولترّا به مقصد جبل الطارق به راه افتادند. آنها پس از غرق کردن 3 فروند کشتی بریتانیایی به سلامت به پایگاهشان بازگشتند.


تصویر9:یک فروند تانکر نروژی که توسط اژدرهای انسانی پایگاه الترا در آگوست سال1943 غرق شد.

کماندوهای دسیما ماس در حال تنظیم ساعت

 

·        25جولای؛ پیترو بادوگلیو به جای موسیلنی رئیس دولت ایتالیا شد و موسیلینی به دستور پادشاه ایتالیا بازداشت شد.

·        جولای1943؛ بعضی منابع ادعا می کنند که کشتی کایتونا در ساحل ترکیه توسط دسیما غرق شد.

·   3آگوست؛ 3 فروند اژدر انسانی اولترّا را برای حمله به جبل الطارق ترک کردند. آنها پس از غرق کردن 3 فروند کشتی به اولترّا بازگشتند. یکی از پرسنل گروه حمله کننده اسیرشد.

·        آگوست؛ بعضی از منابع ادعا می کنند که کشتی باری نروژی فرنپلانت در ترکیه توسط دسیما منفجر شد.

·   8سپتامبر؛ ایتالیا به متفقین تسلیم شد. اولترّا به جبل الطارق یدک کشیده شد و بریتانیایی ها فهمیدند که چه اتفاقاتی در آن افتاده است.

·        سپتامبر؛ در طی محاصره لنینگراد یک گروه از کماندوهای غواص روسیه وارد پایگاه دریایی آلمانها در استرلنا -در نزدیکی لنینگراد- شدند و قایقهای رزمی دسیما را در آنجا منفجر کردند.

·   2اکتبر؛ یک اژدر انسانی بزرگ که 4 نفر خدمه داشت برای حمله به جبل الطارق به راه افتاد اما زمانی به آنجا رسید که ایتالیا تسلیم شده بود. حمله لغوشد.

·   اکتبر یا نوامبر؛ غواصان بریتانیایی به بریندیسی در ایتالیا رفتند و با غواصان ایتالیایی که به متفقین تسلیم شده بودند و آنها که قبلا اسیر شده بودند یک واحد غواصی تشکیل دادند.

پس از تسلیم ایتالیا

 تعدادی از پرسنل ماس که در قسمتهای اشغال شده توسط آلمانها بودند به نیروهای جمهوری سوسیالیستی ایتالیا تحت فرمان شاهزاده بورگزه پیوستند و به نفع متحدین به جنگ ادامه دادند. دسیما با نیروهای مسلح آلمان مذاکره کرد و به توافق رسیدند که دسیما خودمختاری وسیعی داشته باشد. قرار شد که دسیما زیر پرچم ایتالیا ولی تحت کنترل آلمانها بجنگند. بورگزه به عنوان فرمانده واحد شناخته می شد.

ایدئولوژی

هسته اصلی ایدئولوژی دسیما، "شرافت" در دفاع از ایتالیا در برابر "خیانت تسلیم به متفقین" بود. از دیگر عقاید آنها می توان به عقاید ضدسامی -دراثر نفوذ عقاید نازیها- و دفاع از تمامیت ارضی ایتالیا در برابر متفقین اشاره کرد. طعنه آمیز آنکه، آلمان نازی قبلا قسمتهایی از شمال شرقی ایتالیا را جداکرده بود و آن سرزمینها را تحت نام تپه های آلپی و کناره های دریای آدریاتیک به سرزمینهای رایش ملحق کرده بود.

رابطه با جمهوری سوسیالیستی ایتالیا

رابطه با جمهوری ایتالیا چندان آسان نبود. در 14 ژانویه1944، موسیلینی سعی کرد بورگزه را بازداشت کند تا بتواند کنترل کامل دسیما را بدست گیرد. فرمان بازداشت با خوش شانسی به فرماندهی دسیما رسید. آلمانها به حل مسئله کمک کردند چرا که آلمان به تجهیزات و تجربه دسیما در دریای آدریاتیک احتیاج داشت.

واگذاری

آلمانها از افراد دسیما بیشتر برای جنگ با پارتیزانها استفاده می کردند تا در دریا. دسیما به دلیل جنایات جنگی بیشماری -که افرادش در برابر پارتیزانها و مردم غیرنظامی انجام دادند- بدنام شد. آنها در درنده خویی کاملا شبیه اس اس های نازی بودند. معمولا جنایات آنها در روستاها -که پارتیزانها قویتر بودند- انجام می گرفت.

هنگامی که جنگ در ایتالیا به پایان خود نزدیک شد، دسیما سرفرماندهی خود را به پیدمونت منتقل کرد و سعی کرد تا خود را با فعالیت در بازار سیاه تامین مالی کند. در 26 آوریل 1945و در شهر میلان، بورگزه نهایتا دسیماماس را منحل کرد. او سعی کرد تا به رم فرارکند. بورگزه از کمک سرویس اطلاعاتی آمریکا برخوردار شد و توسط آمریکایی ها بازداشت و حفاظت شد. بدین سان او از اعدام توسط پارتیزانهای ایتالیایی نجات یافت. آمریکایی ها مشتاق بودند تا از اطلاعات بورگزه برای مقابله با نفوذ گروه های پارتیزان کمونیست طرفدار شوروی استفاده کنند. آنها بورگزه را کمک کردند تا واحدهای ضداطلاعاتی را برای آمریکایی ها سازماندهی کند. آمریکایی ها تعداد زیادی از افراد بورگزه را در دستان پارتیزانها رها کردند تا پارتیزانها به خدمتشان برسند و این آخرین برگ از تاریخچه کماندوهای نیروی دریایی ایتالیا بود.


اژدر انسانی ایتالیایی غنیمتی در موزه نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا

جمع بندی

کماندوهای دسیما در طی جنگ، 72190 تن از کشتی های جنگی متفقین و 130572 تن از کشتی های باری و تجاری آنها را به قعر دریا فرستادند. آنها نبردناوهای نیروی دریایی سلطنتی اچ ام اس والیانت و اچ ام اس کویین الیزابت، رزمناو سنگین اچ ام اس یورک، ناوشکنهای جرویس و اریگ و 20 فروند کشتی تجاری را غرق کردند. در طی جنگ، واحد مدال طلای شجاعت گرفت و اعضای واحد توانستند 29 مدال طلا، 104 مدال نقره و 33 مدال برنز شجاعت دریافت کنند.

کماندوهای دسیماماس نه تنها مهلک بودند بلکه با تیزهوشی از پس مشکلات برمی آمدند. بریتانیایی ها تا زمان تسلیم شدن ایتالیا به راز اولترّا پی نبردند و تازه آن زمان بود که فهمیدند این تیرهای غیب از کجا بر سرشان می بارد. در حقیقت،اولترّا اسب تروای جنگ جهانی دوم بود. زمانی که بریتانیا آموزش کماندوهای غواص خود را از روی الگوی دسیماماس آغاز کرد، کارآموزان بریتانیایی عکسهای دسیماماس را در خوابگاه های خود نصب می کردند. بعدها نیز آمریکا نیروی ویژه سیل را با استفاده از تجربیات ایتالیایی ها و بریتانیایی ها تشکیل دادند. حقیقت این است که افراد دسیماماس در تخصص خود اولین بودند و این واحد را می توان پیشتاز جنگهای کماندویی در دریا دانست.

_____________________________________________________________

منابع:

 مجله جنگ افزار (نویسنده: رضاکیانی موحد)

wars-and-history.mihanblog.com

newcoy.persianblog.ir (کاوه)

en.wikipedia.org

 ebay.co.uk

ایران و عراق، هشت سال نبرد موشکی

$
0
0

 

___________________________________________________________________

××× تذکر:این مقاله توسط وبلاگ هوانورد (newcoy.persianblog.ir) گردآوری و تنظیم شده و هرگونه بازنشر آن مشروط به ذکر نام و لینک "وبلاگ هوانورد" می باشد.

 ___________________________________________________________________

 

مقدمه

موشک ها و راکت های سطح به سطح از نخستین روزهای جنگ هشت ساله به صورت پراکنده از سوی عراق و ایران مورد استفاده قرار گرفتند اما این سامانه ها تا پایان جنگ نتوانست جایگاه مهمی را در این صحنه نبرد به خود اختصاص دهد . با وجودیکه این سیستم ها می توانستند به داخل اهدافی نفوذ کنند که هواپیما بدون خطر کردن هیچگاه قادر به انجام آن نبود ، اما موشک های ایران و عراق از نظر دقت و برد- مقدار ماده منفجره با محدودیت های جدی روبرو بودند ، از اینرو هیچ یک از طرفین نتوانستند این موشک ها را با دقت به سوی اهداف موردنظر هدف گیری نمایند . معهذا ، هر دو کشور در جریان جنگ 900-750 راکت و موشک دوربرد به سوی یکدیگر شلیک کردند .

 

فراگ وارد می شود

عراق در ابتدای جنگ موشک های FROG در اختیار داشت ( FROG برگرفته از حروف اول عبارت Free Rocket Over Ground می باشد) و در خلال جنگ از راکت های سطح به سطح استفاده کرد که از جمله آن می توان به شلیک موشک های FROG-7 در چند هفته اول نبرد اشاره کرد . اما نیروهای این کشور به زودی دریافتند که این راکتها کارآیی چندانی ندارند . آنها فاقد توانمندی لازم جهت حمل کلاهک متعارف کارآمد بودند ، ضمن اینکه عراق فاقد هرگونه سیستم هدف گیری موثر فراتر از برد چشمی (BVR) بود .

از چنین ناکارآمدی ، مورد جالبی در اوایل جنگ اتفاق افتاد زمانیکه عراق با هدف ایجاد اختلال در سازماندهی مناطق عملیاتی نیروی زمینی ایران در حوالی دزفول و اهواز چهار راکت سطح به سطح FROG 7 پرتاب کرد. درک دلایل بروز این مسئله ساده است . راکت FROG-7 ، که R65A یا Luna نیز نامیده می شود ، برای حملات هسته ای طراحی شده بود و به عنوان یک سلاح متعارف کارآیی چندانی نداشت . این موشک از یک موتور راکتی تک مرحله ای با سوخت جامد بهره می گیرد که اولین بار در سال 1967 در معرض دید عموم قرار گرفت . این موشک 9 متر طول و 61 سانتیمتر قطر دارد و وزن آن در حدود 5727 کیلوگرم است . این موشک به جز خط سیر پرتابی با چرخش ثابت هیچ سیستم هدایت کننده ای دیگری ندارد . اگر پس از پرتاب قصد اصلاح مسیر حرکت آن را داشته باشند ، باید در زمان مرحله تقویت موشک این کار را انجام دهند . پس از تقویت ، حرکت موشک به صورت بالستیک خواهد بود .

 

دو فروند موشک فراگ 7 عراقی بر روی سکوهای پرتاب متحرک

 

کلاهک موشک FROG وزنی برابر با 455 کیلوگرم دارد و حداکثر برد آن 60 کیلومتر است . این موشک همچنین قادر به حمل کلاهک هسته ای یا شیمیایی می باشد . معمولاً بر روی یک سکوی پرتاب چرخدار مستقر می شود که تحت عنوان ZIL-135 نامیده می شود . دماغه آن بوسیله حلقه ای از چند دماغه کوچکتر احاطه می شود و در عواملی همچون قابلیت اطمینان و دقت نسبت به موشک های FROG اولیه از برتری محسوسی برخوردار است .

فقدان قابلیت دقت ، مرگ آوری و هدف گیری این موشک خیلی زود عراق را وادار ساخت تا به جای اهداف نظامی یا مناطق شلوغ از این موشک برای شلیک به سمت شهرها و اهداف اقتصادی بزرگ استفاده کند . عراق طی چند ماه ابتدایی جنگ این اقدام را در دستور کار خود قرار داد اما پرتاب آنها دقت لازم را نداشت . زمانیکه هدف موردنظر فراتر از برد چشمی قرار می گرفت ، موشک فوق در اغلب مواقع حتی به اهدافی در ابعاد یک شهر اصابت نمی کرد یا حتی پس از برخورد با هدف منفجر نمی شد .

نخستین بار در شانزدهم مهر ۱۳۵۹ یعنی تنها 17 روز پس از آغاز حمله عراق به ایران، شهر دزفول با 3 فروند موشک زمین به زمین از نوع «فراگ۷» مورد حمله قرار گرفت که منجر به ویرانی ۵۰ خانه و مغازه و جان باختن دست کم 60 و مجروح شدن 300 نفر از مردم بی دفاع و غیر نظامی ایران شد.

شهر کوچک اندیمشک علیرغم این حقیقت که هیچ ارزش نظامی یا اقتصادی نداشت، در آغاز جنگ مورد هدف راکت های FROG قرار گرفت .  این سامانه دقیقاً همان موشکی بود که به سوی دزفول نیز پرتاب شده بود.

براساس برآوردهای انجام گرفته ، عراق 10 راکت FROG در سال 1980 ، 54 فروند در سال 1981 ، یک فروند در سال 1982 و 2 فروند در سال 1984 و جمعاً 64 فروند موشک به سوی اهدف ایرانی پرتاب کرد . معهذا ، یگان های نظامی عراق که از این موشک استفاده می کردند در بهره گیری موثر از این موشک تا زمان آتش بس در سال 1988 با مشکلات جدی مواجه بودند و این راکت هیچگاه نتوانست به عنوان یک سلاح متعارف کارآمد جایگاهی برای خود پیدا کند .

 

اسکاد، ویرانگر نام آشنا

موشکی که موفق شد تا بر روند جنگ تاثیر گذارد ، اسکاد B بود . موشک Scud B اولین بار در سال 1967 مورد استفاده قرار گرفت . این موشک ساخت اتحاد جماهیر شوروی بود که در این کشور تحت عنوان R-17E یا R-300E نامیده می شد . موشک اسکاد B بردی در حدود 300-290 کیلومتر و مقدار ماده منفجره آن کاملآً متعارف بود . طول آن 25/11 متر و قطر آن 85 سانتیمتر است و وزنی در حدود 6300 کیلوگرم دارد . از یک موتور راکت تک مرحله ای با سوخت مایع بهره می برد و معمولآً بر روی یک سکوی پرتاب با 8 چرخ مخصوص موسوم به MAZ-543 مستقر می شود .

  

موشک اسکاد بر روی کامیون حامل و آماده پرتاب

 

موشک Scud بسیار پیشرفته تر از موشک FROG-7 است و از سیستم هدایت کننده سود می برد . این موشک دارای سیستم هدایت کننده داخلی تسمه ای بوده که برای اصلاح خط سیر پرتابی آن از 3 ژیروسکوپ استفاده می کند و در داخل خود سیستم رانشی پره ای با موتور جت حامل مواد گرافیتی دارد . همچنین کلاهکی دارد که در آخرین مرحله پرتاب از بدنه موشک جدا می گردد . این عمل بر ثبات موشک می افزاید و به کلاهک این اجازه را می دهد تا با سرعتی بیشتر از 5/1 ماخ به هدف برخورد نماید . موشک Scud C موشکی به مراتب بزرگتر بوده و برد بیشتری نیز دارد . طول آن 2/12 متر و قطر آن یک متر می باشد و وزنی در حدود 10000 کیلوگرم دارد . برد این موشک 450 کیلومتر است . موشک Scud D (SS-1e) با هدف انهدام اهداف کوچک طراحی شده و دقت آن در مقایسه با موشک های قبلی بیشتر است . این موشک اوایل دهه 1980 مورد استفاده ارتش شوروی قرار گرفت .

عراق در ابتدای جنگ ذخایر اندکی از موشک های اسکاد و 9 سکوی پرتاب ویژه این نوع موشک را در اختیار داشت . اما تا اکتبر 1982 نتوانست به نحو کارآمدی از این موشک بهره گیرد .

عراق در روز 27 اکتبر 1982 پرتاب منظم موشک Scud B را آغاز کرد و جمعاً 3 فروند در سال 1982، 33 فروند در سال 1983 ، 25 فروند در سال 1984 ، 82 فروند در سال 1985 ، 25 فروند در سال 1987 و 193 فروند در سال 1988 به سوی اهداف ایرانی پرتاب نمود . عراق برای ایجاد رعب و وحشت در میان مردم ایران با شلیک حجم گسترده ای از موشک اسکاد دست به "حملات پراکنده ای " علیه مناطق شهری یا مجتمعهای نظامی زد که به نظر می رسد این حملات عمدتاً با هدف اعمال فشار سیاسی بر ایران پایه ریزی شده بودند .

اغلب اوقات ، عراق از این موشکها علیه مراکز جمعیتی ایران در پشت خطوط مقدم جبهه استفاده می کرد . اهداف موردنظر شهرهایی بودند که تقریباً در نزدیکی مرز قرار داشتند نظیر دزفول و اهواز ، خرم آباد و بروجرد (190 کیلومتری مرز ایران - عراق)

 

ورود اسکاد به ایران

ایران مدتها بعد موشک های اسکاد را ابتدا از کشور لیبی و پس از آن کره شمالی خریداری کرد . این سیستم ها به نیروی ویژه خاتم الانبیاء تحویل داده شد که از عوامل نیروی هوایی سپاه پاسداران بودند و اولین موشک اسکاد را در ماه مارس سال 1985 به طرف عراق شلیک کردند . در سال 1985 حدود 14 فروند ، 8 فروند در سال 1986 ، 18 فروند در سال 1987 و در سال 1988 نیز 77 فروند موشک اسکاد به سوی خاک عراق پرتاب شد .

در ابتدای جنگ حملات موشکی ایران بسیار موثرتر بوده که دلیل آن نیز عمدتاً بواسطه موقعیت جغرافیایی این کشور بود . تمامی شهرهای اصلی عراق در نزدیکی مرز ایران قرار داشتند اما تهران و بیشتر شهرهای اصلی ایران که در زمان جنگ مورد هدف قرار نگرفتند ، خارج از برد حملات موشک اسکاد عراق قرار داشتند . برعکس ، موشک های ایران حتی می توانستند شهرهای کلیدی نظیر بغداد را نیز هدف بگیرند .

با این وجود ، عراق هرگز نتوانست از امتیاز برد موشک به نحو مناسبی بهره گیرد زیرا اولاً برای ادامه حملات بی وقفه خود ، تعداد موشک موردنیاز را در اختیار نداشت و ثانیاً از منابع هوایی کاملاً برتری سود می جست که می توانست از آنها به عنوان جایگزین موشک اسکاد بهره برداری نماید و ثالثاً اینکه بیشتر موشک های ایران بیرون از شهر بغداد بر زمین فرود می آمدند . از لحاظ تئوری ، دقت مطلوب موشک اسکاد در بردهای طولانی بیش از یک کیلومتر بود و خطای دایره ای آن - با در نظر گرفتن دیگر عوامل - اغلب به 5 کیلومتر نیز می رسد . بنابراین تعجبی ندارد که بیشتر موشک های اسکاد ایران که به سوی بغداد شلیک می شدند در اطراف شهر فرود می آمدند . به علاوه اینکه ، حتی موشکهایی که در داخل شهر فرود می آمدند اغلب در فضاهای باز منفجر می شدند و حتی به ساختمانهایی برخورد می کردند که به ندرت تلفات زیادی را به بار می آورند .

ایران هیچگاه نتوانست اهداف اصلی اعلام شده از جمله وزارت دفاع و تاسیسات نفتی عراق را هدف قرار دهد . در واقع ، میزان تخریب موشک های اسکاد علیه اهداف شهری تقریباً مشابه با پرتاب چند هفته و چند روز یکبار بمب 500 پوندی بر روی شهرها بود . حملات موشک اسکاد معمولاً چیزی فراتر از ایجاد یک صدای بسیار بلند ، شکسته شدن پنجره ها و کشته شدن چند شهروند نبود . ظاهراً بیشتر حملات مرگبار طرفین زمانی اتفاق می افتاد که موشکها به اهدافی متراکم، آن هم به صورت کاملآً اتفاقی اصابت می کرد .
تا سال 1988 ، تاثیر کلی حملات موشکی ایران و عراق علیه افکار عمومی و روحیه طرف مقابل محدود ، نسبتاً کوتاه مدت و اغلب مبهم بود . کشوری که این موشک را پرتاب می کرد آن را به عنوان اقدام تلافی جویانه مرگباری علیه دشمن خود تبلیغ می نمود . اما سوی دیگر جبهه در بدترین حالت تنها دوره ای کوتاه مدت از ایجاد وحشت را در میان مردم خود تجربه می کرد که در اغلب موارد نیز بلافاصله به بروز احساس خشم و درخواست اقدامات تلافی جویانه علیه دشمن تغییر شکل می داد تا با این اقدام نشان دهند که از حملات دشمن توانستند جان سالم به در ببرند . از آنجائی که هر فروند موشک اسکاد پانصد هزار تا یک میلیون دلار ارزش داشت ، چنین حملاتی بسیار پرهزینه بودند . با وجود این ، ایران و عراق تلاش کردند تا با تامین تعداد قابل توجهی موشک و یا ساخت آنها در داخل توانایی خود را در استفاده از موشکهای دوربرد بهبود بخشند .

ایران با ناامیدی سعی کرد تا تعداد زیادی موشک اسکاد را از لیبی ، کره شمالی و سوریه خریداری کرده و همزمان پروسه ساخت موشک را در داخل کشور آغاز نماید . ایران درصدد بود تا موشک های Scud B بیشتری خریداری کرده ، آنها را در داخل کشور ساخته ، سیستم های خود را توسعه داده و از سیستم های جایگزینی نظیر موشک M-9 ساخت کره شمالی استفاده نماید . آنها موفق شدند تا مدلی از راکت Type-83 چینی را تولید کنند که آن را عقاب نامیده و سعی کردند تا در داخل نیز راکت دوربرد تولید کنند و آن را Iran-130 نام نهادند .

ایران ادعا کرد که طی سالهای 88-1985 بالغ بر 100 کارخانه داخلی در حال ساخت بخشی یا کل تجهیزات موردنیاز موشک و راکت بودند.
ایران تنها در مورد موشک عقاب توانست به موفقیت دست پیدا کند . ایران تولید این سامانه موشکی را در سال 1985 آغاز و بلافاصله در میدان جنگ از آنها استفاده کرد . به نظر می رسد که در حدود 325 راکت عقاب تولید شده که از این تعداد تقریباً 270-265 فروند به سوی اهداف موردنظر شلیک شدند . این شرایط امکان پرتاب حدوداً 250 راکت را در سال 1988 فراهم می کرد . با این وجود ، راکتهای عقاب فقط در حدود 40 کیلومتر برد داشتند و فاقد برد و یا دقت لازم برای اصابت به اهداف شهری یا اقتصادی بودند . راکت عقاب کلاهکی در حدود 300-70 کیلوگرم داشته و CEP آن بیشتر از 1000 متر است .
بهره گیری از راکت عقاب ، شیوه مناسبی برای هدف گیری اهداف مورد نظر نبود . تنها کاری که ایران می توانست انجام دهد ، شلیک این راکتها به سوی شهرهایی بود که در نزدیکی مرز قرار داشتند . این اهداف شامل شهرهایی همچون بصره ، ابوالخصیب ، الزبیر ، ام القصر ، مندلی و خانقین بودند اما کارآیی حملات موشکی عقاب معمولاً به مراتب کمتر از آتش توپخانه به نظر می رسید .

ایران در سال 1986 موشک های اسکاد بیشتری را از لیبی یا سوریه خریداری کرد اما فقط می توانست 22-18 فروند از این موشک را در سال 1987 پرتاب نماید . پس از آن ، به کره شمالی روی آورد و در این راستا توافقنامه ای برای تحویل 100 موشک اسکاد دیگر به عنوان بخشی از خرید تسلیحاتی 500 میلیون دلاری در ماه ژوئن 1987با این کشور منعقد کرد . این موشکها در اوایل سال 1988 به ایران تحویل داده شدند . به نظر می رسد که ایران به دنبال خرید موشکهای اسکاد بیشتری از کشور چین بوده اما نتوانست در این رابطه موفقیتی بدست آورد .

 

موشک اسکاد ایرانی

طی 52 روز "جنگ شهرها " در سال 1988 ، ایران حداقل 77 موشک اسکاد به طرف عراق پرتاب کرد . 61 فروند آن به سوی بغداد ، 9 فروند به سمت موصل ، 5 فروند به طرف کرکوک ، یک فروند به تکریت و یک فروند نیز به سمت کویت شلیک شدند . ایران در یک روز 5 فروند موشک اسکاد و حتی ظرف 30 دقیقه بطور همزمان 3 فروند موشک به طرف شهرهای عراق شلیک نمود . با این وجود ، میانگین پرتاب موشک اسکاد به سمت شهرهای عراق در حدود یک موشک در هر روز بود و تا زمان پایان جنگ شهرها ، این تعداد به 20-10 فروند تقلیل یافت .

اگر ایران ادعاهای خود مبنی بر توانایی ساخت موشک اسکاد را عملی می کرد ، این وضعیت ممکن بود حتی پیچیده تر نیز گردد . یکی از فرماندهان سپاه پاسداران ، محسن رفیق دوست، تحقق این ادعا را در نوامبر 1987 آغاز کرد . ایران در آوریل 1988 نیز ادعا کرد که بر روی ساخت موشکی با برد 320 کیلومتر فعالیت می کند و اینکه 80 درصد موشکهای اسکاد پرتاب شده در داخل ایران ساخته می شوند . اما در اصل این ادعا چیزی جز یک تبلیغات محض نبود . ایران هیچگاه نتوانست در جنگ با عراق موشک اسکاد ساخت متخصصان داخلی را شلیک نماید .

ایران همچنین در تولید و توسعه سامانه موشکی ایران 130 ناکام ماند . جزئیات کامل این سیستم همچنان در پرده ای از ابهام قرار دارد اما به نظر می رسد که ساخت این سامانه در واقع تلاشی برای استفاده تجاری از قطعات موجود و نیز بکارگیری سیستم ساده هدایت کننده داخلی در ساخت موشکی بود که بتواند تا بردی فراتر از 130 تا 200 کیلومتر را بپیماید . در عمل ، این موشک تا اوت 1988 یعنی زمان آتش بس عدم قابلیت اطمینان خود را به اثبات رساند و با قابلیت اطمینان و دقت اندک خود حداکثر تا برد 120 کیلومتر به پرواز در آمد . با این وجود ، برخی از موشک های ایران 130 در اختیار نیروهای سپاه پاسداران قرار گرفتند و اولین موشکهای ایران 130 در 19 مارس 1988 به طرف العماره شلیک شدند و چهار فروند دیگر نیز در ماه آوریل به طرف این شهر پرتاب شدند . مشخص نیست که آیا این موشکها به اهداف موردنظر خود اصابت کردند یا اینکه توانستند به اهداف تاکتیکی خود دست یابند .

متخصصان ایرانی در اواخر جنگ بر روی طرح یک موشک زمین به زمین به نام سجیل نیز کار می کردند. در خاطرات روز نهم مردادماه 67 آیت الله هاشمی رفسنجانی آمده است: "شب، محسن (هاشمی) گروه طراح و سازنده موشک سجیل را آورد. جمع کوچکی در حد دیپلم و بعضی لیسانس هستند و موشک یکصد و سی کیلومتری زمین به زمین با بدنه فایبرگلاس و سوخت جامد ساخته اند که از دیگران که گروه علمی با امکانات زیاد دارند، ساده تر و ارزان تر است . قرار شد تشویق و حمایت شوند."

 

الحسین،‌ حاصل بهینه سازی اسکاد

این عراق بود که در نهایت موفق شد به موشک های دوربرد دست پیدا کند هرچند که برای تامین آنها تقریباً نیم دهه زمان صرف کرد . عراق از سال 1982 به بعد تلاش بسیار کرد تا موشک های با برد بیشتر را نیز تهیه نماید . برای نمونه ، در اوایل سال 1983 بیانیه های مختلف عراق نشان می داد که اتحاد جماهیر شوروی تمایل دارد تا موشکهای جدید با برد بیشتر (نظیر SS-12) را در اختیار نیروهای عراقی قرار دهد . اما تا 29 فوریه 1988 زمانیکه عراق 5 موشک دوربرد با نام الحسین به سوی اهدافی در ایران پرتاب کرد ، هیچ تحول جدیدی در قابلیت موشکی این کشور ایجاد نگردید .این موشکها مدلی از موشک های Scud-B ، Scud-C یا Scud-D بودند . زمان دقیق تامین این موشکها معلوم نیست ، اما به نظر می رسد که در حدود 300 فروند موشک اسکاد در سال 1986 از طرف اتحاد جماهیر شوروی در اختیار نیروهای عراق قرار گرفت . عراق اعلام کرد که این موشک ها را در اوت 1987 در بردهایی حدود 400 مایل یا 650 کیلومتر آزمایش کرده است . این گزارشها در ابتدا جنبه تبلیغاتی نداشتند اما عراق چندان تمایلی به گفتن حقایق نداشت .

عراق به شیوه های مختلف توانست بر برد این موشک بیافزاید . نیروهای این کشور یک موشک اسکاد استاندارد را انتخاب نموده و آن را به صورت زیر بهسازی کردند :
الف) کاهش مقدار ماده منفجره موشک از 400 به 200 کیلوگرم ؛
ب) تغییر وضعیت موشک به گونه ای که همه سوخت آن به قیمت کاهش قابلیت اطمینان مصرف گردد ؛
ج) انجام هر دو حالت فوق . عراق همچنین توانست از تقویت کننده های تسمه ای استفاده نماید .
گزارشهایی نیز مبنی بر اعمال تغییرات دیگر بر روی ترکشهای موشک Scud در عراق وجود دارد . با این حال مشخص نیست که کدام گزینه واقعاً موردنیاز بوده و قابلیت برد دقیق موشک های اسکاد عراق نامعلوم است زیرا نیروهای عراقی دائماً سایت پرتاب موشک را در این مرحله از حملات خود جابجا می کردند . آنچه بلافاصله افشا گردید این حقیقت بود که موشک های اسکاد عراق می توانستند از مواضعی در جنوب بغداد خود را به شهرهایی همچون تهران و قم برسانند .

 

نگاهی آماری به درگیری موشکی ایران و عراق

بنا به روایت روزنامه "خراسان"، عراق در طول جنگ 410 فروند موشک زمین به زمین به سمت ایران شلیک کرد که در نتیجه آن 2300 نفر شهید و 11000 نفر مجروح شدند.

آمار سالیانه

در نگاهی به آمار سالیانه حملات موشکی عراق، مشاهده می شود که در سال ۱۳۵۹ میزان حملات، 13 بار بود که این تعداد در سال ۱۳۶۰ به ۲۴ و در سال ۱۳۶۳ به 30 و در سال ۱۳۶۶ به ۶۸ بار رسیده است.

در سال 1359، ۲۶ موشک و در سال ۱۳۶۰، ۴۸ موشک و در سال ۱۳۶۲، ۴۹ و در سال ۶۳، ۵۴ و در سال ۶۶، ۸۱ موشک به شهرهای ایران شلیک شد.


هشت سال، 410 موشک

در مجموع در جریان جنگ هشت ساله، شهرهای ایران ۲۴۸ بار با ۴۱۰ موشک زمین به زمین از نوع «فراگ۷»، «اسکادB» و «الحسین» آماج حمله قرار گرفت که تعداد شهدای این حملات 2 هزار و 336 تن و شمار مجروحان 11 هزار و 872 نفر گزارش شده است.

 

 

ویرانی ناشی از اصابت موشک عراقی

27 شهر، هدف عراق

۲۷ شهر ایران در طی 8 سال جنگ مورد حمله موشکی قرار گرفته است. برخی از این شهرها عبارتند از: آبادان، اسلام آباد، اصفهان، اندیمشک، اهواز، ایلام، بروجرد، بهبهان، تبریز، تهران، کرج، حمیدیه، خرم آباد، دزفول، رامهرمز، نهاوند و همدان که از این میان دزفول و تهران بیشترین آمار قربانیان غیر نظامی را داشتند.

نخستین بار در شانزدهم مهر ۱۳۵۹ یعنی تنها هفده روز پس از آغاز تجاوز رژیم بعث به ایران، شهر دزفول با سه فروند موشک زمین به زمین از نوع فراگ ۷ مورد حمله قرار گرفت که منجر به ویرانی پنجاه خانه و مغازه و شهادت دست کم شصت نفر و مجروح شدن سیصد تن از مردم بی‌دفاع و غیر نظامی شد.

این آغاز حمله‌های موشکی عراق به دزفول بود و این شهر از ۱۶/ ۷/ ۱۳۵۹ تا ۲۶/ ۱۰/ ۱۳۶۵ یعنی در طول ۲۲۹۱ روز (۷۶ ماه) شش سال از هشت سال جنگ تحمیلی، پنجاه بار با ۱۳۲ فروند موشک زمین به زمین از نوع «فراگ ۷» و «اسکاد B» مورد حمله قرار گرفت که دست‌کم ۶۲۷ نفر شهید و ۳۱۴۱ نفر مجروح شدند. البته این آمار تنها مربوط به حملات موشکی است و شهدا و مجروحان غیر نظامی هوایی و توپخانه را شامل نمی شود.

نخستین حمله موشکی عراق به ایران، مربوط به ۱۶/ ۷/ ۱۳۵۹ به دزفول و آخرین آن‌ مربوط به تهران و اصفهان و قم و شیراز در ۳۱/ ۱/ ۱۳۶۷ بود.


روز خونین

در حملات موشکی عراق، یک روز بسیار خونین (سی ام مهر ماه ۱۳۶۲) برجسته است. در این روز شهرهای دزفول و مسجدسلیمان با ۴ موشک مورد حمله قرار گرفتند. دزفول در این روز، 40 شهید و مسجد سلیمان ۱۲۴ شهید داشت؛ یعنی در یک روز، در مجموع ۱۶۴ تن از هموطنان غیر نظامی ما به شهادت رسیدند که حدود ۶ درصد از کل قربانیان ناشی از حملات موشکی زمین به زمین عراق به ایران را شامل می شود. در این حملات حدود 500 نیز مجروح شدند.


حمله به مدرسه شهید پیروز بهبهان

بهبهان که در جنوب شرقی استان خوزستان است، در هشت سال جنگ تحمیلی، چهار بار و با شش فروند موشک زمین به زمین مورد حمله قرار گرفت که در مجموع در این حملات موشکی، ۱۴۷ نفر شهید و ۳۵۶ تن نیز مجروح شدند؛ اما یکی از صحنه‌های بسیار دلخراش جنگ تحمیلی، اصابت موشک به مدرسه راهنمایی شهید پیروز این شهر بود.

در تاریخ چهارم آبان ۱۳۶۲ ساعت 17:20 در حالی که دانش آموزان هنوز در مدرسه بودند،  یک فروند موشک اسکاد به این مدرسه اصابت کرد که در نتیجه آن ۶۹ دانش آموز، چهار معلم و یک خدمتگزار این مدرسه به شهادت رسیدند. پیکر برخی از این دانش آموزان شهید به کلی متلاشی شده بود.

 

پیکر یکی از قربانیان حمله موشکی عراق


حمله به مسجدی در دزفول

از صحنه های دلخراش موشکبارانها چند مورد نیز در دزفول رخ داد، از جمله اصابت موشک به مسجد نجفیه که به شهادت 13 نوجوان بسیجی انجامید. همچنین برخورد موشک به منزل خانواده «خوشروانی» در این شهر به شهادت همه اعضای خانواده منجر شد که پس از این واقعه منزلشان به حسینیه تبدیل شد.

رکورد بیشترین موشک

در تاریخ هجدهم فروردین ۱۳۶۷، عراق 5 شهر اصفهان، کرج، تهران، قم و تبریز را با ۱۰ فروند موشک زمین به زمین «الحسین» هدف قرار داد که رکورد شلیک بیشترین تعداد موشک در یک روز متعلق به این روز و همچنین روز ۲۴ خرداد 1366 است که با ۹ فروند موشک «اسکادB» به 8 شهر رامهرمز، نهاوند، اندیمشک، دزفول، اسلام آباد، کرمانشاه، خرم آباد و مسجدسلیمان حمله کرد.


حملات موشکی ایران

ایران در سال ۱۳۶۳ تصمیم گرفت برای بازدارندگی، عملیات موشکی خود را آغاز کند. ایران نخستین موشک زمین به زمین خود را ۱۶۱۳ روز پس از نخستین حمله موشکی عراق به شهر‌های ایران در ۲۱/۱۲/۱۳۶۳ با اخطار قبلی و اینکه شهرهای مذهبی و عتبات را نمی‌زند به شهر‌های کرکوک و بغداد شلیک کرد.

ایران در مجموع از ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷ و پایان جنگ تحمیلی ۱۱۹ موشک اسکاد شلیک کرد که از این میزان، ۹۹ فروند به بغداد شلیک شد و موصل با یازده، کرکوک با شش، العماره و تکریت هر کدام با یک فروند موشک زمین به زمین هدف قرار گرفتند.

 

حملات موشکی در سالهای پایانی جنگ

بین سالهای 1987 و 1988 عراق به طور میانگین روزانه تقریباً‌ 3 فروند موشک اسکاد به طرف ایران شلیک می کرد که در مقایسه با گذشته ، تاثیر حملات هوایی و موشکی عراق علیه اهداف ایرانی در سال 1988 به مراتب بیشتر بود . در حالیکه ایرانی ها پیش از آن می توانستند خود را با بمباران کوتاه مدت و نسبتاً محدود عراق انطباق دهند ؛ اما حملات بی وقفه موشکی با ترس فزاینده ای در میان مردم ایران همراه بود با این فرض که ممکن است عراق از سلاح های شمیایی استفاده نماید و بالطبع این ترس تاثیری شگرف بر روحیه مردم ایران داشت . در این راستا ، شایعات و گزارشاتی به گوش مقامات عالی رتبه ایران - منجمله آیت ا... خمینی - در تهران می رسید . برپایه گزارشات واصله ، تا اواسط ماه مارس تقریباً یک میلیون ایرانی و تا اواخر ماه آوریل چند میلیون نفر دیگر از تهران خارج شدند .

معهذا ، باید خاطر نشان کرد که حملات موشکی عراق در صورت عدم وجود سایر عوامل احتمالاً به تنهایی تاثیر چندان زیادی در روند جنگ ایجاد نمی کردند . با نزدیک شدن موشک اسکاد به هدف موردنظر ، صدای آن بر فراز منطقه وسیعی به گوش می رسید و پس از آن بر اثر انفجار ، صدای مهیبی تولید شده و شیشه پنجره ها می شکستند . با وجود این ، موشک اسکاد خسارت فیزیکی شدیدی به اهداف ایرانی وارد نمی کرد و هر موشک تنها قادر بود تا به طور میانگین کمتر از 24 نفر را به کام مرگ بفرستد . انواع موشک های اسکاد عراق ، ظاهراً‌ کلاهکی به وزن 250-130 کیلوگرم داشته و به ندرت می توانستند نقش "قاتل شهروندان غیرنظامی " را ایفا کنند.



جمع بندی

در نهایت می توان چنین نتیجه گیری کرد که راکتها و موشکهای زمین به زمین به کار رفته در جریان جنگ هشت ساله ایران و عراق بیشتر کارکردی تاکتیکی داشتند و اثرات روانی و تبلیغاتی آنها بسیار بیشتر از اهمیت راهبردی آنها بود. با این وجود، خاطره دردناک این سفیران وحشت و ویرانی تا سالها در حافظه تاریخی مردم باقی خواهد ماند.

 

 

 

پی نوشت:

 بخش عمده اطلاعات مندرج در این مقاله بر پایه سلسله مقالات آنتونی کردزمن، کارشناس نظامی آمریکایی، منتشر شده در وبسایت "فارس نیوز" می باشد که انتشار این بخش از اطلاعات لزوماً به معنای تایید آن توسط وبلاگ "هوانورد" نمی باشد. سایر آمار و اطلاعات برگرفته از وبسایتهای "تابناک" و روزنامه "خراسان" و "پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی" می باشد.

______________________________________________________________

منابع:

farsnews.com (آنتونی کردزمن، مترجم: جوادقلوبی)

newcoy.persianblog.ir

khorasannews.com

 tabnak.ir

hashemirafsanjani.ir

تصویر اول مقاله برگرفته از طرح جلد کتاب "سفیران ویرانی" تالیف دکتر علی خاجی و همکاران می باشد.

خاطرات پرواز از زیان سرهنگ خلبان بهروز نقدی‌بیک

$
0
0

نزدیک بود بالگرد حامل شهید صیاد شیرازی را سرنگون کنم...

مقدمه :

 بستر جنگ همواره تجلی­گاه پدیده های مختلف در نهایت خلوص آن است. به این معنی که زیباترین عشق ها به وجود می آید، عمیق ترین نفرت ها شکل می گیرد، شدیدترین ترس ها حاکم می شود و ماندگارترین پیروزی ها در ذهن ثبت می گردد.

جنگ ایران و عراق نیز با پیروی از این قاعده، مهد زایش اتفاقات نابی بود که بنا به عللی، عیار آن نسبت به دیگر جنگ ها تا حد زیادی بالاتر بود. این جنگ با به درازا کشیدن 8 سال و درگیر کردن ملت عجیبی به نام«ملت ایران» در خود، صحنه نمایش قطعه های نابی از حماسه و ایثار بود که نه تنها ایران بلکه تاریخ جهان آن را از یاد نخواهد برد.

در بعد از ظهر 31 شهریور ماه 1359 جهان فهمید که به راستی ایرانیان غیر قابل پیش بینی ترین ملت دنیا هستند! به این ترتیب که تعداد زیادی از خلبانانی که به هر دلیلی کشور را ترک کرده بودند، با هر وسیله نقلیه ای از خارج کشور خود را به ایران رسانده و آنها که در داخل بودند، خود را به پایگاههای هوایی متبوعشان معرفی کردند و گفتند:«ما از شما هیچ نمی خواهیم! فقط بگذارید ما هم بجنگیم!». کم نبودند دلاورانی که با عشق و شور آمدند، حماسه ثبت کردند و جاودانه شدند!  دلاورانی مانند «ابوالفضل مهدیار»، «غفور جدی»، «چنگیز سپهر» و ... . آنچه در پی می آید مصاحبه ای است با دلاوری از این تبار که توسط ماهنامه صنایع هوایی با سرهنگ خلبان بهروز نقدی بیک انجام شده است. 

 

ـ          با سلام لطفا بفرمایید آیا قبل از ورود به نیروی هوایی تجربه پرواز داشتید؟

 به نام خدا. بنده هم عرض سلام دارم خدمت خوانندگان فهیم ماهنامه صنایع هوایی و تمامی دست اندرکاران این نشریه؛ بله! در اواخر دوران دبیرستان، من پس از ثبت‌نام در یک آموزشگاه هوانوردی تعداد 75 سورتی پرواز با گلایدر آلمانی «بلانیک» انجام دادم. هزینه هر پرواز با این گلایدر 5 تومان بود. در همین زمان بود که دیپلم گرفتم و پس از موفقیت در آزمون ورودی دانشکده خلبانی وارد نیروی هوایی شدم. آموخته‌های قبلی به من کمک کرد تا من پس از حدود 2 الی 3 ساعت پرواز با هواپیمای «بونانزا» توانایی پرواز «سلو» را داشته باشم اما اساتید براساس قوانین آموزش، تا پیش از اتمام 8 ساعت پرواز، اجازه سلو پرواز کردن را به کسی نمی‌دادند. به این ترتیب من در حالی‌که از عمر پروازی‌ام با هواپیمای موتوردار تنها 8 ساعت می‌گذشت موفق به پرواز سلو با بونانزا شدم. سپس 30 ساعت پرواز دیگر را نیز که می‌بایست طبق قوانین انجام می‌دادیم به اتمام رساندم و به همراه دیگر دوستان برای ادامه آموزش راهی امریکا شدیم. محل آموزش پایگاه«لک لند» و محل پرواز با هواپیمای T-41 پایگاه هوایی«مدینا» بود اما برای پرواز با هواپیمای T-37 به پایگاه هوایی «شپارد» که در شمال تگزاس بود ‌رفتیم. پس از اتمام دوره پرواز با T-37 که من خوشبختانه در آن شاگرد اول شدم، با توجه به این‌که نیروی هوایی آلمان غربی نیمی از T-37ها و تمامی T-38های موجود در این پایگاه را خریداری کرده بود، ما را برای طی دوره T-38 به پایگاه هوایی«وب» منتقل کردند. بر این اساس من این شانس خدمتی را داشتم که دوره آموزش را در دو پایگاه هوایی متفاوت با استادخلبانان متفاوت تجربه کنم.

 ـ          از هم‌دوره‌هایی که بعدها حین جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند بگویید!

 شهیدان «محمد فراهانی»، «احمد نادی»، «امیر زنجانی» از جمله دوستانی بودند که در دوران آموزش با هم بودیم و بعدها به فیض عظیم شهادت نایل آمدند.

 ـ          خاطره‌ای از دوران آموزش برایمان بگویید!

 خاطره‌ای که از دوران آموزش دارم به دوران پرواز با T-38 برمی‌گردد. من در پرواز با T-37 و T-41 شاگرد اول شدم اما در حین دوره T-38 با توجه به این‌که تقریبا 2 سال از حضور ما در ایالات متحده می‌گذشت، جو دیار غربت و دوری از خانواده تا حدودی روی روحیه من تاثیر گذاشت و آن‌طور که باید و شاید نتوانستم مطالعات درسی‌ام را انجام دهم.

 اتفاق  نادر، جالب و به‌واقع خطرناکی در آخرین پرواز T-38 من به‌وقوع پیوست. این پرواز آخر من، مصادف شد با آخرین پرواز یک سروان خلبان امریکایی و قرار شد ما هر دو در یک T-38، من به‌عنوان شاگرد و وی به‌عنوان استاد، پرواز کنیم. اتفاقی که در این پرواز افتاد این بود که در حین آخرین نشست و برخاست من گفتم: «من هواپیما را فرود می‌آورم!» خلبان امریکایی گفت: «اشکالی نداره! تو این نشست و برخاست را انجام بده، آخرین فرود که در ادامه آن خزش به رمپ و توفق کامل است را من انجام خواهم داد!» بلافاصله اعتراض کردم و گفتم: «این پرواز حق منه! شما این نشست و برخاست را انجام دهید، مرحله بعد که فرود کامل است را من انجام خواهم داد!» گفت: «درخواستت رد می‌شه! فرود کامل با منه!» گفتم: «شما حق این کار را ندارید! این پرواز مال منه و کشور من پول آن را پرداخت کرده!»


هواپیما را در امتداد باند برای فرود نهایی قرار دادیم. خواست فرامین را تکان دهد متوجه شد که من محکم فرامین را گرفته‌ام! گفت: «فرامین رو رها کن!» گفتم: «اگر پرواز من موردی دارد آن را به من گوشزد کنید، در غیر این‌صورت شما حق دخالت در پرواز مرا ندارید!» دید که من دست‌بردار نیستم گفت: «نقدی! به تو دستور می‌دم که رها کن!» این جمله "I command you!" در اصطلاحات نظامی امریکا، جمله بسیار پیچیده‌ای است ولی درکل بالاترین دستور نظامی در این کشور محسوب می‌شود و اگر هنگام ابلاغ آن توسط یک مقام مافوق، نفر زیردست از دستور اطاعت نکند، در دادگاه نظامی محاکمه خواهد شد. اگرچه اساتید امریکایی معنی و مفهوم این دستور را به ما نگفته بودند و من را نیز به‌عنوان یک دانشجوی خارجی نمی‌توانستند محاکمه کنند با این‌حال درپی لغو دستور توانایی ایجاد مشکل و در مرحله بالاتر مردود کردن من از دوره خلبانی را داشتند.

خلاصه با هر کلنجاری بود به زمین نشستیم. سرعت هواپیما روی باند که کاهش پیدا کرد، به من گفت: «نقدی! خزش هواپیما به سمت پارکینگ را تو انجام بده!» من هم با لحن تمسخرآمیزی گفتم: «متشکرم!» کلام من که تمام شد این خلبان امریکایی چنان داد و فریادی به‌راه انداخت که شنیدنی بود.

پس از این‌که هواپیما را متوقف کردیم و پیاده شدیم، فرم پس از پرواز را از شدت خشم به‌روی بال پرتاب کردم و گفتم: «من فرم را امضا نمی‌کنم! این پرواز مال من بود و باید تکرار بشه!» امریکایی‌ها که انتظار داشتند پس از فرود، فرمانده پایگاه سرهنگ «اسپانوس» شخصا وارد عمل شده و مرا مجازات کند، پس از دیدن برخورد تند من، عقب‌نشینی کردند و علاوه بر این‌که مرا تنبیه نکردند، فرمانده پایگاه را واسطه کردند که مرا آرام کند.

مورد جالب‌تر این‌که هواپیمایی که ما با آن پرواز کرده بودیم، باید برای تعمیراساسی زمین‌گیر می‌شد و امکان پرواز مجدد فراهم نبود. در هرحال فرمانده پایگاه که شخص با کیاست و مدیری بود ما را با هم آشتی داد و من نیز از خیر انجام مجدد پرواز گذشتم و این قضیه به خیر و خوشی به اتمام رسید.

ـ          از روند خدمتی‌تان از بدو ورود به کشور تا زمان پیروزی انقلاب بفرمایید!

پس از بازگشت به کشور و تعیین نوع هواپیمایی که می‌بایست خدمتمان را با آن شروع می‌کردیم، به پایگاه یکم شکاری تهران منتقل شدیم. من برای پرواز با هواپیمای F-4 انتخاب شدم و آموزش کابین عقب این هواپیما را در پایگاه یکم به اتمام رساندم. سپس براساس امریه ستاد به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل شدم که در زمان پیروزی انقلاب نیز در این پایگاه خدمت می‌کردم.

 ـ          از پیروزی انقلاب تا شروع جنگ شاهد چه اتفاقاتی بودید؟

در دوران پس از انقلاب تا جنگ تحمیلی، اتفاق «کودتای نوژه» را در همدان داشتیم. در مدت کوتاهی پس از این قضیه تیمی به نام «تیم پاک‌سازی» وارد پایگاه سوم شد. نتیجه جلسات این تیم بیرون آمدن یک لیست 10 نفره بود. از این لیست 10 نفره 9 نفر می‌بایست بازخرید شده و 1 نفر اخراج! آن نفر اخراجی من بودم. به این ترتیب از نیروی هوایی بدون هیچ حق و حقوقی اخراج شدم. در آن برهه من حتی به «ستادکل» نیز مراجعه کردم تا از علت اخراجم جویا شوم اما فقط جواب سربالا شنیدم! تحمل شرایط و دیدن این برخوردهای ناجوانمردانه برایم بسیار شخت شده بود، در نتیجه با اتمام تسویه حساب گذرنامه‌ام را گرفتم تا از کشور خارج شوم.

درحال اتمام روال اداری و تکمیل مدارک برای خارج شدن از کشور بودم که روز 31 شهریور یکی از آشنایان دور خانوادگی که در برج مراقبت فرودگاه مهرآباد کار می‌کرد، با توجه به این‌که می‌دانست من خلبان نیروی هوایی هستم با من تماس گرفت و گفت: «تعدادی هواپیمای سیاه‌رنگ به فرودگاه حمله کرده و این‌جا را بمباران کرده‌اند. قضیه از چه قراره؟!» با رسیدن این خبر از طریق این فرد برای من مسجل شد که ما مورد تجاوز عراق قرار گرفته‌ایم و آن‌چه که نباید اتفاق افتاده است. غم و اندوه بی‌اندازه‌ای برمن مستولی شد. چرا؟! چون من تا آن روز زحمات طاقت‌فرسایی را برای فراگیری فن خلبانی متحمل شده بودم از طرفی زحمات و تلاش‌های گسترده‌ای نیز برای تربیت و آموزش من صرف شده بود تا روزی روزگاری که کشورم مورد حمله بیگانه قرار گرفت من بتوانم آموخته‌های خود را به‌کار بگیرم و از این مردم و آب و خاک دفاع کنم. اندوه من از این بود که آن لحظه موعود فرا رسید و من که از جوان‌ترین و آماده‌ترین خلبانان نیروی هوایی بودم به‌جای آن‌که برای دفاع از وطنم در آسمان باشم، خانه‌نشین شده‌ام!

از شدت اندوه، خشم و تحیر، مانده بودم که چه کنم. بلافاصله به مادرم گفتم: «من برای یک چنین روزی تربیت شده‌ام! تحمل ماندن ندارم! باید بروم!» مادرم هم مرا از زیر قرآن رد کرد. خیابان‌ها تقریبا خلوت بود! با اتومبیل خودم با نهایت سرعت خود را در عرض 2 ساعت و 45 دقیقه به پایگاه سوم شکاری همدان رساندم. آن روز نیروی هوایی و ایران شاهد یکی از بزرگ‌ترین، کم‌نظیرترین و در واقع تکرارنشدنی‌ترین حماسه‌های خود بود. تعداد زیادی از خلبانانی که به عللی از نیروی هوایی بازخرید و یا اخراج شده بودند، بدون درجه و داوطلبانه از روی خالص‌ترین حس وطن‌پرستی به پایگاه‌های هوایی متبوع خودشان آمده و اعلام آمادگی کرده بودند. در حقیقت تمامی جان‌فشانی‌ها و افسانه‌هایی که بعدها در طول جنگ خلق شد زاییده همین حس به‌علاوه اعتقاد بچه‌ها به پیروزی بود. کمتر از 24 ساعت بعد حدود ساعت 2 بعداز ظهر فردای آن روز به همراه شهید والا مقام «اصغر هاشمیان» برای بمباران پالایشگاه«خانقین» به پرواز در آمدیم.

 ـ   اشاره به خلبانانی کردید که به علل مختلف از نیروی هوایی جدا شدند و سپس داوطلبانه برگشتند و چه حماسه‌ها که نیافریدند! یکی از این دلاوران، شهید والامقام «ابوالفضل مهدیار» است که ناجوانمردانه با خیانت برخی منافقان که بعدها چهره واقعی‌شان برهمگان مشخص گردید از نیروی هوایی بیرون رفت اما با اثبات بی‌گناهی ناباورانه به نیروی هوایی برگشت، جان خود را در راه این ملت و مملکت در طبق اخلاص قرار داد و الحق چه ماموریت‌های ارزشمندی انجام داد و سرانجام به مقام بلند شهادت دست پیدا کرد. از این شهید بزرگوار خاطره‌ای بفرمایید!

ابوالفضل مهدیار کسی است که تاریخ بدون شک قضاوت نیکو و زیبایی در رابطه با وی خواهد داشت و نامش را برای همیشه در حافظه‌اش حک خواهد کرد.

بلافاصله پس از آن‌که مهدیار به پایگاه برگشت با توجه به مهارت و شجاعتی که در وی سراغ داشتند، ماموریت حساس و خطرناک «انهدام پل استراتژیک حبانیه» برروی دریاچه حبانیه در غرب بغداد را به وی ابلاغ کردند. من افتخار داشتم که در این ماموریت حساس کابین عقب این خلبان باشم.

روز عملیات به‌صورت تک فروندی از پایگاه سوم شکاری به قصد زدن پل حبانیه که اهمیت فوق‌العاده‌ای در اتصال شمال و جنوب این دریاچه داشت بلند شدیم. براساس نقشه و طبق مسیر از پیش تعیین شده پل را پیدا کرده و جناب مهدیار هواپیما را در موقعیت پرتاب بمب قرار داد. بمب‌های ما در این ماموریت، از نوع تاخیری (High Drag) بود. متاسفانه، نقشه و عکس‌هایی که ما از منطقه حبانیه در نیروی هوایی داشتیم متعلق به سال 1355 بود و از آن زمان تا روز عملیات حداقل 4 سال گذشته بود که به تبع این منطقه دست‌خوش تغییر و تحول بسیار زیادی شده بود که گسترش شهر حبانیه و رسیدن حاشیه آن به اطراف دریاچه یکی از این تحولات بود. همین که بمب‌ها را رها کردیم، پل بزرگ‌تر و مستحکم‌تری روبه‌رو و در فاصله چند مایلی ما پدیدار شد. در واقع به علت قدیمی بودن نقشه این منطقه، تصورمان این بود که تنها همان یک پل بر روی حبانیه موجود است اما در این پرواز متوجه شدیم پل بزرگ‌تر و در حقیقت پل اصلی با فاصله چند مایل جلوتر از این پل قرار دارد.

بمب‌ها را رها کردیم، من به آیینه بالای سرم که پشت هواپیما را نشان می‌داد نگاه کردم تا محل دقیق اصابت بمب‌ها را ببینم. تمامی بمب‌ها به‌جز یک بمب به پایه‌های پل اصابت کرد و پل با دقت بالایی منهدم شد. آن یک بمب که موفق به برخورد به پایه‌های پل نشد، متاسفانه به ورودی پل اصابت کرد و من در آیینه به‌وضوح پرتاب شدن یک موتورسوار به آسمان را دیدم. عراقی‌ها پس از انهدام پل با تصور این‌که ما منطقه مسکونی را بمباران کرده‌ایم، فردای آن روز ناجوانمردانه قلب کرمانشاه را بمباران کردند و تعدادی از هم‌وطنانمان را به شهادت رساندند.

در گزارش کتبی پس از بازگشت به پایگاه نوشتم «اگرچه پل مزبور با موفقیت منهدم شد اما این ماموریت هیچ ارزش عملیاتی نداشت چون پل اصلی هنوز پابرجاست! عبور ما از نزدیکی این پل و شناسایی کامل آن توسط ما برای عراقی‌ها کاملا محرز است پس شکی نیست که بلافاصله در استقرار یک پدافند سنگین در آن‌جا اقدام کنند پس تا دیر نشده یا امروز بعدازظهر یا فردا صبح این پل باید بمباران شود.» این ماموریت نه آن روز و نه فردای آن بلکه با 4 روز تاخیر توسط سرگرد خلبان «ندیمی» و «رستمیان» انجام شد که متاسفانه جنگنده حامل این دو خلبان به‌وسیله پدافند پل مورد اصابت قرار گرفت و هر دو این بزرگواران به شهادت رسیدند.

 ـ          پایگاه سوم شکاری همدان در طول دوران جنگ به‌خصوص سال‌های ابتدایی کانون تولد نقاط عطف بزرگی در روند عملیاتی نیروی هوایی و در واقع کل سرنوشت جنگ بود. یکی از بزرگ‌ترین این اتفاقات، عملیات شگفت‌انگیز حمله به پایگاه «الولید» است. اگرچه شما در جمع 16 خلبان حاضر در این عملیات نبودید با این‌حال آیا شما به‌عنوان یکی از خلبانان پایگاه سوم شکاری، درگیر این عملیات شدید؟

همان‌طور که می‌دانید، عملیات بزرگ حمله به الولید، که در بامداد روز 15 فروردین انجام شد، دوبار پیش از آن برنامه‌ریزی شد که انجام شود اما به علل مختلفی ناکام ماند تا این‌که سومین بار در تاریخ مزبور با رفع اشکالات و انجام مقدماتی بسیار سنگین، پیچیده و حساب شده به بار نشست و نتیجه داد.

در دو تلاش پیشین برای آماده‌سازی مقدمات کار، من به‌عنوان یکی از خلبانان کابین عقب در دسته پروازی حضور داشتم. در نخستین بار که در واقع یک تمرین آماده‌سازی بود طبق برنامه‌ریزی طراحان 14 فروند هواپیما می‌بایست در عملیات اصلی شرکت می‌کردند، 12 فروند دسته پروازی اصلی و 2 فروند ذخیره و قرار شد سوخت‌گیری هوایی در ارتفاع پایین را با یک فروند سوخت‌رسان برروی دریاچه ارومیه آزمایش کنیم. در این تمرین رادار تبریز نمی‌بایست هیچ دخالتی می‌کرد و تمام عملیات باید در سکوت رادیویی انجام می‌شد. در این‌جا نخستین مشکل خود را نشان داد. من در یکی از 4 فروند فانتوم دسته پروازی اول بودم که ناگهان دیدم دسته 4 فروندی شماره 2 شاخ به شاخ از فاصله بسیار نزدیک از روی سر ما رد شد. این دسته پروازی با مشاهده دود دسته پروازی ما، تصور کرده بودند که ما هواپیمای سوخت‌رسان هستیم. درنهایت با دنبال کردن مسیر پروازی، سوخت‌رسان را پیدا کرده و به نوبت سوخت‌گیری را آغاز کردیم. دومین نقص برنامه‌ریزی نیز بروز پیدا کرد. 14 فروند فانتوم به ترتیب درحال سوخت‌گیری بودند اما این قسمت از عملیات آن‌قدر طولانی شد به این صورت که هنگامی که آخرین F-4 سوخت‌گیری خود را به اتمام رساند، نخستین فانتوم، 2000 پاوند سوخت مصرف کرده بود.

در دومین تلاش برای حمله به الولید، طراحان عملیات، به‌جای 14 فروند، 12 فروند یعنی 10 فروند اصلی و 2 فروند ذخیره را برای انجام عملیات درنظر گرفتند. تمامی مشکلات و نقایص بار اول مرتفع شد و 10 فروند F-4 مسلح به همراه 2 فروند ذخیره از پایگاه سوم شکاری به قصد انهدام الولید بلند شدند. طبق برنامه همان‌طور که می‌دانید قرار بود یک فروند 747 سوخت‌رسان در شمال عراق به ما سوخت بدهد تا مشکل کمبود سوخت در این مسیر طولانی حل شود.

برای حل قضیه طولانی شدن مدت‌زمان سوخت‌گیری نیز با جای دادن 2 فروند سوخت‌رسان 707 در برنامه برروی دریاچه ارومیه، این مورد نیز برطرف شد و 12 فروند F-4 سرموقع در محل از پیش تعیین شده، سوخت‌رسان‌ها را ملاقات کرده و سوخت کافی دریافت کردیم. در این پرواز من کابین عقب جناب سرگرد «ویژه» بودم. با اتمام سوخت‌گیری دسته پروازی سمت از پیش تعیین شده را گرفت تا از مرز خارج شویم. در این لحظه به‌طور ناگهانی، اوضاع جوی به‌هم ریخت و باران شدیدی باریدن گرفت. رهبر دسته پروازی با تحلیل شرایط این مورد را در روند عملیات بی‌اهمیت تشخیص داد و دستور ادامه پرواز به سمت شمال عراق را با اشاره دست صادر کرد. در همین گیرودار، به یک‌باره هشدار مکرر رادار تبریز در رادیو طنین‌انداز شد که با اعلام کد «شمشیر Abort» به ما اعلام کرد که 747 سوخت‌رسان که قرار بود در شمال عراق به ما بپیوندد به‌علت بدی شرایط آب و هوا، به مبدا خود بازگشته. با اعلام این کد این تلاش ما نیز عقیم ماند و دسته پروازی به همدان بازگشت. این برنامه‌ریزی‌ها و تهیه مقدمات ادامه یافت تا این‌که در روز 15 فروردین تلاش جمع عظیمی از نفرات نیروی هوایی از خلبانان F-4 و سوخت‌رسان‌های 707 و 747 گرفته تا خلبانان F-5 تبریز،C-130، بونانزا، نفرات رادار و متخصصان فنی نتیجه داد و این پیروزی بزرگ نصیب ارتش، ملت و مملکت ما شد که بنده متاسفانه به‌خاطر این‌که در چند روز منتهی به آن‌روز مرخصی بودم، افتخار حضور در آن را پیدا نکردم.

 ـ          آیا در آسمان با هواپیماهای عراقی نیز برخورد داشتید؟

بله! خاطرم هست 18 اردیبهشت ماه سال 1360 بود که ماموریت پیدا کردیم تا برای بالگردهای هوانیروز پوشش هوایی ایجاد کنیم تا آنها بتوانند بدون گزند هواپیماهای عراقی، به عملیات خود بپردازند. در آن پرواز با اسم رمز «ناطق» به‌صورت تک فروندی من کابین عقب جناب سرگرد «رضا قره‌باغی» بودم.

به بالای سر بالگردها رسیده و گردش دایره‌وار برروی سر آنها را آغاز کردیم. دقیقا در امتداد مسیر پرواز ما به فاصله 45 مایلی از جنگنده ما، دو فروند میگ MiG-21 در خاک عراق درحال گشت‌زنی بودند. ما در اختیار رادار «سوباشی» و آنها نیز در اختیار رادار «سلیمانیه» عراق بودند.

ماموریت گردش برروی منطقه موردنظر پس از حدود 3 ساعت با مخابره کد اتمام ماموریت از طریق ایستگاه رادار به ما اعلام شد. به پایین نگاه کردیم، و نشستن بالگردها را به چشم دیدیم و سمت همدان را برای بازگشت درپیش گرفتیم. در ارتفاع 18 هزار پا و با سرعت 350 نات در کمال آرامش درحال ترک منطقه بودیم که نفر رادار در رادیو گفت: «ناطق! شما یک فروند هستید یا دو فروند؟!»

این‌جاست که ضعف نفر رادار، ضعف هماهنگی و هزار و یک عامل دیگر دست به دست هم می‌دهد تا یک واقعه اتفاق بیفتد! من هم خیلی با طمانینه در جواب افسر رادار گفتم: «ما یک فروند هستیم! چطور مگه؟!» بلافاصله گفت: «یک فروند هواپیمای دیگر دقیقا پشت‌سر شماست!»

من به سرعت آیینه سمت چپ را نگاه کردم! چیزی ندیدم! همین که سرم را به سمت آیینه راست برگرداندم دیدم که یک فروند میگ MiG-21 تقریبا به حالت عمودی به سمت ما، شیرجه زده و با سرعت وحشتناکی درحال نزدیک شدن به ماست!

به صدم ثانیه نکشید که من در رادیوی داخلی فریاد زدم: «رضا! AB ON!» هنوز این جمله کوتاه من تمام نشده بود که خلبان عراقی موشک را به سمت ما شلیک کرد. این‌جاست که انسان ارزش یک ثانیه در نجات پیدا کردن یا از بین رفتن را متوجه می‌شود.

هواپیمای ما در ارتقاع 18 هزار پا و سرعت 350 نات برای جنگنده عراقی که در ارتفاع و سرعت بسیار بالاتری نسبت به ما حرکت می‌کرد و حالا دقیقا پشت سر ما قرار گرفته بود، طعمه کاملا آماده و بی‌دردسری محسوب می‌شد. حالا ما وقتی متوجه حضور این هواپیما پشت سر خود شده‌ایم که موشک حرارتی جنگنده عراقی از بال جدا شده و طی کمتر از 2 ثانیه مسیر کوتاه فاصله ما با پرنده عراقی را طی خواهد کرد.

موشک حرارتی مسیر مستقیم رد حرارت موتورهای F-4 را دنبال کرد و به هواپیمای ما رسید. درست چندصدم ثانیه مانده به لحظه‌ای که موشک درحال برخورد با موتور و متلاشی نمودن جنگنده بود، پس‌سوز دو موتور پرقدرت J79 با آخرین توان روشن شد. همان‌طور که می‌دانید، سرعت گازهای خروجی از موتور درحالی که موتور روی پس‌سوز باشد، 1830 نات است. در این 1 ثانیه مرگ و زندگی، پس‌سوز به کمک ما آمد و با فشار هوای وحشتناکی که در پشت هواپیما ایجاد کرد باعث شد که موشک با آن که دارای وزن و سرعت بالا که اینرسی حرکتی فوق‌العاده‌ای به آن می‌دهد بود، نتواند به درون موتور نفوذ کند و با منحرف شدن از مسیر اولیه حرکت با فعال شدن «فیوز حساس به دور شدن هدف» سرجنگی در زیر سطوح متحرک دم منفجر شود. پس از انفجار، بیش از 60 درصد از سطوح متحرک افقی از بین رفت و 151 ترکش ریز و درشت بدنه را در نقاط متعدد شکافت!

با وجود این صدمه عمده، با فشار کمی که از لحاظ مانور به هواپیما آوردیم خوشبختانه موفق به فرود شدیم. پس از فرود متوجه شدیم که درصورت ایجاد فشار بالا به هواپیما احتمال کنده شدن دم افقی وجود داشت که به خواست خدا اتفاق نیفتاد.

 ـ          بدترین خاطره؟!

بدترین خاطرات من در زمان از دست دادن دوستان و هم‌رزمانم رقم خورد. یکی از این خاطرات به شهادت «حسین روزی‌طلب» برمی‌گردد. این شهید بزرگوار در آخرین پرواز خود کابین عقب جناب «حسن لقمان‌نژاد» بود. جنگنده حامل آنها درطی ماموریت بمباران مورد اصابت قرار گرفت و در قسمت موتورها دچار آتش‌سوزی شد. این دو قهرمان به هر ترتیبی شده F-4 آسیب‌دیده را به پایگاه همدان می‌رسانند. در هنگام فرود درحالی که آتش به شدت از انتهای هواپیما زبانه می‌کشید، به‌علت از دست رفتن هیدرولیک و از بین رفتن عمده سطوح کنترل، هواپیما ناتوان از ترمز گرفتن، با سرعت بسیار بالایی با کابل "Barrier" درگیر شد. کابل عاجز از متوقف کردن این غول افسار گسیخته، پاره شد و مثل شلاق بر کمر هواپیما کوبیده شد.

در این لحظه شهید روزی‌طلب از جناب لقمان‌نژاد کسب تکلیف می‌کند که وی نیز می‌گوید: «صبر کن! ایجکت نکن! هواپیما را دارم نگه می‌دارم!»

در اثر برخورد کابل آتش شدت بیش‌تری گرفته و تقریبا درحال سرایت به کابین عقب بود. من آن لحظات دردناک در کنار باند ایستاده بودم. نفرات آتش‌نشانی با اعلام وضعیت اضطراری باند فرود را با کف پوشانده بودند تا اگر هواپیما نتوانست ارابه‌های فرود را باز کند و با شکم فرود آید خطر آتش‌سوزی به حداقل برسد. در همین حین ناگهان مشاهده کردم کابین عقب، حسین روزی‌طلب، از هواپیما خروج اضطراری کرد.

این خروج اضطراری نه از روی قصد خلبان و به اصطلاح "on command" بلکه به‌علت سرایت آتش به صندلی و فعال شدن راکت صندلی بود.

حسین روزی‌طلب درحالی از کابین خلبان به‌وسیله صندلی خروج اضطراری به بیرون پرتاب شد که آتش نه تنها راکت صندلی را فعال کرده بود بلکه چترنجات و حتی پشت کاپشن وی را نیز سوزانده بود. درنتیجه علاوه بر دود خروجی از انتهای راکت، دود ناشی از سوختن چتر و کاپشن حسین نیز کاملا قابل مشاهده بود. صندلی در نقطه اوج پرتاب از حسین جدا شد اما چتری وجود نداشت تا باز شود و فرود آرام صورت گیرد. درنتیجه این قهرمان از ارتفاع بالا بدون چتر با سر به زمین برخورد کرد و به شهادت رسید. من بلافاصله به سمت وی دویدم تا به وی کمک کنم که این صحنه هیچ‌گاه از جلوی چشمم، محو نمی‌شود. حسین روزی‌طلب کاملا بی‌حرکت برروی لایه ضخیم کف روی زمین دراز کشیده بود. نصف صورتش درون کف و نیم دیگر بیرون و بی‌حرکت قرار داشت.

 

شهید سرلشکر خلبان حسین روزی طلب

خاطره تلخ دیگری در ذهنم هست که باز هم مربوط به شهادت دوستانم است. این خاطره برمی‌گردد به از دست از دادن شهید بزرگوار «جهانگیر انقطاع». شب پیش از شهادت جهانگیر، من در منزل ایشان بودم و به اتفاق هم شام را صرف کردیم و فردا صبح نیز همراه هم سوار مینی‌بوس حامل خلبانان شدیم تا به گردان پرواز برویم.

عملیات آزادسازی خرمشهر آغاز شده بود و ماموریت آن‌روز، بمباران مواضع دشمن در منطقه «بستان» بود! من خلبانF-4 شماره دو بودم که کابین عقب من «منصور الهی» بود. در F-4 شماره 1، رهبر دسته جناب «منوچهر روادگر» و جهانگیر انقطاع حضور داشتند. همین که به آسمان بستان رسیدیم، یک فروند میراژ عراقی به دسته پروازی ما حمله کرد و یک موشک حرارتی شلیک نمود. موشک مزبور متاسفانه درست درون موتور F-4 شماره 1 منفجر و دم هواپیما از چا کنده شد.

به چشم به‌هم زدنی لهیب آتشی از انتهای نیمه جلوی هواپیمای به دو نیم شده لیدر زبانه کشید. هواپیما با شیب تندی به سمت زمین درحال سقوط بود و شعله های آتش به‌علت سرعت زیاد هواپیما به فاصله 3 ـ 2  متر پشت هواپیما زبانه می‌کشید.

با دیدن این صحنه غم‌انگیز به‌علت تعلق خاطری که به جهانگیر داشتم، من هم هواپیما را در شیرجه قرار داده و از ارتفاع 41 هزار پا تا 35 هزار پا به همراه آنها پایین آمدم. من که می‌دیدم هواپیما از کمر نصف شده و هیچ شانسی برای به راه آوردن آن وجود ندارد روی رادیو خطاب به جناب انقطاع گفتم: «جهان بپر! کار از کار گذشته! بپر!» و پشت سر هم فریاد می‌زدم تا این‌که دیدم کانوپی کابین عقب کنده شد و ابتدا جهانگیر انقطاع و پس از مدت کوتاهی جناب روادگر از F-4 مورد اصابت قرار گرفته خروج اضطراری نمودند.

جناب روادگر با توجه به شیرجه شدید هواپیما و این‌که طبق فرانید خروج اضطراری F-4،  پس از جهانگیر از هواپیما خارج شده بود، زودتر به زمین رسیده و به دست عراقی‌ها به اسارت درآمده بود. اما جهانگیر در ارتفاع بالاتر و تقریبا بین خط‌مقدم خودی و دشمن هنوز در آسمان به‌وسیله چتر معلق بود. با توجه به این‌که احتمال اسارت و یا نجات پیدا کردنش 50 ـ 50 بود، به‌وسیله توپ ضدهوایی عراقی ‌ها، ناجوانمردانه در آسمان به شهادت رسید.

ـ          قبل از این که دوباره به سراغ خاطرات پروازهای جنگی برویم، گریزی به پشت جبهه بزنیم! شما دست اندرکار برخی از پروژه های جهاد خود کفایی بودید. از ابتکارات «جهاد خودکفایی نیروی هوایی» در جنگ بگویید!

با توجه به مصرف شدید تسلیحات و استهلاک بالای تجهیزات در زمان جنگ از طرفی و تحریم تسلیحاتی غرب به‌عنوان عمده‌ترین سازنده و پشتیبان تسلیحات ارتش ایران از طرف دیگر، باعث شد در نیروی هوایی، مرکزی به‌عنوان جهاد خودکفایی با هدف از بین بردن و کم‌رنگ کردن کمبودهای تسلیحاتی و تجهیزاتی متولد بشود.

این مرکز درطی جنگ بانی بسیاری از اختراعات و ابتکارات که زاییده نیاز جنگ بود گردید. مثال مشهور فعالیت جهاد خودکفایی، نصب موشک زمین به هوای هاوک برروی F-14 با نام پروژه «سجیل» بود که کم و کیف آن بارها از طریق رسانه‌ها به اطلاع عموم رسیده است.

پروژه دیگری که در جهاد خودکفایی انجام شد، سازگارسازی موشک «استاندارد» برروی F-4 بود که من در این پروژه نقش خلبان آزمایشگر شلیک این موشک در شرایط واقعی جنگ را به‌عهده داشتم.

اوایل سال 1365 بود که با یک فروند F-4E با ماموریت گشت رزمی برای ایجاد پوشش هوایی تهران، از پایگاه یکم به آسمان بلند شدیم. در این پرواز تک فروندی در زیر دو آویزگاه خارجی دو بال، دو موشک استاندارد نصب شده بود. در موقعیت جغرافیایی، بین تهران و قم بودیم که رادار اطلاع داد، 2 فروند MiG-25 به سمت تهران درحال پرواز هستند.

من بلافاصله سمت مناسب را گرفتم و با نهایت سرعت با استفاده از قدرت پس‌سوز خود را به مسیر پرواز این دو هواپیما رساندم البته نه در ارتفاع پروازی آنها! همان‌طور که می‌دانید، هواپیمای MiG-25، ساخت اتحاد شوروی سابق، توانایی پرواز در ارتفاع 80 هزار پا و سرعت نزدیک به 3 ماخ را داراست. اگرچه ما نهایت تلاش خود را با استفاده از آخرین قدرت موتورهای هواپیما انجام دادیم، با این‌حال سرعت وحشتناک هواپیماهای عراقی به سرعت ما چربید و آنها توانستند خود را به آسمان تهران رسانده و منطقه «صادقیه» را بمباران کنند.

در مسیر برگشت، با رسیدن ما به منطقه، این دو فروند فاکس‌بت در تیررس F-4 ما قرار گرفتند. من بلافاصله موشک اول را روی یکی از میگ‌ها قفل کرده و دکمه شلیک را فشار دادم. موشک از هواپیما جدا شد اما به‌علت نقص فنی در راکت موتور موشک، به‌جای دود سفید، دود خاکی رنگی از انتهای آن بیرون می‌آمد و با سرعت کمی بیشتر از هواپیمای ما، بدون گرفتن سمت و جهت هواپیمای دشمن، مسیر مستقیم در امتداد مسیر پروازی ما را در پیش گرفته بود. بدون معطلی، دومین موشک را مسلح کرده و به سمت هواپیمای عراقی شلیک کردم. موشک دوم، با رها شدن از زیر آویزگاه، بلافاصله از هواپیما جدا شد و با سرعت زیادی بالا کشید و به طرف دو هواپیمای عراقی سمت گرفت.

هم‌زمان که ما در مسیر مستقیم حرکت می‌کنیم، دود قهوه‌ای ناشی از سوختن ناقص سوخت راکت موشک اول، وارد موتور سمت چپ شد و موتور این سمت دچار حالت واماندگی گردید. هواپیما با واماندن موتور چپ لرزش شدیدی پیدا کرده بود اما تمام تلاش من و خلبان کابین عقب بر این بود که هواپیما را در مسیر افقی نگه داریم تا رادار ارتباط خود را با هدف حفظ کند. اگرچه به‌علت تفاوت تقریبا زیاد ارتفاع MiG-25های عراقی با ما، این هواپیماها در دید چشمی ما قرار نداشتند، با این‌حال، دود خروجی از موتورهای (Contrail) آنها کاملا مشخص بود. موشک با محاسبه مسیر احتمالی هواپیمای عراقی، به سمت آنها درحال اوج‌گیری بود.

از شانس ما آن‌روز شاید درکل کره زمین هیچ ابری وجود نداشت اما در جایی که دقیقا محل تلاقی موشک با هواپیمای عراقی اتفاق افتاد لکه ابر کوچکی قرار داشت. آن‌چه که ما در آسمان شاهد بودیم، عدم برخورد موشک و عبور بسیار نزدیک آن از هواپیمای عراقی بود زیرا پس از تلاقی دو رد بخار سفید یعنی هواپیمای عراقی و موشک ما، رد بخار سفید هواپیما، ادامه پیدا کرد که به معنای عدم برخورد بود. عدم اصابت موشک ما به هدف را رادار همدان نیز با اعلام «دو هواپیمای ورودی، دو هواپیمای خروجی!» تایید کرد.

 ـ          به‌نظر شما بی‌ادعاترین و باتعصب‌ترین خلبان زنده نیروی هوایی کیست؟!

 تمام کسانی که به‌نحوی از انحاء وارد جنگ شدند و جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند، بی‌ادعاو باتعصب بودند اما به‌نظر من سرگرد «فریدونی» همان فردی است که شما می‌گویید! بی‌ادعاترین و باتعصب‌ترین! نام این خلبان را به‌خاطر بسپارید. وی یکی از استادخلبانان قدر F-4 بود که من دقیقا این دو خصیصه را در وجودش می‌دیدم. با این خلبان دلاور من یک پرواز به بغداد به‌عنوان کابین عقب داشتم.

  ـ          شیرین‌ترین خاطره؟!

 شیرین‌ترین خاطره من به ماموریتی در عملیات «مرصاد» برمی‌گردد که درواقع شیرینی اصلی آن سال‌ها پس از پایان جنگ برمن معلوم شد. در دومین روز عملیات مرصاد به ما ماموریت بمباران تنگه‌ای نزدیک شهر «کرمانشاه» را ابلاغ کردند. بلافاصله من و جناب «تاریوردی» به‌صورت تک فروندی عازم موقعیت هدف شدیم. با رسیدن به هدف، هواپیما را بالا کشیده و تمام بمب‌ها را رها کردیم. من این‌جا شیطنتی کردم! بلافاصله هواپیما را برعکس (Invert) کردم تا زمین خوردن بمب‌ها را ببینم. همین که هواپیما را به جالت سروته درآوردم، مشاهده کردم تجمع اصلی نیروها نه در ورودی تنگه که ما بمب‌ها را رها کرده بودیم، بلکه در فاصله کمتر از یک مایل بعد از آن قرار داشت. دیگر فرصت برگرداندن هواپیما به حالت عادی نبود. در همان حالت برعکس، توپ هواپیما را به‌کار انداخته و با فشار متوالی برروی پدال‌های سطح متحرک عمودی (Rudder) دماغه هواپیما را به چپ و راست دادم تا به‌صورت جارویی گلوله‌های توپ را به سمت نیروها شلیک کنم.

 چند ثانیه‌ای از شلیک توپ نگذشته بود که ناگهان شلیک یک موشک دوش‌پرتاب حرارتی را از میان جمعیت مشاهده کردم. خوشبختانه چون هواپیما برعکس بود، شلیک موشک را دیدم زیرا اگر در حالت عادی پرواز می‌کردیم شاید شلیک آن را نمی‌دیدم. همان‌طور که می‌دانید موشک‌های حرارتی بدون روشن شدن هیچ‌گونه بوق هشداری در درون کابین خلبان، روی هواپیما قفل شده و به‌سوی آن حرکت می‌کند. همین‌که آتش راکت موشک به چشمم خورد جناب تاریوردی نیز فریاد زد: «بهروز موشک!» باز هم فرصت برگرداندن هواپیما نبود. همان‌طور با همان حالت برعکس، با یک مانور به اصطلاح «Split – S» با شدت 5/8 جی هواپیما را در گردش قرار دادم. با اتمام مانور، هواپیما به ارتفاع تقریبا پایینی رسیده بود. همین که آمدم هواپیما را جمع و جور کنم دیدم یک بالگرد دقیقا روبه‌روی من درحالی که به ‌صورت ایستا در آسمان متوقف بود سبز شد! بلافاصله و ناخودآگاه دستم روی دکمه شلیک توپ رفت که بزنم. ناگهان به خود نهیب زدم که نکنه بالگرد خودی باشه؟!  این رفتن دست روی دکمه شلیک و ایجاد سوال در ذهن همگی در عرض کم‌تر از یک ثانیه اتفاق افتاد. با آن سرعت بالا و فاصله بسیار نزدیک و درواقع شاخ به شاخ درآمدن ناگهانی هواپیمای ما و آن بالگرد باعث شده بود تشخیص دشمن بودن یا نبودن آن غیرممکن شود. درحالی که با خود گفتم: «این به احتمال زیاد خودی است!» تمام تلاش خود را براین قضیه صرف کردم که با آن بالگرد برخورد نکنم. خلاصه با هر زحمتی بود هواپیما را موبه‌مو از کنار بالگرد گذراندم. هم‌زمان با عبور متوجه شدم بالگرد 214 خودی است و با خوش‌حالی به پایگاه بازگشتیم.

 سال 1373 تقریبا 6 سال پس از پایان مرصاد و جنگ، شهید «صیادشیرازی»، در سمت «معاونت بازرسی ستادکل نیروهای مسلح»، برای بازدید به پایگاه سوم شکاری آمده بود. در جلسه‌ای که تقریبا تمامی خلبانان پایگاه حضور داشتند، جناب صیاد به سخنرانی پرداخت. درطی سخنرانی به عملیات مرصاد و بیان خاطراتی از آن پرداخت. حرف از مرصاد که شد من هم از جناب صیادشیرازی اجازه خواستم تا این خاطره را برای وی و دیگر خلبانان بازگو کنم. درحین تعریف کردن این خاطره دیدم شهید صیاد تمام حواس خود را به من معطوف کرده و به قول معروف چهارچشمی به من زل زده! خاطره‌ام را که تعریف کردم، جناب صیاد چند سوال از کیفیت وقوع و شرایط محیطی آن ماموریت از من سوال کرد و من جواب دادم. سوال‌هایش که تمام شد و مطمئن شد خلبان F-4 آن ماموریت من بودم، گفت: «فکر می‌کنی چه کسی داخل آن بالگرد بود؟!» گفتم: «تیمسار! با آن سرعتی که ما داشتیم، حدس این‌که آن بالگرد خودی بود یا دشمن بسیار سخت بود! حالا چطور می‌شود سرنشینان آن را دید و شناخت؟!» گفت: «من داخل آن بالگرد بودم و تمام این چیزهایی که تعریف کردی به چشم دیدم! وقتی که از گردش بیرون آمدی و شاخ به شاخ به بالگرد ما نزدیک شدی ما در دل خود گفتیم که یا اشتباها ما را می‌زند یا خوش‌بینانه‌تر این‌که به ما برخورد می‌کند! همان‌جا شهادتین را خوانده و منتظر شهادت بودیم که شما با فاصله بسیار کمی از کنار ما گذشتید!»

جلسه که تمام شد مرا کنار کشید و گفت: «در آن صحنه من واقعا ترسیدم و گفتم هر دو از بین می‌رویم!» بازرسی جناب صیاد که تمام شد و خواست برگردد من با توجه به این‌که یکی از F-4های پایگاه سوم تحت تعمیراساسی قرار گرفته و آماده تحویل بود، با اجازه از شهید صیاد، سوار هواپیمای فوکر F-27 حامل وی شدم و به تهران آمدم تا F-4 را به همدان بیاورم. در داخل هواپیما من در کنار جناب صیادشیرازی نشسته بودم. این شهید بزرگوار در آن پرواز به‌علت علاقه‌ای که به من پیدا کرده بود، روی یک کاغذ دعایی را نوشت، دور آن خط کشید و به من داد که هنوز هم آن را دارم.

 _______________________________________________________________

منبع: ganjejang.com (مهدی بابا محمودی)

آشنایی با 14 سرلشکر ایرانی

$
0
0

فرماندهان ارشد نیروهای نظامی در کشورهای مختلف جهان به نوعی نمادی از نیروهای مسلح آن کشورها به شمار می روند. در کشور ما در حال حاضر تعداد 13 نفر از فرماندهان عالی رتبه ارتش و سپاه دارای درجه سرلشکری هستند که در این پست، به صورت اجمالی با اسامی و سوابق خدمتی آنها آشنا خواهید شد. شایان ذکر است که شهید سپهبد علی صیاد شیرازی پیش از شهادت به دریافت درجه سرلشکری نائل شده بود که در این فهرست، نام ایشان نیز در نظر گرفته شده است.

 

سرلشکر بسیجی سید حسن فیروزآبادی

سرلشکر بسیجی سید حسن فیروزآبادی همواره با آن لباس خاکی و چفیه بر دوش شناخته می شود. او به عنوان رییس ستاد کل نیروهای مسلح کشورمان مسئولیت مهمی را بر عهده داشته و از جمله مدیران ارشد و محبوب در نیروهای مسلح است.
وی از سال 68 عهده دار این مسئولیت بسیار مهم و تاثیرگذار است و در عین حال، در دانشگاه عالی دفاع ملی نیز به فعالیت می پردازد.

سرلشکر غلامعلی رشید

سرلشکر غلامعلی رشید از فرماندهان ارشد سپاه در دوران دفاع مقدس به شمار می رود که تحلیل های جامع و عمیق وی در طی سالهای اخیر در موضوعات مختلف همچون جنگ تحمیلی، نبردهای حزب الله لبنان، جنگ های منطقه و چشم انداز آینده همواره مورد توجه کارشناسان بوده است.
وی مسئولیتهایی چون فرماندهی قرارگاه فتح در عملیات بیت المقدس و مسئول عملیات قرارگاه مرکزی سپاه را پیش از حضور در ستادکل نیروهای مسلح تجربه کرده است.
سرلشکر رشید پیش از انتصاب به عنوان جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ، معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل نیروهای مسلح بود.

سرلشکر محمدعلی جعفری

سرلشکر محمد علی جعفری معروف به "عزیز" پس از انتصاب به عنوان فرمانده کل سپاه پاسداران، به درجه سرلشکری نائل شد. وی در دوران دفاع مقدس از فرماندهان مهم سپاه و عنصری مبتکر در عملیاتهای نامتقارن بود که پس از دفاع مقدس، چند سال فرمانده نیروی زمینی سپاه، سپس رییس مرکز راهبردی سپاه و پس از آن فرمانده کل سپاه شد.
سرلشکر جعفری در دوران حضور در مسئولیت اخیر نیز تحول اساسی در سپاه پاسداران به وجود آورد و ضمن تشکیل سپاههای استانی، نیروی هوایی و دریایی را نیز ارتقاء داد.

سرلشکر عطا الله صالحی

سرلشکر عطاء الله صالحی از جمله فرماندهان دلاور ارتش در دوران جنگ تحمیلی است که در سال 84 به سمت فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب شد.
تشکیل نیروی مستقل پدافندی با مسئولیت ارتش و نیز ساخت تجهیزات مدرن دفاعی همچون جنگنده صاعقه، ناوشکن جماران، انواع زیردریایی و تانک از جمله نقاط درخشان مسئولیت سرلشکر صالحی است. تدوین طرح های راهبردی چون حضور شناورهای ایرانی در خلیج عدن و دریای مدیترانه از جمله مصادیق نگاه راهبردی این فرمانده ارشد نیروهای مسلح است.

دریابان علی شمخانی

دریابان علی شمخانی فرمانده ای که هم مسئول نیروی دریایی ارتش بوده و هم سپاه. تنها سرلشکر نیروی دریایی کشورمان اکنون رییس مرکز تحقیقات راهبردی دفاعی است. وی پس از وزارت دفاع با حکم رهبر معظم انقلاب در این مسئولیت مشغول انجام امور فکری و تحقیقاتی در موضوعات مختلف برای بهره برداری نیروهای مسلح است.
وی به علت حضور موثر و آینده نگر در 8 سال دوران وزارت دفاع، نقش مهمی در ارتقاء توان بازدارندگی نیروهای مسلح داشته است.

سرلشکر سید یحیی صفوی

سرلشکر سید یحیی صفوی معروف به "رحیم" نیزاز فرماندهان ارشد سپاه در دوران جنگ تحمیلی است که مسئولیتهای مهمی چون فرماندهی نیروی زمینی و اطلاعات و عملیات کل سپاه را در ان زمان عهده دار بوده است.
وی پس از دفاع مقدس، جانشین سردار محسن رضایی فرمانده کل سپاه شد و در سال 1376 به جای وی، به فرماندهی کل سپاه منصوب گردید.
در دوران فرماندهی سرلشکر صفوی، سپاه پاسداران به یک نیروی مهم دفاعی در منطقه تبدیل شد و در ابعاد مختلف اطلاعاتی و عملیاتی نیز رشد چشمگیری داشت. به همین دلیل فرمانده معظم کل قوا، وی را به سمت دستیار خود در نیروهای مسلح منصوب کردند.

سرلشکر مصطفی ایزدی

سرلشکر مصطفی ایزدی سال ها فرمانده نیروی زمینی سپاه بوده و جزء فرماندهان تاثیرگذار در دفاع مقدس محسوب می شود.
وی پس از حضور در ستادکل نیروهای مسلح، مسئولیت مهمی را بر عهده داشته و در سالهای اخیر به درجه سرلشکری نائل شده است.

سرلشکر محمد باقری

سرلشکر محمد باقری برادر شهید گرانقدر حسن باقری (غلامحسین افشردی) است که اولین مسئول اطلاعات و عملیات سپاه بوده است.
وی نیز از تبحر بالایی در امور اطلاعاتی و عملیاتی برخوردار بوده و اکنون نیز در همین مسئولیت در ستادکل نیروهای مسلح فعالیت می کند. باقری همزمان با ایزدی به درجه سرلشکری مفتخر شده است.


سرلشکر علی شهبازی

سرلشکر علی شهبازی نیز در دفاع مقدس کارنامه درخشانی داشته و در دوران حضور در فرماندهی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز عامل تحولات مهمی بوده است. وی اکنون در گروه مشاوران نظامی فرمانده معظم کل قوا مشغول خدمت به نیروهای مسلح است.

سرلشکر محمد سلیمی

سرلشکر محمد سلیمی پس از شهبازی به فرماندهی کل ارتش منصوب شد. وی در زمان حضور رهبر معظم انقلاب در دفاع مقدس نیز از جمله افرادی بوده که نزدیکترین ارتباط را با ایشان داشته است.
ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران فرماندهی وی، شاهد نوآوری ها و ارتقاء شاخص ها بوده است.

سرلشکر محسن رضایی

سرلشکر محسن رضایی از سال 1359 تا 1376 فرمانده کل سپاه بوده و نقش مهمی در هدایت نیروهای مسلح کشورمان در دفاع مقدس بر عهده داشته است.
وی ترجیح داد در سال 76 وارد فعالیتهای غیرنظامی شود و به همین خاطر به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفت.
رضایی هنوز هم در جلسات و نشست های فرماندهان عالی رتبه نیروهای مسلح با رهبر انقلاب حضور فعال دارد و عضو ثابت جلسات پیشکسوتان دفاع مقدس است.

سرلشکر حسین حسنی سعدی

سرلشکر حسین حسنی سعدی قبلا فرمانده نیروی زمینی ارتش بوده و در حال حاضر معاون هماهنگ کننده ستاد کل نیروهای مسلح است که سابقه درخشان او در دفاع مقدس قابل توجه است. او از جمله مدیران موثر در پیشرفت نیروهای مسلح است که در جایگاه حساس خود، عهده دار اجرای طرح های مهمی بوده است.

سپهبد علی صیاد شیرازی

شهید گرانقدر نیروهای مسلح که چند روز دیگر سالگرد شهادت اوست، از جمله فرماندهان غیور ارتش در دوران دفاع مقدس بود که پس از این دوران نیز در ستاد کل نیروهای مسلح به خدمت مشغول بود.
شهید صیاد شیرازی پس از دریافت درجه سرلشکری، به درجه رفیع شهادت نائل شد. نقل است که پس از دریافت این درجه، بسیار خوشحال بود و هنگامی که علت آنرا پرسیدند، گفته است که «امروز فهمیدم ولی فقیه از من راضی است.»


سرلشکر قاسم سلیمانی

سرلشکر قاسم سلیمانی از باسابقه ترین فرماندهان سپاه پاسداران است که پیش از فرماندهی نیروی قدس سپاه، فرمانده لشکر 41 ثار الله کرمان بوده است. وی جدیدترین فرمانده نیروهای مسلح است که از سوی فرمانده معظم کل قوا به درجه سرلشکری نائل شده است.
در بخشی از حکم سرلشکری سردار سلیمانی از سوی رهبر معظم انقلاب نوشته شده است: « سردار قاسم سلیمانی کسی است که خود بارها در جبهه به شهادت رسیده و شهید زنده انقلاب است.»

 

__________________________________________________________________

منبع:مشرق

درجات نظامی در ایران به روایت تصویر

$
0
0

درجات نظامی در نیروهای مسلح ایران

سَرباز: در لغت به معنای کسی است که از جانش در پی آرمانی گذشته باشد. سرباز پایینترین درجه در ارتش و سپاه است که شامل درجات سرباز، سرباز دوم و سرباز یکم است. در ایران تا پیش از دوره رضاشاه به جای سرباز از عنوان تابین استفاده می شد.

سرجوخه: از درجه‌های ارتش است و به فرمانده ۴ یا پنج سرباز گفته می‌شود.درجه سرجوخه بر روی دوش نصب نمی شود. در ارتش ایران بر روی قسمت پایین آستین و در سپاه بر روی بازو قرار می گیرد. اخیراً در ارتش ایران کلیه درجات سربازان و سرجوخگان بر روی بازو نصب می گردد. پیش از دوره رضاشاه به سرجوخه "سرجوقه" می‌گفتند.

گروهبان: نام یکی از درجات نظامی است. در ارتش به کسی گروهبان گفته می‌شود که فرمانده یک گروه باشد. گروه، نام از یکانهای ارتشی است که معمولاً از ۸ تا ۱۲ نفر تشکیل شده است. هر گروه، خود معمولاً از دو جوخه تشکیل می‌شود. درجه گروهبانی شامل سه مرحله گروهبان سوم، گروهبان دوم، گروهبان یکم (سرگروهبان) می باشد. درجه گروهبان در نیروی زمینی برابر با درجه مهناوی در نیروی دریایی است. پیش از دوره رضاشاه به گروهبان، وکیل می‌گفتند.

اُستُوار: درجه ایست در ارتش ایران میان گروهبان و ستوان. درجه استوار دو مرحله دارد: استوار دوم و استوار یکم. پیش از دوره رضاشاه به استوار، معین نایب می‌گفتند.

سُتوان: واژه ستوان یا استوان در فارسی به معنی محکم و قابل اعتماد و موثق است. ستوان نخستین درجه از درجه‌های افسری است. در ارتش و سپاه به کسی ستوان گفته می‌شود که فرمانده یک دسته باشد. دسته از یکانهای ارتشی و سپاهی است که معمولاً از ۳۰ تا ۴۰ نفر تشکیل شده است. درجه ستوانی خود شامل درجات ستوان سوم، ستوان دوم و ستوان یکم است. پیش از دوره رضاشاه به ستوان، نایب می‌گفتند.

سَروان: فرمانده یک گروهان ارتش یا سپاه است. گروهان یکی از یکانهای ارتشی و سپاهی است که معمولاً از ۱۰۰ تا ۴۰۰ سرباز تشکیل شده است. درجه سروانی یکی از درجات ارتش و سپاه است. سروان درجه بالاتر از ستوان و پایینتر از سرگرد است. در ایران پیش از دوره رضاشاه به سروان، سلطان می‌گفتند.

سَرگُرد: معنای واژه سرگرد "فرمانده دلاوران" است. گُـرد در پارسی معنای پهلوان و دلیر و جنگاور را می‌‌رساند. سرگرد از درجه‌های نظامی سپاه و ارتش و فرمانده یک گردان است که ۳۰۰ تا ۱۰۰۰ سرباز دارد. سرگرد درجه بالاتر از سروان و پایینتر از سرهنگ است. درجه معادل با سرگرد در نیروی دریایی، درجه ناخدا سوم است. پیش از دوره رضاشاه به سرگرد، یاور می‌گفتند.

سَرهَنگ: درجه ای در ارتش و سپاه که بالاتر از سرگرد و پایینتر از سرتیپ است که خود شامل دو درجه سرهنگ دوم و سرهنگ می باشد. در نیروی دریایی، ناخدا دوم و ناخدا به ترتیب معادل سرهنگ دوم و سرهنگ است.

سرتیپ: مقامی در ارتش و سپاه که بالاتر از سرهنگ و پایینتر از سرلشکر است. این مقام خود شامل دو درجه سرتیپ دوم و سرتیپ است. این مقام معادل درجه دریادار در نیروی دریایی است.

سرلشکر: درجه نظامی در ارتش و سپاه که بالاتر از سرتیپ و پایینتر از سپهبد است. درجه معادل سرلشکر در نیروی دریایی، دریابان می باشد. پیش از دوره رضاشاه به سرلشکر، امیرلشکر می‌گفتند.

سپهبد: نام یکی از درجات ارتشی است. سپهبد فرمانده یک سپاه از ارتش است. سپاه یکی از یکانهای نظامی است که معمولاً از بیش از ۳۰.۰۰۰ سرباز یعنی دو لشکر، تشکیل شده است. درجه معادل سپهبد در نیروی دریایی، دریاسالار است.

اَرتِشبُد: این درجه بالاتر از سپهبد و بالاترین درجه ارتشی است که آن را گاهی با ردهٔ فیلدمارشال یکی دانسته‌اند. درجه معادل سپهبد در نیروی دریایی، دریابد است.

بزرگ‌ارتشتاران: عنوانی رسمی و نظامی است که در دوره پهلوی برای مقام فرماندهی سه نیروی مسلح کشور ایران به کار می‌رفت. فرمانده کل این سه نیرو در آن دوره محمدرضاشاه پهلوی بود. این عنوان پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران به «فرمانده کل قوا» تغییر یافت.

 

درجات نظامی ایران به روایت تصویر

 

1- درجات نظامی در ارتش جمهوری اسلامی ایران (آجا)

 

 

 

 

 

 

2- درجات نظامی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

 

 

 

3- درجات نظامی در نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (ناجا)

 

 

 

توضیحات:

* در نیروهای مسلح هر کس با توجه به درجه خود دارای یکی از القاب نظامی است. شرح این القاب در ارتش به این صورت است که:
برای پرسنل تحت آموزش سرباز
و برای درجه داران لقب سرکار به کار می‌رود.
برای پرسنل افسر، از ستوان سوم تا سرهنگ، لقب جناب استفاده می‌شود.
برای پرسنل با درجه‌های بالاتر از سرهنگ از لقب امیر (مختص بعد از انقلاب ۱۳۵۷ ایران) و یا تیمسار استفاده می‌شود.

* سرکار در ارتش جمهوری اسلامی ایران اولین لقب نظامی و خطابه جمعی پرسنل نظامی کادر و سربازان است. این لقب شامل درجه دارانی است که درجه آنها معمولاً روی بازو نصب می‌گردد که شامل درجات سرباز سوم، سرباز دوم، سرباز یکم، سرجوخه، گروهبان سوم، گروهبان دوم، گروهبان یکم، استوار دوم و استوار یکم می‌شود.

* سردار لقبی است که در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دارندگان درجه نظامی بالاتر از سرهنگ که دوره دافوس (دانشگاه فرماندهی و ستاد) را گذرانده باشند، اعطاء می‌شود. معادل این لقب در ارتش جمهوری اسلامی ایران امیر و در زمان پیش از انقلاب و اوایل انقلاب، تیمسار بوده است.

* امیر آخرین لقب نظامی در ارتش جمهوری اسلامی ایران است که به نظامیان دارای درجات نظامی بالاتر از سرهنگ که دوره دافوس (دانشگاه فرماندهی و ستاد) را گذرانده باشند، بعد از لقب جناب اعطاء می شود. این لقب شامل دارندگان درجات سرتیپ دوم، سرتیپ یکم، سرلشکر، سپهبد و ارتشبد می شود.

* به غیر از نیروی دریایی که درجات خاص خود را دارد، درجات مود استفاده در ارتش با تغییرات ناچیز بـرای سایر نــیروهای مسلح نیز به کار می رود. این درجات عیناً برای ناجـا و با کمی انحنا در پیـکانهای درجـات گروهبانی و استواری ( تغییر به نیمدایره) برای سپاه پاسداران استفاده می شـود.

* در حال حاضر در هیچکدام از سیستمهای نظامی ایران، ارتشبد و سپهبد وجود ندارد.

* ارتقای درجات در شرایط عادی هر چهار سال یـکبـار صـورت می گیـرد . سـیستم ارتقا تـا درجـه سرهــنگ تـمامی ادامه می یابد و برای ارتقا به درجه سرتـیـپ دومـی و بـه بـالـا حــکم مـخـصوصی با تـوجه به سوابـق از طرف ستـاد مشترک صادر و با امضای مستقیم رهبری تنفیذ می شود.

____________________________________________________________

گردآوری و تنظیم:newcoy.persianblog.ir (کاوه)

Viewing all 253 articles
Browse latest View live




Latest Images